فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۸ -


خطيب
سخنران . كسى كه خطبه مى خواند. در كاخ يزيد، در حضور اسراى اهل بيت ، خطيب دربار به دستور يزيد شروع به سخنرانى كرد و به مدح يزيد و ناسزا گفتن به على عليه السّلام و حسين عليه السّلام پرداخت . زين العابدين عليه السّلام بر سر او فرياد كشيد كه : واى بر تو اى خطيب ! خشم خدا را به قيمت خشنودى مخلوق ، مى خرى ؟ جايگاهت در آتش است ((وَيْلَكَ اَيُّهَا الخاطِب ! إ شتَرَيْتَ مَرضاةَ المَخلُوقِ بِسَخَطِ الخالِق ، فَتَبَوّاء مَقْعَدَكَ مِنَ النّار)).(435)
خَلخال
نوعى زينت ساقه پا، حلقه اى از طلا و نقره و امثال آن كه در پاى كنند،(436) پاى برنجن . به نقل فاطمه دختر امام حسين عليه السّلام ، سپاه عمر سعد پس از شهادت امام ، به خيمه ها حمله ور شدند و به غارت پرداختند، از جمله دو خلخال ، از پاهاى او در آوردند و بردند.(437) راوىِ اين نكته و گفتگوهاى ميان آن غارتگر و دختر امام حسين عليه السّلام ، خود دختر آن حضرت است .(438)
خنجر و حنجر
از اين دو كلمه كه داراى جناس است ، بيشتر در زبان شعر و درباره بريدن سر مطهر امام حسين عليه السّلام با خنجر شمر يا سنان استفاده مى شود.
خَنْدَق
خندق ، گودالى است كه گِرداگرد يك شهر يا منطقه مى كنند، با عمق و عرضى كه براى ديگران ، چه سواره يا پياده غيرقابل عبور باشد و در آن آب يا آتش مى افكنند، يا به همان صورت ، خالى مى گذارند. بعنوان مانعى براى عبور دشمن به منطقه خودى و عامل طبيعى بازدارنده از حمله مخالف ، محسوب مى شود. در حادثه عاشورا نيز بعنوان يك تاكتيك نظامى مورد اجرا قرار گرفت . سيدالشهدا عليه السّلام چون نبرد عاشورا را قطعى و اجتناب ناپذير ديد، از اصحاب خود خواست كه پيرامون اردوگاه و خيمه ها خندقى بكنند و در آن آتش افروزند تا جبهه مقابله و جنگ با دشمن تنها از يك سو باشد و از پشت سر غافلگير نشوند. همه از هر طرف به كار پرداختند و با همكارى و هماهنگى خندقى كندند و در آن كانال ، خار و هيزم ريخته و در آن آتش افروختند.(439)
خواب امام حسين عليه السّلام
امام حسين عليه السّلام شبى كه فردايش از مدينه به سوى مكّه حركت كرد، براى وداع با مدينه و قبر مطهّر جدش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به حرم آن حضرت رفت و چندين ركعت نماز خواند و دعا كرد و گريست ، تا نزديكيهاى صبح ، سر بر روى قبر نهاد و خوابش برد. در خواب ، رسول خدا را ديد كه او را به سينه چسبانده و مى بوسد و مى فرمايد: مى بينم كه بزودى آغشته به خون ، تشنه لب در كربلا شهيد خواهى شد. پدر و مادرت و برادرت ، اينجا مشتاق تو هستند.(440) اين خواب ، خبر از شهادت آن حضرت مى داد. چنين خوابى را صبح عاشورا هم ديده بود. در مدينه ، وقتى پيامبر را در خواب ديد، آن حضرت به حسين عليه السّلام فرمود: به سوى عراق برو، كه خدا خواسته تو را كشته ببيند. ((يا حُسَينُ، اُخرُجْ فَاِنَّ اللّهَ تَعالى شاءَ اَنْ يَراكَ قَتيلا)). وقتى محمّد حنفيّه از امام مى پرسد پس چرا خانواده و زنان و كودكان را مى برى ، فرمود: خدا خواسته آنان را اسير ببيند. ((قالَ الحُسَينُ: قَد شاءَ اللّهُ تَعالى اَن يَراهُنَّ سَبايا)).(441) نيز آن حضرت ، جدش را خواب ديد كه به او فرمود: ((إ نَّ لَكَ فِى الجَنَّةِ دَرجاتٍ لاتَنالُها إ لاّ بِالشَّهادَة ))(442) و رسيدن به آن درجات بهشتى را در سايه شهادت اعلام كرد.
خواب ((اُمِّ سَلَمه ))
ام سلمه همسر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از آن حضرت شنيده بود كه حسين عليه السّلام در كربلا كشته مى شود و شيشه اى حاوى تربت كربلا به وى داده و فرموده بود: هرگاه اين خاك ، پر از خون شد، بدان كه حسين عليه السّلام شهيد شده است . سالها از اين ماجرا گذشت . از روزى كه امام حسين عليه السّلام به سوى عراق عزيمت كرد، امّ سلمه نگران بود و هر روز به آن شيشه مى نگريست و مى گفت : آن روزى كه تبديل به خون شوى ، روز عظيمى است ! روز عاشورا پيامبر خدا را در خواب ديد كه با سر و رويى غبارآلود است . علّت را پرسيد. فرمود: شاهد كشته شدن حسين عليه السّلام بودم . امّسلمه از خواب برخاسته و فرياد ((حسين ، كشته شد)) سر داد و خواب خود را براى زنان بنى هاشم باز گفت . پرسيدند: از كجا مى گويى ؟ خواب خود را بيان كرد. ام سلمه از همان روز براى سيدالشهدا مجلس عزا گرفت .(443) پس از ديدن آن خواب ، وقتى سراغ شيشه رفت ، آن را پر از خون يافت .
خُولى
خولى بن يزيد اصبحى از دژخيمان كوفه و دشمنان اهل بيت عليهم السّلام بود. پس از آنكه امام حسين عليه السّلام روز عاشورا در قتلگاه بر زمين افتاد، جلو آمد تا سر مطهّر حضرت را جدا كند. وى به اتفاق حميدبن مسلم ازدى ، سر امام حسين را نزد ابن زياد برد؛ امّا چون دير شده و در قصر بسته بود، خولى سر مطهّر را شب به منزل برد و پنهان كرد. او دو زن داشت . چون زنش فهميد كه سر حسين عليه السّلام را به خانه آورده ، كينه او را به دل گرفت و از رختخواب بلند شد و ديگر با او همبستر نشد. خولى در ايّام مختار پنهان بود. زن ديگرش (به نام عيوف بنت مالك ) جاى او را به ياران مختار خبر داد. اين زن از آن هنگام كه خولى سر اباعبداللّه عليه السّلام را آورده بود با او دشمن شده بود. خولى را گرفته ، كشتند.(444) آن شب كه خولى سر مطهر را به منزل خويش برده بود، همسرش از آن اتاق يا تنورى كه سر در آن نهاده شده بود، نورى را ديد كه به آسمان كشيده شده است .(445) ((تنور خولى )) از همين جا در مرثيه ها راه يافته است .
 

شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم
 
مطبخ نه ، سوى راز نهانخانه آمدم
 
ديدم كه نور مى زند از دخمه اى برون
 
دل خسته ام كشاند به دنبال ردّ خون
 
خون در ميان نور چه مى كرد؟ يا على
 
خورشيد در تنور چه مى كرد؟ يا على عليه السّلام (446)
 
تا جهان باشد وبوده است ،كه داده است نشان
 
ميزبان خفته به كاخ اندر ومهمان به تنور
 
سرِبى تن كه شنيده است به لب سوره كهف ؟
 
ياكه ديده است به مشكات تنورآيت نور(447)
 
خون
 
آن روز كه جان خود فدا مى كرديم
 
با ((خون )) به حسين عليه السّلام اقتدا مى كرديم
 
چون منطق ما منطق عاشورا بود
 
با نفى ((خود))، اثبات ((خدا)) مى كرديم (448)
 
خون ، عزيزترين موجودى پيكر انسان است كه با نبود آن ، جان هم نيست . با اين حساب ، كسى كه حاضر باشد از ((خون )) خويش در راه مكتب و عدالت و حق بگذرد، آماده جانبازى است و اين همان ((شهادت طلبى )) است كه از الفباى ((فرهنگ عاشورا))ست . هم آن كه خون مى دهد و از جان مى گذرد، عزيز است و ماندگار، هم آنكه در راه انتقام خونهاى به ناحق ريخته قيام مى كند، كارى امام زمان گونه مى كند، چرا كه آن حضرت ، خونخواه كشتگان كربلاست ((اَيْنَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقتُولِ بِكَربَلا)) و هم آنان كه از خون شهيدان ، الهام حماسه و فداكارى مى گيرند، شاگردان لايق مكتب شهادتند.
اينكه سيدالشهدا عليه السّلام در آغاز حركت به سوى كربلا فرمود: هر كس حاضر است خون قلب خويش را در راه ما نثار و ايثار كند، با ما همراه شود: ((مَن كانَ باذِلا فينا مُهجَتَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا))(449) اشاره به همين فرهنگ شهادت طلبى است . قداست خون شهيد نيز از همين جاست ، چرا كه او با خدا معامله مى كند و حقّ اوست كه با اولين قطره خونش كه بر زمين ريخته مى شود، آمرزيده شود: ((اَوّلُ ما يُهراقُ مِن دَمِالشَّهيدِ يُغْفَرُ لَهُ ذَنبهُ كُلّه اِلاّ الدَّيْن ))(450) وقطره خونى كه در راه خدا ريخته شود، يا قطره اشكى از خوف خدا، محبوبترين قطره نزد خداوند است : ((ما مِن قَطرَةٍ اءحَبُّ اِلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِن قَطرَتَينِ: قَطرَةُ دَمٍ فى سَبيلِ اللّهِ وَ قَطرَةُ دَمعَةٍ فى سَوادِ اللَّيلِ لا يُريدُ بِها عَبدٌ اِلاّ اللّه )).(451)
در روايات و زيارات نيز نسبت به سيدالشهدا عليه السّلام و ياران شهيدش تعبيراتى از اين قبيل زياد است كه : شما جانتان را، نفْستان را، ارواحتان را، خونتان را، خون قلبتان را، خودتان را و ... در راه خدا بذل و نثار كرديد. هر ملّتى هم كه اين روح و روحيه را داشته باشد، به عزت مى رسد و آنان كه از خون دادن و جان باختن گريزانند، گرفتار ذلّت مى شوند. امام خمينى (ره ) مى فرمايد: ((مسلّم خون شهيدان انقلاب و اسلام را بيمه كرده است . خون شهيدان براى ابد درسِ مقاومت به جهانيان داده است و خدا مى داند كه راه و رسم شهادت كور شدنى نيست و اين ملّتها و آيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتدا خواهند نمود.))(452)
 
خونشان آيت سرافرازى است
 
رمز خود سوزى و جهان سازى است
 
سنگ خونرنگ هر مزار شهيد
 
غزل خون نشان جانبازى است (453)
 
خون تازه
در روايات آمده كه پس از كشته شدن امام حسين عليه السّلام عصر عاشورا، در زمين و آسمان نشانه هاى شگفتى ديده شد كه برخى از آنها تا مدّتها باقى بود. يكى از اين علايم و آثار، خون تازه (دمِعبيط) بود. در نقلهايى آمده است كه پس از كشته شدن امام ، در بيت المقدس ، هر سنگى را كه از زمين بر مى داشتند، زير آن خون تازه بود و سه روز از آسمان خون باريد.(454) بارش خون از آسمان و رويش خون تازه از زمين و از زير سنگها، گريه آسمان و زمين در سوگ اباعبداللّه عليه السّلام به حساب آمده است . در زمينه همين عبيط و خون گريستن آسمان ، از قول ابوسعيد نقل شده است كه : ((ما رُفِعَ حَجَرٌ مِن الدُّنيا اِلاّ وَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبيطٌ وَ لَقَد مَطِرَتِ السَّماءُ دَما بَقِىَ اَثَرُهُ فِى الثِّيابِ مُدَّةً حَتّى تَقَطَّعَتْ)).(455) در مورد خواب امّسلمه نيز آمده است كه حضرت رسول را در خواب ديد. حضرت به او فرموده : هرگاه شيشه اى كه در نزد توست و خاك در آن است ، ديدى كه خاكش به خون تازه (دم عبيط) رنگين شد، بدان كه حسين عليه السّلام كشته شده است .(456)
خون خدا
خونخواهى حسين عليه السّلام
خون گريستن
به جاى اشك ، خون گريستن ، تعبيرى است كه در ((زيارت ناحيه مقدّسه )) از زبان حضرت حجّت عليه السّلام نقل شده كه مى فرمايد: اگر روزگار مرا به تاءخير انداخت و نتوانستم ياريت كنم ، صبح و شب بر تو خون مى گريم و مى نالم و به جاى اشك ، خون مى گريم : (( ... لاَ بكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما)).(457) از نشانه هاى غيرطبيعى و خارق العاده اى كه پس از شهادت امام حسين عليه السّلام در كائنات ديده شد، غير از سرخى شفق و وجود خونِ تازه زير سنگها در منطقه شام و فلسطين و... يكى هم بارش خون از آسمان بود. سرخى آسمان را هنگام طلوع و غروب نيز از آن نشانه ها دانسته اند. روايت امام صادق عليه السّلام چنين است : ((بَكَتِ السَّماءُ عَلَى الحُسَينِ اءربَعينَ يَوما بِالدَّمِ)). از امّسليم نيز نقل شده است : ((لَمّا قُتِلَ الحُسَين عليه السّلام مَطَرتِ السَّماءُ مَطَرا كَالدَّم ، اِحْمَرَّتْ مِنْهُ البُيُوتُ وَالحيطانُ)).(458) چون حسين كشته شد، از آسمان باران مثل خون باريد كه خانه ها و ديوارها از آن سرخ شد.
خَيزَران
چوب و تركه اى كه يزيد، با آن بر سر بريده امام حسين عليه السّلام اشاره مى كرد و بر لب و دندان مى زد. ابوبرزه اعتراض كرد كه : اى فاسق ! چوبت را از لبهاى حسين عليه السّلام بردار، به خدا من لبهاى پيامبر را ديدم كه جاى اين چوب را مى بوسيد.(459) در زيارتنامه آن حضرت نيز آمده است : ((اَلسَّلامُ عَلَى الثّغرالمقرُوعِ بِالقَضيب )). سلام بر آن دندانهايى كه با قضيب ، كوبيده و آزرده شد.
خيمه گاه
محلّى كه امام حسين عليه السّلام پس از رسيدن به سرزمين كربلا در آن سرزمين فرود آمد و خيمه زد. منطقه از آب فاصله داشت و با يك سلسله تپه ها كه از شمال شرقى تا جنوب و غرب كشيده مى شد محاصره شده بود. مجموعه اين منطقه ، يك نيم دايره تشكيل مى داد و اهل بيت در همين محل استقرار يافته بودند. از ميدان درگيرى و نيروهاى دشمن فاصله داشت . در جايى بود كه تيرهاى ارودى دشمن به آنجا نرسد. ولى سپاه انبوه كوفه ، محل را محاصره كردند.(460) خيمه حضرت زينب را پشت خيمه امام حسين نصب كردند و خيام جوانان بنى هاشم اطراف خيام زنان و اطفال بود.(461)
خيمه هاى افراشته ، برخى محل اسكان نفرات بود و برخى خيمه آب و آذوقه و امكانات . خيمه هاى اصحاب ، جدا از خيمه اهل بيت و بنى هاشم بود. آرايش خيمه ها حالت نعل اسبى داشت ، بگونه اى كه جمع و جور بود، نه متشتّت و پراكنده ، تا قابل حفاظت بيشترى باشد. در پشت اين خيمه ها خندق حفر شده بود تا از آن سمت ، مورد تهاجم قرار نگيرند. برخى از خيمه ها هم مخصوص سلاح يا نظافت بود. صبح عاشورا ياران امام به خيمه نظافت مى رفتند و خود را تميز مى كردند. در مقابل همين خيمه بود كه بريربن خضير با عبدالرحمن بن عبد ربّه از خوشحالى و شوق شهادت شوخى مى كردند.(462) كيفيّت خيمه هاى حسينى در روز عاشورا از اين قرار بوده است :
1 خيمه فرماندهى 2 خيمه امدادگران (اورژانس ) 3 خيمه سقاخانه و آبرسانى 4 خيمه شهدا 5 خيمه انبار 6 خيمه نظافت و پاكيزگى 7 خيمه سنگرى (فقط بعنوان سنگر استفاده مى شده است ) 8 خيمه حضرت سجّاد عليه السّلام 9 خيمه هاى ياران 10 خيمه هاى بنى هاشم 11خيمه هاى خانوادگى (زنها، بچه ها) 12 خيمه حضرت زينب عليه السّلام .(463) پس از شهادت امام حسين عليه السّلام دشمن به خيام حمله آورد و آنها را غارت كرد و به آتش كشيد. پيكر شهداى عاشورا، از ميدان رزم به مقابل خيمه گاه آورده مى شد.
((... آنچه اكنون در كربلا، در جنوب غربى حرم حسينى به نام خيمه گاه (مخيّم ) موجود است و زائران آنجا را زيارت كرده و به آن تبرّك مى جويند، در زمانهاى قديم نبوده است و بعدها در محل خيمه گاه امام حسين عليه السّلام بنايى ساخته شد تا نشانى از آن مكان باشد. بناى فعلى ساختمان و قبّه خيمه گاه ، ساخته ((مدحت پاشا)) براى پذيرايى ناصرالدين شاه و درباريان او بوده و به قولى هم ((عبدالمؤ من دده )) آن را ساخته است .))(464)
خيمه گاه امروز، محوطه اى است كه اطراف آن حجره مانند است و در وسط محوّطه بنايى نمادين است كه از جلو، حالت تنظيم خيمه ها را مى رساند و داخل آن جايگاه خيمه امام حسين و محراب آن حضرت و خيمه امام سجاد است و چاهى به نام ((بئر العباس )) در همين مكان است و به زير ساختمان منتهى مى شود و زير زمين آن آب دارد. در گوشه اى از صحن اين خيمه گاه ، خيمه گاه حضرت قاسم قرار دارد.


دار الا ماره
مقرّ استاندار و فرماندار، خانه امير، حاكم نشين ، ارگ ، ارگ حكومتى . در شهرهايى كه امير و حاكم آنجا حضور داشت ، اغلب كنار مسجد جامع شهر، مقرّ امارت و قصر حكومتى ساخته مى شد، تا براى اقامه نماز جمعه و ايراد خطبه ، فاصله اى نباشد. در كوفه محل استقرار ابن زياد را دارالا ماره مى گفتند و مجالس عمومى را در مسجد جامع برگزار مى كردند. اسراى اهل بيت را در كوفه وارد آن مجلس عمومى ساختند و آن گفتگوها ميان ابن زياد و عترت طاهره پيش آمد. در همين قصر كه نامش ((طمار)) بوده ، مسلم بن عقيل وهانى را به دستور ابن زياد شهيد كردند.
ساختمان دارالا ماره كوفه ، بعنوان قديمى ترين بناى دولتى در اسلام ، به دست سعدبن ابى وقاص انجام گرفت . ((آثار كوفه قديم ، از جمله دارالا ماره از بين رفته و تنها بقايايى از مسجد جامع وجود دارد. اداره آثار باستانى عراق ، با تلاشهاى زياد، پايه هاى آن را با حفّاريها پيدا كرد. علايم نشان مى دهد كه دارالا ماره ، چهار ديوار به طول 170 متر داشته كه ارتفاع متوسّط آن 14 متر بوده و هر ديوار از ضلع خارجى به 6 برج نيم دايره متّصل بوده و فاصله هر برج با ديگرى 60/24 متر و ارتفاع آنها حدود 20 متر بوده است . بناى محكم قصر و نوع مهندسى آن ، دارالا ماره را از هجوم خارجى مصون مى داشته است . كنار برخى درهاى اصلى آن نيز اتاقهايى بعنوان زندان و مطبخ بوده است .))(465)
دارالخلافه
در پايتخت حكومت ، قصرى كه محل سكونت خليفه بود، دارالخلافه گفته مى شد، جاى اقامت پادشاه . به خود شهرى هم كه خليفه يا پادشاه در آنجا بود، دارالخلافه گفته مى شد. دار الحكومه هم به همان معنى بود.
يزيد، پس از كشتن امام حسين عليه السّلام و به اسارت درآوردن اهل بيت او، براى به رخ كشيدن اين پيروزى به مردم بارعام و اذن عمومى داد و قصر پر از جمعيّت شد. آنگاه اسراى اهل بيت را كه با طناب ، آنان را به هم بسته بودند، با وضعى اهانت آميز وارد مجلس يزيد كردند.(466) دار الخلافه يزيد، نزديك مسجد جامع دمشق بوده است .
دختر سه ساله
درخت سِدر
در دوره هارون الرشيد، اطراف قبر امام حسين عليه السّلام خانه ها و بناهايى احداث شده بود و درخت سِدرى وجود داشت كه هم نشانه اى براى زائران و مسافران بود و هم سايه بانى برايشان . به دستور هارون آن درخت را قطع كردند. اين حادثه پيش از تخريبهايى بود كه در عصر متوكّل چندين نوبت نسبت به قبر سيدالشهدا عليه السّلام انجام گرفت .(467) نيز نقل شده كه موسى بن عبدالملك ، دستور به قطع آن درخت داد. در حديثى هم از پيامبر نقل شده است كه سه بار فرمود: ((لَعَنَ اللّهُ قاطِعَ السِّدرَةِ)).(468) خداوند لعنت كند قطع كننده درخت سدر را. تا زمان هارون الرشيد مردم نمى دانستند معناى اين حديث چيست و به چه جنايتى اشاره دارد. جريربن عبدالحميد از مردى از اهل عراق كه آمده بود، پرسيد، چه خبر؟ وقتى او خبر تخريب قبر امام و قطع درخت سدر را گفت ، جرير دستانش را بلند كرد و گفت : اللّه اكبر! حديثى از پيامبر روايت شده كه قطع كننده سدر را لعن نموده است ، ولى تا امروز معنايش را نمى فهميديم . قصد او تغيير موضع قبر حسين عليه السّلام است تا مردم ندانند قبرش ‍ كجاست .(469)
درسهاى عاشورا
حادثه عاشورا، بى شك از عظيمترين رخدادهايى بود كه در تاريخ بشرى موجى عظيم پديد آورد و مسلمانان و غير مسلمانان را با ارزشهاى متعالى و مفهوم حيات هدفدار آشنا ساخت و انگيزه هاى مبارزه براى حفظ كرامت انسان و نفى سلطه ستم را در انسانها ايجاد كرد، يا تقويت نمود. هر اندازه كه مسلمانان و انسانها با درسهاى نهفته در آن حركت خونين و عميق آشناتر شده ، از آن بهره برده اند، به همان ميزان عزّتمند و بزرگوار زيسته و پايه هاى حكومت طاغوتها را لرزانده اند. درسهايى كه از عاشورا مى توان گرفت ، در سخنان امام حسين عليه السّلام و يارانش ، عملكرد و روحيات آنان ، تاءثير آن واقعه در فكر و زندگى مسلمانان و ماندگارى آن حماسه و آثارش در طول زمان نهفته است و كسى كه بدقّت در مجموعه اين واقعه بنگرد، با اين درسها آشنا مى شود.(470) در اين فرهنگنامه ، در ذيل عنوانها و مدخلهاى متعدّدى به شكلهاى گوناگون به اينگونه درسها و آموزشهاى عاشورايى اشاره شده است . از جمله به اين موضوعات مراجعه شود: آثار و نتايج نهضت عاشورا، آزادگى ، اهداف نهضت عاشورا، ايثار، بصيرت ، بلا و كربلا، تاكتيكهاى نظامى تبليغى ، جهاد، رمز جاودانگى عاشورا، زندگى ، زيارت ، شعارهاى عاشورا، شهادت طلبى ، شيعه امام حسين عليه السّلام ، عاشورا در نظر ديگران ، عاشورا و امر به معروف ، عاشورا و سقيفه ، صبر، على الا سلام السلام ، فتح ، فتوّت ، فرهنگ عاشورا، فوز، قربانى ، كلّ يوم عاشورا، ماهيّت قيام كربلا، مدايح و مراثى ، نماز، نهضت يا شورش ، وارث ، وفا، هجرت ، هل من ناصر، هيهات منّا الذّله ، يا فتح يا شهادت ، يا ليتنا كنّا معك و ... برخى عنوانهاى ديگر.
دروازه ساعات
نام يكى ازدروازه هاى ورودى دمشق ، كه اسراى اهل بيت را از آنجا وارد شهر كردند، همراه سر مطهّر امام حسين عليه السّلام . در حالى كه مردم به شادمانى و پايكوبى و طبل زنى مشغول بودند. نام آن دروازه ((باب ساعات )) بود.(471) آن دروازه ، يكى از دروازه هاى شرقى آن شهر بود كه راه حلب و كوفه به اين دروازه ختم مى گرديد. هنگامى كه اسيران به دروازه شام رسيدند، از شدّت ازدحام جمعيّت و مانور لشكر بنى اميّه ، ساعتها قافله اسرا در كنار دروازه شام توقّف كرد. لذا شيعيان اين دروازه را ((باب ساعات )) ناميدند.
در عصر حاضر، باب ساعات را ((باب توما)) مى نامند و آثارى از اين دروازه قديمى باقى مانده است و امروزه باب توما از محلّه هاى مسيحى نشين شهر دمشق است و نسبت به نقاط ديگر شهر، از هم پاشيده تر و كثيف تر به نظر مى رسد.(472)
دُرَيد
نام پرچمدار سپاه عمر سعد در روز عاشوراست .
دستان بريده
يا دستهاى قلم شده . منظور دو دست علمدار كربلا اباالفضل عليه السّلام است كه چون روز عاشورا براى آوردن آب به خيمه ها، به سوى فرات رفت ، در درگيرى با كمين نيروهاى دشمن ، ابتدا دست راستش از كار افتاد و با رجز ((وَاللّهِ اِنْ قَطَعتُمُوا يَمينى ...)) مى كوشيد تا آب را به خيمه ها برساند. دست چپش هم قطع شد. وى به رجز خوانى و مبارزه ادامه داد تا به شهادت رسيد. در مرثيه ها براى بى دستى علمدار رشيد عاشورا، جايگاه خاصّى است و از زبان حال مادرش ((ام البنين )) هم نوحه ها خوانده مى شود.
 
كاش مى گشتم فداى دست تو
 
تا نمى ديدم عزاى دست تو
 
خيمه هاى ظهر عاشورا هنوز
 
تكيه دارد بر عصاى دست تو
 
از درخت سبز باغ مصطفى
 
تا فتاده شاخه هاى دست تو
 
اشك مى ريزد ز چشم اهل دل
 
در عزاى غم فزاى دست تو
 
يك چمن گلهاى سرخ نينوا
 
سبز مى گردد به پاى دست تو
 
در شگفتم از تو اى دست خدا
 
چيست آيا خونبهاى دست تو؟(473)
 
امروز در محوّطه بيرون از صحن حضرت عباس ، دو جايگاه كوچك معين است كه محلّ قطع شدن دست راست و دست چپ آن حضرت است ، به فاصله حدود 100 متر كه زائران آنجا را زيارت مى كنند.
دسته هاى عزادارى
دسته : گروهى از مردم كه در جايى گرد آيند و يا با هم حركت كنند و كارى را انجام دهند. گروهى كه با تشريفات خاصّى در خيابانها و كوچه ها حركت مى كنند و با هم اشعارى خوانند؛ براى اقامه عزادارى سيدالشهدا و ائمّه ديگر.(474) حركتشان بصورت سينه زنى يا زنجيرزنى است . رواج آن بيشتر در عصر صفويه شكل گرفت .
اينگونه دستجات ، براى خود نشانه و علامت و توغ و پرچم مخصوص و گاهى نام ويژه اى داشته اند و با نوعى سازماندهى مردمى در ايام عاشورا و روزهاى ديگر به سوگوارى مى پرداختند. اين مراسم ، بويژه در عراق و شهرهايى چون نجف و كربلا، ريشه دارتر بوده است . مرحوم كاشف الغطاء مى نويسد: ((آغاز بيرون آمدن دسته هاى عزادارى براى سيدالشهدا، پيش از هزار سال ، در زمان ((معزّالدّوله )) و ((ركن الدّوله )) بود، كه دسته هاى عزاداران در حالى كه براى حسين عليه السّلام ندبه مى كردند و شب ، مشعلهايى به دست داشتند، بغداد و راههايش يكباره پر از شيون شد ... اين در قرن چهارم بود. و اگر بيرون آمدن اين موكبها در راهها نبود، هدف و غرض از يادآورى حسين بن على عليهما السّلام از بين مى رفت و ثمره فاسد مى شد و راز شهادت حسين بن على عليهما السّلام منتفى مى گشت .))(475)
((موكب )) يا ((مواكب حسينى )) نيز به همين حركتهاى جمعى بصورت عزادارى و پيمودن راهى با حالت عزا گفته مى شود كه در عراق ، بويژه در ايّام اربعين رواج و شور بيشترى دارد. در روزهاى تاسوعا و عاشورا نيز در همه شهرها و روستاهاى شيعه نشين رواج دارد. برخى از اين دسته ها، تاريخچه اى طولانى و گاهى مثلا چند صد ساله دارد (مثل دسته ((طُوَيرج )) در كربلا) كه در نسلهاى پياپى ، سنّتهاى خويش را حفظ مى كنند.(476)
دسته هاى عزادارى ، نوعى تشكّل و سازماندهى را تمرين مى دهد كه بر محور امام حسين عليه السّلام است . اين دسته ها و هيئتها، در افراد احساس مسؤ وليت و شخصيّت و اعتماد به نفس را تقويت مى كند و به آنان نظم و نظام مى بخشد، آن هم با محتوايى مقدس و آدابى خالصانه و عاشقانه و بدون حاكميّت زور و اعمال قدرت .
دشت كربلا
دِعْبِل خُزاعى
ابو على ، دعبل بن على بن رزين خزاعى كوفى ، سراينده قصيده معروف ((مدارس آيات )) در سوگ مظلوميّت امامان شيعه . وى كه از مرثيه سرايان بزرگ عاشورا به حساب مى آمد، بيشتر در بغداد زيست . شعرهايش بيشتر در نكوهش خلفاى جور و حمايت از اهل بيت عليهم السّلام بود. ولادت اين چهره نابغه شعر شيعى كه از شيفتگان جان باخته راه ائمّه و ولايت بود، سال 148 و شهادتش به دسيسه حاكم دمشق ، در 98 سالگى در 246 هجرى بود. قبرش در ((زويله )) نزديك مرز سودان است .(477)
دعبل به خاطر قصيده ((مدارس آيات ))، پيراهنى از امام رضا عليه السّلام خلعت گرفت . او نه تنها يك شاعر برجسته ، بلكه در علم حديث و كلام و تاريخ و لغت نيز چهره ارزشمندى بود و از علماى شيعه به حساب مى آمد و سروده هايش در زمان خود او منتشر و دهان به دهان نقل مى شد.
دعوتنامه
دُغدُغه
تابوت بزرگى كه معمولا دسته هاى عزادار يا تعزيه خوان ، آن را روز 28 صفر كه مصادف با شهادت امام حسن مجتبى عليه السّلام است مى آورند. ابتدا دغدغه را سياهپوش كرده ، در حالى كه بر دوش عزاداران بود، دو كودك در اطراف آن نوحه خوانى مى كردند.(478) ظاهرا تنها در شهر قم رايج و مصطلح بوده است .
دفن اجساد شهدا
دفن در كربلا
دفن شدن در سرزمين مقدّس كربلا در فرهنگ شيعه ، ارزش است و رحمت الهى شامل كسانى مى شود كه در حاير حسينى و كربلا دفن شوند. بسيارى از بزرگان ، علما، امرا و مردم عادى وصيت مى كرده اند كه در آنجا دفن شوند و حتى كسانى پس از مدفون شدن در جاى ديگر، دوباره جسدشان را به كربلا منتقل كرده اند و نمونه هاى زيادى براى آن هست ، از جمله پدر سيدرضى گردآورنده نهج البلاغه .(479) در اينكه محدوده اين استحباب و ارزش تا كجاست ، ديدگاههاى مختلفى است ، بستگى به محدوده حرم دارد كه از يك فرسخ تا پنج فرسخ هم نقل شده است .
دَم
در اصطلاح مرثيه و نوحه خوانى ، بيت و مصرعى كه مدّاح و مرثيه خوان مى گويد و حاضران آن را تكرار مى كنند و همصدا با مداح ، دَم مى گيرند. دم دادن و دم گرفتن از اصطلاحات سينه زنى و نوحه خوانى است .
دِمَشق
بزرگترين شهر سوريه كه از قديم ، موقعيّت و مركزيّت فرهنگى و تاريخى داشته و پيش ‍ از اسلام بنا شده است و اماكن تاريخى آن ، گوياى تاريخ كهن آن است . مسلمانان در سال 13 هجرى آنجا را فتح كردند. معاويه مدّت 31 سال در آنجا حكومت كرد. مسجد جامع اموى (480) كه از بزرگترين مساجد اسلامى است در اين شهر است .(481)
اسراى اهل بيت را پيش يزيد در اين شهر آوردند. مرقد رقيّه دختر امام حسين نيز در اين شهر است . مردم آن ديار در دوره هاى نخستين اسلام ، چون تحت تاءثير تبليغات شوم معاويه و امويان بودند، نسبت به على و آل على عليهم السّلام ديدگاه خصمانه اى داشتند. برخوردهاى شاميان با اسراى كربلا نيز نشان دهنده آن بود.
دهه عاشورا
ده روز اول ماه محرّم را دهه عاشورا يا دهه محرّم مى گويند و در اين ايّام مردم اقدام به برپايى عزادارى و مجالس وعظ و مرثيه مى كنند و هيئتهاى عزادارى و مساجد و تكايا و حسينيه ها رونق و شور بيشترى پيدا مى كند و آمادگى براى بزرگداشت عاشوراى حسينى پديد مى آيد.
ديْرِ تَرسا
دير راهب
نام محلّى در سرزمين شام ، كه اسيران اهل بيت از آن گذشتند. در اين سفر، كه اسرا به همراه نيروهاى يزيدى به شام برده مى شدند، سرهاى شهدا نيز همراه قافله بود. در يكى از منزلگاههاى راه ، به محلّى رسيدند به نام ((قِنّسيرين )) كه راهبى در ديرى به عبادت مشغول بود. نگاه راهب از صومعه به سر مطهّر امام حسين عليه السّلام افتاد كه نور از آن به آسمان مى رفت . با ديدن اين صحنه ، ده هزار درهم به نگهبانان سر داد و آن سر را آن شب نزد خود در صومعه نگه داشت . شب هنگام ، راهب از آن سر مقدّس ، شگفتيها و كراماتى ديد و به بركت آنها مسلمان شد.(482) به گفته نيّر تبريزى :
 
دير ترسا و سر سبط رسول مدنى
 
واى اگر طعنه به قرآن زند انجيل و زبور
 
اين دير، هم اكنون در منطقه راه سوريه به لبنان موجود است و بر يك بلندىِ مشرف به جاده قرار دارد.
ديزَج
ابراهيم ديزج ، كسى بود كه از سوى متوكّل عباسى ماءموريّت يافت براى متفرّق ساختن شيعه و تجمع آنان پيرامون قبر سيدالشهدا عليه السّلام ، قبر آن حضرت را خراب كند. همراه او در اين جنايت ، هارون مغربى بود. كارگرانى گرفتند ولى نتوانستند خراب كنند. براى تخريب و شخم آن محل ، از گاو استفاده كردند، ولى گاوها هم پيش نمى رفتند. اين دو نفر، پس از آن گرفتاريهايى ديدند كه در كتب تاريخ ثبت است .(483)
ديزج ، يهودى بود و به ظاهر اسلام آورده بود و در تخريب قبر، خودش با بيلى كه در دست گرفته بود، مباشرت در كار داشت . اين عمل ، در سال 236 هجرى بود.(484)
ذاتِ عِرْق
نام منزلى بين مكّه و عراق كه تا مكّه دو منزل فاصله دارد و اين محلّ، ميقات احرام براى مناطق شرقى مكّه است .(485) عرق ، نام كوهى است در راه مكّه كه عراقيون از آن مسير وارد مكّه مى شوند و اين منزل ، از منزلگاههايى است كه سيدالشهدا پس از وادى عقيق بر آن گذشته است و يكى دو روز در اين محل توقف كرده ، سپس خيمه ها را بر چيده و به راه ادامه داده است . امام در همين منزل با بشربن غالب ملاقات كرد كه از عراق مى آمد. اوضاع عراق را پرسيد. وى پاسخ داد: دلها با تو ولى شمشيرها بر توست . سيدالشهدا راه خويش را به سوى ((غمره )) كه منزل بعدى بود ادامه داد.(486) در همين منزل نامه اى به كوفيان نوشت و خبر آمدنش را در آن نگاشت و توسّط قيس بن مسهر صيداوى فرستاد.
ذاكر
يادآورنده ، كسى كه از مصايب اهل بيت مى گويد و مردم را مى گرياند، چه مدّاح باشد و چه واعظ و منبرى . ((ذاكر اهل بيت ))، عنوانى افتخارآميز است براى آنانكه با مدّاحى و مرثيه خوانى ، نام و ياد و فضايل و مظلوميّتهاى خاندان پيامبر را زنده نگه مى دارند و نقشه دشمنان را در به فراموشى سپردن ظلمهاى خود به دودمان رسالت ، خنثى مى سازند.
ذكر و ياد ائمّه و شهداى كربلا، مورد تشويق امامان بود و خودشان همواره از ذاكران و احياگران حادثه كربلا و مظلوميّت اهل بيت بودند و بر آن مى گريستند. امام صادق عليه السّلام فرمود: ((مَن ذُكِرْنا عِندَهُ فَفاضَتْ عَيناهُ حَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ عَلَى النّار)).(487) هركس كه نزد او ياد شويم و چشمانش اشك آلود شود، خداوند چهره اش ‍ را بر آتش حرام مى كند.
ذكر مصيبت
سنّتى در جهت احياى ياد و نام ائمّه و مطرح نگه داشتن حادثه عاشورا. در اين برنامه ، چه بصورت مقطع پايانى سخنرانى و موعظه و چه بصورت مستقل ، حوادث كربلا و كيفيّت شهادت امام حسين عليه السّلام و ياران او و نيز امامان ديگر بصورتى سوزناك نقل مى شود كه سبب تحريك عواطف و گريستن بر سيدالشهدا مى گردد. نقل حوادث براساس مقتلها انجام مى گيرد و شايسته است كه از منابع معتبر و شعرهاى خوب استفاده مى شود تا موجب وهن به مقام معصومين و خاندان عصمت نگردد.
امام سجاد عليه السّلام كه بيست سال به ياد عاشورا مى گريست ، مى فرمود ياد شهادت فرزندان فاطمه چشمانم را پراشك مى كند: ((اِنّى لَمْ اَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنى فاطِمَةَ اِلاّ خَنقَتنى لِذلِكَ عَبرَةٌ))(488) با اين حساب ، ياد حادثه و يادآورى آن مظلوميّتها خودش كافى است تا مستمعان را بگرياند و نيازى به آميختن دروغ يا نقل حرفهاى بى اساس در ذكر مصيبت و مرثيه خوانى نيست .
ذكر مصيبت ، سبب تعميق نهضت حسينى و پيوند عاطفى و قلبى شيعه با سيّدالشهداست و نقشه دشمنان اهل بيت را كه كوشش در محو جنايات خويش داشتند، نقش بر آب مى كند و جامعه را هوادار اهل بيت و خصم ظالمان مى پرورد.(489)
البته بايد ذاكران و مرثيه خوانان ، هم شايستگى اين منصب حسّاس را داشته باشند و هم در محتواى مرثيه خوانى خود دقّت داشته باشند و نصايح بزرگان را در آداب آن به كار بندند.
ذوالجَناح
بالدار، نام اسب حسين بن على عليهما السّلام كه روز عاشورا بر آن نشسته بود. از آن جهت كه اين اسب ، رهوار و تندرو بوده است ، به آن ذوالجناح مى گفته اند. اين اسب ، پس از شهادت آن حضرت ، از پيكر وى دفاع مى كرد و به سواران دشمن حمله مى نمود و به اين طريق ، تعدادى را كشت .(490) سيدالشهدا تا آخرين حدّ و لحظه توان خود، سوار بر اين اسب بود و مقاومت و جنگ مى كرد. در پايان از روى اين اسب بر زمين كربلا افتاد.
 
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
 
نه سيّد الشهدا بر قتال ، طاقت داشت
 
بلند مرتبه شاهى ز صدر زين افتاد
 
اگر غلط نكنم عرش برزمين افتاد
 
پس از شهادت امام حسين عليه السّلام ، اسب او كاكل خود را به خون امام آغشته كرد و با صيحه و فرياد و گام بر زمين زدن به سوى خيمه ها دويد تا شهادت امام را به اهل بيت خبر دهد. زنان متوجّه شهادت امام شدند و شيون آنان برخاست .(491) در برخى منابع نقل شده كه اسب امام ، پس از شهادت حضرت ، وحشتزده از نزد بانوان گريخت و خود را به آب فرات انداخت و ناپديد شد.(492) در زيارت ناحيه مقدّسه از اين اسب ، با عنوان ((جواد)) ياد شده كه با زين و حالت پريشان روى به خيمه ها نهاد و زنان كه اسب را در آن حال ديدند، بر سر و صورت زنان و ناله كنان از خيمه ها بيرون آمدند. ((فَلَمّا نَظَرْنَ النِّساءُ اِلَى الجَوادِ مُخْزِيا وَالسَّرجُ عَلَيهِ مَلْوِيّا خَرَجْنَ مِنَ الخُدُورِ ناشِراتِ الشُّعُورِ، عَلَى الخُدُودِ لاطِماتٍ وَ لِلوُجُوهِ سافِراتٍ وَ بِالعَويل داعِيات ...)).(493) و روايت است كه پس از شهادت امام ، اين اسب با همهمه مى گفت : ((الظَّليمَة الظَّليمَة لاُِمَّةٍ قَتَلَتْ اِبْنَ بِنتِ نَبِيِّها)).(494)
 
خونى كه روى يال تو پيداست ، ذوالجناح
 
خون هميشه جارى مولاست ، ذوالجناح
 
يك قطره آفتاب به روى تنت نشست
 
بوى خدا ز يال تو برخاست ، ذوالجناح (495)
 
ذو حُسَم
نام محلّى است . يكى از منزلگاههاى ميان مكّه و كوفه . چون طليعه سپاه اعزامى از كوفه براى امام حسين عليه السّلام آشكار شد، يارانش را به طرف ذو حسم سوق داد و پيش از رسيدن نيروهاى دشمن ، در آنجا اردو زد. حرّ و سربازانش در همين مكان با امام حسين عليه السّلام برخورد كردند و آن حضرت دستور داد حرّ و سپاه او و حتى اسبانشان را سيراب كنند كه از راه رسيده بودند و بى تابِ عطش بودند. امام سپس براى آن گروه سخنرانى كرد و هنگام ظهر، نماز جماعت خوانده شد. حرّ و سپاه او نيز به امام حسين عليه السّلام اقتدا كردند.(496)


راءس الحسين عليه السّلام
رُباب
رباب ، دختر امرءالقيس بن عدى ، همسر سيدالشهدا عليه السّلام و مادر سكينه و على اصغر(عبداللّه ). او در سفر كربلا حضور داشت و همراه اسيران به شام رفت ، سپس به مدينه بازگشت و مدّت يك سال براى سيدالشهدا عليه السّلام عزادارى كرد و مرثيه هايى هم در سوگ آن حضرت سرود. خواستگارانى از اشراف و بزرگان قريش را ردّ كرد و حاضر نشد با كسى ازدواج كند. در سوگ اباعبداللّه عليه السّلام پيوسته گريان بود و زير سايه نمى رفت ، از فرط گريه و اندوه بر شهادت حسين عليه السّلام يك سال بعد (در سال 62 هجرى ) جان باخت .(497) از جمله سروده هاى او در شهادت امام حسين عليه السّلام ابياتى است كه اينگونه شروع مى شود:
 
اِنّ الَّذى كانَ نُورا يُستَضاءُ بِهِ
 
فى كَربَلاء قَتيلٌ غَيرُ مَدفُونٍ
 
سِبطُ النَّبِىِّ جَزاكَ اللّهُ صالِحَةً
 
عَنّا وَ جُنِّبْتَ خُسرانَ المَوازينِ ...(498)
 
حسين بن على عليهما السّلام نيز به اين همسر با فضيلت و ادب و دخترش سكينه و خانه اى كه اين دو را در برگرفته باشد، محبّت داشت و مى فرمود:
 
َعَمْرُكِ اِنَّنى لاَُحِبّ دارا
 
تَحِلُّ بِها سُكَينَةَ وَ الرُّبابُ
 
اُحِبُّهُما وَ اَبذِلُ جُلَّ مالى
 
وَ لَيسَ لِعاتِبٍ عِندى عِتابٌ(499)
 
به جانت سوگند، خانه اى را كه سكينه و رباب در آن است دوست دارم . اين دو را دوست دارم و همه ثروتم را در اين راه مى بخشم و جايى براى ملامت هم نيست .