فرهنگ عاشورا

جواد محدّثى

- ۷ -


حبيب بن عبداللّه نَهْشَلى
از شهداى كربلا به حساب آمده است . بعضى او را شبيب بن عبداللّه خثعمى ، يا ابوعمر نهشلى دانسته اند.
حبيب بن مُظاهر
از شهداى والاقدر كربلا بود. حبيب بن مظاهر (مظهر) اسدى ، از طايفه بنى اسد، كوفى و از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود. در هر سه جنگ صفين ، نهروان و جمل ، در ركاب على عليه السّلام شركت داشت . از اصحاب خاصّ اميرالمؤ منين و حاملان علم آن حضرت و در علوم قرآنى شاگرد خاص وى بود. حضرت امير، او را كه از حاملان علوم عليه السّلام بود، به علم ((مَنايا وَ بَلايا)) (آنچه بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود.(356)
عضو گروهِ ويژه ((شُرطَة الخميس )) بود كه نيروى ضربتى و مطيع على عليه السّلام بودند.(357) در نهضت مسلم بن عقيل در كوفه ، وى از كسانى بود كه براى بيعت گرفتن براى مسلم ، كوشش مى كرد. نيز از سران شيعه در كوفه محسوب مى شد كه به حسين بن على عليهما السّلام دعوت نامه نوشت . امام نيز پس از آگاهى از شهادت مسلم بن عقيل ، نامه اى به او نوشت . نزد امام حسين عليه السّلام موقعيّت والايى داشت . در كربلا نيز امام ، او را به عنوان فرمانده جناح چپ سپاه خويش تعيين كرد. حبيب ، تلاش فراوانى داشت كه يارانى از بنى اسد را به يارى حسين عليه السّلام بياورد، امّا سپاه اموى مانع پيوستن آنان به ياران سيدالشهدا شدند.(358) گفتگوى او با ميثم تمّار، هنگام عبور از مجلس بنى اسد، سالها پيش از عاشورا، كه هر يك نحوه شهادت ديگرى را پيشگويى مى كرد و مايه شگفتى حاضران بودند، معروف است ،(359) و اين از همان علم مناياست كه از على آموخته بودند و جريانات آينده را خبر داشتند. روز عاشورا رجزى كه در حمله هايش مى خواند چنين بود:
 

اَنَا حَبيبٌ وَاَبى مُظهَّرٌ
 
فارِسُ هَيجاء وَ حَربٍ تَسعُرُ(360)
 
حبيب بن مظاهر، روز عاشورا از اينكه با شهادتش به بهشت خواهد رفت ، خوشحال بود و با ((بُريربن خضير)) مزاح مى كرد. شهادت او بر حسين عليه السّلام بسيار سخت بود. هنگام شهادت 75 سال داشت . سر او نيز همراه سرهاى شهدا در كوفه گردانده شد.
حَجّاج بن زيد سعدى
از شهداى كربلاست . برخى هم نام او را حجاج بن بدر گفته اند. وى اهل بصره بود. نامه اى هم از سوى مسعودبن عمرو ازدى براى حسين بن على عليهما السّلام برد (در پاسخ نامه حسين عليه السّلام ) كه خطاب به او و سران بصره نوشته و آنان را به يارى خويش فراخوانده بود.(361) نامش در زيارت ناحيه مقدسه نيز آمده است .
حَجّاج بن مسروقِ جُعفى
از شهداى گرانقدر عاشورا و مؤ ذّن سيدالشهدا عليه السّلام .(362) وى اهل كوفه و از ياران اميرالمؤ منين عليه السّلام بود. وقتى خبر هجرت امام حسين عليه السّلام را از مدينه به مكّه شنيد، خود را به آن حضرت رساند و همراه امام از آنجا به كربلا آمد. همواره ملازم سيدالشهدا بود و در پنج وقت نماز، اذان مى گفت . در مسير راه ، وقتى كه امام حسين عليه السّلام به منزلگاهِ ((قصر بنى مقاتل )) رسيد و در آنجا خيمه گاه عبيداللّه بن حرّ جعفى را ديد، حجّاج بن مسروق را در پى او فرستاد تا او را به پيوستن به امام فراخواند.(363) (گرچه توفيق حسينى شدن نيافت ). هنگامى كه كاروان حسين عليه السّلام با سپاه حرّ برخورد كردند، او به امر امام ، اذان ظهر گفت . در برخى كتب از او با عنوانِ ((مؤ ذّن حسين )) ياد كرده اند.(364) روز عاشورا به ميدان رفت و جنگيد و غرق خون نزد امام برگشت . پس از گفتگويى با سيدالشهدا، بار ديگر به ميدان رفت و شهيد شد.
حجّ ناتمام
سيدالشهدا عليه السّلام به خاطر ناامنى مكّه براى حضرتش و اينكه مطّلع شد نيروهاى يزيدى درصدد قتل او در مكه هستند، تصميم گرفت حجّ را به عمره مفرده تبديل كند، احرام بست و طواف و سعى و تقصير انجام داد و از احرام بيرون آمد، چون نمى توانست حج را به پايان برد، چون مى ترسيد در مكّه او را گرفته ، به سوى يزيد ببرند، يا غافلگيرانه ترور كنند.(365) اين از نظر فقهى نيز بى اشكال است . در حديث است كه امام حسين عليه السّلام روز ترويه در حالى كه در عمره بود، به سوى عراق بيرون شد: ((اِنَّ الحُسَينَبنَ عَلِي عليه السّلام خَرَجَ يَومَ التَّروِيَةِ إ لَى العِراقِ وَ كانَ مُعْتَمِرا))(366) .
كار امام حسين عليه السّلام هم جنبه حفظ قداست حرم الهى را داشت و هم نمى خواست در ايام حج و در بيت اللّه الحرام خونش ريخته شود، و هم با بيرون شدن از مكّه ، در روزى كه همه از هر سو به مكّه آمده اند و عازم عرفاتند، نوعى بيدارگرى در وجدانها و ايجاد سؤ ال در ذهنهاست و به اين صورت ، خبر خروج اعتراض آميز وى بر ضدّ حكومت ، توسّط حاجيانى كه از همه جا آمده اند و اينكه آن حضرت ، در حرم امن الهى هم امنيّت و مصونيّت ندارد، همه جا پخش مى شد و اين نوعى مبارزه تبليغاتى بر ضدّ يزيد بود.
امام خمينى ((ره )) در تجليلى بلند از اين حج ناتمام مى فرمايد: ((زائران عزيز از بهترين و مقدّس ترين سرزمينهاى عشق و شعور و جهاد، به كعبه بالاترى رهسپار شوند و همچون سيّد و سالار شهيدان حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السّلام ، از حرام حج به احرام حرب و از طواف كعبه به طواف صاحب بيت و از توضّؤ به زمزم به غسل شهادت و خون رو آورند و به امّتى شكست ناپذير و بنيانى مرصوص مبدّل گردند كه نه ابر قدرت شرق ياراى مقابله آنان را داشته باشد نه غرب ... كه مسلّما روح و پيام حج ، چيز ديگرى غير از اين نخواهد بود و مسلمانان ، هم دستورالعمل جهاد نفس را جدّى بگيرند، هم برنامه مبارزه با كفر و شرك را.))(367)
حديث قاروره
حديقة السُّعَداء
كتاب مقتلى به زبان تركى است كه ((فضولى بغدادى )) (م 932) آن را به رشته تحرير كشيد. اين كتاب در پى نگارش ((روضة الشهداء))، نخستين كتاب مقتل فارسى بود كه به قلم ملاحسين واعظ كاشفى (م 910) نوشته شده بود.(368)
حُرّبن يزيد رياحى
شهيد والاقدر عاشورا. حرّ از خاندانهاى معروف عراق و از رؤ ساى كوفيان بود. به درخواستِ ابن زياد، براى مبارزه با حسين عليه السّلام فراخوانده شد و به سر كردگى هزار سوار برگزيده گشت . گفته اند وقتى از دار الا ماره كوفه ، با ماءموريت بستن راه بر امام حسين عليه السّلام بيرون آمد، ندايى شنيد كه : اى حّر! مژده باد تو را بهشت ...(369) در منزل ((قصر بنى مقاتل )) يا ((شراف ))، راه را بر امام بست و مانع از حركت آن حضرت به سوى كوفه شد. كاروان حسينى را همراهى كرد تا به كربلا رسيدند و امام در آنجا فرود آمد. حرّ وقتى فهميد كار جنگ با حسين بن على عليهما السّلام جدّى است ، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خويش ، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به كاروان حسين عليه السّلام و جبهه حق پيوست . توبه كنان كنار خيمه هاى امام آمد و اظهار پشيمانى كرد، سپس اذن ميدان طلبيد. اين انتخاب شگفت و برگزيدن راه بهشت بر دوزخ ، از حرّ، چهره اى دوست داشتنى و قهرمان ساخت . حرّ با اذن امام به ميدان رفت و در خطابه اى مؤ ثّر، سپاه كوفه را به خاطر جنگيدن با حسين عليه السّلام توبيخ كرد. چيزى نمانده بود كه سخنان او، گروهى از سربازان عمر سعد را تحت تاءثير قرار داده از جنگ با سيدالشهدا منصرف سازد، كه سپاه عمر سعد، او را هدف تيرها قرارداد. نزد امام بازگشت و پس از لحظاتى دوباره به ميدان رفت و با رجزخوانى ، به مبارزه پرداخت و پس از نبردى دليرانه به شهادت رسيد. رجز او چنين بود:
 
اِنّى اَنَا الحُرُّ وَ مَاءوَى الضَّيفِ
 
اَضْرِبُ فى اَعناقِكُم بِالسَّيفِ
 
عَنْ خَيرِ مَن حَلَّ بِاءَرضِ الخَيفِ
 
اَضْرِبُكُم وَ لا اَرى مِن حَيفٍ(370)
 
كه حاكى از شجاعت او در شمشير زنى در دفاع از سيدالشهدا و حق دانستن اين راه بود. حسين بن على عليهما السّلام بر بالين حرّ حضور يافت و خطاب به آن شهيد، فرمود: تو همانگونه كه مادرت نامت را ((حرّ)) گذاشته است ، حرّ و آزاده اى ، آزاد در دنيا و سعادتمند در آخرت ! ((اَنْتَ الحُرُّ كَما سَمَّتْكَ اُمُّكَ، وَ اَنْتَ الحُرُّ فِى الدُّنيا وَ اَنْتَ الحُرُّ فِى الا خِرَةِ)) و دست بر چهره اش كشيد.(371) امام حسين عليه السّلام با دستمالى سرِ حرّ را بست . پس از عاشورا بنى تميم او را در فاصله يك ميلى از امام حسين عليه السّلام دفن كردند، همانجا كه قبر كنونى اوست ؛ بيرونِ كربلا در جايى كه در قديم به آن ((نواويس )) مى گفته اند.(372) نقل است شاه اسماعيل صفوى قبر حرّ را گشود و پيكرش را سالم يافت ، چون خواست پارچه اى را كه بر سرش بسته بود باز كند، خون جارى شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر قبرش قبهّاى ساختند.(373)
سرگذشتهاى مربوط به حرّ و نقش او در حادثه كربلا، از نخستين بر خوردش با كاروان سيدالشهدا، سپس توبه اش و پيوستن به جبهه حق و شهادت در ركاب سالار شهيدان ، در همه مقتلها و كتابهاى تاريخ عاشورا نگاشته شده است و توبه او شاخص ترين بخش ‍ نورانى زندگى اوست .
حرم حسينى
بارگاه مقدّس سيدالشهدا عليه السّلام . در روايات ، فضيلت و بركات و آثار فراوانى براى حرم ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام و نماز خواندن و اعتكاف و دفن و... در آن ذكر شده است . محدوده حرم امام حسين عليه السّلام در روايات ، از يك فرسخ تا پنج فرسخ هم بيان شده است . از امام صادق عليه السّلام روايت است : ((حَريمُ قَبرِ الحُسَين عليه السّلام خَمسُ فَراسِخٍ مِنْ اَربَعَةِ جَوانِبِ القَبرِ)).(374) همچنين از آن حضرت روايت است : ((حَرَمُ الحُسَينِ الّذى اشتَراهُ: اَربَعَةُ اَميالٍ فى اَربَعَةِ اَميالٍ فَهُوَ حَلالٌ لِوُلْدِهِ وَ مَواليهِ وَ حَرامٌ عَلى غَيْرِهِم مِمَّن خالَفَهُم وَ فيهِ الْبَرَكَةُ)).(375) حرم حسين كه وى خريد، چهار ميل در چهار ميل بود. اين محدوده براى فرزندان و شيعيانش حلال و براى مخالفانش حرام است و در آن بركت است .
مرقد نورانى اباعبداللّه عليه السّلام همواره كعبه دلهاى شيفتگان بوده و آرزوى بزرگ محبّان آن حضرت ، توفيق زيارت آن بوده است . اين جاذبه هرگزكاسته نشده وعلى رغم محدوديّتهايى كه سر راه زيارت حرم آن امام ، در طول تاريخ بوده است ، دلها در اشتياق آن تپيده است . در سالهاى دفاع مقدس در ايران نيز، يكى از سرمايه هاى الهام بخش ‍ رزمندگان در جهاد با متجاوزان ، رسيدن به كربلا و آزاد ساختن حرم امام حسين عليه السّلام از سلطه بعثيها بوده است .
حَرمله
حرملة بن كاهل اسدى كوفى ، آنكه كودك شيرخوار امام حسين عليه السّلام را (به نام على اصغر، يا عبداللّه رضيع ) در آغوش امام يا روى دست وى با تير به شهادت رساند.(376) سالها پس از حادثه عاشورا، منهال در سفر حج ، ديدارى با امام سجاد عليه السّلام داشت . حضرت پرسيد: حال حرمله چگونه است ؟ گفت : در كوفه است و زنده است . امام او را نفرين كرد كه : ((اءللّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ الحَديدِ، اءللّهُمَّ اَذِقْهُ حَرَّ النّارِ)) (خدايا، سوزش و گرماى آهن و آتش را به او بچشان ). چون به كوفه برگشت ، در ديدار با ((مختار)) كه خروج كرده بود، ناگهان ديد كه حرمله را آوردند و به دستور مختار، دست و پايش را بريدند و سپس در آتش افكندند. منهال ، ماجراى ديدار خود با امام سجّاد و دعاى امام را نسبت به حرمله بيان كرد. مختار، از اينكه خواسته و دعاى حضرت به دست او تحقّق يافته ، بسيار خوشحال شد.(377)
حَروراء
محلّ درگيرى مختار، پس از قيام براى خونخواهى حسين عليه السّلام ، با سپاه مصعب بن زبير، كه از بصره آمده بودند. در اين نبرد، كشتار فراوانى شد. در يكى از روزهاى اين درگيرى ، مختار به شهادت رسيد. در اين درگيرى ، هزاران نفر از ياران مختار كشته شدند.(378) حروراء، نزديك كوفه و محلّى بود كه خوارج نهروان نيز آنجا فرود آمدند و اوّلين مخالفت خويش را با اميرالمؤ منين عليه السّلام انجام دادند.(379)
حَرّه
حسين بن على عليهما السّلام
امام سوّم شيعيان ، شهيد كربلا و خون خدا، كه نهضت عاشورا بر محور فداكارى و جانفشانى آن حضرت شكل گرفت و تاريخ بشرى را سرشار از حماسه و ايثار كرد و درس آزادگى و عزّت به انسان داد و با خون خويش كه در كربلا ريخت ، درخت اسلام آبيارى شد و امّت مسلمان بيدار گشت .
در معرّفى آن امام ، بايد كتابى قطور نوشت ؛ ليكن در اينجا فشرده اى از زندگى آن حضرت را مى خوانيد: امام حسين عليه السّلام در سوّم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه به دنيا آمد. رسول خدا عليه السّلام نام اين فرزندِ زهرا عليها السّلام را ((حسين )) نهاد. وى مورد علاقه شديد پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله بود و آن حضرت درباره او فرمود: ((حسينٌ منّى و اَنا مِن حسينٍ...)) و در آغوش پيامبر بزرگ شد. هنگام رحلت رسول خدا، شش ساله بود. در دوران پدرش على بن ابى طالب عليه السّلام نيز از موقعيّت والايى برخوردار بود، علم ، بخشش ، بزرگوارى ، فصاحت ، شجاعت ، تواضع ، دستگيرى از بينوايان ، عفو و حلم و ... از صفات برجسته اين حجّت الهى بود. در دوران خلافت پدرش ، در كنار آن حضرت بود و در سه جنگ ((جمل ))، ((صفّين )) و ((نهروان )) شركت داشت .
پس از شهادت پدرش كه امامت به حسن بن على عليهما السّلام رسيد، همچون سربازى مطيع رهبر و مولاى خويش و همراه برادر بود. پس از انعقاد پيمان صلح ، با برادرش و بقيّه اهل بيت عليهم السّلام به مدينه آمدند. با شهادتِ امام مجتبى عليه السّلام در سال 49 يا 50 هجرى ، بار امامت به دوش سيدالشهدا قرار گرفت . در آن دوران دهساله كه معاويه بر حكومت مسلّط بود، امام حسين عليه السّلام همواره يكى از معترضين سرسخت نسبت به سياستهاى معاويه و دستگيريها و قتلهاى او بود و نامه هاى متعدّدى در انتقاد از رويّه معاويه در كشتن حجربن عدى و يارانش و عمروبن حَمِق خزاعى كه از وفاداران به على عليه السّلام بودند و اعمال ناپسند ديگر او نوشت . در عين حال ، حسين بن على عليهما السّلام يكى از محورهاى وحدت شيعه و از چهره هاى برجسته و شاخصى بود كه مورد توجّه قرار داشت و همواره سلطه اموى از نفوذ شخصيّت او بيم داشت . با مرگ معاويه در سال 60 هجرى ، يزيد به والى مدينه نوشت كه از امام حسين عليه السّلام به نفع او بيعت بگيرد. امّا سيدالشهدا كه فساد يزيد و بى لياقتى او را مى دانست ، از بيعت امتناع كرد و براى نجات اسلام از بليّه سلطه يزيد كه به زوال و محو دين مى انجاميد، راه مبارزه را پيش گرفت . از مدينه به مكّه هجرت كرد و در پى نامه نگاريهاى كوفيان و شيعيان عراق با آن حضرت و دعوت براى آمدن به كوفه ، آن امام ابتدا مسلم بن عقيل را فرستاد و نامه هايى براى شيعيان كوفه و بصره نوشت و با دريافت پاسخ كوفيان در بيعتشان با مسلم بن عقيل ، در روز هشتم ذيحجّه سال 60 هجرى از مكّه به سوى عراق ، حركت كرد.
پيمان شكنى كوفيان و شهادت مسلم بن عقيل ، اوضاع عراق را نامطلوب ساخت و سيدالشهدا كه همراه خانواده ، فرزندان و ياران به سوى كوفه مى رفت ، پيش از رسيدن به كوفه در سرزمين ((كربلا)) در محاصره سپاه كوفه قرار گرفت . تسليم نيروهاى يزيدى نشد و سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمين ، مظلومانه و تشنه كام ، همراه اصحابش ‍ به شهادت رسيد، از آن پس ، كربلا كانون الهام و عاشورا سرچشمه قيام و آزادگى شد و كشته شدن وى ، سبب زنده شدن اسلام و بيدار شدن وجدانهاى خفته گرديد. فضايل اين امام شهيد، بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد؛ چرا كه او آويزه عرش الهى و پرورده دامن رسول خداست . پيامبرخدا صلّى اللّه عليه و آله درباره اش فرمود: قسم به آنكه مرا بحق به پيامبرى فرستاد، حسين بن على در آسمان بزرگتر از زمين است و بر سمت راست عرش الهى نوشته است ((مِصباحُ هُدىً وَ سَفينَةُ نَجاةٍ)).(380)
 
اى كه آميخته مهرت با دل
 
كرده عشق تو مرا دريا دل
 
بذر عشقى كه به دل كاشته ام
 
جز هواى تو ندارد حاصل
 
از مىِ عشق تو، عاقل مجنون
 
و ز خُم مهر تو مجنون ، عاقل
 
كربلا سر زد و پيدا شد حق
 
جلوه اى كردى و گم شد باطل
 
تويى آن كشتى درياى حيات
 
هر كه را مانده جدا از ساحل
 
گر شود كار جهان زير و زبر
 
نشود عشق تو از دل زايل (381)
 
حسينٌ منّى و انا من حسين عليه السّلام
حسين عليه السّلام از من است و من از حسينم . حديثى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است و در كتب حديثى شيعه و اهل سنّت آمده است ، متن كامل آن چنين است : ((حُسَينٌ مِنّى وَ اَنَا مِن حُسَين اَحَبَّ اللّهُ مَن اَحَبَّ حُسَينا وَ اَبْغَضَ اللّهُ مَن اَبغَضَ حُسَينا، حُسَينٌ سِبطٌ مِنَ الا سباطِ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ))(382) اينگونه تعبير (من از اويم و او از من است ) نشانه وحدت كامل فكرى ، روحى ، مرامى ، جسمى و خطّ مشى است و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نيم قرن پيش از حادثه كربلا، خواسته قيام و نهضت حسينى را تداوم راه خويش بداند و دشمنان سيدالشهدا را كه دست خود را به خون او آلودند، دشمنان و قاتلان خود به حساب آورد، چرا كه خشم و رضا و جنگ و صلح و يارى يا جفا بر حسين عليه السّلام ، همسان با خشم و رضا و جنگ و صلح و يارى و جفا بر پيامبرخداست ، چرا كه اين دو، يك جان در دو بدن و يك فكر و مرام ، در دو زمانند.(383) اين گونه بيان همبستگى كامل ، ترسيم كننده خط صحيح حركت اجتماعى و دينى و مبارزاتى و سياسى در طول تاريخ است . چنين نيست كه از هم بودن اين دو حجّت الهى ، تنها پيوند جسمى و از نسل پيامبر بود حسين عليه السّلام را بگويد، بلكه عمده ترين مفهوم ، هم خطّى آن دوست .
مفهوم بلند ديگرى كه در اين حديث نهفته ، آن است كه وجود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و آيين و مكتب او در وجود اباعبداللّه عليه السّلام تداوم يافته است ، آن هم نه تنها تداوم جسمى ، بلكه نگهبان دين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ، امام حسين است و قيام و شهادت او سبب بقاى دين رسول خداست . سخن ، تنها بار عاطفى ندارد، بلكه بيانگر يك حقيقت اجتماعى و تاريخى است .
 
اگر كه دين مصطفى هنوز در جهان به پاست
 
از آن سر بريده تو هست و از نواى تو
 
احياگر دين پيامبر، نهضت حسينى بود. خود اباعبداللّه عليه السّلام در خطبه اى كه فلسفه و قيام خويش را بيان كرد، اشاره فرمود كه هدف ، حركت در مسير سيره پيامبر و على عليه السّلام و امر به معروف و نهى از منكر است و اينگونه است كه انحرافها زدوده شده و دين استوار و پابرجا مى ماند. اينكه گفته اند: ((اِنَّ الا سلامَ مُحَمَّدىُّ الحُدُوثِ، حُسَينىُّ البَقاء)) اشاره به همين احياگرى دين پيامبر در سايه قيام عاشوراست ، يعنى پيدايش اسلام ، محمّدى است و بقاى آن ، حسينى !
 
گر جز به كشتنم نشود دين حق بلند
 
اى تيغها، بياييد بر فرق من فرود
 
اين نكته در شعرى كه از زبان حسين بن على عليهما السّلام سروده شده است (و حديث و شعر امام نيست ) اينگونه مطرح شده است :
 
اِن كان دينُ مُحَمَّدٍ لَم يَستَقِم
 
إ لاّ بِقَتلى يا سُيُوفُ خُذينى (384)
 
اگر دين محمد صلّى اللّه عليه و آله جز با كشته شدن من استوار نمى شود، پس اى شمشيرها مرا دريابيد! به تعبير امام خمينى ((ره )): ((با زنده نگه داشتن او اسلام زنده مى شود. ((انا من حسين ))، كه روايت شده است كه پيغمبر فرموده است ، اين معنايش ، معنا اين است كه حسين مال من است ، و من هم از او زنده مى شوم .))(385)
حسين ، وارث آدم
نام كتابى از دكتر على شريعتى درباره سيدالشهدا عليه السّلام ، كه به تحليل دو جريان هابيلى و قابيلى در تاريخ انسان پرداخته و حسين عليه السّلام را مظهر مظلوميّت جناح هابيل معرفى كرده است . اين نام ، از فقره اى از زيارت وارث و زيارتنامه هاى ديگر بر گرفته شده است كه مى فرمايد: ((السَّلامُ عَلَيكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفوَةِاللّهِ)) و وراثت عاشورا از را جبهه تاريخى مبارزه حق با باطل مى رساند.
حسينى
منسوب به حسين عليه السّلام ، هر چه كه نوعى انتساب ، ارتباط و شباهت با حسين عليه السّلام داشته باشد. اين پيوند و نسبت ، هم نسبى و نژادى مى تواند باشد، مثل آنان كه از نسل و فرزندان اويند و ((سادات حسينى )) محسوب مى شوند، هم كسانى كه در فكر، ايده و مرام همچون حسين عليه السّلام اند. با اين حساب ، حسينيان همه كسانى مى شوند كه رهرو راه خونين عاشورا و انقلاب اويند، همچنان كه عاشورائيان و كربلائيان نيز پيروان مكتب خون و حماسه سيدالشهدا عليه السّلام محسوب مى شوند. هر چيز ديگرى هم كه ويژگيهاى خصلتى و روحى و فكرى و حماسى حسين عليه السّلام را داشته باشد، عنوان حسينى به خود مى گيرد، مانند: شور حسينى ، خط حسينى ، نواى حسينى ، عشق حسينى ، نهضت حسينى ، راه حسينى ، انقلابِ حسينى ، حماسه حسينى ، گاهى هم تنها نسبت به شخص آن حضرت داده مى شود؛ مثل : حرم حسينى ، كربلاى حسينى ، عاشوراى حسينى ، عزاى حسينى . پس ياء نسبت و كلمه مضاف به حسينى ، يا اضافه تخصيصى است ، مثلا حماسه حسينى و كربلاى حسينى يعنى حماسه حسين و كربلاى حسين عليه السّلام ، يا اضافه بيانى و توضيحى است كه نوعى شباهت و همگونى را مى رساند. مثل شور حسينى ، يعنى شور و حماسه اى كه همچون شورِ آن حضرت ، برخوردار از حماسه و عزّت و خروش است .
حسيّنيه
جايى كه براى اقامه سوگوارى براى اباعبداللّه الحسين عليه السّلام ساخته شود. حسينيّه هايى كه در شهرهاى مختلف ، از جمله شهرهاى مذهبى ساخته مى شود، اغلب علاوه بر مركز تجمع عزاداران و اقامه مراسم سوگوارى ، حالت زائرسرا و مسافرخانه اى را دارد كه زائران از آن استفاده مى كنند و جنبه رايگان دارد. بيشتر آنها به نام مردم شهرى است كه آن را مى سازند. مثل : حسينيّه آذربايجانيها، تهرانيها، اصفهانيها و ... كه در شهرهايى نجف ، كربلا، مشهد از اينگونه حسينيّيه ها وجود دارد و از نظر شرعى هم محدوديت و احكام مسجد را ندارد.
شايد روى آوردن شيعه به ((حسينيّه )) در دورانهاى كهن به خاطر آن بوده كه مساجد، اغلب در اختيار وزير سلطه حكومتهايى بوده كه براى تشيّع و اقامه عزادارى و مراسم دينى شيعه ، محدوديّت ايجاد مى كردند. در مناطق هند، به حسينيّه ((امام باره )) گويند و امام باره هاى متعدّدى با نامهاى مختلف وجود دارد. در برخى مناطق آسياى مركزى نيز، حسينيه هايى كه شيعيان مى ساختند، به ((مسجد شيعه ها)) معروف مى شد. ((در نقاط مختلف هند، تكيه و حسينيّه نامهاى گوناگون دارد و آن را عزاخانه ، امام باره ، تعزيه خانه ، عاشورا خانه ، تابوت خانه ، چبوتره ، چوك امام صاحب ... مى خوانند.))(386)
حَصير
بوريا، به نقل برخى روايات ، وقتى بنى اسد براى دفن اجساد شهداى كربلا آمدند، امام سجاد عليه السّلام نيز آنان را يارى مى كرد، از آنان حصيرى طلبيد تا اعضاى پيكر سيدالشهدا را در ميان آن گذاشته ، ميان قبر بگذارد ...(387) طبق نقلهاى تاريخى وقتى در زمان متوكل به دستور او قبر امام حسين عليه السّلام را خراب كردند و قبر را شكافتند، به بورياى تازه اى برخوردند كه پيكر امام بر آن بود و بوى مشك از آن جسد مى آمد. حصير و بدن را به همان حال گذاشته و خاك روى آن ريختند.(388)
حُصين بن نُمير
يكى از سران امويان از قبيله كنده كه همواره با آل على دشمنى داشت . در جنگ صفين ، در سپاه معاويه بود. در ايّام يزيد هم بر عدّه اى از سپاه ، فرماندهى داشت . در دوران قيام مسلم بن عقيل در كوفه ، رئيس پليس ابن زياد بود و ماءموريّت داشت براى يافتن و دستگيرى مسلم ، خانه هاى كوفيان را تفتيش كند. هم او بود كه قيس بن مسّهّر، فرستاده حسين عليه السّلام را دستگير كرد و نزد ابن زياد فرستاد و قيس به شهادت رسيد. او بود كه هنگامى كه عبداللّه زبير در مكّه برضد يزيد سر به مخالفت برداشته بود، بر كوه ابوقبيس منجيق نهاد و كعبه را هدف قرار داد.(389) با سليمان بن صرد و توّابين جنگيد. او بود كه از على عليه السّلام آنگاه كه فرمود: ((سَلُونى قَبلَ اَنْ تَفْقِدُونى )) پرسيد: تعداد موهاى سر من چه قدر است ؟(390) در دوران يزيد، به دستور او در حمله و محاصره مدينه شركت داشت . از مخالفان سرسخت شيعه بود و در سركوبى نهضت توابين حضور داشت و سه سال بعد (در سال 67 هجرى ) به دست ابراهيم بن اَشتر كشته شد.(391) در حادثه عاشورا، از فرماندهان گروه تيرانداز بود كه به سپاه حسين عليه السّلام حمله كردند. او پس از شهادت حبيب بن مظاهر، سر مقدّس او را در كوفه بر گردن اسب خويش آويخته بود تا به آن افتخار كند. به نقلى بعدها پسر حبيب (قاسم ) كمين كرد و او را كشت . برخى هم قتل اين جنايتكار را به دست ياران مختار ثقفى در سال 66 در نهضت خروج مختار، در نزديكيهاى موصل نوشته اند.(392)
حكومت رى
عمر سعد، به هوس رسيدن به استاندارى ((رى ))، حسين بن على عليهما السّلام را كشت . قرار بود به ملك رى گماشته شود كه حادثه كربلا پيش آمد. ابن زياد، قبل از عزيمتش به حوزه استاندارى ، او را ماءمور سركوب سيدالشهدا عليه السّلام نمود. ابتدا مى خواست قبول نكند، ولى ديد اگر نپذيرد حكومت رى را از دست خواهد داد. بالا خره نتوانست بر جاذبه دنيا و رياست غلبه كند. درباره علاقه اش به ولايت ((رى ))، هر چند به كشتن حسين بن على عليهما السّلام بيانجامد، چنين خواند:
 
ءَاءترُكُ مُلكَ الرِّىِّ وَ الرِّىُّ مُنيَتى
 
اَو اَصبَحُ مَاءثُوما بِقَتلِ حُسَينٍ
 
وَ فى قَتلِهِ النّارُ الَّتى لَيسَ دُونَها
 
حِجابٌ وَ لكِنَّ لى فِى الرِّىِّ قُرَّةُ عَينٍ(393)
 
و اينگونه حبّ دنيا چشم او را كور كرد. طبق برخى نقلها امام حسين عليه السّلام پس از آنكه دلباختگى عمر سعد را به حكومت رى ديد (روز عاشورا در يك گفتگو) به او فرمود: اميدوارم از گندم رى ، جز اندكى نخورى ! عمر سعد از روى تمسخر گفت : اگر از گندمش نخورم ، جو آن هم برايم كافى است . (در برخى منابع ((گندم عراق )) آمده است )(394)
حكيم بن طُفيل
از نيروهاى عمر سعد در كربلا، كه در كمين اباالفضل عليه السّلام بود. و با شمشير، دست چپ عباس را از كار انداخت . قبلا دست راست آن حضرت با ضربه ((زيدبن ورقاء)) قطع شده بود.
حَلاس بن عمر راسبى
از شهداى كربلاست كه در حمله اول در روز عاشورا به شرف شهادت نايل شد. گفته اند در زمان على عليه السّلام در كوفه رئيس شهربانى اين شهر بود. سپس او و برادرش ‍ نعمان ، همراه عمرسعد بودند. امّا سرانجام متحوّل شده و به اردوگاه امام حسين عليه السّلام پيوستند.(395) در برخى منابع ، ((حلاش )) آمده است .(396)
حَمّادبن حماد خُزاعى مرادى
از شمار شهداى كربلاست . نامش در زيارت رجبيّه آمده است .(397)
حمله اوّل
روز عاشورا، حمله اى سراسرى و شديد از سوى سپاه عمرسعد به اردوگاه امام حسين عليه السّلام انجام گرفت . اين حمله كه با تيراندازى عمرسعد به طرف اردوگاه امام حسين عليه السّلام شروع شد، با تيرهاى نيروهاى دشمن ادامه يافت . امام فرمود: اين تيرها، پيكها و قاصدهاى دشمن به سوى شماست . شمر هم به نيروهاى خود دستور داد كه حمله گروهى انجام دهيد و افراد حسين عليه السّلام را بكلّى نابود سازيد (اِحْمِلُوا عَلَيهِم حَملَةَ رَجُلٍ واحدٍ وَاَفنُوهُم عَن آخِرِهِم ) همه گردانهاى سپاه كوفه در اين حمله شركت داشتند. ياران سيدالشهدا عليه السّلام هم دفاعى جانانه در مقابل اين هجوم ، از خود نشان دادند و نيمى از ياران امام (غير از بنى هاشم ) در اين حمله نخست به شهادت رسيدند. عدّه شهداى اين حمله را 41 نفر گفته اند. تعدادى از آنان (غير از ده نفر از غلامان حسين و دودمانش و دو تن از غلامان على عليه السّلام )، عبارتند از:
نعيم بن عجلان ، عمران بن كعب ، حنظله ، قاسط، كنانه ، عمروبن مشيعه ، ضرغامه ، عامر بن مسلم ، سيف بن مالك ، عبدالرحمان درجى ، مجمع عائذى ، حبّاب بن حارث ، عمرو جندعى ، حلاّس بن عمرو، سواربن ابى عمير، عمّاربن ابى سلامه ، نعمان بن عمر، زاهربن عمر، جبلة بن على ، مسعودبن حجاج ، عبداللّه بن عروه ، زهيربن سليم ، عبداللّه و عبيداللّه پسران زيد بصرى .(398) (براى شناخت اين شهدا، به عنوان هركدام در اين كتاب مراجعه كنيد).
حميدبن مسلم ازدى
وقايع گزار كربلا، او يكى از لشكريان عمر سعد بود كه روز عاشورا پس از شهادت امام حسين عليه السّلام با شمر، بر سر آتش زدن خيمه ها مجادله داشت . از جمله گروهى بود كه سرحسين عليه السّلام را به كوفه بردند. در لشكر توّابين هم حضور داشته و به قولى از اصحاب امام سجاد عليه السّلام بوده است . با مختار و ابراهيم بن مالك نيز همكارى داشته است . بيشتر وقايع كربلا در ((تاريخ طبرى )) و برخى منابع ديگر از قول او نقل شده است .
حنا
حنا رنگى است كه به موى سر و صورت مى زنند تا سفيدى مو ديده نشود و انسان جوان به چشم آيد. اين تزيين ، بخصوص در مقابله با دشمنان ، نوعى تبليغات در جوان نشان دادن رزمندگان اسلام است . امام صادق عليه السّلام فرموده است : رنگ سياه زدن به مو، دشمن را به هراس مى افكند ((الخِضابُ بِالسَّوادِ مَهابَةٌ لِلعَدُوّ)).(399) سيدالشهدا عليه السّلام نيز موى خويش را به فرموده امام صادق : ((خَضَبَ الحُسَينُ بِالحَنّا وَالكتم )) با حنا خضاب مى كرد و هنگام شهادت در كربلا نيز خضاب داشت : ((قُتِلَ الحُسَينُ وَ هُوَ مُخَضَّبٌ بِالوَسمَةِ))(400) در كربلا، عاشوراييان كهنسال و محاسنْ سفيد نيز با خضاب خون ، چهره خويش را رنگين ساختند.
حبيب بن مظاهر، پس از شهادت مسلم بن عقيل در كوفه ، همواره مترصّد بود كه در وقت مناسب به حضور اباعبداللّه عليه السّلام برسد. روزى در بازار كوفه به مسلم بن عوسجه برخورد (كه به قول معروف مى خواست حنا بخرد) او را به كنارى برد و جريان آمدن حضرت حسين عليه السّلام به كربلا را نقل نمود. هر دو پيرمرد روشندل قرار بر اين نهادند كه شبانه از كوفه به كربلا روند ( و محاسن خود را به خون خضاب كنند) شب هفتم يا هشتم محرّم به امام پيوستند.(401)
حنظلة بن اسعد شبامى
از شهداى كربلاست و نامش در زيارت ناحيه مقدسه آمده است . كوفى است و شبام ، نام طايفه اى از همْدانيان است .(402) حنظله از چهره هاى شيعى در كوفه و زبان آور، شجاع و معلّم قرآن بود. چون سيدالشهدا عليه السّلام به كربلا رسيد، وى به آن حضرت پيوست . وى جزء شهدايى است كه تا اواخر زنده بود و از جان حسين بن على عليهما السّلام در مقابل تيرها و نيزه هاى دشمن محافظت مى كرد و گاهى هم با سخنانش به سپاه كوفه هشدار مى داد و موعظه مى كرد.(403) روز عاشورا، پس از شهادت جمعى از ياران ، از امام رخصت طلبيد و به ميدان رفت و جان خود را فداى راه خدا كرد.
حنظلة بن عمرو شيبانى
از شهداى كربلاست كه در حمله اوّل ( و به قولى در نبرد تن به تن ) به شهادت رسيد. برخى معتقدند او همان حنظلة بن اسعد شبامى است .(404)
حواريّون حسين عليه السّلام
هر امامى ، تعدادى ياران ويژه داشت كه به ((حواريّون )) تعبير شده است و روز قيامت ندا مى شوند و برمى خيزند. طبق حديث امام كاظم عليه السّلام همه شهداى كربلا حواريّون حسين اند كه در قيامت برمى خيزند: ((ثُمَّ يُنادى مُنادٍ: اَيْنَ حَوارِىُّ الحُسَين عليه السّلام ؟ فَيَقُومُ كُلّ مَنِ استَشْهَدَ مَعَهُ وَ لَمْ يَتَخَلّفْ عَنهُ)).(405)
منادى ندا مى كند: حواريون حسين كجايند؟ همه كسانى كه با او شهيد شدند برمى خيزند.


خارجى
عنوانى كه از سوى يزيد و ابن زياد به امام حسين عليه السّلام داده شد. اصل معناى آن به معناى شورشى و ياغى است ؛ نه اَتباع كشورهاى بيگانه . اين اصطلاح به زمان اميرالمؤ منين عليه السّلام بر مى گردد. به نوشته يكى از محقّقان : خروج ، صرفا ترك مكّه از سوى امام حسين عليه السّلام به سوى كوفه نبود، بلكه از زمانى كه در جنگ صفّين ، عدّه اى بعنوان سرپيچى و تمرّد از فرمان على عليه السّلام شورش كردند (و بعدا خوارج نام گرفتند) بوى خاصّى پيدا كرد و اين عنوان ، بويژه در عراق مفهومى ناپسند يافت . سلطه ابن زياد هم از آغاز، نهضت حسينى را بعنوان ((خروج )) قلمداد كرد.(406) البته خروج و سر بر تافتن از حكومت و شورش كردن ، اگر بر ضدّ حكومت مشروع اسلامى باشد، شورشگران بعنوان ((فئه باغيه )) مهدورالدّم هستند ومبارزه با آنان بعنوان جنگ با متجاوزين داخلى لازم است . ولى اگر اين عصيان ، بر ضد ستم و طغيان باشد، يك وظيفه است و شورشگران ، مجاهدانى ارزشمندند. امام حسين عليه السّلام نيز درباره امتناع از بيعت با يزيد و بيرون آمدن از مدينه و عزيمت به مكّه ، از واژه خروج استفاده كرده است (اِنّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَ لابَطِرا ... اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الا صلاح ) و خروج خود را بعنوان اصلاح طلبى در امّت پيامبر معرّفى كرده است .
يزيد، براى مشروعيّت بخشيدن به كار خويش در كشتن حسين عليه السّلام اين عنوان را مستمسك قرار مى داد و خود را سركوب كننده يك شورش بر ضدّ خليفه اسلامى مى پنداشت . سخنان امام حسين و اهل بيت او نيز در طول نهضت ، پس از عاشورا، همه بيان اين بود كه قيام ، بخاطر دين و مبارزه با ستم و بدعت است و خود را دودمان پيامبر معرفى مى كردند تا پرده هاى غفلت را كنار زنند.
خار مُغيلان
خار درخت ((امّ غيلان ))، امّ غيلان درخت خاردارى است كه در باديه مى رويد كه گاهى به اندازه درخت سيب يا كوچكتر مى شود.(407) در مرثيه ها چنين گفته مى شود كه پس از شهادت امام حسين عليه السّلام و حمله دشمن به خيمه ها و به آتش كشيدن آنها، كودكان آواره دشت و بيابان شدند و دو كودك در بيابان ، دور از جمع اهل بيت ، گم شدند و شب زير خار مغيلان پناه گرفتند و جان باختند.(408) در منابع معتبر تاريخى چنين چيزى نيامده است .
خالدبن عمروبن خالد اَزْدى
نام او در شمار شهداى كربلا آمده است .(409)
خامِسِ آل عبا
از لقبهاى سيدالشهدا عليه السّلام است كه پنجمين نفر از ((اصحاب كسا)) است . پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در خانه ((ام سلمه )) بود كه آيه ((اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَالبَيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطهيرا)) (احزاب 33) نازل شد. رسول خدا، فاطمه و على و حسن و حسين عليهم السّلام را جمع كرد و همه را زير يك كسا و عبايى قرار داد و چنين گفت : ((اءللّهُمَّ هؤ لاء اءهلُ بَيتى فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُم تَطْهيرا)). شاعر در همين مورد گفته است :
 
إ نَّ النَّبِىَ مُحَمَّدا وَ وَصِيَّهُ
 
وَ ابنَيْهِ وَ ابنَتَهُ البَتُولَ الطّاهِرَة
 
اءهلُ العَباءِ وَ اِنَّنى بِوِلائِهِم
 
اَرجُو السَّلامَةَ وَ النَّجا فِى الا خِرَة (410)
 
حديث كساء نيز در مقام و فضيلت اين پنچ تن وارد شده است .(411)
خرابه شام
پس از خطبه زينب عليها السّلام در مجلس يزيد كه اوضاع را بر ضدّ او متحوّل ساخت ، يزيد ناچار اهل بيت را در خرابه اى بى سقف جاى داد. آنان سه روز در آن خرابه بودند و بر حسين عليه السّلام نوحه و عزادارى مى كردند.(412) رقيّه ، دختر خردسال امام حسين عليه السّلام نيز در همانجا پدر را در خواب ديد و پس از بيدارى گريه سر داد و سر سيدالشهدا را برايش آوردند و با ديدن آن صحنه مرغ جانش پر كشيد و جان داد.(413) مدفن رقيّه نيز همانجاست كه بعدها حرمى برايش ساختند. (اين مساءله از نظر محقّقان مورد بحث و تشكيك قرار گرفته است .)
 
زهراى حزين ز گرد راه آمده بود
 
جبريل ، غمين و عذر خواه آمده بود
 
در كنج خرابه ، در ميان طبقى
 
خورشيد، به مهمانى ماه آمده بود
 
جغد دلم خرابه شام آرزو كند
 
تا با سه ساله دختركى گفتگو كند
 
آن كعبه اى كه قبله ارباب حاجت است
 
حاجت رواست ، هر كه به آن قبله رو كند
 
خرگاه
خروج مختار
مختار بن ابى عبيده ثقفى ، پنج سال پس از حادثه كربلا و يك سال پس از نهضت توّابين ، در سال 66 هجرى در كوفه قيام كرد. هدف نهضت او خونخواهى حسين عليه السّلام و انتقام از قاتلان شهداى كربلا و جنايتكارانِ حادثه عاشورا بود. قيام او و خونخواهى اش موجب خرسندى ائمّه بود. از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه : ((لاتَسُبُّوا الُمخْتارَ فَاِنَّهُ قَدْ قَتَلَ قَتَلَتَنا وَ طَلَب بِثاءرِنا)).(414) مختار را ناسزا نگوييد، چرا كه او قاتلان ما را كشت و به خونخواهى ما برخاست . خلاصه اى از قيام او (طبق نفس المهموم ) چنين است :
مختار، در 14 ربيع الاول سال 66 در كوفه قيام كرد و عبداللّه بن مطيع را كه كارگزار عبداللّه بن زبير بود بيرون نمود. آغاز قيامشان با شعار ((يا منصورُ اَمِتْ)) و ((يالَثاراتِالحسين )) بود. درگيريهاى سختى در محلّه ها و ميدانهاى كوفه پيش آمد. گروههايى كشته و گروههايى تسليم شدند و مختار وارد قصر شد و فردايش براى مردم سخنرانى كرد، اشراف كوفه با او بيعت كردند. مختار پس از استيلا بر اوضاع ، يكايك قاتلان حسين عليه السّلام را دستگير مى كرد و مى كشت . نيروهايى هم به اطراف مى فرستاد تا هم بر آن مناطق استيلا يابد و هم جنايتكاران را گرفته و به كيفر رساند. مدّتها اين تحرّكات و دستگيريها و نبرد با مقاومت كنندگان از طرفداران بنى اميّه ادامه داشت . مختار موفق شد كسانى چون عمرسعد، شمر، ابن زياد، خولى ، سنان ، حرمله ، حكيم بن طفيل ، منقذبن مرّه ، زيد بن رقاد، زياد بن مالك ، مالك بن بشر، عبداللّه بن اسيد، عمرو بن حجّاج و بسيارى از كسان را كه در كربلا دستشان به خون شهدا آلوده بود از دم تيغ گذراند و پيكرشان را بسوزاند و يا در مقابل سگها بيندازد.(415) مختار، سر ((ابن زياد)) را به مدينه نزد محمد حنفيه فرستاد، او هم آن سر را پيش امام سجاد عليه السّلام آورد. آن حضرت مشغول غذا خوردن بود. با ديدن اين صحنه ، سجده شكر به جاى آورد و فرمود: ((الحَمدُلِلّهِ الذى اَدْرَكَ لى ثارى مِنْ عَدُوّى وَ جَزَى اللّهُ الُمختارَ خَيرا ...)).(416) خدا را شكر كه انتقام مرا از دشمنم گرفت . خداوند به مختار جزاى نيك دهد. مختار، هيجده ماه حكومت كرد (تا 14 رمضان سال 67) و در سنّ 67 سالگى در درگيرى با سپاهيان ابن زبير نزديكى كوفه به شهادت رسيد.
خُزيميّه
نام يكى از منزلگاههاى بين راه مكّه و كوفه (نزديك كوفه ) كه امام حسين عليه السّلام در سفر به سوى عراق ، يك شبانه روز در آنجا ماند. اين نام ، منسوب به ((خزيمة بن خازم )) است و براى كسى كه از كوفه به مكّه رود، پس از منزل ((زرود)) قرار دارد.(417) در آن محلّ، چاهها و آبها و درختان و منازلى بوده است . در همانجا و همان شب بود كه زينب كبرى عليها السّلام بيرون از خيمه ها صداى هاتفى را شنيد كه دو بيت شعر خواند، مضمونش اين بود كه اين كاروان به سوى مرگ مى رود. امام حسين عليه السّلام در پاسخ خواهرش فرمود: ((يا اُختاه ، كُلُّ ماقَضَى اللّهُ فَهُوَ كائِنٌ)).(418) خداوند هر چه را مقدر فرموده است ، همان خواهد شد.
خُطَّ المَوت ...
اين تعبير، سرفصل خطبه اى از سيدالشهداست كه آن حضرت در مكّه و پيش از خروج به سوى عراق ايراد كرد و نهايت سير كاروان را با اشاره بيان كرد.(419) مضمون آن خطبه ، آگاهى و عشق به شهادت و استقبال از مرگ در راه خداست و اينكه مرگ براى جوانمردان زيباست ، آنگونه كه گردنبند، بر گردن دخترى جوان . ايراد اين خطبه ، پس از دريافت گزارشهايى بود مبنى بر اين كه ماءموران يزيد براى ترور و ريختن خونش به مكّه اعزام شده اند. بخشى از آغاز اين خطبه چنين است :
((خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القَلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاةِ وَ ما اَوْلَهَنى اِلى اَسْلافى اِشْتياقُ يَعقُوب اِلى يُوسُفَ وَ خُيِّرَ لى مَصرَعٌ اَنَا لاقيهِ، كَاءنّى بِاَوْصالى تَقْطَعُها عَسْلانُ الفَلَواتِ بَيْنَ النَّواويسِ وَ كَربَلاء...))(420)
خطبه
 
خطبه شب شكن عابد و زينب در شام
 
به گلستان خزان ديده حق سامان داد
 
خطبه ، خطابه و سخنانى است آشكار كه خطيب در برابر ديگران ايراد مى كند. مانند خطبه جمعه ، خطبه عيد، خطبه نماز باران و خطبه هنگام كسوف . معمولا مشتمل بر حمد و ثناى الهى و توصيه به تقوا و مواعظ ديگر است . خطبه هايى كه اميران و خلفا و واعظان مى خواندند، از اين قبيل است . به آن ، خطابه هم گفته مى شود.
در نهضت عاشورا، يك سرى خطابه ها و سخنرانيها توسّط سيدالشهدا، امام سجاد، حضرت زينب و ياران امام انجام گرفته كه در كتب تاريخى و روايى ثبت است و اغلب تعيين كننده بوده است ، چه آنها كه پيش از عاشورا و در طول راه و در خود مكّه بوده ، چه خطبه هايى كه روز عاشورا ايراد شده و چه آنچه از زبان اسيران آزاده در كوفه و شام صادر شده است . خطبه هاى سيدالشهدا و نيز خطبه امام سجاد عليه السّلام در مجلس يزيد، همچنين خطابه زينب كبرى در كوفه و دمشق ، معروفترين آنهاست . خطبه هاى امام ، اغلب در مجموعه هايى كه سخنان آن حضرت را گرد آورده ، آمده است .(421) برخى از خطبه هاى سيدالشهدا عليه السّلام كه در طول نهضت عاشورا بيان شده است ، چنين مطلعهايى دارد:
َهنگام خروج از مكّه به سوى عراق : ((خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِ آدَم مَخَطَّ القلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاةِ...))(422)
َپس از برخورد با سپاه حرّ در ((ذوحسم )): ((اَيُّهَا النّاسُ!... اِنّى لَمْ اَقْدِمْ عَلى ه ذا البَلَدِ حَتّى اَتَتْنى كُتُبُكُم وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلكَم اَنْ اَقدِمْ اِلَينا اِنَّهُ لَيسَ عَلَينا إ مامٌ...)).(423)
َهمان هنگام : ((اِنَّهُ قَد نَزَلَ مِنَ الا مرِ ما قَد تَرَوْنَ وَ إ نّ الدُّنيا قَد تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ اَدْبَرَ مَعرُوفُها... اَلا تَرَوْنَ اِلَى الحَقِّ لايُعْمَلُ بِهِ وَ اِلَى الباطِلِ لايُتَناهى عَنهُ...)).(424)
َدر منزلگاه بيضه ، خطاب به ياران خويش و سپاه حرّ: ((اَيُّهَا النّاس ! اِنَّ رَسُولَ اللّه صلّى اللّه عليه و آله قالَ: مَن رَاءى سُلطانا جائِرا مُستَحِلاّ لِحُرُمِ اللّهِ، ناكِثا لِعَهدِاللّهِ مُخالِفا لِسُنَّةِ رَسُولِاللّهِ... اَلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيطانِ وَ تَرَكُوا طاعَةَ الرَّحمنِ...)).(425)
َشب عاشورا، خطاب به اصحاب خويش : ((اَثْنى عَلَى اللّهِ اَحسَنَ الثَناء وَ اَحْمَدُه عَلَى السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ ... اَمّا بَعدُ، فَاِنّى لا اَعْلَمُ اَصْحابا اَوفى وَ لاخَيْرا مِنْ اَصْحابى وَ لا اَهْلَبَيتٍ اَبَرَّ وَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهلِ بَيتى فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنّى خَيرا ...)).(426)
َصبح عاشورا، خطاب به سپاه دشمن : ((اَلْحَمدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ الدُّنيا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وَ زَوالٍ، مُتَصَرِّفَةً بِاءهلِها حالا بَعدَ حالٍ فَالمَغرُورُ مَن غَرَّتهُ وَ الشَّقِىُّ مَن فَتِنَتْهُ ...)).(427)
َخطاب به سپاه كوفه ، آنگاه كه نزديك اردوى امام آمده بودند: ((اَيُّهَا النّاس ! اِسمَعُوا قَولى وَ لا تُعَجِّلُونى حَتّى اَعِظَكُم بِما لَحَقٍّ لَكُم عَلَىَّ ... اَمّا بَعدُ، فَانسِبُونى فَانظُرُوا مَنْ اَنَا؟ ثُمَّ ارجِعُوا إ لى اءنفُسِكُم وَ عاتِبُوها، فَانظُرُوا هَلْ يَحِلُّ لَكُم قَتلى وَ انتِهاكُ حُرمَتى ؟! اَلَسْتُ ابنَ بِنتِ نَبِيِّكُم صلّى اللّه عليه و آله وَ ابنَ وَصِيِّهِ وَ ابنِ عَمِّهِ ... )).(428)
َروز عاشورا، خطابه به نيروهاى ابن سعد: ((تَبّا لَكُم اَيَّتُهَا الجَماعَةُ وَ تَرَحا، اَفَحينَ اِستَصْرَختُمُونا وَلِهينَ مُتَحَيِّرين فَاَصْرَخناكُم مُؤَّدينَ مُستَعِدّين ، سَلَلْتُم عَلَينا سَيْفا فى رِقابِنا وَ حَشَشْتُم عَلَينا نارَ الفِتَنِ ... اَلا وَ اِنَّ الدَّعِىَّ بنَ الدَّعِىِّ قَد رَكَّزَ بَينَ اثنَتَينِ، بَينَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيهاتَ مِنَّا الذِّلَةُ ...)).(429)
و امّا خطبه هاى ديگر:
َخطبه حضرت زينب در كوفه خطاب به مردم : ((اَمّا بَعدُ، يا اَهلَ الكُوفَةِ! يا اَهلَ الخَتلِ وَ الغَدرِ، فَلا رَقاءتِ الدَّمْعَةَ وَلا هَدَءَتِ الرّنّة ، اِنَّما مَثَلكُم كَمَثَلِ الَّذى نَقَضَتْ غَزْلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ اَنكاثا ...)).(430)
َخطبه ام كلثوم ، دختر اميرالمؤ منين ، خطاب به كوفيان : ((يا اَهلَ الكُوفَةِ سَواءةً لَكُم ، ما لَكُم خَذَلتُم حُسَينا وَ قَتَلتُمُوهُ وَ انتَهَبْتُم اَموالَهُ وَ وَرِثتُمُوهُ وَ سَبَيْتُم نِسائَهُ وَ نَكِبتُمُوهُ ...)).(431)
َخطبه پر شور زينب كبرى عليها السّلام در مجلس يزيد: ((اَظَنَنْتَ يا يَزيدُ حَيثُ اءخَذتَ عَلَينا اءقطارَ الا رضِ وَ آفاقَ السَّماءِ فَاءصبَحنا نُساقُ كَماتُساقُ الاُسارى اَنّ بِنا عَلَى اللّهِ هَوانا ... اَمِنَ العَدلِ يَابنَ الطُّلَقاءِ تَخديرُكَ حَرائِرَك وَ اِمائَكَ وَ سَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِ اللّه صلّى اللّه عليه و آله سَبايا؟ ...)).(432)
َخطبه شورانگيز افشاگر امام سجاد عليه السّلام در مجلس يزيد در شام : ((اَيُّهَا النّاس ! اُعطينا سِتّاً وَ فُضِّلنا بِسَبعٍ: اُعطينَا العِلمَ وَ الحِلمَ وَ السَّماحَةَ وَ الشَّجاعَةَ ... فَمَنْ عَرَفَنى فَقَدْ عَرفَنى وَمَن لَم يَعرِفْنى اَنْبَاءْتُهُ بِحَسَبى وَ نَسَبى ، اَنَا ابنُ مَكَّةَ وَ مِنى ، اَنَا ابنُ زَمزَمَ وَ الصَّفا ...)).(433)
محتواى اينگونه خطبه ها كه در معرفى دين راستين و افشاى چهره دشمنان اهل بيت و تبيين مظلوميّت عترت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است ، از ارزشمندترين اسناد تاريخى است كه هم خطّ مشى سيدالشهدا عليه السّلام را در حادثه عاشورا بيان مى كند، و هم عمق معرفت خاندان او و حمايت آگاهانه آنان را از را حق .
 
خطبه يعنى اعتراض آتشين
 
خطبه يعنى درد زين العابدين
 
خطبه يعنى همچو زينب استوار
 
با تبسّم ايستادن پاى دار
 
خطبه يعنى تشنگى آموختن
 
در كنار آب ، لب را دوختن
 
خطبه يعنى با خدا ساغر زدن
 
در جنون پيمانه آخر زدن
 
خطبه يعنى زن ، حريم پاكى است
 
جلوه اى از حجب و از بى باكى است
 
آنكه مست از باده تلخ شب است
 
آشنا كىْ با صداى زينب است ؟(434)