فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا

ابوالفضل بهشتی

- ۱۱ -


محبت و مودت

امام حسین علیه‏السلام محبوب دل‏ها و میهمان قلب‏های اهل ایمان است. آنان که کمترین درجه از ایمان و اخلاص را دارا باشند از علاقه و عشق به حسین علیه‏السلام نیز برخوردارند؛ چون حسین علیه‏السلام مظهر ایمان و اخلاص است و این وعده‏ی الهی است که عشق به حسین را در قلب‏های مؤمنان مخلص و اهل عمل صالح قرار می‏دهد و قلب‏ها پیوسته به او توجه دارند. اما بیش از همه، خود یاران امام حسین علیه‏السلام با او علاقه داشتند و به او عشق می‏ورزیدند. آنان همه‏ی خواسته‏ها و آرمان‏های خود را در شخصیت حسین علیه‏السلام می‏یافتند و این محبت به حسین علیه‏السلام در میان آنان هم مراتبی داشت؛ یکی از کسانی که در میدان عشق و محبت به حسین علیه‏السلام گوی میدان را ربوده بود و بر سایرین پیشی گرفته بود «عابس» بود. وی از شخصیت‏های بارز شیعه، مدیر و شجاع، سخنور و زاهدی شب زنده‏دار بود. از نظر پاکی و اخلاص و نیز قهرمانی و حماسه‏آفرینی از سرآمدان آن روزگار و نیز تاریخ اسلام به شمار می‏آمد. (1) او در خطاب به معشوق و محبوبش، حسین علیه‏السلام عرض می‏کند:

یا أباعبدالله! أما و الله! ما أمسی علی وجه الأرض قریب و لا بعید أعز علی و لا أحب الی منک. و لو قدرت علی أن أدفع عنک الضیم أو القتل بشی‏ء أعز علی من نفسی و دمی لفعلت؛ (2).

ای حسین علیه‏السلام! به خدا سوگند هیچ کس در روی زمین نزد من عزیز و محبوب‏تر از تو نیست و اگر ممکن بود با چیزی عزیزتر از جان و خونم از تو دفاع کنم، چنین می‏کردم،

ملاحظه می‏شود که عابس در حمایت از امام خود، با تمام هستی خود دفاع می‏کند و این چنین می‏گوید که، اگر بهتر از خون و جان در اختیار داشتم آن را در راه دفاع از تو اهدا می‏کردم که بهترین انسان‏ها، بهترین چیزها را در راه مجبوب‏ترین خویش تقدیم می‏کنند. اما این ادعا و اظهار زبانی نبود در صحنه‏ی عمل بیش از اظهار و گفتارش این عشق را به نمایش گذاشت به طوری که در روز عاشورا به صورت برهنه و عریان به میدان نبرد رفت و با همان حال به جنگ ادامه داد تا به شهادت رسید. (3).

این حرکت عابس، شاید به آن جهت باشد که وقتی با خلوص تمام، جان به جانان تسلیم می‏شود، بدن نیز عاری از تقید و به صورت برهنه تقدیم راه دوست شود.

حق شناسی و قدرشناسی

روحیه قدرشناسی و سپاسگزاری از نیکان و خدمتکاران، موجب گسترش خدمت و نیکی است و به عکس روحیه‏ی ناسپاسی و بی‏اعتنایی به خدمتگزاران و صاحبان حق، موجب ترک خدمت و دلسردی و دشمنی خواهد شد؛ و آثار زشت اجتماعی و فردی را نیز در پی خواهد داشت که این مهم در تشکر از پدر، مادر، معلم، استاد، دوست صمیمی، پزشک معالج، مبلغ و روحانی دلسوز و... هر کدام به تناسب خود باید انجام شود. از یک سلام گرم یا اهدای یک شاخه‏ی گل یا یک نامه‏ی محبت‏آمیز تا سرپرستی، کمک مالی، راهنمایی و برطرف نمودن نیازها و... باید این اصل اخلاقی عمل شود.

در روایات اسلامی، تشکر از مردم در برابر خدمات و نیکی‏هایشان، به تشکر از خدا به شمار آمده است از جمله، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‏فرماید:

ومن[لا] لم یشکر الناس لم [لا] یشکر الله؛ (4).

کسی که از (خدمات) انسان‏ها تشکر نکند از خدا (در برابر نعمت‏های بیکرانش تشکر نکرده است.

امام رضا علیه‏السلام نیز می‏فرماید:

من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل؛ (5).

کسی که سپاس بندگان نعمت‏بخش را نگوید از خداونت متعال تشکر نکرده است.

حق شناسی جون

جون از شهدای نهضت عاشورا، یک سیاه پوست و از تبار بردگان آزاد و آزاد شده‏ی ابوذر قدس سره بود که پس از او، خدمتگزاری خاندان نبوت و امامت را ترک نکرد و هم چنان در خانه‏ی علی علیه‏السلام و کنار حسن و حسین علیه‏السلام به سر می‏برد تا این که به همراه کاروان حسینی به کربلا آمد. روز عاشورا پس از اجازه گرفتن از امام علیه‏السلام برای جهاد، امام علیه‏السلام او را آزاد گذاشت و فرمود: هر جا می‏خواهی برو و عافیت خود را به خطر نینداز. اما او که دست پرورده‏ی مکتب علی علیه‏السلام و حسنین علیهماالسلام بود و در این مکتب به اسلام سخت پای بند شده بود؛ غیرت دینی داشت هرگز به خود اجازه‏ی فاصله گرفتن از حسین علیه‏السلام را نداد. در درون خود احساس دیگری هم داشت که آیا صحیح است در هنگام آسایش کنار سفره‏ی حسین علیه‏السلام و خاندان وی باشد و هنگام سختی و خطر او را تنها بگذارد؟!. این امر با اصل اسلامی، حق شناسی و قدرشناسی ناسازگار است، لذا این احساس درونی را به زبان آورد و خطاب به محبوبش حسین علیه‏السلام عرض کرد: حسین جان! من به هنگام رفاه و راحتی در کنار شما و سر سفره‏ی شما باشم و اکنون که وقت خطر و مشقت است از شما فاصله بگیرم و تو را تنها بگذارم؟ می‏دانم به جهت سیاهی پوست و بدی بوی بدنم، شایسته‏ی همراهی اجسام شریف و ارواح نورانی شما نیستم؛ اما اجازه بده با این وجود در رکاب شما باشم تا از این همراهی سعادتمند شوم و عیوب ظاهری من نیز اصلاح شود پس از اجازه از مرادش حسین علیه‏السلام با هدیه‏ی جان شیرین و قلب سفید و نورانی و باصفایش، در برابر نوازش‏ها و پذیرایی‏های کریمانه‏ی امام علیه‏السلام ادای دین کرد تا از کسانی نباشد که در آسایش و رفاه، شریک زندگی افراد باشند و در زمان سختی صحنه را ترک کنند و به این ترتیب، این اصل مهم دینی، یعنی «قدر شناسی و حق شناسی» در نضهت عاشورا این چنین باشکوه به نمایش گذارده شد.

در نهضت عاشورا، تمام فضیلت‏ها و ارزش‏ها به نحوی به نمایش گذارده شد. از فضایل اخلاقی، عبادی، عقیدتی گرفته تا ارزش‏های اجتماعی، سیاسی، و نظامی که در این مجموعه به بخشی از فضیلت‏ها اشاره شد و ذکری از بعضی از قهرمانان این فضیلت‏ها نیز آورده شد. (6) این فضیلت‏های انسانی، که در بخش‏های پیشین هم ذکر شد، چهره‏ی نهضت عاشورا، را نورانی کرد و همین عناصر است که به نهضت عاشورا اثر هیجان‏زایی بخشیده و در اثر هیجانات آفریده شده از این عناصر ارزشمند، میلیون‏ها انسان در سراسر جهان پیوسته متوجه عاشورا و بنیان‏گذار آن، یعنی حسین بن علی علیه‏السلام شدند و به صورت روزافزون بر سیل عاشقان او افزوده و روز به روز عظمتش بیشتر می‏شود. از این رو یکی از اسرار و رازهای جاودانگی نهضت حسینی علیه‏السلام را صحنه‏های ارزشمند و هیجان‏زا دانستیم و در مورد آن هر چند مختصر مطالبی ارائه دادیم.

صحنه‏های ظلمانی و فراموش ناشدنی

همان گونه که ذکر شد نهضت عاشورا و تاریخچه‏ی کربلا دو صفحه دارد که یک صفحه‏ی آن سفید و نورانی است که قهرمان و پدید آورنده‏ی آن صفحه، حسین علیه‏السلام می‏باشد، که به جلوه‏هایی از این چهره‏ی سفید و نورانی در بخش پیشین پرداختیم.

اما صفحه‏ی سیاه و تاریک این حادثه‏ی بزرگ همان جنایت‏های بی‏رحمانه‏ای است که قهرمان و پدید آورنده‏ی این صفحه‏ی ننگین و پست، «یزید» و مزدوران او بودند. جلوه‏ها و موارد در صفحه‏ی سیاه عاشورا نیز گوناگون است که هر یک به تنهایی بیانگر نهایت درجه‏ی پستی و لئامت پدید آورندگان آن است.

این صحنه‏های سیاه و جنایتکارانه نیز (همانند چهره‏های سفید نهضت) از عوامل عمده‏ی جاودانگی نهضت حسینی علیه‏السلام به شمار می‏آید؛ چون همان گونه که چهره‏های سراسر عزت و عظمت و انسانیت عاشورا هیجان‏زا است، چهره‏های سیاه و جنایتکارانه‏ی این نهضت، باعث ایجاد خشم و نفرت در مردم می‏شود که هر شنونده‏ای از شنیدن آن اندوهگین می‏شود و این خود، نهضت حسینی و مظلومیت حسین و یارانش را در ذهن‏ها تثبیت می‏کند.

برای شمارش جنایت‏های حادثه‏ی عاشورا به علت موارد متعدد آن، به نوشتاری مستقل و حجیم نیازمندیم که در این مجموعه بیان همه‏ی آنها میسر نیست از این رو فقط به ذکر بعضی عناوین این جنایت‏ها بسنده می‏کنیم که در زیر به آن اشاره می‏شود آن گاه به توضیح مختصری در مورد هر یک می‏پردازیم.

عناوین برخی از جنایت‏ها

خروج اجباری از مدینه؛

تحمیل جنگ نابرابر؛

بستن آب؛

تهاجم و حملات گروهی؛

شهادت جانسوز اطفال؛

شهادت کهنسالان؛

شهادت غمبار یگانه یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله؛

مثله و قطعه قطعه کردن بدن‏ها؛

سنگباران کردن؛

بریدن و به سر نیزه کردن سرها؛

رها گذاشتن بدن‏های پاک روی زمین؛

تاختن اسبان بر بدن‏ها؛

عبور دادن مصیبت‏زدگان در کنار قتلگاه؛

غارتگری اموال؛

آتش زدن خیمه‏ها؛

به اسارت گرفتن اهل بیت علیهم‏السلام؛

تبلیغات تحریف کننده علیه حسین علیه‏السلام.

خروج اجباری از مدینه

پس از وفات معاویه، یزید نامه‏ای برای فرماندار مدینه نوشت تا بدون درنگ از حسین علیه‏السلام بیعت بگیرد؛ ولید، فرماندار مدینه شبانه امام علیه‏السلام را طلبید و مفاد نامه را به امام علیه‏السلام ابلاغ کرد. با تفاهم، جریان امر به فردا موکول شد، لکن مروان به فرماندار مدینه پیشنهاد بیعت شبانه یا ریختن خون حسین علیه‏السلام را داد که با عکس‏العمل شدید امام علیه‏السلام روبه رو شد و از درخواستش منصرف گشت. وقتی امام حسین علیه‏السلام رفت، مروان به ولید گفت: گوش به سخن من ندادی، به خدا قسم! دیگر حسین [علیه‏السلام] نخواهد گذاشت که به او دست یابی.

فردای آن روز، مروان با امام حسین علیه‏السلام ملاقات کرد و درخواست بیعت را با آن حضرت علیه‏السلام در میان گذاشت که امام علیه‏السلام بالحنی تند فرمود:

و علی الاسلام السلام؛ اذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید؛ (7).

باید فاتحه‏ی اسلام را خواند؛ زیرا امت اسلام به حاکم فاسدی هم چون یزید مبتلا شده‏اند.

امام علیه‏السلام می‏دانست که این بی‏خردان او را رها نمی‏کنند یا باید بیعت کند و یا در صورت بیعت نکردن در مدینه بماند، که قطعا به آرامی و بی‏سر و صدا کشته می‏شد و این همان خواسته‏ی امویان بود و یا باید با یک برنامه ریزی صحیح، نهضت و شهادتی احیاگر برای اسلام و ویرانگر برای کاخ نشینان اموی پایه‏ریزی کند، که راه سوم را انتخاب کرد و برای رسیدن به آن راهی جز خروج از شهر مدینه را نداشت و سرانجام در شب یکشنبه، 28 رجب سال شصت هجری قمری همراه با فرزندان و برادران و برادرزادگان و بیشتر خاندانش، از مدینه به مکه حرکت کرد و در شب جمعه سوم شعبان به مکه رسید. (8) .

تحمیل جنگ نابرابر

امام علیه‏السلام برای ادای وظیفه وارد مکه شد. حوادثی پیش آمده از جمله دعوت مردم کوفه و نقشه‏ی ترور آن حضرت علیه‏السلام او را ملزم ساخت تا از مکه نیز خارج شود از این رو در روز هشتم ذی حجه و پس از 95 روز اقامت در مکه با تبدیل احرام حج به عمره، به سوی عراق روانه شد. امام علیه‏السلام منازلی را پشت سر گذاشت در بعضی از منازل امام علیه‏السلام با افرادی ملاقات کرد و از آنان جویای وضعیت کوفه شد که پاسخ آنان حاکی از این بود که مردم کوفه شمشیرهایشان با بنی‏امیه است و دل‏هایشان با حسین علیه‏السلام. پس از اطلاع آن حضرت علیه‏السلام از شهادت مسلم بن عقیل علیه‏السلام امام علیه‏السلام در منزل «حاجز»، قیس بن مسهر صیداوی را به همراه نامه‏ای به عنوان نماینده‏ی خویش به سوی کوفه فرستاد که پس از دستگیری، وی را نیز به شهادت رساندند. در منزلگاه «شراف» حسین علیه‏السلام با لشکر مجهز و غرق در سلاح حر بن یزید ریاحی، مواجه شد که او مأمور ملازمت و مراقبت شدید حسین علیه‏السلام بود تا در کوفه امام علیه‏السلام را به ابن‏زیاد تحویل دهد که پس از گفتگوی زیاد بین امام علیه‏السلام و حر قدس سره مقرر شد با فاصله از همدیگر به راه خود ادامه دهند تا این که به منزل «بیضه» رسیدند. دو سپاه باز به حرکت ادامه دادند، تا این که نامه‏ای از طرف ابن‏زیاد به حر رسید. مضمون نامه به این صورت بود که، به محض رسیدن نامه، حسین و همراهانش را در بیابان بی آب و علف بازداشت کن. (9).

در این زمان، کاروان امام علیه‏السلام به سرزمین نینوا رسیده بود کشمکشی بین حسین علیه‏السلام و حر اتفاق افتاد. در این کشمکش، کاروان حسینی علیه‏السلام حرکت کردند تا این که اسب امام حسین علیه‏السلام ایستاد و دیگر حرکت نکرد. آن جا سرزمین کربلا بود که امام علیه‏السلام دستور به فرود آمدن دادند و سپاه حر نیز در جانب دیگر فرود آمد و به دنبال آن «عمر سعد» وارد کربلا شد و پس از او «شمر» با نامه‏ای عتاب آلود از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر سعد، پا به سرزمین کربلا گذاشت. از روز دوم محرم الحرام، که روز ورود امام علیه‏السلام به سرزمین کربلاست، هر روز با اعزام نیرو از سوی عبیدالله نیروی دشمن افزایش می‏یافت و هر لحظه محاصره را تنگ‏تر می‏کردند تا پس از رسیدن نامه‏ی عبیدالله به همراه شمر، عمر سعد، در عصر روز نهم (تاسوعا) به سپاه خود اعلام کرد:

یا خیل الله! ارکبی و بالجنة ابشری؛

ای سپاه خدا! سوار شوید و بهشت بر شما مژده باد.

دستور داد محاصره را تنگ‏تر کنند و به خیام حسین علیه‏السلام نزدیک گردند که امام علیه‏السلام شب عاشورا را مهلت گرفت و فردای آن روز حمله‏ی دشمن نابه‏کار علیه جبهه‏ی حق آغاز گردید و حادثه‏ای دلخراش و فراموش نشدنی را در تاریخ رقم زد و این چنین جنگ نابرابری بین جبهه‏ی دشمن، که حدود سی هزار نفر بودند، و جبهه‏ی حق، که حدود 72 نفر بودند، تحمیل شد.

بستن آب

در روز هفتم ماه محرم الحرام، عمر بن حجاج با پانصد سوار، مأمور نگهبانی از شریعه‏ی فرات گردید و آب به روی اهل بیت علیهم‏السلام بسته شد. از شیوه‏های ناجوانمردانه‏ی لشکر عمر سعد، بستن آب به روی فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله بود. از روز هفتم کار بر اهل بیت علیهم‏السلام دشوار شد. تنها یاران اباعبدالله علیه‏السلام در چند مورد در شرایط بسیار سخت و خطرناک توانستند مقداری آب بیاورند. یکی از کسانی که در این راه به شهادت رسید حضرت عباس بن علی علیه‏السلام بود که «سقا» و آبرسان نامیده می‏شد.

آن بزرگوار در شب تاسوعا یا عاشورا، با سی نفر سواره و بیست نفر پیاده، روانه‏ی فرات شدند و مشک‏ها را پر از آب کرد به سوی خیمه‏ها بازگشت، دشمنان سر راه آن‏ها را گرفتند و جنگ سختی درگرفت که جمعی از آن‏ها کشته شدند. آن‏ها مشک‏های آب را به خیمه رساندند و امام حسین علیه‏السلام و سایر اهل بیت علیهم‏السلام از آن آب آشامیدند.

پس از آن دیگر، یاران اباعبدالله علیه‏السلام نتوانستند آب به خیمه‏ها بیاورند لذا کار بر آنان و زنان و فرزندان بسیار سخت شد به طوری که در روز عاشورا همه‏ی آن 72 نفر با لب تشنه به شهادت رسیدند. حضرت عباس علیه‏السلام در آن لحظات آخر کوشید آبی برای لب‏های تشنه‏ی خیمه نشینان به ویژه اطفال بیاورد که به شهادت جانسوزش انجامید و علی اکبر علیه‏السلام نیز در گرماگرم جهاد نزد پدر آمد و عرض کرد: پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته است.

از مصایب جانکاه دیگری که اتفاق افتاد شهادت طفل شش ماهه‏ی حسین علیه‏السلام است که از شدت تشنگی، در آستانه‏ی مرگ بود که امام علیه‏السلام او را در آغوش گرفت و به سوی لشکر دشمن رفت، خطاب به آنان فرمود:

أما ترونه کیف یتلظی عطشا؛ (10).

آیا او را نمی‏بینید، چگونه از شدت حرارت و تشنگی، دهان را باز و بسته می‏کند؟

تهاجم و حملات گروهی

یکی از اعمال ناجوانمردانه‏ی سپاه پست عمر سعد این بود که برخلاف شیوه‏ی مرسوم آن روزگار در جنگ با سپاه امام حسین علیه‏السلام به صورت گروهی و دسته جمعی به آنان حمله می‏کردند. هر چند این بیانگر شجاعت و ایثار و از خودگذشتگی حسین علیه‏السلام و یاران آن حضرت است؛ نشانه‏ی پستی و لئامت و شقاوت لشکر عمر سعد نیز می‏باشد که باعث برانگیختگی حس انسان دوستی در بین شنوندگان این واقعه می‏شود.

در بعضی از نقل‏ها وارد است (11) که امام حسین علیه‏السلام عمر سعد را خواست و به او سه پیشنهاد کرد که یک نوع اتمام حجت بود که عبارت بودند از:

1. دست از من و اهل بیتم بردار تا به مدینه‏ی جدم برگردم.

2. به من شربتی آب بیاشام که از شدت تشنگی، جگرم خشک شده است.

3. اگر دو پیشنهاد قبلی عملی نیست، من یک نفر هستم، بنابراین یک یک از افراد خود را به جنگ من بفرست.

عمر سعد در پاسخ گفت: بازگشت به مدینه و نوشیدن آب، به هیچ وجه امکان‏پذیر نیست؛ ولی پیشنهاد سوم، خواسته‏ی مرد کریم است و پذیرفته می‏شود.

به فرمان عمر سعد چند تن از شجاعان دشمن، به میدان جنگ تاختند. امام حسین علیه‏السلام تن به تن با آن‏ها جنگید؛ ولی همه‏ی آن‏ها در برابر شمشیر برنده‏ی امام علیه‏السلام بر خاک هلاکت افتادند. عمر سعد دریافت که در نبرد تن به تن احدی در برابر امام حسین علیه‏السلام باقی نمی‏ماند، از این‏رو نقض عهد کرد و فرمان حمله‏ی دسته جمعی را صادر نمود، لذا از هر سو به امام حمله کردند، امام آن چنان شجاعانه با آن‏ها جنگید که عمر سعد بر سر لشکرش فریاد می‏کشید که حمله کنید و در این هنگام چهارهزار کماندار آن حضرت علیه‏السلام را هدف رگبار تیرهای خود قرار دادند. (12) .

شهادت جانسوز اطفال و نوجوانان

یکی از اسناد محکم خباثت یزیدیان در جریان عاشورا کشتن و شهادت اطفال است که حدود پانزده تن از شهدای کربلا در این مقطع سنی بودند و کوچک‏ترین آنها علی اصغر علیه‏السلام است که شهادت دل خراش و غم‏انگیزی دارد. در بعض مقاتل وارده شده است که در روز عاشورا دو طفل شیرخوار به شهادت رسیده‏اند: یکی علی اصغر ششماهه و دیگری عبدالله رضیع که در همان روز عاشورا به دنیا آمده بود.

در زیارت وارده از ناحیه‏ی منور و مبارک حضرت ولی عصر (عج) چنین آمده است:

السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الضریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر أبیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الأسدی و ذویه؛

سلام بر عبدالله شیرخوار، فرزند امام حسین علیه‏السلام که هدف تیر قرار گرفت و در خون خود غوطه‏ور شد، خونش به آسمان پاشیده شد و سرش با تیر دشمن، در آغوش پدر، ذبح گردید. خداوند قاتل و تیرانداز به سوی او، یعنی «حرملة بن کاهل اسدی» را لعنت کند. (13).

اسامی برخی از شهدای نابالغ در حادثه‏ی عاشورا به شرح زیر است که آن‏ها را به ترتیب نام می‏بریم:

عبدالله بن مسلم که در کربلا شهید شد. (14).

دو طفل مسلم به نامهای، ابراهیم و محمد که در کوفه به دست جلادان عبیدالله بن زیاد با وضع اسفباری شهید شدند. (15).

قاسم بن حسن علیه‏السلام که شهادتش بسیار سخت بود و موجب تأثر شدید امام حسین علیه‏السلام گردید.

عبدالله اصغر، فرزند یازده ساله امام حسن مجتبی علیه‏السلام که به یاری عمویش شتافت و در آغوش عمو به شهادت رسید.

عون و محمد فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام که نوشته‏اند هر دو نوجوان بودند و در رکاب اباعبدالله علیه‏السلام، به شهادت رسیدند.

محمد بن ابی‏سعید بن عقیل، برادرزاده‏ی حضرت مسلم بن عقیل علیه‏السلام، نیز از شهدای کربلا به شمار می‏آید که گوشواره‏ای در گوش داشت و از خیمه‏ها بیرون آمد و به اطراف خود نگاه می‏کرد که ناگاه ظالمی به نام «هانی بن ثبیت حضرمی» نزدیک او شد و چنان ضربتی بر او وارد ساخت که همان دم به شهادت رسید، و آن چه به شدت این مصیبت می‏افزاید این که این منظره در مقابل چشم مادرش به نام «شهربانویه» رخ داد که همچون افراد بی‏هوش زبانش از سخن ایستاد.

غیر از این شهیدان از اطفال و نوجوانان، هنگام هجوم دشمن به خیمه‏ها و غارت و آتش زدن خیمه‏ها، نیز چند کودک دیگر از اهل بیت علیهم‏السلام به شهادت رسیدند از جمله: «سعید» و «عقیل» فرزندان عبدالرحمان بن عقیل، برادر حضرت مسلم علیه‏السلام که به همراه مادرشان خدیجه دختر علی علیه‏السلام همراه امام حسین علیه‏السلام به کربلا آمده بودند آنان در جریان حمله به خیام حرم حسین علیه‏السلام زیر دست و پای مهاجمین خونریز به شهادت رسیدند.

نیز دختری هفت ساله به نام «عاتکه» که پدر او مسلم بن عقیل و مادرش رقیه دختر علی علیه‏السلام بود.او هم در جریان حمله به خیام به شهادت رسید.

هم چنین دو خواهر مادری احمد بن حسن مجتبی علیه‏السلام به نام‏های ام‏الحسن ام‏الحسین به شهادت رسیدند. (16).

یکی از قربانیان جریان عاشورا که شهادتش بسیار جانسوز است شهادت دختر سه ساله‏ی اباعبدالله الحسین علیه‏السلام حضرت رقیه علیه‏السلام در شام است.

غیر از شهدای کم سن و سالی که ذکر شد؛ مجروحین زیر سن بلوغ نیز در کربلا وجود دارند که بسیار وضع غم‏انگیزی داشتند که عبارتند از:

حسن بن حسن معروف به «حسن مثنی» از پسران امام مجتبی علیه‏السلام است که در کربلا حضور داشت و با دشمن جنگید و چند تن از دشمن را به هلاکت رسانید تا این که بر اثر ضربات دشمن بیهوش شد و به زمین افتاد و تا روز یازدهم محرم، بیهوش بود.

دشمن خیال می‏کرد او کشته شده است از این رو از او غفلت کردند. وقتی روز یازدهم سرها را از بدن جدا می‏کردند یکی از سربازان دشمن به نام «سماء بن خارجه» که با مادر حسن مثنی به نام «خوله» خویشاوندی داشت از جریان اطلاع یافت از عمر سعد مصرانه تقاضا کرد او را نکشند، عمر سعد پذیرفت و او را به کوفه آورد و مداوا کرد. آن گاه روانه‏ی مدینه شد، لکن در 35 سالگی به دستور عبدالملک مسموم شد و به شهادت رسید و در قبرستان بقیع مدفون شد. لقب حسن مثنی «طباطبا» و جد سادات طباطبائی است. (17) .

شهادت کهنسالان

تعدادی از شهدای کربلا که در رکاب امام حسین علیه‏السلام به شهادت رسیدند پیر بودند، اما معرفت و شناخت آنان در مورد حسین علیه‏السلام، آنان را بر حضور جدی در این پیکار تشویق کرد. آنان علاوه بر خود چند یار و یاور نیز به همراه آوردند تا از امام حسین علیه‏السلام و راه او حمایت کنند. نام برخی از آن شهیدان نورانی در زیر آورده شده است:

1. حبیب بن مظاهر، که امام حسین علیه‏السلام او را به فرماندهی جناح چپ سپاه منصوب فرمود.

2. مسلم بن عوسجه که با زن و فرزند به کربلا آمده بود.

3. انس بن حارث کاهلی که در اثر تبلیغات حبیب بن مظاهر به کربلا آمد. او که از بستگان حبیب نیز بود به قدری پیر بود که حتی ابروانش سفید شده و روی چشمش افتاده بود. وی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بود و در جنگ بدر و حنین شرکت نموده بود. او کمر را با عمامه‏اش بست و ابروانش را با دستمالی بالا آورد و بست تا مانع دید و نگاه او نگردند، با شور و عشقی توصیف‏ناپذیر به صحنه‏ی جهاد پا گذاشت. وقتی امام حسین علیه‏السلام این منظره را دید آن چنان منقلب شد که قطره‏های اشک، بر گونه‏هایش سرازیر گشت و خطاب به او فرمود: شکر الله سعیک یا شیخ: خداوند تلاش و جهاد تو را پذیرا شود ای پیرمرد!

جهادی عاشقانه و آگاهانه کرد و هیجده نفر از سپاه دشمن را بر زمین انداخت و در آخر بر اثر ضربات دشمن، شربت گوارای شهادت را نوشید. (18) .

جنادة بن حارث انصاری و همسرش ام‏عمرو

در روز عاشورا پیرزنی به نام «ام‏عمرو»، که همسر شهید کربلا، یعنی جنادة بن حارث انصاری از اهل مدینه بود پس از شهادت همسرش، پسری 21 ساله به نام «عمرو» داشت که او را مأمور ساخت تا به میدان جنگ برود و به شهادت برسد. پس از شهادت او، دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به سوی لشکر امام علیه‏السلام پرتاب نمود، مادرش آن سر را برداشت و خطاب به او گفت:

أحسنت یا بنی! یا سرور قلبی! و یا قرة عینی؛

آفرین ای پسرم! و ای شادی قلبم و ای نور چشمم!

سپس آن سر را به سوی دشمن افکند؛ یعنی ما متاعی را که در راه دوست می‏دهیم، دیگر پس نمی‏گیریم آن گاه عمود خیمه خود، به نقلی، شمشیری را به دست گرفت و به دشمن حمله کرد و دو نفر از دشمن را کشت. او چنین رجز می‏خواند:

انی عجوز سیدی ضعیفة

خاویة بالیة نحیفة

أضربکم بضربة عنیفة

دون بنی‏فاطمة الشریفة

من پیرزنی ناتوان و شکسته حال و فرتوت هستم.

(در عین حال) با ضربت خشن و سخت، شما را می‏کوبم، تا از حریم فرزند فاطمه زهرا علیهاالسلام حمایت کنم.

اگر امام حسین علیه‏السلام اجازه می‏داد این پیرزن شجاع را به این صورت به ایثار و جهادش ادامه دهد، زیر ضربات ناجوانمردانه‏ی دشمن به شهادت می‏رسید، لکن آن امام همام علیه‏السلام او را به خیمه‏اش برگردانید و برای او دعا کرد. (19) .

شیوه‏ی بیرحمانه‏ی شهادت یگانه‏ی معصوم و حجت الهی

وقایع جانسوزی که در جریان شهادت امام حسین علیه‏السلام اتفاق افتاد بسیار است که در این جا به پاره‏ای از صحنه‏های سوزناک آن می‏پردازیم:

با این که عمر سعد وعده داده بود افراد لشکر به صورت تن به تن با آن حضرت بجنگند، لحظاتی نگذشت که این عهد را شکست و رو به لشکر کرد و فریاد زد: از هر طرف به او حمله کنید. این جا بود که چهار هزار نفر تیرانداز امام را احاطه کردند و بین او و خیمه‏ها جدایی انداختند.

حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام فریاد برآورد:

اقصدونی بنفسی و اترکوا حرمی؛ (20).

خیمه نشینان و اهل حرم را رها کنید و به سراغ خود من بیایید.

آن جماعت با اشاره‏ی شمر همگی به طرف خود حضرت علیه‏السلام حمله‏ور شدند و جنگ شدت یافت و عطش آن حضرت نیز بسیار شدید شد. (21).

برای بار دوم از برای وداع به خیمه آمد و با اهل حرم وداع نمود آن گاه به مرکز مبارزه بازگشت در حالی که زیر لب زمزمه می‏کرد: «لا حول و لا قوة الا بالله.» (22) ابوالحتوف جعفی، تیری بر پیشانی مبارک امام علیه‏السلام زد، امام علیه‏السلام در حالی که خون بر چهره‏اش جاری شده بود آن تیر را بیرون کشید و بر آنان نفرین کرد، آن گاه در آ ن حالت ضعف فرمود: سوگند به خدا! که من از خدای خودم امیدوارم که مرا به شرف شهادت برساند و از شما انتقام مرا بگیرد.

در این حال، از کثرت زخم‏ها و جراحت‏های وارده، آن چنان ضعف بر امام علیه‏السلام مستولی شد که خواست بیارامد. که مردی، سنگی بر پیشانی‏اش زد خون بر صورتش جاری شد. وقتی حضرت خواست با لباس خود خون را از چشمانش پاک کند، مرد دیگری با تیر سه شعبه قلبش را هدف گرفت، در این موقع سرش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خدای من! تو می‏دانی که این قوم می‏کشند مردی را که در روی زمین پسر پیغمبری جز او نیست.» دست برد و تیر را از پشت خود خارج کرد، خون مانند ناودان فوران می‏کرد. (23) حضرت علیه‏السلام دست خود را زیر آن خون گرفت و چون پر می‏شد به طرف آسمان روانه می‏ساخت و می‏فرمود: «این حادثه که بر من نازل شده است، چون در مقابل دیدگان خداست بسیار سهل و ناچیز است.» و یک قطره از آن خون بر زمین برنگشت و نریخت.

برای بار دوم دست خود را زیر خون گرفت، و چون پر شد، با آن سر و صورت و محاسن شریف خود را خون آلود کرد و فرمود: «با همین حال باقی خواهم بود، تا خدا و جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدار کنم.» آن قدر خون از بدن مبارکش خارج شد که رمقی در تن نداشت. بر روی زمین نشست و با مشقت سر خود را بالا نگاه می‏داشت؛ در این زمان مالک بن بشر او را دشنام داد و با شمشیر بر سر آن حضرت زد به طوری که برنس (کلاه بلندی که بر سر آن حضرت بود) پر از خون شد. حضرت برنس را انداخت و روی قلنسوه، که کلاه عادی بود، عمامه یا دستمالی بست (24) که این جا زرعة بن شریک به کتف چپ آن حضرت ضربتی وارد ساخت و حصین بر حلقوم آن حضرت تیری زد. و دیگری بر گردن مبارک ضربه‏ای وارد ساخت و سنان بن انس با نیزه در ترقوه‏اش زد و پس از آن بر سینه‏ی آن حضرت ضربه‏ای وارد آورد سپس نیزه را در گلوی آن حضرت فروبرد (25) و صالح بن وهب به پهلویش تیری وارد کرد.

هلال بن نافع می‏گوید: هیچ کشته‏ای را ندیدم که تمام پیکرش به خون آلوده باشد که همچون حسین علیه‏السلام صورتش نیکو و چهره‏اش نورانی باشد.در آن حال چشمان را به آسمان دوخت و با پروردگارش این چنین عرض کرد:

صبرا علی قضائک یا رب لا له الا سواک! یا غیاث المستغیثین؛ (26).

شکیبا هستم به تقدیر و فرمان جاری تو ای پررودگار من! معبودی جز تو نیست ای پناه پناه آورندگان!

امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: اسب آن حضرت با صدای بلند شیهه می‏کشید و پیشانی خود را به خون حضرت آغشته می‏نمود و می‏بویید و می‏گفت:

الظلیمة الظلیمه! من أمة قتلت ابن بنت بنیها؛ (27).

فریاد رس! فریاد رس! از امتی که پسر دختر پیغمبر خود را کشتند.

آن گاه، متوجه خیام حرم شد. خیمه نشینان و اهل حرم ندا در دادند! وا محمداه! وا ابتاه! وا علیاه! وا جعفراه! واحمزتاه! زینب ندا داد: وا اخاه! و سیداه! وا أهل بیتاه....

زینب آمد بر بالین برادر وقتی آن وضع اسفناک را دید فرمود:

ویحکم أما فیکم مسلم؟

وای بر شما! آیا در بین شما یک نفر مسلمان نیست؟

این جا عمر سعد دستور داد حسین را راحت کنید، شمر بر دیگران پیشی گرفت و با پاهایش به آن حضرت ضربه زد و روی سینه‏اش نشست و با شمشیر، دوازده ضربه به آن حضرت علیه‏السلام وارد آورد و محاسن مقدسش را گرفت و سر مقدسش را جدا کرد. (28) ألا لعنة الله علی القوم الظالمین (و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون). (29) .

پاورقى:‌


1- انصار الحسین علیه‏السلام، ص 93؛ العیون العبری، ص 136
2- بحارالأنوار، ج 45، ص 29
3- در کربلا چه گذشت (ترجمه‏ی نفس المهموم)، آیة الله کوه کمره‏ای
4- نهج الفصاحه، ح 1202
5- وسائل الشیعه، ج 6، ص 542
6- شایسته‏ی ذکر است که پاره‏ای از عناوین و مطالب این بحث از مقاله‏ی ارزشمند آقای فاکر میبدی، موجود در ره‏توشه راهیان نور، ج 23 بهره گرفته شده است
7- سید بن طاووس، الملهوف، ص 99
8- ترجمه‏ی ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 31 و 34
9- همان، ص 206
10- معالی السبطین، ج 1، ص 424
11- الوقایع و الحوادث، ج 3، ص 146
12- نفس المهموم، ص 190
13- بحارالأنوار، ج 45، ص 66
14- ریاحین الشریعه، ج 3، ص 299
15- امالی صدوق، مجلسی 19؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 103
16- معالی السبطین، ج 2، ص 88
17- ترجمه‏ی لهوف، ص 145؛ منهاج الدموع، ص 323
18- مناقب بن شهر آشوب، ج 3، ص 219
19- بحارالأنوار، ج 45، ص 28؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 253
20- مقرم، مقتل الحسین، ص 275
21- همان؛ لهوف، ص 105
22- بحارالأنوار، ج 45، ص 50
23- مقرم، مقتل الحسین، ص 278
24- همان، ملهوف، ص 172
25- مقرم، مقتل الحسین، ص 281
26- همان، ص 283
27- همان
28- همان، ص 248
29- شعراء (26) آیه‏ی 227