حریت و آزادگی
روح بزرگ او، آسایش و رفاه ذلیلانه را به هیچ وجه نمیپذیرد و برای رسوا ساختن
مفسدان، لحظهای آرام نمیگیرد.
درس آزادی از آن رو ساخت توأم با عمل
تا خیانت پیشگان را در جهان رسوا کند
حسین مظهر آزادی و آزادگی است، شعارها و عمل شجاعانه و قهرمانانهی حسین
علیهالسلام در کربلا بیانگر روح بلند عزت طلب و آزادیخواه اوست که در بخشهای
پیشین بعضی از آن شعارها عرضه شد. آن امام بزرگوار علیهالسلام در میدان جنگ
میفرماید:
الموت أولی من رکوب العار
و العار أولی من دخول النار
و الله، هذا و هذا جار
کشته شدن، بهتر از این است که انسان ننگ را بپذیرد، و ننگ شایستهتر است تا انسان
بر آتش وارد شود، به خدا سوگند! نه پذیرش ننگ و نه ورود بر آتش، هیچ یک شیوهی من
نیست. (1)
.
از هر طرف بر او حمله میبردند، باران تیر بود و ضربات شمشیر، حسین علیهالسلام
تنها بود و دشمن بسیار. عدهای از سپاه دشمن از پشت سر به طرف خیمهها روانه بودند،
خیمههای دوستان و یاران که در قسمت جلو بود، همه سوخته بودند، نگاه امام حسین
علیهالسلام به طرف خیمهی زنان بود و این دغدغه که این سپاه به کجا میروند؟ حضرت
فرمود:
ویلکم! ان لم یکن لکم دین، و کنتم لاتخافون یوم المعاد، فکونوا فی أمر دنیاکم
أحرارا ذوی أحساب! (2).
وای بر شما، ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت هم پروایی
ندارید، در دنیای خود آزاده باشید.
حسین مظهر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است
ز خاک مردم آزاده بوی خون میآید
نشان شیعه و آثار پیروی، این است
منشأ بیعت نکردن حسین علیهالسلام با یزید، عدم لیاقت یزید برای منصب خلافت اسلامی
و نیز شایسته بودن خود آن حضرت برای این منصب بود؛ ولی روح بلند و آزادهی حسین
هرگز به او اجازهی بیعت با شخصی پست همچون یزید را نمیدهد. لذا به ولید، استاندار
مدینه، فرمود:
و مثلی لا یبایع مثله؛ (3).
شخصیتی همچون من،با مرد فاسدی مثل یزید بیعت نمیکند.
به مروان حکم فرمود:
و علی الاسلام السلام، اذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید؛ (4).
باید فاتحهی اسلام را خواند آن گاه که امت اسلامی مبتلا به حاکم فاسدی همچون یزید
شده است.
حضرت خطاب به برادرش محمد حنفیه قدس سره میفرماید:
یا أخی! لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لا مأوی لما بایعت یزید بن معاویة؛ (5).
اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی برای من نباشد باز هم من با یزید بیعت نخواهم کرد.
و آنان که حسین علیهالسلام را اسوه و الگوی خود قرار دادهاند و از شعارهای عاشورا
درس آموختهاند جزء افراد سعادتمند هستند و شاعر چه نیکو سروه است:
آن که از دفتر آزادگیاش درس آموخت
پیش آمال ستمگر ز چه تسلیم شود
در روز عاشورا، آن گاه که عمر سعد از طرف ابنزیاد پیشنهاد تسلیم شدن به امام
علیهالسلام میدهد امام علیهالسلام میفرماید:
ألا و ان الدعی بن الدعی، قد رکز بین اثنتین بین السلة و الذلة، و هیهات منا الذلة؛
(6).
(مردم!) آن زنازادهی پسر زنازاده، (آن امیر و فرمانده بیخرد) به من پیشنهاد
میکند که یا باید خوار و ذلیل من شوی و یا باید از زیر شمشیر بگذری، محال است حسین
تن به خواری دهد!
در هنگام حمله به صفوف دشمن این اشعار حماسی را میخواند:
أنا الحسین بن علی
آلیت أن لا أنثنی
أحمی عیالات أبی
أمضی علی دین النبی؛ (7).
سوگند یاد کردهام که در مقابل دشمن سر فرود نیاورم.
من از اهل و عیال پدرم حمایت میکنم و در راه آیین پیامبر کشته میشوم.
علامه شهید مطهری قدس سره میگوید: شایسته است اسم این اشعار را شعار آزادی، شعار
عزت و شعار شرافت گذاشت. (8).
بزرگ فلسفهی قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
نه ظلم کن به کسی نی به زیر بار ظلم برو
که این مرام حسین است و منطق دین است
وفاداری
هر چند مطالب عرضه شده در بخشهای پیشین، گویای وفاداری یاران امام حسین
علیهالسلام میباشد؛ ولی بعضی از چهرههای نورانی حماسهی عاشوار سمبل وفاداری
شناخته شدهاند و آن ناشی از تلاش وفادارانهی آنان به اسلام و حسین علیهالسلام
است و در رأس چهرههای وفادار از علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
میتوان نام برد که به بخشهایی از وفای آن بزرگوار اشاره میشود: آن حضرت
علیهالسلام وقتی با امان نامهی شمر مواجه میشود در جواب میفرماید:
تبت یداک و لعن ما جئتنا به من أمانک یا عدو الله!، أتأمرنا أن نترک أخانا و سیدنا
الحسین بن فاطمة و ندخل فی طاعة اللعناء و أولاد اللعناء...؛ (9).
ای دشمن خدا! بریده باد دستانت و پاره باد امان نامهات. آیا از ما میخواهی تا
یاری
برادر و سرورمان حسین بن فاطمه علیهالسلام را ترک کنیم و در طاعت و پیروی طایفهی
پست و رانده شده از درگاه الهی (امویان) شوم؟!
همان گونه که مشاهده میشود در تعبیر فوق حضرت عباس علیهالسلام از برادری که از
ناحیهی پدر نسبت برادری دارد برای حفظ حرمت حسین و امام زمانش به حسین بن علی
فاطمه علیهاالسلام تعبیر میکند، و نشان افتخار ابوالفضل علیهالسلام در این است که
امام و سیدش، فرزند فاطمه است و اظهار ارادت و وفاداری و اطاعتش از حسین
علیهالسلام برای برادری نیست، بلکه این اطاعت ریشه در پیوند روحی و معنوی او با
امام حسین علیهالسلام دارد که او را امام زمان خویش میداند.
در رجز عاشورا این چنین میگوید:
و الله! ان قطعتموا یمینی
انی أحامی أبدا عن دینی
و عن امام صادق الیقینی
نجل النبی الطاهر الأمین (10).
مشاهده میشود که آن بزرگوار در این رجز از حسین با تعبیر «امام» یاد میکند. نیز
آن مظهر وفا، نه تنها خود در کربلا حضور فعال داشت، بلکه سه برادر خود را نیز جهت
یاری امام حسین علیهالسلام به عرصهی جهاد و شهادت ترغیب کرد و خطاب به آنان
میگوید:
یا بنی أمی! تقدموا حتی أراکم قد نصحتم لله و لرسوله؛ (11).
ای فرزندان مادرم (برادرانم!) پیشی گیرید (به سوی شهادت) تا نظارهگر خیرخواهی شما
برای خدا و رسول او باشم.
نیز بنابر نقلی، حضرت ابوالفضل علیهالسلام دو فرزند خود را نیز جهت تکمیل وفاداری
خود به امام تقدیم میکند تا در راه وی قربانی شوند، (12)
این خود جلوهای دیگر از
روح
ایثارگری و وفاداری او به مکتب و امامش به شمار میرود. امام سجاد علیهالسلام در
اشاره به همین روح بلند وفاداری عمویش عباس میفرماید:
رحم الله العاس فلقد آثر و أبلی و فدا أخاه بنفسه حتی قطعت یداه؛ (13).
خدای رحمت کند (عمویم) عباس را، که هر آینه با جانش بهترین امتحان و ایثارگری و
فداکاری در راه برادرش را به نمایش گذاشت و در این راه، هر دو دستش را فدا کرد.
در میان یاران امام حسین علیهالسلام «سعید بن عبدالله حنفی» آن گاه که در دفاع از
حسین تن و صورت را سپر تیرهای روانه شدهی دشمنان به سوی حسین علیهالسلام میکند و
با بدنی خونآلود در محضر حسین علیهالسلام روی خاک میافتد، میگوید:
أوفیت یا بن رسول الله!؟؛
اماما! آیا به وظیفه عمل کردم و وفای به عهد نمودم!؟
امام علیهالسلام در پاسخ میفرماید: نعم، أنت أمامی فی الجنة؛ (14)
آری، تو در
بهشت پیش روی من خواهی بود.
ایثار و شهادت
از ویژگیهای ستودنی یاران حسین علیهالسلام در روز عاشورا که صفحه حماسهی کربلا
را بیش از هر چیز درخشان و سفید کرده است، ایثارگری و اشتیاق بیش از حد آنان به
شهادت و لقاء الله است. انس به شهادت، از شاخههای عشق و محبت الهی به شمار میآید.
عاشق واقعی حضرت ربوبی هستیاش را با تمام وجود فدای حق میکند و شهدای کربلا این
چنین بودند.
یاران امام حسین علیهالسلام، چه بنیهاشم و چه غیر بنیهاشم، برای شهادت به رقابتی
بزرگ دست زده بودند و هر چند از شهید سیزده سالهی این حماسه، یعنی قاسم بن الحسن
ابراز شده که شهادت، از عسل شیرینتر است؛ لکن منطق و مرام همهی شهیدان کربلا چنین
بود و حماسهی عارفانه زیر خیمهی حسین علیهالسلام در شب عاشورا و آن همه زیبایی و
عشق را هیچ قلم و بیانی توان تبیین ندارد.
گفت یاران کای حیاتت جان ما
دردهای عشق تو درمان ما
کاش ما را صد هزاران جای بدی
تا نثار جلوهی جانان بدی
در به روی ما مبند ای شهریار!
خلوت از اغیار باید، نی ز یار
(مولوی)
مطالب پیشین که پیرامون حماسه آفرینان عاشورا ذکر شد، هر کدام گوشهای از روح ایثار
و شهادت طلبی و جان نثاری آنان را نشان میدهد و اکنون به نمونههای کوتاهی از آن
اشاره میشود.
گر چه همهی شهدای کربلا به ویژه هاشمیان، در جان نثاری و شهادت خواهی سنگ تمام
گذاشتند؛ اما در این میان، برخی برای ویژگیهای خاصی که دارند رشادتهای فراوانی از
خود نشان دادند.
یکی از این جان نثاران «حنظلة بن سعد تهامی» است که با رشادت تمام، بدن خود را سپر
وجود مبارک میکند و تیرها و نیزهها و شمشیرهایی را که از هر سو، به قصد جان امام
پرتاب میشدند به جان میخرید و در روایت آمده است:
وقف بین یدی الحسین یقیه السهام و الرماح و السیوف بوجهه و نحره؛ (15).
پیش روی امام علیهالسلام ایستاد، و با صورت و سینهی خود از اصابت تیر و نیزه و
شمشیر به امام جلوگیری کرد.
نمونه دیگر، «عمرو بن قرظة الانصاری» است که نیزههای پرتاب شده به سوی امام را با
دست میگرفت و شمشیرها را با جان میخرید و مانع زخمی شدن مولایش میشد، و در
پایان، از امام علیهالسلام میپرسد: آیا به عهدم وفا کردم؟! امام علیهالسلام
فرمود: «آری، تو در بهشت نیز در پیش روی من خواهی بود.» (16).
نکتهی شگفتانگیز این که برادر وی در لشکر عمر سعد بود. تفاوت ره از کجا تا به
کجا؟!
یکی دیگر از این جانبازان «حبیب بن مظاهر» است که با خنده به استقبال شهادت میرفت،
که در این مورد یزید بن حصین به او میگوید:
- ای سید القراء! چه وقت خنده است؟
- چه وقت بهتر از حالا برای شادی و سرور؟ (17).
از چهرههای دیگر این صحنه، «مسلم بنعوسجه» است که وی در ردیف اولین شهدا قرار
گرفته است.
مسلم بن عوسجه پیرمرد شیفتهی حق، که به همراه حبیب بن مظاهر مخفیانه به کربلا آمد
و به حسین علیهالسلام پیوست، از جمله وفادارانی است که در شب عاشورا، آن گاه که
امام حسین علیهالسلام اجازهی انصراف صادر فرمودند، عرض کرد: اگر تو را رها کنیم
به چه عذری از ادای حق سرباز زنیم؟ نه، هرگز به خدا سوگند! تو را رها کنیم به چه
عذری از ادای حق سرباز زنیم؟ نه، هرگز به خدا سوگند! تو را رها نخواهم کرد تا این
که نیزههایم در سینههای دشمن شکسته شود و تا هنگامی که شمشیرم خم نشده با آنها
میستیزم و هرگز تو را رها نمیکنم و اگر سلاحی نداشته باشم با سنگ، با آنان مبارزه
خواهم کرد تا در رکاب تو جان دهم؛ لم أفارقک حتی... أموت معک. (18).
آن گاه که بر اثر ضربات دشمن، به زمین افتاد و هنوز نیمه جانی داشت امام
علیهالسلام به
همراه حبیب بن مظاهر به بالین وی آمدند. مسلم بن عوسجه در جملهای کوتاه به حبیب بن
مظاهر گفت: أوصیک بهذا؛ تو را به حمایت از (حسین بن علی علیهالسلام) سفارش میکنم.
و حبیب در جواب گفت: أفعل و رب العکبة؛ به خدای کعبه، سفارشت را عمل خواهم کرد. (19).
اولین نشان افتخارآمیز را حسین علیهالسلام به گردن مسلم بن عوسجه آویخت و آن دعای
خیری بود که امام علیهالسلام در حق مسلم کرد که گویای عظمت روح و بزرگی شخصیت مسلم
بن عوسجه است. رحمک الله یا مسلم! (فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر). (20).
یکی دیگر از چهرههایی که در این ویژگی، درخشش خاصی دارد «عابس بن ابیشبیب» است که
در دیگر بخشها به آن پرداختهایم.
جوانان قبیلهی بنیهاشم نهایت درجهی فداکاری و ایثارگری را در راه حسین
علیهالسلام از خود نشان دادند، در این میان فرزند رشیدش «علی اکبر» عنوان پیشتازی
در شهادت را در بین بنیهاشم ربود. او که آنقدر شیفتهی سفر به سوی خدا بود که با
اشاره، از پدر میخواهد مانع این سفر را برطرف سازد و امام علیهالسلام او را به
دسترسی زود هنگام به این مقصد بشارت میدهد؛ اما امام علیهالسلام از این مصیبت
جانکاه، یعنی شهادت وی بسیار متأثر شد و زینب علیهاالسلام برای تسلی در کنار او
قرار گرفت.
آن چه عشق و علاقهی علی اکبر علیهالسلام را به جان نثاری در رکاب پدر نمایان
میسازد، جملهای است که در محضر پدر ابراز کرد و مضمون او عبارت بود از:
اذن لا نبالی بالموت؛ (21).
حال که بر حقیم از شهادت استقبال میکنیم.
صبر و بردباری
مقولههای پیشین همچون: ایثار و از خودگذشتگی، وفاداری،... ارتباط تنگاتنگی با عنصر
صبر و بردباری دارند، چون انسانهای بیصبر هرگز توان بروز ایثار و فداکاری را
ندارند، لکن صبر با عناصر دیگر هم همراه است از جمله: تحمل بار مصیبتهای سنگین و
به دوش کشیدن سنگینی بار فراق عزیزان. شخصی که قهرمان همه جانبهی «صبر و بردباری»
در حماسهی عاشورا، است همان زینب کبری است.
آن حضرت علیهاالسلام قطع نظر از مصایبی که در فراق جد، پدر و مادر و برادر خود
متحمل شد، تنها در «قضیهی عاشورا» شهادت و به خون غلتیدن بیش از بیست نفر از
نزدیکان خود را به چشم دید، به حق میتوان او را «امالمصائب» نامید. از این رو
زینب، مادر سه شهید، خواهر هشت شهید و عمه نه شهید و خالهی سه شهید و مادر و خواهر
دینی و عاطفی همهی شهیدان کربلا به حساب میآمد.
از سوی دیگر او سرپرست کاروان آزادگان از کربلا تا کوفه و شام بود و ایراد خطبهها
در آن شهر و مبارزهی سرسخت و بی امان با یزیدیان و ادای وظیفهی سنگین پیام رسانی
خون شهیدان و... بر مصیبتهای آن جناب میافزود؛ اما با این همه، زینب، با تحمل و
صبر، تمام این بار را به دوش کشید و به مقصد واقعی آن رسانید که امام سجاد
میفرماید:
با همهی مصیبت و مشقتی که بر عمهام وارد شد، نماز شبش ترک نشد. و حتی نقل شده که
امام حسین علیهالسلام در آخرین وداع به خواهرش فرمود:
أیا أختاه! لا تنسینی فی نافلة اللیل؛ (22).
ای خواهر! برادرت (حسین علیهالسلام) را در نماز شب فراموش نکن.
این درخواست امام علیهالسلام از خواهرش زینب صرف نظر از این مقام بسیار والا و
جایگاه معنوی و عرفانی فوق العادهی زینب را گوشزد میکند بیانگر پیش بینی آن امام
آیندهنگر از صبر خواهر است. این صبر و بردباری حیرتانگیز زینب در صحنهی قربانی
دادنها و قبول نیابت خاص از سوی امام معصوم علیهالسلام و ایراد خطبههای روشنگر
در جمع دشمن نابهکار، و توجه خاص به انجام عبادتهای مستحب و نمازهای نافله و...
در این ایام دشوار بیانگر شخصیت معنوی و عرفانی حضرت زینب علیهاالسلام است که برای
ارائه الگوی صبر و بردباری از او باید نام برد.
دگرگونی روحی و ره یافتگی
کربلا، کانون نیک بختی و سعادت بود، حتی برای آنان که پیشینهی خوشی نداشتند برخی
با لطف الهی، عاقبت نیک را از محفل حسین علیهالسلام ستاندند و خون خویش را با خون
پاکان و اولیا درهم آمیختند و درخت دین را استوار ساختند. پاداش بازگشت و توبهی
آنان، شهادتی بود که حسین علیهالسلام به آنان عطا فرمود.
سرآمد ره یافتگان و بزرگ همتانی که ابتدا در مقابل حق قرار گرفتند و بنای جنگ و
نزاع با امام حسین علیهالسلام را داشتند اما با تحول درونی به اصحاب امام حسین
علیهالسلام پیوستند و تا آن جا پیش رفتند که در رکابش شربت شهادت نوشیدند «حر بن
یزید ریاحی» میباشد که در آغاز، فرماندهی بخشی از نیروهای دشمن را بر عهده داشت و
در جهت مأموریت خود، راه را بر امام بست و مانع از ادامهی حرکت آن حضرت شد تا آن
جا که این چنین مورد عتاب و خطاب امام حسین علیهالسلام واقع شد: ثکلتک أمک؛ (23)
مادرت به عزایت بنشیند.
اما وقتی متوجه شد که تصمیم جدی بر کشتن و جنگ با امام حسین علیهالسلام است و
عمر سعد عزم راسخی دارد بر جنگ تمام عیاری که آسانترین آن جدا شدن سرها و قطع شدن
دستها است و از سویی با نغمهی استغاثهی امام حسین علیهالسلام مواجه شد که، هل
من مغیث یرجو الله فی اغاثتنا؟ تحولی آتشین در حر بن یزید ریاحی ایجاد شد که از
دنیا دست شست و با زیرکی خاصی، خود را به حسین علیهالسلام رسانید و با اظهار
پشیمانی از کردهی خود، از آن جناب خواست توبهی او را بپذیرد و به وی اجازه دهد تا
در رکابش به ستیز و نبرد با یزیدیان بپردازد. امام حسین علیهالسلام، که مظهر هر
نوع کرامت و بزرگی منشی و صفای باطن بود، توبهی آن نادم به خدا روی آورده را
پذیرفت و به این صورت، مسیر شقاوت و بدبختی را به سعادت ابدی مبدل ساخت.
به همراه حر، سه نفر دیگر، یعنی فرزندش بکیر و برادرش مصعب و غلامش عروه به امام و
جبههی حق ملحق شدند. (24).
حر در آستانهی شهادت نغمهی خوشی به گوش حق شنوایش رسید که از حلقوم محبت خدا حسین
بن علی علیهالسلام برمیآید، آن هم در حالی که سرش را در دستان آن حضرت
علیهالسلام دید که میفرماید:
أنت الحر کما سمتک أمک، و أنت الحر فی الدنیا، و أنت الحر فی الآخرة؛ (25).
تو آزادی، همان گونه که مادرت تو را آزاده نامید، تو در دنیا و آخرت آزاد هستی.
و چه سعادتی از این بالاتر که امام معصومی چونان حسین بن علی علیهالسلام او را حر
دنیا و آخرت بخواند! و سعادت بالاتر، آن که امام حسین علیهالسلام وقتی بر بالین او
آمد چون دید از سر مجروح «حر» خون جاری است با دستمال مخصوص خود سر او را بست و او
را با همان دستمال مبارک بر پیشانی بسته، دفن کردند. (26).
یکی دیگر از کسانی که در پرتو نهضت عاشورا و هدایت حسینی علیهالسلام توفیق
دگرگونی روحی و ره یافتگی به سوی عزت و سعادت ابدی پیدا کرد «زهیر بن قین» است. از
بررسی تاریخ عاشورا به دست میآید که امام حسین علیهالسلام پیکی را به سوی زهیر بن
قین اعزام و او را به سوی خود دعوت کرده بود، اما آمادگی کامل را برای بار یافتن به
محضر حسین علیهالسلام را نداشت تا ین که در مسیر کربلا با امام حسین علیهالسلام
همراه شد و امام علیهالسلام او را به همراهی در فکر نیز فراخواند. او که به عثمانی
بودن مشهور بود، باز تمایلی به همراهی نداشت، اما به توصیهی سعادتزای همسرش به
نام «دلهم» نزد امام علیهالسلام رفت و در آن جا دگرگون شد و به سپاه آن حضرت
علیهالسلام پیوست و در نهایت به شهادت رسید. او در لشکر امام حسین علیهالسلام
جایگاه رفیعی پیدا کرد به طوری که به عنوان فرمانده میمنه و جناح راست لشکر حسین
علیهالسلام انتخاب شد و بدین سان سعادت را برای خود به ارمغان آورد. (27)
امام بر
بالین زهیر نیز حاضر شد جملهای فرمود که حاکی از عمق ایثار و از جان گذشتگی اوست و
آن این است که: «خداوند تو را در پیشگاه قرب خود جای میدهد و قاتل تو را لعنت
کند.» (28).
راستی کنارهگیری از اردوگاه حق و فضیلت حسینی و اکراه از پیوستن به او در آغاز
کجا؟ و قبول فرماندهی بخشی از لشکر و آمادگی برای هزاران بار کشته شدن در رکاب آن
حضرت کجا؟ زهی سعادت که نصیب مردان خدا میشود!
چهرههای دیگر در این نهضت به بارگاه حسین علیهالسلام راه یافتند که از چهرههای
زیر میتوان به عنوان ره یافتگانی یاد کرد که بیشتر آنان در شب و روز عاشورا به
امام حسین علیهالسلام پیوستند و سرانجام نیز به فیض شهادت نایل گشتند:
بکر بن حی؛ حارث بن امرء القیس؛ ضرغامة بن مالک؛ عمرو بن صبیعه؛ جابر بن حجاج؛ جوین
بن مالک؛ حلاس بن عمر؛ زهیر بن سلیم؛ عبدالرحمن بن مسعود؛
عبدالله بن بشر؛ قاسم بن حبیب؛ مسعود بن حجاج؛ نعمان بن عمرو. (29).
ابوالحتوف بن حرث و سعد بن حرث نیز از پیوستگان به امام علیهالسلام بودند، این دو
برادر در سپاه ابنسعد مصمم بر جنگیدن بودند؛ اما در آخرین لحظه، چون ندای «هل من
ناصر ینصرنی» امام حسین علیهالسلام و صدای گریهی اهل حرم را شنیدند دگرگون شدند و
به امام علیهالسلام روی آوردند و با کوفیان جنگیدند و سرانجام به شهادت رسیدند. (30).
همچنین از چهرههایی چون: عروه، شبیب کلابی، معصب بن یزید به عنوان گرویدگان به
امام حسین علیهالسلام یاد میکنند (31)
که از نفر اول و سوم در ماجرای ره یافتگی
حر بن یزید ریاحی از آنان یاد شد.
رازداری
از جمله سفارشهای اخلاقی و سیاسی مکتب اسلام، رازداری است، به ویژه اسرار سیاسی
نظام اسلامی، از این رو در روایات معصومین علیهمالسلام به کتمان سر و اسرار
پیشوایان و اهل بیت علیهمالسلام سفارش اکید شده است؛ از جمله در روایتی از امام
صادق وارد شده است که
من أذاع علینا شیئا من أمرنا فهو کمن قتلنا عمدا و لم یقتلنا خطأ؛ (32).
کسی که چیزی از امر ما را (در مورد خطر) فاش سازد، او همانند کسی است که از روی
عمد، نه از روی خطا ما را کشته است.
نیز از آن حضرت علیهالسلام وارد شده است که
نفس المهموم لظلمنا تسبیح، و همه لنا عادة، و کتمان سرنا جهاد فی سبیل الله. ثم قال
أبوعبدالله علیهالسلام: یحب أن یکتب هذا الحدیث بماء بالذهب؛ (33).
آن کس که در مصایب و ظلم وارد شده بر ما محزون شود نفسش ثواب تسبیح و ذکر خدا را
دارد و آن که (در راه احیای امر ما) اسرار و رازهای ما را مخفی و مستور سازد ثواب
جهاد فی سبیل الله را میبرد. آن گاه امام علیهالسلام فرمود: شایسته است این حدیث
با طلا نوشته شود.
در اهمیت رازداری امر اهل بیت علیهمالسلام همین بس که در بخش پایانی این کلام،
امام علیهالسلام میفرماید: به جاست این حدیث با طلا نوشته شود!
در نهضت عاشورای حسینی یاران امام علیهالسلام همگی در حفظ اسرار قیام، کوشا بودند
و در این راه جان دادند اما لب به افشای اسرار نگشودند.
«قیس» نامه رسان مبارزی است که در شکلگیری جریان عاشورا نقش مهمی بر عهده داشت.
قیس نامهای را که امام علیهالسلام به مردم کوفه نوشته و در آن تاریخ حرکت به سوی
کوفه و سایر دستور العملهای ایشان به مردم، درج شده بود برای مردم میبرد که در
قادسیه به دست مأموران ابنزیاد دستگیر شد که بلافاصله، برای حفظ اسرار، نامه را
پاره کرد....
در بازجویی از وی سؤال شد: تو کیستی؟ گفت: مردی از شیعیان علی و فرزندانش
علیهالسلام، ابنزیاد پرسید: چرا نامه را پاره کردی؟ گفت: برای این که تو از مطالب
آن آگاه نشوی.
پرسید: نامه از چه کسی برای چه کسی بود؟ گفت: از امام حسین علیهالسلام برای مردم
کوفه.
ابنزیاد خشمناک شد و گفت: تو را رها نمیکنیم تا اسامی آنها را بگویی و بر فراز
منبر رفته و بر علی علیهالسلام و فرزندانش دشنام دهی و گرنه تو را شکنجه و قطعه
قطعه خواهم کرد.
قیس گفت: اسامی را نمیدانم، اما دشنام میدهم پس بر منبر میرود و بعد از حمد و
ثنای الهی شروع میکند به لعن و دشنام ابنزیاد و بنیامیه و سلام و صلوات بر محمد
و آل محمد، بعد اضافه میکند که ای مردم! من پیک حسین هستم، به دعوتش پاسخ دهید. در
این زمان ابنزیاد دستور میدهد وی را از منبر پایین بکشند سپس او را از بالای
دارالاماره به پایین پرتاب کنند و بدین سان وی را به شهادت رساندند. (34).
ملاحظه میشود که قیس برای جلوگیری از فاش شدن اسامی یاران امام حسین علیهالسلام و
اظهار محبت به خاندان علی علیهالسلام خود را این گونه به زحمت انداخت و جانش را از
دست داد. آن گاه که خبر شهادت قیس را برای امام حسین علیهالسلام آوردند، چشم امام
علیهالسلام پر از اشک شد و نتوانست از گریه خودداری کند و این آیه را خواند:
(فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر)؛ (35)
بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در
راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند.
از سخنان امام و عکسالعمل آن حضرت علیهالسلام برمیآید که این شخصیت سخت مورد
عنایت و علاقهی امام علیهالسلام بوده و در ضمن، عظمت و عمق فاجعه نیز آشکار
میشود.
گفتنی است نظیر این داستان دربارهی یکی دیگر از دلاوران اسلام به نام: «عبدالله بن
یقطر» نیز وارد شده است (36)
و محتمل است هر دو در مأموریتهای جداگانه دچار چنین
سرنوشتی شدند.
دینمحوری و عاطفه ستیزی
گاهی منشأ حب و دوستی، عنصر قوی عاطفه میباشد که مهمترین آنها عاطفهی زن و فرزند
دوستی است. انسانهای فاقد اراده و ایمان آن گاه که امرشان دایر میشود بین ایمان و
عاطفه، بر آنان عاطفه حاکم خواهد شد، لکن اهل ایمان و انسانهای باتقوا، ایمان و
عقیده را بر عاطفه ترجیح میدهند.در مجمع عاشوراییان،به افرادی برمیخوریم که در دو
راهی عقیده و عاطفه،با به کارگیری نیروی ایمان،عقیده را بر عاطفه ترجیح دادند و در
میدان مبارزه با دست کشیدن از فرزند و همسر خود به یاری امام حسین علیهالسلام
شتافتند و از میدان سخت آزمایش الهی به خوبی بیرون آمدند.
یکی از آنان «محمد بن بشیر حضرمی» است که در گرماگرم نبرد در صحنهی کربلا خبر اسیر
شدن فرزندش را به وی میدهند. امام علیهالسلام از این جریان که آگاه میشود، به
محمد بن بشیر میفرماید: «اکنون بیعت را از تو برداشتم برو و فرزندت را آزاد کن.»
حتی مبلغی پول در اختیار او گذاشتند تا با هزینه کردن آن فرزندش را آزاد کند. واضح
است که در این موقع حساس، عاطفهی پدری از یک سو و دفاع از عقیده و امام
علیهالسلام از سوی دیگر در درون او آتش تضاد را شعلهور میسازد و او را بر سر یک
دو راهی سخت قرار میدهد. اما این سرباز ایثارگر، با وجودی که امام، معافیت وی را
از نبرد امضا کرده و رخصت رفتن داده بود، رو به امام علیهالسلام عرض میکند: به
خدا قسم! هرگز چنین نخواهم کرد، طعمهی گرگان درنده شوم اگر چنین کنم. (37)
و بدین
ترتیب عامل عقیده بر عاطفه پیروز میگردد.
در صفحهی عاشورا، فقط این مردان نبودند که نقش ایفا کردند، زنان مؤمن، پارسا و
شجاع هم بودند که نقش به سزایی در تشویق مردان در حمایت از حسین علیهالسلام
داشتند.
روشن است که زنان، موجودات عاطفی هستند و در این صحنه زیر پا گذاشتن کششهای عاطفی
برای بانوان به مراتب مشکلتر از مردان است، لکن ایمان قوی بعضی بانوان از آنان در
این میدان نبرد، انسانهای نمونه ساخته است که یکی از آنان بانویی است به نام
«امعمرو».
این شیر زن کربلایی بعد از آن که شوهرش «جنادة بن حارث» در کربلا به شهادت رسید به
پسرش «عمرو» سفارش میکند که در رکاب امام علیهالسلام به دفاع بپردازد، او
خواستهی مادر را پیروی میکند، پا به میدان جنگ میگذارد. امام علیهالسلام وی را
در میدان جنگ میبیند و به او میفرماید: تو به جهت کشته شدن پدرت از جهاد معاف
میباشی.
از این رو، پس از تشکر و قدردانی از وی، امر میکند که به سوی مادرش برگردد. جوان
با چشمانی اشکبار به طرف مادرش میرود که در این لحظه مادر به فرزندش میگوید:
چرا برگشتی؟ آیا از مرگ گریختی؟!
فرزند جواب داد: نه مادر، امام علیهالسلام به من اجازهی جنگ نمیدهد.
مادر که خیرخواهی امام علیهالسلام را به فرزند و مادر و شهادت شوهرش احساس میکند
به فرزند میگوید: به سوی امام برگرد و بگو: مادرم به من امر کرد که با شما باشم. (38).
این فرزند دلاور که لحظاتی پیش پدر را از دست داده، با کسب اجازه از امام
علیهالسلام به معرکهی جنگ وارد میشود و با دشمن به ستیز برمیخیزد و بعد از
حماسهای که میآفریند به دست دشمن نابهکار، شهید میشود و سرش را از بدن جدا
میکنند و به طرف سپاه اسلام میاندازند، مادرش آن سر را برمیدارد و به سوی دشمن
میافکند؛ (39)
.
یعنی آن چه ما در راه خدا و دوست دادهایم پس نمیگیریم.
این شیر زن با زیرپا گذاشتن عاطفهی فرزند دوستی به در پرتو ایمان و خدامحوری شدیدش
عمود خیمه را به دست میگیرد و به دشمن حملهور میشود و این چنین رجز میخواند:
أضربکم بضربة عنیقة
دون بنیفاطمة الشریفة
با این رجز نبرد میکند و به دشمن حملهور میشود و بر اساس گفتهی مورخین تعدادی
را به هلاکت میرساند که امام علیهالسلام وی را به خیمه برمیگرداند و برایش دعای
خیر میکند. (40).
یکی دیگر از کسانی که در عرصه مقابلهی عاطفه و عقیده قرار میگیرد و ایمان و عقیده
را به عاطفه ترجیح میدهد زنی است به نام «اموهب». وی مادر «وهب» شهید کربلاست. هر
دو مسیحی بودند و در محضر امام حسین علیهالسلام به اسلام مشرف شدند. وهب در رکاب
امام علیهالسلام جنگید تا به شهادت رسید آن گاه مادر آهنگ میدان جنگ داشت که امام
علیهالسلام فرمود: جهاد از زنان برداشته شده است. (41).
در برخی منابع تاریخی نوشته شده است که اموهب همسر «عبدالله بن عمر کلبی» بود که
شوهرش را تشویق به یاری رسانی حسین علیهالسلام کرد. او به میدان جنگ آمد و در رکاب
امام علیهالسلام شهید شد پس از شهادت شوهر عمود خیمه را به دست گرفت و به میدان
تاخت و در کنار جنازهی شوهرش گفت:
أسأل الله الذی رزقک الجنة أن یصحبنی معک؛
از درگاه الهی که برای تو بهشت را روزی فرموده است میخواهم مرا همراه تو در بهشت
قرار دهد.
تا آن که به دستور شمر، آن بانو را کشتند و به این صورت نخستین زن در صحنهی
عاشورا، در دفاع از حریم ولایت به شهادت رسید. (42).
برداشت ظریف این که محور اصلی در این داستان «وهب» است که به همراه مادر و همسر و
نوعروسش به اردوگاه حسین علیهالسلام پیوستند و یکی از شورانگیزترین صحنههای ایثار
و فداکاری را آفریدند.
پاورقى:
1- مقرم، مقتل الحسین، ص 274
2- ابیمخنف ازدی، وقعة الطف، ص 252
3- سید بن طاووس، الملهوف، ص 98
4- همان، ص 99
5- سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص 32
6- مقرم، مقتل الحسین، ص 234
7- همان، ص 275
8- مرتضی مطهری، حماسه حسینی علیهالسلام، ج 2، ص 203
9- اعیان الشیعه، ج 1، ص 600
10- بحارالأنوار، ج 45، ص 40
11- اعیان الشیعه، ج 1، ص 600
12- همان، ص 68
13- مقتل ابیمخنف، ص 175
14- مقرم، مقتل الحسین، ص 246
15- بحارالأنوار، ج 45، ص 23
16- همان، ص 22
17- سفینة البحار، ج 1، مادهی «حبیب بن مظاهر»
18- مقرم، مقتل الحسین، ص 213
19- بحارالأنوار، ج 45، ص 20؛ مقرم، مقتل الحسین، ص 241
20- بحارالأنوار، ج 45، ص 20
21- نفس المهموم، ص 203. در کتاب معالم المدرستین (ج 3، ص 93) آمده است: اذا لا
نبالی، نموت محققین
22- العیون العبری، ص 218
23- معالم المدرستین، ج 3، ص 88
24- مع الحسین فی نهضته، ص 214
25- بحارالأنوار، ج 45، ص 14
26- معالی السبطین، ج 1، ص 368
27- شمس الدین، انصار الحسین، ص 37
28- بحارالأنوار، ج 45، ص 26
29- محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 612
30- ابصار العین، ص 159
31- سید ابراهیم زنجانی، وسیلة الدارین، ص 156
32- اصول کافی، ج 2، ص 371
33- سفینة البحار، ج 2، مادهی «کتم»، ص 469
34- بحارالأنوار، ج 44، ص 370
35- احزاب (33) آیهی 23
36- سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله، ص 202
37- مع الحسین فی نهضته، ص 237
38- همان، ص 238
39- همان
40- همان
41- در کربلا چه گذشت، (ترجمهی نفس المهموم)، آیة الله کوه کمرهای «قصهی وهب»
42- مع الحسین فی نهضته، ص 241؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 17