فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا

ابوالفضل بهشتی

- ۹ -


ارج نهادن به تربت کربلا

در فقه اسلامی، خوردن خاک به هیچ وجه جایز نیست، مگر تربت مقدس سیدالشهدا علیه‏السلام که به قصد شفا مورد استفاده قرار می‏گیرد. در روایات آمده است، تربت حسینی موجب شفای دردها و ایمنی از بلاها و هر خوف و بیمی است. در کتبی که در این زمینه نگارش یافته است، روایاتی با ذکر نمونه‏های عینی و آثار و برکات تربت حسین علیه‏السلام بیان شده است. از جمله «مرحوم محدث قمی» در کتاب فوائد الرضویه و... مواردی را آورده است که به ذکر چند روایت از آن اشاره می‏شود:

در روایت است که حوریان بهشتی آن گاه که یکی از ملائکه را می‏بینند که مأمور است به زمین کربلا سیر کند، از او تقاضای آوردن تربت امام حسین علیه‏السلام و تسبیح تربت او را، به رسم هدیه می‏کنند. (1).

در روایت معتبر دیگری نقل شده است که شخصی از سوی امام رضا علیه‏السلام از خراسان برای من هدیه‏ای فرستاد پس از گشودن آن بسته‏ی مبارک دیدم در میان آن خاکی است، پرسیدم: این خاک چیست؟ مأمور امام علیه‏السلام گفت این، خاک قبر امام حسین علیه‏السلام است و امام هدیه‏ای از لباس و غیر لباس به کسی عطا نمی‏فرماید، مگر این که همراه آن مقداری از تربت جدش امام حسین علیه‏السلام را قرار دهد و در فضیلت تربت امام حسین علیه‏السلام، آن امام همام علیه‏السلام می‏فرماید: به اذن الهی در تربت حسینی علیه‏السلام ایمنی از هر گونه بلایی قرار داده شده است. (2).

نیز روایاتی در مورد توصیه به خوردن تربت و ساختن تسبیح با تربت امام حسین علیه‏السلام و همراه کردن مقداری از آن با میت در قبر، و کفن را با آن تربت نوشتن و به دعا کردن با آن و سجده کردن بر آن و... در منابع روایی وجود دارد، که به جهت اختصار، از ذکر همه‏ی آن‏ها صرف نظر می‏کنیم و تنها به ذکر چند روایت (3) بسنده می‏کنیم:

امام صادق علیه‏السلام کیسه‏ای داشت که در آن تربت سیدالشهدا علیه‏السلام را نگه‏داری می‏کرد و هنگام نماز، آن تربت را در سجده‏گاهش قرار می‏داد و بر آن سجده می‏کرد و می‏فرمود:

السجود علی تربة الحسین یخرق الحجب السبع؛ (4).

سجده بر تربت حسین علیه‏السلام حجاب‏های هفت گانه را کنار می‏زند؛ یعنی باعث قبولی نمازی می‏شود که با این مهر خوانده می‏شود و آن نماز به آسمان می‏رود.

قابل ذکر است که ساختن مهر و سجده بر آن در نماز، از مفاد این روایت و روایات مشابه استفاده می‏شود.

نیز امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:

حنکوا أولادکم بتربة الحسین؛ فانها أمان؛ (5).

کام فرزندان خود را پس از ولادت با تربت حسین بن علی بردارید که مایه‏ی سلامت و ایمنی آنان است.

از «ابوحمزه‏ی ثمالی» روایت است که خدمت امام صادق علیه‏السلام عرض کردم: اصحاب ما بر تربت امام حسین علیه‏السلام به قصد شفا روی می‏آورند آیا این چنین است؟

امام علیه‏السلام فرمود: «به تربت امام حسین علیه‏السلام از میان قبر تا چهار میل می‏توان طلب شفا کرد پس از آن خاک بردار که آن شفای هر درد است و سپری است برای دفاع هر چه از آن ترسی است.»

روشن است این توصیه‏ها به استفاده از تربت حسینی علیه‏السلام حافظ و تداوم‏بخش یاد و خاطره‏ی نهضت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام خواهد بود.

به همین جهت دشمنان اهل بیت علیهم‏السلام وجود قبر حسین علیه‏السلام را مزاحم حاکمیت مطلق و بی حد و حصر خود می‏دیدند و احساس می‏کردند که قبر حسین علیه‏السلام هم مصیبتی برای آن‏ها شده است، از این‏رو تصمیم گرفتند که قبرش را خراب کنند و بارها این چنین کردند به طوری که تمام آثار آن را محو و زمین آن را هموار کردند و به قبر آن حضرت آب بستند تا نشانی از آن باقی نماند؛ لکن تمام این تلاش‏ها بیهوده بود و نتیجه‏ی معکوس داد و تمایل و هجوم مردم برای زیارت آن مرکز الهی بیشتر و بیشتر شد.

از جمله‏ی آن حاکمان جائر، «متوکل» بود که بارها بر قبر امام حسین علیه‏السلام آب بست تا آن قبر را ویران کند. در تاریخ آمده است: یک زن مغنیه و خواننده و رقاصه‏ای بود که سرپرست و رئیس هم‏نوعان خود بود یک وقت متوکل سراغ او را گرفت گفتند: نیست؟ بعد از مدتی که از مسافرت برگشت از او جویا شد: کجا رفته بودی؟ جواب داد: به زیارت مکه رفته بودم. متوکل گفت: الآن که وقت زیارت مکه نیست. نه ماه ذی الحجه است که وقت حج باشد و نه ماه رجب است که وقت خاص عمره باشد. از این‏رو به آن زن مشکوک شد اصرار ورزید تا واقع را بگوید، پس از اصرار زیاد معلوم شد این زن به زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام رفته بود که متوکل با شنیدن این خبر آتش گرفت فهمید که امام حسین را نمی‏توان از قلب و دل‏ها جدا کرد و به فراموشی سپرد. (6) .

یاد کردن حسین هنگام نوشیدن آب

در میان مصایب وارده بر امام حسین علیه‏السلام و یاران و همراهانش، مصیبت تشنگی سخت‏ترین و جانکاه‏ترین آن‏ها به شمار می‏آید.

«شیخ مفید قدس سره» نقل می‏کند: ابن‏زیاد طی نامه‏ای برای عمر سعد نوشت که بین حسین و یاران وی و آب فرات فاصله بینداز و حائل شو و کار را برایشان سخت بگیر! مگذار که یک قطره آب بنوشند. عمر سعد سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه‏السلام پانصد سوار را بر شریعه گماشت و آب را بر روی آن حضرت و همراهانش بست.

در روایات وارده در مورد حادثه‏ی کربلا و شهادت امام حسین علیه‏السلام، از داستان گفتگوی جبرئیل و آدم علیه‏السلام و یادآوری آن حادثه توسط پیامبران به ویژه پیامبران خاتم صلی الله علیه و آله و نیز ائمه‏ی معصومین علیهم‏السلام تا یاد کرد حضرت ولی عصر (عج) از مصایب جدش حسین علیه‏السلام آمده است و بیشترین مصیبتی که تکیه کلام آن بزرگواران معصوم علیهم‏السلام بوده، مصیبت تشنگی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به ویژه مصیبت تشنگی طفل شیرخوارش علی اصغر علیه‏السلام است. از زبان خود امام حسین علیه‏السلام خطاب به شیعیانش وارد شده است که فرمود:

شیعتی! ما ان شربتم عذب ماء فاذکرونی؛ (7).

شیعیان من! هنگام نوشیدن آب گوارا، از تشنگی من یاد کنید.

داوود رقی می‏گوید: حضور امام صادق علیه‏السلام بودم که آب خواست و چون نوشید، چشمانش پر از اشک شد و فرمود: ای داوود! خدا کشنده‏ی حسین علیه‏السلام را لعنت کند. هیچ بنده‏ای نیست که آب نوشد و یاد حسین کند و بر قاتلش لعن فرستد، مگر این که خدا صد هزار حسنه برایش بنویسد و صد هزار گناهش را فرو ریزد و صد هزار درجه مقام او را بالا برد و چنان است صد هزار بنده آزاد کرده است و خدا روز قیامت او را سیراب محشور می‏کند. (8).

بر اساس این روایت و سایر روایات وارده، در فضیلت یادآوری عطش اباعبدالله علیه‏السلام و لعن قاتلان آن حضرت، مراجع تقلید یکی از آداب آشامیدن آب را در رساله‏های عملیه چنین یادآوری کرده‏اند: بعد از آشامیدن آب، حضرت اباعبدالله علیه‏السلام و اهل بیت علیهم‏السلام ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید»! (9).

در همین جهت، یکی از شیوه‏های تبلیغی و روشنگرانه‏ی نهضت عاشورا، که امام زین‏العابدین علیه‏السلام آن را انجام داد، (همانگونه که در پیش ذکر شد،) بهره گرفتن از شهادت امام حسین علیه‏السلام با لب تشنه بود که می‏فرمود: قتل ابن‏رسول الله عطشانا؛ (10) پسر رسول خدا تشنه جان داد و کشته شد.

آن حضرت پیاپی این مطلب را ابراز می‏فرمود تا خوراکش از اشک چشمانش خیس می‏شد. آن گاه که می‏دید گوسفندی را ذبح می‏کنند می‏فرمود: «به گوسفند آب بدهید، پدرم را با لب تشنه سر بریدند.»

روشن است که یکی از علل جاودانگی نهضت امام حسین علیه‏السلام، جنایت‏های غیر انسانی و ظالمانه‏ی دشمن به شمار می‏آید (که در بخشی به آن خواهیم پرداخت) که با شنیدن و تصور هر یک از اعمال وحشیانه قلب انسان‏ها جریحه‏دار می‏شود و او را از جنایت وارد شده، بسیار متأثر و از عامل جنایت بیزار می‏سازد که یکی از آن جنایت‏های ضد انسانی،بستن آب به روی فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و امام حسین علیه‏السلام و یارانش بود، از این مسئله‏ی تشنگی شهدای کربلا در هنگام شهادت، در ردیف عوامل حفظ و جاودانگی نهضت حسین علیه‏السلام شایسته‏ی شمارش است.

اربعین حسینی

یکی از عواملی که در حفظ و تداوم نهضت عاشورای حسینی نقش مؤثری دارد بزرگداشت اربعین آن حادثه‏ی غمبار است که در اولین اربعین قیام کربلا، مراسم باشکوه و به یادماندنی برگزار شد. و بعد از آن مراسم اربعین به عنوان یوم الله برگزار می‏شود و مردم از این رهگذر، نهضت امام حسین علیه‏السلام را مرور می‏کنند و با اهداف آن آشنا می‏شوند.

اربعین تنها، روزی از روزهای سال نیست، بلکه آینه‏ای است که در برابر چشمان میلیون‏ها انسان متعهد، که در آن تصویری از نهضت و قیام خونین محرم نقش می‏بندد. اربعین روز باشکوهی است که از خون حسین علیه‏السلام حیات گرفته و نقطه‏ی آغاز تبلیغ آرمان کربلا از طریق اشک شد، چرا که در این روز اولین مجلس عزارداری برای اباعبدالله علیه‏السلام و تبلیغ آرمان آن حضرت علیه‏السلام در کنار تربتش صورت گرفت.

از بعد تاریخی، در این که در اولین اربعین بعد از شهادت امام علیه‏السلام، یعنی روز بیستم صفر سال 61 هجری قمری چه کسانی مزار شهیدان کربلا را زیارت کردند و آیا در همین اربعین بود که اهل بیت امام حسین علیه‏السلام خود را به قتلگاه و مزار شهیدان کربلا رسانیدند، یا در اربعین‏های دیگر؟ میان مورخان اختلاف بسیاری است.

اما مسلم است که در اربعین اول، «جابر بن عبدالله انصاری» و «عطیة بن سعد بن خباده‏ی عوفی» مزار شهدای عاشورا را زیارت کردند. زمانی که جابر از مدینه برای زیارت قبر اباعبدالله علیه‏السلام به کربلا آمد عطیه نیز در کنار او در کربلا حاضر شد. لازم به ذکر است همان گونه که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و مورد عنایت آن حضرت بود عطیه‏ی عوفی نیز از شاگردان برازنده‏ی «ابن‏عباس» در علم تفسیر و نیز از مفسران دانشمند و صاحب تفسیر آن روزگار به شمار می‏آمد؛ البته مراد از عطیه، غلام جابر، که در زمان خلافت علی علیه‏السلام در کوفه متولد شد و حضرت امیر علیه‏السلام او را به درخواست پدرش سعد بن خباده عطیة نامید، نیست.

این دو بزرگوار اساس مراسم اربعین حسینی را بنا نهادند و از آن پس، هر سال مراسم بزرگداشت اربعین عاشورای امام حسین علیه‏السلام باشکوه و عظمت تمام برگزار شد که تا کنون نیز ادامه دارد و شیعیان در اربعین حسینی علیه‏السلام در کشورها و شهرهای مختلف به یاد حماسه‏ی اباعبدالله این روز را گرامی می‏دارند. و همراه با دسته‏های سینه‏زنی و عزاداری به تعظیم شعایر دینی می‏پردازند.

پیشوایان معصوم علیه‏السلام نیز با توجه به آثار ارزنده‏ی تشکیل این نوع مراسم حسینی علیه‏السلام به ویژه اربعین آن حضرت علیه‏السلام، در مورد اربعین بسیار تأکید کرده‏اند، از جمله‏ی آن‏ها، ترغیب و دعوت به زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام در اربعین آن حضرت است که در این زمینه امام حسن عسکری علیه‏السلام آن را از نشانه‏های مسلمانان شیعه و مؤمن معرفی کرده و می‏فرماید:

علامات المؤمن خمس: صلاة احدی و خمسین: و زیارة الأربعین؛ و التختم بالیمین؛ و تصعید الجبین؛ و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم؛ (11).

نشانه‏های مؤمن پنج چیز است: 51 رکعت نماز (واجب و مستحب در شبانه روز)؛ زیارت اربعین؛ انگشتر در دست راست کردن؛ پیشانی به خاک گذاشتن؛ و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.

همان گونه که مشاهده می‏شود یکی از نشانه‏های مؤمنان و شیعیان، زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام در اربعین آن حضرت است. هدف امام حسن عسکری علیه‏السلام از ترغیب به این امر این است که دوستان اهل بیت علیهم‏السلام در کنار قبر سیدالشهدا اجتماع کنند و با تشکیل مجالس عزا، با آن حضرت تجدید عهد نمایند و از ستمی که بر آن جناب و اهل بیتش وارد شده است، گفتگو کنند و بیزاری خود را از یزید و یزید صفتان اعلام دارند، و افشاگر جنایات بنی‏امیه باشند.

صحنه‏های نورانی و ظلمانی عاشورا

در قیام کربلا و حادثه‏ی عاشورا از آغاز تا پایان مجموعه‏ای از حوادث و صحنه‏های دلپذیر و دلخراش دیده می‏شود که بعضی از آن‏ها سرشار از انسانیت و جوانمردی و عزت و عظمت است که این صحنه‏های دلپذیر و جذاب و به یاد ماندنی در نهایت، قیام کربلا را برای همیشه مورد توجه انسان‏های آزاده و حق‏طلب قرار داده و از نشستن گرد و غبار فراموشی به آن جلوگیری کرده است. البته در برابر این صحنه‏های نورانی، حوادث دلخراشی هم رخ داد که بیانگر خیانت و قساوت بنی‏امیه بود.

صحنه‏های دلخراش و ضد انسانی و ظالمانه در قیام کربلا فراوان است که انسان‏های آزاده و منصف، بدین جهت توجه دارند.

این صحنه‏های بی‏رحمانه و تلخ نیز در بقای نهضت امام حسین علیه‏السلام همچون صحنه‏های مثبت بسیار نقش داشته و دارد. چون همان گونه که صحنه‏های مثبت در خاطر انسان‏ها با گذشت زمان ثابت می‏ماند؛ صحنه‏های منفی و ظالمانه نیز در خاطره‏ها باقی می‏ماند. مرحوم شهید مطهری قدس سره در تبیین این مفاد بیانی دارد که در ذیل آورده می‏شود:

حادثه‏ی عاشورا و تاریخچه‏ی کربلا دو صحنه دارد، یک صفحه‏ی سفید و نورانی، و یک صفحه‏ی تاریک و ظلمانی که هر دو صفحه‏اش، بی‏نظیر است و یا کم‏نظیر. اما صفحه‏ی سیاه و تاریکش از آن نظر سیاه و تاریک است که در آن فقط جنایت بی‏نظیر و یا کم‏نظیر می‏بینیم. یک وقت حساب کردم و ظاهرا در حدود 21 نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال هم نمی‏کنم در دنیا چنین جنایتی دیده بشود که تا این اندازه تنوع داشته باشد....

از این نظر حادثه‏ی کربلا، یک جنایت و یک تراژدی است، یک مصیبت است یک رثاست. این صفحه را که نگاه می‏کنیم، در آن، کشتن بی‏گناه می‏بینیم، کشتن جوان می‏بینیم، کشتن شیرخوار می‏بینیم، اسب بر بدن مرده تاختن می‏بینیم، آب ندادن به یک انسان می‏بینیم، زن و بچه را شلاق زدن می‏بینیم، اسیر را بر شتر بی‏جهاز سوار کردن می‏بینیم، از این نظر قهرمان حادثه کیست؟

واضح است که حادثه را از جنبه‏ی جنایی نگاه کنیم آن که می‏خورد قهرمان نیست، آن بیچاره مظلوم است، قهرمان حادثه در این نگاه «یزید بن معاویه» است و «عبیدالله بن زیاد» است، «عمر سعد» است، «شمر بن ذی‏الجوشن» و خولی است و یک عده‏ی دیگر.

اما آیا تاریخچه‏ی عاشورا همین یک صفحه است؟ این تاریخچه یک صفحه‏ی دیگر هم دارد که قهرمان آن صفحه، دیگر پسر معاویه (یعنی یزید) نیست، پسر زیاد نیست، پسر سعد نیست، شمر نیست، در آن جا، قهرمان، حسین علیه‏السلام است، در آن صفحه، دیگر جنایت نیست، تراژدی نیست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلی حقیقت و انسانیت است، تجلی حق‏پرستی است. آن صفحه را که نگاه می‏کنیم می‏گوییم بشریت حق دارد به خود ببالد... چرا صفحه‏ی نورانی این داستان را کمتر مطالعه می‏کنیم؛ در حالی که جنبه‏ی حماسی این داستان صد برابر بر جنبه‏ی جنایی آن می‏چربد و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی می‏چربد... من نمی‏گویم آن صفحه‏ی تاریک را نباید دید، بلکه باید آن را دید، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. (12) .

صحنه‏های هیجان‏زا

صحنه‏های نشاطآور و غم‏انگیز عاشورا هر کدام به نوعی در انسان هیجان ایجاد می‏کنند. وجود هیجان‏ها از بزرگ‏ترین نعمت‏های الهی است که خداوند در وجود انسان‏ها به ودیعت نهاده است. هیجان‏ها نقش مؤثری در زندگی انسان‏ها دارند؛ چون آن‏ها بدن و جسم را به تلاش و کوشش وامی‏دارند و زندگی را شاد و لذت‏بخش می‏سازند و نیز به ذهن فعالیت و حرکت می‏بخشند. هیجان‏ها در طول تاریخ همیشه منشأ آثار بزرگ و ارزشمند بوده‏اند. البته لازم است آن‏ها در جهت بهره‏وری صحیح هدایت و کنترل شوند. چه بسا هیجان‏ها، همان گونه که در سایه‏ی جهت‏دهی صحیح، منشأ حوادث و رخدادهای ارزنده و مفید می‏توانند واقع شوند، در صورت رها شدن و عدم رهبری می‏توانند مشکل‏ساز باشند و گاه منشأ رخدادهای تلخ و خطرناک شوند.

هیجان و انگیزه‏ی اسلام‏خواهی و غیرت دینی در سایه‏ی صحنه‏های فداکاری و عشق و عرفان موجود در نهضت عاشورا، حاصل می‏شود، صحنه‏های تلخ و غم‏انگیز و دردآور قیام کربلا، که به دست یزیدیان اتفاق افتاد، هیجان و احساس ظلم‏ستیزی و طاغوت‏زدایی را در انسان‏ها پدید می‏آورد.

هیجان‏های حاصل از این صحنه‏های مثبت و منفی، نورانی و ظلمانی در طول 1400 سال در هر محرم و صفر، به جوش می‏آید و جاودانگی و حیات نهضت حسینی علیه‏السلام را تضمین می‏کند. چون همان جلوه‏های نشاط و شادی در سیمای حماسه سازان کربلا که صحنه‏های عشق و وفا و عزت را آفریدند به نسل‏های حق‏طلب بعد از حادثه‏ی عاشورا انتقال می‏یابد و آنان نیز از همین هیجان‏ها و احساس‏های خداگرایانه عرفانی می‏شوند، و در پرتو انتقال همین هیجان‏های حماسی و کربلایی از نسلی به نسلی، قیام امام حسین علیه‏السلام زنده مانده است و خواهد ماند.

الگوپذیری از صحنه‏های عاشورا

همان گونه که در بخش فلسفه‏ی جاودانگی نهضت عاشورا گفتیم یکی از فواید و آثار گران‏بهای حادثه‏ی عاشورا الگودهی آن است. هر یک از صحنه‏های ارزشمند در صفحه‏ی سفید کربلا و زیبایی‏های اخلاقی، عبادی، عقیدتی، اجتماعی، سیاسی و... که به دست حسین علیه‏السلام و یاران او تحقق پیدا کرده است؛ برای انسان‏های الگوپذیر الگوی معنوی شمرده می‏شوند. فضیلت‏های انسانی اسوه‏های عاشورا گوناگون است که می‏تواند طلب هر نوع فضیلتی را سیراب و خواهان هر اسوه والگویی را کامیاب کند؛ چرا که در مجموعه‏ی عاشورا اقشار مختلف جامعه و از همه‏ی مراحل سنی از کودک و خردسال و نوجوان گرفته تا جوان و میانسال و کهنسال، از نوعروس و تازه داماد تا پدر و مادر داغ‏دیده، از سفید و سیاه تا آزاده و برده، از فرزند و بستگان تا نیروی از دشمن گریخته و به دوست پیوسته، همه و همه در این مجموعه‏ی باارزش، وجود دارد که دست به دست یکدیگر داده‏اند و از عاشورا مکتب کامل و الگوساز و پرورش دهنده‏ی انسان قرآنی، ساخته‏اند؛ از این‏رو یکی از آثار ارزشمند نهضت عاشورا «الگوسازی و الگوپذیری» آن است، به ویژه دوره‏ی جوانی، که دوره‏ی فوران شور و عشق است و دوره‏ی شکل‏گیری شخصیت انسان‏هاست و سؤال و جستجو در اوج خود قرار می‏گیرد،

حس الگوپذیری در انسان زنده‏تر می‏شود از این‏رو، آنان می‏توانند با الگوپذیری از نهضت عاشورا و عملکرد الگوسازان، در ساخت و ساز و بارور کردن روحی خویش قدم‏های مؤثری بردارند، روح فداکاری و عشق و عرفان و خداجویی و هم چنین، کفر ستیزی در سایه‏ی آن الگوها در آنان پدید می‏آید.

انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل قدس سره که از آغاز تا پیروزی، با شور و هیجان مردم به وجود آمده از الگوگیری عاشورا و صحنه‏های شهامت‏زا و طاغوت ستیزی امامان به وجود آمد. عاشورا تظاهرات و فداکاری کردن، ایثار و شجاعت را در بین مردم گسترش داد و پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی را به ارمغان آورد.

جهاد و معنویت هشت سال دفاع مقدس، تنها در گرو الگوپذیری مردم به ویژه جوانان از سیدالشهدا علیه‏السلام و یاران او بود. بسیجیان سلحشور در طول سال‏های دفاع مقدس با الهام از حماسه‏ی عاشورا حماسه آفریدند. وصیت نامه‏های شهیدان دفاع مقدس با نام و یاد کربلا و عاشورا آذین بسته می‏شد، گردان و تیپ‏ها و لشکرها با نام‏های کربلا و عاشورا و اسامی شهدای کربلا شهره بودند، نیز بر روی پیشانی بندها شعارهای الهام گرفته از آن حماسه‏ی خونین حسینی نقش بسته بود.

از این‏رو می‏توان، کربلا و حماسه‏ی عاشورای حسینی را دانشگاهی دانست که حسین و همراهان و یاران او معلمان آن بودند که درس رضا و تسلیم در برابر قضای الهی و صبر در برابر مشکلات و گرفتاری‏ها و درس عزت و ذلت ستیزی و ایثار و... را به شاگردان خویش آموختند و می‏آموزند.

اکنون دو قسمت صحنه‏های نورانی یا صفحه‏ی سفید نهضت حسینی و صحنه‏های تاریک و ظلمانی یا صفحه‏ی سیاه آن نهضت را با ذکر نمونه‏های بارز شرح می‏دهیم:

صحنه‏های نورانی و به یادماندنی

دراین قسمت به بیان دوازده مورد از جلوه‏های نورانی حادثه‏ی عاشورا به ترتیب زیر با شرحی مختصر می‏پردازیم:

خداپرستی و عبودیت؛

اطاعت و فرمانبری؛

تبعیض ستیزی و قومیت‏زدایی؛

حریت و آزادگی؛

وفاداری؛

ایثار و شهادت؛

صبر و بردباری؛

دگرگونی و ره‏یافتگی؛

رازداری؛

دین‏محوری و عاطفه ستیزی (در حمایت از دین)؛

محبت و مودت؛

حق‏شناسی و قدرشناسی.

خداپرستی و عبودیت

در قیام کربلا، امام حسین علیه‏السلام و همه‏ی اصحاب ایشان در تمام لحظات متوجه خداوند بودند. و حضور جدی آنان در کنار امام حسین علیه‏السلام برای قیام «لله» آن حضرت علیه‏السلام بود. هر آن چه در کربلا و نهضت عاشورا دیده می‏شود رنگ خداپرستی و عبودیت دارد که به چند نمونه آن اشاره می‏شود:

امام حسین علیه‏السلام در جواب معترضان به این هجرت، به بیان جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله در عالم رؤیا اشاره می‏فرماید:

ان الله شاء ان یراک قتیلا؛

همانا خداوند خواهان (این هجرت و پایان آن) شهادت و کشته شدن من است.

ملاحظه می‏شود که محور حرکت را رضای خدا قرار داده است و بس.

در عصر تاسوعا، دشمن به خیمه‏ها حمله‏ور می‏شود آن گاه که امام حسین علیه‏السلام از حمله‏ی آنان آگاه می‏شود برادرش «عباس بن علی علیه‏السلام» را می‏طلبد و از او می‏خواهد که شب عاشورا را مهلت بگیرد تا در آن شب به عبادت و راز و نیاز با خدا بپردازد و می‏فرماید:

انی قد کنت أحب الصلاة و الدعاء و الاستغفار و تلاوة کتابه؛

بدرستی من عاشق و شیفته‏ی نماز و راز و نیاز با پروردگار عالمیان و استغفار و قرآن خواندن هستم.

با وجود این که حسین علیه‏السلام از عزت و مناعت طبع برخوردار است، برای پرستش خدا و نجوا با محبوب از دشمن تقاضای مهلت می‏کند.

در گرماگرم نبرد در کربلا، «ابوثمامه‏ی صائدی» این صحابه‏ی خالص و پارسا، دریافت که وقت ظهر و نماز فرارسیده است از این‏رو به امام علیه‏السلام عرض می‏کند: می‏خواهم در حالی خدا را ملاقات کنم که این نماز را به جای آورده باشم. امام علیه‏السلام در تحسین این یادآوری به او می‏فرماید:

ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلین؛ (13).

نماز را یاد کردی، خداوند تو را از نمازگزارن قرار دهد.

به دنبال این مذاکره‏ی عرفانی، نماز جماعت برگزار می‏گردد، در حالی که «زهیر بن قین» و «سعید بن عبدالله» پیش روی امام علیه‏السلام می‏ایستند و امام و یارانش نماز خوف برپا می‏دارند تا برای آیندگان روشن باشد که هدف نهایی مردان خدا حتی در جنگ «عبودیت و خداپرستی» است.

بی‏شک آن که از همه بیشتر به یاد نماز بود خود حسین علیه‏السلام بود؛ ولی برای تشویق ابوثمامه و اهتمام او به نماز در قیام کربلا او را تحسین می‏فرماید.

آن چه اهتمام بیشتر امام حسین علیه‏السلام را به نماز بیان می‏کند حوادث حیرت‏انگیزی است که در حاشیه‏ی این نماز خون اتفاق می‏افتد. زمانی که از هر سو تیرها بر این نمازگزاران روانه می‏شد عده‏ای، با آغوش باز پذیرای این تیرها می‏شدند تا امام و دیگر یاران همراه آن حضرت به نماز ادامه دهند. حتی بعضی از این مدافعان حسینی که بدنشان را سپر تیرها قرار داده بودند به درجه‏ی رفیع شهادت نایل شدند.

از صحنه‏های شگفت‏انگیز قیام کربلا در بعد عبادی آن، مناجات شب عاشورای حسینی علیه‏السلام است که تمام آن شب را او و یارانش به نماز، نیایش، دعا و قرائت قرآن پرداختند. در این زمینه ابومخنف می‏نویسد: هنگامی که آسمان بر حسین و اصحابش تاریک شد تمام شب را بیدار ماندند و نماز خواندند، استغفار کردند و دعا خواندند و (به درگاه رب) تضرع نمودند. (14).

ابن‏طاووس با بیان عبادت و مناجات امام حسین علیه‏السلام و یارانش، به تشبیه زیبایی اشاره دارد:

و بات الحسین علیه‏السلام و أصحابه تلک اللیلة و لهم دوی، کدوی النحل؛ (15).

حسین و اصحابش علیه‏السلام شب را به صبح رساندند، در حالی که زمزمه‏شان (قرائت قرآن، مناجات و نماز) چون زمزمه‏ی زنبوران عسل در کندو بود.

«حبیب بن مظاهر» یکی از کسانی بود که بسیار قرآن تلاوت می‏کرد، و این فضیلتی است که امام حسین علیه‏السلام هنگام جان دادن حبیب از آن یاد می‏کند:

لله درک یا حبیب! لقد کنت فاضلا تختم القرآن فی لیلة واحدة؛ (16).

به به! خداوند به تو خیر دهد ای حبیب! تو شخص باکمالی بودی، در یک شب ختم قرآن می‏کردی.

این چنین امام حسین علیه‏السلام از حبیب تمجید می‏کند تا به آیندگان تفهیم شود که انسان می‏تواند فضایل اخلاقی و اجتماعی و عبادت الهی را با هم جمع کند.

اطاعت و فرمانبری

یکی از ویژگی‏های قیام کربلا، رابطه‏ی دوستانه بین امام و امت بود. در این قیام، حضور همه‏ی یاران در کنار امام حسین علیه‏السلام به صورت داوطلبانه و به دور از هر گونه الزام و جبر بود. آنان با اعتقاد راسخی که به حقانیت حسین علیه‏السلام و راهش داشتند و نیز علاقه و عشق وافرشان به او همچون پروانه گردش جمع شدند و تا لحظه‏ی آخر او را رها نکردند. با وجود این که امام حسین علیه‏السلام آنان را آزاد گذاشت که به مأمن و خانه خویش برگردند، آنان امتناع ورزیدند و با آن که می‏دانستند پایان کار چیزی جز کشته شدن و شهادت نیست باز از او دست نکشیدند.

در شب عاشورا آن امام همام یاران و اصحاب خود را فراخواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

فانی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی، و لا أهل بیت أبر و لا أوصل من أهل بیتی، فجزاکم الله عنی خیرا؛ (17).

من یارانی بهتر و باوفاتر از شما سراغ ندارم، و اهل بیتی نیکوتر و جویای پیوند، از خاندان خویش نمی‏شناسم خداوند شما را جزای خیر دهد.

آن حضرت پس از بیان فوق به یاران خود فرمود:

هذا لیل قد غشیکم فتخذه جملا؛ (18).

این شب است که شما را در برگرفته از آن مرکب بهره گیرید و بروید (تا دچار سرنوشت فردا نشوید).

فان هؤلاء انما یریدونی دونکم و لو قتلونی لم یصلوا الیکم و أنتم فی حل وسعة؛ (19) .

این نابه‏کاران مرا هدف دارند، و با کشتن من به هدف رسیده‏اند و به شما توجهی نمی‏کنند. شما آزادید و در اختیار خودید.

در مقابل این پیشنهاد، یاران امام حسین علیه‏السلام آخرین درجه‏ی پیمان سپاری را، هم با زبان و هم در عمل، به نمایش گذاشتند.

در پاسخ امام علیه‏السلام، یاران باوفایش دوباره پیمان وفاداری بستند و گفتند:

قبح الله العیش بعدک؛ (20).

خداوند زندگانی بعد از تو را زشت گرداند!

نیز عرضه کردند: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله! چگونه باشد که ما تو را بگذاریم و برویم، هرگز از تو جدا نمی‏شویم و تا جان در تن داریم، با دشمنان تو می‏جنگیم، جان و تن ما فدای تو باد! (21).

در میان هاشمیان نخست حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام لب به سخن گشود و گفت:

لم نفعل ذلک؟ أنبقی بعدک؟! لا أرانا الله ذلک أبدا؛ (22).

چه کنیم؟ آیا پس از تو زنده بمانیم؟! خداوند ما را در چنین حالی هرگز نبیند!

زهیر بن قین، در شب عاشورا به امام علیه‏السلام عرض کرد: خداوند آن روز را نیاورد که پسر پیامبر علیه‏السلام را در میان دشمن رها کنم و خود نجات یابم!

و نیز گفت: اگر هزار بار در راه تو کشته شوم و زنده گردم، دست از تو برنمی‏دارم. (23).

سعید بن عبدالله حنفی گفت: اگر هفتاد بار کشته شوم و سپس زنده گردم آن گاه مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد دهند، باز دست از تو برنخواهم داشت. (24).

و «مسلم بن‏عوسجه» نیز گفت: جان من فدای تو باد! تا زنده‏ایم در حضور تو با دشمنان می‏جنگیم تا نیزه‏های ما خرد شود و شمشیرهای ما بشکند. (25).

وقتی این یاران چنین اظهار فرمانبری کردند امام علیه‏السلام در حق آنان دعای خیر فرمود و بشارت بهشت به آنان داد و جایگاه بهشتی آنان را به ایشان نشان داد. (26) .

مطالعه و بررسی‏های انجام شده نشان می‏دهد که در حادثه‏ی کربلا هیچ یک از یاران امام علیه‏السلام نافرمانی نکردند و هر کاری را به اذن امام حسین علیه‏السلام انجام می‏دادند و تا لحظه‏ی شهادت مطیع ایشان بودند.

تبعیض ستیزی و قومیت‏زدایی

قومیت‏گرایی و نژادپرستی ضد ارزش در اسلام شمرده شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در رأس رسالت خویش اصل برابری و برادری را قرار داد و در تمام جنبه‏های اجتماعی و حکومتی آن را رعایت کرد؛ به طوری که مؤذن ویژه‏ی خویش را یک سیاه پوست به نام «بلال حبشی» قرار داد و بعضی از مسئولیت‏های خطیر را به افرادی به ظاهر از پایین‏ترین طبقات اما با لیاقت واگذار کرد و در خطبه‏ی حجة الوداع که شامل نکات سازنده و حساسی است این مسئله را با تعبیر زیر برای همیشه تثبیت کرد:

أیها الناس! ان ربکم واحد، و ان أباکم واحد و آدم من تراب، ان أکرمکم عندالله أتقیکم، و لیس لعربی علی عجمی فضل، الا بالتقوی؛ (27) .

ای مردم! همانا پروردگار شما یکی است و پدرتان نیز یکی و آدم از خاک. گرامی‏ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، عرب را بر عجم برتری نیست جز به تقوا.

در نهضت عاشورا نیز، اباعبدالله الحسین علیه‏السلام اصل تبعیض ستیزی و قومیت‏زدایی را یکی از ارکان آن قرار داد و در عمل نیز آن را به اجرا گذاشت. وجود سربازان ترک، فارس، عرب، و سفید و سیاه و... در عرصه‏ی کربلا و در قاموس عاشورا، بیانگر این معنا است که نژاد و ملیت در فرهنگ شهادت و مکتب حسین علیه‏السلام راه ندارد و اختلاف رنگ و قومیت، مانع دفاع از حریم حریت، ایمان و عقیده نخواهد شد. نمونه‏های زیر شاهد این ادعاست:

«جون» فردی سیاه پوست از تبار بردگان و آزاد شده‏ی ابوذر بود که پس از او، خدمتگزاری خاندان نبوت و امامت را ترک نکرد و هم‏چنان در خانه‏ی علی علیه‏السلام و در کنار حسن و حسین علیهم‏السلام به سر می‏برد تا این که به همراه کاروان حسین به کربلا آمد.

علامه مجلسی قدس سره می‏نویسد:

«روز عاشورا، وی به حضور امام علیه‏السلام آمد، اجازه خواست تا به میدان برود، امام علیه‏السلام به وی فرمود:

أنت فی اذن منی، فانما تبعتنا طلبا للعافیة فلا تبتل بطریقنا؛

تو به جهت تأمین عافیت همراه ما بودی، اکنون آزاد هستی هر جا می‏خواهی برو و عافیت خود را به خطر نینداز.

جون، وقتی این سخن را شنید، گفت: من به هنگام آسایش در کنار سفره‏ی شما باشم ولی هنگام سختی، شما را تنها بگذارم؟! آری من می‏دانم بدنم بدبو است، جسمم شریف نیست، و رنگم سیاه است، اما اجازه بفرما تا با رفتن به بهشت، بدنم خوشبو، جسمم شریف و رنگم سفید شود. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خونم با خون شما مخلوط شود. (28).

با کسب اجازه از امام علیه‏السلام پا به معرکه گذاشت و رجزی شگفت‏انگیز خواند:

کیف یری الکفار ضرب الأسود

بالسیف ضربا، عن بنی‏محمد

أذب عنهم، باللسان والید

أرجو به الجنة یوم المورد (29).

کفار چه بینند مر این ضربه‏ی اسود

کو تیغ زند بهر عزیزان محمد صلی الله علیه و آله‏

راند به زبان دشمن و بر خیل عدو نازد

فردوس برین فردا امید از او دارد

جون، بر خلاف برخی مبارزان که در رجز خوانی به اصل خود اشاره می‏کنند، فقط به دفاع از خاندان محمد صلی الله علیه و آله و امید به بهشت (لقاء الله) توجه دارد.

پس از رویارویی قهرمانانه با دشمن زبون و پست، در آستانه‏ی شهادت قرار گرفت. امام علیه‏السلام بر بالین این غلام سیاه حاضر شد و فرمود:

اللهم! بیض وجهه، و طیب ریحه، واحشره مع الأبرار؛ (30).

پروردگارا! رنگ چهره‏اش را سفید گردان، و بوی بدنش را خوشبو ساز و او را همراه نیکان محشور فرما.

نکته‏ی آموزنده در این حرکت عاطفی این است که بین فرزند دلبندش و غلام سیاهش فرقی نمی‏گذارد، بر بالین هر دو حاضر می‏شود و سخن می‏گوید: این ویژگی بیانگر زدودن نژادپرستی و حاکمیت برابری، در نهضت عاشوراست.

امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: وقتی مردم برای دفن شهدا به قتلگاه آمدند پس از ده روز بدن «جون» را پیدا کردند که بوی مشک از آن برمی‏خاست. (31).

یکی دیگر از زیبایی‏های نهضت عاشورا، حضور عناصر پاک و صالح، از زبان‏های مختلف است که این به مفهوم این است که در فرهنگ عاشورا و شهادت، مرزبندی‏های تبعیض‏آمیز وجود ندارد و کشته‏ی راه خدا، شهید است خواه عرب باشد، خواه عجم.

دو تن از شهیدان کربلا به نام‏های «اسلم» و «نصر» هستند که اسلم از دیار ترک و نصر از دیار فارس است: اسلم در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود و همچون جون از آن حضرت جدا نشد تا در رکاب امام علیه‏السلام به شهادت رسید، (32) در بعضی منابع از او به «غلام ترک» یاد شده است. (33).

در توصیف وی نوشته‏اند: وی مردی دلیر، سواری بی‏نظیر، دلاوری شیرگیر و دارای خروش سواران ایرانی، بوده است. (34).

درباره‏ی او نوشته شده است: کان قارئا للقرأن؛ وی، تلاوت کننده (و انیس) قرآن بوده است.

شهید پارسی می‏نویسد: یکی از کسانی که در اردوگاه امام علیه‏السلام حضور داشت، فردی به نام «نصر» فرزند «ابونیزر» شاهزاده‏ی ایرانی بود که زیر سایه‏ی علی علیه‏السلام می‏زیست و در آن خانواده‏ی پاک و پاکیزه پرورش یافته است.

آن شهید بزرگوار، در جریان حرکت امام حسین علیه‏السلام از مدینه به مکه و از آن جا به کربلا در کنار امام حسین علیه‏السلام بود و هنگام دفاع در حمله نخستین به شهادت رسید. به هنگام جان دادن آن شهید متواضع، در حالی که رمقی نداشت، امام علیه‏السلام را بر بالین خود دید، امام علیه‏السلام او را در آغوش گرفت و صورت بر صورتش نهاد. نصر در آن حال لبخندی زد و گفت: کیست مانند من، که پسر پیامبر صلی الله علیه و آله گونه به گونه‏اش گذارد! (35) برخی از ارباب مقاتل وی را از فرزندان نجاشی دانسته‏اند. (36).

این عمل امام علیه‏السلام نیز نمونه‏ای کامل از نفی قومیت و نیز زدودن برتری عرب بر عجم و ترک و بالعکس است.

پاورقى:‌


1- مفاتیح الجنان، باب ذکر فوائد تربت امام حسین علیه‏السلام
2- همان
3- چشمه خورشید (1)،مقاله‏ی آقای جواد محدثی
4- بحارالأنوار، ج 82، ص 153
5- وسائل الشیعه، ج 10، ص 410
6- مرتضی مطهری، حماسه‏ی حسینی علیه‏السلام، ج 1، ص 126
7- مقرم، مقتل الحسین، ص 307
8- در کربلا چه گذشت، ص 62
9- توضیح المسائل امام خمینی قدس سره، مسأله 2638
10- سید بن طاووس، الملهوف، ص 28
11- بحارالأنوار، ج 98، ص 348
12- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 121
13- مقرم، مقتل الحسین، ص 244
14- وقعة الطف، ص 202
15- سید بن طاووس، الملهوف، ص 154
16- به نقل از: عیون العبری، ص 140؛ در کربلا چه گذشت، ص 343؛ ره توشه راهیان نور، ج 23، ص 42
17- الفتوح، ص 896، ابن‏اعثم؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 315؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 112، 111
18- همان
19- انکم تقتلون کلکم حتی لا یقلت منک أحد - بحارالأنوار، ج 45، ص 89
20- بلاذری، انساب الاشراف، ج 3، ص 185؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 112
21- ابن‏اعثم، الفتوح، ص 897؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 112
22- موسوعة کلمات الامام الحسین علیه‏السلام، ص 400
23- العیون العبری، ص 90؛ معالم المدرستین، ج 3، ص 112
24- ابی‏مخنف ازدی، وقعة الطف، ص 199
25- ابن‏اعثم، الفتوح، ص 897؛ معالم المدرستین، ج 3،ص 112
26- قطب راوندی، الخرائج، ج 2، ص 847
27- بحارالأنوار، ج 73، ص 350
28- همان، ج 45، ص 22
29- همان، ص 23
30- همان، ص 227
31- همان
32- سید رضا صدر، پیشوای شهیدان، ص 354
33- بحارالأنوار، ج 45، ص 30
34- سید رضا صدر، پیشوای شهیدان، ص 354
35- همان
36- العیون العبری، ص 112