فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا

ابوالفضل بهشتی

- ۱۲ -


قطعه قطعه و مثله کردن بدن‏ها

یکی از جنایات بزرگ و دل خراشی که جنایتکاران اموی در حادثه عاشورا مرتکب شدند، عمل ناجوانمردانه‏ی مثله و قطعه قطعه کردن بدن‏های پاک شهیدان کربلا است که شنیدن آن هر انسان با وجدانی را اندوهناک می‏سازد که به دو نمونه اشاره می‏شود: درباره مصیبت حضرت علی اکبر علیه‏السلام در مقاتل آمده است:

و أحاطوا به حتی قطعوه بسیوفهم اربا اربا؛ (1).

لشکر یزید، علی اکبر را محاصره کردند و با شمشیرهای خود بدن نازنینش را پاره پاره کردند.

و در زیارت ناحیه‏ی مقدسه که از امام زمان علیه‏السلام نقل شده خطاب به حضرت عباس علیه‏السلام چنین گوید:

السلام علی أبی‏الفضل العباس بن أمیرالمؤمنین... المقطوعة یداه؛ (2).

سلام بر ابوالفضل عباس فرزند امیرمؤمنان... و او که دو دستش (در جهاد فی سبیل الله) قطع شد.

سنگباران کردن شیران کربلا

با این که لشکر یزید انواع و اقسام سلاح‏های مناسب داشتند، با بیرحمی بدن‏های پاک آن عزیزان به ویژه بدن مطهر حسین بن علی علیه‏السلام را هدف اصابت سنگ قرار داند. امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: «امام حسین علیه‏السلام را به گونه‏ای کشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را از کشتن حیوانات درنده به آن نحو، نهی فرموده است.» ونیز فرمود:

لقد قتل بالسیف و السنان و الحجارة و بالخشب و بالعصا؛ (3).

آن حضرت را با شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا کشتند.

بریدن و بر سر نیزه کردن سرهای شهدا

پس از شهادت حسین علیه‏السلام و یارانش، دشمن لئیم، دست از جنایات بیرحمانه‏اش برنداشت، باز مرتکب جنایتی عظیم شد که قلب هر فردی را جریحه‏دار می‏سازد و آن بریدن سرهای شهیدان است. به دستور عمر سعد، سر از بدن همه‏ی شهدای کربلا، به جز سر حر بن یزید ریاحی و طفل شش ماه‏ی اباعبدالله جدا کردند. سپس آن سرها را بین قبیله‏ها و طایفه‏های مختلف تقسیم کردند تا به کوفه نزد ابن‏زیاد ببرند و تقرب جویند و جایزه بگیرند.

طبق تاریخ، 78 سر بریده شده را بر نیزه‏ها کردند. فرزندان حمل کننده‏ی سرهای بریده، به «بنوسنان» و فرزندان آنان که پشت سر نیزه داران تکبیر می‏گفتند به «بنوالمکبری» معروف شدند. در روز دوازدهم محرم در پیشاپیش اسیران سرها را وارد کوفه کردند که اولین سر، سر بریده‏ی امام حسین علیه‏السلام بود که مانند زهره و ماه بود و شبیه‏ترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و محاسنش به سیاهی خضاب شده بود که وقتی چشم زینب علیهاالسلام به سر بریده‏ی برادرش افتاد با سوز و گداز خطاب به آن سر چنین مرثیه خواند:

یا هلالا لما استتم کمالا

غاله خسفه فابدی غروبا

ما توهمت یا شقیق فؤادی!

کان هذا مقدرا مکتوبا

یا أخی فاطم الصغیرة کلم -

- هافقد کاد قلبها أن تذوبا

یا أخی! قلبک الشفیق علینا

ما له قد قسی و صار صلیبا

ما أذل الیتیم حین ینادی

بأبیه و لا یراه مجیبا (4).

مصیبت جانسوزتر این که وقتی سر بریده‏ی امام حسین علیه‏السلام را در پیش روی عبیدالله بن زیاد گذاشتند ابن‏زیاد با چوب دستی بر بینی و چشم و دهان امام حسین علیه‏السلام می‏زد. سرهای بریده را از کوفه تا شام در میان کجاوه مقابل دیدگان مصیبت زدگان خاندان عصمت صلی الله علیه و آله حمل می‏کردند. وقتی به دروازه شام رسیدند، سرهای بریده را در منظر دید تماشاگران قرار دادند.

در حالی که یزید بر تخت و تاجی که به در و یاقوت زینت داده شده بود تکیه کرده و بر سر گذاشته بود و در کنار او گروهی از سالخوردگان قریش نشسته بودند اسرا را همراه سرهای بریده وارد کاخ کردند. ابتدا حامل سر بریده‏ی حسین علیه‏السلام برای دریافت جایزه به درگاه یزید وارد شد و این چنین گفت:

أو قر رکابی فضة و ذهبا

أنا قتلت السید المحجبا

قتلت خیر الناس أما و أبا

و خیرهم، اذ ینسبون النسبا؛

رکاب مرا سرشار از طلا و نقره‏ی فراوان کن، من آقای ارجمند و بزرگواری را کشته‏ام من آن آقایی را که از جهت مادر و پدر و نسبت بهترین انسان‏هاست، کشته‏ام.

آن گاه سر مبارک امام علیه‏السلام را در طبق زرین گذاشتند که یزید گفت:

کیف رأیت یا حسین؛

ای حسین! قدرت مرا چگونه دیدی؟

زینب کبری علیهاالسلام وقتی این منظره را دید از شدت مصیبت گریبان خود را پاره کرد و با صدای جگر سوز فریاد برآورد:

یا حسیناه! یا حبیب رسول الله! یا بن مکة و منی! یا بن فاطمة الزهراء سیدة النساء! یا بن بنت المصطفی! (5).

از این آه جانکاه اهل مجلس گریستند، این جا بود که یزید سنگدل چوب خیزران خود را طلبید و در برابر اهل بیت حسین علیه‏السلام با آن چوب بر دندان‏های امام حسین علیه‏السلام زد.

رها گذاشتن بدن‏های پاک روی زمین

پس از شهادت حسین علیه‏السلام و یارانش، عمر سعد دستور داد بدن‏های پست هر یک از کشته‏های خود را شستشو دادند، سپس منافقانه بر آنان نماز خواندند و دفن کردند؛ اما بدن‏های پاک و طاهر شهدای کربلا را روی خاک باقی گذاشتند، که این امر بسیار غم‏انگیز بود. از این رو، وقتی امام سجاد علیه‏السلام را با غل جامعه (یعنی آهن سنگینی که بر گردن می‏انداختند و بدن را فشار می‏داد) دو پا زیر شکم شتر بسته و منظره‏ی بدن‏های قطعه قطعه شده و به خون غلتیده و بی‏سر شهیدان را دید. آن چنان بر روح او فشار آورد که نزدیک بود روح از کالبدش بیرون رود که حضرت زینب علیهاالسلام متوجه این اندوه فرزند برادر شد و برای دلداری به حضورش آمد که امام سجاد فرمود: چگونه بی‏تابی نکنم و چگونه صبر کنم با این که پیکرهای پدرم و برادرانم و عموهایم و پسر عموها و بستگانم را می‏نگرم که در این بیابان پهناور در خون خود غوطه‏ور هستند و عریان و بی‏کفن می‏باشند و کسی آن‏ها را نمی‏پوشاند (دفن نمی‏کنند) و هیچ کس نزد آن‏ها نمی‏رود و به آن‏ها مهربانی نمی‏کند، گویا آن‏ها از خاندان ترک و دیلم می‏باشند. (6) .

اسب تازی بر بدن یگانه‏ی معصوم

پس از کشته شدن امام حسین علیه‏السلام عمر سعد خطاب به سپاه خود اعلام کرد:

من ینتدب للحسین فیواطی الخیل ظهره و صدره؛

کیست که داوطلب شود تا بر پشت و سینه‏ی حسین علیه‏السلام اسب بتازد؟!

ده نفر داوطلب شدند که اسامی آنان در مقاتل ذکر و این ننگ ابدی بر آنان و فرزندانشان نیز ثبت شده است که فرزندان آنان را «بنوالسرج» می‏خواندند؛ یعنی فرزندان آنان که بر بدن حسین علیه‏السلام اسب تاختند. آن ده نفر سوار بر اسب‏های خود شدند و بر بدن امام حسین علیه‏السلام تاختند به گونه‏ای که استخوان‏های سینه و پشت آن امام معصوم علیه‏السلام را درهم شکستند. اینان وقتی بر عبیدالله بن زیاد وارد شدند خودشان را این چنین معرفی کردند:

نحن رضصنا الصدر بعد الظهر

بکل یعبوب شدید الأسر

ما کسانی هستیم که با تاختن اسبان چالاک خود، سینه و پشت حسین علیه‏السلام را پایمال سم اسبان کردیم و کوبیدیم.

و نهایت حمله‏ی چنایتکارانه‏ی خودشان را این چنین وصف کردند:

حتی طحنا حناجر صدره؛

تا آن که مانند آسیاب، استخوان‏های سینه‏اش را نرم کردیم.

ابوعمر زاهد می‏گوید: پس از بررسی حال آن ده نفر دریافتیم که همگی آنان زنازاده بودند. (7).

امام باقر علیه‏السلام درباره‏ی این فاجعه جانگداز می‏فرماید: و لقد أوطئوه الخیل بعد ذلک؛

و بعد از کشتن، سوار بر اسب‏ها شده و پیکر آن حضرت را زیر سم ستوران خرد و پایکوب کردند.

نیز خود اباعبدالله علیه‏السلام در آن اشعار معروف پیرامون مصایب وارده بر خویش می‏فرماید:

و أنا السبط الذی من غیر جرم قتلونی

و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی؛ (8).

و من سبط پیامبری هستم که بدون گناه مرا کشتند و بعد از کشتن از روی عمد بدنم را پایمال سم ستوران قرار دادند و کوبیدند.

عبور دادگاه مصیبت زدگان از کنار قتلگاه!

از آغاز حرکت قافله‏ی امام حسین علیه‏السلام از مدینه به کربلا بر خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بی‏شک بسیار سخت گذشت؛ ولی ملازمت و درک محضر حجت روی زمین، حسین بن علی علیهماالسلام همه‏ی این سختی‏ها و زجرها را تسکین می‏داد. مصایب غیر قابل تحمل از روز عاشورا در حین شهادت یاران امام، آغاز و پس از شهادت آنان به اوج خود رسید و آن چه بیانگر عظمت مصایب وارد شده بر حرم نشینان حسینی است، این که پس از گذشت قرن‏ها، شنیدن مصایب روز عاشورا انسان را منقلب و متأثر می‏کند تا چه رسد بر نظاره‏گران این مصایب.

دشمن سعی داشت هر چه بیشتر دل اهل حرم را بسوزاند. یکی از کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد عبور دادن مصیبت زدگان حسینی علیه‏السلام از کنار قتلگاه بود؛ آن جا که گل‏های معطر فاطمه علیهاالسلام آغشته به خون و با اعضای پاره پاره به ویژه حسین بن علی علیهماالسلام روی زمین افتاده بودند.

عمر سعد تا ظهر روز یازدهم در کربلا و پس از نماز بر کشته‏های سپاه خود، عازم کوفه گردید، در حالی که پیکرهای شهدا روی خاک گرم کربلا افتاده بود. آن عنصر بی‏رحم، دستور داد بانوان حرم را، که بیست نفر بودند و کودکان و در رأس آنان امام سجاد علیه‏السلام را سوار بر شتر بدون حجاز و محمل به کوفه روانه سازند و غل جامعه به گردن امام سجاد نهادند و آن‏ها را از قتلگاه عبور دادند وقتی که نگاه بانوان بر بدن‏های پاره پاره و بی‏سر شهیدان افتاد، داغشان تازه‏تر شد. سیلی به صورت زدند و خود را از پشت شتر به زمین افکندند و کنار بدن‏های پاره پاره آمدند و از گریه و ناله محشری به پا شد.

حمید بن مسلم می‏گوید: به خدا سوگند! زینب دختر علی علیه‏السلام را فراموش نمی‏کنم که در کنار بدن‏های پاره پاره ناله و گریه می‏کرد و با صدای جانسوز و قلب غمبار فریاد می‏زد:

وا محمدا! صلی علیک ملائکة السماء هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتک سبایا؛

فریاد ای محمد صلی الله علیه و آله! درود فرشتگان آسمان بر تو باد؛ این حسین توست که در خون غوطه‏ور است، اعضایش، قطعه قطعه شده و این دختران توست که اسیر شده‏اند.

آه سوزناک زینب علیهاالسلام در این هنگام به حدی بود که راوی می‏گوید:

فأبکت و الله! کل عدو و صدیق؛

سوگند به خدا! دوست و دشمن را از گریه و گفتار خود به گریه آورد. (9).

حضرت سکینه وقتی که جسد بابا را شناخت با اشعاری با پدر درد دل کرد و آن گاه جدش رسول الله صلی الله علیه و آله را صدا زد و گفت:

أیا جدنا! قومی من القبر و انظری

حبیبک متلول الجبین مرمل (10).

ای جد بزرگوار! از قبر برخیز و به حبیب خود بنگر که چهره‏اش مجروح و به خون آغشته شده است.

فاجتمعت عدة من الأعراب حتی جروها عنه؛ سرانجام جمعی از اعراب (به دستور عمر سعد) سکینه را کشان کشان از بدن پدر جدا ساختند.

در بعضی مقاتل آمده است که زینب علیهاالسلام خم شد و بدن پاره پاره‏ی برادر را در آغوش گرفت و دهانش را روی حلقوم بریده‏ی برادر نهاد و در حالی که می‏بوسید می‏گفت:

أخی؛ لو خرت بین الرحیل و المقام عندک، لا خترک المقام عندک و لو أن السباع تأکل من لحمی؛

برادرم، اگر مرا بین سکونت در کنار تو (در کربلا) و رفتن به سوی مدینه، مخیر می‏نمودند، سکونت همراه تو را بر می‏گزیدم، گر چه درندگان بیابان گوشت بدنم را بخورند. (11).

از منظره‏های جانسوز کربلا، لحظه‏ی وداع اهل بیت علیهم‏السلام با بدن‏های پاره پاره است. اهل حرم در کنار همسفرانی، چون حسین علیه‏السلام و سایر شهیدان بنی‏هاشم و غیر بنی‏هاشم پا به سرزمین کربلا گذاشتند و اکنون به صورت اسیر به سوی کوفه می‏روند و پیکرهای همسفران خود را روی خاک گرم کربلا می‏گذارند و می‏گذرند. آن‏ها دل از کربلا نمی‏کندند و نمی‏خواستند از همسفران جدا شوند؛ ولی دشمن آن‏ها را مجبور به حرکت می‏نماید و چاره ای جز جدایی نیست. یکی از ظالمان سنگدل به نام«زجر بن قیس» تازیانه به دست کنار قتلگاه آمد و بر سر اهل بیت علیهم‏السلام فریاد کشید که زود سوار بر شترها شوید و به سوی کوفه حرکت کنید؛ ولی اهل بیت علیهم‏السلام از کنار پیکرها، بلند نمی‏شدند.

فأخذ یضربهن بالسوط و اجتمع علیهن الناس حتی أرکبوهن علی الجمال؛ (12).

پس (زجر بن قیس) با تازیانه آن‏ها را در حالی که در محاصره‏ی دشمن بودند، می‏زد تا سوار بر شترها کرد.

غارتگری اموال

دشمن از پیروزی ظاهری آن چنان مست شده بود که از همه چیز جز دنیا و مظاهر فریبنده‏ی مادی آن غفلت کرده بودند. دیگر عقل و وجدان بر آنان حاکم نبود از این رو دست به هر جنایت ناجوانمردانه زدند. یکی از این جنایت‏ها حمله به خیمه‏های حرم و غارت بود. نه تنها به غارت اموال حرم نشینان پرداختند، بلکه هر چه اموال همراه امام حسین علیه‏السلام و سایر شهیدان بود نیز ربودند. «بحر بن کعب» لباس قسمت پایین آن حضرت را ربود و برد. «اخنس بن مرشد» عمامه‏ی آن حضرت را برد. «اسود بن خالد» نعلین آن بزرگوار را تصاحب کرد. «مجدل بن سلیم» به جهت ربودن انگشتر امام علیه‏السلام، انگشت مبارک آن حضرت علیه‏السلام را برید! «عمر سعد» زره آن حضرت را تملک کرد. «جمیع بن خلق» شمشیرش را ربود.

آن گاه که به خیمه‏ها حمله‏ور شدند، وحشیانه به غارت اموال درون خیمه‏ها پرداختند و حتی نوشته‏اند:

حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرأة عن ظهرها؛ (13).

چادری را که یکی از بانوان بر کمر بسته بود ربودند.

همان گونه که گذشت چندین طفل در حمله به خیام حسینی علیه‏السلام به شهادت رسیدند؛ از جمله «عاتکه» فرزند مسلم بن عقیل زیر دست و پای حمله کنندگان وحشی به شهادت رسید. (14).

در روایات آمده است که گوشواره از گوش ام‏کلثوم دختر امام حسین علیه‏السلام بیرون کشیدند و گوش او را دریدند. (15) .

آتش زدن خیمه‏ها

یکی دیگر از جنایاتی که در روز عاشورا به دستور عمر سعد انجام گرفت، به آتش کشیدن خیمه‏های امام حسین علیه‏السلام، پس از شهادت آن حضرت بود که خود عمر سعد نزدیک خیمه‏ها آمد و فریاد کشید: «ای اهل بیت حسین [علیه‏السلام]! از خیمه‏ها بیرون آیید.» خیمه نشینان به فریاد او اعتنا نکردند. او خواسته‏ی خود را با فریادی دیگر تکرار کرد و آنان را از سفر اسارت آگاه ساخت. زینب علیهاالسلام فرمود: به اختیار خود بیرون نمی‏آییم.

عمر سعد در آن وقت دستور داد آتش بیاورند و خیمه‏ها را آتش زنند، که بانوان حرم و کودکان با پای برهنه از خیمه‏ها بیرون آمدند، به سوی بیابان بر روی خارهای مغیلان می‏گریختند، در حالی که دامن دخترکی آتش گرفته بود.

در بعضی مقاتل آمده است که، وقتی خیمه‏ها را آتش زدند، زینب علیهاالسلام نزد امام سجاد علیه‏السلام آمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان و پناه باقی ماندگان! خیمه‏ها را آتش زدند، چه کنیم؟ امام علیه‏السلام فرمود: از خیمه‏ها بیرون آیید.

آن گاه از خیمه‏ها بیرون آمدند؛ ولی زینب علیهاالسلام باقی ماند و کنار بستر حجت خدا امام سجاد علیه‏السلام به آن حضرت می‏نگریست. امام علیه‏السلام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار و خروج از خیمه نبود.

از این رو زینب علیهاالسلام در خیمه‏ی امام علیه‏السلام سراسیمه گاهی به طرف راست و گاهی به طرف چپ و گاه به آسمان نگاه می‏کرد و دست‏هایش را بر اثر شدت ناراحتی به هم می‏زد و گاهی وارد خیمه امام علیه‏السلام می‏شد و بیرون می‏آمد.

یکی از سربازان به زینب علیهاالسلام عرض کرد: چرا مثل سایر بانوان فرار نمی‏کنی؟ فرمود: ما بیماری در میان این خیمه داریم، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با وجود این که آتش از هر سو شعله می‏کشد. (16) .

به اسارت گرفتن اهل بیت حسین

از کردار غیرانسانی و خلاف مروت لشکر یزید، به اسارت گرفتن زنان و کودکان و علی بن الحسین علیه‏السلام بود، آنان که هیچ گونه خلافی را مرتکب نشده بودند و یک سنگ هم به طرف لشکر عمر سعد پرتاب نکرده بودند و جز رنج و مصیبت چیزی از این حادثه به دست نیاورده بودند، به چه جرم و گناهی باید به اسارت گرفته شوند و بار سنگین اسیری را به دوش کشند؟

این نابه‏خردان بی‏رحم و قسی القلب که از هیچ منطق و منش عقلانی تبعیت نمی‏کردند، به دستور عمر سعد بانوان حرم، و کودکان حرم را که در میان آنان، امام باقر چهار ساله و نیز علی بن الحسین علیه‏السلام بود، بر شتران بی‏جهاز سوار کردند و به صورت اسیر روانه‏ی کوفه ساختند. با عبور دادن آنان از کنار قتلگاه و آتش زدن مکرر قلب و دل آنان با این عمل، آنان را حرکت دادند.

مردم کوفه به دستور عبیدالله بن زیاد که طبل پیروزی می‏نواخت آماده برای جشن گرفتن شدند. به خرسندی کشته شدن حجت خدا و یاران آن بزرگوار به یکدیگر تبریک می‏گفتند. چهل شتر اهل بیت علیه‏السلام را حمل می‏کرد. وقتی به کوفه رسیدند خورشید غروب کرد و هوا تاریک شد، از این رو این یادگاران وحی و همراهان مقام عصمت، آن شب را در بیرون کوفه به سر بردند و فردای آن شب اسیران را وارد کوفه کردند، حوادث و مناظری در این استقبال از اسرا اتفاق افتاد که زخم دل اسیران را کاری‏تر ساخت که بیش از همه نظاره بر سرهای بریده به ویژه سر نورانی امام حسین علیه‏السلام قلب آنان را به درد آورد. آنان روزهای سختی را در کوفه سپری کردند، اما این ابتدای سفر اسارت و سختی و زجر بود. آنان را چهل منزل با وضعیت دلخراشی حرکت دادند تا به شهر شام رسیدند. مصایب و زجر شام بیش از کوفه بود، به طوری که وقتی از امام سجاد علیه‏السلام سؤال می‏شود کجا بیشتر به شما سخت گذشت؟ فرمودند: شام، شام، شام.

مصایب شام بسیار بود. اما مصیبت جانسوز شهادت دختر سه ساله‏ی حسین علیه‏السلام، در همین شهر اتفاق افتاد که این مصیبت نه تنها برای اسیران بسیار تلخ و جانکاه بود؛ بلکه تا به امروز برای همه‏ی شیفتگان و دوستان امام حسین علیه‏السلام تأثرآمیز و فراموش ناشدنی در صفحه‏ی سیاه حادثه‏ی کربلا و عاشورا خودنمایی می‏کند؛ اما، همان گونه که در بخش‏های پیشین متعرض شدیم، سفر اسارت اهل بیت علیهم‏السلام در عین زجر و سختی و تلخی و جانکاهی، دارای برکات و آثار ارزنده‏ی بسیاری بود که از جمله‏ی آن‏ها، روشنگری مردم غافل و احیا و بقای نهضت عاشورا به شمار می‏آید.

تحریف نهضت عاشورا

حاکمان شیطان صفت اموی برای خاموش کردن چراغ حق و شعله‏ور شدن انوار روشنگر آن پس از حادثه‏ی عاشورا دست به اقدام همه جانبه‏ی تبلیغی در جهت تحریف نهضت عاشورا و شخصیت امام حسین علیه‏السلام زدند. از جمله کارهای آنان، جعل حدیث و خریدن محدثین دنیاپرست و مبلغان رفاه‏طلب و دین فروشان شکمباره بود، یکی از همین محدثین پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام چنین تعبیر کرد:

ان الحسین قتل بسیف جده؛

حسین با شمشیر جدش کشته شد!

منظور این عبارت پرداز شیطانی این بود که حسین به حکم دین جدش کشته شد؛ چون علیه امیرالمؤمنین علیه‏السلام خروج کرد و حکم خروج کننده، قتل است! آن چنان این نوع تبلیغات دروغین مبلغان درباری در مردم تأثیر گذاشت که بعد از شهادت آن حضرت به شکرانه‏ی این عمل، چندین مسجد ساخته شد! (17).

اما تمام این شگردهای شیطانی در اثر افشاگری‏های مبلغین عاشورا و کاروان تبلیغی امام حسین علیه‏السلام خنثی شد که به فاصله‏ی گذشت چند روز بنی‏امیه متوجه شد که با این جنایت بزرگ، یعنی شهادت یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله، قبر خود را حفر کردند. و حکومت یزید و بنی‏امیه پس از عمر کوتاهی منقرض شد و قیام‏های مردمی یکی پس از دیگری در شهرهای مهم اسلامی آن روز، چون مدینه و کوفه به وقوع پیوست و حرکت‏های توفنده‏ای، چون حرکت و انقلاب توابین و مختار، پایه‏های حکومت طاغوت را متزلزل و ویران ساخت و در قیام مختار همه‏ی قاتلان و سردمداران و جنگ افروزان یزیدی به سزای اعمالشان رسیدند.

پاورقى:‌


1- مقرم، مقتل الحسین، ص 259
2- بحارالأنوار، ج 45، ص 66
3- کبریت احمر، ص 134
4- بحارالأنوار، ج 45، ص 115
5- همان، ص 132
6- مقرم، مقتل الحسین، ص 308
7- ترجمه‏ی لهوف، ص 135
18- کبریت احمر، ص 134
19- بحارالأنوار، ج 45، ص 59
10- کبریت احمر، ص 119، 118 و 376
11- معالی السبطین، ج 2، ص 55
12- مقرم، مقتل الحسین، ص 309
13- سید بن طاووس، الملهوف، ص 180
14- معالی السبطین، ج 2، ص 227
15- بحارالأنوار، ج 45، ص 60
16- سید بن طاووس، الملهوف، ص 181؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 58
17- مرتضی مطهری، حماسه‏ی حسینی، ج 1، ص، 31، چاپ 34