قطعه قطعه و مثله کردن بدنها
یکی از جنایات بزرگ و دل خراشی که جنایتکاران اموی در حادثه عاشورا مرتکب شدند، عمل
ناجوانمردانهی مثله و قطعه قطعه کردن بدنهای پاک شهیدان کربلا است که شنیدن آن هر
انسان با وجدانی را اندوهناک میسازد که به دو نمونه اشاره میشود: درباره مصیبت
حضرت علی اکبر علیهالسلام در مقاتل آمده است:
و أحاطوا به حتی قطعوه بسیوفهم اربا اربا؛ (1).
لشکر یزید، علی اکبر را محاصره کردند و با شمشیرهای خود بدن نازنینش را پاره پاره
کردند.
و در زیارت ناحیهی مقدسه که از امام زمان علیهالسلام نقل شده خطاب به حضرت عباس
علیهالسلام چنین گوید:
السلام علی أبیالفضل العباس بن أمیرالمؤمنین... المقطوعة یداه؛ (2).
سلام بر ابوالفضل عباس فرزند امیرمؤمنان... و او که دو دستش (در جهاد فی سبیل الله)
قطع شد.
سنگباران کردن شیران کربلا
با این که لشکر یزید انواع و اقسام سلاحهای مناسب داشتند، با بیرحمی بدنهای پاک
آن عزیزان به ویژه بدن مطهر حسین بن علی علیهالسلام را هدف اصابت سنگ قرار داند.
امام باقر علیهالسلام میفرماید: «امام حسین علیهالسلام را به گونهای کشتند که
پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را از کشتن حیوانات درنده به آن نحو، نهی فرموده
است.» ونیز فرمود:
لقد قتل بالسیف و السنان و الحجارة و بالخشب و بالعصا؛ (3).
آن حضرت را با شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا کشتند.
بریدن و بر سر نیزه کردن سرهای شهدا
پس از شهادت حسین علیهالسلام و یارانش، دشمن لئیم، دست از جنایات بیرحمانهاش
برنداشت، باز مرتکب جنایتی عظیم شد که قلب هر فردی را جریحهدار میسازد و آن بریدن
سرهای شهیدان است. به دستور عمر سعد، سر از بدن همهی شهدای کربلا، به جز سر حر بن
یزید ریاحی و طفل شش ماهی اباعبدالله جدا کردند. سپس آن سرها را بین قبیلهها و
طایفههای مختلف تقسیم کردند تا به کوفه نزد ابنزیاد ببرند و تقرب جویند و جایزه
بگیرند.
طبق تاریخ، 78 سر بریده شده را بر نیزهها کردند. فرزندان حمل کنندهی سرهای بریده،
به «بنوسنان» و فرزندان آنان که پشت سر نیزه داران تکبیر میگفتند به «بنوالمکبری»
معروف شدند. در روز دوازدهم محرم در پیشاپیش اسیران سرها را وارد کوفه کردند که
اولین سر، سر بریدهی امام حسین علیهالسلام بود که مانند زهره و ماه بود و
شبیهترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله و محاسنش به سیاهی خضاب شده بود که
وقتی چشم
زینب علیهاالسلام به سر بریدهی برادرش افتاد با سوز و گداز خطاب به آن سر چنین
مرثیه خواند:
یا هلالا لما استتم کمالا
غاله خسفه فابدی غروبا
ما توهمت یا شقیق فؤادی!
کان هذا مقدرا مکتوبا
یا أخی فاطم الصغیرة کلم -
- هافقد کاد قلبها أن تذوبا
یا أخی! قلبک الشفیق علینا
ما له قد قسی و صار صلیبا
ما أذل الیتیم حین ینادی
بأبیه و لا یراه مجیبا (4).
مصیبت جانسوزتر این که وقتی سر بریدهی امام حسین علیهالسلام را در پیش روی
عبیدالله بن زیاد گذاشتند ابنزیاد با چوب دستی بر بینی و چشم و دهان امام حسین
علیهالسلام میزد. سرهای بریده را از کوفه تا شام در میان کجاوه مقابل دیدگان
مصیبت زدگان خاندان عصمت صلی الله علیه و آله حمل میکردند. وقتی به دروازه شام
رسیدند، سرهای بریده را در منظر دید تماشاگران قرار دادند.
در حالی که یزید بر تخت و تاجی که به در و یاقوت زینت داده شده بود تکیه کرده و بر
سر گذاشته بود و در کنار او گروهی از سالخوردگان قریش نشسته بودند اسرا را همراه
سرهای بریده وارد کاخ کردند. ابتدا حامل سر بریدهی حسین علیهالسلام برای دریافت
جایزه به درگاه یزید وارد شد و این چنین گفت:
أو قر رکابی فضة و ذهبا
أنا قتلت السید المحجبا
قتلت خیر الناس أما و أبا
و خیرهم، اذ ینسبون النسبا؛
رکاب مرا سرشار از طلا و نقرهی فراوان کن، من آقای ارجمند و بزرگواری را کشتهام
من آن آقایی را که از جهت مادر و پدر و نسبت بهترین انسانهاست، کشتهام.
آن گاه سر مبارک امام علیهالسلام را در طبق زرین گذاشتند که یزید گفت:
کیف رأیت یا حسین؛
ای حسین! قدرت مرا چگونه دیدی؟
زینب کبری علیهاالسلام وقتی این منظره را دید از شدت مصیبت گریبان خود را پاره کرد
و با صدای جگر سوز فریاد برآورد:
یا حسیناه! یا حبیب رسول الله! یا بن مکة و منی! یا بن فاطمة الزهراء سیدة النساء!
یا بن بنت المصطفی! (5).
از این آه جانکاه اهل مجلس گریستند، این جا بود که یزید سنگدل چوب خیزران خود را
طلبید و در برابر اهل بیت حسین علیهالسلام با آن چوب بر دندانهای امام حسین
علیهالسلام زد.
رها گذاشتن بدنهای پاک روی زمین
پس از شهادت حسین علیهالسلام و یارانش، عمر سعد دستور داد بدنهای پست هر یک از
کشتههای خود را شستشو دادند، سپس منافقانه بر آنان نماز خواندند و دفن کردند؛ اما
بدنهای پاک و طاهر شهدای کربلا را روی خاک باقی گذاشتند، که این امر بسیار
غمانگیز بود. از این رو، وقتی امام سجاد علیهالسلام را با غل جامعه (یعنی آهن
سنگینی که بر گردن میانداختند و بدن را فشار میداد) دو پا زیر شکم شتر بسته و
منظرهی بدنهای قطعه قطعه شده و به خون غلتیده و بیسر شهیدان را دید. آن چنان بر
روح او فشار آورد که نزدیک بود روح از کالبدش بیرون رود که حضرت زینب علیهاالسلام
متوجه این اندوه فرزند برادر شد و برای دلداری به حضورش آمد که امام سجاد فرمود:
چگونه بیتابی نکنم و چگونه صبر کنم با این که پیکرهای پدرم و برادرانم و عموهایم و
پسر عموها و بستگانم را مینگرم که در این بیابان پهناور در خون خود غوطهور هستند
و عریان و
بیکفن میباشند و کسی آنها را نمیپوشاند (دفن نمیکنند) و هیچ کس نزد آنها
نمیرود و به آنها مهربانی نمیکند، گویا آنها از خاندان ترک و دیلم میباشند. (6)
.
اسب تازی بر بدن یگانهی معصوم
پس از کشته شدن امام حسین علیهالسلام عمر سعد خطاب به سپاه خود اعلام کرد:
من ینتدب للحسین فیواطی الخیل ظهره و صدره؛
کیست که داوطلب شود تا بر پشت و سینهی حسین علیهالسلام اسب بتازد؟!
ده نفر داوطلب شدند که اسامی آنان در مقاتل ذکر و این ننگ ابدی بر آنان و
فرزندانشان نیز ثبت شده است که فرزندان آنان را «بنوالسرج» میخواندند؛ یعنی
فرزندان آنان که بر بدن حسین علیهالسلام اسب تاختند. آن ده نفر سوار بر اسبهای
خود شدند و بر بدن امام حسین علیهالسلام تاختند به گونهای که استخوانهای سینه و
پشت آن امام معصوم علیهالسلام را درهم شکستند. اینان وقتی بر عبیدالله بن زیاد
وارد شدند خودشان را این چنین معرفی کردند:
نحن رضصنا الصدر بعد الظهر
بکل یعبوب شدید الأسر
ما کسانی هستیم که با تاختن اسبان چالاک خود، سینه و پشت حسین علیهالسلام را
پایمال سم اسبان کردیم و کوبیدیم.
و نهایت حملهی چنایتکارانهی خودشان را این چنین وصف کردند:
حتی طحنا حناجر صدره؛
تا آن که مانند آسیاب، استخوانهای سینهاش را نرم کردیم.
ابوعمر زاهد میگوید: پس از بررسی حال آن ده نفر دریافتیم که همگی آنان
زنازاده بودند. (7).
امام باقر علیهالسلام دربارهی این فاجعه جانگداز میفرماید: و لقد أوطئوه الخیل
بعد ذلک؛
و بعد از کشتن، سوار بر اسبها شده و پیکر آن حضرت را زیر سم ستوران خرد و پایکوب
کردند.
نیز خود اباعبدالله علیهالسلام در آن اشعار معروف پیرامون مصایب وارده بر خویش
میفرماید:
و أنا السبط الذی من غیر جرم قتلونی
و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی؛ (8).
و من سبط پیامبری هستم که بدون گناه مرا کشتند و بعد از کشتن از روی عمد بدنم را
پایمال سم ستوران قرار دادند و کوبیدند.
عبور دادگاه مصیبت زدگان از کنار قتلگاه!
از آغاز حرکت قافلهی امام حسین علیهالسلام از مدینه به کربلا بر خاندان پیامبر
صلی الله علیه و آله بیشک بسیار سخت گذشت؛ ولی ملازمت و درک محضر حجت روی زمین،
حسین بن علی علیهماالسلام همهی این سختیها و زجرها را تسکین میداد. مصایب غیر
قابل تحمل از روز عاشورا در حین شهادت یاران امام، آغاز و پس از شهادت آنان به اوج
خود رسید و آن چه بیانگر عظمت مصایب وارد شده بر حرم نشینان حسینی است، این که پس
از گذشت قرنها، شنیدن مصایب روز عاشورا انسان را منقلب و متأثر میکند تا چه رسد
بر نظارهگران این مصایب.
دشمن سعی داشت هر چه بیشتر دل اهل حرم را بسوزاند. یکی از کارهایی که برای رسیدن به
این هدف انجام داد عبور دادن مصیبت زدگان حسینی علیهالسلام از کنار
قتلگاه بود؛ آن جا که گلهای معطر فاطمه علیهاالسلام آغشته به خون و با اعضای پاره
پاره به ویژه حسین بن علی علیهماالسلام روی زمین افتاده بودند.
عمر سعد تا ظهر روز یازدهم در کربلا و پس از نماز بر کشتههای سپاه خود، عازم کوفه
گردید، در حالی که پیکرهای شهدا روی خاک گرم کربلا افتاده بود. آن عنصر بیرحم،
دستور داد بانوان حرم را، که بیست نفر بودند و کودکان و در رأس آنان امام سجاد
علیهالسلام را سوار بر شتر بدون حجاز و محمل به کوفه روانه سازند و غل جامعه به
گردن امام سجاد نهادند و آنها را از قتلگاه عبور دادند وقتی که نگاه بانوان بر
بدنهای پاره پاره و بیسر شهیدان افتاد، داغشان تازهتر شد. سیلی به صورت زدند و
خود را از پشت شتر به زمین افکندند و کنار بدنهای پاره پاره آمدند و از گریه و
ناله محشری به پا شد.
حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند! زینب دختر علی علیهالسلام را فراموش نمیکنم
که در کنار بدنهای پاره پاره ناله و گریه میکرد و با صدای جانسوز و قلب غمبار
فریاد میزد:
وا محمدا! صلی علیک ملائکة السماء هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتک
سبایا؛
فریاد ای محمد صلی الله علیه و آله! درود فرشتگان آسمان بر تو باد؛ این حسین توست
که در خون غوطهور است، اعضایش، قطعه قطعه شده و این دختران توست که اسیر شدهاند.
آه سوزناک زینب علیهاالسلام در این هنگام به حدی بود که راوی میگوید:
فأبکت و الله! کل عدو و صدیق؛
سوگند به خدا! دوست و دشمن را از گریه و گفتار خود به گریه آورد. (9).
حضرت سکینه وقتی که جسد بابا را شناخت با اشعاری با پدر درد دل کرد و آن گاه
جدش رسول الله صلی الله علیه و آله را صدا زد و گفت:
أیا جدنا! قومی من القبر و انظری
حبیبک متلول الجبین مرمل (10).
ای جد بزرگوار! از قبر برخیز و به حبیب خود بنگر که چهرهاش مجروح و به خون آغشته
شده است.
فاجتمعت عدة من الأعراب حتی جروها عنه؛ سرانجام جمعی از اعراب (به دستور عمر سعد)
سکینه را کشان کشان از بدن پدر جدا ساختند.
در بعضی مقاتل آمده است که زینب علیهاالسلام خم شد و بدن پاره پارهی برادر را در
آغوش گرفت و دهانش را روی حلقوم بریدهی برادر نهاد و در حالی که میبوسید میگفت:
أخی؛ لو خرت بین الرحیل و المقام عندک، لا خترک المقام عندک و لو أن السباع تأکل من
لحمی؛
برادرم، اگر مرا بین سکونت در کنار تو (در کربلا) و رفتن به سوی مدینه، مخیر
مینمودند، سکونت همراه تو را بر میگزیدم، گر چه درندگان بیابان گوشت بدنم را
بخورند. (11).
از منظرههای جانسوز کربلا، لحظهی وداع اهل بیت علیهمالسلام با بدنهای پاره پاره
است. اهل حرم در کنار همسفرانی، چون حسین علیهالسلام و سایر شهیدان بنیهاشم و غیر
بنیهاشم پا به سرزمین کربلا گذاشتند و اکنون به صورت اسیر به سوی کوفه میروند و
پیکرهای همسفران خود را روی خاک گرم کربلا میگذارند و میگذرند. آنها دل از کربلا
نمیکندند و نمیخواستند از همسفران جدا شوند؛ ولی دشمن آنها را مجبور به حرکت
مینماید و چاره ای جز جدایی نیست. یکی از ظالمان سنگدل به نام«زجر بن قیس» تازیانه
به دست کنار قتلگاه آمد و بر سر اهل بیت علیهمالسلام فریاد کشید که زود سوار بر
شترها شوید و به سوی کوفه حرکت کنید؛ ولی اهل بیت علیهمالسلام از کنار پیکرها،
بلند نمیشدند.
فأخذ یضربهن بالسوط و اجتمع علیهن الناس حتی أرکبوهن علی الجمال؛ (12).
پس (زجر بن قیس) با تازیانه آنها را در حالی که در محاصرهی دشمن بودند، میزد تا
سوار بر شترها کرد.
غارتگری اموال
دشمن از پیروزی ظاهری آن چنان مست شده بود که از همه چیز جز دنیا و مظاهر فریبندهی
مادی آن غفلت کرده بودند. دیگر عقل و وجدان بر آنان حاکم نبود از این رو دست به هر
جنایت ناجوانمردانه زدند. یکی از این جنایتها حمله به خیمههای حرم و غارت بود. نه
تنها به غارت اموال حرم نشینان پرداختند، بلکه هر چه اموال همراه امام حسین
علیهالسلام و سایر شهیدان بود نیز ربودند. «بحر بن کعب» لباس قسمت پایین آن حضرت
را ربود و برد. «اخنس بن مرشد» عمامهی آن حضرت را برد. «اسود بن خالد» نعلین آن
بزرگوار را تصاحب کرد. «مجدل بن سلیم» به جهت ربودن انگشتر امام علیهالسلام، انگشت
مبارک آن حضرت علیهالسلام را برید! «عمر سعد» زره آن حضرت را تملک کرد. «جمیع بن
خلق» شمشیرش را ربود.
آن گاه که به خیمهها حملهور شدند، وحشیانه به غارت اموال درون خیمهها پرداختند و
حتی نوشتهاند:
حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرأة عن ظهرها؛ (13).
چادری را که یکی از بانوان بر کمر بسته بود ربودند.
همان گونه که گذشت چندین طفل در حمله به خیام حسینی علیهالسلام به شهادت رسیدند؛
از جمله «عاتکه» فرزند مسلم بن عقیل زیر دست و پای حمله کنندگان وحشی به شهادت
رسید. (14).
در روایات آمده است که گوشواره از گوش امکلثوم دختر امام حسین علیهالسلام بیرون
کشیدند و گوش او را دریدند. (15)
.
آتش زدن خیمهها
یکی دیگر از جنایاتی که در روز عاشورا به دستور عمر سعد انجام گرفت، به آتش کشیدن
خیمههای امام حسین علیهالسلام، پس از شهادت آن حضرت بود که خود عمر سعد نزدیک
خیمهها آمد و فریاد کشید: «ای اهل بیت حسین [علیهالسلام]! از خیمهها بیرون
آیید.» خیمه نشینان به فریاد او اعتنا نکردند. او خواستهی خود را با فریادی دیگر
تکرار کرد و آنان را از سفر اسارت آگاه ساخت. زینب علیهاالسلام فرمود: به اختیار
خود بیرون نمیآییم.
عمر سعد در آن وقت دستور داد آتش بیاورند و خیمهها را آتش زنند، که بانوان حرم و
کودکان با پای برهنه از خیمهها بیرون آمدند، به سوی بیابان بر روی خارهای مغیلان
میگریختند، در حالی که دامن دخترکی آتش گرفته بود.
در بعضی مقاتل آمده است که، وقتی خیمهها را آتش زدند، زینب علیهاالسلام نزد امام
سجاد علیهالسلام آمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان و پناه باقی ماندگان! خیمهها
را آتش زدند، چه کنیم؟ امام علیهالسلام فرمود: از خیمهها بیرون آیید.
آن گاه از خیمهها بیرون آمدند؛ ولی زینب علیهاالسلام باقی ماند و کنار بستر حجت
خدا امام سجاد علیهالسلام به آن حضرت مینگریست. امام علیهالسلام بر اثر شدت
بیماری قادر به
فرار و خروج از خیمه نبود.
از این رو زینب علیهاالسلام در خیمهی امام علیهالسلام سراسیمه گاهی به طرف راست و
گاهی به طرف چپ و گاه به آسمان نگاه میکرد و دستهایش را بر اثر شدت ناراحتی به هم
میزد و گاهی وارد خیمه امام علیهالسلام میشد و بیرون میآمد.
یکی از سربازان به زینب علیهاالسلام عرض کرد: چرا مثل سایر بانوان فرار نمیکنی؟
فرمود: ما بیماری در میان این خیمه داریم، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با وجود
این که آتش از هر سو شعله میکشد. (16)
.
به اسارت گرفتن اهل بیت حسین
از کردار غیرانسانی و خلاف مروت لشکر یزید، به اسارت گرفتن زنان و کودکان و علی بن
الحسین علیهالسلام بود، آنان که هیچ گونه خلافی را مرتکب نشده بودند و یک سنگ هم
به طرف لشکر عمر سعد پرتاب نکرده بودند و جز رنج و مصیبت چیزی از این حادثه به دست
نیاورده بودند، به چه جرم و گناهی باید به اسارت گرفته شوند و بار سنگین اسیری را
به دوش کشند؟
این نابهخردان بیرحم و قسی القلب که از هیچ منطق و منش عقلانی تبعیت نمیکردند،
به دستور عمر سعد بانوان حرم، و کودکان حرم را که در میان آنان، امام باقر چهار
ساله و نیز علی بن الحسین علیهالسلام بود، بر شتران بیجهاز سوار کردند و به صورت
اسیر روانهی کوفه ساختند. با عبور دادن آنان از کنار قتلگاه و آتش زدن مکرر قلب و
دل آنان با این عمل، آنان را حرکت دادند.
مردم کوفه به دستور عبیدالله بن زیاد که طبل پیروزی مینواخت آماده برای جشن گرفتن
شدند. به خرسندی کشته شدن حجت خدا و یاران آن بزرگوار به یکدیگر
تبریک میگفتند. چهل شتر اهل بیت علیهالسلام را حمل میکرد. وقتی به کوفه رسیدند
خورشید غروب کرد و هوا تاریک شد، از این رو این یادگاران وحی و همراهان مقام عصمت،
آن شب را در بیرون کوفه به سر بردند و فردای آن شب اسیران را وارد کوفه کردند،
حوادث و مناظری در این استقبال از اسرا اتفاق افتاد که زخم دل اسیران را کاریتر
ساخت که بیش از همه نظاره بر سرهای بریده به ویژه سر نورانی امام حسین علیهالسلام
قلب آنان را به درد آورد. آنان روزهای سختی را در کوفه سپری کردند، اما این ابتدای
سفر اسارت و سختی و زجر بود. آنان را چهل منزل با وضعیت دلخراشی حرکت دادند تا به
شهر شام رسیدند. مصایب و زجر شام بیش از کوفه بود، به طوری که وقتی از امام سجاد
علیهالسلام سؤال میشود کجا بیشتر به شما سخت گذشت؟ فرمودند: شام، شام، شام.
مصایب شام بسیار بود. اما مصیبت جانسوز شهادت دختر سه سالهی حسین علیهالسلام، در
همین شهر اتفاق افتاد که این مصیبت نه تنها برای اسیران بسیار تلخ و جانکاه بود؛
بلکه تا به امروز برای همهی شیفتگان و دوستان امام حسین علیهالسلام تأثرآمیز و
فراموش ناشدنی در صفحهی سیاه حادثهی کربلا و عاشورا خودنمایی میکند؛ اما، همان
گونه که در بخشهای پیشین متعرض شدیم، سفر اسارت اهل بیت علیهمالسلام در عین زجر و
سختی و تلخی و جانکاهی، دارای برکات و آثار ارزندهی بسیاری بود که از جملهی
آنها، روشنگری مردم غافل و احیا و بقای نهضت عاشورا به شمار میآید.
تحریف نهضت عاشورا
حاکمان شیطان صفت اموی برای خاموش کردن چراغ حق و شعلهور شدن انوار روشنگر آن پس
از حادثهی عاشورا دست به اقدام همه جانبهی تبلیغی در جهت تحریف نهضت عاشورا و
شخصیت امام حسین علیهالسلام زدند. از جمله کارهای آنان، جعل حدیث و خریدن محدثین
دنیاپرست و مبلغان رفاهطلب و دین فروشان شکمباره بود، یکی
از همین محدثین پس از شهادت امام حسین علیهالسلام چنین تعبیر کرد:
ان الحسین قتل بسیف جده؛
حسین با شمشیر جدش کشته شد!
منظور این عبارت پرداز شیطانی این بود که حسین به حکم دین جدش کشته شد؛ چون علیه
امیرالمؤمنین علیهالسلام خروج کرد و حکم خروج کننده، قتل است! آن چنان این نوع
تبلیغات دروغین مبلغان درباری در مردم تأثیر گذاشت که بعد از شهادت آن حضرت به
شکرانهی این عمل، چندین مسجد ساخته شد! (17).
اما تمام این شگردهای شیطانی در اثر افشاگریهای مبلغین عاشورا و کاروان تبلیغی
امام حسین علیهالسلام خنثی شد که به فاصلهی گذشت چند روز بنیامیه متوجه شد که با
این جنایت بزرگ، یعنی شهادت یادگار پیامبر صلی الله علیه و آله، قبر خود را حفر
کردند. و حکومت یزید و بنیامیه پس از عمر کوتاهی منقرض شد و قیامهای مردمی یکی پس
از دیگری در شهرهای مهم اسلامی آن روز، چون مدینه و کوفه به وقوع پیوست و حرکتهای
توفندهای، چون حرکت و انقلاب توابین و مختار، پایههای حکومت طاغوت را متزلزل و
ویران ساخت و در قیام مختار همهی قاتلان و سردمداران و جنگ افروزان یزیدی به سزای
اعمالشان رسیدند.
پاورقى:
1- مقرم، مقتل الحسین، ص 259
2- بحارالأنوار، ج 45، ص 66
3- کبریت احمر، ص 134
4- بحارالأنوار، ج 45، ص 115
5- همان، ص 132
6- مقرم، مقتل الحسین، ص 308
7- ترجمهی لهوف، ص 135
18- کبریت احمر، ص 134
19- بحارالأنوار، ج 45، ص 59
10- کبریت احمر، ص 119، 118 و 376
11- معالی السبطین، ج 2، ص 55
12- مقرم، مقتل الحسین، ص 309
13- سید بن طاووس، الملهوف، ص 180
14- معالی السبطین، ج 2، ص 227
15- بحارالأنوار، ج 45، ص 60
16- سید بن طاووس، الملهوف، ص 181؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 58
17- مرتضی مطهری، حماسهی حسینی، ج 1، ص، 31، چاپ 34