اهل بیت در شام
شام که پیش از این تحت سیطرهی امپراتوری رم بود، در سال چهارده هجری جزء قلمرو
حکومت اسلامی شد. مردم شام به جهت حکومت طولانی امرایی همچون: خالد بن ولید و
معاویة بن ابیسفیان، در آن منطقه شناخت زیادی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
و معارف بلند اسلام نداشتند. دکتر جعفر شهیدی در این باره مینویسد:... از مردم
دمشق نه کسی پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیده بود، نه سخن او را شنیده بود و نه
اسلام را آن چنان که در مدینه رواج داشت میشناخت. نتیجه آن که جوانان (آنان که در
سن یزید بودند) از اسلام حقیقی چیزی نمیدانستند... اینان حتی نمیدانستند خویشان
پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسانیاند. (1).
مسعودی گفته است: بنی امیه آنقدر مرم را در فقر فرهنگی قرار داده بودند که حتی
وقتی معاویه نماز جمعه را در روز چهارشنبه خواند هیچ کس چیزی نگفت. (2).
مرحوم دکتر آیتی قدس سره مینویسد: من تصور میکنم که بیشتر مردم شام تا آن روز
نمیدانستند که سیدالشهداء اسلام فردی به نام حمزة بن عبدالمطلب است و یا رسول خدا
صلی الله علیه و آله دربارهی حسن و حسین علیهالسلام گفته است که «اینان سروران
بهشتیاند». (3)
.
کار اطاعت مردم از معاویه به جایی رسیده بود که سب و دشنام علی سنت شده بود و
کودکان بر آن سنت متولد میشدند و بزرگان بر آن روش میمردند. (4)
بنی امیه
براساس سخنان علی علیهالسلام فتوی نمیداد و بردن نام علی ممنوع بود. شخصیتهای
بزرگ مسلمانان از علی علیهالسلام با نام مستعار «شیخ» اسم میبردند. (5)
بر
بالای منبرها و بعد از نمازهای جمعه این شخصیت را لعن میکردند. (6)
بدون شک، بنی
امیه، دشمن و فتنهای برای اسلام و جامعهی اسلامی بود و حضرت علی علیهالسلام
فرمود:
ألا و ان أخوف الفتن عندی علیکم فتنة بنی امیة؛ فانها فتنة عمیاء مظلمة؛
هر آینه، بیش از هر فتنهای که به شما وارد میشود از فتنهی بنی امیه ترسناکترم
که فتنهای کور و گمراه کننده است.
با توجه به خطری که بنی امیه برای اسلام داشت، امام علیهالسلام فرمود:
لو لم یستقم دین جدی الا بقتلی فیا سیوف! خذینی؛ (7).
اگر دین جدم، جز به کشته شدن من استوار نمیماند پس ای شمشیرها! بر من فرود آیید.
تبلیغات گستردهی بنی امیه تا حدی بر افکار مردم شام اثر گذاشته بود، که آنان هنگام
ورود اهل بیت علیهمالسلام به شهر شام لباس نو پوشیدند و شهرها را به بهترین شکل
آذین بستند و به آوازخوانی پرداختند. (8)
.
پرخاش زینب علیه یزید
زینب، همان گونه که در کوفه در مقابل عبید الله بن زیاد، دست نشاندهی یزید،
حماسه آفرید و او را رسوا و ذلیل کرد، در شام نیز با همان شجاعت در مقابل یزید
حماسه آفرید.
در مجلسی که با حضور یزید بن معاویه، سران حکومت و مردم در مسجد جامع دمشق برگزار
شد و یزید در حالی که سرهای شهدا را در مقابل خود دارد و به سر مبارک امام حسین
علیهالسلام اسائهی ادب میکند و با چوب خیزران بر لب و دندان خون خدا فرود
میآورد که در این هنگام زینب علیهاالسلام فریاد میزند،: (تبت یدا أبیلهب)؛ بریده
باد هر دو دست ابولهب! ای یزید! آیا میدانی چه میکنی؟ آیا میدانی که چوب بر لب و
دندان حبیب رسول خدا صلی الله علیه و آله، پسر مکه و منی و پسر فاطمهی زهرا
میکوبی!؟
آن چنان با سوز دل فریاد زد که همگان را در مجلس، متحیر و گریان ساخت.
زینب ای شیرازهی ام الکتاب
ای به کام تو زبان بوتراب
خطبهی امام سجاد
امام سجاد علیهالسلام از هر فرصتی که پیش میآمد استفاده میکرد تا نهضت عاشورا
شناخته شود و از گرد و غبار تحریف در امان بماند. در اولین باری که اسیران را در
شام نزد یزید آوردند، امام چهارم علیهالسلام که از کوفه تا آن جا زیر زنجیر بود،
با جملهای کوتاه، یزید را منفعل و مردم را گریان کرد و فرمود: یزید! تو را به خدا
قسم چه گمان میبری، اگر پیغبر خدا صلی الله علیه و آله ما را با این حال بنگرد؟!
نکتهی مهم در این سخن کوتاه این است که خلیفه را با نام یزید خطاب کرد نه با عنوان
مرسوم امیرالمؤمنین!
اما بهترین فرصتی که در شام برای امام سجاد علیهالسلام دست داد، روزی بود که در
مسجد جامع دمشق خطیب رسمی خلیفه، بالای منبر رفت و در بدگویی اهل بیت علیهمالسلام
به ویژه علی علیهالسلام و حسین علیهالسلام و نیز مدح و ستایش معاویه و فرزندش داد
سخن میداد. حق میتواند از هر پیشامدی به نفع خود، با تدبیر و درایت بهره بگیرد.
در حالی که
امام سجاد علیهالسلام از شرایطی که برای از بین بردن حق به وجود آورده بودند،
برخلاف خواست آنان بهره برد و از آن برای اثبات و پایداری حق سود جست.
مردم شهر شام که 46 سال مداوم تحت سلطهی بنی امیه به سر میبردند، با هشیاری تمام
امام علیهالسلام و نیز غنیمت شمردن فرصت طلایی و ایراد خطبهی روشنگرانهاش، از
خواب غفلت بیدار شدند؛ خطبهای با مفاهیم والا و ارزشمند، که از طرفی حقانیت مقام
رهبری اهل بیت علیهمالسلام را اثبات میکرد و از طرف دیگر، رهبری غاصبانه و
ظالمانهی فرزند معاویه را جلوهگر میساخت. خطبهای که بیانگر شکوه و عظمت علمی و
شجاعت و اعتماد به نفس آن امام بزرگوار است. سخنی که از نظر مکانی، در مقر حکومت
دودمان اموی، یعنی مسجد جامع دمشق و با حضور زادهی جنایتکار معاویه و انبوه
طرفداران و میهمانانش ایراد شد. حماسهای که با وجود رنجوری شدید امام علیهالسلام
ناشی از مصائب جانسوز و اسفبار کربلا و همراهی دهها زن و کودک از دودمان رسالت و
نیز چهل منزل اسارت و رنج در محاصرهی دشمن سفاک و غدار، در قالب یک خطبهی سراسر
فصیح و بلیغی رخ نمود.
اینک شرحی از ماجرا
پس از آن که یزید در محراب نشست و اسرای آل رسول در مسجد حاضر شدند، یزید دستور داد
تا خطیبی جهت تجلیل از آل ابیسفیان مدیحه سرایی کند، و به نکوهش اهل بیت
علیهمالسلام بپردازد. پس از آن که خطیب، با بیان دروغین خویش، پردهدری را به
نهایت رسانید؛ امام سجاد علیهالسلام سکوت را درهم شکست و با خشم فریاد زد:
ویلک أیها الخاطب! اشتریت رضا المخلوق بسخط الخالق...؛
وای بر تو، ای خطیب خود فروخته! تو رضای خلق را به خشم خدا فروختی و خود را در آتش
افکندی.
آن گاه خطاب به یزید فرمود: ای یزید! اجازه بده تا از این چوبها بالا بروم و
سخنانی خداپسندانه بگویم تا حاضران از اجر و ثواب الهی برخوردار شوند. یزید از قبول
این درخواست امتناع ورزید؛ اما با اصرار مردم و درخواست فرزندش «معاویة بن یزید» به
خواستهی آنان تن داد. امام علیهالسلام برفراز منبر رفت و خطبهای توحیدی و
عارفانه و با ستایشی که برخاسته از عمق ایمانش بود، شروع کرد و این چنین فرمود:
ای مردم! خداوند به ما شش چیز عطا فرموده و به هفت چیز، ما را بر دیگران برتری داده
است:
علم و دانش، حلم و بردباری، سخاوت و جوانمردی، فصاحت، شجاعت و پایمردی و محبت و در
دلهای اهل ایمان. ما را برتری داده بر دیگران به این که نبی مختار، محمد صلی الله
علیه و آله از خاندان ماست و صدیق اعظم، علی علیهالسلام و «جعفر طیار» و «حمزه»
شیر خدا و سیدهی زنان عالم فاطمهی زهرا علیهاالسلام و دو سبط این امت، حسن و
حسین، دو سید جوانان اهل بهشت، همگی از ما هستند.
ای مردم! منم فرزند مکه و منی. منم فرزند زمزم و صفا. منم فرزند کسی که حجر الاسود
را روی عبای خویش قرار داده و بالا آورد. من فرزند کسی هستم که بخشندهترین و
سخاوتمندترین مردم بود. منم فرزند کسی که لباس احرام بر تن کرد و خانهی کعبه را
طواف نمود و حج به جا آورد و لبیک گفت. منم فرزند کسی که بر براق نشست و شبانه از
مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شد و به معراج رفت. منم فرزند کسی کن جبرئیل او را
تا سدرة المنتهی همراهی کرد. منم فرزند آن کس که در نزدیکی به خدا تا مقام والای
«قاب قوسین او ادنی» را پیمود و بر فرشتگان امامت کرد. منم فرزند کسی که خدای جلیل
به او وحی کرد.منم فرزند محمد مصطفی صلی الله علیه و آله. من فرزند صالح اهل ایمان
و وارث پیامبران و قلع و قمع کنندهی ملحدان و فرمانده مسلمانان و نور هدایت
مجاهدان و زینت بخش عابدان و تاج گریه کنندگان از ترس
خدا و شکیباترین صابران و بهترین نمازگزاران به آستان خدا از آل یاسین و فرستادهی
پروردگار عالمیان هستم. منم فرزند آن که خداوند او را به واسطهی تأییدات جبرئیل
تصدیق فرمود و به یاری میکائیل نصرت بخشید. منم فرزند حامی و مدافع حرمت و شئون
مسلمین. منم فرزند قاتل سه گروه نابخرد: ناکثان، قاسطان، مارقان. منم فرزند آن کس
که با ناصبین و عداوت پیشگان جهاد نمود و در رتبه و مقام بر قریش افتخار جست و
نخستین کسی بود که دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله را اجابت نمود. منم پسر آن کس
که زبان گویای حکمت پروردگار جهان، یاور دین حق، ولی و حافظ امر خدا و صندوق غیبی
الهی بود و ساحت نورانی او به صفات جوانمردی وسخاوت، خیر و اصلاح و پاکیزگی و
وارستگی مزین بود.
وی ابطحی، مکی، فداکار و بزرگوار، بسیار شکیبا، روزهدار، پاک باختهای در حال قیام
به نماز شب، قاتل و ریشهکن کنندهی بنیانهای کفر و زشتی و درهم کوبندهی تشکلهای
باطل در میدان جنگ بود.
منم فززند کسی که شجاعترین افراد در جبهههای جنگ بود، و زبانی گویا و ارادهای
قوی و محکم داشت. در برابر ظلم و تجاوز سر تعظیم فرود نمیآورد و مانند شیری شجاع و
رگبار باران، در میدان جنگ، دشمن را هلاک و نابود میکرد. هر گاه نیزهها و شمشیرها
به او نزدیک میشدند، مانند آسیاب آنها را خرد میکرد و مثل طوفانی که در نیزار
میپیچد نیزه و شمشیرهای دشمنان را درهم میریخت.
وی شیر شجاع حجاز و قهرمان عراق است. مکی و مدنی است. ابطحی، تهامی، خیفی، عقبی،
بدری و احدی، شجری و مهاجری، سالار عجم و عرب است. او میراث مشعرین، پدر سبطین، حسن
و حسین، مظهر عجایب و معجزات، متفرق کنندهی سپاه دشمن، شهاب ثاقب، اسد الله غالب،
الگوی مطلوب و هدف هر طالب و انسان پاک سرشتی است.
من فرزند خدیجهی کبرایم. من فرزند جگر گوشهی رسول خدا فاطمهی زهرا علیهاالسلام
سالار زنان عالم هستم. من پسر کسی هستم که از روی ظلم و ستم او را کشتند. من پسر
کسی هستم که سرش را از قفا جدا کردند من پسر کسی هستم که تشنه لب جان داد. من پسر
کسی هستم که فرشتگان بر او گریستند. و پریان در زمین و مرغان در هوا به او توجه
کردند. من پسر کسی هستم که سرش را بر نیزه کردند و در شهرها گرداندند. من پسر کسی
هستم که خاندانش را از عراق تا شام به اسارت بردند.
همان گونه که ملاحظه میشود نخست به جایگاه رفیع خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله
به طور عام با عباراتی والا و نغز اشاره میکند آن گاه به بیان شخصیت پیامبر صلی
الله علیه و آله و آن گاه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به طور مفصل میپردازد و پس
از آن یادی از خدیجهی کبرا و جدهاش زهرای مرضیه میکند و در پایان متعرض مصایب
عاشورا و حادثهی غمبار شهادت پدر بزرگوارش، حسین بن علی علیهالسلام میشود به
طوری که پس از ذکر این سخنان صدی ناله و زاری در مسجد طنین افکند. بغض گلوها را
فشرد و مأموران یزید بهت زده به مردم مینگریستند که امام فرمود: ای مردم! حمد و
ستایش از آن خدای بزرگ است که ما را خوب امتحان کرد؛ زیرا مشعل فروزان هدایت و
رهبری جامعه و چراغ پرفروغ عدل و تقوا و امامت راستین خلق را در دودمان ما قرار داد
و دیگران (یزید و نیاکانش) پرچمدار گمراهی و فرومایگی و پلیدیها شدند.
در این لحظه، شور و هیجان عجیبی به وجود آمد؛ کسی نمیتوانست جلو اشک چشمان خود را
بگیرد. فریاد مردم بلند شد و. زمینهی یک قیام، در حال فراهم شدن بود که یزید
تعادلش را از دست داد و به مؤذن گفت: اذان بگو، تا با نام دین و تظاهر به توحید
ندای راستین توحید را که از گلوی پاک فریادگر توحید بیرون میآمد خاموش سازد.
مؤذن گفت: الله اکبر.
لکن امام علیهالسلام که به خوبی نقشهی شیطانی یزید را میدانست با عبارتی توحیدی،
نقشه را خنثی کرد و فرمود: کبیرا لا یقاس و لا یدرک بالحواس لا شیء أکبر من الله؛
بزرگ است خدا، او را با چیزی نتوان سنجید و با حواس ظاهری درک ناپذیر است. همه چیز
در پیشگاه با عظمت او ناچیز و کوچک است.
مؤذن گفت: أشهد أن لا اله الا الله.
امام فرمود: شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی و مخی و عظمی؛ موی و پوست و گوشت و
خون و مغز و استخوان من به وحدانیت خداوند شهادت میدهد.
مؤذن گفت: أشهد أن محمدا رسول الله.
امام علیهالسلام عمامه را از سر برداشت و به مؤذن فرمود: تو را به این محمد قسم
میدهم، لحظاتی خاموش باش.
محاکمهی یزید
امام متوجه یزید شد و فرمود: ای یزید! این محمد صلی الله علیه و آله که نام او با
عظمت برده شد جد تو است یا جد من؟ اگر بگویی جد توست همه میدانند تو دروغ گفتهای
و اگر جد من است؛ چرا پدرم را مظلومانه کشتی، (9)
اموالش را به غارت بردی و اهل
بیتش را اسیر کردی؟
سپس دست به گریبان برد و آن را چاک زد و سخت گریست و فرمود: قسم به خدا! اگر کسی در
دنیا باشد که جدش رسول خدا باشد آن شخص منم. رو به مردم کرد و فرمود: ای مردم! چرا
پدرم را کشت؟ چرا ما را مانند بیگانگان از اسلام، اسیر کرد؟ و ادامه داد: ای یزید!
با این همه جنایات بازمیگویی: أشهد أن محمدا رسول الله و به طرف قبله میایستی، در
حالی که در روز قیامت جدم و پدرم دشمن تو هستند!
یزید بر سر مؤذن فریاد زد که بگو: قد قامت الصلاة. در این هنگام بین مردم همهمه و
زمزمه سختی افتاد بعضی نماز خواندند و بعضی نماز نخواندند و پراکنده شدند. (10)
.
دکتر آیتی مینویسد: امام چهارم علیهالسلام در سال 61 هجری قمری به هر برنامهای
بود وارد این شهر شد و فرصتی به دست آورد تا با مردم آن سخن بگوید و پرده از روی
حقایقی که در مدت 46 سال از مردم آن مرز و بوم نهفته مانده بود بردارد. این مجال
سخنرانی هر چند به آسانی به دست امام علیهالسلام نیفتاد و مشکلات و ناراحتیهای
فراوانی به همراه داشت، بسیار مغتنم شمرده و چه بهتر که با اصرار خود خلیفه، فرزند
امیرالمؤمنین علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام به دمشق آید و روی منبری که برای
بد گفتن به پدران بزرگوارش گذاشته شده برآید و به حساب تبلیغات 46 ساله بنی امیه
برسد و مردمی را که سالها در گمراهی و دوری از حق به سر بردهاند با یک سخنرانی
چنان روشن کند که همان جا مخالفان اهل بیت علیهمالسلام موافق شوند و مردم شام با
نامهای مقدس آشنا شوند که کمتر آنها را شنیدهاند. (11).
دستگاه اموی که با تبلیغات گسترده و هزینههای گزاف بنا داشت تا نهضت امام حسین
علیهالسلام را به فراموشی بسپارد و نام حسین علیهالسلام را از صفحهی دل مردم آن
عصر پاک کند و چراغ اسلام و اهل بیت علیهمالسلام را برای همیشه خاموش گرداند، بدین
کار موفق نشد؛ چون اهل بیت علیهمالسلام با خطبهها و سخنرانیهای پرشور خود به
ویژه این خطبهی ظلمستیز و بیدارگر، مردم را متوجه حسین و کربلا و عاشورا ساختند و
پیام مظلومیت اهل کربلا را به گوش همه رساندند و زنده و مردم جاهل را از خواب گران
بیدار کردند و ارکان حکومت شیطانی امویان را متزلزل ساختند و اساس تبلیغات چندین
سالهی دودمان ابیسفیان را که علیه دودمان رسالت انجام میدادند از بیخ و بن
کندند.
این نهضت دلهای مردم را متوجه دودمان پیامبر و مظلومیت آنها کرد و در نتیجه
قیامهایی علیه بیدادگران از هر طرف شکل گرفت و خواب خوش را بر چشم جنایتکاران اموی
حرام کرد. نیز دکتر آیتی مینویسد: فرزند امام حسین علیهالسلام در ضمن خطابهی
خویش، جای اهل بیت علیهمالسلام را در حوزهی اسلامی نشان داد و پرده از روی چهرهی
تابناک فضایل و مناقب آنان برداشت. (12).
«ابنجوزی»مینویسد: به خدا قسم! در بین مردم کسی نبود مگر آن که به جهت کشتن حسین
به یزید ناسزا میگفت و او را سرزنش میکرد و از او فاصله میگرفت (13)
و در کامل
ابناثیر آمده است: نفرت و انزجار عمومی از یزید بن معاویه تا آن حد بود که او قتل
امام حسین علیهالسلام را به ابنزیاد نسبت داد. (14)
.
اهل بیت در مدینه
مدینه مرکز حکومت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و محل تبلیغ رسالت او بود. در
میان مسلمین، مدینه بعد از مکه جایگاه ویژهای داشت و دارد. مسلمانان پس از مراسم
حج به منظور زیارت قبر رسول الله صلی الله علیه و آله از تمام شهرهای جهان اسلام به
این شهر میآمدند و به همین جهت بهترین مکان برای پیام رسانی، هم برای مدینه و هم
برای دیگر مسلمانان بود تا از اهداف قیام و شهادت امام حسین علیهالسلام و
خیانتهای حکومت بنی امیه آگاه شوند و بدین ترتیب، نهضت عاشورا از تحریف محفوظ
بماند و این رسالت به عهدهی اهل بیت علیهمالسلام بود. اهل بیت امام حسین
علیهالسلام در مدینه نیز همانند کوفه و شام با خواندن خطبه و به راه انداختن مراسم
عزاداری و برگزاری مراسم شعرخوانی، رسالت خود را برای زنده نگه داشتن قیام عاشورا
به بهترین وجه ایفا کردند.
در بدو ورود، امام سجاد علیهالسلام دستور داد در دروازهی مدینه خیمه زدند و به
«بشیر بن
جذلم» مأموریت داد تا مردم را از آمدن قافلهی کربلا آگاه سازد. او با سرودن اشعار
معروف خویش مردم مدینه را متوجه دروازه مدینه کرد به طوری که زنان و مردان، گریه
کنان از شهر بیرون آمدند و پیرامون خیمهی امام سجاد علیهالسلام اجتماع کردند و
امام سجاد علیهالسلام با استفاده از فرصت، بعد از حمد و ستایش خداوند فرمود: ای
مردم! سپاس خدی را که ما را آزمایش کرد.همانا امام حسین علیهالسلام و یاران او را
کشتند و فرزندان او را اسیر کردند که چنین چیزی سابقه ندارد. ای مردم! کدام قلبی
است که شیفتهی آن حضرت علیهالسلام نشود؟ و کدامین گوش طاقت شنیدن این مصیبت را
دارد! ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرها دور کردند گویی ما آوارگان ترکستان
و کابل هستیم، بدون آن که مرتکب گناهی شده باشیم و یا تغییری در اسلام داده و بدعتی
آورده باشیم. به خدا سوگند! اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله حمایت از ما را به
این جماعت وصیت نمیکرد و فرمان جنگ با ما را میداد، بدتر از کاری که امروز با ما
کردند، نمیتوانستند بکنند! (15).
تلاشهای سیاسی و بیدار کنندهی اهل بیت علیهمالسلام به ویژه امام سجاد
علیهالسلام و حضرت زینب علیهاالسلام در مدینه برای حفظ و تداوم نهضت اباعبدالله
علیهالسلام بسیار مؤثر بود، که در بخش نقش امام سجاد در حفظ نهضت امام حسین
علیهالسلام به آن خواهیم پرداخت. از اینرو پرداختن به این قسمت از نقش کاروان
اسرا که مربوط به شهر مدینه میشود به همین اندازه کافی است.
در پایان این بخش، همان گونه که ذکر شد، با سیری کوتاه در سفر اسارت اهل بیت
علیهمالسلام و ماجراهای رخ داده در طول سفر پاسخ به سؤال طرح شده: چرا امام حسین
علیهالسلام زنان و فرزندان خود را همراه آورد؟ روشن و حکمت و راز این همراهی آشکار
شد.
به راستی اگر آنان نبودند حکومت استبدادی یزید به آسانی میتوانست حادثهی
عاشورا را تحریف کند و وارونه جلوه دهد و خون امام حسین علیهالسلام و یارانش را
پایمال سازد و برای همیشه آن انقلاب عظیم را به فراموشی بسپارد؛ اما آن اسیران که
در قید و بند فرعون آل امیه بودند وظیفهی خویش را به خوبی انجام دادند. نداهای
آسمانی و گفتههای آتشین و کوبندهی حسین علیهالسلام را، که در طول سفر و در روز
عاشورا دربارهی فساد حکومت و نیز بیان اهداف اسلامی و انسانی پیکار خویش ایراد
فرموده بود، در نوارهای دل و جان خود حفظ کردند و آنها را به گوش جهانیان
رسانیدند. این سازمان تبلیغ حسینی علیهالسلام با روشن بینی خاصی که داشت در طول
راه از فرصتهای مناسب، از همان محملهای بیروپوش و همان بازوهای به ریسمان بسته
استفاده کرد و با خطبهها و سخنرانیهای خود یزید را در برابر اجتماع ملت به محاکمه
کشید و آشکارا محکومیت و رسوایی و ننگ او را ثابت و ماهیت فاجعهی طف را از دستبرد
و تحریف حکومت یزید حفظ کرد و با همان قداست و عظمت، آن را به نسلهای اسلامی
انتقال داد و تا به امروز به حاکمیت عاشورا بر قلبها تداوم بخشید.
امام حسین علیهالسلام آیندهی کاروان اسرا و نقش کوبنده و رسوا کنندهی آنان علیه
یزید را در وقت وداع با اهل خیام این چنین پیشبینی فرمودند:
استعدوا للبلاء، و اعلموا أن الله حامیکم و حافظکم، و سینجیکم من شر الأعداء، و
یجعل عاقبة أمرکم الی خیر، و یعذب عدوکم بأنواع العذاب، و یعوضکم عن هذه البلیة
بأنواع النعم و الکرامة؛ (16).
آمادهی تحمل سختیها باشید و بدانید خداوند شما را حمایت و حفظ میکند. شما را
نجات خواهد داد و سرانجام کار شما را نیک میگرداند. دشمنان شما را به اقسام
عذابها گرفتار و خداوند در مقابل این شداید و بلایا انواع نعمتها و کرامتها را
اعطا خواهد کرد.
زینب علیهاالسلام هم با الهام از همان کلمات برادرش خطاب به یزید فرمود:
فکد کیدک، واسع سعیک، و ناصب جهدک، فوالله! لا تمحون ذکرنا و لا تمیت وحینا؛ (17)
.
هر حیلهای که میخواهی به کار ببر و هر چه دلت میخواهد کوشش کن؛ اما به خدا قسم!
نخواهی توانست نام و محبوبیت ما را از بین ببری و نمیتوانی وحی زندهی خدا را که
در خاندان ما وجود دارد بمیرانی.
رهنمودها و راهکارهای پیشوایان معصوم و پاسداری از نهضت عاشورا
پس از وقوع حماسهی خونین کربلا، جبههی باطل و حاکمان جائر در منزوی کردن و از یاد
بردن و تحریف اهداف نهضت امام حسین علیهالسلام تلاشهای بسیاری کردند. در مقابل،
امامان معصوم علیهمالسلام هر یک از دیگری، با تعالیم عملی و گفتاری عمیق و ظریف
خود ضمن خنثی کردن تبلیغات منفی امویان و یزیدیان و پیروان آنان، از حماسهی خونین
حسینی علیهالسلام برای همیشه پاسداری کردند.
در این بخش، این موضوع را در دو قسمت، شامل: الف) آموزشهای عملی؛ ب) آموزشهای
گفتاری امامان علیهمالسلام را در زنده نگه داشتن عاشورا بررسی میکنیم.
آموزشهای عملی
برای بقا و احیای نهضت امام حسین علیهالسلام و اهداف آن، پیشوایان معصوم
علیهمالسلام هر یک به گونهای کوشیدند که ما نمونههایی از آنها را بیان میکنیم:
امام زینالعابدین و احیای نهضت عاشورا
امام زینالعابدین که خود در این حادثهی دلخراش حضور داشت، پس از شهادت
پدر، پرچم این نهضت را به دوش گرفت. در این جا به بعضی از محورهای عملی فعالیت آن
بزرگوار در جهت حفظ و بقای نهضت میپردازیم:
براساس نقل مشهور تاریخ نگاران، تاریخ ولادت امام سجاد علیهالسلام در سال 38 هجری
قمری است و تاریخ شهادت آن حضرت علیهالسلام سال 94 هجری قمری ذکر کردهاند،
بنابراین آن حضرت در حادثهی کربلا حدود 23 سال داشته است.
با توجه به بیماری حضرت، بزرگان بنی امیه پس از فاجعه غمبار کربلا و کشتن امام حسین
علیهالسلام احساس کردند که آخرین ضربه را به اسلام راستین وارد آوردند و اکنون همه
چیز به سود آن پیش خواهد رفت، که براساس ظاهر، احساسی طبیعی و صحیح به نظر میآمد.
پیوسته در هر جنگ و ستیزی، آن گاه که رهبر و نقطهی رأس هرم کشته و فانی میشود،
جانشین احتمالی را نیز نشانه میروند تا با کشتن و نابودی او جبههی مخالف را از هر
نظر، شکست خورده و از هم پاشیده انگارند، تا با خاطری آسوده به حاکمیت خویش ادامه
دهند. در نضهت عاشورا، تنها چیزی که میتوانست برای دشمن نگرانی ایجاد کند، وجود
علی بن الحسین علیهالسلام بود که با توجه به مرض سخت آن حضرت علیهالسلام از این
جهت نیز خود را ایمن احساس کردند و حتی وقتی قصد کشتن آن حضرت علیهالسلام را کردند
به جهت اطمینانی که از عدم ادامهی حیاتش داشتند از کشتن او منصرف شدند.
لکن از عصر همان روز عاشورا، امامت امام سجاد علیهالسلام آغاز میشود و خداوند
براساس مصلحت، بقای امامت آن حضرت را در بستر بیماری قرار میدهد، و همان گونه که
گفته شد، برای بیماری آن حضرت از کشتن وی (طبق نقلی به جهت وساطت شخصی به نام حمید
بن مسلم) منصرف میشود. و این بیماری هم چنان ادامه داشت و هر بار در کوفه و شام
قصد کشتن آن حضرت را مینمودند؛ شرایطی از جمله رشادتهای مدبرانهی عمهاش زینب
کبری علیهاالسلام مانع از شهادت آن حضرت به دست آن نابخردان میشد و در واقع
ارادهی الهی بر حیات آن حضرت تعلق گرفته بود. از اینرو
امام علیهالسلام از تمام تهدیدها و تصمیمهای دشمن مبنی بر کشتن او در امان ماند
تا حجت خدا بعد از حسین علیهالسلام که مایهی دوام و قوام هستی و بقای حیات است
باقی بماند.
اما امام سجاد علیهالسلام در سایهی این حیات، دست به کار بزرگی زد، و آن انجام
دادن رسالت بقا و حفظ نهضت پدرش امام حسین علیهالسلام بود که از عهدهی این وظیفه
به خوبی برآمد. که در طول مدت اسارت به بخشهایی از نقش آن حضرت علیهالسلام در
بقای نهضت به ویژه از طریق ایراد خطبههای آتشین خطاب به مردم و حاکمان غاصب اشاره
شد.
اکنون در این بخش به قسمتهایی از شیوههای تبلیغی و عملی آن حضرت در جهت ابقا و
احیای نهضت عاشورا پس از اسارت و نیز آثار آشکار آن میپردازیم:
از مؤثرترین سیاستهای امام علیهالسلام برای احیای نهضت عاشورا، برخوردهای عملی
حضرت است که از اینرو که در طول دوران امامت خود، پیوسته سوگوار عاشورا بودند و در
این مصیبت آن قدر گریستند که جزء «بکائین عالم» قرار گرفتند.
آن امام علیهالسلام به هر بهانهای و در هر مناسبتی ماجرای کربلا را یادآوری
میکردند. از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که امام زینالعابدین
علیهالسلام چهل سال یا 35 سال برای پدرش گریست و در این مدت روزها را روزه میگرفت
و شبها را در عبادت به سر میبرد و هنگام افطار وقتی غذا نزدش میآوردند، اشک
میریخت و میفرمود:
قتل ابنرسول الله جائعا، قتل ابنرسول الله عطشانا؛ (18).
پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله حسین علیهالسلام گرسنه و تشنه کشته شد.
پیاپی این جمله را میگفت به حدی که خوراکش از اشک چشمش خیس میشد. امام صادق
علیهالسلام میفرماید:
فبکی علی الحسین عشرین سنة، ما وضع بین یدیه طعام الا بکی...؛
(امام سجاد علیهالسلام) در مصایب امام حسین علیهالسلام بیست سال گریست. طعامی
نزدش نگذاشتند مگر آن که گریست.
نیز در شرح حال آن حضرت نوشته شده است که آن حضرت وقتی قصابی را میدید که گوسفندی
را ذبح میکند، به یاد امام حسین علیهالسلام میافتاد و میفرمود: به این گوسفند
در آستانهی قربانی شدن آب بدهید، پدرم را با لب تشنه سر بریدند.
در پاسخ به یکی از خادمان که از روی دلسوزی به امام علیهالسلام میگفت: گریه نکنید
که جانتان به خطر میافتد، فرمود: وقتی یکی از دوازده فرزند حضرت یعقوب علیهالسلام
غایب شد، با این که میدانست او زنده است؛ آن قدر از فراغ او گریست که چشمانش سفید
شد؛ ولی من اجساد پاره پارهی پدر، برادرانم و دوستانم را دیدم، چگونه غم و اندوه
من پایان پذیرد!؟ من هر وقت به یاد آنان میافتم بیاختیار قطرههای اشک از چشمانم
سرازیر میشود.(19)
.
امام سجاد و قیامهای آن عصر
در نخستین سالهای بعد از نهضت عاشورا سه قیام انجام گرفت: قیام توابین؛ قیام
مختار؛ قیام مدینه.
این قیامها همه از آثار و برکات قیام عاشورا هستند؛ چون یکی از آثار و نتایج
ارزندهی نهضت عاشورا زنده کردن روح اسلامخواهی و فداکاری و از خودگذشتگی در دفاع
از اسلام به شمار میآید. اما آن حلقهی واسط بین نهضت عاشورا و تزریق روحیهی
اسلامی و حماسی و حقطلبی مسلمانان، خطبههای آتشین و شیوههای عملی امام سجاد
علیهالسلام بود. در تاریخ آمده است: که امام سجاد به طور غیر مستقیم در قیامهای
انجام گرفتهی عصرش نقش هدایتگری داشت و قیام کنندگان، مشروعیت جهاد و
حماسهی خویش را از امام سجاد علیهالسلام اخذ میکردند برای نمونه حماسهسازترین
قیامهای آن عصر قیام مختار میباشد که از امام سجاد علیهالسلام مشروعیت گرفت.
علامه مجلسی رحمه الله در این مورد روایت زیر را نقل کرده است:
عدهای که از طرف مختار به خونخواهی امام حسین علیهالسلام دعوت شده بودند ابتدا به
خدمت محمد حنفیه آمدند و کسب تکلیف کردند، که ایشان در پاسخ آنها فرمود:
فو الله! لوددت أن الله انتصر لنا عن عدونا، بمن شاء من خلقه؛ (20).
به خدا سوگند! دوست دارم، خدا به وسیلهی هر کس از بندگان خود، انتقام ما را از
دشمنانمان بگیرد و این نظر من است و برای خودم و شما از خداوند طلب آمرزش میکنم. و
السلام.
آن گاه محمد حنفیه به همراه سران شیعه و خونخواهان اباعبدالله الحسین علیهالسلام
به خدمت امام سجاد علیهالسلام رسیدند. محمد حنفیه علت آمدن آن گروه را به خدمت
امام عرض و کسب تکلیف نمود. امام علیهالسلام در جواب محمد حنفیه و سران شیعه چنین
فرمود:
یا عم! لو أن عبدا زنجیا، تعصب لنا أهل البیت، لوجب علی الناس مؤازرته، و قد ولیتک
هذا الأمر، فاصنع ما شئت؛ (21).
ای عمو جان! اگر بردهای از زنگبار، به حمایت از ما اهل بیت برخیزد، بر مردم واجب
است او را یاری دهند و من تو را در آن امر (قیام) نمایندهی خود قرار میدهم، پس به
آن چه در این زمینه صلاح میدانی اقدام کن.
سران شیعه، با دستانی پر و اطمینان خاطر از محضر امام مرخص شدند و
میگفتند: زینالعابدین علیهالسلام و محمد حنفیه، به ما اذن قیام دادهاند. (22)
.
روشن است این قیامها که براساس خونخواهی حسین علیهالسلام صورت میگیرد از عوامل
عمدهی احیا و بقای نهضت امام حسین علیهالسلام به شمار میآمد و امام سجاد
علیهالسلام از این طریق نیز نقشی به سزا در تداوم و حفظ قیام پدر ایفا میکرد.
پاورقى:
1- قیام امام حسین علیهالسلام، ص 186 - 185
2- مروج الذهب، ج 2، ص 72
3- دکتر آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 228
4- مروج الذهب، ج 2، ص 72
5- مناقب ابوحیفه، ج 1، ص 117
6- الغدیر، ج 10، ص 266 - 290
7- اللهوف، ص 20
8- ناسخ التواریخ، حالات سیدالشهداء، ج 3، ص 119
9- بحارالأنوار، ج 45، ص 139 - 137
10- مقرم، مقتل الحسین، ص 353 - 351
11- آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 228
12- همان، ص 232
13- تذکره ابنجوزی، ج 4، ص 148
14- کامل ابناثیر، ج 4، ص 45
15- سید بن طاووس، الملهوف، ص 229
16- مقرم، مقتل الحسین، ص 276
17- سید بن طاووس، الملهوف، ص 218
18- همان، ص 233
19- مقرم، مقتل الحسین، ص 377
20- سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار، ص 308، به نقل از: تاریخ طبری، ج
6، ص 13
21- بحارالأنوار، ج 45، ص 365
22- همان