فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا

ابوالفضل بهشتی

- ۶ -


کاروان تبلیغی عاشورا

از شاهکارهای امام حسین علیه‏السلام در نهضت عاشورا و قیام کربلا، همراه بردن زنان و کودکان به عراق است. این امر برای همگان سؤال برانگیز بود که چرا امام حسین علیه‏السلام آنان را همراه خویش می‏برد؟ حتی محمد حنفیه از برادرش امام حسین علیه‏السلام می‏پرسد: چرا زن‏ها را با خود می‏بری؟

نکاتی پیرامون کاروان اسرا

هر چند با نگاهی سطحی به عملکرد این کاروان بعد از واقعه‏ی عاشورا، پاسخ این سؤال را می‏یابیم، برای روشن شدن پاسخ، نکته‏هایی (1) را در مورد چگونگی عملکرد این اسیران پیروز، به شرح زیر بیان می‏کنیم.

1. اگر آن حضرت علیه‏السلام غیر از اهل بیت، عده‏ای دیگر را، مثلا به عنوان مبلغ به همراه می‏برد، به یقین تمامی آن‏ها به دست دشمن تا دندان مسلح، همانند دیگر یاران امام علیه‏السلام کشته می‏شدند و در صورت حیات، به چنین افرادی قطعا پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام و یارانش اجازه و امکان تبلیغ نمی‏دادند.

2. هیچ مبلغ و خطیبی قادر نبود، همانند اهل بیت علیهم‏السلام به خصوص حضرت سیدالساجدین علیه‏السلام و عالمه‏ی عقیله زینب کبری علیهاالسلام با کلام آتشین و خطبه‏های گویا و منطقی خود، مردم را تحت تأثیر قرار دهد. برای بیان اهمیت همراه بردن زنان و کودکان، همین بس که امام حسین علیه‏السلام خود می‏فرماید: در عالم خواب، پیامبر صلی الله علیه و آله را ملاقات کردم و به من فرمود:

یا حسین! اخرج؛ فان الله تعالی قد شاء أن یراک قتیلا... ان الله قد شاء أن یراهن سبایا؛ (2).

ای حسین! وظیفه‏ی تو حرکت به سوی کربلا و عراق است و خداوند خواسته است که تو را کشته و آنان (زنان و فرزندان همراه) را اسیر ببیند.

در این میان پیامبر صلی الله علیه و آله کوچ زنان و فرزندان را در کنار حرکت و کوچ امام حسین علیه‏السلام به کربلا قرار داده و کاروان شهادت و اسارت را همدوش یکدیگر بیان کرده است؛ که با بیان آن، امام علیه‏السلام برای اولین بار از نقش مهم و حیاتی کاروان اسیران سخن به میان آورده و با ظرافت تمام پرده از نقش تأثیرگذار کاروان اسیران برداشته است که مرور زمان نیز سر این کار عظیم را روشن کرده است.

این کار خدا بود که دشمن، با زور و جبر، مبلغان توانمندی را به اسارت ببرد و در شهرها بگرداند و به آن‏ها فرصت بدهد که برای مردم که بیشتر تماشاگر این واقعه بوده‏اند، سخن بگویند و واقعیت‏های نهضت و رهبر این نهضت را بر مردم بیان و معرفی کنند.

3. محل تبلیغات اهل بیت علیهم‏السلام، در چند شهر مهم اسلامی، یعنی کوفه، شام و مدینه، که در آن مقطع زمانی، از هر جهت مناسب بودند برگزیده شد، و چگونگی تبلیغ در شهرها، بر حسب اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هر شهر صورت می‏گرفت. این تبلیغ‏ها گاه با صراحت تمام بود و زمانی با استفاده از کنایه‏ها و استعاره‏ها صورت می‏گرفت، مثلا هنگامی که امام سجاد علیه‏السلام در شام به معرفی پدر بزرگوارش، امام حسین علیه‏السلام، می‏پردازد با صراحت تمام سخن می‏گوید، ضمن آن که در لابه‏لای سخنانش، جنایت‏ها و خیانت‏های بنی امیه و یزید بن معاویه را تشریح می‏کند.

همان گونه که یادآوری شد محورهای تبلیغی در هر شهر مناسب با شرایط خاص خود آن شهر بود، لکن محورهای مشترک به شرح زیر است:

الف) معرفی اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه‏السلام؛

ب) بیان هدف از قیام عاشور و معرفی امام حسین علیه‏السلام؛

ج) معرفی بنی امیه و تشریح جنایت‏ها و ستمگری‏های آنان؛

د) جلوگیری از تحریف واقعیت‏های نهضت عاشورا.

4. شیوه‏های تبلیغی کاروان اسرا، کاروان تبلیغی امام حسین علیه‏السلام برای رسیدن به اهداف ذکر شده در بخش محورهای تبلیغی، از سه شیوه بهره می‏گرفتند:

خطبه

با توجه به این که بسیاری از مردم کوفه و شام، به ویژه جوانان و نوجوانان، امام حسین علیه‏السلام را به خوبی یا اصلا نمی‏شناختند، که او جگر گوشه‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله و کشتن او برابر با شکافتن قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله است و نمی‏دانستند که او برای چه قیام کرده است و یا دست کم، این پرسش برای آنان مطرح نبود که علل قیام آن حضرت علیه‏السلام چه بوده است؟ و دشمنان او چه کسانی بودند و چرا وی را بی‏رحمانه کشتند؟ از این‏رو ضرورت داشت تا عده‏ای با سخنان و خطابه‏های خود، امام و اهل بیت علیهم‏السلام را معرفی کنند. اهل بیت علیهم‏السلام در چند شهر مهم خطبه خواندند، که شادی کوفیان به سکوت تبدیل و در قسمت‏های بعد به آن‏ها می‏پردازیم.

شعر

آن گاه که قافله‏ی پیروز اسیران به شهر کوفه رسید، در مدخل شهر وقتی چشمان منتظر زینب علیهاالسلام به خورشید روی نیزه افتاد، با چند بیت شعر برآمده از عمق دل فرمود:

یا هلالا! لما استتم کمالا

غاله خسفه فأبدی غروبا

ما توهمت یا شقیق فؤادی!

کان هذا مقدرا مکتوبا

یا أخی! فاطمة الصغیرة کلم -

-ها کاد قلبها أن یذوبا (3).

ای ماه من! از چه روی غروب کردی و عالم و آدم را از نور وجودت محروم ساختی؟

ای ماه دل من! هرگز خیال نمی‏کردم که چنین چیزی در سرنوشت ما مقدور و مکتوب شده باشد.

ای برادر! تا قلب و دل کوچک دختر خردسال فاطمه، آب نشده با او سخنی بگو.

هنگامی که اهل بیت علیهم‏السلام به مدینه بازگشتند، امام سجاد علیه‏السلام به «بشیر بن جذلم» فرمود: بشیر! آیا تو هم مثل پدرت شعر می‏گویی؟ بشیر عرض کرد: آری. حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: برو با سرودن شعر، مردم مدینه را از شهادت امام حسین علیه‏السلام، که بزرگ‏ترین «ثلمه» و شکاف (4) بر اسلام است، آگاه ساز. بشیر به مدینه آمد و این اشعار را خواند:

یا أهل یثرب! لا مقام بکم

قتل الحسین فادمعی مدرارا

الجسم منه بکربلاء مضرج

و الرأس منه علی القناة یدار (5).

ای مردم مدینه! مدینه برای شما جای ماندن نیست؛ زیرا حسین علیه‏السلام کشته شد (از این‏رو) اشک‏های من مثل باران فرو می‏بارد.

جسم او در کربلا به خون آغشته و سرش بالای نیزه گردانده می‏شود.

عزاداری

اهل بیت علیهم‏السلام با برپایی مراسم سوگواری و مرثیه خوانی، ماهیت حکومت خیانت کار یزید را افشا کردند. پس از آن که حضرت زینب علیهاالسلام و امام سجاد علیه‏السلام در شام خطبه خواندند، اهل بیت علیهم‏السلام در کاخ یزید، به عزاداری پرداختند، به طوری که با عزاداری در داخل کاخ یزید، انقلابی ایجاد کردند که در این باره آمده است: هنگامی که زنان اسیر وارد منزل و کاخ یزید شدند، زن‏های آل ابی‏سفیان باچشمان پر از اشک از آنان استقبال کردند و دست‏های آن‏ها را بوسیدند و سه روز همراه با آنان به سوگواری پرداختند. (6).

طبری می‏نویسد: زنان اسیر حسین علیه‏السلام، از منزل یزید خارج نشدند و برای سوگواری به منزل او رفتند و هیچ زنی از آل ابی‏سفیان باقی نماند مگر در نزد آنان آمد و در آن جا سه روز اقامه‏ی عزا کردند. (7).

شیخ بهائی نیز می‏نویسد: عزاداری اهل بیت علیهم‏السلام در خانه‏ی یزید و دار الاماره، آن چنان تأثیری گذاشت که مردم، تصمیم گرفتند به خانه‏های یزید بریزند و او را بکشند. (8).

5 - حکومت یزید، دو هدف عمده از اسارت و نیز آتش کشیدن خیام امام حسین علیه‏السلام را دنبال می‏کرد:

الف). ترساندن مخالفان؛

ب). انتقام جویی.

ترساندن مخالفان

سیاست حکومت جبار یزید برای ارعاب و ترساندن مخالفان و جلوگیری از نهضت‏های احتمالی آینده، به هر کار ممکنی دست زد، از جمله‏ی آن‏ها، اسارت دلخراش اهل بیت علیهم‏السلام و گرداندن (ذلت‏بار به نظر خودشان) در شهرهای مهمی همچون، کوفه و شام بود. عبیدالله بن زیاد پس از شهادت «مسلم بن عقیل رحمه الله» و «هانی بن عروة» چنین هدفی را دنبال می‏کرد، از این‏رو بدن‏های پاک آن دو بزرگوار را در کوچه‏ها و خیابان‏های کوفه گرداندند هم چنان که سرهای مبارک امام حسین علیه‏السلام، و سایر شهدای کربلا را به بالای نیزه می‏کردند و در معرض تماشای مردم قرار دادند. اما این سیاست به سبب بردباری و تسلیم نشدن و نیز افشاگری اهل بیت علیهم‏السلام خنثی شد و آنان با ایراد خطبه‏های آتشین و سخنرانی‏های پرهیجان و اتخاذ شیوه‏های منطقی، علاوه بر رسوا کردن حکومت یزید، به توده‏های ناآگاه درس شهامت و آزادگی دادند و بدین ترتیب بود که زمینه‏ی قیام‏های بعدی از جمله قیام توابین را فراهم آوردند.

انتقام جویی

وقتی سرای شهدا را در مقابل یزید و در حضور تمامی اسیران قرار دادند، وی شعر زیر را خواند که پیام‏های مختلفی از جمله انتقام جویی او را در برداشت:

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء و لا وحی نزل‏

لست من خندف ان لم أنتقم

من بنی‏أحمد ما کان فعل‏

لیت أشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الأسل‏

لأهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا یا یزید لا تشل؛ (9).

فرزندان هاشم سلطنت را به بازی گرفتند،نه قیامتی است و نه وحیی.

من از نسل خندف نیستم، اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.

کاش بزرگان قوم من که در بدر کشته شدند، زنده بودند و می‏دیدند که طایفه‏ی خزرج چگونه از شمشیرها و نیزه‏های ما به فریاد آمدند!

تا از خوشحالی فریاد برآورند و بگویند: ای یزید! دست تو شکسته مباد!

«دکتر شهیدی» در کتاب ارزشمند قیام حسین علیه‏السلام می‏گوید: در این بیت‏ها سخنی از پیغمبر و دین و قرآن در میان نیست. آن چه می‏بینیم تجدید خاطره‏ی خون‏های جاهلی است که خون را به خون شستیم. (10).

در مقابل این هدف، با ذکر یاوه‏های یزیدی، زینب کبری علیهاالسلام آن شیر زن کربلا، که در مجلس یزید، حضور داشت؛ با کمال شجاعت فرمود: ای یزید! این جنایت را انجام دادی، آن گاه خود را گناهکار نمی‏دانی و می‏گویی: ای کاش، پدران من زنده بودند و شادمانه می‏گفتند: ای یزید! دست تو شکسته مباد! تو دست خود را به خون فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله آغشته ساختی و ستارگانی از آل عبدالمطلب را خاموش کردی، در عین حال پدران خود را صدا می‏زنی. به زودی تو به آنان می‏پیوندی و در آن جا آرزو می‏کنی، کاش دستانم و زبانم لال می‏شد و نمی‏گفتم آن چه را گفتم و نمی‏کردم آن چه را انجام دادم. (11).

امام سجاد علیه‏السلام نیز با شهامتی بی‏نظیر در همین مجلس، پس از معرفی رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به یاد تاریخ صدر اسلام انداخت و با کلماتی به یزید، به جماعت حاضر فهماند که بنی امیه همان کسانی‏اند که سال‏ها برضد اسلام و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیکار کردند و بعد خطاب به پسر

معاویه فرمود: تو ای یزید! درصدد انتقام‏جویی از اهل بیت پیامبری، غافل از این که خداوند انتقام ما را از تو و بنی امیه خواهد گرفت. (12).

با تأمل در این نکات پنج گانه و مطالبی که پیرامون سیری در حرکت کاروان تبلیغی امام علیه‏السلام، گفته خواهد شد، به خوبی در می‏یابید که چرا امام حسین علیه‏السلام اقدام به حرکت دادن زنان و فرزندان خود کرد.

سیری در حرکت کاروان تبلیغی امام حسین

رهبری کاروان اسرا

امام حسین علیه‏السلام وظیفه‏ی حفظ و مراقبت از زنان و کودکان و پرستاری از بیماران را به خواهرش زینب علیهاالسلام سپرده بود، چون او با شناختی که از شخصیت بی‏نظیر خواهرش داشت، خوب می‏دانست که این تنها زینب است که می‏تواند پناهگاه و تکیه‏گاه آنان باشد.

اگر چشم دل باز کنیم خواهیم دید که در عصر عاشورا، خانمی مضطرب و حیران در کنار یک خیمه‏ی آتش گرفته به سر و سینه می‏زند و ناله می‏کند و می‏گوید: خدایا! چه کنم؟ بیمارم در میان خیمه در حال سوختن است و...، می‏بینیم که اشک چشم کودکان را پاک می‏کند، و آتش دامنشان را خاموش می‏کند و برای این که تازیانه‏ی دشمن بدن ضعیف کودکی را نیازارد خود را سپر او قرار می‏دهد و خاطره‏ی تازیانه‏های دشمن بر بدن عزیز مادرش زهرا علیهاالسلام را زنده می‏کند.

نه تنها زینب از دین یاوری کرد

به همت کاروان را رهبری کرد

به دوران اسارت با یتیمان

نوازش‏ها به مهر مادری کرد

حراست از حجت خدا

دستور حرکت صادر شد و کاروان بدون کاروان سالار را به اسیری بردند و برای آن که نمکی به زخم‏های عمیق اسیران بپاشند، خود اقدام به عبور اسرا از کنار قتلگاه کردند. همین که زنان داغدار و کودکان عزادار به قتلگاه رسیدند با منظره‏ی دلخراشی مواجه شدند. در این میان امام زین‏العابدین علیه‏السلام وضعیت خاصی داشت. او بیمار بود و علاوه بر پاهای مبارک، دستان پاکش نیز دربند بود. او تنها از بالای مرکب به گلزار خزان شده می‏نگریست و می‏گریست.

بوی خون، منظره‏ی غیرقابل باور قتلگاه و اجساد افتاده در آن، به امام علیه‏السلام حالت عجیبی می‏دهد. زینب علیهاالسلام ناگهان به یاد رسالت خویش افتاد و نگاهی به امامش می‏کند و می‏فهمد که به زودی با دیدن چنین منظره‏ی دلخراشی روح از بدن امام زمانش جدا می‏شود از این‏رو، فورا خود را به او می‏رساند و با قدرت روحی والایی خطاب به زین‏العابدین علیه‏السلام عرض می‏کند:

ما لی أراک تجود بنفسک یا بقیة جدی و أبی و أخوتی؛ (13).

ای یادگار جد و پدرم و برادرانم! این چه حالتی است که در تو می‏بینم، گویی جان به جان آفرین تسلیم می‏نمایی.

امام علیه‏السلام فرمود:

کیف لا أجزع و أهلع و قد أری سیدی و اخوتی و عمومتی و ولد عمی و أهلی مضرجین بدمائهم، مرملین بالعراء، مسلبین، لا یکفنون و لا یوارون؛ (14).

[عمه جان]، چگونه بی‏تابی نکنم در حالی که آقا و مولا و برادران، عموها و پسرعموهای خود را، به خون آغشته و در این بیابان رها شده می‏بینم!

زینب علیهاالسلام جهت تسلای دل محزون امام سجاد علیه‏السلام حدیث «ام‏ایمن» را برای او نقل می‏کند و با داروی شفابخش سخن، از او رفع خطر می‏کند.

اگر خونین دل غمباورم بود

محبت‏های زینب یاورم بود

میان خیمه‏ی آتش گرفته

به رأفت سایه‏ی او بر سرم بود

زینب علیهاالسلام می‏داند که مصیبت، انسان را زودتر از پای درمی‏آورد و پسر برادر، آخرین بازمانده و تنها یادگار و امام بر حق پس از برادرش است و بقای نسل پیامبر صلی الله علیه و آله به واسطه‏ی وجود اوست. چون باید از جان او، حتی به قیمت جانش حراست و محافظت نماید. در مجلس ابن‏زیاد، وقتی فرمان قتل امام سجاد علیه‏السلام صادر می‏شود، زینب علیهاالسلام می‏فرماید:

یا بن زیاد! حسبک من دمائنا، واعتنقته و قالت، و الله! لا أفارقه، فان قتلته فاقتلنی معه؛ (15).

آن چه از ما خون ریخته‏ای تو را بس است. دست به گردن امام زین‏العابدین علیه‏السلام انداخت و فرمود: به خدا سوگند! از او دست برنخواهم داشت! اگر قصد کشتن او را داری مرا هم با او بکش.

ابن‏زیاد، که این گونه جان فشانی زینب علیهاالسلام را مشاهده می‏کند، می‏گوید: به خدا من این زن را چنان می‏بینم که دوست دارد من او را با این جوان بکشم؛ او را واگذارید که همان بیماری‏ای که دارد او را بس است.

اهل بیت در کوفه

دشمن پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام و عزیزانش، اهل بیت علیهم‏السلام را همراه سرهای شهدا وارد کوفه کرد.

وضع شهر کوفه با ورود اهل بیت علیهم‏السلام غیر عادی بود، برخی از مردم به جهت پیروزی یزید خوشحالی می‏کردند و برخی آگاهان به واقعه از شکست حسین علیه‏السلام اظهار ناراحتی می‏کردند. (16).

زینب کبری علیهاالسلام ابتدا با اشاره، فرمان سکوت داد:

أؤ مأت الی الناس أن اسکتوا فارتدت الأنفاس و سکنت الأجراس؛ (17).

با اشاره‏ی زینب، جمعیت تماشاگر ساکت شد و کاروان ایستاد و در نتیجه سر و صدای زنگ شترها هم آرام گرفت.

خطابه‏ی حضرت زینب

الحمد لله و الصلاة علی أبی‏محمد صلی الله علیه و آله و آله الطیبین الأخیار، أما بعد: یا أهل الکوفة! یا أهل الختل و الغدر! أتبکون؟! فلا رقأت العبرة [الدمعة] و لا هدأت الرنة؛ (18).

ای مردم کوفه! ای اهل فریب و خیانت! آیا برای ما گریه می‏کنید؟ هنوز چشمان ما گریان است و ناله‏های ما خاموش نشده است. مثل شما، مثل زنی است که رشته می‏بافد و آن گاه خود آن را پاره می‏کند. شما همانند گیاهی هستید که بر مزبله بروید، نه قابل خوردن است و نه موجب نفع...، شما مستوجب عذاب خدایید، پس از آن که ما را کشتید بر ما گریه می‏کنید؟ آری، به خدا قسم! که باید بسیار گریه کنید و کم بخندید. هر آینه ننگ و عار این خیانت، دامان شما را گرفته که با هیچ آبی نمی‏توانید این لکه را بشویید. چگونه شسته می شود قتل پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سید جوانان اهل بهشت؟! شما کسی را کشتید که پناهگاه نیکانتان و دادرس شما به هنگام مصیبت و بلا بود. وای بر شما!

ویلکم یا أهل الکوفه! أتدرون أی کبد لرسول الله فریتم؟! و أی کریمة له أبرزتم؟! و أی دم له سفکتم؟! و أی حرمة له انتهکتم؟؛ (19).

ای مردم کوفه! می‏دانید چه پاره‏ی جگری را از پیامبر صلی الله علیه و آله شکافتید؟ کدام پرده نشینان عصمت را از پرده بیرون آوردید؟ آیا می‏دانید چه خونی از پیامبر صلی الله علیه و آله به زمین ریختید و چه حرمتی از او هتک کردید؟ شما مرتکب گناهی عظیم شدید؛ گناهی که زمین را پرکرده و آسمان را فراگرفته است.

آیا شگفتی می‏کنید اگر از آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب خداوند در آخرت، ذلت‏آور و سخت‏تر است، در حالی که آن روز، شما یاری نمی‏شوید. اکنون که خداوند به شما مهلت داده، خوشدل نباشید، چه آن که خداوند در مجازات عجله نمی‏کند. بدانید که پروردگار شما در کمینگاه است. (20).

دختر بزرگوار امام علی علیه‏السلام این خطبه‏ی آتشین و کوبنده را با آیه‏ی قرآنی به پایان رسانید، اما با بیان «می‏دانید چه جگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله دریدید و شکافتید؟» عمق فاجعه‏ی کربلا را برای همگان به خوبی روشن ساخت تا عظمت و مقام حسین علیه‏السلام را درک کنند و در مقام جبران برآیند.

زینب علیهاالسلام برای مردم کوفه بیان کرد که این افراد و سردمداران آنان در کنار نهر فرات، حسینی را به شهادت رسانیدند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله او را «سید شباب اهل الجنة» (21) نامیده بود. هم چنین به یاد آن مردم آورد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «حسین منی و أنا منه، أحب الله من أحبه» (22) چنان که اعتراف تعدادی از صحابه‏ی رسول خدا صلی الله علیه و آله را یادآور شد که می‏گفتند: «حسین أحب أهل الأرض الی السماء». (23).

اکنون، این مردم و مدعیان خلافت اسلامی، با سید امت، پاره‏ی تن پیامبر صلی الله علیه و آله، محبوب خدا و برترین انسان روی زمین، این گونه رفتار کرده و اهل بیت او را به اسارت گرفته‏اند و آن‏گاه شعار پیروزی سر می‏دهند.

به هر حال، زینب، ماجرای کربلا را بیان کرد، رفتار دشمن را با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله شرح داد، پیام عاشورا را اعلام نمود و پرده از چهره‏ی نفاق و تزویر برگرفت.

با این که خطبه‏ی زینب علیهاالسلام، تحت مراقبت شدید مأموران دژخیم عبیدالله بن زیاد ایراد می‏شد؛ اما آن بانو با کمال قوت قلب، فصاحت و بلاغت و لحن دردمندانه و آهنگ پرطنین و کوبنده، و در عین حال برخوردار از محتوای استوار و متین و رسا، خطبه‏ای ایراد فرمود که تمام فریب خوردگان و تماشاگران و بی‏خبران را بیدار و منقلب کرد و سرانجام، آه و ناله و گریه و شیون بی‏سابقه‏ای فضای شهر کوفه را فراگرفت. این جا بود که ورق برگشت و شماره‏ی معکوس حاکمیت یزید آغاز گردید. «بشیر بن خزیم» می‏گوید:

فو الله! لقد رأیت یومئذ حیاری یبکون، و قد وضعوا أیدیهم فی أفواههم؛

پس به خدا سوگند! (بر اثر سخنان شیوا اما برآمده از دل سوخته زینب علیهاالسلام) مخاطبان را به گونه‏ای دگرگون دیدم که بهت زده اشک می‏ریختند و از شدت اندوه، دست‏ها را بر دهان نهاده و دریغ می‏خوردند و انگشتان خود را می‏گزیدند.

نیز می‏گوید: به خدا قسم! من زنی را در نهایت پاکدامنی ندیدم که بهتر از زینب علیهاالسلام سخن بگوید، آن گونه خطبه خواند که گویا این کلمات از زبان علی بن ابی‏طالب شنیده می‏شود. (24).

هر کلمه‏ای از خطبه‏ی حضرت زینب علیهاالسلام همچون صاعقه‏ای بر کاخ ستم یزید فرود می‏آمد، در حالی که بر قلوب بسیاری از مردم کوفه نور می‏پاشید، پیرمردی که پیش از شنیدن خطبه، شاید اهل بیت عصمت و طهارت و فرزندان حسین بن علی علیه‏السلام را افراد خارجی می‏پنداشت، پس از قرائت خطبه گفت: پدر و مادرم به قربان شما! پیرمردان شما بهترین پیرمردها و جوانان شما بهترین جوانان و فرزندان شما بهترین فرزندانند. شما خانواده‏ای بزرگوار و با فضل و کرامتی هستید. (25) .

تمجید زین‏العابدین از عمه‏اش زینب

امام زین‏العابدین علیه‏السلام با شنیدن آن خطبه و مشاهده‏ی انقلاب روحی مردم، خطاب به عمه‏اش زینب علیهاالسلام فرمود: عمه جان، آرام بگیر. زیرا در وجود بازماندگان گذشتگان، برای مردم، درس عبرتی وجود دارد.

و أنت بحمد الله عالمة غیر معلمة و فهمة غیر مفهمة...؛ (26).

سپاس الهی، تو دانشمندی هستی که معلم به خود ندیده‏ای. و خردمندی هستی که استاد نداشته‏ای.

آری، خطبه‏ی حضرت زینب علیهاالسلام درشهر کوفه در حال اسارت، از جنایت‏های «بنی امیه» در کربلا و نیز نحوه‏ی شهادت حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام پرده برداشت، عمق فریبکاری و تزویر و ظلم و ستم امویان را آشکار نمود، بی‏وفایی و پیمان شکنی و آینده‏ی دردناک کوفیان را روشن ساخت، آنان را منقلب کرد، پایه‏های کاخ قدرت حاکمان غاصب و ظالم و قاتل را به لرزه افکند و سرانجام غیر از بیان فاجعه‏ی کربلا و معرفی شخصیت و هدف حضرت امام حسین علیه‏السلام و یاران او، پیام خون شهیدان را به غفلت‏زدگان و فریب خوردگان رساند تا در ادامه‏ی اسارت و ایراد خطابه‏ها، پیام شهادت و واقعه‏ی عاشورا را در مراحل دیگر نیز استمرار بخشد.

حماسه‏ی بیدارگرانه امام سجاد

هر گاه مجالی برای اهل بیت علیه‏السلام در طول سفر اسارت پیش می‏آمد با سخنان آتشین خود، پایه‏های حکومت اموی را متزلزل می‏کردند و به معرفی امام حسین علیه‏السلام و اهداف نهضتش می‏پرداختند. یکی از آن سخنرانی‏ها، خطبه‏ی امام سجاد علیه‏السلام که در کوفه است که پس از خاموش ساختن مردم کوفه چنین فرمود:

ای مردم! هر کس مرا نشناسد که شناخته است و هر کس مرا نمی‏شناسد اکنون نام و نشان خود را برای وی می‏گویم، منم آن کس که با وی بی‏حرمتی کردند و آن چه داشت ربودند و مال او را به غارت بردند و زنان و فرزندان او را اسیر کردند. منم پسر آن کس که او را در کنار رودخانه‏ی فرات سر بریدند، بی‏آن که او خونی ریخته باشد، یا حقی به گردن او باشد. منم پسر آن کس که او را به صورتی تلخ و ناگوار کشتند و پس از آن که دیگر نیروی جنگ و مقاومت نداشت و ناتوان افتاده بود بر سر او ریختند، او را به شهادت رساندند و همین افتخار ما را بس است مار را همین افتخار بس که خون ما را ریختند و مالمان را بردند و به ما بی‏احترامی، و زنان و فرزندان ما را اسیر کردند. ما را کشتند و هر چه داشتیم به غارت بردند و ما را همین افتخار بس.

ای مردم! شما را به خدا سوگند! آیا می‏دانید که روزی به پدرم، نامه‏ها نوشتید و او را فریفتید و عهد و پیمان خود را با او محکم بستید و سپس خود به جنگ با وی برخاستید. هلاک باد شما را از این توشه‏ای که برای خود پیش فرستادید! و رسوایی باد شما را، از این تدبیر ناپسندی که بر آن استوار گشتید! فردای قیامت که شما را با رسول خدا صلی الله علیه و آله روبه‏رو کنند، چگونه با او روبه‏رو خواهید شد؟! و با چه دیده‏ای به او خواهید نگریست؟! آن گاه که شما را مخاطب سازد و بگوید: شما که فرزندان مرا کشتید و به من بی‏احترامی کردید از امت من نیستید!

خدا رحمت کند مردمی که نصیحتم را بپذیرند و سفارش مرا درباره خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به کار بندند؛ چه بر ماست که از رسول خدا صلی الله علیه و آله پیروی کنیم.

امام سجاد در ضمن این خطبه، چپاول و غارتگری و هرزگی‏های حکومت یزید را برملا ساخت و بی‏حرمتی‏های آنان را در مورد فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله بازگفت. هدف و خواست رهبر نهضت را بیان فرمود و دلیل عدم بیعت امام حسین علیه‏السلام با یزید را با معرفی جنایت‏های حکومت امویان آشکار کرد.

امام علیه‏السلام با این چند جمله، فکر مردم کوفه را دگرگون و چهره‏ی خندان مردم را، که پیش‏تر به منظور تماشای اسیران بیرون آمده بودند، غمگین ساخت، عقده، گلوها را گرفت، اشک در چشم‏ها حلقه زد، هر چه مردم می‏خواستند خود را کنترل کنند امکان‏پذیر نبود. سرانجام ناله‏ها از گوشه و کنار بلند شد، جمله‏های توبیخ‏آمیز به یکدیگر می‏گفتند. فریاد مردم بلند شد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله همگی سخنت را می‏شنویم و فرمان تو را می‏بریم و عهد و پیمان تو را نمی‏شکنیم و از تو روی بر نمی‏تابیم و به دیگری روی نمی‏آوریم هر چه خواهی بفرما که برای انجام آن آماده‏ایم. (27) .

سخنرانی کوتاه أم‏کلثوم

پس از ورود کاروان اهل بیت علیهم‏السلام به دروازه‏ی کوفه، آن گاه که زینب با ذکر اشعار حاوی گفتگو با سر بریده‏ی برادر، همه‏ی تماشاگران را به گریه و زاری واداشت، ام‏کلثوم علیهاالسلام ضربه‏ی آخر را بر پیکر فکر و اندیشه‏ی خفته‏ی کوفیان وارد آورد و فرمود:

صه یا أهل الکوفة! تقتلنا رجالکم و تبکینا نساؤکم؟ فالحاکم بیننا و بینکم الله یوم فصل القضاء؛ (28).

ای اهل کوفه! مردان شما ما را می‏کشند و زنان شما بر ما می‏گریند؟! خدا روز قیامت بین ما و شما حکم فرماید.

با این کلام کوتاه اما پرمحتوا، اکنون دیگر، شیون و ناله به اعتراض تبدیل شده است. چرا چنین نشود؟ و حال آن که وقتی زنان کوفه از روی دلسوزی به حال اطفال گرسنه، نان و خرما برای آنان می‏آوردند، ام‏کلثوم علیهاالسلام آن‏ها را برمی‏گرداند و می‏فرماید:

یا أهل الکوفة! ان الصدقة علینا حرام؛ (29).

ای اهل کوفه! همانا صدقه بر ما (اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله) حرام و ممنوع است.

کوفیان خوب می‏دانستند که صدقه بر آل محمد صلی الله علیه و آله حرام است. اگر اینان اهل بیت پیامبرند پس چرا اسیر شده‏اند؟ از این‏رو برایشان سؤال پیش آمد:

من أی الأساری أنتن؛

شما از اسیران کدام مملکت و قبیله‏اید؟

در پاسخ فرمود:

نحن أساری آل محمد صلی الله علیه و آله؛ (30).

ما اسیران آل محمدیم صلی الله علیه و آله.

وقتی چنین شنیدند، برای زنان بی‏پوشش چادر و مقنعه آوردند. با این سخن و حرکت ام‏کلثوم علیهاالسلام، اسیران به صورت گروهی آزاده درآمدند و در مقابل، لشکری در دست آنان اسیر و زبون و بیچاره شدند و تمام نقشه‏های شیطانی‏شان نقش بر آب شد و طعم شیرین پیروزی در کامشان تلخ بلکه زهر شد.

حماسه دیگر از زینب

راوی می‏گوید: در میان کسانی که سرهای مقدس شهدا را حمل می‏کردند، مردی را دیدم که گویی بر نیزه‏ی او خورشید قرار دارد. و می‏درخشد، سری نورانی‏تر از سرهای دیگر. وی رجز می‏خواند و با صدای بلند می‏گفت:

أنا صاحب الرمح الطویل، أنا صاحب السیف الصیقل، أنا قاتل دین الأصیل؛

من صاحب نیزه‏ی بلند و صاحب شمشیر صیقل داده شده، و کشنده‏ی کسی هستم که حقیقت دین است.

خاتونی که او را زینب علیهاالسلام می‏خواندند، بر او نهیب زد که وای بر تو! به جای این بیهوده گوی‏ها این چنین بگوی:

و من ناغاه فی المهد جبرئیل و من بعض خدامه میکائیل و اسرافیل و عزرائیل...؛

من کسی را کشته‏ام که جبرئیل در گهواره برایش لالایی می‏گفت و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل از جمله خدمتگزاران او بودند.... او کسی است که از کشته شدنش عرش رحمان به لرزه درآمد. وای بر تو! بگو: من کشنده‏ی احمد، مرتضی، زهرا، مجتبی، ائمه‏ی هدی، ملائکه‏ی آسمان و جمیع انبیا و اوصیا هستم. (31) .

زینب و تحریف‏زدایی از نهضت

هنگامی که اسیران را به کاخ حاکم کوفه، ابن‏زیاد، بردند، او خطاب به زینب کبری علیهاالسلام گفت:

دیدی خداوند با برادرت چه کرد؟

او در پاسخ با قهرمانی تمام فرمود: من درباره‏ی برادرم از خدا جز خوبی ندیدم.

برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا خواست، آنان شهادت باافتخار را می‏خواستند و به این نعمت رسیدند. اما تو پسر زیاد خود را برای جواب دادن به آن چه کرده‏ای آماده کن که خداوند بین تو و آنان حکم خواهد کرد. (32).

این مقطع از تاریخ اسیران قهرمان کربلا، بیانگر این نکته است که دشمن، درصدد تحریف واقعیت‏های قیام امام حسین علیه‏السلام است؛ اما زینب کبری با سخنان کوبنده‏اش از تحریف آن جلوگیری می‏کند؛ سخنانی که به عنوان سند معتبر در تاریخ جهان ثبت می‏شود.

مرحوم آیتی قدس سره می‏نویسد: در بررسی حادثه‏ای که 73 تن از جان گذشته آن را به وجود آوردند و زنان و کودکان داغدیده و سوگوار، آن را به نتیجه رساندند خواهیم دید که خطبه‏ها و سخنان اهل بیت علیهم‏السلام و گفتار آن گویندگان شجاع و فصیح و بلیغ چگونه در سینه‏های مردم جا گرفت و دل‏های آنان را تکان داد و پرده‏های گمراه کننده را بالا زد و تشخیص مردم را به کلی تغییر داد. و آنان را به ارزش این قیام مقدس متوجه ساخت و مجال تحریف و تغییر چهره‏ی این واقعه‏ی تاریخی را از دشمن گرفت و هر چه را دشمن گفت نوشت و هر چه سبکی و هرزگی نشان داد همه را تاریخ ثبت کرد. (33) .

پاورقى:‌


1- لازم به ذکر است که پاره‏ای از عناوین و مطالب این فصل از مقاله‏ی مفید آقای علیرضا انصاری در، ره توشه‏ی راهیان نور، ج 23 بهره گرفته شده است
2- سید بن طاووس، الملهوف، ص 128
3- بحارالأنوار، ج 45، ص 114
4- این تعبیر درخطبه ایراد شده امام سجاد در مدینه است
5- سید بن طاووس، الملهوف، ص 227
6- آیتی، بررسی تاریخ ‏عاشورا، ص 218
7- تاریخ طبری، ج 6، ص 265
8- کامل بهایی، ج 2، ص 302
9- تتمة المنتهی، ص 66؛ مقرم،مقتل الحسین، ص 357.
10- سید جعفر شهیدی، قیام حسین علیه‏السلام، ص 186
11- بخش‏هایی از خطبه حضرت زینب علیهاالسلام در کاخ یزید، ر. ک: بحارالأنوار، ج 45، ص 134
12- همان، ص 136
13- همان، ص 179
14- همان
15- الارشاد، ج 2، ص 116؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 117
16- مقرم، مقتل الحسین، ص 311؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 108
17- ناسخ التوایخ، حالات سیدالشهداء علیه‏السلام، ج 3، ص 36
18- مقرم، مقتل الحسین، ص 311؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 108
19- سید بن طاووس، الملهوف، ص 193
20- همان
21- کنز المعمال، ج 13، ص 621.
22- همان
23- الاصابة فی تمییز الصحابه، ج 1، ص 333
24- سید بن طاووس، الملهوف، ص 193
25- احتجاج طبرسی، ج 2، ص 31؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 165
26- بحارالأنوار، ج 45، ص 164
27- آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، ص 135
28- بحارالأنوار، ج 45، ص 115
29- همان، 114
30- همان، ص 108
31- الدمعة الساکبه، ج 5، ص 46
32- مقتل ابی‏مخنف، ص 167؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 262
33- بررسی تاریخ عاشورا، ص 161