علل جاودانگی نهضت عاشورا
همان گونه که بیان شد، موضوع عمده و اساسی این کتاب، بررسی و شناسایی عوامل و اسرار
جاودانگی و بقای نهضت حسینی علیهالسلام است که در این جا در مورد این محور بحث
میشود. بقا و جاودانگی واقعهی عاشورا در تاریخ، نتیجهی اراده و لطف الهی و
مجموعهای از عوامل اختیاری است که در مورد مهمترین آنها به تناسب با مجال کتاب،
در هشت فصل بحث و بررسی صورت میگیرد:
1. لطف و ارادهی الهی؛
2. حقمحوری؛
3. محبوبیت حسین علیهالسلام؛
4. جامعیت نهضت؛
5. مدیریت و رهبری بینظیر؛
6. نقش کاروان تبلیغی؛
7. تعالیم و آموزشهای گفتاری و رفتاری معصومین علیهمالسلام؛
8. صحنههای نورانی و ظلمانی.
لطف و ارادهی الهی
هم چنان که اراده و مشیت الهی عامل اصلی در تحقق نهضت عاشورا به شمار میآید و شاهد
آن، پیشبینی پیامبران علیهمالسلام و اوصیای معصوم علیهمالسلام در طول تاریخ در
مورد این حادثهی غمبار است. (1)
نهضت عاشورا و شخصیت امام حسین علیهالسلام بدون
شک مشعلی هدایتگر و الگویی در جهت احقاق حق و حاکمیت عدالت به شمار میآید و خداوند
اراده فرموده است به هر آن چه برای بشر مفید و سودمند است عمری جاودانه بخشد (2)
و «نور الله» را از دستبرد خطرآفرینان حفظ و نگاه دارد. قرآن مجید میفرماید:
(یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون)؛ (3).
کافران میخواهند تا نور خدا را با گفتار باطل خویش خاموش کنند و البته خدا نور خود
را کامل و محفوظ خواهد داشت هر چند کافران را خوش نیاید.
دوام نهضت حسینی به اقتضای نور الله بودنش مورد تأکید پیامبر اسلام صلی الله علیه و
آله نیز واقع شده است که میفرماید:
ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد أبدا؛ (4).
به راستی، در پرتو شهادت حسین، شوری در قلبهای اهل ایمان است که هرگز سرد نخواهد
شد.
حدیث امایمن
از جمله احادیثی که باصراحت، ابدیت نهضت و نام امام حسین علیهالسلام را به عنوان
ارادهی الهی یادآور شده است، حدیث معروف «امایمن» است که به آن اشاره میشود.
آن گاه که در عصر روز یازدهم، اسرا را از کنار پیکرهای غرقه به خون شهدا و بیسر
امام حسین علیهالسلام عبور دادند و چشم زینالعابدین علیهالسلام به آن منظرهی
دلخراش افتاد آن چنان متأثر شد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند. زینب
علیهاالسلام آن بانوی شیرزن میدان کربلا باشتاب خود را به پسر برادر رسانید و با
ارائهی مفاد حدیثی که امایمن از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده بود و پدرش
علی علیهالسلام هم آن را تأیید کرده بود، موجب آرامش خاطر زینالعابدین
علیهالسلام شد. که بخشهایی از آن آورده میشود:
فقالت: لا یجز عنک ما تری، فو الله ان ذلک لعهد من رسول الله صلی الله علیه و آله
الی جدک و أبیک و عمک، و لقد أخذ الله میثاق أناس من هذه الأمة لا تعرفهم فراعنة
هذه الأرض، و هم معروفون فی أهل السماوات انهم یجمعون هذه الأعضاء المتفرقة
فیوارونها، و هذه الجسوم المضرحة و ینصبون لهذا الطف علما لقبر أبیک سیدالشهداء
علیهالسلام لا یدرس أثره، و لا یعفو رسمه، علی کرور اللیالی و الأیام و لیجتهدن
أئمة الکفر و أشیاع الضلالة فی محوه و تطمیسه فلا یزداد أثره الا ظهورا و أمره الا
علوا؛ (5)
.
پسر برادرم! این منظرههای دلخراش شما را بیتاب نکند، پس به خدای سوگند! این عهدی
است از رسول الله صلی الله علیه و آله با جد و پدر و عمویت(سلام الله علیهم
اجمعین)و هر آینه، خداوند را بر گروهی از این امت میثاقی است که فرعونیان این
سرزمین آنها را نشناسند و ستمگران زمین آنها را نمیشناسند و(به نشانیای که از
محبت ما در پیشانی دارند)نزد آسمانیان معروف باشند و پیش فرشتگان آسمان شناخته شده
و آشنایند، آنها این بدنهای پاره پاره را جمع میکنند و دفن میسازند. و بر این
سرزمین نشانهای برای قبر سیدالشهداء علیهالسلام نصب میکنند که اثر آن محو نخواهد
شد و گذشت زمان آن را کهنه نخواهد ساخت. هر قدر جباران و پیروان ضلالت برای نابودی
آن کوشش کنند بر عظمت و شوکت آن افزوده خواهد شد و خداوند تبارک و تعالی بر مقام آن
بیفزاید. جالب توجه، آن که، آن گاه که زینب کبری علیهاالسلام از زبان جبرئیل خطاب
به پیامبر صلی الله علیه و آله در مقام بیان آن عهد، در پاسخ به پسر برادرش
برمیآید چنین تعبیر میکند: ثم یبعث الله قوما من أمتک لا یعرفهم الکفار لم یشرکوا
فی تلک الدماء بقول و لا فعل و لا نیة، فیوارون أجسامهم و یقیمون رسما لقبر
سیدالشهداء بتلک البطحاء یکون علما لأهل الحق و سببا للمؤمنین الی الفوز...؛ (6)
.
سپس خداوند متعال گروهی از امت تو(پیامبر صلی الله علیه و آله)را برانگیزاند که
کافران و ستمگران، آنان را نشناسند و در ریختن خونهای عاشوراییان هیچ نقشی
نداشتهاند تا این اجساد پاک را دفن کنند و بر آن تربت نورانی علم و نشانهای برپا
دارند که برای اهل حق، راهنما و برای اهل ایمان سبب رستگاری باشد. و سیجد أناس حقت
علیهم من الله اللعنة و السخط أن یعفوا رسم ذلک القبر و یمحوا أثره، فلا یجعل الله
تبارک و تعالی لهم الی ذلک سبیلا؛ (7)
.
و باز چندی نگذرد مردمانی دیگر پدید آیند که مورد لعن و سخط الهی هستند که ارادهی
اطفا و خاموش ساختن این نور الهی و علم هدایت بشری را دارند، تا از آن قبر اثری
نماند، اما خداوند به آنان چنین فرصتی نمیدهد و مانع از رسیدن آنان به آرزوی
باطلشان خواهد شد. زینب کبری علیهاالسلام براساس همین حدیث محکم و باالهام از این
کلام تسلیبخش آسمانی بود که بار دیگر حقیقت انکارناپذیر بقا و جاودانگی نهضت
برادرش را با صراحت و شهامت تمام در مجلس یزید ابراز داشت و فرمود: فکد کیدک واسع
سعیک و ناصب جهدک فو الله! لاتمحوا [لا تمحون] ذکرنا، و لا تمیت وحینا و لا تدحض
عنک عارها و هل رأیک الا فند؛ (8).
هر حیلهای که میخواهد به کار ببر و هر چه دلت میخواهد کوشش کن، اما به خدا قسم!
نخواهی توانست نام و محبوبیت و احترام ما را از بین ببری و نمیتوانی وحی زندهی
خدا را، که در خاندان ما پیدا شده، بمیرانی و این ننگ هیچ گاه از تاریخ زندگی تو
محو نخواهد گشت و اینک بنگر که آیا این تصمیم تو چیزی جز سفاهت بود؟ همان گونه که
در بیان حدیث امایمن ملاحظه میشود، سخن از بعث الهی و ارادهی ربوبی در زنده
نگهداشتن نام حسین علیهالسلام میباشد. شاید کلام تسلیبخش امام حسین علیهالسلام
خطاب به خواهرش زینب، که در ذیل میآوریم، نیز اشاره به همین لطف و ارادهی الهی در
مورد جاودانگی نهضتش باشد: و اعلموا أن الله حامیکم و حافظکم و ینجیکم من شر
الأعداء و یجعل عاقبة أمرکم الی خیر و یعذب عدوکم بأنواع العذاب و یعوضکم عن هذه
البلیة بأنواع النعم و الکرامة؛ (9)
.
بدانید خداوند شما را حفظ و حمایت میکند و شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد و
سرانجام کار شما را نیک خواهد کرد. دشمنان شما را به اقسام عذابها گرفتار خواهد
کرد و به شما عوض این شداید و بلایا انواعی از نعمتها و کرامتها خواهد داد.
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود، نور خداست
زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست
بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست
تو در اول، سر و جان باختی اندر ره عشق
بهر لبیک ندایت، دو جهان پر ز نداست
رفت بر عرشهی نی تا سرت ای عرش خدا!
کرسی و لوح و قلم، بهر عزای تو به پاست
پرچم کفر نگون سلطنت کفر نگون
سلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست (10)
.
حقمحوری نهضت عاشورا
استواری نهضت عاشورا بر محور و پایهی حق، از عوامل مؤثر جاودانگی آن به
شمار میآید و این تضمینی است که قرآن کریم آن را خاطر نشان کرده است و
میفرماید:(انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما
یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أو متاع زبد، مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل
فأما الزبد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض کذلک یضرب الله
الأمثال). (11).
[خداوند] از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر دره و رودخانهای به اندازهی آنها سیلابی
جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آن چه(در کورهها)برای به دست آوردن
زینتآلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن میکنند نیز کفهایی مانند آن به وجود
میآید. خداوند حق و باطل را چنین مثل میزند(و روشن میکند). اما کفها به بیرون
پرتاب میشوند؛ ولی آن چه به مردم سود میرساند [آب یا فلز خالص] در زمین میماند.
خداوند این چنین مثال میزند.
همان گونه که مشاهده میشود در بخشهای پایانی آیهی فوق خداوند، از حق با تعبیر(آن
چه برای انسانها سودمند است! و اما ما ینفع الناس)به عنوان چیزی که ماندگار و
جاودانه باقی خواهد ماند، یاد میکند و بر فانی شدن باطل در بخش دیگر آیه،
یعنی(فأما الزبد فیذهب جفاء)با تعبیر کف روی آب تأکید میفرماید. از مصادیق بارز حق
و حقطلبی، نهضت عاشورای حسینی علیهالسلام به شمار میآید که در جهت تبیین این مهم
و تطبیق مفاد آیهی فوق بر حادثهی کربلا پیرامون پنج محور زیر بحث میشود:
1. نبرد حق و باطل؛
2. پیروزی حق؛
3. پایداری و دوام حق؛
4. پیروزی نهضت عاشوار؛
5. شواهد حقمحوری نهضت عاشورا.
نبرد حق و باطل
در طول تاریخ، همیشه حق و باطل با یکدیگر در حال جنگ و ستیز بودهاند و این
، پیکاری موقت و موضعی نیست، بلکه ادامه دارد تا زمانی که جهان و انسان به صورت
جامعهی آرمانی، همچون جامعهی عصر قیام حضرت حجت علیهالسلام درآید و پایان این
مبارزه اعلام گردد و قبل از آن، همه جا باید در انتظار برخورد حق و باطل بود و
موضعگیری لازم را در این میان در برابر باطل نشان داد. در گذشتهی تاریخ، جریان حق
با نمودهایی از نور، همچون: هابیل، موسی، ابراهیم، محمد، علی، حسین و... و جریان
باطل با نمودهایی از ظلمت و زشتی همچون: قابیل، فرعون، نمرود، ابوسفیان، معاویه،
یزید، و... ظهور کردهاند که از همه بارزتر، جریان حق با حسین علیهالسلام در نهایت
زیبایی و عزت و جریان باطل با یزید، در نهایت
پستی و خواری، بروز یافتهاند. گویی نینوا و کربلا عصارهی رویارویی حق و باطل در
طول تاریخ بوده و هست و خواهد بود و به طوری این تقابل حق و باطل خودنمایی دارد که
گویا فرشتگان نیز با بیان:(اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء)(12)
به یزیدیان
کربلا نظر دارند و خداوند با بیان مبارک(انی اعلم ما لا تعلمون)(13)
به پیروزی
کربلای حسین علیهالسلام نظر دارد.
پیروزی حق
براساس آیات و روایات و نیز شواهد تاریخی، به یقین این حق است که پیروز
است و غلبهی نهایی با حق است و عدل بر ظلم و خیر بر شر چیره خواهد شد و دین و
ایمان بر کفر غلبه خواهد داشت. از جمله آیههای قرآنی در این زمینه:(هو الذی أرسل
رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون)؛ (14).
او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همهی آیینها غالب
گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.(و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما
لاعبین... بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصنعون)؛
(15).
ما آسمان و زمین و آن چه در میان آنهاست از روی بازی نیافریدیم... بلکه، حق را بر
سر باطل میکوبیم تا آن را هلاک سازد؛ و این گونه، باطل محو و نابود میشود، اما
وای بر شما! از توصیفی که(دربارهی خدا و هدف آفرینش)میکنید.
پایداری و دوام حق
بین حق و پیروزی واقعی و بقا و جاودانگی، رابطه ناگسستنی است و همان گونه
که حق پیروز است جاودانه نیز خواهد بود. و این مفادی است که قرآن مجید با بیان:(و
أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض)؛ (16)
و آن چه به مردم سود میرساند(حق)در زمین
ماندگار میماند، بر آن مهر تأیید زده است.
پیروزی نهضت عاشورا
غلبه و پیروزی را به دو نوع میتوان تقسیم کرد:
1. غلبهی نظامی و ظاهری؛ 2. غلبهی اعتقادی و فکری. آن جا که هدف از جنگ، تصرف
امور مادی همچون خاک و سرزمین یک کشور و به دست آوردن قدرت و منافع و معادن یک
سرزمین باشد، پیروزی در چنین ستیزی، پیروزی نظامی به شمار میآید؛ لکن بعضی از
جنگها و مبارزهها جنبهی اعتقادی و ایدئولوژیکی دارد. چون حامل یک فکر و عقیده
است و میخواهد در سایهی آن جنگ، مانع را از سر راه عقیدهاش بردارد و شرایط و
زمینهی گسترش یک فکر و بینش را فراهم آورد که پیروزی در چنین مبارزهای، پیروزی
اعتقادی و فکری به حساب میآید. امیرالمؤمنین علیهالسلام تصریح دارد که جنگهای
صدر اسلام، ماهیت فکری و اعتقادی داشت که میفرماید: و حملوا بصائرهم علی أسیافهم؛
(17)
.
آنان آگاهیها و درکهای خود را روی شمشیرهایشان حمل میکردند.
یعنی میخواستند با آن شمشیرها به مردم به چیز دیگری آگاهی بدهند و از مردم چیزی
نمیخواستند بگیرند بلکه میخواستند بدهند و آن چیزی جز بصیرت و آگاهی نبود. در
آیاتی که وعدهی پیروزی و نصرت داده شده و برای نهضتهای انبیا، پیروزی و غلبه را
قطعی و مسلم به شمار آورده است، منظور پیروزی نظامی نیست، هر چند بسیاری از این
نهضتها هر دو نوع پیروزی نظامی و اعتقادی وجود داشته است. از برجستهترین آن
نهضتها، نهضت حسین بن علی علیهالسلام است که اگر از نظر ظاهری و نظامی بخواهیم
ارزیابی کنیم، امام حسین علیهالسلام شکست خورد و بنی امیه پیروز شدند که چنین
پیروزیها مقطعی و زودگذر است؛ اما اگر ماهیت قضیه را در نظر بگیریم، این رویارویی
مقابلهای اعتقادی و فکری بود؛ یعنی حکومت یزید نماد جریانی بود که میخواست فکر
اسلامی را از بین ببرد و امام حسین علیهالسلام برای احیای فکر اسلامی با آن جنگید.
حال باید دید آیا امام حسین علیهالسلام به مقصودش رسید؟ آیا توانست یک فکر دینی و
الهی را در دنیا زنده کند؟ بدون شک توانست و شاهد آن این که، با گذشت 1300 سال از
وقوع آن نهضت هر ساله یک پیروزی جدیدی به دست میآورد و هر سال عاشورایی رخ میدهد
و هر روز با نام امام حسین علیهالسلام با ظلم و ظالمی مبارزه میشود و حق و عدالتی
احیا میشود و یا قیامها وانقلابهایی با الگوگیری از قیام حسینی رخ داده و میدهد
و این پیروزی است و چه پیروزیای بالاتر از این!؟ نامهای حسین علیهالسلام، عباس
علیهالسلام و زینب علیهاالسلام باقی ماندهاند اما یزید و ابنزیادها مردهاند و
به فراموش خانهی تاریخ سپرده شدهاند. نکتهی مورد نظر در این جا این است که
براساس آیات و روایات، پیروزی نهضتهای الهی به جهت حقمحوری آنهاست و از آن جا که
این نوع حرکتهای انقلابی، بر پایهی نیروی حق و حقپرستیاند پیروزند و چون خاصیت
حق، جاودانگی
است نضهتهای بر پایهی حق نیز جاودانهاند و نهضت عاشورای حسینی در رأس هرم این
نهضتهاست. در بخش پایانی این بحث به شواهد حقمحوری آن نهضت از زبان خود حضرت امام
حسین علیهالسلام میپردازیم.
شواهد حقمحوری نهضت عاشورا
1. اباعبدالله الحسین علیهالسلام پس از ورود به سرزمین کربلا، خطبهای ایراد
میفرمایند که در بخشی از آن به برقراری حق در سایهی نهضت خویش اشاره دارند، که به
آن میپردازیم:...ألا ترون أن الحق لا یعمل به و أن الباطل لایتناهی عنه لیرغب
المؤمن فی لقاء الله محقا، فانی لا أری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا
برما؛ (18)
.
نمیبینید که به حق عمل نمیشود و نیکیها چگونه دارد مهجور و ترک میشوند؟ و
نمیبینید زشتیها چگونه رایج شده است، حال در چنین محیط آلوده و ناپسندی، انسان
مؤمن و شریف، شایسته است به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط
ذلتباری مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگی با این ستمگران را جز رنج و نکبت
نمیبینم.
2. آن حضرت در وصیتنامهی ارزنده و آموزندهی خود هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه،
خطاب به «محمد حنفیه» میفرمایند:... حسین علیهالسلام گواهی میدهد به توحید و
یگانگی خداوند و گواهی میدهد که برای خدا شریکی نیست و شهادت میدهد که محمد صلی
الله علیه و آله بنده و فرستادهی اوست و آیین حق، اسلام را از سوی خدا آورده است و
شهادت میدهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و
خداوند همهی انسانها را در چنین
روزی زنده خواهد نمود. امام علیهالسلام پس از ابراز عقیدهی خویش دربارهی توحید و
نبوت و معاد، اهداف بلند و حقطلبانهی خود را از این سفر این چنین بیان میفرماید:
من نه از روی خودخواهی یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج
میشوم؛ بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح امور، دفع مفاسد
جاری در بین امت و احیای سنت و قانون جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و راه و رسم
پدرم علی بن ابیطالب علیهالسلام است.پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد راه خدا
را پذیرفته است و هر کس رد کند من با صبر و استقامت راه خود را پیش خواهم گرفت تا
خداوند در میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است. فمن قبلنی بقبول
الحق فالله أولی بالحق، و من رد علی هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو
خیر الحاکمین. و هذه وصیتی الیک یا أخی، و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه
أنیب؛ (19)
.
ای برادر! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست و بر او توکل میکنم و
بازگشتم به سوی اوست.
3. امام حسین علیهالسلام در منزل «قصر بنیمقاتل» و در پایان شب دستور داد تا مشکها
را پر از آب کردند و به سوی منزل بعدی حرکت نمودند. به هنگامی که قافله در حرکت بود
صدای امام علیهالسلام به گوش رسید که کلمهی استرجاع، یعنی انا لله و انا الیه
راجعون و الحمد لله رب العالمین، را بر زبان میراند. حضرت علیاکبر علیهالسلام،
فرزندی که بسیار مورد علاقه پدر علیهالسلام بود، از انگیزهی این استرجاع پرسید:
یا أبتاه! لم استرجعت؟ امام علیهالسلام فرمود: در عالم خواب، صدای هاتفی به گوشم
رسید که گفت: القوم یسیرون و الموت تسیربهم؛ این قافله در حرکت و این مرگ
است که آنان را حرکت میدهد. برای من معلوم شد که سرنوشت، مرگ است. حضرت علیاکبر
علیهالسلام فرمودند: أولسنا علی الحق؟ مگر نه این است که ما بر حقیم؟ امام
علیهالسلام فرمود: آری، به خدا سوگند که ما جز به راه حق قدم برنمیداریم! علی
اکبر علیهالسلام فرمودند: اذا لا نبالی أن نموت محقین؛ اگر بناست در راه حق
بمیریم، ترس از مرگ نداریم. امام علیهالسلام در این هنگام او را دعای خیر کردند:
جزاک الله من ولد؛ خداوند برای تو بهترین پاداش فرزندی را عنایت کند. (20).
نتیجهگیری
نهضت عاشورا بر طبق شواهد ذکر شده، براساس حق پایهگذاری شد و با آثار و
فواید گرانبهایی که این نهضت در جهت هدایت و روشنگری انسانها تاکنون داشته است از
نمونههای عالی این بخش از آیهی قرآنی است که میفرماید:(و اما ما ینفع الناس
فیمکث فی الأرض)و همین حقطلبی و برخورداری از فواید سودمند آن، موجب بقا و ضامن
جاودانگی آن بوده و خواهد بود.
یزید سفله پندارد که با چوب
زند مهر خموشی بر دهانم
ولی غافل که حق پوشیدنی نیست
عیان است این و حاجت بر بیان نیست
دکتر«رسا»میگوید:
فرق بین حق و باطل بین که بعد از قرنها
جلوهی حق مانده جاویدان و باطل بیاثر (21)
.
حسین محبوب دلها و مهمان قلبها
از جمله پاداشهای ارزندهای که از جانب خداوند متعال به مؤمنان و نیکوکاران
وعده داده شده است، محبوبیت در نظر خلق است. ایمان و عمل صالح جاذبه و کشش عجیبی
دارد. اعتقاد به یگانگی خدا و دعوت پیامبران که بازتابش در روح و فکر و گفتار و
کردار انسان به صورت اخلاق عالی انسانی، تقوا و پاکی و درستی و امانت و شجاعت و
ایثار و گذشت، تجلی میکند، همچون نیروهای عظیم مغناطیسی کشنده و رباینده است. در
حقیقت، این نخستین پاداشی است که خدا به مؤمنان و صالحان میدهد که دامنهاش از
دنیا به سرای دیگر نیز کشیده میشود. بسیار دیدهایم هنگامی که این گونه افراد پاک
چشم از جهان میبندند، دیدهها برای آنان گریان میشود و هر چند در ظاهر جاه و مقام
اجتماعی نداشته باشند باز مردم جای آنان را خالی میبینند و خود را عزادار
میدانند. این همان پاداش الهی برای مؤمنان راستین و صالحان است که در آیهی قرآنی
به آن اشاره شده است:
(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا)؛ (22).
همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، به زودی خداوند
رحمان محبتی برای آنان در دلها قرار میدهد. این مفاد، حقیقتی است که در روایات از
آن یاد شده است. از جملهی آنها در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله
میخوانیم: ان الله اذا أحب عبدا دعا جبرئیل فقال: یا جبرئیل! انی أحب فلانا فأحبه.
قال: فیحبه جبرئیل ثم ینادی فی أهل السماء أن الله یحب فلانا فأحبوه. قال: فیحبه
أهل السماء ثم یوضع له القبول فی الأرض...؛ (23).
هنگامی که خداوند کسی از بندگانش را دوست دارد به فرشتهی بزرگش جبرئیل میگوید: من
فلان کس را دوست دارم او را دوست بدار. جبرئیل او را دوست خواهد داشت، پس در
آسمانها ندا میدهد که ای اهل آسمان! خداوند فلان کس را دوست دارد او را دوست
بدارید و به دنبال آن همهی اهل آسمان او را دوست میدارند، سپس پذیرش این محبت در
زمین منعکس میشود.... این حدیث پرمعنا نشان میدهد که ایمان و عمل صالح، بازتابی
به وسعت عالم هستی دارد و شعاع محبوبیت حاصل از آن تمام پهنهی آفرینش را
فرامیگیرد. ذات پاک خداوندی چنین کسانی را دوست دارد و آنان نزد همهی اهل آسمان
محبوبند. و این محبوبیت در قلوب انسانهایی که در زمین هستند پرتوافکن میشود.
راستی چه لذتی از این بالاتر که انسان احساس کند محبوب همهی پاکان و نیکان عالم
هستی است و در برابر، چه دردناک است که انسان احساس کند در زمین و آسمان، فرشتهها
و انسانهای باایمان همه و همه از او متنفر و بیزارند. در تطبیق مفاد آیهی قرآنی،
بر حسین علیهالسلام و یارانش همین بس که آن بزرگواران، والاترین درجهی ایمان به
خدا و برترین اعمال شایسته و خداپسندانه را دارا بودهاند که در فصل بعدی به آن
خواهیم پرداخت و در این جا تنها جهت تبیین چگونگی کاشته
شدن بذر محبت خدادادی در قلبها توضیح مختصری عرضه میشود.
ریشهی محبت
دوستی امری وجدانی است و همهی انسانها با آن سر و کار دارند و ریشهاش در
شناخت محبوب است. در حدیثی امام صادق علیهالسلام بر این حقیقت این چنین تأکید
میفرماید: الحب فرع المعرفة؛ (24).
دوستی، فرع شناخت و ادراک است. راههای شناخت مختلف است: گاهی از طریق حواس ظاهری
حاصل میشود و گاه از طریق وهم و خیال و گاه از راه دل و فطرت. محبت واقعی و با
ثبات، محبت ناشی از شناخت از راه دل و فطرت است که در درجهی اول این ذات اقدس الهی
است که همگان در برابر او چنین محبت فطری دارند و پس از او، آنان که مظاهر اتم و
اکمل ذات باری تعالی هستند که در روایات از این نوع محبت به«محبت مکتوم»یاد شده
است. از اینرو انسان به طور فطری اشخاص دارای کمالات غیر محسوس را دوست دارد و
گاهی این محبت به حدی است که انسان حاضر است همهی اموال و هستی خود را برای یاری
رساندن به او صرف کند و اگر کسی در مقام جسارت و طعن آن شخص برآید در دفاع از او،
از تن و جان خود میگذرد و این در حالی است که شاید آدمی هرگز آن شخص را در حضور
ملاقات نکرده باشد. بر همین اساس است که بسیاری از انسانها به امیرالمؤمنین علی
علیهالسلام عشق میورزند و بینهایت به صفات روحی او غبطه میخورند. در زمان معاصر
نیز میبینیم که افرادی از دورترین نقاط کشور، و جهان، بدون آن
که چهرهی زیبای آن واصل عارف امام خمینی قدس سره را مشاهد کرده باشند، حاضر بوده و
هستند که بهترین گوهر زندگی یعنی جانشان را بر کف نهند و در راه او نثار کنند. بر
همین اساس، هر انسانی به طور فطری خدا را میشناسد بدون آن که نیازی به تحصیل علوم
مقدماتی داشته باشد و این فطرت دل است که انسان را خواهان خدا و مظاهر الهی و اسمای
اعظم باری تعالی، یعنی انبیا و معصومین علیهمالسلام ساخته است و این غریزهی
خداخواهی و خداجویی، نوعی جاذبهی معنوی میان کانون دل و احساس انسان از یک طرف و
کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از طرف دیگر ایجاد کرده است و انسان بدون
آن که بداند، تحت تأثیر این نیروی مرموز است، گویی غیر از این من یک من دیگری در
وجود او مستقر است که از خود ندا و آواز خداخواهی سر میدهد. به قول نظیری
نیشابوری:
غیر من در پس این پرده سخن سازی هست |
|
راز در دل نتوان داشت که غمازی هست
|
بلبلان! گل ز گلستان به شبستان آرید
|
|
که در این کنج قفس زمزمه پردازی هست
|
تو مپندار که این قصه به خود میگویم
|
|
گوش نزدیک لبم آر که آوازی هست |
همین غریزهی خداخواهی و خداجویی در قرینهی پایینترش نوعی جاذبهی معنوی بین
کانون دل از یک طرف و رسل الهی و اوصیا علیهمالسلام از طرفی دیگر ایجاد میکند.
محبت به اهل بیت و امام حسین
براساس مفاد فوق شعاع محبت بشری اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را نیز
در برمیگیرد که شخصیت حسین بن علی علیهالسلام یکی از آنان است که به طور ویژه در
قلبها ساکن میشود و انسانهای حقگرا به او علاقهمند هستند و به او عشق
میورزند.
تأیید این مطلب آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وجود چنین محبتی را به فرزند
دلبندش حسین بن علی علیهالسلام در دلهای اهل ایمان پیشبینی و از آن به عنوان
محبت مکتوم یاد کرده است و میفرماید: ان للحسین فی بواطن المؤمنین محبة مکتومة؛ (25).
هر آینه برای حسین علیهالسلام در قلبهای اهل ایمان محبتی پنهانی وجود دارد. شاهد
این مفاد این که میبینیم قلبهای اهل ایمان پیوسته در هوای زیارت حسین علیهالسلام
میتپد و نام روحبخش او در دلهای آنان اثری عمیق برجای مینهد؛ و با ورود ماه
غمبار محرم، که ماه اوست، قلبها لبریز از اندوه میشود و با تکرار فاجعهی سوزناک
عاشورا و مصائب او ذرهای از عشق و سوز و گداز برای او، کاسته نمیشود. به گفتهی
مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنهای (دام ظله): نام حسین دلها را مثل مغناطیس و کهربا به خود جذب میکند. (26).
هر جا که بود غذای روحی
|
|
از سفرهی نعمت حسین است
|
دلهای همه خداپرستان
|
|
کانون محبت حسین است
|
نتیجه آن که این محبت و عشق حسینی در دلها به گونهای است که با ذکر نام و مصایب
او قلبها و احساسهای پاک جریحهدار و توجهها به نهضت بینظیرش معطوف و مانع
فراموش شدن آن واقعهی غمبار میشود و هر سال با ورود ماه محرم بلکه در تمام سال،
میلیونها انسان سر از پا نمیشناسند و عاشقانه در سوگش به عزا مینشینند و در
ماتمش اشک میریزند و از همین راه موجبات جاودانگی نهضتش فراهم میآید.
پاورقى:
1- مصباح الشریعه، باب اول، ص 4
2- سفینة البحار، مادهی«حسن»، ج 1، ص 257
3- روزنامهی جمهوری اسلامی، مورخهی 74 / 10 / 6
4- بحارالأنوار، ج 44، ص 223 و 243
5- رعد (13) آیهی 17
6- صف (61) آیهی 8
7- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318، ح 12084
8- بحارالأنوار، ج 28، ص 57
9- همان، ص 59 و 60
10- همان
11- ابنطاووس، الملهوف، ص 218؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 135
12- مقرم، مقتل الحسین، ص 276
13- فؤاد کرمانی، شمع جمع، ص 189
14- رعد (13) آیهی 17
15- بقره (2) آیهی 30
16- همان
17- توبه (9) آیهی 33
18- انبیاء(21) آیهی 16 و 18
19- رعد (13) آیهی 17
20- نهجالبلاغهی فیض الاسلام، خ 150، ص 460
21- بحارالأنوار، ج 44، ص 381
22- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188
23- تاریخ طبری، ج 7، ص 306؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 282؛ معالم المدرسین، ج 3، ص
92(با اندکی تفاوت)
24- گلواژه، ص 96
25- مریم (19) آیهی 96
26- تفسیر نمونه،ج 13،ص 146