فلسفه و عوامل جاودانگی نهضت عاشورا

ابوالفضل بهشتی

- ۲ -


علل جاودانگی نهضت عاشورا

همان گونه که بیان شد، موضوع عمده و اساسی این کتاب، بررسی و شناسایی عوامل و اسرار جاودانگی و بقای نهضت حسینی علیه‏السلام است که در این جا در مورد این محور بحث می‏شود. بقا و جاودانگی واقعه‏ی عاشورا در تاریخ، نتیجه‏ی اراده و لطف الهی و مجموعه‏ای از عوامل اختیاری است که در مورد مهم‏ترین آن‏ها به تناسب با مجال کتاب، در هشت فصل بحث و بررسی صورت می‏گیرد:

1. لطف و اراده‏ی الهی؛
2. حق‏محوری؛
3. محبوبیت حسین علیه‏السلام؛
4. جامعیت نهضت؛
5. مدیریت و رهبری بی‏نظیر؛
6. نقش کاروان تبلیغی؛
7. تعالیم و آموزش‏های گفتاری و رفتاری معصومین علیهم‏السلام؛
8. صحنه‏های نورانی و ظلمانی.

لطف و اراده‏ی الهی

هم چنان که اراده و مشیت الهی عامل اصلی در تحقق نهضت عاشورا به شمار می‏آید و شاهد آن، پیش‏بینی پیامبران علیهم‏السلام و اوصیای معصوم علیهم‏السلام در طول تاریخ در مورد این حادثه‏ی غمبار است. (1) نهضت عاشورا و شخصیت امام حسین علیه‏السلام بدون شک مشعلی هدایتگر و الگویی در جهت احقاق حق و حاکمیت عدالت به شمار می‏آید و خداوند اراده فرموده است به هر آن چه برای بشر مفید و سودمند است عمری جاودانه بخشد (2) و «نور الله» را از دستبرد خطرآفرینان حفظ و نگاه دارد. قرآن مجید می‏فرماید:

(یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون)؛ (3).

کافران می‏خواهند تا نور خدا را با گفتار باطل خویش خاموش کنند و البته خدا نور خود را کامل و محفوظ خواهد داشت هر چند کافران را خوش نیاید.

دوام نهضت حسینی به اقتضای نور الله بودنش مورد تأکید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز واقع شده است که می‏فرماید:

ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد أبدا؛ (4).

به راستی، در پرتو شهادت حسین، شوری در قلب‏های اهل ایمان است که هرگز سرد نخواهد شد.

حدیث ام‏ایمن

از جمله احادیثی که باصراحت، ابدیت نهضت و نام امام حسین علیه‏السلام را به عنوان اراده‏ی الهی یادآور شده است، حدیث معروف «ام‏ایمن» است که به آن اشاره می‏شود.

آن گاه که در عصر روز یازدهم، اسرا را از کنار پیکرهای غرقه به خون شهدا و بی‏سر امام حسین علیه‏السلام عبور دادند و چشم زین‏العابدین علیه‏السلام به آن منظره‏ی دلخراش افتاد آن چنان متأثر شد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند. زینب علیهاالسلام آن بانوی شیرزن میدان کربلا باشتاب خود را به پسر برادر رسانید و با ارائه‏ی مفاد حدیثی که ام‏ایمن از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده بود و پدرش علی علیه‏السلام هم آن را تأیید کرده بود، موجب آرامش خاطر زین‏العابدین علیه‏السلام شد. که بخش‏هایی از آن آورده می‏شود:

فقالت: لا یجز عنک ما تری، فو الله ان ذلک لعهد من رسول الله صلی الله علیه و آله الی جدک و أبیک و عمک، و لقد أخذ الله میثاق أناس من هذه الأمة لا تعرفهم فراعنة هذه الأرض، و هم معروفون فی أهل السماوات انهم یجمعون هذه الأعضاء المتفرقة فیوارونها، و هذه الجسوم المضرحة و ینصبون لهذا الطف علما لقبر أبیک سیدالشهداء علیه‏السلام لا یدرس أثره، و لا یعفو رسمه، علی کرور اللیالی و الأیام و لیجتهدن أئمة الکفر و أشیاع الضلالة فی محوه و تطمیسه فلا یزداد أثره الا ظهورا و أمره الا علوا؛ (5) .

پسر برادرم! این منظره‏های دلخراش شما را بی‏تاب نکند، پس به خدای سوگند! این عهدی است از رسول الله صلی الله علیه و آله با جد و پدر و عمویت(سلام الله علیهم اجمعین)و هر آینه، خداوند را بر گروهی از این امت میثاقی است که فرعونیان این سرزمین آن‏ها را نشناسند و ستمگران زمین آن‏ها را نمی‏شناسند و(به نشانی‏ای که از محبت ما در پیشانی دارند)نزد آسمانیان معروف باشند و پیش فرشتگان آسمان شناخته شده و آشنایند، آن‏ها این بدن‏های پاره پاره را جمع می‏کنند و دفن می‏سازند. و بر این سرزمین نشانه‏ای برای قبر سیدالشهداء علیه‏السلام نصب می‏کنند که اثر آن محو نخواهد شد و گذشت زمان آن را کهنه نخواهد ساخت. هر قدر جباران و پیروان ضلالت برای نابودی آن کوشش کنند بر عظمت و شوکت آن افزوده خواهد شد و خداوند تبارک و تعالی بر مقام آن بیفزاید. جالب توجه، آن که، آن گاه که زینب کبری علیهاالسلام از زبان جبرئیل خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله در مقام بیان آن عهد، در پاسخ به پسر برادرش برمی‏آید چنین تعبیر می‏کند: ثم یبعث الله قوما من أمتک لا یعرفهم الکفار لم یشرکوا فی تلک الدماء بقول و لا فعل و لا نیة، فیوارون أجسامهم و یقیمون رسما لقبر سیدالشهداء بتلک البطحاء یکون علما لأهل الحق و سببا للمؤمنین الی الفوز...؛ (6) .

سپس خداوند متعال گروهی از امت تو(پیامبر صلی الله علیه و آله)را برانگیزاند که کافران و ستمگران، آنان را نشناسند و در ریختن خون‏های عاشوراییان هیچ نقشی نداشته‏اند تا این اجساد پاک را دفن کنند و بر آن تربت نورانی علم و نشانه‏ای برپا دارند که برای اهل حق، راهنما و برای اهل ایمان سبب رستگاری باشد. و سیجد أناس حقت علیهم من الله اللعنة و السخط أن یعفوا رسم ذلک القبر و یمحوا أثره، فلا یجعل الله تبارک و تعالی لهم الی ذلک سبیلا؛ (7) .

و باز چندی نگذرد مردمانی دیگر پدید آیند که مورد لعن و سخط الهی هستند که اراده‏ی اطفا و خاموش ساختن این نور الهی و علم هدایت بشری را دارند، تا از آن قبر اثری نماند، اما خداوند به آنان چنین فرصتی نمی‏دهد و مانع از رسیدن آنان به آرزوی باطلشان خواهد شد. زینب کبری علیهاالسلام براساس همین حدیث محکم و باالهام از این کلام تسلی‏بخش آسمانی بود که بار دیگر حقیقت انکارناپذیر بقا و جاودانگی نهضت برادرش را با صراحت و شهامت تمام در مجلس یزید ابراز داشت و فرمود: فکد کیدک واسع سعیک و ناصب جهدک فو الله! لاتمحوا [لا تمحون] ذکرنا، و لا تمیت وحینا و لا تدحض عنک عارها و هل رأیک الا فند؛ (8).

هر حیله‏ای که می‏خواهد به کار ببر و هر چه دلت می‏خواهد کوشش کن، اما به خدا قسم! نخواهی توانست نام و محبوبیت و احترام ما را از بین ببری و نمی‏توانی وحی زنده‏ی خدا را، که در خاندان ما پیدا شده، بمیرانی و این ننگ هیچ گاه از تاریخ زندگی تو محو نخواهد گشت و اینک بنگر که آیا این تصمیم تو چیزی جز سفاهت بود؟ همان گونه که در بیان حدیث ام‏ایمن ملاحظه می‏شود، سخن از بعث الهی و اراده‏ی ربوبی در زنده نگه‏داشتن نام حسین علیه‏السلام می‏باشد. شاید کلام تسلی‏بخش امام حسین علیه‏السلام خطاب به خواهرش زینب، که در ذیل می‏آوریم، نیز اشاره به همین لطف و اراده‏ی الهی در مورد جاودانگی نهضتش باشد: و اعلموا أن الله حامیکم و حافظکم و ینجیکم من شر الأعداء و یجعل عاقبة أمرکم الی خیر و یعذب عدوکم بأنواع العذاب و یعوضکم عن هذه البلیة بأنواع النعم و الکرامة؛ (9) .

بدانید خداوند شما را حفظ و حمایت می‏کند و شما را از شر دشمنان نجات خواهد داد و سرانجام کار شما را نیک خواهد کرد. دشمنان شما را به اقسام عذاب‏ها گرفتار خواهد کرد و به شما عوض این شداید و بلایا انواعی از نعمت‏ها و کرامت‏ها خواهد داد.

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت

آری آن جلوه که فانی نشود، نور خداست‏

زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست

بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست‏

تو در اول، سر و جان باختی اندر ره عشق

بهر لبیک ندایت، دو جهان پر ز نداست‏

رفت بر عرشه‏ی نی تا سرت ای عرش خدا!

کرسی و لوح و قلم، بهر عزای تو به پاست‏

پرچم کفر نگون سلطنت کفر نگون

سلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست (10) .

حق‏محوری نهضت عاشورا

استواری نهضت عاشورا بر محور و پایه‏ی حق، از عوامل مؤثر جاودانگی آن به شمار می‏آید و این تضمینی است که قرآن کریم آن را خاطر نشان کرده است و می‏فرماید:(انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة أو متاع زبد، مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض کذلک یضرب الله الأمثال). (11).

[خداوند] از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر دره و رودخانه‏ای به اندازه‏ی آن‏ها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آن چه(در کوره‏ها)برای به دست آوردن زینت‏آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می‏کنند نیز کف‏هایی مانند آن به وجود می‏آید. خداوند حق و باطل را چنین مثل می‏زند(و روشن می‏کند). اما کف‏ها به بیرون پرتاب می‏شوند؛ ولی آن چه به مردم سود می‏رساند [آب یا فلز خالص] در زمین می‏ماند. خداوند این چنین مثال می‏زند.

همان گونه که مشاهده می‏شود در بخش‏های پایانی آیه‏ی فوق خداوند، از حق با تعبیر(آن چه برای انسان‏ها سودمند است! و اما ما ینفع الناس)به عنوان چیزی که ماندگار و جاودانه باقی خواهد ماند، یاد می‏کند و بر فانی شدن باطل در بخش دیگر آیه، یعنی(فأما الزبد فیذهب جفاء)با تعبیر کف روی آب تأکید می‏فرماید. از مصادیق بارز حق و حق‏طلبی، نهضت عاشورای حسینی علیه‏السلام به شمار می‏آید که در جهت تبیین این مهم و تطبیق مفاد آیه‏ی فوق بر حادثه‏ی کربلا پیرامون پنج محور زیر بحث می‏شود:

1. نبرد حق و باطل؛
2. پیروزی حق؛
3. پایداری و دوام حق؛
4. پیروزی نهضت عاشوار؛
5. شواهد حق‏محوری نهضت عاشورا.

نبرد حق و باطل

در طول تاریخ، همیشه حق و باطل با یکدیگر در حال جنگ و ستیز بوده‏اند و این ، پیکاری موقت و موضعی نیست، بلکه ادامه دارد تا زمانی که جهان و انسان به صورت جامعه‏ی آرمانی، همچون جامعه‏ی عصر قیام حضرت حجت علیه‏السلام درآید و پایان این مبارزه اعلام گردد و قبل از آن، همه جا باید در انتظار برخورد حق و باطل بود و موضع‏گیری لازم را در این میان در برابر باطل نشان داد. در گذشته‏ی تاریخ، جریان حق با نمودهایی از نور، همچون: هابیل، موسی، ابراهیم، محمد، علی، حسین و... و جریان باطل با نمودهایی از ظلمت و زشتی همچون: قابیل، فرعون، نمرود، ابوسفیان، معاویه، یزید، و... ظهور کرده‏اند که از همه بارزتر، جریان حق با حسین علیه‏السلام در نهایت زیبایی و عزت و جریان باطل با یزید، در نهایت پستی و خواری، بروز یافته‏اند. گویی نینوا و کربلا عصاره‏ی رویارویی حق و باطل در طول تاریخ بوده و هست و خواهد بود و به طوری این تقابل حق و باطل خودنمایی دارد که گویا فرشتگان نیز با بیان:(اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء)(12) به یزیدیان کربلا نظر دارند و خداوند با بیان مبارک(انی اعلم ما لا تعلمون)(13) به پیروزی کربلای حسین علیه‏السلام نظر دارد.

پیروزی حق

براساس آیات و روایات و نیز شواهد تاریخی، به یقین این حق است که پیروز است و غلبه‏ی نهایی با حق است و عدل بر ظلم و خیر بر شر چیره خواهد شد و دین و ایمان بر کفر غلبه خواهد داشت. از جمله آیه‏های قرآنی در این زمینه:(هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون)؛ (14).

او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه‏ی آیین‏ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.(و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما لاعبین... بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصنعون)؛ (15).

ما آسمان و زمین و آن چه در میان آن‏هاست از روی بازی نیافریدیم... بلکه، حق را بر سر باطل می‏کوبیم تا آن را هلاک سازد؛ و این گونه، باطل محو و نابود می‏شود، اما وای بر شما! از توصیفی که(درباره‏ی خدا و هدف آفرینش)می‏کنید.

پایداری و دوام حق

بین حق و پیروزی واقعی و بقا و جاودانگی، رابطه ناگسستنی است و همان گونه

که حق پیروز است جاودانه نیز خواهد بود. و این مفادی است که قرآن مجید با بیان:(و أما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض)؛ (16) و آن چه به مردم سود می‏رساند(حق)در زمین ماندگار می‏ماند، بر آن مهر تأیید زده است.

پیروزی نهضت عاشورا

غلبه و پیروزی را به دو نوع می‏توان تقسیم کرد: 1. غلبه‏ی نظامی و ظاهری؛ 2. غلبه‏ی اعتقادی و فکری. آن جا که هدف از جنگ، تصرف امور مادی همچون خاک و سرزمین یک کشور و به دست آوردن قدرت و منافع و معادن یک سرزمین باشد، پیروزی در چنین ستیزی، پیروزی نظامی به شمار می‏آید؛ لکن بعضی از جنگ‏ها و مبارزه‏ها جنبه‏ی اعتقادی و ایدئولوژیکی دارد. چون حامل یک فکر و عقیده است و می‏خواهد در سایه‏ی آن جنگ، مانع را از سر راه عقیده‏اش بردارد و شرایط و زمینه‏ی گسترش یک فکر و بینش را فراهم آورد که پیروزی در چنین مبارزه‏ای، پیروزی اعتقادی و فکری به حساب می‏آید. امیرالمؤمنین علیه‏السلام تصریح دارد که جنگ‏های صدر اسلام، ماهیت فکری و اعتقادی داشت که می‏فرماید: و حملوا بصائرهم علی أسیافهم؛ (17) . آنان آگاهی‏ها و درک‏های خود را روی شمشیرهایشان حمل می‏کردند.

یعنی می‏خواستند با آن شمشیرها به مردم به چیز دیگری آگاهی بدهند و از مردم چیزی نمی‏خواستند بگیرند بلکه می‏خواستند بدهند و آن چیزی جز بصیرت و آگاهی نبود. در آیاتی که وعده‏ی پیروزی و نصرت داده شده و برای نهضت‏های انبیا، پیروزی و غلبه را قطعی و مسلم به شمار آورده است، منظور پیروزی نظامی نیست، هر چند بسیاری از این نهضت‏ها هر دو نوع پیروزی نظامی و اعتقادی وجود داشته است. از برجسته‏ترین آن نهضت‏ها، نهضت حسین بن علی علیه‏السلام است که اگر از نظر ظاهری و نظامی بخواهیم ارزیابی کنیم، امام حسین علیه‏السلام شکست خورد و بنی امیه پیروز شدند که چنین پیروزی‏ها مقطعی و زودگذر است؛ اما اگر ماهیت قضیه را در نظر بگیریم، این رویارویی مقابله‏ای اعتقادی و فکری بود؛ یعنی حکومت یزید نماد جریانی بود که می‏خواست فکر اسلامی را از بین ببرد و امام حسین علیه‏السلام برای احیای فکر اسلامی با آن جنگید. حال باید دید آیا امام حسین علیه‏السلام به مقصودش رسید؟ آیا توانست یک فکر دینی و الهی را در دنیا زنده کند؟ بدون شک توانست و شاهد آن این که، با گذشت 1300 سال از وقوع آن نهضت هر ساله یک پیروزی جدیدی به دست می‏آورد و هر سال عاشورایی رخ می‏دهد و هر روز با نام امام حسین علیه‏السلام با ظلم و ظالمی مبارزه می‏شود و حق و عدالتی احیا می‏شود و یا قیام‏ها وانقلاب‏هایی با الگوگیری از قیام حسینی رخ داده و می‏دهد و این پیروزی است و چه پیروزی‏ای بالاتر از این!؟ نام‏های حسین علیه‏السلام، عباس علیه‏السلام و زینب علیهاالسلام باقی مانده‏اند اما یزید و ابن‏زیادها مرده‏اند و به فراموش خانه‏ی تاریخ سپرده شده‏اند. نکته‏ی مورد نظر در این جا این است که براساس آیات و روایات، پیروزی نهضت‏های الهی به جهت حق‏محوری آن‏هاست و از آن جا که این نوع حرکت‏های انقلابی، بر پایه‏ی نیروی حق و حق‏پرستی‏اند پیروزند و چون خاصیت حق، جاودانگی است نضهت‏های بر پایه‏ی حق نیز جاودانه‏اند و نهضت عاشورای حسینی در رأس هرم این نهضت‏هاست. در بخش پایانی این بحث به شواهد حق‏محوری آن نهضت از زبان خود حضرت امام حسین علیه‏السلام می‏پردازیم.

شواهد حق‏محوری نهضت عاشورا

1. اباعبدالله الحسین علیه‏السلام پس از ورود به سرزمین کربلا، خطبه‏ای ایراد می‏فرمایند که در بخشی از آن به برقراری حق در سایه‏ی نهضت خویش اشاره دارند، که به آن می‏پردازیم:...ألا ترون أن الحق لا یعمل به و أن الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا، فانی لا أری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما؛ (18) . نمی‏بینید که به حق عمل نمی‏شود و نیکی‏ها چگونه دارد مهجور و ترک می‏شوند؟ و نمی‏بینید زشتی‏ها چگونه رایج شده است، حال در چنین محیط آلوده و ناپسندی، انسان مؤمن و شریف، شایسته است به سوی فیض دیدار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلت‏باری مرگ را جز سعادت و خوش‏بختی و زندگی با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمی‏بینم.

2. آن حضرت در وصیت‏نامه‏ی ارزنده و آموزنده‏ی خود هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه، خطاب به «محمد حنفیه» می‏فرمایند:... حسین علیه‏السلام گواهی می‏دهد به توحید و یگانگی خداوند و گواهی می‏دهد که برای خدا شریکی نیست و شهادت می‏دهد که محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده‏ی اوست و آیین حق، اسلام را از سوی خدا آورده است و شهادت می‏دهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه‏ی انسان‏ها را در چنین روزی زنده خواهد نمود. امام علیه‏السلام پس از ابراز عقیده‏ی خویش درباره‏ی توحید و نبوت و معاد، اهداف بلند و حق‏طلبانه‏ی خود را از این سفر این چنین بیان می‏فرماید: من نه از روی خودخواهی یا برای خوش‏گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می‏شوم؛ بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح امور، دفع مفاسد جاری در بین امت و احیای سنت و قانون جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و راه و رسم پدرم علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام است.پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند من با صبر و استقامت راه خود را پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است. فمن قبلنی بقبول الحق فالله أولی بالحق، و من رد علی هذا أصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیر الحاکمین. و هذه وصیتی الیک یا أخی، و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه أنیب؛ (19) . ای برادر! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست و بر او توکل می‏کنم و بازگشتم به سوی اوست.

3. امام حسین علیه‏السلام در منزل «قصر بنی‏مقاتل» و در پایان شب دستور داد تا مشک‏ها را پر از آب کردند و به سوی منزل بعدی حرکت نمودند. به هنگامی که قافله در حرکت بود صدای امام علیه‏السلام به گوش رسید که کلمه‏ی استرجاع، یعنی انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین، را بر زبان می‏راند. حضرت علی‏اکبر علیه‏السلام، فرزندی که بسیار مورد علاقه پدر علیه‏السلام بود، از انگیزه‏ی این استرجاع پرسید: یا أبتاه! لم استرجعت؟ امام علیه‏السلام فرمود: در عالم خواب، صدای هاتفی به گوشم رسید که گفت: القوم یسیرون و الموت تسیربهم؛ این قافله در حرکت و این مرگ است که آنان را حرکت می‏دهد. برای من معلوم شد که سرنوشت، مرگ است. حضرت علی‏اکبر علیه‏السلام فرمودند: أولسنا علی الحق؟ مگر نه این است که ما بر حقیم؟ امام علیه‏السلام فرمود: آری، به خدا سوگند که ما جز به راه حق قدم برنمی‏داریم! علی اکبر علیه‏السلام فرمودند: اذا لا نبالی أن نموت محقین؛ اگر بناست در راه حق بمیریم، ترس از مرگ نداریم. امام علیه‏السلام در این هنگام او را دعای خیر کردند: جزاک الله من ولد؛ خداوند برای تو بهترین پاداش فرزندی را عنایت کند. (20).

نتیجه‏گیری

نهضت عاشورا بر طبق شواهد ذکر شده، براساس حق پایه‏گذاری شد و با آثار و فواید گرانبهایی که این نهضت در جهت هدایت و روشنگری انسان‏ها تاکنون داشته است از نمونه‏های عالی این بخش از آیه‏ی قرآنی است که می‏فرماید:(و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض)و همین حق‏طلبی و برخورداری از فواید سودمند آن، موجب بقا و ضامن جاودانگی آن بوده و خواهد بود.

یزید سفله پندارد که با چوب
زند مهر خموشی بر دهانم‏
ولی غافل که حق پوشیدنی نیست
عیان است این و حاجت بر بیان نیست‏

دکتر«رسا»می‏گوید:

فرق بین حق و باطل بین که بعد از قرن‏ها
جلوه‏ی حق مانده جاویدان و باطل بی‏اثر (21) .

حسین محبوب دل‏ها و مهمان قلب‏ها

از جمله پاداش‏های ارزنده‏ای که از جانب خداوند متعال به مؤمنان و نیکوکاران وعده داده شده است، محبوبیت در نظر خلق است. ایمان و عمل صالح جاذبه و کشش عجیبی دارد. اعتقاد به یگانگی خدا و دعوت پیامبران که بازتابش در روح و فکر و گفتار و کردار انسان به صورت اخلاق عالی انسانی، تقوا و پاکی و درستی و امانت و شجاعت و ایثار و گذشت، تجلی می‏کند، همچون نیروهای عظیم مغناطیسی کشنده و رباینده است. در حقیقت، این نخستین پاداشی است که خدا به مؤمنان و صالحان می‏دهد که دامنه‏اش از دنیا به سرای دیگر نیز کشیده می‏شود. بسیار دیده‏ایم هنگامی که این گونه افراد پاک چشم از جهان می‏بندند، دیده‏ها برای آنان گریان می‏شود و هر چند در ظاهر جاه و مقام اجتماعی نداشته باشند باز مردم جای آنان را خالی می‏بینند و خود را عزادار می‏دانند. این همان پاداش الهی برای مؤمنان راستین و صالحان است که در آیه‏ی قرآنی به آن اشاره شده است:

(ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا)؛ (22).

همانا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‏اند، به زودی خداوند رحمان محبتی برای آنان در دل‏ها قرار می‏دهد. این مفاد، حقیقتی است که در روایات از آن یاد شده است. از جمله‏ی آن‏ها در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله می‏خوانیم: ان الله اذا أحب عبدا دعا جبرئیل فقال: یا جبرئیل! انی أحب فلانا فأحبه. قال: فیحبه جبرئیل ثم ینادی فی أهل السماء أن الله یحب فلانا فأحبوه. قال: فیحبه أهل السماء ثم یوضع له القبول فی الأرض...؛ (23).

هنگامی که خداوند کسی از بندگانش را دوست دارد به فرشته‏ی بزرگش جبرئیل می‏گوید: من فلان کس را دوست دارم او را دوست بدار. جبرئیل او را دوست خواهد داشت، پس در آسمان‏ها ندا می‏دهد که ای اهل آسمان! خداوند فلان کس را دوست دارد او را دوست بدارید و به دنبال آن همه‏ی اهل آسمان او را دوست می‏دارند، سپس پذیرش این محبت در زمین منعکس می‏شود.... این حدیث پرمعنا نشان می‏دهد که ایمان و عمل صالح، بازتابی به وسعت عالم هستی دارد و شعاع محبوبیت حاصل از آن تمام پهنه‏ی آفرینش را فرامی‏گیرد. ذات پاک خداوندی چنین کسانی را دوست دارد و آنان نزد همه‏ی اهل آسمان محبوبند. و این محبوبیت در قلوب انسان‏هایی که در زمین هستند پرتوافکن می‏شود. راستی چه لذتی از این بالاتر که انسان احساس کند محبوب همه‏ی پاکان و نیکان عالم هستی است و در برابر، چه دردناک است که انسان احساس کند در زمین و آسمان، فرشته‏ها و انسان‏های باایمان همه و همه از او متنفر و بیزارند. در تطبیق مفاد آیه‏ی قرآنی، بر حسین علیه‏السلام و یارانش همین بس که آن بزرگواران، والاترین درجه‏ی ایمان به خدا و برترین اعمال شایسته و خداپسندانه را دارا بوده‏اند که در فصل بعدی به آن خواهیم پرداخت و در این جا تنها جهت تبیین چگونگی کاشته شدن بذر محبت خدادادی در قلب‏ها توضیح مختصری عرضه می‏شود.

ریشه‏ی محبت

دوستی امری وجدانی است و همه‏ی انسان‏ها با آن سر و کار دارند و ریشه‏اش در شناخت محبوب است. در حدیثی امام صادق علیه‏السلام بر این حقیقت این چنین تأکید می‏فرماید: الحب فرع المعرفة؛ (24).

دوستی، فرع شناخت و ادراک است. راه‏های شناخت مختلف است: گاهی از طریق حواس ظاهری حاصل می‏شود و گاه از طریق وهم و خیال و گاه از راه دل و فطرت. محبت واقعی و با ثبات، محبت ناشی از شناخت از راه دل و فطرت است که در درجه‏ی اول این ذات اقدس الهی است که همگان در برابر او چنین محبت فطری دارند و پس از او، آنان که مظاهر اتم و اکمل ذات باری تعالی هستند که در روایات از این نوع محبت به«محبت مکتوم»یاد شده است. از این‏رو انسان به طور فطری اشخاص دارای کمالات غیر محسوس را دوست دارد و گاهی این محبت به حدی است که انسان حاضر است همه‏ی اموال و هستی خود را برای یاری رساندن به او صرف کند و اگر کسی در مقام جسارت و طعن آن شخص برآید در دفاع از او، از تن و جان خود می‏گذرد و این در حالی است که شاید آدمی هرگز آن شخص را در حضور ملاقات نکرده باشد. بر همین اساس است که بسیاری از انسان‏ها به امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام عشق می‏ورزند و بی‏نهایت به صفات روحی او غبطه می‏خورند. در زمان معاصر نیز می‏بینیم که افرادی از دورترین نقاط کشور، و جهان، بدون آن که چهره‏ی زیبای آن واصل عارف امام خمینی قدس سره را مشاهد کرده باشند، حاضر بوده و هستند که بهترین گوهر زندگی یعنی جانشان را بر کف نهند و در راه او نثار کنند. بر همین اساس، هر انسانی به طور فطری خدا را می‏شناسد بدون آن که نیازی به تحصیل علوم مقدماتی داشته باشد و این فطرت دل است که انسان را خواهان خدا و مظاهر الهی و اسمای اعظم باری تعالی، یعنی انبیا و معصومین علیهم‏السلام ساخته است و این غریزه‏ی خداخواهی و خداجویی، نوعی جاذبه‏ی معنوی میان کانون دل و احساس انسان از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از طرف دیگر ایجاد کرده است و انسان بدون آن که بداند، تحت تأثیر این نیروی مرموز است، گویی غیر از این من یک من دیگری در وجود او مستقر است که از خود ندا و آواز خداخواهی سر می‏دهد. به قول نظیری نیشابوری:

غیر من در پس این پرده سخن سازی هست   راز در دل نتوان داشت که غمازی هست‏
بلبلان! گل ز گلستان به شبستان آرید   که در این کنج قفس زمزمه پردازی هست‏
تو مپندار که این قصه به خود می‏گویم   گوش نزدیک لبم آر که آوازی هست

 همین غریزه‏ی خداخواهی و خداجویی در قرینه‏ی پایین‏ترش نوعی جاذبه‏ی معنوی بین کانون دل از یک طرف و رسل الهی و اوصیا علیهم‏السلام از طرفی دیگر ایجاد می‏کند.

محبت به اهل بیت و امام حسین

براساس مفاد فوق شعاع محبت بشری اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام را نیز در برمی‏گیرد که شخصیت حسین بن علی علیه‏السلام یکی از آنان است که به طور ویژه در قلب‏ها ساکن می‏شود و انسان‏های حق‏گرا به او علاقه‏مند هستند و به او عشق می‏ورزند.

تأیید این مطلب آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وجود چنین محبتی را به فرزند دل‏بندش حسین بن علی علیه‏السلام در دل‏های اهل ایمان پیش‏بینی و از آن به عنوان محبت مکتوم یاد کرده است و می‏فرماید: ان للحسین فی بواطن المؤمنین محبة مکتومة؛ (25).

هر آینه برای حسین علیه‏السلام در قلب‏های اهل ایمان محبتی پنهانی وجود دارد. شاهد این مفاد این که می‏بینیم قلب‏های اهل ایمان پیوسته در هوای زیارت حسین علیه‏السلام می‏تپد و نام روح‏بخش او در دل‏های آنان اثری عمیق برجای می‏نهد؛ و با ورود ماه غمبار محرم، که ماه اوست، قلب‏ها لبریز از اندوه می‏شود و با تکرار فاجعه‏ی سوزناک عاشورا و مصائب او ذره‏ای از عشق و سوز و گداز برای او، کاسته نمی‏شود. به گفته‏ی مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه‏ای (دام ظله): نام حسین دل‏ها را مثل مغناطیس و کهربا به خود جذب می‏کند. (26).

هر جا که بود غذای روحی   از سفره‏ی نعمت حسین است‏
دل‏های همه خداپرستان   کانون محبت حسین است‏

نتیجه آن که این محبت و عشق حسینی در دل‏ها به گونه‏ای است که با ذکر نام و مصایب او قلب‏ها و احساس‏های پاک جریحه‏دار و توجه‏ها به نهضت بی‏نظیرش معطوف و مانع فراموش شدن آن واقعه‏ی غمبار می‏شود و هر سال با ورود ماه محرم بلکه در تمام سال، میلیون‏ها انسان سر از پا نمی‏شناسند و عاشقانه در سوگش به عزا می‏نشینند و در ماتمش اشک می‏ریزند و از همین راه موجبات جاودانگی نهضتش فراهم می‏آید.

پاورقى:‌


1- مصباح الشریعه، باب اول، ص 4
2- سفینة البحار، ماده‏ی«حسن»، ج 1، ص 257
3- روزنامه‏ی جمهوری اسلامی، مورخه‏ی 74 / 10 / 6
4- بحارالأنوار، ج 44، ص 223 و 243
5- رعد (13) آیه‏ی 17
6- صف (61) آیه‏ی 8
7- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318، ح 12084
8- بحارالأنوار، ج 28، ص 57
9- همان، ص 59 و 60
10- همان
11- ابن‏طاووس، الملهوف، ص 218؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 135
12- مقرم، مقتل الحسین، ص 276
13- فؤاد کرمانی، شمع جمع، ص 189
14- رعد (13) آیه‏ی 17
15- بقره (2) آیه‏ی 30
16- همان
17- توبه (9) آیه‏ی 33
18- انبیاء(21) آیه‏ی 16 و 18
19- رعد (13) آیه‏ی 17
20- نهج‏البلاغه‏ی فیض الاسلام، خ 150، ص 460
21- بحارالأنوار، ج 44، ص 381
22- مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188
23- تاریخ طبری، ج 7، ص 306؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 282؛ معالم المدرسین، ج 3، ص 92(با اندکی تفاوت)
24- گلواژه، ص 96
25- مریم (19) آیه‏ی 96
26- تفسیر نمونه،ج 13،ص 146