كاروان اسيران شام را ترك مى گويد
خاندان پيغمبر عليه السلام پس از آنكه سه
روز مجلس سوگوارى خود را در خانه ى يزيد به پايان رساندند فرزند معاويه
آن را نزد خود خواست و به امام سجاد زين العابدين عليه السلام گفت :
ان شئت اقمت عندنا فبرر ناك و ان شئت رددناك الى
المدينة فقال لااريد الاالمدينة
(226)
يعنى اگر مايليد در شام نزد ما بمانيد و اگر نمى خواهيد به سوى مدينه
باز گيريد؟ حضرت فرمود مى خواهيم به مدينه بر گرديم .
نويسنده معتقد است كه يزيد بن معاويه هر چند در اينجا حضرت سجاد عليه
السلام را بين اقامت در شام و يا رفتن به مدينه مخير، مى سازد، اما در
باطن هيچگونه علاقه اى به ماندن اهلبيت در شام نداشت ، او مى خواست هر
چه زودتر آنها شام را ترك گويند زيرا اقامت آنان در شام موجب مى شد كه
مردم حادثه ى كربلا و جنايتهاى او را از يد نبرند و آن را فراموش
ننمايد و هر چه اقامت آن زنان و كودكان در شام بيشتر به طول مى انجاميد
به آتش خشم و نفرت عمومى عليه حكومت آل ابى سفيان بيشتر دامن زده مى
شد، شور و هيجانى كه با خطابه هاى آتشين و جانسوز خاندان پيغمبر صلى
الله عليه و آله در مردم به وجود آمده بود آن قدر ريشه دار و عميق بود
كه فرزند معاويه براى تسكين آنها و تبرئه خود مجبور شد سران سپاه كوفه
را بخواهد و در برابر شاميان و آنان گناه كشتن حسين عليه السلام را بر
عهده ى ديگرى قرار دهد ( هر چند خوشبختانه اين مجلس به زيان يزيد پايان
يافت و قيس بن ربيع سريحا به او گفت كه كشنده ى حسين جز تو نيست ) در
چنين آشفته و آماده ى انفجار آيا قابل قبول است كه يزيد به اقامت
اهلبيت در شام راضى باشد و راستى آنها را بين اقامت در شام يا رفتن به
مدينه مخير سازد؟ قطعا اين چنين نيست ، حكومت دمشق مايل بود كه هر چه
زودتر آنها شام را ترك گويند تا او بتواند اين آتشهاى زير خاكستر را در
غيبت آن زنان و كودكان خاموش گرداند.
فرزند معاويه از يك سو به زين العابدين عليه السلام مى گويد: اگر
مايليد در شام به بمانيد و ما به شما نيكى مى كنيم . و از سوى ديگر
هنگامى كه خاندان وحى گفتند ما به مدينه بر مى گرديم نمك بر جراحت هاى
قلب آنان مى پاشد و با كمال بى شرمى اموالى را حاضر مى سازد و به آنها
مى گويد: خذاو هذالمال عوض ما اصابكم .
يعنى اين مال را بگيريد در سراب آن مصيبت هائى كه به شما رسيده
ام كلثوم در پاسخ فرمود:
ما اقل حيائك و اصلب و جهك ! تقتل اخى و اهل
بيتى و تعطينى عوضهم .!؟
(227)
يعنى اى يزيد! چقدر حياى تو كم است و بى شرمى ! برادر من و اهلبيت مرا
مى كشى و در عوض به ما مال مى دهى ؟
آرى اين شجره خبيثه و اين خاندان منفور، كينه موروثى نسبت به دودمان
پيغمبر دارند و زهر آن كينه ى شيطانى را آن ناپاك اكنون اينگونه بر قلب
فرزندان داغ ديده ى پيغمبر فرو مى ريزد!!
يزيد حق دارد الاآن در سوز و التهاب به سر ببرد و در خود نسبت به همين
زنان و كودكان اسير بدترين دشمنيها را احساس كند، زيرا همين با بازوهاى
به ريسمان بسته و با اندامهاى لاغر و ضعيفى كه فشار سنگين غل جامعه سخت
آنها را رنج مى داد و - مهمتر از آنها با منطق رسا و خطابه هاى كوبنده
و صريح خود - بزودى توانستند پايتخت كشور او را دچار هيجان و اضطراب
سازند و همه چيز را يكباره به نفع خود عوض نمايند.
آرى همين زنان و كودكان اسير در مدتى كوتاه توانستند آن چنان افكار و
احساسات مردم را به سوى خود متوجه سازند كه فرزند معاويه مجبور شود
هنگام خارج شدن آنان از شام با آنها نوعى رفتار كند كه درست طرف مخالف
آن رفتارى است كه زمان ورود آنها به شام انجام داد، در آن روزى كه اين
كاروان را به پايتخت كشور وارد كرده بودند شهر زينت كرده بود و مردم
لباس نو بر تن داشتند و شام يكباره در شادى و سرور غرق بود، آن روز
موقعيت يزيد بسيار ثابت و نفوذ و اعتبار او در بين اجتماع فراوان بود،
ولى دودمان پيغمبر خاندان خارجى معرفى شده بودند و مردم از شكست !!! و
اسارت آنها مسرور و شادان بودند، اما امروز كه همان اسيران بال و پر
شكسته مى خواهند دمشق را ترك گويند آن چنان اوضاع و شرائط را به نفع
خود دگرگون كرده اند كه يزيد هم مجبور است از آنان استمالت كند، امروز
(بر عكس آن روز) دلهاى مردم از عشق و علاقه ى به آنها سرشار و لب ريز
است ، ولى يزيد نفوذ و اعتبار معنوى خود را از دست داده و مورد تنفر و
انزجار اجتماع قرار گرفته است ، مردم او را لعن مى كنند و آشكار از وى
بيزارى مى جويند.
آن روز اسرارء در محاصره شديد نظاميان و ماءمورين خشن و سنگدل يزيد
وارد شام شده بودند و هيچگونه مورد رحم و شفقت نبودند، اما امروز فرزند
معاويه نعمان بن بشير را كه در شمار اصحاب رسول خداى بود خواست و به او
گفت تمام وسائل سفر را آماده گردان و از نظر خوراكى و آزوغه و آشاميدنى
آنچه سزاوار است با خود بردار و از مردم شام مردى امين و پارسا با
جماعتى از لشكر به ملازمت خدمت ايشان بر گمار، آنگاه يزيد به كسانى كه
براى ملازمت ركاب كاروان آماده حركت بودند دستور داد كه همه جا در جلو
قافله باشند و اگر در بين راه يكى از آنان براى حاجتى پياده شود همگان
توقف كنند تا حاجت خود را بپردازد و در هر منزلى كه كاروان فرود آمدند
نگهبانان از نزديك آنها دورتر فرود آيند و چنان كنند كه خدمتكاران و
محافظين انجام مى دهند تا هنگامى كه وارد مدينه گردند.
(228)
و ما قبلت منه عطائه الا لاتقوى به ...و قال
منذرين زبير بعد ماقدم المدينة انه قد اءجازنى بماءة الف و لايمنعنى
ماصنع بى اءن اخبر كم خبره و الله انه ليشرب الخمر و الله ليسكر حتر
يدع الصوة ..(229)
يعنى هنگامى كه كاروان مدينه بر يزيد وارد شد يزيد آنها را اكرام نمود
و به آن احساس كرد و جوائز بزرگى داد؛ به عبدالله بن حنظله كه مردى
عابد و دانشمند و بزرگوار و شريف بود صد هزار درهم جايزه داد و با
عبدالله هشتاد نفر از فرزندان او بودند به هر يك از آنان ده هزار درهم
داد اينان هنگامى كه به مدينه برگشتند معايب و مفاسد يزيد را آشكار
ساختند و در برابر مردم مدينه ايستاده و گفتند ما از نزد كسى مى آئيم
كه دين ندارد و شراب مى نوشد، آلات غنا و موسيقى مى نوازد و زنان
خواننده نزد او مى خوانند كسى كه سگ بازى مى كند و شب را با ربايندگان
اموال مردم به صبح مى آورد و آنها دزدانى بيش نيستند...عبدالله بن
حنظله گفت : من از نزد كسى آمدم كه اگر نيابم فردى را مگر همين
فرزندانم هر آينه با او جنگ خواهم كرد، او به من جايزه داد و احترام
گذارد اما من جوائز او را نپذيرفتم مگر براى آنكه از نظر مالى نيرومند
گردم و از آن نيرو عليه او استفاده كنم .
منذرين زبير كه از يزيد صد هزار درهم جايزه گرفته و هنگام مراجعت از
شام به سوى كوفه نزد پسر زياد رفته بود پس از چندى به مدينه برگشت و در
برابر مردم ايستاد و گفت كه يزيد به من صد هزار درهم جايزه داد اما اين
جايزه مرا از گزارش وضع او به شما ( و آنچه كه من از وى ديدم ) باز نمى
دارد، مردم مدينه ! به خدا قسم يزيد خمر مى نوشد به خدا قسم او آن قدر
در حال مستى به سر مى برد كه نماز خود را ترك مى گويد....
آرى آلودگى و فسق و فجور يزيد تا آنجا علنى و ظاهر بود كه كاروان مدينه
نتوانست آنها را ناديده بگيرد و به اطلاع مردم نرساند، آنها با آنكه
مرد لطف يزيد قرار گرفته بودند و جوائز فراوانى به آنان داده بود با
اين حال حقايق تلخ و دردناكى كه از نزديك ديده بودند براى مردم مدينه
باز گو كردند.
يزيد عقائد خود را آشكار مى سازد.
يكى از موارد صريح و روشنى كه يزيد اصولى ترين معتقدات اسلامى را
يكباره انكار مى كند و بغض و عناد خود را نسبت به پيامبر عالى قدر
اسلام صلى الله عليه و آله علنى مى سازد اشعارى است كه وى پس از شهادت
حضرت حسين بن على عليهماالسلام ، هنگام ورود اسراء به شام در مجتمع
عمومى سروده است در آن روز كه فرزند معاويه در فكر كوتاه و ضعيفش خود
را از هر نظر فاتح و پيروز مى ديد و تنها رقيب سرسخت و تسليم نا شدنى
خود را كشته و خاندان مقدس آن حضرت را در برابر خود اسير مشاهده نمود و
آن چنان غرور و نخوت بر مغز پليدش غلبه كرد و قدرت كاذب او وى را سرمست
ساخت كه به غلط تصور كرد كارها به پايان رسيده و تمام هدفهاى شيطانى و
اصلى او و پدرش انجام گرديده و ديگر از اسلام و خاندان پيغمبر اسمى
باقى نخواهد ماند جوانان و ياران آزاده ى وى در كربلا انجام گرديد
استفاده كنند و خشم و نفرت عمومى را عليه فرزند معاويه تحريك نمايند.
اين زنان و كودكان اسير كه اكنون با پيروزى معنوى و افتخار به شهر خود
باز مى گردند مى توانند از موقعيت اختصاصى مدينه در راه رسيدن به
هدفهاى عالى و انسانى نهضت حسين عليه السلام به خوبى بهره بردارند و با
زبان آن مردمى كه پس از برگزارى مراسم حج به زيارت قبر پيامبر عاليقدر
خود مى آيد حقايق تلخ و دردناك فاجعه طف را بگوش همه مسلمين در سراسر
كشور برسانند آرى چنين فرصت بزرگوار مناسبى در مدينه هست و بخواست
خداوند بزودى خواهيم ديد كه چگونه بازماندگان حسين عليه السلام از اين
فرصت حداكثر بهره را برداشتند و توانستند محيط مدينه و در نتيجه محيط
كشور را دچار انقلاب و هيجانى شديد سازند و موقعيت خاندان رسوا را كه
با نيرنگهاى معاويه و حكومتهاى قبلى در شرف اضمحلال بود به خوبى تحكيم
بخشند و آن را تثبيت نمايند!
مدينه از حقايقى دردناك آگاه مى شود
مردم مدينه از فاجعه ى خونين طف هر چند
كم و بيش اطلاعى داشتند، اما اين خبر وحشت بار و بسيار گنگ و مبهم
بوسيله سعيد بن عاص فرماندار مدينه به آنها رسيده بود از اين نظر
جنايتها و كشتارها و وحشيگريهائى كه با دست حكومت شام نسبت به پاكترين
مردان اسلام انجام شده بود كاملا از نظر آنها پوشيده بود و اكنون كه
كاروان اسارت به مدينه باز مى گردد مردم آن شهر مصيبتهاى جانسوز نينوا
را از زبان صاحبان مصيبت مى شوند، هنگامى كه اين قافله به نزديك مدينه
رسيدند، امام سجاد عليه السلام به منظور آنكه شهر مدينه را براى يك
جنبش و انقلاب فكرى در راه بهره بردارى از نهضت مقدس سالار شهيدان
آماده گرداند، بشير بن جذلم را كه در ركاب آن حضرت بود به حضور طلبيد و
فرمود يا بشير: رحم الله اءباك لقد كان شاعرا
فهل تقدر على شيئى منه ؟ فقال بلى يا بن رسول الله انى شاعر فقال ادخل
المدينة وانع اباعبدالله قال بشير فركبت فرسى و ركضت صوتى بالبكاء و
انشاءت اقول .
يا اهل يثرب لامقام لكم بها |
|
قتل الحسين فادمعى مدرارا |
الجسم منه بكر بلاء مضرج
|
|
و الراءس منه على القناة يدار
(230) |
يعنى اى بشير! خدا پدرت را رحمت كند، او مردى شاعر بود آيا تو هم مى
توانى شعر بگوئى عرضع داشت بلى يابن رسول الله من هم شاعرم ، فرمود پس
داخل مدينه شو و مردم را از شهادت حسين آگاه گردان بشير مى گويد بر اسب
خود سوار شدم و با چشم گريان گفتن اى اهل مدينه ! ديگر در اينجا نمانيد
زيرا حسين كشته شد و در شهادت او است كه من اينگونه مى گريم ، بدن مقدس
او را در كربلا به خون آغشته كردند و سر او را بر بالاى نيزه در شهرها
گرداندند
آنگاه گفتن اى اهل مدينه ! اينك على بن الحسين است كه يا عمه ها و
خواهران خود نزديك شماست و پشت ديوار شهر جاى دارد.من فرستاده ى او
هستم كه جايگاه او را به شما نشان دهم ، بشير مى گويد:
در هنگامى كه مردم مدينه صداى مرا شنيدند و از مراجعت زنان و فرزندان
داغ ديده حسين آگاهى يافتند نه تنها مردان بلكه هيچ زن مستوره اى باقى
نماند مگر آنكه ضجه زنان از خانه بيرون آمد و به خارج شهر رهسپار
گرديد. آن روز فريادها و ناله هائى در فضاى مدينه طنين انداخت كه مانند
آن ديده نشده بود.
با اين ترتيب زين العابدين عليه السلام زمينه ى دلها و افكار اجتماع را
براى يك بهره بردارى عظيم در راه هدف مقدس خود آماده ساخت ، اكنون
جمعيت از زن و مرد در اطراف خيمه آن بزرگوار موج مى زند و بايد آن حضرت
از اين فرصت استفاده كند و جنايتها و وحشيگريهاى حكومت شام را كه در يك
بيابان دور دست نسبت به خاندان پيغمبر و پاك مردان بزرگ اسلام انجام شد
آشكارا و بر ملاء سازد.
امام عليه السلام به خوبى مى داند كه اگر يك انقلاب فكرى و هيجان عمومى
به نفع خاندان پيغمبر و طرد و لعن دودمانى بنى اميه در شهر مدينه به
وجود آيد به علت موقعيت خاصى كه آن شهر دارا است خواه و نا خواه در
سراسر كشور اثر عميقى خواهد گذارد، امام سجاد بايد اين انقلاب را از هم
اكنون پايه گذارى كند و ماهيت اهرمنى بنى اميه و دشمنان واقعى اسلام را
آشكار سازد، اين اين نظر از خيمه بيرون آمد در حالى كه دستمالى در دست
داشت تا اشكهاى چشم خود را ( كه هر يك چون سيلى بنيان كن پايه هاى قدرت
آن بوسفيان را فرو مى ريخت ) پاك كند آنگاه در برابر آن جمعيت انبوه كه
ضجه ها و فريادهاى خود را نمى توانستند كنترل كنند قرار گرفت و با شاره
ى دست مردم را به سكوت امر داد و اينگونه شروع به سخن فرمود:
الحمد الله رب العالمين ملك يوم الدين بارى ء
الخلايق اجمعين ...ايها القوم ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جليلة
و ثلمة فى الاسلام عظيمة قتل ابو عبدالله الحسين و عترته و سبى نسائه و
صبيته و دار و ابر اءسه الى البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزية
التى لامثلها رزية ، ايها الناس فاى رجالات منكم يسرون بعد قتله ام اى
فؤ اد لايحزن من اجله ام اءيه عين منكم لقتله اى اى فؤ اد لايحن اليه
اى سمع يسمع هذه الثلمة التى ثلمت فى الاسلام و لا يعصم ايها الناس
اصبحنا مطرودين مشردين مذودين و شاسعين عن الامصار...من غير جرم اجتر
مناه و لا مكروه ارتكبناه و لاثلمة فى الاسلام ثلمناها ماسمعنا بهذا فى
آبائنا الاولين ان هذا الااختلاق و الله لوان النبى تقدم اليهم فى
قتالنا كما تقدم اليهم فى الوصاية بنا لمازاد و اعلى مافعلوا
(231)
يعنى حمد خداى كه پروردگار 0 مالك روز جزا و آفرينده ى همه ى مخلوقات
است ... اى مردم سپاس خداى را كه ما را مورد آزمايش قرار داد به
مصيبتهائى بزرگ و شكافى عظيم كه در اسلام واقع شده است ، همانا حسين بن
على و ياران و جوانان او را كشتند و زنان و فرزندانش را اسير نمودند و
سر نازنين او را بر بالاى نيزه در شهرها گرداندند و اين مصيبتى است كه
مثل و مانند ندارد.
اى مردم ! كدام يك از مردان شما پس از اين مصيبت دلشاد خواهد شد و كدام
دلى است كه به خاطر آن دچار اندوه نگردد؟ او كدام چشمى است كه از ريختن
اشك خود دارى نمايد؟ اى مردم كدام قلبى است كه شيفته آن حضرت نشود؟ او
كدام گوشى است كه بتواند اين مصيبت را بشنود؟!
اى مردم ! ما را پراكنده ساختند و از شهرها دور نمودند....بدون آنكه
گناهى را مرتكب شويم يا عمل ناشايسته اى را انجام دهيم و يا رخنه اى را
در اسلام ايجاد كرده باشيم به خدا سوگند كه اگر رسول خداى به جاى اينكه
اين جماعت را به حمايت و حراست از ما وصيت مى فرمود به قتال و محاربه ى
با ما دستور مى داد هر آينه بيش از آنچه كه تا؟ نون نسبت به ما كردند
انجام نمى دادند.
امام عليه السلام در ميان شور و هيجان شديد مردم كه با اشك و آههاى
سوزناك آنها تواءم بود خطابه ى خود را به پايان رساند، در اين گفتار
زين العابدين براى اولين بار جنايات هولناك و وحشيگرى هاى حكومت دمشق
را بى پرده براى مردم مدينه روشن ساخت و دودمان بنى اميه را رسوا نمود؛
هنگامى كه خطبه ى امام به پايان رسيد صعصعة بن سوحان كه از ياران به
وفاى اميرالمؤ منين على بن ابيطالب عليه السلام بود به پاى خواست و
سخنانى ايراد نمود آنگاه كاروان حسينى در ميان اشك و آه مردم به شهر
مدينه وارد گرديدند.
راهى كه كاروان تبليغ حسين در مدينه در پيش گرفت
اكنون كه كاروان اسيران از سفر كوفه و
شام با پيروزى كامل و نفوذ و اعتبار معنوى بر مى گردند آيا ديگر در
مدينه هيچگونه وظيفه اى از نظر نهضت بر عهده ندارند؟ آيا آنها در اين
شهر بكار و زندگى معمولى خود مى پردازند و گذشته هاى دردناك و تلخ را
يكباره فراموش مى كنند؟ آيا اين زنان و كودكان درباره ى فاجعه ى خونين
طف و كشتارها و وحشيگريهائى كه در آن بيابان دور دست انجام شد سكوت
اختيار مى كنند و ديگر از آنهمه مصائب دم نمى زنند؟ نه ، قطعا اين چنين
نيست .
آنها هر چند اكنون به وطن بر گشتند اما وظيفه مهم و عظيمى بر عهده
دارند كه شايد سبكتر از وظائفى كه در كوفه و شام انجام داده اند نباشد،
آنها نه تنها بايد نسل حاضر و سراسر كشور را از درندگيها و بى شرفيها و
جنايتهاى حكومت آل ابوسفيان مطلع سازند بلكه بايد اين حقايق جانسوز و
خونين را با حفظ صورت اصلى آن به نسلهاى آينده اسلامى و به تاريخ بشريت
تحويل دهند.
آنها به خوبى مى دانند كه سكوت در باره ى اين حادثه چيزى جز امكان دادن
به فرزند معاويه تا از فرصت گذشت زمان
استفاده كند و آن حقايق تكان دهنده را دچار تحريف و دگر گونى سازد، با
اين ترتيب به خوبى روشن مى شود اين رسالتى كه خاندان حسين عليه السلام
در مدينه از نظر نهضت و حفظ و پاسدارى از آن بر عهده دارند بسيار مهم و
شايد حساستر از آن قدمهاى برجسته اى است كه در شام و كوفه بر داشته
اند، در اين قسمت جاى هيچگونه ترديد نيست . اما بايد ديد اين وظيفه ى
بزرگ را در گوشه ى مدينه و در آن شرائط خفقان آورى كه بر سراسر كشور
حكومت مى كرد چگونه مى توانند انجام دهند و حكومت دودمان بنى اميه را
از چه راهى مى توانند رسوا سازند؟
آيا براى رسيدن به اين هدف وزنده نگه داشتن خاطره هاى نينوا راهى جزا
استفاده از سوگوارى و عزادارى وجود دارد؟!
آيا جز به بهانه ى اشك ريختن براى مصائب حسين عليه السلام و جوانان و
ياران آزاده ى وى راه ديگرى براى شرح رسوائيها و جنايتهاى بنى اميه هست
؟ قطعا نه . از اينجا است كه مى بينيم اين داغ ديدگان آزاده پس از ورود
به مدينه همواره به سوگوارى و عزادارى مشغول بودند و هر يك سعى مى كردن
به نحوى خاطره ى دردناكى را از مصائب طف زنده گرداند و در بين اجتماع
نشر دهد تا از اين راه فضيحت هاى حكومت آل ابى سفيان را آشكار سازد.
رباب بانوى بزرگ كربلا در ميان آفتاب مى نشست و در زير سقف و سايه نمى
رفت تا با اين كار به امت اسلامى اعلام كند كه آن ناپاكان بى شرم پس از
كشتن ، بدن فرزند پيغمبر را در ميان آفتاب بجاى گذاردند و آن را دفن
نكردند!!! امام زين العابدين عليه السلام هنگامى كه آب و غذا مى ديد
گريه مى كرد و مكرر مى فرمود:
قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا.
يعنى پسر پيغمبر را گرسنه و تشنه كشتند، حضرت سجاد عليه السلام هيچ
منظره اى را مشاهده نمى كردند مگر آنكه خاطره ى دردناكى را از كربلا
ياد آور مى شدند و مى گريستند.
حضرت ابوالفضل عليه السلام يعنى فرمانده سپاه فضيلت و پرورش يافته ى
دامان على عليه السلام براى پيامبر خدا بوده است اين پيكره فضيلت و
شجاعت كه با سه برادر رشيدش در حادثه ى طف به شهادت رسيدند مادر پيرى
دارند كه در حال حيات است و به ام البنين
مى كنى است اين بانوى داغ ديده به قبرستان بقيع مى آمد - همان
گورستانيكه به علت قداست و در برداشتن قبور پاكان اسلام مورد احترام و
محل رفت و آمد مردم مدينه و زائرين قبر پيغمبر است - در حاليكه جمعى از
زنان و بانوان بزرگ مدينه در گرد آن مخدره بودند آنگاه در آنجا به ياد
فرزندانش آن چنان جانسوز ناله مى زد كه دل سخت ترين دشمنان خاندان وحى
(مانند مروان بن حكم ) را تكان مى داد و دچار تاءثر مى ساخت ، مرثيه ى
اين بانو در باره ى جوانانش معروف و مشهور است :
بازماندگان شهداى طف و اسيران راه كوفه و شام كه اكنون به مدينه باز
گشتند با اين ترتيب جنايتها و رسوائيهاى حكومت آل ابى سفيان را بى پرده
شرح مى دهند و در نتيجه محيط مدينه آن چنان ماتم زده شده بود كه گويا
ابرى سياه از مصيب و غم همواره بر آن سايه افكنده است به طورى كه نه
تنها ساكنين آنجا بلكه براى هر زائر و تازه وارد ( كه تعداد آنان
بيشمار و فراوان بود) به خوبى احساس مى شد كه اين شهر در مرگ عزيزان
اسلام در غم و اندوهى دردناك و كشنده فرو رفته است ! آن اجتماع عظيمى
كه (مخصوصا در ايام حج ) براى زيارت قبر پاك پيغمبر صلى الله عليه و
آله وارد مدينه مى گرديد هر چند اكثر آنها از فاجعه ى خونين و بيداد
گريهائى كه حكومت دمشق در بيابان كربلا نسبت به عزيزترين خاندان اسلام
انجام داده بود بى خبر بودند، اما محيط پرهيجان مدينه و خاطره هاى
سوزناكى كه به صورت سوگوارى زنان و كودكان مصيبت ديده حسين عليه السلام
از كربلا مجسم مى ساختند به زودى همه مردم را در جريان فاجعه ى نينوا
قرار مى داد و طبعا با مراجعت آنان به شهرها و وطنهاى خود سراسر كشور
از آدم كشيها و جنايتها و وحشى گريهاى دودمان بنى اميه به خوبى آگاه مى
شد، عمل خاندان پيغمبر در مدينه به ظاهر سوگوارى و عزادارى بود، اما در
باطن تبليغات وسيع و مؤ ثرى بود كه عليه دودمان بنى اميه و براى تثبيت
موقعيت دودمان وحى انجام مى گرديد و نفرت و انزجار شديدى در دلهاى مردم
نسبت به آل سفيان ايجاد مى نمود، اين سوگواريها و اشك و ناله ها و
اولين اثر ظاهر خود را در مدينه نشان داد و از بازگشت خاندان حسين عليه
السلام چند روزى بيشتر نگذشته بود كه مردم آن شهر به رهبرى عبدالله بن
حنظله قيام كردند، اين جنبش و قيام كه به منظور درهم ريختن شالوده
حكومت يزيد و خونخواهى حسين بن على عليه السلام انجام شد هر چند با دست
يكى از ناپاكترين ياران و فرماندهان ارتش پسر معاويه با وضع ننگين و
رسوائى درهم شكسته شد، اما حكومت دمشق نتوانست با انجام اين كار پيروزى
مهمى در راه تثبيت وضع متزلزل خود به دست آورد زيرا در آن هنگام سراسر
كشور مانند آتشهاى گداخته اى بود كه براى مشتعل ساختن و سوزاندن ريشه
هاى حيات دودمان بنى اميه آماده بود ولى در زير خاكى خاكستر پنهان بود.
يزيد هر چند قيام مردم مدينه را با انجام جنايتها و گناهانى كه در
تاريخ انسانيت كم سابقه است در هم شكست ، اما بر فضيحت و ننگ خويش
افزود و خود را رسواتر ساخت و نفرت و انزجار مردم را از حكومت خود شديد
نمود، آن نيروى معنوى و نفوذ و اعتبار نامحدود حسين عليه السلام كه در
اثر مظلوميت كسب شده بود بالاخره توانست طوفانى عظيم در سراسر كشور
ايجاد كند و با پس كردن آن خاكسترها آتش هاى آماده را شعله ور سازد.
آرى باتكاء همين قدرت بود كه بنى العباس توانستند به نام حمايت از
خاندان پيغمبر و خونخواهى حسين عليه السلام بزودى به دوران عزت و قدرت
بنى اميه براى هميشه خاتمه دهند و نام و نشان آنها را محو سازند و
دنياى انسانيت را از ننگ حكومت آنها نجات بخشند.
كاروان اسيران رسالت خود را به پايان رساند
با مطالبى كه ما تا اينجا شرح داديم به خوبى روشن شد كه زنان و
فرزندان اسير حسين عليه السلام نه تنها در سفر كوفه و شام بلكه هنگام
بازگشت به مدينه هم براى پاسدارى از نهضت و به ثمر رساندن فداكاريهاى
سالار شهيدان و جوانان و ياران آزاده ى وى فعاليت هاى مؤ ثر و كوششهاى
پى گيرى انجام دادند و با استفاده از تنها راه ممكن يعنى سوگوارى و
عزادارى توانستند حقايق خونين كربلا را از تحريف حكومت آل ابى سفيان
حفظ كنند و فاجعه ى دردناك طف را كه سندهاى زنده و غير قابل انكارى بر
رسوائى ، ننگ ، ناجوانمردى ، خونخوارى و بيدادگرى يزيد بن معاويه بود
به نسل حاضر و نسل هاى آينده اسلامى با همان صورت اصلى تحويل دهند، اين
مهمترين وظيفه اى بود كه بر عهده ى خاندان حسين عليه السلام قرار داشت
و آنها هم توانستند با استفاده كافى از فرصت هاى مناسب و امكانات موجود
اين رسالت بزرگ را با موفقيت به پايان برسانند، آنها نهضت را به ثمر
رساندند و از دستبرد حكومت بيدادگر به خوبى حفاظت كردند تا در پرتو
فداكاريها و جانبازيهاى آن مردان بزرگ اسلام موجوديت و هستى اين مكتب
بزرگ آسمانى براى هميشه تضمين گردد و از خطر سقوط حتمى و محو صورت اصلى
آن نجات يابد.
ما در اينجا در صدد ارزيابى قيام خونين حسين عليه السلام و فداكارى
هائى كه آن حضرت و جوانان و ياران پاك او در صحنه ى كربلا از خود نشان
دادند نيستيم زيرا در اين باره به طور مفصل در صفحات 165 تا صفحه 184
اين كتاب بحث كرده ايم و خوانندگان عزيز را به آنجا ارجاع مى دهيم ولى
اكنون مى خواهيم به خواست خداوند طرز بهره بردارى از اين نهضت بزرگ را
در عصر حاضر و كارهائى كه در اين راه و به اين اسم انجام شده و مى شود
به طور اجمال مورد بررسى قرار دهيم آنگاه نظر انتقادى و سپس اصلاحى خود
را در اين باره بنگاريم .
از فاجعه خونين طف چگونه بايد بهره برداشت ؟
ترديدى نيست كه مجامع ياد بودى كه به نام حسين بن على و حوادث
خونين كربلا تحت عنوان سوگوارى و عزادارى در طول تاريخ به وجود مى آيد
از مظاهر بزرگ و يكى از سمبل هاى حيات مذهبى و معنوى مردم شيعه بوده
است ، اين مجالس و اجتماعات كه به نام سوگوارى حسين عليه السلام طى
قرنها تشكيل مى شود بدون ترديد در نشر معارف اسلام و حقايق دين و آشنا
ساختن مردم به اصول و مقررات اسلامى نقش حياتى و بزرگى را دارا است .
انجمن به نام عزادارى بود اما در آن
تفسير قرآن مى گفتند، مسائل دين تعليم مى دادند، اصول عقائد بيان مى
كردند، پند و موعظه و اندرز مى دادند، روش اخلاقى اسلام و حالات بزرگان
مذهب بيان مى كردند، روح حمايت از مظلوم و دشمنى با سمتگر در بين مردم
ايجاد مى نمودند و خوشبختانه اين روش و رسم تا هم اكنون هم ادامه دارد،
اينها حقايقى است كه انكار آن از يك حالت انحراف در قضاوت و ارزيابى
نكردن صحيح حقايق و واقعيات ، حكايت مى كند آرى نقش عظيم و حياتى اين
مجامع را نمى توان ناديده گرفت و حقا اثر عميق آنها به طور كلى از نظر
زنده ساختن تعليمات عاليه اسلام و (تا حدود زيادى ) براى جلوگيرى از
گناه و فساد اجتماع هيچ گونه جاى انكار نيست ، اما از آنجائى كه
هر كلى را خارى هست در اين انجمنهائى هم
كه به نام رهبر آزاد مردان جهان تشكيل مى گردد متاءسفانه گاهى نه تنها
در راه نشر اصول و معارف اسلامى و روشن ساختن هدف اصلى نهضت قدمى
برداشته نمى شود بلكه مطالب و سخنانى ايراد مى گردد كه با حقايق دين و
واقعيات اسلام و مقصد اصلى حسين بن على عليه السلام فرسنگها فاصله
دارد.
آيا اين غم انگيز نيست ؟ كه خاطره هاى حيات بخش نينوا را كه بر
كالبدهاى اجتماعات مرده و ملتهاى ستمديده روح آزادى و زندگى مى دمد و
حوادثى كه در آن سر زمين عدل و آزادى واقع شد و هر يك عاليترين درس عزت
و آزادگى و فضيلت به جهان انسانيت مى دهد به صورت بسيار مبتذل و ذلت
آورى ياد كنيم و (مثلا) به بهانه زبانحال
از قول سالار شهيدان بخوانيم شدم راضى كه زينب
خوار گردد؟
حسين كه خود در روز عاشوراء ضمن گفتارهاى گرم و آتشين فرياد مى زد.
...الا و ان الدعى ابن الدعى قدر كزنى بين
اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة ياءبى الله لنا ذلك و
رسوله و المؤ منين و حجور طابت و طهرت و انوف حمية و نفوس ابية من ان
تؤ ثر طاعة اللئام على مصارع الكرام .
يقين اين ناپاك و فرزند ناپاك مرا بين دو كار مخير ساخت يا ذلت را
بپذيرم و در برابر يزيد تسليم شوم و يا آنكه كشته گردم و به حكم شمشير
تن دهم ! اما از ما خاندان پيغمبر ذلت به دور است ، نه خدا براى ما ذلت
مى خواهد و نه پيامبر او و نه مردان پاك دل و مؤ من و نه آن دامنهاى
منزهى كه ما را در ميان خود پرورانده است .
اين دماغهاى با حميت و انسانهاى عزيز اجازه نمى دهند كه گردن جوانمردان
و آزادگان اجتماع در زير طاعت و فرمان فرومايگان و بى اصالتهاى اين امت
خم شود.
آيا با اين منطق سازش دارد كه ما به آن حضرت و ياران عزيزش نسبت خوارى
و ذلت بدهيم ، اگر حسين عليه السلام مى خواست بانوى قهرمان كربلا يعنى
زينب خوار گردد، در برابر يزيد تسليم مى شد و با او بيعت مى نمود، ولى
فرزند پيغمبر نه تنها براى نجات خواهر بزرگ خود از خوارى بلكه براى
نجات اسلام و اجتماع اسلامى از ذلت و ننگ آن فداكارى عجيب و فوق طاقت
بشرى را انجام داد آرى گاهى سرگذشت آزاد مردان جهان و عزيزان اسلام را
در مجالس سوگواى اينگونه ياد مى كنند و گاهى هم هدف بزرگ و جهانى حسين
بن على عليه السلام را از نهضت تا آنجا دچار تحريف و دگرگونى مى سازند
كه آن سلاله ى نبوت و ياران پاك او را كه بر گزيدگان خدا بودند
فدائى امت گنه كار معرفى مى نمايند اصلى
آن بزرگوار را تنها شفاعت افراد آلوده و گناهكار در قيامت مى دانند!!!
آيا اين كشنده نيست ؟!
حادثه ى خونين نينوا و هدف آسمانى و انسانى سالار شهيدان كه با دست
حكومت يزيد بن معاويه دچار تحريف نگرديده بوسيله ى جمعى از دوستان
نادان آن حضرت (كه خوشبختانه تعداد آنها زياد نيست ) اينگونه دچار
دگرگونى و تحريف گردد؟
آيا قابل قبول است كه ما مقصد اصلى جگر گوشه ى پيغمبر و آن حجت خدا و
امام معصوم و جوانان و ياران پاك او را در همين خلاصه كنيم كه جمعى از
بوالهوسان و بندگان هوى و شهوت هر عملى را كه خواستند انجام دهند و هر
گناهى را كه اراده كردند مرتكب گردند و با اين حال آسوده خاطر باشند كه
حسين خود و جوانان خود را قربانى و فداى آنها ساخت .
آيا اين گنه كاران آن قدر عزيزند كه عزيزترين انسانهاى امت بايد فداى
آنها گردد؟ اشتباه نشود. ما عظمت معنوى حسين عليه السلام و قرب و منزلت
خاصى كه آن بزرگوار در پيشگاه آفريد گار بزرگ جهان دارد و مقام شفاعت
عظمائى كه خداوند به آن حضرت در قيامت عنايت فرموده انكار نمى كنيم ،
اما مى گوئيم اينكه ما هدف مقدس سلاله ى نبوت را از آن همه فداكارى و
تحمل مصائب تنها در ابن خلاصه كنيم كه آن حضرت در قيامت از گناهكاران
امت شفاعت نمايد بسيار جفا و جاهلانه است .
حسين بن على عليه السلام خود بارها در باره ى مقصد و هدف اصلى خويش سخن
گفت اما حتى در يك مورد هم خود را فدائى امت معرفى نكرد و مقصود عالى
خويش را تنها شفاعت جمعى از گناهكاران بيان نفرمود:
اين اعتقاد (فداى گنهكاران شدن ) ساليان درازى است كه در بين نصارى
نسبت به عيسى بن مرديم رواج دارد و آنها هستند كه با صراحت مى گويند و
مى نويسند كه آن پيامبر بزرگ الهى فداى پيروان خود شد و تنها براى نجات
آنها از گناه در پيشگاه پدر!!! جان خود را از دست داد!!!
اين اعتقاد آنها است كه درباره ى عيسى مسيح دارند، ولى شايسته اسلام و
اين مكتب زنده و علمى نيست كه پيروان آن نسبت به يكى از رهبران بزرگ
خويش چنين اعتقاد غير منطقى را دارا باشند.
اين عقيده ى سخيف تا جائى شايع گرديد كه جمعى از نويسندگان غربى (
مانند مسيوماربين آلمانى ) تصور كرده اند كه اين اعتقاد يك اصل اسلامى
است و شيعيان همگى بدان معتقدند.
نامبرده مى نويسد ...همانگونه كه ما مى گوئيم
عيسى متحمل زحمات و مشقت زيادى شد تا گناهان بر پيروانش بخشوده شود
مسلمانان هم در حق حسين مى گويند... ما بايد هدف عالى و بزرگ
فرزند على عليه السلام را از نهضت از گفتارها و خطبه هاى آن حضرت بدست
آوريم ، مگر نه اين است كه آن بزرگوار در روز عاشوراء در ميان آتش و
خون و در ضربات شمشيرها و نيزه ها مى فرمود:
ان كان دين محمد لم يستقم |
|
الا بقتلى فيا سيوف حذينى |
يعنى اگر دين محمد و آئين آسمانى او پا بر جا نمى ماند مگر با كشته
شدنم پس اى شمشيرها! بر بدن من كارگر شويد و مرا در برگيريد
حسين بن على عليه السلام و ياران پاك او كشته شدند و زنان و فرزندان آن
حضرت به اسارت رفتند تا آنكه نام خدا زنده بماند، عدالت و حق پيروز
گردد زحمات انبياء و فرستادگان بزرگ الهى فراموش نشود:
فداركاريهائى كه در راه حقيقت و فضيلت در طول تاريخ انجام شده بود
پايمال نگردد با ظلم و تباهى و فساد مبارزه شود و بالاخره براى آنكه
دودمان كثيف بنى اميه هم چيز را بازيچه دست خود و حكومت خود قرار ندهند
اينها هدفهاى عالى و انسانى حسين است ، اينها همان مسائلى است كه سالار
شهيدان باره ها از آنها سخن گفت گاهى مى فرمود:
الا ترون الى الحق لايعمل له والى الباطل لا
يتنهى عنه ...فانى لاارى الموت الاسعادة و الحيوه مع الظالمين الا
برما.
و زمانى مى گفت :
انى احب الامر بالمعروف و انكر المنكر.
و يا در وصيت نامه خود به محمد حنفيه نوشت :
وانى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و
لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى صلى الله عليه و آله اريد
اءن آمر بالمعروف و انهى عن المنكر.
و يا در برابر فرماندار مدينه مى فرمود:
.. ويزيد رجل فاسق شارب الخمر، قاتل النفس
المحرمة ، معلن بالفسق و مثلى لايبايع مثله .
و يا آنكه در برابر پيشنهاد لعنتى مردان بن حكم (كه آن حضرت را به
تسليم در برابر پسر معاويه توصيه مى نمود) مى فرمود:
...و على الاسلام اذقد بليت الامة براع مثل يزيد
اينها هدفهاى عالى حسين است كه خود در باره ى آنها سخن گفت يعنى مبارزه
با ستم ، تسليم نشدن در برابر بيداد گرى مانند يزيد امر به معروف و نهى
از منكر نمودن همان منكرى كه اجتماع اسلامى به آن دچار گرديده بود يعنى
انحراف در حكومت اسلامى ، زنده كردن حق و نابود ساختن باطل ، حمايت از
اسلام و نجات آن از سقوط، اصلاح امت و دادرسى از آن اينها است آن
هدفهاى مقدسى كه فرزند اميرالمؤ منين عليه السلام به خاطر آنها قيام
كرده و بايد اين مقاصد انسانى و اسلامى به دوستان آن حضرت تفهيم شود،
بايد آنها بدانند كه حسين بن على عليه السلام چرا كشته شد و به خاطر چه
هدفهائى آن مصائب فوق طاقت بشرى را تحمل كرد تا هر چه بيشتر در راه
زنده كردن آن اهداف بزرگ كوشش كنند امام صادق عليه السلام هنگامى كه
درباره ى مقصد اصلى و آسمانى حضرت حسين سخن مى گويد و موقعيت ننگين و
آلوده ى دشمنان آن حضرت را در برابر آن بزرگوار شرح مى دهد.به خداوند
چنين عرضه مى دارد:
و بذل مهجته فيك ليستقذ عبادك من الجهالة و حيرة
الضلالة و قد توارز عليه من عزته الدنيا و باع حظله بالارذل الاذنى و
شرى آخرته بالثمن الاوكس و تغظرس و تردى فى هواه و اسخطك و اسخط نبيك و
اطاع من عبادك اهل الشقاق و النفاق و حملة الا و زار المستوجبين النار
(232)
يعنى خدايا حسين خون خود را در راه تو داد تا بندگان تو را از جهالت
نجات بخشد و از سر گردانى ضلالت و گمراهى برهاند. كسانى به دشمنى با او
برخاستند كه دنيا سخت آنها را فريفته بود و نصيب بى پايان آخرت را به
متاع پست اين جهان با بهائى بسيار ناقص فروختند، آنها تكبر ورزيدند و
در هواهاى خود غوطه ور شدند و به پستى رسيدند، آنها ترا و پيامبر ترا
به غضب در آوردند و از منافقين و فريبكاران اطاعت كردند.آنهائى كه گناه
امت اسلامى بر گردن آنان است و مستحق عذاب و آتش غضب تو هستند.
در اين گفتار امام ششم عليه السلام هدف مقدس حسين بن على را آشكارا شرح
مى دهد و مقصد اصلى از آن نهضت را با صراحت بيان مى كند ولى آن هدف از
نظر امام صادق عليه السلام تنها فدائى امت
گنهكار بودن و شفاعت از آنان در قيامت نيست بلكه نجات دنياى
انسانيت است از جهالت ، نادانى ، بى خبرى ، گمراهى ، سر گردانى ، ضلالت
.
آرى حسين عليه السلام به خوبى مى دانست كه اين مردم بى خبر و نادانند
كه آلت دست حكومتهاى بيداد گر و ستمكار واقع مى شوند. اين مردم سرگردان
و گمراهند كه حكومت هاى فاسد در راه رسيدن به خواسته هاى شيطانى و
جهنمى خود از گرده ى آنها بار مى كشند.
خون حسين ريخته شد و نهضت مقدس او انجام گرديد تا آن عباد گمراه ، آن
اجتماع سرگردان ، آن ملت نادان و بى خبر از آن وضع دردناك خلاصى يابد،
تا امت بصيرت پيدا كند و دانا شود از گمراهى و ضلالت نجات يابد تا
بداند چه مى كند و به كجا مى رود، به چه كسى بار مى دهد، و نيروى
انسانى خود را در اختيار چه قدرتى مى گذارد، آرى اينها است آن هدفها
ريخته شد ليستقذ عبادك من الجهالة و حيرة
الضلالة و بايد دوستان آن حضرت به اين هدفها آشنا گردند و براى
رسيدن به آنها كوشش كنند.
از مجالس سوگوارى بهتر بهره برداريم .
همانگونه كه ما ياد آور شديم جاى ترديد نيست كه مجامعى كه به
نام سوگوارى حسين بن على عليه السلام به وجود مى آيد در نشر معارف
عاليه اسلام و آشنا ساختن مردم به اصول و مقررات و مسائل اسلامى و
جلوگيرى از فساد و گناه نقش مهمى را دارا است .
ما به خوبى مى دانيم كه در بسيارى از اينگونه مجامع به خاطر مباحثى كه
گاهى طرح مى گردد و پند و اندرزهائى كه داده مى شود نه تنها ده ها شارب
الخمر، تارك الصلوة ، متجاوزين باموال و نواميس ديگران و بالاخره افراد
آلوده به گناه تحول اساسى و اصولى در زندگى معنوى و مذهبى آنها به وجود
مى آيد و آنها را در شمار مردان شايسته و پاك قرار مى دهد بلكه در
روحيه همگان كم و بيش اثرهاى عميق و قابل توجهى بجاى بجاى مى گذارد و
حداقل آنها را از آلوده شدن به گناهان و انحرافات تازه و بيشتر باز مى
دارد.
آرى در برابر هزاران عوامل فساد و تباهى كه در اجتماع ما وجود دارد حقا
اين مجامع يك عامل باز دارنده مؤ ثر و مهمى است اينها حقايقى است كه ما
آن را انكار نمى كنيم اما مى گوئيم متاءسفانه به مقدارى كه در راه به
وجود آمدن اين اجتماعات نيرو مصرف مى شود بهره بردارى نمى گردد.
نام مقدس حسين عليه السلام وسيله اى مؤ ثر است كه مى توانيم در پرتو آن
طبقات مختلف و گوناگون اجتماع را به ساده ترين وجه گرد يكديگر جمع كنيم
و از آنان در همه ى زمينه ها حداكثر بهره را برداريم اما بدبختانه از
اين امكان وسيع و حساس به طور ناچيزى استفاده مى كنيم . در اجتماع ما
گاهى ديده مى شود كه مجالس بزرگ و مهمى به وجود مى آيد ولى در آنجا جز
برنامه ى سوگوارى و عزادارى كار مثبت ديگر انجام نمى گردد.
اشتباه نشود! نويسنده ارزش معنوى بكاء و سوگوارى بر فرزند شهيد پيغمبر
حسين بن على عليه السلام را انكار نمى كند. ما كاملا معتقديم كه نفس
المهموم لظلمنا تسبيح و همه لنا عبادة .
ما در شمار آن دسته اى نيستيم كه با يك فكر خشك و جامد به همه چيز و به
تمام مسائل تنها از دريچه ى منافع مادى و زندگى محدود اين جهان مى
نگرند و عملا گويا تمام ارزشهاى معنوى و روحانى را انكار مى كند!!! اين
دسته بهره موضوعى كه برسند و در برابر هر مسئله كه قرار بگيرند بلا
درنگ مى پرسند، منافع اجتماعى ، بهداشتى ، اقتصادى اين كار چيست و براى
زندگى اين جهان چه بهره اى دارد؟
ما با اين طرز فكر ميانه خوبى نداريم و معتقديم كه همه ى ارزشها در
مسائل بهداشتى ، اقتصادى و بالاخره زندگى اين جهان خلاصه نمى شود
بسيارى از مسائل است كه علاوه بر داشتن اينگونه منافع داراى ارزشهاى
معنوى بزرگى است و اين ارزشها را كسانى درك مى كنند كه (علاوه بر آنكه
به يك حقيقت روشن يعنى جهان ديگر معتقدند) براى عواطف انسانيت ، فضائل
اخلاقى و فداكاريهائى كه در راه عدالت و آزادى انجام مى شود اصالتا
ارزش قائل باشند.
نويسنده معتقد است آنهائى كه در برابر حادثه ى خونين طف و فاجعه جانسوز
كربلا بى تفاوت هستند و هيچ گونه تاءثر و تاءلم در خود حس نمى كنند
قطعا از عواطف پاك انسانيت بى بهره اند، آيا ممكن است عاطفه اى در
انسانى يافت مى شود و با اين حال از شنيدن و يا خواندن تاريخ زندگى يك
آزاد مردى كه براى دفاع از حق و حقيقت ، عدالت و فضيلت در برابر ستم و
استبداد و كفر بيداد گرى از هيچ گونه فدا كارى دريغ ننمود ابدا متاءثر
و ناراحت نگردد؟!
اگر حادثه ى كربلا كه پاكترين و اصيل ترين نمونه مقاومت مظلومى در
برابر ستمگر و ظلم و گناه و فساد است عاطفه ى انسانى او را تحت تاءثير
قرار ندهد پس كدام حادثه ى مظلومانه براى وى تاءثرانگيز و غم آور خواهد
بود؟!
حكومت كثيفى كه براى خفه كردن صداى فساد عدل و آزادى و پيكار كننده ى
با ظلم و فساد از هيچ جنايت و گناهى رو گردان نشد خيمه هاى كودكان را
آتش زد، آب را بر روى بزرگان و خردسالان بست ، اطفال شير خواره را هدف
تير قرار داد، زنان و بچه هاى داغ دار را به اسارت برد و بر بازوهاى
آنان ريسمان بست و بر بدنهاى لاغر و نحيف آنها تازيانه نواخت و حتى سر
بريده پاكترين انسانهاى عصر خود را در مجلس عمومى مورد اهانت قرار داد،
خواهران و دختران مصيبت ديده شهداى طف را در شهرها و بلاد گرداند در
حاليكه سرهاى بريده برادران و پدران آنها در برابر چشم آنان در بالاى
نيزه قرار داشت ، آيا يك انسان با فضيلت مى تواند در برابر اين حكومت
سمتگر و آن مظلومى كه در برابر او قرار گرفته بود يكسان و مساوى باشد؟!
اگر انسان دوستى ، فضيلت خواهى ، و عواطف بشريت ايجاب مى كند كه هر
فردى از پسر فردى از پسر معاويه و حكومت ننگين وى اظهار تنفر و انزجار
كند همان عوامل هم الزام مى كند كه هر انسانى در برابر حادثه ى كربلا و
فاجعه ى خونين طف پاكترين احساسات و عواطف خود را تقديم دارد با اين
ترتيب تاءثر و سوگوارى براى سالار شهيدان و رهبر آزادگان يعنى حسين بن
على عليه السلام نه تنها از نظر معتقدات مذهبى مقدس و داراى ارزشهاى
معنوى است بلكه از نظر انسان دوستى و فضيلت خواهى هم كاملا منطقى و
معقول است ، اين منطق اگر چه براى دنياى صنعتى ما و جهان مغرب زمين
قابل فهم نيست اما ما به آنها حق مى دهيم كه اين حقيقت را درك نكنند،
زيرا همه مى دانيم كه زندگى ماشينى و جنچالى قاره هاى اروپا و آمريكا
تمام عواطف و فضائل بشريت را سخت تحت الشعاع خود قرار داده است و از
اين مسائل در آنجا كمتر خبر است .
اگر بر اكثريت مردم آنجا عواطف حكومت مى كرد اينگونه نبودند كه تنها
براى بهتر زيستن و يا به مصرف رساندن كالاى كارخانه هاى اسلحه سازى خود
دنيائى را به آتش خون بكشند و هر روز آتش جنگ را در گوشه اى از جهان و
در بين ملتهاى فلك زده و كوچك روشن سازند.
اگر آنها از عواطف انسانيت چيزى درك مى كردند هيچگاه حاضر نبودند تنها
براى حفظ منافع خود ميليونها انسان و زن و مرد و كودك را در زير خمپاره
ها و رگبار مسلسل و گلوله نيست و نابود كنند و آباديها و شهرهاى بزرگ
را به ويرانه ها تبديل سازند.
آرى براى كشورهاى بزرگ و نيرومند عصر ما كه هيچ چيز بدون استثناء براى
آنان جز حفظ منافع خودشان مطرح نيست ، درك نكردن منطق
عاطفه فضيلت دوستى و اشك ريختن هنگام تاءثر و غمخوارى براى
مظلوم و ستمديده عجيب نيست .
با اين توضيحات خواننده عزيز تصديق دارد كه نويسنده به ارزش معنوى بكاء
و سوگوارى بر عزيزترين فرزندان اسلام و ياران پاك و آزاده ى وى كاملا
ايمان دارد، اما مى گويد تشكيل مجالس بزرگ و اجتماعات عظيم تنها به
منظور سوگوارى و عزادارى به منزله ى استفاده نكردن از يك فرصت بسيار
حساس و متناسب است چه بهتر كه ما در اينگونه مجامع هم از نظر سوگوارى و
شئون معنوى استفاده كنيم و هم در راه نشر تعاليم عاليه ى اسلام و آشنا
ساختن مردم به احكام و اصول و مقررات اسلامى و مبارزه با فساد و
آلودگيهائى كه به صورت هاى گوناگون در اجتماع ما فراوان وجود دارد و
خلاصه در راه زنده كردن هدفهاى عالى و اسلامى حسين بن على عليه السلام
قدمهاى برجسته و مؤ ثرى برداريم ، خوشبختانه ما در بين گويندگان مذهبى
و خطباى اسلامى شخصيت هاى علمى و پرارزش فراوان داريم پس چه بهتر كه از
آنها در پرتو سوگوارى حسين و نام حسين عليه السلام در راه همان اهداف
اسلامى و انسانى كه امام صادق براى نهضت كربلا بر مى شمرد يعنى نجات
مردم مسلمان از جهالت و رهائيدن آنان از حيرت ضلالت استفاده كنيم ؟!
اين يك وظيفه ى حتمى است كه اگر ما از انجام آن غفلت كنيم قطعا نهضت
مقدس و حادثه ى خونين طف را درك نكرده ايم و هدف عالى آن حضرت را
نداشته و نشاخته ايم .