فهم دينى
بنابراين آيا مى تواند انسان دين دار
باشد و با كمال علاقه مندى از دين و آنچه مربوط به دين است طرفدارى
كند، اما در عين حال دين شناس نباشد و مطالبى را به عنوان دين معتقد
باشد كه روح دين از آنها بى خبر است و كارهايى را به نام دين انجام
داده باشد كه دين دستور چنان كارهايى را نداده باشد بر همين اساس بر
حسب حديثى كه سبوطى در كتاب جامع الصغير روايت مى كند رسول خدا فرمود
اذا اراد الله بعبد خيرا فقهه فى الدين وزهده فى
الدنيا و بصره عيوبه
(113) يعنى هرگاه خدا خير بنده اى را بخواهد او را فقيه
در دين قرار دهد، و او را زاهد در دنيا گرداند، و او را به عيب هاى
خودش آشنا سازد، ظاهرا مراد رسول خدا از جمله اول حديث همان است كه
هرگاه خدا بخواهد بنده اى را بخواهد او را فقيه در دين قرار دهد و او
را زاهد در دنيا گرداند، و او را به عيب هاى خودش آشنا سازد، ظاهرا
مراد رسول خدا از جمله اول حديث همان است كه هرگاه خدا بخواهد بنده اى
را اهل خير قرار دهد و او را سعادتمند سازد او را دين شناس مى كند كه
دين خود را بشناسد تا آنچه را معتقد است از روى بصيرت و معرفت معتقد
باشد و آنچه را انجام مى دهد نيز از روى بصيرت و معرفت انجام دهد، و نه
چيزى را از هواى نفس بر دين خود بيفزايد و نه چيزى از دين را از روى
نادانى و كم بصيرتى رها كند.
دين شناسى از پايه هاى
خوشبختى
بر حسب اين حديث شريف دين شناسى يكى از پايه هاى سعادتمندى بنده
خداست و نمى تواند جز اين باشد راستى مى توان گفت منشا پيدايش فتنه
هايى كه در تاريخ اسلام روى داده و زيان هاى جبران ناپذيرى كه به
مسلمانان زده همان بوده كه در طول تاريخ اسلام بسيارى از مردم مسلمان
دين شناس نبوده اند و در عين دين دارى و پافشارى و اصرار در راه دين
صدمه هايى به اسلام و مسلمين وارد ساخته اند و شايد جهت عمده اين كار
آن باشد كه فتوحات اسلامى در زمان خلفا به سرعت پيش مى رفت و هر روز
شهرى و ناحيه اى اسلام را مى پذيرفت ، كجا امكان داشت كه مردم مسلمان
شده با حقيقت اسلام و تعليمات واقعى آن آشنا شوند، و مردمى كه مسلمان
شده اند و دين اسلام را پذيرفته اند اسلام شناس هم بشوند و راستى از
روى بصيرت و معرفت با قرآن و احكام و اخلاقيات اسلام آشنايى پيدا كنند.
پيامبران براى كشورگشايى
مبعوث نشدند
حساب كشور گشايى و مردمى را به پذيرش مقررات سياسى دولت اسلامى
وادار كردن ، از حساب تعليم و تربيت و مردمى را به روح اسلام و ارزش
تعليمات آن آشنا كردن جداست در هيچ يك از آيات كريمه قرآن كه در توصيف
شخصيت رسول خدا نازل شده سخن از آن نيست كه محمد پيغمبرى است كشور گشا
در هيچ سند مذهبى كشور گشايى را از فضايل رسول خدا نشمرده اند بيان
قرآن درباره رسول خدا و بيان وظيفه او و مقصد از دعوت و رسالت در اين
است يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا، و
نذيرا و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا يعنى اى پيامبر، ما
تو را فرستاديم تا گواه و مژده دهنده و بيم دهنده و دعوت كننده به سوى
خدا به فرمان وى و چراغى فروزان و نوربخش خدا و نگفت و فاتحا للبلدان
باذنه ما تو را فرستاديم تا با اذن خدا سرزمين ها فتح كنى و به كشور
اسلامى ضميمه سازى . بلكه خدا مى گويد و داعيا الى الله باذنه
(114) تو را فرستاده ايم تا به اذن خدا مردم را به خدا
دعوت كنى در سوره بقره مى گويد انا ارسلناك
بالحق بشيرا و نذيرا
(115) ما تو را فرستاده ايم تا مژده و بيم دهى ، در
سوره فرقان مى گويد و ما ارسلناك الا مبشرا و نذيرا
(116) ما تو را جز براى آنكه مژده رسان و بيم دهنده
باشى نفرستاده ايم در سوره سبا مى گويد و ما
ارسلناك الا كافه للناس بشيرا و نذيرا
(117) ما تو را نفرستاديم مگر براى آن كه همه مردم را
بشارت دهى و بترسانى در سوره فاطر انا ارسلناك
بالحق بشيرا و نذيرا در سوره فتح انا
ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا
(118) در سوره آل عمران مى گويد
هو الذى بعث فى الاميين رسولامنهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم
الكتاب و الحكمه
(119) يعنى خداست كه در ميان مردمى بى فرهنگ و بى سواد
پيامبرى از خودشان برانگيخت تا آيات خدا را برايشان تلاوت كند و كتاب و
حكمت به آنان بياموزد.
توجه پيامبر به تعليم
دينى مردم
در اين آيات كه و در آيات ديگر كه در مقام بيان شؤ ون نبوت و
تعيين وظايف رسول خداست هيچ سخن از كشور گشايى نيست و همه اش سخن از
تعليم و تربيت و هدايت و توجه دادن و تشويق كردن مردم به آثارى است كه
بر كارهاى نيك مترتب است و بيم دادن و برحذر داشتن آنان از بيچارگى ها
و بدبختى هايى كه بدكاران بدان ها گرفتار مى شوند. در سال هشتم هجرت پس
از آن كه شهر مكه به دست مسلمانان فتح گرديد و بساط بت پرستى در مكه
برچيده شده و مسلمين در جنگ با قبيله هوازن كه در حنين براى حمله به
مسلمانان آماده مى شدند پيروز گشتند، رسول خدا آهنگ شهر طائف كرد و
بدان شهر روى نهاد تا بلكه بساط بت پرستى را در آنجا هم برچيند و بت
خانه لات را كه كعبه طائف شمرده مى شد در هم بكوبد اما پس از مدتى كه
شهر طائف را در محاصره داشت به مكه و از آنجا به مدينه بازگشت و شهر
طائف همچنان فتح نشده باقى ماند، اما در سال نهم هجرى خود بزرگان طائف
و نمايندگان مردم آن شهر در مدينه نزد رسول خدا آمدند و پيشنهاد كردند
كه مسلمان شوند اما به شرط آن كه اولا از نماز خواندن معاف باشند و
ثانيا براى مدتى هر چه كم رسول خدا از ويران ساختن بت خانه لات صرف نظر
كند.
مسلمانى بدون نماز نشود
اگر هدف فتح شهر طائف بود، مى بايست رسول خدا بى درنگ اين
پيشنهاد را بپذيرد و تسليم شدن مردم اين شهر را مغتنم بشمرد و اين شهر
را هم بدينوسيله جزء قلمرو حكومت اسلامى قرار دهد و از مردم مسلمان شد،
طائف زكاه و ماليات بگيرد و در جنگ هاى اسلامى مردانشان را به ميدان
نبرد دعوت كند و بدين طريق جمعى بر سپاه اسلامى افزوده شود، البته
مسلمان شدن مردم طائف و تسليم شدن آنان هر چند با اين دو شرط پيشنهادى
از نظر تشكيلات و فتوحات و تعداد و سلاح به نفع مسلمانان بود، اما رسول
خدا به هيچ وجه روى موافق نشان نداد و تا موقعى كه اهل طائف در
پيشنهادهاى خود پافشارى داشتند. از پذيرش اسلام آنان امتناع ورزيد و
آخرين پاسخى كه به آنان داد اين بود كه : اما
كسر اوثانكم بايديكم نستغيكم منه و اما الصلوه فانه لا خير فى دين لا
صلوه فيه
(120) عادت رسول خدا آن بود كه هر جا را فتح مى كرد
بزرگان همان جا را مى فرمود تا بتخانه ها را به دست خود خراب كنند،
مساعدتى كه در اينجا با مردم شهر طائف كرد اين بود كه گفت از اينكه
بتهاى خود را با دست خود بشكنيد و خرد كنيد شما را معاف مى دارم و
ديگرانى را براى شكستن و ويران ساختن آنها مى فرستم . اما نماز كه مى
خواهيد مسلمان باشيد و نماز نخوانيد بدانيد كه خيرى نيست در دينى كه
نمازى در آن نباشد، يعنى نه تنها شهر طائف بلكه اگر كشورى را هم بگشايى
و مردم آنجا نماز نخوانند خيرى در آن كشور گشايى نمى بينم ، به تعبير
ديگر خير نيست كه دين دار باشند اما دين شناس نباشند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته