بررسى تاريخ عاشورا

دكتر محمدابراهيم آيتى
به كوشش مهدى انصارى

- پى‏نوشت‏ها -


1- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 15.
2- همان .
3- صفين ، 166.
4- جامع الصغير، سبوطى ، ج 1، ص 31.
5- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 327.
6- كافى 1: 261.
7- كافى 1: 258.
8- كافى 1: 258.
9- بحار الانوار 3؛ 7/13.
10- القصص (28): 21.
11- القصص (28): 22.
12- العنكبوت 29: 2.
13- البقره (2): 195.
14- ناگفته نماند يكى از موادى كه حتى در بين مورخين بسيار مورد گفتگو بوده و يا مخالفان اهلبيت عليهم السلام آن را بيشتر از واقع درشت نشان داده و بر شيعه مى تازند، موضوع نامه هاى شيعيان كوفه به سيد الشهدا عليه السلام است ، چنانكه مرحوم دكتر آيتى نيز در مورد آن به بحث و تحليل اجتماعى ، اخلاقى ، فرهنگى مى پردازد، همچنين ديگران ... اما آنچه بايد بيشتر مورد دقت و تامل قرار گيرد كه كمتر به آن پرداخته شده است كه كوفه پس از آغاز خلافت عمر جهت دستيابى بيشتر به خطه عراق و ايران بزرگ آن روز و شامات و روم شرقى ساخته شد و از تمام طوايف و گروه هاى فكرى ، مذهبى ، و مردم متفاوت حتى خوارج ، امويان ، و شيعيان اهلبيت عليهم السلام امير مومنان عليه السلام ظهور و بروزى عيان داشتند هواداران امويان ، خارجيان ، مخالفان و دشمنان سرسخت اهلبيت عليهم السلام نيز كم نبودند و شهادت امير عليه السلام و امام مجتبى عليه السلام و حوادث جنگ صفين و تحكيم و ادامه آن در دوران امام حسن و مجروح شدن وى نيز بهترين دليل بر اين موضوع است ، بنابراين ، چنانكه دو امام پيش از سيد الشهدا عليه السلام شيعيان و هوادارانى داشتند و سرسخت هم بودند، امام حسين عليه السلام نيز در كوفه هواداران و دوستانى داشت كه به رياست و پيشنهاد سليمان خزاعى نامه هاى خود را براى امام فرستادند و از وى به كوفه دعوت كردند، اما در كنار آن حوادث كوفه و ورود ابن زياد سبب گرديد بسيارى از امثال سليمان بن صرد و سران شيعه زندانى و يا فرارى و يا كسانى همچون هانى بن عروه به شهادت رسند و نتوانند از امام خود حمايت كنند و گروه كمى نيز به يارى او به كربلا رفتند جمعى هم از ترس ساكت شدند و يا چون سست ايمان بودند از عاقبت كار هراسيدند و امام خود را كه شيفته او بودند تنها گزاردند، اما همه آنها كه نامه نوشتند نه تنها شيعيان امامى نبودند كه برخى تنها از فشار حوادث و ظلم و ستم بنى اميه ، اهلبيت را دوست مى داشتند كه با حاكميت مخالفت كرده باشند و بسيارى نيز از هواداران بنى اميه بودند كه به توجيه حكومت بنى اميه به امام نامه ها نوشتند تا حضرت را به كوفه بكشانند و او را به قتل برسانند، زيرا حكومت از سكونت امام عليه السلام در مكه كه محل تجمع همه مسلمانان بود مى ترسيد و از طرف ديگر تحرك سياسى هواداران امام را در كوفه كنترل مى كرد تا بتوانند ضمن از بين بردن ريشه هاى تجمع و مخالفت شيعيان اهلبيت عليهم السلام منشا مبارزه با حكومت بنى اميه را كه امام عليه السلام بود از ميان بردارد، از اينرو امثال معقل كه تظاهر به دوستى با اهلبيت مى كردند و در مجلس مسلم با سليمان و هانى حاضر مى شدند ساختند تا ضمن ارعاب و اطلاع از نقشه هاى شيعيان و مسلم از حركت سيد الشهداء و تحركهاى سياسى اجتماعى كوفه باخبر باشند و نامه يزيد به ابن زياد كه مى نويسد فانه كتب الى من شيعتى من اهل الكوفه يخبرنى ان ابن عقيل بها يجمع الجموع ليشق عصما المسلمين ... روضه الواعظين ص 174 نشانگر همين حقيقت است و از سوى ديگر پاسخ امام به كوفيان كه مى نويسد: الى الملا من المومنين و المسلمين مى رساند كوفيان و دعوت كنندگان از امام عليه السلام همگى از شيعيان امامى نبوده اند، بلكه از كسانى بودند كه براى نجات از وضعيت موجود حكومت بنى اميه به سيد الشهداء پناه مى بردند و آنها كه در كربلا جمع شدند، نه فقط هيچ يك از شيعيان امام عليه السلام نبودند كه از شيعيان بنى اميه و از دشمنان اهلبيت بودند كه سيد الشهداء فرمود: يا شيعه آل ابى سفيان ... و آنها كه در ليست قاتلان و جانيان فاجعه كربلا در زيارت ناحيه ولى عصر عليه السلام نام برده شده اند، هيچ كدام از شيعيان اهلبيت عليهم السلام نمى باشند.
15- العنكبوت (29): 2.
16- بحارالانوار 44: 350/32.
17- البلد (90): 10.
18- تير و نيزه اعضاء و جوارحشان را درهم كوبيد اما نتوانست مكارم اخلاق آنان را تغيير دهد.
19- ارشاد مفيد، ج 2، ص 58.
20- نوشته اند كه پادشاه روم دو مرد پهلوان يكى تنومند و ديگرى نيرومند و قوى پنجه براى مسابقه نزد معاويه فرستاد تا با پهلوانان اسلامى مشت و پنجه نرم كنند، معاويه به عمرو بن عاص گفت حريف اين مرد يك قامت را داريم و او قيس بن سعد بن عباده است ، اما براى آن ديگرى به فكر تو احتياج داريم چه كسى مى تواند با وى زورآزمايى كند و بر او پيروز آيد؟ عمرو گفت دو نفر در نظر دارم كه هر دو را دشمن مى دارى يكى محمد بن حنفيه و ديگرى عبدالله بن زبير. معاويه گفت هر كدام اكنون به ما نزديك تر است وى را فرا خوان . عمرو از محمد بن حنفيه خواست كه اين مهم را كفايت كند، معاويه در مجلس عمومى نشست و بزرگان دولت و ملت نيز حاضر شدند و مرد زورمند اولى به ميدان زورآزمايى درآمد و با محمد روبرو شد محمد گفت : با بنشين و دست خود را به من ده تا تو را از جاى بكنم با من مى نشينم و تو دست مرا بگير و از جاى بلند كن تا زورمند از ما دو نفر تشخيص ‍ داده شود اكنون چه مى خواهى مى نشينى يا بنشينم ؟ رومى گفت بنشين محمد نشست و دست خود را به مرد رومى داد ولى پهلوان رومى آنچه كرد نتوانست محمد را جنبش دهد و به ناتوانى خود اعتراف كرد، محمد ايستاد و رومى نشست و دست خود را به پهلوان اسلام داد محمد با يك حركت بى درنگ او را از جاى كند و در هوا نگهداشت و آنگاه بر زمين انداخت حاضرين بر قدرت او آفرين گفتند و معاويه نيز خوشحال گرديد. بار ديگر پهلوان بلند قامت رومى در صحنه مسابقه سربلند كرد قيس بن سعد كه حاضر بود به گوشه اى رفت و زير جامه از پا در آورد و به رومى داد تا بپوشد زير جامه قيس تا بالاى سينه پهلوان رومى رسيد و زير پاى او نيز كشيده مى شد، رومى شرمنده و جاى خود را گرفت و نشست بزرگان انصار از اينكه قيس در چنان مجلس رسمى زير جامه را از پا درآورد ناراحت شدند و قيس را ملامت كردند و او در جواب با گفتن اشعارى عذرخواهى كرد.
21- بحار الانوار 44: 338/37.
22- عثمان در آخرين روز ذى حجه 23 هجرى به عنوان خليفه سوم و منبر رسول خدا (ص ) جاى گرفت ، هر چند قريش و بنى اميه از وى حمايت كامل داشتند اما رفته رفته اعتراض هايى از اطراف در مورد رفتارهاى استبدادى و صرف اموال بيت المال آغاز شد و عثمان به بدعتهاى دينى متهم گرديد حتى عايشه گفت : عثمان كتاب خدا را آتش زد و سنت پيامبر را ترك كرد (انسان الاشراف ، ج 5، ص ‍ 48) امام على (ع ) در چند مورد عثمان را سرزنش كرد همچنين اعتراض هايى به واگذارى فرمانداريها و به بذل و بخششهايى فراوان به امويان شد اين اعتراضها نه از مردم عادى كه حتى عمرو بن عاص و عايشه از مخالفان تند عثمان بودند (تاريخ المدينه المنوه ، ج 3، ص 1089، المعيار و الموازنه ، ص 27) و به سختى بر عثمان مى تاختند و چون شورش بر ضد عثمان اوج گرفت ، كمتر كسى در مدينه با عثمان موافقت داشت . شاخص ترين صحابى رسول خدا (ص ) ابوذر از معترضان بزرگ عثمان در مورد انحرافهاى سياسى و اجتماعى و اخلاقى و مالى او بود، و توسط عثمان تبعيد شد و به نوشته جاحظ مردم به خاطر اين كه عثمان ابوذر را تبعيد كرد او را كشتند (الحيوان ، ج 4، ص 227) به مرور زمان اعتراضات بر ضد عثمان بالا مى گرفت و رفته رفته نماز و خطبه او تعطيل گرديد و اين اعتراضات به ديگر نقاط كشور اسلامى به خصوص به مصر و كوفه رسيد و جمعيتى از مصر و بصره به مدينه آمده و عثمان را محاصره كردند امام على (ع ) در اين اختلافات و اعتراضها دخالت مى كرد اما به علت لجاجت عثمان كمتر به نتيجه مى رسيد تا آنكه محاصره خانه عثمان شدت يافت حتى آب را بر روى او بستند، معترضين از عثمان عزل او را مى خواستند كه او نمى پذيرفت تا بين هواداران عثمان و مخالفان او درگيرى آغاز شد و به شدت رسيد عثمان از مردم مكه و حتى عايشه تقاضاى كمك كرد اما كسى نپذيرفت و به كشته شدن خويشاوندان عثمان و غلامان او منتهى گرديد تا به خانه او وارد شدند و ضمن يك زد و خورد شديد و قتل هواداران و مخالفين ، عثمان به قتل رسيد و خانه او غارت شد. عثمان چهل و نه روز در محاصره بود تا روز جمعه 18 ذى حجه سال 35 هجرى در نزديكى عصر كشته شد و جنازه او سه روز در حش كوكب افتاده بود بدون آن كه كسى بر وى نماز بگذارد و در پايان او را در همان جا كه خارج از بقيع كه قبرستان يهودى ها بود دفن كردند (تاريخ المدينه المنوره ، ج 3، ص 1241) اما بعدها معاويه قبر عثمان را جزء بقيع مسلمانان قرار داد.
23- البته نبايد فراموش كرد كه چون ايام حكومت عمر جامعه مسلمانان از ثروت و كثرت فراوانى برخوردار نبودند كمتر چنين اموال و ثروتهاى همچون زمان عثمان و تحولات اجتماعى و سياسى و اثرات فتوحات به چشم مى خورد هر چند جسته و گريخته گاهى جستارهايى از ثروت و يا گردآوريهاى رشوه ، حكومت امثال زمامدارى ابو هريره در بازگشت از ماموريت به مدينه ديده مى شود.
24- بحار الانوار 44: 214/37.
25- مروج الذهب ، مسعودى ، ج 2، ص 67.
26- بحار الانوار 44: 328/37.
27- بحار الانوار 44: 328/37.
28- بحار الانوار 44: 366/37.
29- الهوف : 6.
30- اللهوف : 60.
31- كشف النفعه 2:29.
32- اعلام الورى : 217.
33- مشير الاحزان : 17.
34- بحار الانوار 44: 326/37.
35- ارشاد مفيد: 66.
36- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 3: 249.
37- تحف العقول : 245.
38- تحف العقول : 345.
39- كشف الغمه 2:33.
40- مناقب ابن شهر آشوب ، ج 4، ص 96.
41- ارشاد مفيد، ج 2، ص 79.
42- كامل الزيارات ، ص 96.
43- القصص (28): 41.
44- البقره (2): 257.
45- امالى صديق ، ص 156، فصل 30.
46- اللهوف ، ص 83.
47- كافى ، ج 2، ص 578.
48- بايد خاطر نشان ساخت ، برخى از كسانى كه به امام عليه السلام نامه نوشتند، همچون نام آورده شدگان ، از منافقان بودند چهره گانى بودند كه به دنبال فرصت طلبى خود با هر اجتماعى جمع مى شدند تا به ثروت و قدرت و دنياى خود برسند و اين نكته به خوبى مى رساند كه همه كسانى كه به امام عليه السلام نامه نوشتند از شيعيان نبودند.
49- الكهف (18): 110.
50- در لهوف سيد چنين است كه بعد از آنكه عبيدالله دستور قتل على بن الحسين (ع ) را داد و زينت كبرى (ع ) شنيد فرمود يا ابن زياد لم تبق منا احدا فان كنت عزمت على قتله فاقتلنى معه اى پسر زياد اگر مى خواهى او را شهيد كنى مرا قبل از او به قتل رسان امام (ع ) فرمود عمه جان آرام باش من خود به او جواب مى دهم آن گاه رو به ابن زياد كرده فرمود: ابالقتل تهددنى يا ابن زياد اما علمت ان القتل لنا عاده و كرامتنا الشهاده اى پسر زياد مرا به قتل مى ترسانى مگر نمى دانى كه عادت و سيره ما كشته شدن و شهادت براى ما كرامت مى باشد (صحيح ).
51- الشورى (42): 23.
52- الاحزاب (33): 33.
53- البته بى ترديد اگر در تاريخهاى حوادث كربلا و مدينه ، يادى از حضور اهل بيت (ع ) در ايام اربعين گرديده ، بدون دليل و يا سند معتبر نبوده ، و چه بسا همچون بسيارى از كتابها و رساله هايى كه در گذشته در دسترس نبود، و يا مفقود تلقى مى شده رفته رفته به دست آمده كه در دسترس گذشتگان نبود و امروز مى توان به آن استناد كرد موضوع ياد شده نيز از چنين موارد باشد. (در اين مورد به اربعين قاضى طباطبايى مراجعه كنيد)
54- وسائل الشيعه ، ج 12، ص 13، باب 2.
55- مثير الاحزان ، ص 57.
56- اين ام كلثوم دختر امير المومنين است اما نه از حضرت زهراء ، ام كلثوم كه نامش زينب صغرى است او از حضرت زهرا عليها السلام است و بنابر روايت كلينى و شيخ طوسى و مرحوم طبرسى عمر بن خطاب او را به فشار و كشمكش زيادى در زمان خلافتش به تزويج خود درآورد و بعد از او در مدينه در اثر آوار از دنيا رفت ، و اين ام كلثوم را كه در كربلا حاضر بود ام كلثوم صغرى گويند و مادرش ‍ ام ولد است .
57- امالى صديق ، ص 165، مجلس 31.
58- ارشاد ميد، ج 2، ص 116، فصل 71.
59- عبدالله بن عفيف ازدى از شيعيان على (ع ) بود و چشم خود را در جنگ جمل از دست داده بود چشم راست او هم در جنگ صفين از بين رفته بود كار اين مرد مسلمان نابينا آن بود كه همه روزه صبح به مسجد كوفه مى رفت و تا شام به نماز و عبادت سرگرم و شب به خانه باز مى گشت .
60- گذشت كه خطبه حضرت زينب عليهم السلام را گويند، محترم رحمه الله از نسخه بلاغات النساء ابى الفضل احمد بن ابى ظاهر بغدادى ، متولد در 304 و متوفى 280 نقل را فرموده است .
61- الروم (30): 10.
62- بلاغات النسا، ص 35.
63- احتجاج ، ج 3، ص 307.
64- بحار الانوار، ج 45، ص 134.
65- آل عمران (3): 169.
66- سوره بقره (2)، 133.
67- سوره احزاب ، 63.
68- سوره اسراء (17): 77.
69- سوره انفال : (8): 28.
70- سوره حجرات 15: 13.
71- سوره فتح : (48): 23.
72- سوره ملائكه : 45.
73- سوره غافر: 85.
74- نهج البلاغه : خطبه 20.
75- چنانكه در غزوه احد در اثر نافرمانى عده اى (با اين كه مسلمان و معتقد به خدا و پيغمبر و اسلام و قرآن بودند و طرف آنها دشمنان خدا و پيغمبر بودند) شكست خوردند.
76- نهج البلاغه ، خطبه 27.
77- نهج البلاغه : خطبه 27.
78- بقره (2) 80.
79- نساء (4): 134.
80- شعراء (26): 214.
81- غرر الحكم ، (كلمات قصار) ش 2086.
82- بحار الانوار ج 45 ص 115 باب 39.
83- الشعراء (26): 227.
84- بحار الانوار ج 19 ص 25 باب 5.
85- غرر الحكم ، ش 11116.
86- آل عمران (3): 54.
87- ماه تمام از ثنيه الوداع (يكى از دروازه هاى مدينه ) طلوع كرد مادامى كه خدا را خواننده اى بخواند شكر اين نعمت بر ما واجب گشت ، اى آنكه در ميان ما از جانب خدا برانگيخته گفتى ، آمدى و بر ما وارد شدى در حالتى كه همگى فرمانت را گردن نهاده و مطيع فرمان تو باشيم . بحار الانوار ج 19 ص 105 باب 7.
88- البقره (2): 9
89- شعر از عمر بن معد يكرب زبيدى است ، يعنى زنان بنى زياد فرياد و شيونى كشيدند همان گونه كه زنان ما در جنگ ازنب فغان كردند، ارنب جنگى بود كه بين بنى زبيد و بنى زياد اتفاق افتاد و بنى زياد بن حارث بن كعب از وهط عبدالمدان مغلوب گشتند.
90- روضه الواعظين ، ج 1 ص 193.
91- بحار الانوار ج 45 ص 147 باب 39.
92- نهج البلاغه ، خطبه 156.
93- نهج البلاغه : نامه 9
94- بحار الانوار ج 45 ص 137 باب 39.
95- سوره ق (50): 16.
96- يونس (10) 35.
97- زخرف (43) 31
98- بحار الانوار ج 45 ص 137 باب 39.
99- تحف العقول ص 123.
100- احتجاج ج 3 ص 307.
101- بقره (2): 123.
102- اللهوف ، ص 200.
103- مثير الاحزان ص 113.
104- تمام آنچه مرحوم دكتر آيتى از كتاب ذيل المذيل طبرى نقل نموده عينا در طبقات ابن سعد ج 6 ص 304 طمع بيروت نقل شده ، به اضافه اين كه گويد مادر عطيه ام ولد و از اهل روم بود يعنى كنيز رومى بود.
105- النحل (16): 44.
106- مطففين (83): 3
107- محمد (47): 13.
108- مجمع البيان ج 1 ص 16.
109- وسايل الشيعه ج 1 ص 20 باب
110- بحار الانوار ج 66 ص 5 باب 28.
111- رجال الكشى ص 423.
112- بلدالامين ص 274. 113- كافى ج 1 ص 23.
114- احزاب (33): 4.
115- بقره (2): 19.
116- فرقان (25): 56.
117- سبا (34): 28.
118- فاطر (25): 24.
119- آل عمران (3): 164.
120- امالى طوسى ص 4 و 5 مجلس 18.