عاشورا
(ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها)

سعيد داودى، مهدى رستم نژاد

- ۲۵ -


66 - جالب ترين صحنه هاى ايثار

از حضرت زينب (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:شب عاشورا از خيمه خود بيرون آمدم تا از حال برادرم حسين (عليه السلام) و يارانش با خبر شوم ديدم امام (عليه السلام) در خيمه خود تنها نشسته و با پروردگارش راز و نياز مى كند و قرآن تلاوت مى كند. پيش خود گفتم آيا سزاوار است برادرم در چنين شبى تنها بماند؟ به خدا سوگند!مى روم و برادران و عموزادگان خود را به اين خاطر سرزنش مى كنم. پس به خيمه عباس (عليه السلام) آمدم ناگاه همهمه و صداى غرايى شنيدم،همانجا پشت خيمه ايستادم و به داخلش ‍ نظر انداختم ديدم عموزادگان و برادران و برادر زادگان گرد عباس - كه چون شيرى بر زانويش تكيه زده بود - حلقه زده اند و او خطبه اى مشتمل بر حمد و ثناى الهى و سلام و درود بر پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ايراد كرد،كه مانند آن خطبه را جز از امام حسين (عليه السلام) نشنيده بودم و در پايان افزود:اى برادان!برادر زادگان و عموزادگان!هنگامى كه سپيده دم طلوع كرد چه مى كنيد؟ عرض كردند:فرمان فرمان تو است هر چه تو فرمايى همان مى كنيم عباس فرمود:اين اصحاب با امام پيوند خويشاوندى ندارند و بار سنگين را جز صاحبانش بر نمى دارند. هنگامى كه سپيده صبح آشكار شد اولين كسى كه به ميدان نبرد مى شتابد،شماييد. ما بايد پيش از آنان كشته شويم تا مردم نگويند اصحاب خود را پيش انداختند و چون آنان كشته شدند خود با شمشيرهايشان ساعت به ساعت مرگ را به تأخير انداختند.
بنى هاشم از جاى بر خاسته شمشير از غلاف بيرون كشيدند و در برابر برادرم عباس گرفته گفتند:ما همگى تحت فرمان تو هستم.
زينب (عليه السلام) افزود: وقتى كه اين يكپارچگى و عزم راسخ و تصميم قلبى آنان را ديدم،دلم آرام گرفت و خوشحال شده اشكم سرازير شد. خواستم به سوى برادرم حسين (عليه السلام) رفته و جريان را به اطلاعش بر سانم كه ناگاه از خيمه حبيب بن مظاهر نيز همهمه و سر و صدايى شنيدم به آنجا رفتم و پشت به آنجا رفتم و پشت خيمه ايستادم و به داخل آن نظر افكندم ديدم اصحاب نيز بر گرد حبيب بن مظاهر حلقه زده اند و او مى گويد:
ايى همراهان!براى چه منظورى به اينجا آمده ايد؟ خدا رحمتتان كند سخنانتان را روشن و بى پرئده بيان كنيد.
گفتند:آمده اييم تا حسين (عليه السلام) غريب فاطمه (سلام الله عليها) يارى كنيم.
گفت:چرا زنان خود را طلاق داده ايد؟
گفت:براى يارى حسين (عليه السلام)
گفت:اگر صبح شد چه مى كنيد؟
گفتند فرمان فرمان تو است ما از فرمان تو سر پيچى نمى كنيم.
گفت:هنگامى كه صبح شد اول كسى كه به ميدان مبارزه گام نهد شماييد ما پيش از بنى هاشم به ميدان مى رويم و تا خون در رگ يكى از ماست نبايد بگذاريم حتى يك نفر از آنان كشته شود مبادا مردم بگويند آنها سروان خود را پيش انداخته و خود از بذل جانشان دريغ ورزيدند پس ياران شمشيرهايشان را به اهتراز در آوردند و يك صدا گفتند:ما همه با تو عقيده و تحت فرمان توايم.
زينب (عليه السلام) در ادامه فرمود:من از اين استوارى قدم خوشحال شدم و اشك بر چشمانم حلقه زد و در حالى كه مى گريستم بر گشتم كه ناگهان با برادرم امام حسين (عليه السلام) روبرو شدم مسلط شده و در چهره او تبسم كردم.
فرمود:خواهر!عرض كردم بلى،برادر جان
فرمود:
يا اختاه رحانا من المدينة ما راءيتك متبسمة اخبر ينيى ما سبب تبسمك خواهر!از وقتى كه از مدينه حركت كرديم تو را متبسم نديده بودم اينك چه شده است كه بر لبلنت تبسم نقش بسته است؟
عرض كردم:برادر جان!لبخندم به خاطر چيزهايى است كه از بنى هاشم و اصحاب مشاهده كردم.
فرمود:
يا اختاه اعمليى ان هولاء اءصحابيى و بهم وعدنيى جديى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) هل تحبين ان تنظريى الى اءقدامهم خواهر!بدان اينان از عالم ذر ياران من بودندن و جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مژده آنان را به من داده بود آيا دوست دارى پايدارى آنان را مشاهده كنى؟
گفتم:آرى!
فرمود:به پشت خيمه برو!
زينب (عليه السلام) در ادامه فرمود:من به پشت خيمه رفتم.
برادرم ندا داد:
اين اخوانيى و بنو اءعماميى برادران و پسر عموهايم كجايند؟
بنى هاشم همگى بر خاسته و عباس جلوتر از آنان گفت:بله چه مى فرماييد؟
امام فرمود:
اريد ان اجدد لكم عهدا مى خواهم تجديد پيمان كنم.
همه بنى هاشم حاضر شدند و امام (عليه السلام) فرمود بنشينيد!همگى نشستند آنگاه امام ندا داد:
اين حبيب بن مظاهر اءين هلال اءين الاصحاب *؟ حبيب بن مظاهر زهير هلال و ديگر يارانم كجايند؟
همگى پيش آمدند و جلوتر از همه حبيب بن مظاهر عرض كرد:بله يا ابا عبدالله (عليه السلام)
همگى شمشير به كف حاضر شدند و امام (عليه السلام) فرمود:بنشينيد و آنان نشستند آنگاه حضرت خطبه رسايى خواند و فرمود:
يا اءصحابيى اعملوا أن هولاء القوم ليس قصد سوى قتليى و قتل من هو معيى و انا أخاف عليكم من القتل فأنتم فيى حل بيعتيى و من أحب منكم الا نصراف فلينصرف فيى سواد هذا الليل يارانم!بدانيد اينان جز شهيد كردن من و شهادت كسانى كه با من باشند هدفى ندارند و من از كشته شدن شما بيمناكم اكنون از شما بيعتم را بر داشتم هر كس از شما قصد بازگشت دارد در اين سياهى شب بر گردد.
در اين هنگام بنى هاشم و اصحاب بر خاسته و در پايدارى و استقامت خويش سخن گفتند وقتى كه امام چنين ديد فرمود:
ان كنتم كذلك فارفعوا رؤ وسكم و انظروا الى منازلكم فيى الجنة اكنون كه چنين است پس سر بر داريد و جايگاهتان را در بهشت بنگريد.
با اين سخن امام (عليه السلام) پرده از جلو ديدگان آنان كنار رفت و منزل ها و جايگاه خود را در بهشت ديدند و همگى بر خاستند و شمشيرها را كشيدند عرض كردند:با ابا عبدالله به ما اجازه بده كه بر اين گروه يورش بريم و با آنان بستيزيم تا آنچه را كه خدا در حق ما و آنان بخواهد به انجام رساند.
امام فرمود:
اجلسوا رحمكم الله و جزاكم الله خيرا لا و من كان فيى رحله امراة فليتصرف بها الى بنى اءسد بنشينيد!- رحمت خدا بر شما باد و خدا به شما جزاى خير دهد - هر كس زنى به همراه دارد وى را به قبيله بنى اسد بسپارد.
على بن مظاهر يكى از ياران امام (عليه السلام) بر خاست و عرض كرد:سرورم براى چه؟
امام فرمود:
ان نسائيى تسبى بعد قتليى و أخاف على نسائكم من السبيى بعد از شهادت من زنانم اسير مى شوند و من از اسيرى زناتنان بيمناكم!
على بن مظاهر به خيمه اش بر گشت همسرش به احترام بر خاست و تبسم كنان به استقبالش شتافت على بن مظاهر گفت:مرا واگذار!الان چه وقت تبسم است؟ گفت:اى فرزند مظاهر من خطبه فرزند فاطمه (سلام الله عليها) را شنيدم ولى در پايان آن صداى همهمه نگذاشت كه بفهمم امام (عليه السلام) چه مى فرمايد:على بن مظاهر گفت:همسرم امام (عليه السلام) به ما دستور داد:هر كس همسرش همراه اوست وى را نزد عموزادگانش قبيله بنى اسد بر گرداند چون من فردا شهيد مى شوم و زنانم اسير مى گرداند.
زن گفت:مى خواهى چه كنى؟
پاسخ داد:برخيز تا تو را به نزد عموزادگانت ببرم.
زن بر خاست و سرش را به عمود خيمه كوبيد و گفت:به خدا سوگند!تو با من منصفانه رفتار نكردى آيا تو مى پسندى كه دختران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اسير شوند و من در امان باشم چادر از سر زينب (عليه السلام) بر دارند و من پوشيده بمانم!آيا تو مى پسندى گوشواره هاى دختران زهرا (سلام الله عليها) را بر بايند و گوشوارهاى من زينب گوشم باشند؟ آيا مى پسندى كه تو نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رو سفيد باشى و من نزد فاطمه زهرا (سلام الله عليها) رو سياه؟!
به خدا سوگند شما مردان را يارى مى كنيد و ما زنان را.
پس على بن مظاهر گريان به نزد امام (عليه السلام) بر گشت امام به وى فرمود:چرا گريه مى كنى؟
عرض كرد:سرورم!همسرم جز يارى شما را قبول نمى كند.
امام (عليه السلام) گريست و فرمود:
جزيتم منا خيرا خداوند به شما از جانب ما جزاى خير مى دهد(573)
آيا تاريخ جهان همانند اين ايثار و فداكارى به خاطر دارد؟
آيا اين گونه اخلاص و از خود گذشتگى و شهامت آميخته با معنويت و ايمان در هيچ گروهى نسبت به پيشوايش ديده شده است؟!
نه تنها بستگان و خويشان كه ياران و دوستان و همر زمان همه پرورش يافته يك مكتبند و شاگردان يك آموزگار.
نه تنها مردان مردان كه زنان هم همانند روحيه فداكارى را دارند گويى همه از يك پستان شير نوشيده اند؟
وه!چه زيبا و با شكوه است سخن همسر على بن مظاهر كه به شوهرش ‍ مى گويد:
آيا مى پسندى تو در قيامت در برابر رسول خدا رو سفيد باشى و من در پيش ‍ زهرا (سلام الله عليها) رو سياه
آرى اين است جالب ترين صحنه هاى ايثار!

67 - خون هاى شهيدان را به آسمان هديه مى برند!

به هنگام سحر امام حسين (عليه السلام) به خوابى سبك فرو رفت و چون بيدار شد فرمود:مى دانيد هم اكنون در خواب چه ديدم؟
اصحاب گفتند:اى پسر پيغمبر!چه ديدى؟
فرمود:
راءيت كان كلابا قد شدت على لتنهشنيى و فيها كلب اءبقع راءيته اشدها على و اءظن ان الذيى يتولى قتليى رجل اءبرص من بين هولاء القوم انيى راءيت بعد ذلك جديى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و معه جماعة من اءصحابه و هو يقول ليى:يا بنيى انت شهيد آل محمد و قد استبشر بك اهل السومات و أهل الصفيح الا على فليكن افطارك عنديى الليلة عجل و لا توخر فهذا ملك نزل من السماء لياخذه دمك فيى قارورة فهذا ما راءيت و قد اءرف الامر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك فيى ذلك
سگانى را ديدم كه به من حمله مى كنند تا مرا پاره پاره كنند و در ميان آنها سگى دو رنگ ديدم كه نسبت به من از ديگر سگ ها بيشتر حمله مى كرد!گمان مى كنم كه قاتل من مردى دو رنگ و ابرص باشد!و در دنباله اين خواب جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديدم كه تعدادى از اصحابش همراه بودند و به من مى فرمود:فرزندم!تو شهيد آل محمدى و اهل آسمانها و فرشتگان عالم بالا از مژده آمدنت شاد مانند. امشب به هنگام افطار نزد من خواهى بود شتاب كن و كار را به تاخير مينداز اين فرشتگان است كه از آسمان فرود آمده است تا خون تو را گرفته و در شيشه سبز رنگى قرار دهد و براى فرشتگان هديه برد!
ياران من!اين خواب گوياى آن است كه پايان عمر نزديك شده است و بانگ رحيل و كوچيدن از دنيا به صدا در آمده است كه در آن شكى نيست (574)
اين گرانبهاترين هديه اى است كه از زمين به سوى آسمانها فرستاده مى شود هديه خون شهيدان هديه خون سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام)
و چه بهتر كه اين شهادت به دست پليدترين انسان ها نماها باشد انسان هايى درنده خو و زشت سيرت كه همچون سگان پليد وحشى هستند و نسبت به هيچ كس رحم نمى كنند حتى اگر او يكى از شريف ترين فرزندان آدم باشد.

68 - آخرين توشه!

امام (عليه السلام) در آن شب روى به ياران خود كرد و فرمود:
قوموا فاشربوا من الماء يكن آخر زادكم و توضاءوا واغتسوا و اغسلوا ثبابكم لتكون اءكفانكم بر خيزيد و آب بنوشيد كه اين آخرين توشه شماست و وضو گرفته و عسل كنيد و لباس هاى خود را بشوييد تا كفن هاى شما باشد!
امام (عليه السلام) نماز صبح را با اصحابش خوانده و به سپاه خود آرايش ‍ جنگى داد،و امر كرد خندقى را كه در پشت حفر كرده بودند و از نى و هيزم انباشته كردند آتش زدند تا دشمن نتواند از پشت حمله كند و كار زار تنها از سوى مقابل باشد. (575)
راستى چه ساده و آسان سخن شهادت در ميان امام (عليه السلام) و پيروانش ‍ گفته مى شود چنان جمال كعبه ديدار محبوب آنها را به سوى خود مى كشاند خارهاى مغيلان در نظرشان همچون حرير مى آيد!
و به راستى براى رهروان اين راه چه درس بزرگ و جالبى است كه شنيدن اين سرگذشت آنها را بر سر شوق مى آورد و مى گويند اى كاش ما هم در آن حلقه بوديم!

69 - مناجات صبح عاشورا

از امام على بن الحسين (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:در روز عاشورا آن هنگام كه سپاه دشمن حمله ور شد امام (عليه السلام) دست هاى خود را به دعا بلند كرد و به پيشگاه الهى عرض كرد:
اللهم أنت ثقتيى فيى كل كرب و أنت فيى رجائيى فيى شدة و أنت فيى كل اءمر نزل بيى ثقة وعدة كم من هم يضعف فيه الفؤ اد و تقل فيه الحيلة و يخذل فيه الصديق و يشمت فيه العدو أنزلته بك و شكوته اليك رغبة منيى اليك عمن سواك ففرجته عنيى و كشفته فانت ولى كل نعمة و صاحب كل حسنة و منتهى كل رغبة خداوندا! تو تكيه گاه من در هر اندوه و اميد من در شدت و ناراحتى هستى و تو در هر مشكلى كه براى من پيش آيد پشت و پناه منى چه بسا اندوهى كه قلب در آن ناتوان و چاره در آن اندك و دوست در آن خوار مى شد و دشمن شماتت مى كرد و من همه آنها را به پيشگاه تو آوردم و شكوه نمودم تا از همگان بريده و تنها به تو رو آورده باشم و تو مرا از آن گرفتاريها نجات بخشيدى تو ولى هر نعمت و صاحب هر كار نيك و خير و منتهاى هر مقصودى (576)
جالب اين كه امام (عليه السلام) در اين مناجات در آن روز بحرانى و خطرناك تقاضاى خاصى از خداوند نمى كند چرا كه مى داند شاهد مقصود يعنى شهادت را در آغوش خواهد كشيد و درسى پايدار براى همه انسانها تا دامنه قيامت از خود به يادگار مى گذارد
او فقط اعتماد كامل و توكل خود را به لطف بى پايان پروردگار ابراز مى دارد.

70 - خطبه صبح عاشورا

پس از آن امام (عليه السلام) برابر سپاه دشمن آمد در حالى كه به صفوف سيل آساى آنان و عمر بن سعد - كه ميان اشراف كوفه ايستاده بود - مى نگريست فرمود:
الحمدلله الذيى خلق الدنيا فجعلنا دار فناء و زوال متصرفة بأهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرته و الشقيى من فتنته فلا هذه الدنيا فانها تقطع رجاء من ركن اليها و تخيب طمع من طمع فيها و اءراكم قد اجتمعتم على اءمر قد اءستخطتم الله فيه عليكم و اءعرض بوجهه الكريم عنكم و اءحل بكم نقمة و جنبكم رحمة فنعم الرب ربنا و بئس العبد أنتم اءقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ثم انكم زخفتم الى ذريته و عترته تريدون قتلهم لقد استحود عليكم فانساكم ذكر الله العظيم فتبا لكم و لما تريدون انا لله و انا اليه راجعون هولاء قوم كفروا بعد ايمانهم فبعدا للقوم الظالمين
حمد و ستايش خداى راست كه دنيا را آفريد و آن را خانه فنا و زوال قرار داد،كه همواره اهلش را از حالى به حال ديگر در آورد فريب خورده كسى است كه دنيا او را فريب دهد و نگون بخت كسى است كه دنيا او را مفتون خود كند مراقب باشيد!اين دنيا شما را نفريبد كه دنيا اميد هر كسى را كه به او دل ببندد قطع مى كند و طمع آزمندان به خود را مى خشكاند شما را مى بينم كه تصميم بر كارى گرفته ايد كه خداوند را خشمگين ساخته و روى كريمانه اش از شمال بر تافته و عذابش را بر شما نازل كرده و رحمتش را از شما دريغ داشته است.
خداى ما چه پروردگار خوبى است و شما چه بندگان بدى هستيد به ظاهر اقرار به طاعت او كرده و به پيامبرش محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ايمان آورده ايد ولى قتل و كشتن فرزندان و ذريه اش هجوم آورديد!به يقين شيطان بر شما چيره شده و شما را از ياد خدا غافل كرده است مرگ بر شما و بر خواسته هايتان!همه ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم اينان جماعتى هستند كه بعد از ايمان كافر شدند دور باد رحمت پروردگار از ستمگران
در اين هنگام عمر بن سعد رو به اشراف كوفه كرد و گفت ن واى بر شما!با او تكلم مى كنيد؟!به خدا سوگند!اين فرزند همان پدرى است كه اگر يك روز هم به سخنش ادامه مى داد از گفتن باز نمى ماند پس پاسخش را بگوييد. در اين هنگام شمر جلو آمد و گفت:اى حسين!اينها چيست كه مى گويى؟ به گونه اى سخن بگو كه ما بفهميم!امام فرمود:
اتقوا الله ربكم و لا تقتلونيى فانه لا يحل لكم قتليى و لا انتهاك حرمتى فانيى ابن بنت نبيكم و جتيى خديجة زوجة نبيكم و لعله قد بلغكم قول نبيكم الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة از خدا بترسيد و دست از كشتن من بر داريد زيرا كشتن من و هتك حرمت من جايز نيست. من فرزند دختر پيامبر شما هستم و جده من خديجه همسر پيغمبر شماست و شايد اين سخن پيامبر به شما رسيده باشد كه فرمود:حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشتند. (577)

71 - توجه به حقوق مردم حتى در روز عاشورا

موسى بن عمير از پدرش نقل مى كند كه امام (عليه السلام) در روز عاشورا به من فرمود: ناد أن لا يقتل رجل عليه دين و ناد بها فيى المواليى فانيى سمعت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يقول:من مات و عليه دين من حسناته يوم القيامة ميان همه يارانم اعلام كن فر كس دينى بر عهده دارد با من كشته نشود زيرا كه من از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم فرمود:هر كس از دنيا برود و دينى بر ذمه داشته باشد از حسنات وى در فرداى قيامت بر داشته مى شود.
در نقل ديگرى آمده است كه عمير انصارى گفت:امام (عليه السلام) به من فرمود:
ناد فى الناس أن لا تقاتلن معيى رجل عليه دين فانه ليس من رجل يموت و عليه دين لا يدع له وفاء الا دخل النار ميان مردم اعلام كن فر كس بدهكار است در ركاب من پيكار نكند زيرا هر كس از دنيا برود در حالى كه دينى بر عهده اش باشد كه چاره اى براى آن نكرده باشد گرفتار دوزخ مى شود.
مردى بر خاست و گفت:همسرم پذيرفت كه از طرف من بپردازد. امام (عليه السلام) پاسخ داد:
و ما كفالة امراة و هل تقصيى امراة كفالت آن زن چه فايده اى دارد؟ آيا او قدرت دارد چنين كند؟!(578)
راستى عجيب است كه انسانى در بحرانى ترين شرايط حتى به بدهكاراى هاى اصحاب و ياران خود به مردم توجه داشته باشد و راضى نشود بدهكاران همراه او پيكار كنند و شهيد شوند مبادا حقوق مردم از دست برود.
اين نامه را با كار كسانى مقايسه كنيد كه سراسر زندگى آنها انباشته از حرام و حقوق مردم بوده و كمترين اهميتى براى آن قائل نبودند اصلا چيزى را به نام حق الناس باور نداشتند!!

72 - سازندگى در صبح عاشورا

امام (عليه السلام) در صبح روز عاشورا پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
عباد الله اتقوا الله و كرنوا من الدنيا على حذر فان الدنيا لو بقيت لا حد اءو بقى عليها اءحد كانت الانبياء اءحق بالقاء و اءولى بالرضى و أرضى بالقضاء غير أن الله تعالى خلق الدنيا للبلاء و خلق أهلها للفناء فجديدها بال و نعيمها مضمحل و سرورها مكفهر و المنزل بلغة و الدار قلعة فتزودوا فان خير الزاد التقوى فاتقوا الله لعلكم تفلحون
اى بندگان خدا!تقواى الهى پيشه كنيد و از دنيا دورى نماييد،اگر دنيا براى كسى مى ماند و يا كسى در آن مى ماند پيامبران به بقا شايسته تر بودند چرا كه آنان به جلب رضايت،سزاوارتر و به قضاى الهى خشنودتر بودندن و حال آنكه خداوند دنيا را براى آزمايش و امتحان و اهل آن را براى فنا و زوال آفريده است تازه هاى آن كهنه مى شود و نعمت هايش نابود مى گردد و شادمانى آن آميخته با غم است چرا كه دنيا منزلى است نا پايدار و خانه اى است كه به ناچار بايد از آن رخت بر بست پس توشه راه بر داريد و بهترين ره توشه تقواست تقواى الهى پيشه كنيد تا رستگار شويد. (579)
از آنجا كه سر چشمه همه گناهان حب دنيا حب جاه و مقام و مال و ثروت و شهوات است امام (عليه السلام) براى بيدار ساختن مخاطبان سعى مى كند با هشدارهاى مكرر دلباختگى در برابر زر و زينت دنيا را از دلها بيرون كند شايد در طريق صحيح گام بر دارند و پيش از آن كه فرصتها از دست برود به خود آيند به يقين ياران با وفاى او از اين نظر ساخته شده بودند ولى افسوس ‍ كه دشمنان مست شهوات بودند كه اين گفتارهاى انسان ساز آنها را پيدا نكرد!