عاشورا حماسه جاویدان

سيد محمد شفيعى مازندرانى

- ۱۸ -


پرسش 12 : آيا امام(عليه السلام) وعده بيعت داده بودند؟

پاسخ :بيعت، نوعى به رسميت شناختن رهبرى فرد و متعهّد شدن نسبت به اجراى فرامين او و حمايت از او است كه دايره شمول آن، حسب مقاصد، توسعه يا تنگ مى گردد. به هر صورت بيعت نوعى مشروعيت بخشيدن به طرف مورد بيعت و يا اعلام حمايت از اوست. آيا امام (عليه السلام) مى تواند از عنصرى چون يزيد حمايت به عمل آورد و يا حكومت او را به رسميت بشناسد؟

در سال 60 ه فرماندار مدينه، از شام نامه اى دريافت كرد كه در آن آمده بود: «اما بعد; از حسين، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير، بيعت مستحكم بگير و كسى در اين امر معاف نيست و كسى جز بيعت، راهى ندارد».(1)

وليد پيش از قرائت نامه، عمرو بن عثمان را به دنبال امام (عليه السلام) و... فرستاد. هنگامى كه او به عنوان احضار به محضر مبارك امام (عليه السلام) رسيد، امام فرمود:

«قد ظننتُ أرى طاغيتُهُمْ قَدْ هَلَكَ، فَبَعثَ اِلَيْنا ليأَخُذَنا بالبيعةِ لِيزِيدَ قبلَ اَنْ يفْشُو في النّاس الخبر» .(2)

«گمان دارم كه طاغوت آنان به هلاكت رسيد و جهت اخذ بيعت براى يزيد به دنبال ما فرستاده تا قبل از افشا شدن مسأله از ما بيعت گيرد.»

هنگامى كه امام (عليه السلام) با سى تن، بر وليد وارد شدند، پس از احوال پرسى سؤال كردند:

«خبر بيمارى معاويه به ما رسيده بود; حالش چگونه است؟» وليد جواب داد: «او از دنيا رفت و يزيد به من نوشته است تا از شما بيعت بگيرم.» امام (عليه السلام) فرمودند: «اِنّا للهِِ واِنَّا اِلَيْهِ راجعون» و افزودند:

«اِنّى لا اَراكَ تَقْنَعُ ببيعتي ليزيدَ سِرًّا، حتّى اُبايِعَهُ جهراً فيعرف ذلك الناسُ» .(3)

«من فكر نمى كنم كه با بيعت من به صورت مخفى قناعت كنيد، شما خواستار بيعت علنى با من هستيد تا مردم نيز در جريان امر قرار گيرند.»

وليد گفت: «آرى».

ـ در «ناسخ التواريخ» آمده است: وليد از امام (عليه السلام) خواست تا مخالفت نكند و بيعت نمايد. امام پاسخ داد: «اِنَّ البيعة لا تكون سِرّاً و لكن اذا دعوت النّاس غداً فادعنا معهم» ;«بيعت مخفيانه مفيد نيست، فردا كه مردم را به اين امر فرا مى خوانى مرا نيز فرابخوان.»

در اين هنگام مروان پيشنهاد كرد كه: «اَحْبِس الرّجلَ وَ لا يَخرُج مِنْ عِندكَ حتّى يبايعَ أو تَضْرِبُ عُنُقَهُ» ;(4)«اى وليد اين مرد (امام حسين (عليه السلام) ) را حبس كن تا از پيش تو نرود مگر آن كه بيعت كند و اگر بيعت نكرد گردن او را بزن.»

هنگامى كه مروان در باره امام (عليه السلام) اين چنين با وليد سخن گفت: امام (عليه السلام) به وليد نگريست و فرمود:

«أَيُّهَا الاَْميرُ! إِنّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ ومَعْدِنُ الرِّسالَةِ و مُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ بنا فَتَحَ اللهُ، وَبِنا خَتَمَ اللهُ، وَ يَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسِ المُحَرَّمَةِ، مُعْلِنٌ بِالفِسْقِ، وَمِثْلي لا يُبايِعُ مِثْلَهُ، وَلكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرونَ أَيُّنا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَ الْبَيْعَةِ؟» .(5)

«اى امير ، ما اهل بيت نبوّتيم، جايگاه رسالت و پايگاه نزول و صعود فرشتگانيم، آغاز و انجام آفرينش به خاطر ما صورت پذيرفته است، ولى يزيد فاسق، شرابخوار، آدم كش است و آشكارا به فسق و فجور مشغول است; شخصيتى همچون من، با او بيعت نخواهد كرد. ليكن فردا كه فرا رسيد، ما و شما خواهيم ديد كه كدام يك از ما سزاوار خلافت و بيعتيم.»

فرداى همان شب بود كه مروان در بازار مدينه امام (عليه السلام) را ديد، از در خيرخواهى درآمد و گفت: «با يزيد بيعت كن». امام (عليه السلام) باز هم صريح پاسخ دادند:

«إنّا للهِِ وإنّا إلَيْهِ راجعُون، و عَلَى الاِسلام السّلام إذا (إذْ قَد) بُلِيتِ الاُمَّةُ بِراع مثل يزيد، و لقد سَمِعْتُ جَدّي رسول الله (صلى الله عليه وآله) يقول: الخلافةُ مُحَرَّمَةٌ على آل أبي سفيان» .(6)

«ما از خداييم و به سوى او بازمى گرديم، فاتحه اسلام را بايد خواند كه جرثومه اى همچون يزيد، در رأس حكومت اسلامى قرار گيرد و البته از جدّم ـ رسول الله (صلى الله عليه وآله) ـ شنيدم كه فرمودند: خلافت برآلِ ابى سفيان حرام است.»

مروان جريان فوق را به وليد گزارش داد، وليد هم در نامه اى به يزيد نوشت:

«حسين بن على تو را شايسته خلافت نمى داند، نظر خود را در اين مورد بنويس».

يزيد نيز در پاسخ اين نامه نوشت:

«اما بعد، هنگامى كه نامه ام به دستت رسيد، هرچه زودتر پاسخ آن را بنويس و فهرستى از نام كسانى كه با ما بيعت كرده اند و نيز اسامى آنان كه از بيعت طفره رفته اند را همراه با سرِ حُسين بن على برايم بفرست، والسلام.»(7)

ـ دقت در نامه هايى كه ميان والى مدينه و زمامدارِ خودسر شام، ردّ و بدل شد و همچنين دقت در سخنان امام (عليه السلام) در برابر والى مدينه و مروان (والى سابق مدينه) اين حقيقت را آشكارمى سازد كه:

* الف: امام (عليه السلام) هيچ گاه وعده بيعت نداده بودند.

* ب: امام (عليه السلام) نظر خود را به گونه اى آشكار، درباره بيعت و شخص يزيد بيان كرده بودند.

* ج: امام (عليه السلام) هيچ گاه در رابطه با حوادث واقعه، بى طرف نبودند.

پرسش 13 : چرا امام (عليه السلام)به سوى مكه عزيمت كردند؟

پاسخ : امام حسين (عليه السلام) پس از مخالفت رسمى در مسأله بيعت با يزيد، از مدينه عازم مكه شدند و حدود چهار ماه در آن جا ماندند و از آنجا عزم سفر به عراق را گرفتند. اين حركت جهت آماده سازى زمينه هاى لازم حركت توفان زاى عاشورابود.

امام (عليه السلام) مكه را بدان جهت برگزيد كه زمينه اطلاع رسانى در آنجا بيش از ساير بلاد بود.

بعد از آن كه خبر سرپيچى امام از بيعت با يزيد، پس از مرگ معاويه مطرح شد، در همه جا، محمد حنفيه به امام (عليه السلام) گفت: اگر در مدينه بمانى تو را به قتل خواهند رساند، به مكه برو كه: " وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِن " ; و اگر امنيت نداشت به يمن، حبشه و هرجا كه به دور از دسترس يزيد باشد برو، امام (عليه السلام) سخن او را تصديق كرد و راهى مكه شد وصيت نامه خود را به او داد و او را به عنوان نماينده خود در مدينه منصوب كرد، ولى دشمن كه همواره حركت امام را زيرنظر داشت، 30 نفر را مسؤول ترور امام در مكه نمود، امام ناگزير عازم عراق شد ليكن هنگامى كه حركت كرد، والى مكه جمعى را به فرماندهى برادر خود يحيى در دو فرسنگى مكه فرستاد كه امام را بازدارند ولى موفقيتى به دست نياورده، بازگشت.(8)

پرسش 14 : راز جاودانگى سنّت عزادارى حسينى چيست؟ و چرا براى ساير ائمه، همانند امام حسين (عليه السلام)عزادارى نمى شود؟

پاسخ : براى رسيدن به پاسخِ پرسش فوق، به علل مختلفى مى توان اشاره كرد، كه مهم ترين آن ها عبارتند از:

الف: پشتيبانى خداوند متعال از انقلاب امام حسين (عليه السلام) ، كه حتى پيش از شهادت آن حضرت، در كلام جبرئيل و پيامبر (صلى الله عليه وآله) منعكس گشته است.

ب: توجه و تأكيد ائمه معصوم (عليهم السلام) بر زنده نگهداشتن عزادارى براى امام حسين (عليه السلام) و يارانش.

ج: گرچه حماسه ها و انقلاب ها در تاريخ فراوانند; ليكن هيچ يك از آن ها همسنگ انقلاب عاشورا نمى شود. اين انقلاب معمار و حماسه آفرينى دارد كه شخصيت استثنايى تاريخ است; كسى است كه نامش در آسمانها و در لسان انبيا مطرح بوده است. كسى است كه نامش بالاى درِ ورودى بهشت ثبت گرديده است(9)و كسى است كه ائمه معصوم از او به عنوان اسوه خود ياد مى كردند و همواره مردم را به توجه به او و انقلاب و حماسه جاودانش فرا مى خواندند.

توجه به اين نكته ضرورى است كه خود ائمه معصوم (عليهم السلام) براى عزادارى امام حسين (عليه السلام) اهميت ويژه اى قائل بودند; چنانكه اميرمؤمنان و امام حسن مجتبى (عليهما السلام) فرموده اند: «لا يَومَ كَيَومِكَ يا أَبا عَبد الله» .(10)

امام سجاد (عليه السلام) مى فرمود: «لا يَومَ كَيَومِ الْحُسَين» ;(11)«هيچ روزى همسنگ با روز قتلحسين (عاشورا) نيست.» جمله فوق از زبان يكى از جانبازان كربلا است وكسى كه خود در صحنه كربلا حضور داشت به اين حقيقت گواهى داده است كه مصائب حسين و يارانش را همواره بايد زنده نگهداشت. براين اساس امام هشتم (عليه السلام) پيوسته از بزرگداشت مصائب عاشورا سخن مى گفت و همگان را بدان فرامى خواند. آن حضرت از پدر گرامى شان چنين نقل مى كنند كه:

«كَانَ أَبِي (عليه السلام) إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكَ آبَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى تَمْضِيَ عَشَرَةُ أَيَّام فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ(عليه السلام) ».(12)

«سيره پدرم اين بود كه وقتى ماه محرم فرا مى رسيد، كسى او را خندان نمى ديد... و غم و اندوه بر چهره اش نمودار مى شد و چون عاشورا فرا مى رسيد آن روز، روز مصيبت و اندوه و گريستن او بود و مى فرمود: امروز روزى است كه حسين به شهادت رسيده است.»

نيز ائمه معصومين (عليهم السلام) همگى نسبت به مصائب اهل بيت اين چنين عمل مى كردند.

همچنين امام رض (عليه السلام) براى ترويج عزادارى و بيان فلسفه حزن واندوهشان در محرم مى فرمود: ماه محرم در دوران جاهليت، مورد احترام بود و در آن از جنگ و جدال خوددارى مى شد، ولى بنى اميّه حرمت اين ماه را نگه نداشتند و آن را هتك نمودند; «فاستحلت فيه دماؤنا و هتك فيه حرمتنا و سبي فيه ذرارينا و نساؤنا و أضرمت النيران في مضاربنا و انتهب ما فيها من ثقلنا و لم ترع لرسول الله حرمة في أمرنا» .(13)«خون ما را ريختند. هتك حرمت مان نمودند. فرزندان و زنان ما را به اسارت بردند. خيمه هاى ما را به آتش كشيدند...».

آن حضرت در روايت ديگرى فرمودند:

«يابْنَ شَبِيب إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْء فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ(عليهما السلام) فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ...».(14)

«اى پسر شبيب، اگر مى خواهى براى فردى بگريى، بر حسين بن على گريه كن كه او را همچون گوسفند سر بريدند.»

آرى، يكى از علل جاودانگى سنت عزادارى هاى ماه محرم و پاس داشتن حماسه عاشورا، تأكيد بر زنده نگهداشتن آن، توسط ائمه معصوم (عليهم السلام) مى باشد.

پرسش 15 : آيا لعن بر يزيد جايز است؟

پاسخ : بايد توجه داشت كه: لعن بر يزيد به عنوان يكى از جلوه هاى تبرّى، اختصاص به شيعه اماميه ندارد; زيرا هر انسان بيدار دلى، ظالم را لعن و نفرين مى كند و حامى مظلوم است و اين منطق قرآن كريم: " أَ لاَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظَّالِمِينَ " .(15)

يكى از نشانه هاى تبرّى و اعلام نفرت از قاتلان امام حسين (عليه السلام) لعن بر يزيد است كه همه مسلمانان (اعم از شيعه و سنى) در آن اتّفاق نظريه دارند.

مسعودى، مورخ بزرگ اهل سنت، در «مروج الذهب» مى نويسد: «... و ما ظهر من فسقه من قتله ابن بنت رسول الله (صلى الله عليه وآله) وأنصاره، و ما أظهر من شرب الخمور و سيره سيرة فرعون، بل كان فرعون أعدل منه في رعيّته و أنصف منه لخاصّته و عامّته» .(16)

«ظلم و جور يزيد فراگير شد و فسق و فجور او نمودار گشت. فرزند دختر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) و يارانش را به شهادت رساند و مى گسارى را رواج داد.»

سيره و كردار او، همچون سيره فرعون بود; بلكه بارها بدتر از فرعون! وى مى افزايد: يزيد كعبه را به آتش كشيد. يازده روز پس از هتك حرمتِ كعبه، راهى جهنّم گرديد. «وسفك الدّماء، و الفسق و الفجور، و غير ذلك مما قد ورد فيه الوعيد باليأس من غفرانه، كوروده فيمن جحد توحيده و خالف رسله» ;«فسق و فجور او به حدى بود كه از غفران الهى نسبت به او بايد مأيوس بود».(17)

2 ـ مورخ و فقيه اهل سنّت (ابن العماد حنبلى) در كتاب معروف خود «شذرات الذهب»(18)مى نويسد: ابن عساكر نقل مى كند كه اين ابيات (ليت أشياخي ببدر شهدوا...) از يزيد است.

اگر اين حرف درست باشد، بدون ترديد; او كافر است; «فإن صحّت عنه فهو كافر بلا ريب...» .(19)وى همچنين يادآور مى شود: در مردى در حضور عمربن عبدالعزيز، ضمن سخنانى گفت: اميرمؤمنان يزيد بن معاويه... عمر بن عبد العزيز دستور داد او را بيست ضربه تازيانه زدند.(20)

ابى فلاح در پايان اين بخش يادآور مى شود: وقال اليافعى: «وأمّا حكم من قتل الحسين أو أمر بقتله ممّن استحلّ ذلك فهو كافر، وإنْ لم يستحلّ ففاسقٌ فاجرٌ» ;(21)«كسى كه دستور قتل حسين را صادر كرد، اگر ريختن خون او را مباح مى دانست او كافر است و اگر مباح نمى دانست، فاجر و فاسق است.»

3ـ ابن حجر شافعى در كتاب «الصواعق المحرقه» مى نويسد: هنگامى كه از احمدبن حنبل در مورد لعن بر يزيد پرسيدند، پاسخ داد: چگونه لعن نسبت به او صورت نگيرد در حالى كه قرآن وى را مورد لعن قرار داده است; آنجا كه مى فرمايد: " فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ * أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللهُ(22) " .(23)

4 ـ علاّمه تفتازانى حنفى در كتاب «شرح العقائد» يادآور مى شود: صاحب نظران، در باب لعن بريزيد اتفاق نظر دارند «اتّفقوا على جواز لعن من قتل الحسين او رضي به» .

او نيز مى نويسد: حقيقت مسأله آن است كه رضايت يزيد بر قتل حسين (عليه السلام) و شادى كردن و اهانت به اهل بيت توسط او، از اخبار متواتر است; بنابراين، در جواز لعن او بلكه كفر او ترديدى به خود راه نمى دهيم. لعنت خدا بر او و يارانش باد!(24)

«والحق إنّ رضا يزيد بقتل الحسين واسْتبشاره بذلك وإهانته أهل بيت رسول الله (صلى الله عليه وآله) مما تواتر معنا... فنحن لا نتوقّف في شأنه بل في كفره... لعنة الله عليه وعلى أنصاره وأعوانه».

5 ـ ابن اثير، انديشمند شافعى مى نويسد: امام حسين (عليه السلام) حتى بيعت با معاويه را نمى پسنديد. امام معدن تمام صفات نيك بود.(25)

7 ـ 6 ـ ابن جوزى و در تذكرة الخواص، فصلى را تحت عنوان: «في يزيدبن معاويه» ترتيب داده، در آن نكاتى را يادآور شده است; از جمله: معاويه همواره مى گفت: «لول هواي في يزيد لأبصرتُ رُشْدي» ;«اگر عشق من به يزيد نبود واقعيت ها را درك مى كردم.»

وى سپس مى نويسد: جدّم ابوالفرج در كتاب خود «الرّد على المتعصّب العنيد المانع من ذمّ يزيد» مى نگارد: كسى از من پرسيد: نظر شما در باره لعن يزيدبن معاويه چيست؟ پاسخ دادم: اعمال او كفايتش مى كند. او گفت: آيا لعن بر يزيد را جايز مى دانى؟ پاسخ دادم: «قد أجازه العلماء الورعون» ;«دانشمندان پرهيزگار اين مسأله را جايز مى شمارند.» كه يكى از آنان احمد بن حنبل پيشواى مذهب حنبلى است. او در حق يزيد بالاتر از لعن را تجويز كرده است.

صالح به پدرش احمدبن حنبل گفت: گروهى ما را به دوستى يزيد نسبت مى دهند. احمد پاسخ داد: مگر ممكن است كسى ايمان به خدا داشته باشد، در عين حال به يزيد علاقه مند شود؟ گفتم: پس چرا او را لعن نمى كنى؟ پاسخ داد: «يا بُنىَّ لم لا تلعن من لعنه الله في كتابه؟» ;«چرا لعنت در حق كسى كه مورد لعن خداست صورت نگيرد.» گفتم در كجاى قرآن يزيد مورد لعن قرار گرفته است؟ گفت: " فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي اْلأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ * أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ " .

ابن جوزى در ادامه اين فصل ياد آور مى شود كه چون پيامر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: «لعن الله من أخاف مدينتي» ;«خدا لعنت كند كسى را كه اهل مدينه ام را بترساند» ، چون او مدينه و اهل آن را ترساند، پس بايد لعن و نفرينش كرد. وى همچنين نقل مى كند پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: «من أخاف أهل المدينة ظلماً أخافه الله و عليه لعنة الله و الملائكة و النّاس أجمعين، لا يقبل الله منه يوم القيامة صرفاً و لا عدلا» .

مهنّا بن يحيى مى گويد: از احمدبن حنبل در باره لعن يزيد پرسيدم. او پاسخ داد: «هو الّذي فعل ما فعل» ;«او هر كارى را كه خواست انجام داد» . گفتم: مگر چه كرد؟ گفت: «غارة المدينة»;(26)«مردم مدينه را ترساند و آنجا را غارت كرد.»

وى همچنين مى نويسد: «... و لا خلاف في أنّ يزيد أخاف أهل المدينة، و سَبى أهلها، و نهبها، و أباحها، و تُسمّى وَقْعَةُ الحرَّة» ;(27)«ترديدى نيست كه يزيد در واقعه حرّه مردم مدينه را ترساند، مدينه را غارت كرد، مردم را اسير گرفت و جان و مال و ناموس اهل مدينه رابراى سربازان خود مباح دانست، و آن رخداد را واقعه حرّه ناميدند.» زيرا در سال 62 پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) مردم مدينه او را از خلافت خلع كردند و استاندار او را از مدينه بيرون راندند و مى گفتند:«ما به شام رفتيم و يزيد را ديدار كرديم...»; «قَدِمْنا من عند رجُل لا دين له يَسكر و يدع الصلاة» .

مردم مدينه، پس از خلع يزيد با عبدالله بن حنظله بيعت كردند، عبدالله پس از بازگشت از مدينه و شهادت امام حسين (عليه السلام) بارها چنين نكاتى را متذكر مى شد:

«اى مردم، ما بر ضد يزيد دست به كار نشده بوديم تا آن كه ترسيديم با ادامه حكومت او، از آسمان بر سر ما سنگ ببارد...!»

خبر قيام مدينه به يزيد رسيد. او مسلم بن عقبه را با لشكرى انبوه به مدينه گسيل داشت و تا سه روز جان، مال و ناموس مردم مدينه را براى آنان مباح اعلام كرد: «وأقام ثلاثاً ينهب الأموال، ويهتك الحريم» .(28)

گفتنى است، لعن بر يزيد، چنان كه در لسان همه انبياى پيشين مطرح بوده، آمدن به كربلا و زيارت اين خاك آسمانى نيز توسط همه آنان صورت پذيرفته است; ازاين رو، در بحارالأنوار مى خوانيم: «ما مِنْ نَبِيٍّ اِلاّ فَقَدْ زارَ كَربلاء» .(29)

همچنين در بحار الأنوار جلد 45، صفحه 229 آمده است: در آسمان پنجم فرشتگان تمثالى از امير مؤمنان (عليه السلام) با فرق شكافته را نگاه مى كنند و به قاتل او لعنت نثار مى نمايند و نيز هر روز به تمثال امام حسين (عليه السلام) با صورتى آغشته به خون نگاه مى كنند و بر يزيد بن معاويه لعن و نفرين نثار مى كنند و اين كار تا روز قيامت ادامه دارد.

پرسش 16 : آيا حماسه عاشورا در كتب اهل سنت نيز آمده است؟

پاسخ : در كتب اهل سنت نيز همچون كتب شيعه، مسأله حماسه عاشورا در جلوه هاى مختلفى مطرح است; از جمله:

1 ـ كتب حديثى

در كتب حديثىِ اهل سنت، احاديث فراوان و گوناگونى در باره عاشورا، شهادت امام حسين و يارانش، عاقبت قاتلان حسين و لعن بر آنان، قيام هاى تداوم بخش قيام عاشورا و عزادارى روز عاشورا سخن به ميان آمده است.

2 ـ كتب تاريخى

در كتب تاريخى اهل سنت، واقعه عاشورا و نيز قيام هاى پس از آن را، مورد توجه جدّى قرار داده اند; از جمله: مورّخان وقايع سال «61 ه .» به قتل امام حسين و يا قيام تاريخ ساز او، به اجمال يا به تفصيل پرداخته اند.

3 ـ كتب تفسيرى

در جاى جاى تفاسير اهل سنت، به مناسبت، مطالبى از عاشوراى امام حسين (عليه السلام) آورده شده، بهويژه در ذيل: " فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ اْلأَرْضُ " .(30)

پرسش 17 : راز اشتهار شهداى كربلا به 72 تن چيست؟

پاسخ : چرا شهداى كربلا به «هفتاد و دو تن» شهرت يافتند، در حالى كه تعداد واقعى آنان را بيش از اين شمرده اند؟

علامه سيد محسن امين (رحمه الله) در كتاب اعيان الشيعه، تعداد شهدا را به حدود 130 (يكصد و سى) تن رسانده است.(31)

فرهاد ميرزا در قمقام مى نويسد:(32)امام حسين (عليه السلام) روز پنج شنبه، دوم محرّم الحرام با هيجده(18) تن از اهل بيت و شصت(60) تن از انصار وارد سر زمين كربلا شد. بديهى است، اين مطلب مورد قبول موّرخان است كه شب عاشورا 32 تن از لشكر عمربن سعد به امام (عليه السلام) پيوستند.

آنچه از تاريخ به دست مى آيد، فزونى شهدا در ركاب امام حسين (عليه السلام) مى باشد، ولى تعداد معروف آن هفتاد و دو (72) است.

سيّد بن طاووس در «لهوف» مى نويسد: ياران امام حسين (عليه السلام) در روز عاشورا چهل وپنج (45) نفر سواره و يكصد (100) نفر پياده بودند.(33)

حجة الاسلام دكتر هادى امينى، فرزند علامه امينى (رحمه الله) صاحب الغدير، در كتابى با نام «ياران امام»، بيش از 130 نفر را مورد شرح و تفصيل قرار داده است.

در پاسخ به پرسش بالا، بايد بدين حقيقت توجه داشت كه:

اولاً: اين احتمال را، كه تعداد شهداى كربلا واقعاً بيش از 72 تن نباشند، نمى توان از نظر دور داشت; زيرا: بعضى از مورّخان از جمله خواندمير در كتاب «حبيب السير»، مى نويسد:(34)روز عاشورا، سى و دو سواره و چهل پياده، سربازان امام (عليه السلام) را تشكيل مى دادند. و بعضى ياران امام را چهل تن نوشته اند و با حالت عرفانى ياران امام در شب عاشورا، 32 تن از لشكر عمر سعد به امام پيوستند طبق اين نظر: اسامى شهداى ديگر، كسانى مى باشند كه در صراط عاشورا، در فرصت هاى ديگر به شهادت رسيده اند، نه در روز عاشورا.

ثانياً: ممكن است اين تعداد، گوياى تعداد شهداى سرشناس و معروف آن روز باشد، كه از نظر گزارشگران و وقايع نويسانِ آن روز مورد توجه بوده اند.

ثالثاً: در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه آن حضرت ضمن رهنمودى در باره عالم رجعت و قيام موعود اسلام و حضور برخى از درگذشتگان، كه در عالم برزخ زندگى مى كنند و در ركاب آن حضرت بوده اند، به مفضّل خاطرنشان ساخته بود كه 72 تن از شهداى كربلا نيز در ركاب موعود اسلام رجعت خواهند داشت و در قيام او حضور خواهند يافت. گرچه در اين بيان، امام صادق (عليه السلام) تعداد شهداى كربلا را در 72 تن محدود نساخته و تنها اين نكته را ثابت مى كند كه از جمع شهداى كربلا، 72 تن رجعت دارند، نه آن كه تعداد شهداى كربلا بيش از هفتاد و دو تن نيستند.

شايد همين حديث سبب شده است كه بعضى گمان كنند شهداى كربلا بيش از 72 تن نيستند. متن حديث چنين است: «.. فَالإثنان و سبعون رجلاً الذين قُتِلوا مع الحسين يظهرون معه؟ قال: نعم يظهرون معه...» .(35)

رابعاً: تعداد سرهايى كه به كوفه و شام ارسال شده بود، حدود 72 تن بودند و بعيد نيست كه اين مسأله نيز در اشتهار شهداى كربلا به 72 تن مؤثر باشد.

پرسش 19 : آيا عزادارى براى حسين (عليه السلام)در تاريخ پيش از اسلام مطرح بوده است؟

پاسخ : عاشورا و كربلا در طول تاريخ، ميان انسان هاى برتر مطرح بوده است; از جمله در ضمن حديثى آمده است:(36)«ما مِنْ نَبِيّ إلاّ وَ قَدْ زار كربلاء» ;«هيچ پيامبرى سراغ نداريم، جز آن كه به زيارت كربلا شتافته است.»

علامه سيد نعمت الله جزايرى در انوارالنعمانيه(37)حديث طويلى را نقل مى كند كه در آن آمده است: بسيارى از انبياى عظام در دوران زندگى خود در كربلا حضور يافتند و براى حسين (عليه السلام) گريستند و بر قاتل او لعن و نفرين نثار كردند.

حضرت آدم (عليه السلام) در كربلا

پس از آن كه آدم به زمين گام نهاد، حوا را نيافت و به سراغ او به اين سوى و آن سوى رفت تا به زمين كربلا رسيد، پايش مجروح شد، احساس غربت وجود وى را فرا گرفت و خون از پاى او جارى شد، سر به آسمان برداشت و به درگاه الهى عرضه داشت: «إلهي هَل حدث منّي ذنب آخر فعاقبتني به ؟» ;«خدايا، از من گناهى سر زد كه مورد عقوبت قرار گرفتم؟» ، ندا رسيد: «لكن يقتل في هذه الأرض ولدك الحسين ظلماً» ; «در اينجا فرزندت حسين كشته مى شود و خونش در اين سرزمين جارى مى گردد» .

آدم پرسيد: «يا رَبّ أَ يَكُونُ الحُسَين نَبيّاً» ;(38)«حسين يكى از انبيا است؟» ندا رسيد: «خير، او فرزند زاده پيامبرخاتم (صلى الله عليه وآله) است».

آدم پرسيد قاتل او كيست؟ ندا رسيد: قاتل او مردى است به نام يزيد، كه او مطعون و مطرود اهل آسمانها و زمين است. آدم به جبرئيل گفت: اكنون وظيفه من چيست؟ جبرئيل گفت: يزيد را نفرين كن. آدم چهار مرتبه بر يزيد لعن فرستاد و چهار قدم از آن مكان دور شد كه به قدرت الهى به عرفات رسيد و همسر خود را يافت.

حضرت نوح (عليه السلام) در كربلا

آنگاه كه نوح بر كشتى سوار شد و زمين را سير كرد، به منطقه كربلا رسيد. كشتى او به تزلزل در آمد و نوح احساس كرد كه كشتى در معرض غرق شدن است. به درگاه خدا مناجات كرد و گفت: خداي ! گناهى از من سرزد؟ ; «إلهي هل حدث منّي ذنب آخر فعاقبتني به فإنّي طفت جميع الأرض و ما أصابني سوء مثل ما أصابني في هذه الأرض» .(39)جبرئيل نازل شد و به او فرمود: اى نوح! اينجا همان جايى است كه حسين، سبط محمد، خاتم انبيا و پسر خاتم اوصيا كشته مى شود، نوح پرسيد، قاتل او كيست؟ جبرئيل پاسخ داد: قاتلش مردى لعين است در نظر اهل آسمان ها و زمين; «قاتله لعين أهل سبع سماوات و سبع أرضين» . پس او يزيد را چهار بار لعنت نمود و در اين هنگام كشتى اش در دامن كوه جودى به آرامى پهلو گرفت.

حضرت ابراهيم (عليه السلام)در كربلا

هنگامى كه ابراهيم خليل (عليه السلام) سواره وارد كربلا شد، اسبش به زمين خورد و او از اسب بر زمين افتاد و سر مباركش شكست و خون از آن جارى شد و سپس استغفار نمود، و گفت: خدايا! چه خطايى از من سرزد؟ جبرئيل نازل گشت و گفت: از تو خطايى سر نزد، در اينجا سبط پيامبر خاتم و پسر خاتم اوصيا كشته مى شود. حضرت خليل پرسيد: قاتل او كيست؟ جبرئيل پاسخ داد: قاتل او كسى است كه در نظر همه اهل آسمان ها و زمين ملعون است; «فرفع ابراهيم يَده و لعن يزيد لعناً كثيراً...» ;«ابراهيم دست به سوى آسمان گرفت و بر يزيد لعن فراوان كرد.»

حضرت اسماعيل (عليه السلام) در كربلا

گوسفندان حضرت اسماعيل، پسر ابراهيم خليل الرحمان، در كنار شط معروف فرات مشغول چريدن بودند كه چوپان آن حضرت اعلام كرد رمه از خوردن آب خوددارى مى كند، اسماعيل راز آن را از خداوند متعال جويا شد. ندا رسيد: اى اسماعيل، راز آن را از يكى از گوسفندان خود بخواه كه به قدرت خدا پاسخ خواهد داد. وقتى اسماعيل از گوسفندى جويا شد، آن حيوان با زبان فصيح پاسخ داد: به ما خبر داده اند كه در اينجا فرزندت حسين تشنه كام كشته خواهد شد، ازاين رو از اين نهر (احتمالاً نهر معروف علقمه باشد) آب نمى خوريم; «بلغنا أنّ ولدك الحسين (عليه السلام) سبط محمد يقتل هنا عطشاناً فنحن لا نشرب من هذه المشرعة حزناً عليه».(40)در اين هنگام اسماعيل از نام قاتل او جويا شد، آن گوسفند به قدرت الهى پاسخ داد: «يقتله لعين أهل السماوات و الأرضين و الخلائق أجمعين» . اسماعيل عرضه داشت: «أللّهُمَّ الْعَنْ قاتِلَ الحُسين (عليه السلام) » ;«خدايا! قاتل حسين (عليه السلام) را لعنت كن».

حضرت موسى كليم در كربلا

حضرت موسى (عليه السلام) با (وصى خود)، يوشع بن نون از كربلا عبور مى كرد، كفشش پاره شده و بندش گسست و خار در پاهايش خليد و خون جارى شد. موسى عرض كرد: خدايا! چه گناهى از من سرزد؟ ; «إلهي أيُّ شيء حدث منّي» ; از آسمان ندا رسيد: «أنّ هنا يقتل الحسين و هنا يسفك دمه فسال دمك موافقة لدمه» ;«اين جا حسين كشته و خونش ريخته مى شود و از اين رو خون تو هم بر زمين ريخت.»

موسى (عليه السلام) پرسيد قاتل او كيست؟ ندا رسيد: «قاتل او يزيد لعين است كه در ميان موجودات مختلف هستى، مورد لعن است».

حضرت سليمان (عليه السلام)در كربلا

سليمان با بساط خود از هوا حركت مى كرد، وقتى به منطقه كربلا رسيد وضعيتى خاص براى او پيش آمد كه نزديك بود سقوط كند. باد از حركت ايستاد و بساط وى در سرزمين كربلا فرود آمد. سليمان به باد گفت: چرا فرود آمدى؟ باد ] به قدرت الهى [ پاسخ داد: در اين مكان، حسين كشته مى شود: «انّ هُنا يُقْتَلُ الحُسَيْن...» ; سليمان پرسيد: قاتل او كيست؟بادپاسخ داد: «يقتله لعين أهل السماواتوالأرضين» ;«كسى كه درنظراهل آسمان ها وزمين لعين است وى را مى كشد» . پس سليمان بر يزيد لعنت نثار كرد و از آن جا گذشت...

حضرت عيسى (عليه السلام) در كربلا

مسيح مقدس با حواريون از كربلا مى گذشت كه شير درنده اى سررسيد و سدّ راه وى شد. مسيح راز آن را جويا شد، شير به قدرت الهى با زبان فصيح گفت: من راه را باز نمى كنم، جز آن كه بر قاتل حسين لعنت كنيد. عيسى (عليه السلام) پرسيد: حسين كيست؟ شير پاسخ داد: دخترزاده محمد و پسر على ولىّ خدا. مسيح (عليه السلام) پرسيد: قاتل او كيست؟ شير پاسخ داد: قاتل اويزيد است كه درروزعاشورادست به جنايت خواهدزد. دراين هنگام عيسى (عليه السلام) دست به دعا برداشت و بر يزيد لعن و نفرين فرستاد و حواريون آمين گفتند و رفتند.

پى‏نوشتها:‌


1 . خوارزمى، مقتل، ج 1، ص 184
2 . «اما بعد، فخذ حسيناً و عبدالله بن عمر و عبدالله بن الزبير بالبيعة أخذاً شديداً ليست فيه رخصة حتى يبايعوا».
3 . الكامل، ج 4، ص 5 مقتل ابى مخنف، ص4
4 . بحار، ج4، ص324، مقتل خوارزمى، صص 182، 183
5 . ناسخ التواريخ، مبحث سيد الشهداء، ص154
6 . بحار، ج44، ص325 ; اللهوف، ص 10 ; مقتل الحسين، ص 23
7 . اللهوف، ص 10 ; مقتل الحسين، ص 24
8 . ناسخ التواريخ، احوال امام حسين (عليه السلام) (عبارت عربى اين نامه قبلاً در همين فصل ذكر شد).
9 . سيدالشهدا، شهيد دستغيب، صص 35، 36
10 . نك : فصل دوم همين كتاب.
11 . نك : علامه حايرى مازندرانى، معالى السبطين، ج 2، ص 4
12 . نك : علامه حايرى مازندرانى، معالى السبطين، ج 2، ص 4
13 . وسائل الشيعه، ج14، ص504، باب 66- باب استحباب البكاء لقتل الحسين.
14 . امالى صدوق، ص128، المجلس السابع و العشرون و نك : علامه جزايرى، انوارالنعمانيه، ج 3، ص 239
15 . وسائل الشيعه، ج14، ص502
16 . هود : 18
17 . نك : مروج الذهب، ج 3، ص 32 (نشر دارالهجرة).
18 . ... وسيره سيرة فرعون بل كان فرعون اعدل منه فى رعيته و انصف منه فى خاصته و عامته... و ليزيد وغيره اخبار عجيبة و مثالب كثيرة من شرب الخمر و قتل ابن بنت رسول الله (صلى الله عليه وآله) و لعن الوصىّ و هدم البيت و إحراقه و سفك الدماء و الفسق و الفجور و غير ذلك مما ورد فيه الوعيد باليأس من غفرانه كوروده فيمن جحد توحيده و خالف رسله و قد آتينا على الغرر من ذلك فيما تقدم وسلف من كتب، (مروج الذهب، ج 3، دار الهجر، ايران، ص 32). 78 ـ 81 و موسسه
19 . نك : ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب، ج1، صص 68، 69، چاپ دارالفكر، بيروت.
20 . همان.
2 ـ نك : ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب، ج1، ص 69، چاپ دارالفكر، بيروت.
21 . نك : ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب ج1، ص69، چاپ دار الفكر، بيروت.
22 . محمد : 22
23 . تفسير روح المعانى، ذيل آيه شريفه" فهل عسيتم..."(محمد ـ 22)، عبدالرزّاق موسوى المقرّم، مقتل الحسين، ص 9
24 . شرح العقائد النسفيه، ص 117. 243 نويسنده متن: ملا عمر نسفى شرح: سعد الدين تفتازانى ناشر: انتشارات دينى سيديان.
25 . اسد الغابه فى معرفة الصحابه، ج1، ص 489 ; ج 2، ص20 مؤسسه
26 . نك : ابن جوزى، تذكرة الخواص، صص 288، 286، 285، فصل في يزيد بن معاويه.
27 . همان.
28 . نك : ابن جوزى، تذكرة الخواص، صص 289 ـ 288
29 . عن جابر، عن أبى جعفر (عليه السلام) قال: «قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) : إنّ فى النّار منزلة لم يكن يستحقّها أحدٌ من النّاس إلاّ بقتل الحسين بن علىّ و يحيى بن زكريّا(عليهما السلام) .
حدّثنى من سمع كعباً يقول: أوّل من لعن قاتل الحسين بن على(عليهما السلام)إبراهيم خليل الرّحمن، وأمر ولده بذلك، وأخذ عليهم العهد والميثاق ثمّ لعنه موسى بن عمران وأمر امّته بذلك، ثمّ لعنه داود وأمر بني اسرائيل بذلك.
ثمّ لعنه عيسى وأكثر أن قال: يا بنى إسرائيل العنوا قاتله، وإن أدركتم ايّامه فلا تجلسوا عنه، فانّ الشّهيد معه كالشهيد مع الأنبياء، مقبل غير مُدبر، وكانّى أنظر إلى بقعته، و ما من نبيّ إلاّ و قد زار كربلا و وقف عليها، و قال: إنّك لبقعة كثيرة الخير، فيك يدفن القمر الأزهر»، (بحارالانوار، ج 44، ص 301، به نقل از كامل الزيارات ص67).
30 . دخان: 29
31 . اعيان الشيعه، ج 1
32 . قمقام، ج 2، ص 526
33 . نك : اللهوف، ص43، چاپ نجف.
34 . حبيب السير، ج 2، ص 51
35 . نك : علامه جزائرى، انوار النعمانيه، ج 2، ص 82
36 . بحارالأنوار، ج 44، ص 301
37 . ج3، صص 262 ـ 260
38 . بحارالأنوار، ج44، ص242
39 . بحارالأنوار، ج44، ص242، باب 30- إخبارالله تعالى أنبياءه و...
40 . بحارالأنوار، ج44، ص243، باب 30- إخبارالله تعالى أنبياءه و...