عاشورا
ابن اثير در «النهايه» ذيل واژه «عشر» آورده است: عاشورا روز دهم محرّم را گويند و
يك نام اسلامى است.(1)
فيروز آبادى در قاموس، ذيل ماده «عشر» مى نويسد: عاشوراء و عَشوراء و عاشور، دهم يا
نهم محرّم را گويند.(2)
بعضى از لغت دانان گفته اند: اينكه عاشورا يك اسم اسلامى است سخن بجا و درستى است;
زيرا، كلمه عاشورا در مناجات موساى كليم آمده است:
«خداوند ! چرا امّت محمّد را بر ديگر امّت ها برترى بخشيدى؟ خداوند در پاسخ وى
فرمود: به جهت ده ويژگى... و عاشورا.»
وقتى موسى (عليه السلام) پرسيد
عاشورا چيست؟! ندا رسيد:
«عاشورا روز گريه و حالت گريستن بر فرزند محمّد و روزسوگوارى وعزادارى بر مصيبت
فرزند مصطفى است.»(3)
بنابراين، پيش از اسلام از كلمه «عاشورا»، به معناى روز عزادارى حسين بن على(عليهما
السلام)ياد شده است.
عاشورا در تاريخ قبل از اسلام همواره مورد توجه اقوام و صاحبان انديشه بوده
و به عنوان يكى از «روزهاى خدا» شهرت داشته است;«إِنَّ عاشُوراء يَومٌ مِنْ
أَيّامِ اللهِ».(4)
عاشورا كدامين روز از هفته بود؟
در اين كه عاشورا در چه روزى از هفته رخ داد، اختلاف نظريه وجود دارد:
1 ـ گروهى نوشته اند روز جمعه به وقوع پيوست.(5)
2 ـ برخى اين رخداد را روز پنج شنبه مى دانند.(6)
3 ـ تعدادى بر اين باورند كه روز دوشنبه بوده است.(7)
4 ـ بعضى روز چهارشنبه را نوشته اند.(8)
5 ـ و در بعضى روايات آمده است كه عاشورا روز شنبه بهوقوع پيوسته است;«يَخْرُجُ
القَائِمُ يَومَ السَّبْتُ يَوْمَ عَاشُوراء».(9)
شام عاشورا
صاحب عوالم مى نويسد: امام (عليه السلام) در
شام عاشورا، كه به عنوان حلّ بيعت، با ياران سخن مى گفت، پس از مطالبى كوتاه، به
آنان فرمود:
«اين تاريكى شب را براى خود شتر راهوار پنداريد و از چشم دشمن دور شويد; زيرا آنان
تنها مرا مى جويند و اگر بر من دست يابند، با شما كارى نخواهند داشت. شما آزاديد و
من بيعت را از شما برداشتم; بنابراين، مى توانيد برويد.»
آنان يك صدا اظهار داشتند:«نه،
به خدا قسم! هرگز چنين نخواهد شد.»
امام (عليه السلام) فرمود:
«فردا همه كشته خواهيد شد و كسى نجات نمى يابد.»
ياران ابا عبدالله گفتند:«حمد،
سزاوار خداوندى است كه توفيق شهادت در كنار تو را به ما عنايت كرد.»(10)
در شب عاشورا، ياران امام چنان عاشقانه به عبادت پرداختند كه به گفته راوى:
«لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَّوِي النَّحْلِ ما بَيْنَ قائِم وَ
قاعِد وَ راكِع وَ ساجِد».(11)
«آنان را زمزمه اى است چونان زمزمه اى كه از كندوى زنبور عَسَل شنيده مى شود. آن شب
را گروهى در حال ركوع بودند، بعضى در سجود و بعضى در ذكر و دعا به سر بردند.»
نيز در حديث آمده است:
«باتُوا قارئِينَ ساجِدِين».(12)
«آنان شب را در قرائت قرآن و سجده گذراندند.»
جمعى از سربازان عمربن سعد با ديدن اين حالت، متحوّل شدند و حدود 32 تن به امام (عليه السلام)
پيوستند.(13)
اعمال شب عاشورا
1 ـ احيا در شب عاشورا
پيامبر (صلى الله عليه وآله) در
باره عظمت و اهمّيت عرفانى شب عاشورا فرمود:
«مَنْ أَحْيا لَيْلَةَ عاشُوراء فَكَأَنَّما عَبَدَ اللهَ
عِبادَةَ جَمِيعِ الْمَلائِكَة وَ أَجْرُ الْعامِلِ فِيها كَأَجْرِ سَبْعِينَ
سَنَة».(14)
«كسى كه شب عاشورا احيا بگيرد، گويى به اندازه عبادت تمام فرشتگان عبادت كرده است و
پاداش عبادت در آن شب، به اندازه پاداش هفتاد سال عبادت است.»
2 ـ نماز (عمليات عرفانى) و دعا
ابن عباس گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود:
در شب عاشورا چهار ركعت نماز با كيفيت خاصّ خوانده شود و پس از نماز دعاى ويژه اى مورد توجّه آن حضرت بوده است.
از نمازهايى كه در شب عاشوار مورد توجّه پيامبر بود، عبارت است از: چهار ركعت كه در
هر ركعت پس از حمد پنجاه بار سوره «قُل
هو الله أحد»خوانده مى شود و
پس از نماز ذكر صلوات بسيار بر محمّد و آل محمّد مورد تأكيد است و نيز لعن و نفرين
بر مخالفان آل محمّد (عليهم السلام) و
دعايى خاصّ نيز در كتاب بحار آمده است.
بنابراين، احيا و انجام نماز و پرداختن به دعا در شب عاشورا توسط ياران امام حسين (عليه السلام)
در راستاى دستورات فوق
بوده است.(15)
3 ـ حضور در كربلا
امام صادق (عليه السلام) فرمود:
«مَنْ بَاتَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ(عليه
السلام)لَيْلَةَ
عَاشُورَاءَ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلَطَّخاً بِدَمِهِ كَأَنَّمَا
قُتِلَ مَعَهُ فِي عَرْصَةِ كَرْبَلاء».(16)
«كسى كه شب عاشورا را در كنار قبر حسين(عليه السلام)تا
صبحدم بيتوته كند، مانند كسى است كه در كربلا همراه امام(عليه
السلام)با دشمنان جنگيده است.»
ابن اثير در الكامل مى نويسد:
«فَلَمّا أَمْسَوا قامُوا الَّليلَ كُلَّهُ يُصَلُّونَ وَ
يَسْتَغْفِرُون وَ يَتَضَرَّعُونَ وَ يَدْعُونَ».(17)«هنگامى
كه شب فرا رسيد، همه به نماز، استغفار، تضرع و دعا در پيشگاه خدا پرداختند».
بلاذرى در انساب الأشراف نيز مى نويسد: وقتى شب فرا رسيد حسين و يارانش،
همگى به نماز، تسبيح، تهليل، استغفار و دعا پرداختند;
«وَلَمّا جَنَّ الَّليلُ عَلَى الحُسَيْنِ(عليه
السلام)وأصْحابِهِ
قاموا الَّليلَ كُلَّهُ يُصَلّوُنَ وَيُسَبِّحُونَ وَيَسْتَغْفِرُونَ وَيَدْعُونَ
وَيَتَضَرَّعُون».(18)
شب عاشورا، شب ياران اميرالمؤمنين (عليه السلام) در
صفين را تداعى مى كرد; شبى كه على (عليه السلام) به
دلير مردان همراه خود توصيه كرد:
«اَلا اِنّكُمْ مُلاقُوا الْعَدُوّ إنْ شاءَ اللهُ،
فَأَطِيلُوا اللَّيْلَةَ الْقِيَامَ وَ أَكْثِرُوا تِلاوَةَ الْقُرْآنِ وَ
اسْأَلُوا اللَّهَ الصَّبْرَ وَ النَّصْرَ»;(19)
«هان! بدانيد، به زودى با دشمن درگير خواهيد شد. پس امشب را بيشتر به نماز و تلاوت
قرآن مشغول شويد و از خداوند صبر و نصرت بخواهيد.»
عباس (عليه السلام) در
انديشه آينده
زهيربن قين شب عاشورا عباس بن على (عليه السلام) را
گريان ديد، راز آن را جويا شد. عباس پاسخ داد: به حال اهل بيت حسين (عليه السلام)
در شب آينده مى انديشم
و مى گريم.(20)
آن شب امام حسين (عليه السلام) نيز
با خنجر، خارهاى حوالىِ خيمه را بريدند و به كنارى انداختند. وقتى سبب را پرسيدند،
فرمود: فردا دختران من از روى همين خارها عبور خواهند كرد.
امام (عليه السلام) شب
عاشورا در جمع ياران خود اين چنين خطبه خواندند:
«با بهترين وجه به ستايش و ثناى خدا مى پردازم و در همه حال، از خوشى و تلخكامى،
خدا را شكر و سپاس مى گويم. خداي ! تو را حمد مى گويم كه ما را به «نبوّت» پيامبر(صلى
الله عليه وآله)گرامى داشتى و
قرآن را به ما آموختى و ما را در دين فقيه و بينا
ساختى و به ما گوش ها، چشم ها و دل ها (راه هاى درك حقايق) ارزانى داشتى و ما
را در شمار مشركان قرار ندادى.
اما بعد; من اصحابى برتر و اهل بيتى نيكوكارتر و عامل تر به قانونِ صله رحم، از
اصحاب و اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند همه شما را جزاى خير عنايت كند !
(و افزودند) جدّم پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مرا
خبر داده، از آينده ام كه به طرف عراق حركت خواهم كرد و در سرزمينى به نام «عمورا ـ
كربلا»(21)فرود
خواهم آمد و در همان جا به شهادت خواهيم رسيد و آن وعده نزديك است. آگاه
باشيد! كه من از فردا خبر دارم و به شما اذن رفتن از اين سرزمين را مى دهم. پس
برخيزيد و برويد و از ناحيه من آزاديد. از پوشش تاريكى شب استفاده كنيد و هريك از
شما دست يكى از اهل بيت مرا بگيرد و از اين سرزمين برويد و خدا همه شما را بهترين
جزا عنايت كند ! پس به سوى آبادى ها و شهرهاى خود متفرّق گرديد. اين قوم فقط مرا
مى جويند. هنگامى كه به من دست (يابند) با كس ديگر كارى ندارند».(22) و (23)
امام سجاد (عليه السلام) مى گويد:
من از شكاف خيمه ام، سخنان پدرم را در جمع اصحاب مى شنيدم، سكوت باشكوهى بود.
امام پس از سخنانى چند، با ابراز احساسات خالصانه ياران با وفا مواجه شد، لذا لب به
سخن گشوده، فرمودند: «شما را بشارت دهم به جنت دنيوى. به خدا سوگند! ما
به قدرى كه خدا مى داند مكث و درنگ مى كنيم تا آن قائم ما ظهور كند، او از دشمنان
ما انتقام مى گيرد و من و شما مشاهده مى كنيم آنان را در زنجيرها و زندانها و انواع
كيفرها...»
تحليلى از مسأله «حل بيعت»
در مسأله حلّ بيعت اختلاف چندانى به چشم نمى خورد و اختلاف در جدايى تعدادى از
ياران از امام (عليه السلام) در
شب عاشوراست كه سه نظريه عمده به چشم مى خورد:
1 ـ در شب عاشورا جمعى از ياران از امام جدا شده، دست از يارى اش برداشتند.
2 ـ هيچ كس از ياران امام از آن حضرت جدا نشدند.
3 ـ جمعى از ياران از امام جدا شدند، ولى نه در شب عاشورا; بلكه در ميان راه.
در تحليل حلّ بيعت، بهتر است ابتدا به تعداد شهداى كربلا اشاره كنيم و سپس به بيان
ديدگاه و در آخر به اظهار نظر نهايى بپردازيم.(24)
تعداد ياران امام حسين (عليه السلام) و
شهداى كربلا
آيا در شب عاشورا، كسى از يارىِ امام حسين (عليه السلام) دست
برداشت؟
در مورد تعداد ياران امام حسين (عليه السلام) در
شب عاشورا اختلاف است; چنان كه در باب جدايى و عدم جدايى ياران در شب عاشورا اختلاف
به چشم مى خورد.
علامه مجلسى (رحمه الله) اين
مسأله رايادآور مى شودكه: محفل و انس عرفانىِ ياران امام (عليه السلام)
درشب عاشورا، موجب بيدارى 32 تن از سپاهيان عمرسعد و پيوستن آنان به
امام شد.(25)
فرهاد ميرزا در قمقام مى نويسد: امام حسين (عليه السلام) با
18 تن از اهل بيت و 60 تن از انصار، به كربلا وارد شد.(26)همچنين
سيّد بن طاووس در لهوف با نقل حديثى از
امام باقر (عليه السلام) بر
اين نكته پاى مى فشارد كه تعداد ياران امام (عليه السلام) 45
سواره و 100 نفر پياده
بوده اند. او به جدا شدن كسى از سپاه امام (عليه السلام) اشاره اى
نمى كند.(27)
ابن قتيبه، مورّخ نامى (270ه .) مى نويسد: «جمعى در شب عاشورا از يارى امام حسين (عليه السلام)
دست برداشتند و تنها سيصد نفر باقى ماند».(28)
البته برخى از مورّخان نوشته اند: «همه رفتند و تنها چهل تن پياده و سى و دوتن
سواره باقى ماندند».
مسعودى در مروج الذهب آورده است: ياران امام حدود پانصد نفر بودند كه هشتاد وهفت
نفر ازآنان به شهادت رسيدند(29)ولى توضيح
نمى دهدكه افرادديگر(غير از شهيدان) چه زمانى و چگونه از امام جدا شدند. همين
نويسنده در اثبات الوصيه، مبحث امام حسين (عليه السلام) ،
ياران امام (عليه السلام) را
شصت و يك تن دانسته، مى گويد همه آنان شهيد شدند.(30)
در تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (عليه السلام) ،
در ذيل آيه 34 سوره مباركه بقره، آمده است: «جمعى از اصحاب امام در آن شب از آن
حضرت جدا شدند».
مرحوم سپهر نيز همين عبارت را در كتاب ناسخ التواريخ ترجمه كرده است، ولى بسيارى از
مورّخان نامور و سيره نويسان، بر اين مسأله تأكيد دارند كه: «حل بيعت و اذن جدايى
از امام، مورد استقبال ياران قرار نگرفت»،(31)و
حتى مسلم بن عوسجه گفته است كه: «وَ
بِما نَعْتَذِرُ إلَى الله في أداءِ حَقِّكَ؟»; «اگر
از تو جدا شويم، در باب اداى حق تو، در پيشگاه خدا چه عذرى خواهيم داشت؟»و
سپس همگان; از جمله اهل بيت نيز اظهار وفادارى كردند.(32)
امام سجاد (عليه السلام) مى گويد:
«در شب عاشورا پدرم همراهان و ياوران خود را يكجا جمع كردند و فرمودند:
«يا أهْلِي وَ شِيعَتِي اِتَّخِذُوا هذا الّليل جَمَلا
لَكُمْ فأنْجُوا بِأنْفُسِكُمْ، فَلَيْسَ يَطْلِبُونَ غَيْرِي، وَ أنْتُمْ في حِلٍّ
وَ سَعَة مِنْ بَيْعَتِي وَ عَهْدِي الَّذي عَاهَدْتُمُوني عَلَيْهِ».
«اى پيروان من، تاريكى شب را به سان شترى راهوار پنداريد و خود را نجات دهيد; زيرا
آنان كسى را غير از من طالب نيستند و شما از بيعت و پيمانى كه با من بسته ايد
آزاديد.»
آنگاه كه ياران، سخن امام را شنيدند، همگى به يك زبان گفتند: «مولاى م ! سوگند به
خدا هرگز دست از دامن تو برنمى داريم!»(33)
بلاذرى مى نويسد: «شب عاشورا كسى از امام جدا نشد، تنها در شب هفتم، سه شب قبل از
شام عاشورا، هنگامى كه موقعيّت صحنه روشن شد «فراس جعده» از همراهى امام منصرف شد و
امام (عليه السلام) هم
به او اجازه رفتن داد. اين مسأله هنگامى بود كه پانصد سوار ميان امام و شريعه فرات،
فاصله انداخته، او را در محاصره بى آبى قرار داده بودند».(34)
ديدگاه ها
آنچه از تاريخ به دست مى آيد، آن است كه دنيا پرستان با امام (عليه السلام)
همراهى نداشتند و اگر
ايامى را همراه آن حضرت سپرى كردند، در هنگام مخمصه و حساس، آن حضرت را تنها
گذاشتند و اختلاف در مكان و زمان اين جدايى است كه بعضى گفته اند پس از ملاقات سپاه
امام با سپاه حر در ميانِ راه بوده و بعضى بر اين باورند كه اين جدايى، هنگام رسيدن
خبر شهادت مسلم به امام (عليه السلام) در
ميان راه، منزل زباله، و يا شب عاشور بوده است. به نظر مى رسد شب عاشورا اين مسأله
رخ نداده است.
آرى; آنگاه كه امام (عليه السلام) از
مكه عازم كوفه بودند، در ميان راه، پيش از برخورد با
سپاه حرّ، در خطبه اى به ياران فرمودند:
«أيُّهَا النّاسُ قْدْ أتانا خَبَرٌ فَظِيع، قُتِلَ مُسْلِم
بْن عقيل وَ هاني بْن عُروة و عبدالله بن يَقْطُر، وَ قَدْ خَذَلَنا شِيعَتُنا،
فَمَنْ أحَبّ مِنْكُم الإنْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ في غَيْرِ حَرَج، ليس عَلَيه
مِنّا ذِمام. فَتَفَرَّقَ النّاسُ عَنهُ، وَ اَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمالاً حَتّى
بَقِيَ فِي أصْحابِهِ الَّذِين جاءُوا مَعَهُ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ نَفَر يَسِير
مِمَّنِ انْضَمُّوا إِلَيهِ».(35)
پس از خطبه امام، همه رفتند، جز كسانى كه از مدينه همراه امام آمده بودند و چندتن
از ديگران، كه در راه به امام پيوسته بودند.
ابن اثير مى گويد: «وقتى خبر شهادت مسلم و برادر رضاعى امام (عليه السلام)
به ايشان ابلاغ شد،
امام (عليه السلام) خطبه اى
خواندند و به همگان خطاب كردند و فرمودند: «قَدْ
خَذَلَنا شِيعَتُنا...».
پس از سخنان امام، اصحاب از چپ و راست متفرّق شدند و تنها يارانى كه از مكه با امام
بودند، ماندند.(36)
مقتل نويسان معتبر; از جمله سيد بن طاووس مى نويسد: «هنگامى كه خبر شهادت مسلم به
امام رسيد و مطلب براى همراهان امام بازگو شد، همراهان طماع و اهل ترديد، راه خود
را از امام جدا كردند و تنها اهل بيت و شايستگان از اصحاب او ماندند.»(37)
برخى از مورّخان نوشته اند كه امام (عليه السلام) به
برادرش ـ عون ـ دستور دادند: «به هركس كه جدا مى شود، پنج دينار به عنوان خرجى راه
بپردازد».(38)
طبرى(39)مى نويسد:
امام در منزلگاه بيضه، در جمع ياران و سپاه حرّ، خطبه اى ايراد
كرد و در پايان آن فرمود:
«فَلَكَمْ فِيَّ اُسْوَةٌ، وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلوا
وَنَقَضْتُمْ عَهْدَكُمْ وَخَلَعْتُمْ بَيْعَتِي مِنْ أعْناقِكُمْ فَلَعَمْرِي مَا
هيَ لَكُمْ بُنكْر، لَقَدْ فَعَلْتُموها بِأبي وَأخِي وابْنِ عَمّي مُسْلِم».
«من اسوه شمايم و اگر مانند من عمل نكنيد و عهد پيمانتان را ناديده بگيريد و بيعتم
بشكنيد، به جان خودم سوگند كه اين در نظر شما امر ناپسندى نيست; زيرا شما با به
پدر، برادر و پسر عمويم مسلم چنين معامله اى را كرديد.»
اين مطالب نشان مى دهد كه بىوفايانى در كنار امام بودند و از او جدا شدند; زيرا
كلام امام در جمع عشاق، در شب عاشورا، حكايت از آن دارد كه ياران امام يك دست و
همگان مورد اعتماد آن حضرت بوده اند. ميان اين دو سخن، تفاوت فاحشى است و از آن
به دست مى آيد كه افرادى قبل از شب عاشورا از امام (عليه السلام)
جدا شدند.
حديث معروفى از حضرت سكينه (عليه السلام) نقل
شده كه مى گويد:
«در شب عاشورا آنگاه كه پدرم به ياران گفتند: «در اين لحظه هدفى جز قتل من و كسانى
كه به همراه من جهاد مى كنند، ندارند»(40)پدرم
سر به پايين گرفت و آنان ده نفر، ده نفر و گاهى بيست نفر، بيست نفر رفتند.»(41)
از ميان معاصرين نيز علاّمه تسترى صاحب «قاموس الرجال»(42)در
شرح حال زهيربن قين مى نويسد: «...
إِنَّهُ قالَ (عليه السلام) فِي
مَساءِ التّاسِع: هذا الَّليلُ قَدْ غَشِيكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً»، كِنايَةٌ
عَن أَنَّه (عليه السلام) رَفَعَ
الْبَيْعَةَ عَنْهُمْ فَيَذْهَبُوا حَيثُ شاءُو. وى در ادامه همين كلام
مى نويسد: «زهير برخاست و گفت: دوست دارم در راه تو هزاران بار كشته شوم» اگر كسى
از امام جدا شده بود، مورد اشاره قرار مى گرفت.
حقيقت امر همان است كه، امام (عليه السلام) در
ميان راه واقعيت را با آنان در ميان گذاشتند و بعضى از آنها، از امام جدا شدند.
هرچند كه امام در شب عاشورا نيز مسأله انصراف را بزرگوارانه پيش كشيدند، ليكن كسى
در اين مرحله، از امام جدا نگشت.
مؤيد اين نظر حداقل، نكات ذيل است:
1 ـ نگهبانان عمربن سعد كه تمام حوالى آن منطقه را زيرنظر داشتند، در باره برخورد
با جداشدگان ازكاروان امام، گزارشى ارائه نداده اند.
2 ـ در تاريخ مشاهده نشده كه كسى از جداشدگان، در شرح خاطرات خود گفته باشد من در
شب عاشورا از امام جدا شدم.
3 ـ مقتل نويسان مورد اطمينان نيز، مسأله رفتن همراهان در شب عاشورا را نفى
كرده اند. (هرچند بعضى در اين باره سكوت را برگزيده اند).
4 ـ در سخنان هيچ يك از ياران، كه اظهار وفادارى كرده اند، كنايه اى از رفتن ديگران
ويا گلايه اى از آنان نيست. بى شك اگر كسى يا جمعى جدا مى شد، در اظهار وفادارى
ياران منعكس مى گرديد.
5 ـ مقتل نويسان پيوستن 32 تن از سپاه عمربن سعد به سپاه امام را گزارش گرده اند(43)بديهى
است اگر كسى از سپاه امام جدا مى شد، آن را نيز مى نوشتند.
6 ـ امام (عليه السلام) در
جمع ياران در شب عاشورا فرمودند: من كسى را با وفاتر و بهتر از اصحابم نمى شناسم و
اصحاب كسى را از حيث نيكى و پرداختن به صله رحم، همسنگ اصحاب خود نمى يابم;
«...فَإِنّي لا أَعْلَمُ أَصْحاباً أَوْفى وَ لا خَيْراً
مِنْ أَصْحابي وَ لا أَهْلَ بَيْت أَبَرَّ، وَ لا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتي،
فَجَزاكُمُ اللهُ عَنِّي خَيْر الْجَزاء».(44)
به دنبال اين سخن بود كه امام (عليه السلام) سخن
از حلّ بيعت به ميان آورد. و شرح آن پيشتر گذشت و اين سخن گواه است بر عدم استحكام
حديث جدايى ياران در شب عاشورا.
7 ـ بلاذرى در انساب الأشراف و ديگران; از جمله: محدّث قمى، در دو
اثر معروف خود،(45)روايات
فرار برخى از ياران از كنار امام در شب عاشورا را ذكر
نكرده اند.
همچنين دكتر محمد ابراهيم آيتى در كتاب «بررسى تاريخ عاشورا» در اين مورد،
مى نويسد: «شيخ مفيد، طبرى، ابوالفرج و ابن كثير اين خطبه را نقل كرده اند، ولى هيچ
نگفته اند كه در اين هنگام، كسى از اصحاب، از كنار امام، رفته باشد».(46)
علاّمه مجلسى (رحمه الله) نيز
در جلاءالعيون، خطبه فوق را اصل قرار داده، از حديثى كه مفاد آن «برخى رفتند»
مى باشد، با بى اعتنايى خاص به عنوان «قيل» ياد كرده است.
در شب عاشورا، زينب (عليه السلام) با
افسردگى ويژه اى رو به امام (عليه السلام) كرده،
گفتند: «آيا ياران را آزموده اى تا تو را فردا تحويل دشمن ندهند؟!»
علاّمه نراقى در طاقديس، راجع به «حل بيعت» از سوى امام (عليه السلام)
و
پاسخ ياران چنين مى سرايد:
گرد آورد آن شهنشاه سترگ *** جمله اصحاب از خُرد و بزرگ
ازبرادر و زبرادر زادگان *** هم ز فرزندان وياران جملگان
گفت با ايشان كه اى آزادگان *** اى همه از طينت ما زادگان
اى همه از خاك علّيين پاك *** اى همه در خاك مهر تابناك
بيعت خود از شما برداشتم *** من شما را با شما بگذاشتم
اين شب تار است و دشت بيكران *** راه ها پيدا به اطراف جهان
دشمنان در خواب ظلمت پرده دار *** راه هاى روشن اندر هركنار
با من اينان را سركار است و بس *** چون كه من هستم نجويند هيچ كس
بهر من اين آسيا در گردش است *** بهر من اين سيل اندر جنبش است
چونكه جانبازان ميدان وفا *** اين شنيدند از شه ملك صفا
جمله يكبار آمدند اندر خروش *** لجه درياى عشق آمد به جوش
جمله گفتند اى خليفه كردگار *** اى جمال حق ز رويت آشكار
جسم خوش باشد فداى جان شود *** از براى جان خود قربان شود(47)
دلدارى خواهر
ابن اثير مى نويسد: در شب عاشورا هنگامى كه امام (عليه السلام)
مشغول تيزكردن شمشير
بودند، اين چنين زمزمه مى كردند:
يا دَهْرُ أفٍّ لَكَ مِن خَليلِ *** كَمْ لَكَ بِالاِْشْراقِ
وَالاَْصيلِ
مِنْ طالِب وَ صاحِب قَتيلِ *** وَالدَّهْرُ لا يَقْنَعُ
بِالْبَديلِ
وَكُلُّ حَىٍّ فَإلى سبيلِ *** ما أَقْرَبُ الْوَعْدُ إِلَى
الرَّحيلِ!
راوى مى گويد: زينب (عليه السلام) با
شنيدن اين اشعار، اختيار از دست داد و به سوى حسين حركت كرد و فرياد برآورد:
«واثَكْلاهُ! لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَني الحَياةَ،
أَلْيَومَ ماتَتْ أُمّي فاطِمَةُ، وَأَبي عَليٌّ، وَ أَخي الحَسَنُ، يا خَليفَةَ
الماضينَ وَ ثِمالَ الباقينَ».
امام (عليه السلام) بدو
نگريست و فرمودند:
«يا أُخْتاه! لا يَذْهَبَنَّ بِحِلْمَكَ الشَّيْطانُ».(48)
سخنانى ميان امام حسين (عليه السلام) و
خواهرش رد و بدل شد. زينب (عليه السلام) با
شنيدن كلام امام حسين (عليه السلام) كه
فرمود:
«لَوْ تُرِكَ القَطا لَيْلاً لَنامَ»;
«اگر پرنده قطا را به حال خود وامى گذاشتند مى خوابيد.»(49)
آنچنان بى تاب شد كه برزمين افتاد. امام (عليه السلام) برخاسته،
روى خواهر خود زينب آب پاشيدند و او را به هوش آوردند و فرمودند: « (خواهرم!) همه
ساكنان زمين مى ميرند و همه اهل آسمان از بين مى روند و همه چيز فانى مى شود، جز
پروردگار متعال، پدرم، مادرم، برادرم كه بهتر از من بودند، از دنيا رفتند و پيامبر
اسوه من و تمام آنان است.»(50)
آنان كه مال ديگران بر ذمّه دارند از لشكر من جدا شوند
امام (عليه السلام) و
يارانش، چون آب در خيمه ها ناياب شد، نماز صبح عاشورا را با تيمّم و به جماعت
برگزار كردند.(51)و
پس از نماز، حضرت خطبه اى كوتاه فرمودند:
«أشْهَدُ أنَّهُ قَدْ أذِنَ فِي قِتَالِكُمْ فَاتَّقُوا
اللهَ وَ اصْبِرُوا»(52)
سپس صفوف ياران خود را براى جهاد در راه خدا مرتّب كرد(53)و
دستور داد منادى در ميان ياران ندا دهد و به آنان بگويد: «هركس مال ديگران را بر
ذمه دارد، از لشكر من جدا شود».(54)
خاطره صفّين در كربلا
عصر روز دوّمِ محرم الحرام، كاروان عاشورا، به سرزمين كربلا قدم نهاد. امام (عليه السلام)
با ديده ملكوتى و حقيقت
آشناى خود، به آينده كاروان و كربلا نظرى افكند و فرمود:
«اين جا، جايگاه گرفتارى ها و مشكلات است. اين جا سواره ها، زمين گير خواهند
شد. اين جا محلّ بارانداز ما است، قتلگاه مردان ما و محل ريختن خون هاى ما است.»(55)
امّ كلثوم (عليه السلام) ـ
خواهر امام حسين (عليه السلام) ـ
گفت: زمين خوفناكى است. دلم در اضطراب است! امام به او نگريست و خاطره اى را
اينگونه بيان كرد:
«هنگامى كه در ركاب پدرم به صفّين مى رفتيم، در راه (همين جا) بارانداز كرديم. پدرم
كه در كنار برادرم حسن (عليه السلام) ـ قرار
داشت، اندكى به خواب رفت، سپس بيدار شد; ولى مى گريست! برادرم راز گريه ايشان را
جويا شد. پدرم پاسخ داد: در خواب ديدم كه اين صحرا، دريايى از خون است و حسين من در
ميان آن دست وپا مى زند، ولى كسى به فرياد او نمى رسد! در اين هنگام، پدرم به من
نگاه كرده، گفت: «كَيْفَ
تَكُونُ يَا أبا عَبْدِالله إذا وَقَعَتْ هيهُنا الْواقِعَةُ؟»; «چه
خواهى كرد اى اباعبدالله ! در صورت وقوع آن واقعه؟»گفتم: «صبر
مى كنم»
نفرين امام
پيش از آغاز نبرد، آنگاه كه سپاه عمربن سعد مهيّاى جنگ شدند، امام (عليه السلام)
برير بن خضير را براى
نصيحت دشمنان، به جانب آنان فرستاد، ولى آنان گوش به موعظه ها و تذكّرات وى ندادند.
بعد از او خود امام، سوار بر ناقه و به قولى، سوار بر اسب خود شد و در مقابل لشكر
دشمن حضور يافت. خطبه اى خواند و آنان را نصيحت كرد، رهنمود داد، و سرزنش نمود و
(آنگاه كه آنان را غرق در غفلت يافت) فرمود:
«اى بردگان امّت، اى جمعيت ويژه (تافته جدا بافته)، اى پاره كنندگان قرآن، اى
تحريف گران حقيقت، اى بقاياى گناهان، اى باد دهن شيطان، اى نابود كنندگان سنّت ها،
آيا اين قوم (يزيد و يارانش) را كمك و حمايت مى كنيد و ما را تنها مى گذاريد؟
«اين آدم بدكاره، پسر بدكار مخيّرم كرد ميان مرگ و ذلّت و البته زير بار ننگ و
ذلّت رفتن از ما به دور است; زيرا خدا، رسول، مؤمنان و دامن هاى آزاده و پاك
زادگان، رفتن زير بار ننگ و ذلّت را از ما نمى پذيرند.»(56)
و در پايان همين خطبه، امام آنان را در سه جمله نفرين كرد:
1 ـ خدايا! باران رحمت را از آنان دريغ دار 2 ـ قحط سالى دوران يوسف را بر آنان
تحميل كن! 3 ـ غلام ثقيف (حجّاج بن يوسف ثقفى) را بر آنان مسلّط گردان(57)و
سپس امام از آنان فاصله گرفت و وقتى به خيمه بازگشت، عمر بن سعد با انداختن تيرى به
سوى خيام، فرمان جنگ را عملا صادر كرد.
پاورقى:
1 . ابن اثير، النهاية، ج 3، ص 240
2 . فيروزآبادى، قاموس المحيط، ج 2، ص 92
3 . «وَ فِي حَدِيثِ مُنَاجَاةِ مُوسَى (عليه السلام) وَ قَدْ قَالَ: يَا رَبِّ
لِمَ فَضَّلْتَ أُمَّةَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)عَلَى سَائِرِ الاُْمَمِ؟
فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى: فَضَّلْتُهُمْ لِعَشْرِ خِصَال. قَالَ مُوسَى: وَ مَا
تِلْكَ الْخِصَالُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا حَتَّى آمُرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ
يَعْمَلُونَهَا. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: الصَّلاةُ وَ الزَّكَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ
الْحَجُّ وَ الْجِهَادُ وَ الْجُمُعَةُ وَ الْجَمَاعَةُ وَ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ
وَ الْعَاشُورَاءُ. قَالَ مُوسَى (عليه السلام) : يَا رَبِّ وَ مَا الْعَاشُورَاءُ؟
قَالَ: الْبُكَاءُ وَ التَّبَاكِي عَلَى سِبْطِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)وَ
الْمَرْثِيَةُ وَ الْعَزَاءُ عَلَى مُصِيبَةِ وُلْدِ الْمُصْطَفَى. يَا مُوسَى مَا
مِنْ عَبْد مِنْ عَبِيدِي فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بَكَى أَوْ تَبَاكَى وَ تَعَزَّى
عَلَى وُلْدِ الْمُصْطَفَى (صلى الله عليه وآله) إِلاَّ وَ كَانَتْ لَهُ
الْجَنَّةُ...» مستدرك الوسائل، ج10، ص318
4 . المعجم لالفاظ الحديث النبوى، ماده «عشر».
5 . نك : مفيد، ارشاد، ص 233، چاپ اعلمى، بيروت.
6 . نك : ملبوبى: الوقايع والحوادث، ج2، ص248
7 . بحارالأنوار، ج44، ص201 . في يوم عاشوراء في يوم الجمعة في سنة إحدى و ستين و
يقال في يوم عاشوراء يوم الإثنين
8 . علامه مجلسى، جلاءالعيون، ص465
9 . نك : سفينة البحار، ماده عشر.
10 . عوالم، ص 350 «قادتنا» اثر آيت الله ميلانى، ج6، صص34 و 35
11 . مقتل الحسين، صص 216 و 217 ـ اعيان الشيعة، ج 1، ص 601
12 . همان.
13 . قمقام، ج1، ص386
شام وداع
در آستانه شام عاشورا بود كه سپاه كفر كيش حمله ناگهانى خود را به سوى خيام امام
(عليه السلام) آغاز كردند، چنان كه در فصل قمر بنى هاشم يادآورى شد، عباس به امر
امام (عليه السلام) در برابر دشمن يك تنه ايستاد و پيشنهاد آن حضرت را به آنان
ابلاغ كرد كه در آن آمده بود: جنگ به فردا موكول شود تا ما امشب را به عبادت و دعا
بگذرانيم و اين چنين شد.
يكى از واقعه نگاران مى نويسد: آن شب در خيمه گاه تاريخ سازان عاشورا از ذكر و دعا
و غوغا بود: «بانَ الحسين وأصحابه تلك الّليلة وَلَهُم دَوِيّ كَدَوِيُّ النّحل
مابين راكع وساجد وقائم وقاعد»، (بحارالأنوار، ج 44، ص 294).
او مى افزايد: در پرتو اين حالت معنوى و حلقه هاى ذكر بود كه جمعى از ياران عمرسعد،
هدايت يافتند و 32 تن از آنان به سپاه امام (عليه السلام) ملحق گشتند: «فعبر إليهم
في تلك الّليلة من عسكر عمر بن سعد إثنان وثلاثون رجلاً»، (بحارالأنوار، ج 44، ص
294).
14 . بحارالأنوار، ج95، ص336
15 . بحارالأنوار، ج95، ص338، باب 8، الأعمال المتعلقة بليلة عاشور ; وسائل الشيعه،
ج8، ص182، باب استحباب صلاة أول المحرم و...
عَنِ النَّبِيِّ (صلى الله عليه وآله) : «تُصَلِّي لَيْلَةَ عَاشُورَاءَ أَرْبَعَ
رَكَعَات فِي كُلِّ رَكْعَة الْحَمْدَ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
خَمْسِينَ مَرَّةً فَإِذَا سَلَّمْتَ مِنَ الرَّابِعَةِ فَأَكْثِرْ ذِكْرَ اللَّهِ
تَعَالَى وَ الصَّلاةَ عَلَى رَسُولِهِ وَ اللَّعْنَ لاَِعْدَائِهِمْ مَا
اسْتَطَعْتَ.»
16 . وسائل الشيعه، ج14، ص477
17 . الكامل، ج 4، ص 59
18 . انساب الأشراف، ج 2، ص 191
19 . پرورش روح، ج 2، ص 381 مبحث حماسه عاشورا.
20 . سخنان امام حسين از مدينه تا كربلا ـ فصل ابوالفضل.
21 . نك : كتاب قادتنا «آيت الله ميلانى» ج 6، ص 98
22 . مقتل الحسين، ص 213
23 . أثني على الله أحسن الثناء و أحمده على السرّاء و الضرّاء ألّلهم إنّي أحمدك
على أن أكرمتنا بالنّبوة و علّمتنا القرآن و فقّهتنا في الدين و جعلت لنا أسماعاً و
أبصاراً و أفئدة فاجعلنا من الشاكرين أما بعد فإني لا أعلم أصحابا أوفى و لا خيراً
من أصحابي و لا أهل بيت أبرّ و لا أوصل من أهل بيتي فجزاكم الله عنّي خيراً».
بحارالأنوار، ج44، ص392 ; الإرشاد، ج2، ص91
«...وَ إنّي قد أذنت لكم فانطلقوا جميعاً في حلّ ليس عليكم منّي ذمام هذا الليل قد
غشيكم فاتّخذوه جَمَلاً و ليأخذ كل رجل بيد رجل من أهل بيتي و تفرّقوا في سوادكم و
مدائنكم فإنّ القوم إنّما يطلبونني و لو قد أصابوني للهوا عن طلب غيري» المناقب،
ج4، ص98
«...ثُمَّ نَظَرَ إِلى بَني عَقيل وَ قالَ: حَسْبُكُمْ مِنَ القَتْلِ بِصاحِبِكُمْ
مُسْلِم، إِذْهَبُوا فَقَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ». كتاب لهوف
24 . روزنامه ها در صبح روز 11 بهمن سال 57 ساعتها پيش از حركت امام خمينى(قدس
سره)از پاريس به ايران، نوشتند ايشان به ياران خود فرمود: من بيعت خود را از شما
برمى دارم جان خود را به خطر نيفكنيد ما به سوى كار بزرگى مى رويم (نقل از برنامه
سلام صبح بخير تلويزيون شبكه اول، 11/11/79 اخبار بامدادى ساعت هفت صبح.) (ترديدى
نيست كه گفتار امام خمينى(قدس سره)جمله درس هايى است كه از عاشورا به يادگار دارد)
25 . بحارالأنوار، ج 44، ص 394
26 . قمقام، ج 1، ص 335
27 . لهوف، ص43، چاپ نجف. «فَرُوِيَ عَنْ الْباقِرِ (عليه السلام) أَنَّهُمْ كانُوا
خَمْسَةٌ وَ أَرْبَعينَ فارِساً وَمِائَةَ راجِل وَ رُوِيَ غَيْرُ ذلِكَ.»
28 . فريشلر، امام حسين و ايران، ص194
29 . مروج الذهب، ج3، ص71
30 . مسعودى، اثبات الوصيه، ص162
31 . طبرى، ج 2، ص 318 ; ارشاد، ص 231 ; ابن كثير، بدايه، ج 8، ص 177 ; تاريخ
يعقوبى، ج2، ص231 ; اعلام الهدى، ص 235 ; روضة الواعظين، ص 183 ; الكامل، ج 4، ص
57، 57 ; لهوف ص 40
32 . وقايع الأيام، صص 336 و 332
33 . خيابانى، وقايع الأيام، صص 332 ـ 336
34 . بلاذرى، انساب الأشراف، ج2، ص190
35 . ارشاد، مفيد، ص 223
36 . الكامل، ج4، ص43
37 . لهوف، ص32، چاپ نجف. «... حَتّى بَلَغَ «زُبالةَ» فَأَتاهُ فيها خَبُرُ قَتْلِ
مُسْلِمِ بْنِ عَقيل، فَعَرَفَ بِذلِكَ جَماعَةٌ مِمَّنْ تَبِعَهُ فَتَفَرَّقَ
عَنْهُ أَهْلُ الأَطْماعِ وَالإِرْتِيابِ، وَبَقِيَ مَعَهُ أَهْلُهُ وَخِيارُ
الأَصْحابِ.»
38 . امام حسين و ايران، ص 194، معالى السبطين، ص207
39 . طبرى، تاريخ، ج 4، ص 304
40 . «الآن لَيْسَ لَهُمْ مَقْصدٌ إلاّ قَتْلي وَقَتْل مَنْ يُجاهِدُ بَيْنَ
يَدَيّ...»
41 . وقايع الأيام، ص324
42 . قاموس الرجال، ج 4، ص 487، باب الزاء.
43 . بحار الأنوار، ج44، ص494
44 . الكامل، ج 4، ص 57
45 . الكامل، ج 4، ص 57
46 . منتهى الآمال و نفس المهموم.
47 . بررسى تاريخ عاشورا، مجلس چهارم، ص 69
48 . طاقديس، ص422
49 . بلاذرى، انساب الأشراف، ج 2، ص 191
50 . ضرب المَثل معروفى است ميان عرب.
51 . «... وَاعْلَمِي أَنَّ أَهلَ الأَرْضِ يَمُوتُونَ، وَأَهْلَ السَّماءِ
لايَبْقُونَ، وَأَنَّ كُلّ شَيء هالِكٌ إلاّ وَجْهَهُ، أَبِي خَيْرٌ مِنِّي
وَاُمِّي خَيْرٌ مِنِّيوَأَخي خَيْرٌ مِنِّيوَلِىَ وَلَهُمْوَلِكُلّ مُسلِم
بِرَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ»
الإرشاد، ج2، ص93 والكامل، ج4،ص59
52 . معالى السبطين، ج1، ص361
53 . تاريخ طبرى، ج 4، ص 327
54 . منتهى الآمال، صص 248 و 249
55 . احقاق الحق، علامه شوشترى، ج11، ص437
56 . «هَذا مَوْضِعُ كَرْب وَ بَلاء، هيهُنا مَناخُ رِكابِنا، وَ مَحَطُّ رِحالِنا،
وَ مَقْتَلُ رِجالِنا، وَ مَسْفَكُ دِمائِنا»
علامه شوشترى ـ مواعظ، مجلس سوم، ص 58
57 . «فَسُحْقاً لَكُمْ يا عَبيدَ الاُْمَّةِ، وَ شُذّاذَ الاَْحْزابِ، وَ نَبَذَةَ
الْكِتابِ، وَ مُحَرِّفي الْكَلِمِ، وَ عُصْبَةَ الاْثامِ، وَ نَفَثَةَ
الشَّيْطانِ، وَمُطْفِيَ السُّنَنِ، أَ هؤُلاْءِ تَعْضُدُونَ وَ عَنّا
تَتَخاذَلُونَ؟
أَلا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ
السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، وَهَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة، يَأْبَى اللهُ ذلِكَ لَنا
وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ حُجُورٌ وَطَهُرَتْ... .»
58 . «اَللّهُمَّ اَحْبِسْ عَنْهُمْ قَطَرَ السَّماءِ، وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ
سِنينَ كَسِني يُوسُفَ، وَسَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلامَ ثَقيف فَيَسُومَهُمْ كَأْساً
مُصَبَّرَةً فَإِنَّهُمْ كَذَّبُونا وَخَذَلُونا...» (لهوف، ص43).