عاشورا در فقه

سيدضياء مرتضوى

- ۳ -


سابقه خيانت اهل كوفه نسبت به پدر و برادرت را آگاهى , و من مى ترسم كه وضعيت تو نيز همانند آنها شود.
اگر موافق باشى كه بمانى , توعزيزترين و محفوظترين شخص در حرم مى باشى .
حـضرت (ع ) فرمود: اى برادر! ترسيدم كه يزيد بن معاويه مرا در حرم ناگهان و بى خبر بكشد و من كسى باشم كه حرمت اين خانه به خاطر اوشكسته شود.
مـحـمـد بـن حـنـيـفـه گفت : اگر از اين امر نگرانى , به يمن يا برخى نقاطصحرا برو.
تو در آنجا محفوظترين افراد هستى و دست هيچ كس به تونخواهد رسيد.
حـضرت (ع ) فرمود: در آنچه گفتى نگاه مى كنم .
و به هنگام سحر,حسين (ع ) حركت كرد.
خبر به محمد بن حنفيه رسيد.
خدمت حضرت (ع )آمد و زمام ناقه او را گرفت و گفت : اى برادر! آيا وعده ندادى كه نسبت به درخواست من تاءمل كنى .
فرمود: آرى .
گفت : پس چه چيز باعث خروج شتابان شما شد؟ حضرت (ع ) فرمود: اءتانى رسول اللّه (ص ) بعد ما فارقتك , فقال : يا حسين ! اءخرج فان اللّه قد شاءاءن يراك قتيلا.
بـعد از اينكه از تو جدا شدم رسول خدا(ص ) به خوابم آمد و فرمود: اى حسين !حركت كن , چرا كه خداوند خواسته است كه تو را كشته ببيند.
مـحـمد بن حنفيه گفت : انا للّه و انا اليه راجعون .
پس معناى به همراه بردن اين بانوان چيست , در حالى كه شما با اين وضعيت مى روى ؟! سيدالشهدا(ع ) دنباله سخن پيامبر(ص ) را نقل كرد كه فرمود: ان اللّه قد شاء اءن يراهن سبايا.
خداوند خواسته است كه آنان را اسير ببيند.
بعد با محمد بن حنفيه خداحافظى كرد و رفت .
((49))
چنان كه امام (ع ) در مقابل تقاضاى عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن زبير,مبنى بر خوددارى از حركت به سوى عراق , به گونه اى سربسته تر فرمود: ان رسول اللّه (ص ) قد اءمرنى باءمر و اءنا ماض فيه ((50))
.
رسول خدا(ص ) به من فرمانى داده است و من آن را اجرا مى كنم .
= 2.
آگاهى به شهادت و حركت براى حكومت
گـفتيم كه امام خمينى (قده ) انگيزه قيام را تلاش براى برپايى نظام و حكومت عدل مى داند و در عين حال از نقطه نظر كلامى و برحسب ملاكهاى عادى معتقد است , امام حسين (ع ) سرانجام كار را بـه خـوبـى مـى دانست .
و اين واقعيتى است كه برخى نويسندگان نتوانستند آن را هضم كنند, فضلوا واضلوا.
امام راحل (قده ) بيش از نيم قرن پيش مى نويسد: در خـبـر شـهـادت حـضـرت سيدالشهدا(ع ) وارد است كه حضرت رسول (ص ) رادر خواب ديد: حـضـرت فـرمـود بـه آن مـظـلوم كه از براى تو درجه اى است در بهشت , نمى رسى به آن مگر به شهادت .
((51))
سالها پس از آن نيز همين حقيقت را بازگو فرمود: حضرت سيدالشهدا(ع ) به همه آموخت كه در مقابل ظلم , در مقابل ستم ,در مقابل حكومت جائر چـه بـايد كرد.
با اينكه از اول مى دانست كه در اين راه كه مى رود, راهى است كه بايد همه اصحاب خـودش و خـانواده خودش را فدا كند و اين عزيزان اسلام را براى اسلام قربانى كند, لكن عاقبتش راهم مى دانست .
((52))
اشـاره امـام (قـده ) بـه جـز بـسـيـارى شواهد و قراين ديگر, از جمله مى تواند ناظر به اين جملات سيدالشهدا(ع ) هنگام اعزام مسلم (ع ) باشد كه به او فرمود: انـى مـوجهك الى اهل الكوفة و سيقضى اللّه من امرك ما يحب و يرضى .
واءرجو ان اكون اءنا و انت فى درجة الشهداء فامض ببركة اللّه و عونه ...
((53))
مـن تـو را بـه سـوى اهـل كـوفه مى فرستم و خداوند نسبت به اين كار توآنچه را دوست بدارد و بپسندد به انجام خواهد رساند.
و اميدوارم من وتو در جايگاه شهدا باشيم .
پس به اميد خدا و كمك او حركت كن ...
ملاحظه مى شود كه امام (ع ) همزمان با اعزام حضرت مسلم (ع ) براى پى گيرى اين حركت سياسى و برپايى حكومت عدل , براى خود و جناب مسلم (ع )آرزوى شهادت مى كند.
آنچه در موضوع قبل در خصوص پاسخ به محمد بن حنفيه آورديم نيزشاهدى گوياست .
خوابى را نـيز كه حضرت (ع ) در مدينه , در كنار قبرجدش (ص ) هنگام تصميم بر خروج از مدينه , ديد نيز بر همين حقيقت گواهى مى دهد ((54))
.
نـمونه ديگر آن , پاسخى است كه در مسير حركت به عراق , به يكى ازافراد داد كه از سر دلسوزى و خـيـرخواهى از علت آمدن حضرت (ع ) به آن سرزمين دشوار و بدون نيرو و امكانات كافى پرسيده بـود.
اين شخص مى گويد: وقتى فهميدم خيمه هاى برپا شده , از آن حسين (ع ) است , به خدمت او رسـيـدم , ديـدم بـزرگـوارى اسـت كـه مشغول خواندن قرآن است و قطرات اشك بر گونه ها و مـحـاسـنـش جارى است .
گفتم : پدر و مادرم فدايت باد اى پسر رسول خدا(ص )! چه چيز موجب آمدن شما به اين سرزمين و بيابانى كه كسى در آن نيست شد؟ فرمود: هـذه كـتـب اءهـل الـكوفة الى و لا اءراهم الا قاتلى , فاذا فعلوا ذلك لم يدعوا للّه حرمة الا انتهكوها فيسلط اللّه عليهم من يذلهم حتى يكونوا اءذل من فرم الامة .
((55))
امـام (ع ), هـم اشـاره بـه نامه هاى مردم كوفه مى كند, و هم در عين حال آنان راقاتل خود معرفى مـى كـند.
و اضافه مى كند: وقتى آنان مرتكب چنين كارى شدند, ديگر هيچ حرمتى الهى نخواهند مـاند مگر اينكه آنرا هتك خواهندكرد و خداوند نيز كسى را بر آنان مسلط خواهد ساخت كه چنان خوارشان كند كه خوارتر از كهنه حيض شوند! شـاهـد ديـگـر, روايـتـى اسـت كه مرحوم سيد بن طاووس با سندى متصل از محمد بن عمير نقل مـى كـنـد.
او مى گويد: پدرم عمر بن على بن ابى طالب (ع )براى دايى هايم , آل عقيل , نقل مى كرد هـنـگـامـى كـه بـرادرم حسين (ع ) درمدينه , از بيعت با يزيد امتناع كرد, به ديدار او رفتم و ديدم تنهاست .
به اوگفتم : فدايت شوم , اى ابا عبداللّه ! برادرت ابا محمد, حسن (ع ) از پدرش (ع )براى من گفت .
ولى گريه ام گرفت و ناله ام بلند شد.
حسين (ع ) مرا در بر گرفت و فرمود: به تو گفت كه من كشته مى شوم ؟ گفتم : دور از جان شما اى پسر رسول خدا! فرمود: به حق پدرت از تو مى پرسم : آيا كشته شدن من را به تو خبرداد؟ گفتم : آرى , اگر دست بيعت ندهى .
حسين (ع ) فرمود: حـدثـنى اءبى اءن رسول اللّه (ص ) اءخبره بقتله و قتلى , و اءن تربتى تكون بقرب تربته , فتظن انك عـلـمـت ما لم اءعلمه , و اءنه لا اعطى الدنية من نفسى اءبدا, ولتلقين فاطمة اءباها شاكية ما لقيت ذريتها من امته , و لا يدخل الجنة اءحدآذاها فى ذريتها.
((56))
مفاد سخن حضرت (ع ) اين است كه پدرم براى من نقل كرد كه رسول خدا(ص )او را از كشته شدن خـود و مـن آگـاه كـرده است , و اينكه تربت من نزديك تربت پدرم خواهد بود.
تو گمان مى كنى چيزى را مى دانى كه من نمى دانم !من هرگز خودم را دچار پستى نخواهم كرد.
و فاطمه پدرش را در حـالـى ملاقات خواهد كرد كه از دست امت او, به خاطر رفتارى كه با فرزندانش داشته شكايت خـواهـد نمود.
و كسى كه به خاطر رفتار نامناسب با فرزندان فاطمه (س ) او را بيازارد هرگز وارد بهشت نخواهد شد.
در اين زمينه شواهد و ادله بسيارى وجود دارد كه به همين اندك بسنده مى شود.
امـام خـمينى (قده ) در جايى ديگر به اين نكته توجه مى دهد كه به حسب معمول نيز امكان مقابله نيروى محدود امام (ع ) در مقابل دشمن وجودنداشت : در عين حالى كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اين قدرى ,نمى تواند با آن عده اى كه آنها دارند, مقابله كند, لكن تكليف بود.
((57))
ايـن تكليف گرايى را به خوبى مى توان در وصيتى كه حضرت (ع ) پس از تصميم بر خروج از مدينه بـراى بـرادرش مـحـمدبن حنفيه نوشت ملاحظه كرد.
تكليفى كه كمى امكانات و نيرو نمى تواند خـلـلـى در انـجام آن براى حضرت (ع )ايجاد كند.
مفاد اين وصيت نامه پس از گواهى به توحيد و رسـالـت و قيامت اين است كه من از سر مفسده جويى و دنياطلبى و هواخواهى و ستم , از اين شهر بيرون نرفتم بلكه به انگيزه اصلاح امت و امر به معروف و نهى از منكرو حركت در چارچوب مسير پـيـامـبـر(ص ) و امـيـرالـمـؤمنين (ع ) است .
هر كس مرادر چارچوب حق بپذيرد قدم در راه خدا گذاشته است و هر كس نيز دست رد به سينه من زند, من صبر و مقاومت مى كنم تا خداوند ميان من و مردم داورى كند.
بسم اللّه الرحمن الرحيم .
هذا ما اءوصى به الحسين بن على بن ابى طالب الى اخيه محمد المعروف بابن الحنفية : اءن الحسين يشهد اءن لا اله الا اللّه وحده لاشريك له , و اءن محمدا عبده و رسوله , جاء بالحق من عند الحق , و اءن الجنة والنار حق , و اءن الساعة آتية لا ريب فيها, و اءن اللّه يبعث من فى القبور, و اءنى لم اءخرج اءشرا, و لا بطرا و لا مفسدا, و لا ظالما, و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى , اءريد اءن آمر بالمعروف و اءنهى عن المنكر و اءسير بسيرة جدى و اءبي على بن اءبى طالب (ع ), فـمـن قـبلني بقبول الحق فاللّه اولى بالحق , و من رد على هذا, اءصبر حتى يقضى اللّه بينى و بين الـقـوم بـالحق و هو خير الحاكمين , و هذه وصيتى يا اءخى اليك و ما توفيقى الا باللّه عليه توكلت و اليه اءنيب .
((58))
سـيـدالـشـهـدا(ع ) در سـخـنـان خـويـش در روز عـاشورا و پيش از آغاز درگيرى نيزبه همين تكليف گرايى و عمل نكردن بر اساس تعداد نيرو نيز اشاره مى فرمايد.
حضرت (ع ) در فرازى از اين سـخـنرانى , پس از پاسخ قاطع خويش مبنى بر اينكه كشته شدن را بر ذلت , و درافتادن به خاك و خون را براطاعت از افراد پست ترجيح مى دهد مى افزايد: اءلا قد اءعذرت و اءنذرت , اءلا انى زاحف بهذه الاسرة على قلة العتاد, و خذلة الاصحاب .
((59))
آگاه باشيد كه من حجت تمام كردم و انذار نمودم .
آگاه باشيد كه من به همراه همين خانواده , در عين كمى نيرو و بى وفايى ياران , جهاد خواهم كرد.
= 3.
تقدم مصالح عاليه
پـيـشـتر نيز در شرح كلمات فقهاى ديگر, به اين مبناى حضرت امام (قده ) اشاره كرديم كه برخى مصالح اسلامى , در درجه اى از اهميت قرار دارند كه عناوينى چون عسر و حرج و ضرر نمى تواند در تـعـارض يـا تـزاحـم بـا آنها قرارگيرد.
برخى مصاديق معروف و منكر از اين گونه اند.
دفع منكر بـزرگـى چـون حـكومت فاسد بنى اميه و تلاش براى تشكيل حكومت اسلامى از بارزترين نمونه ها است .
امام (قده ) مبناى خويش را اين گونه توضيح مى دهد: تـمـام انـبـيا براى اصلاح جامعه آمده اند, تمام .
و همه آنها اين مساءله راداشتند كه فرد بايد فداى جامعه بشود.
فرد هر چه بزرگ باشد, بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از هر چيز است در دنيا, وقتى كـه بـا مصالح جامعه ,معارضه كرد اين فرد بايد فدا شود.
سيدالشهدا روى همين ميزان آمدرفت و خـودش و اصحاب و انصار خود را فدا كرد, كه فرد بايد فداى جامعه شود, جامعه بايد اصلاح بشود.
ليقوم الناس بالقسط.
بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بكند.
((60))
اهدافى را كه حضرت (ع ) در وصيت خويش به محمد بن حنفيه بر شمرد همه در يك نقطه مشترك اسـت و آن عـبـارت است از اصلاح امت .
اين حركت اصلاح طلبانه در جامعه و فداكارى براى آن , هـمـان اسـت كـه به عنوان فداى فرد براى جامعه مورد تاءكيد امام (قده ) قرار گرفت .
چنان كه حـضـرت امـام صـادق (ع ) به نقل از صفوان بن مهران , در زيارت اربعين , در بيان فلسفه جانفشانى ابى عبداللّه (ع ) فرموده است : اللهم انى اءشهد اءنه وليك و ابن وليك و صفيك و ابن صفيك , الفائزبكرامتك , اءكرمته بالشهادة ...
و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة , و حيرة الضلالة .
((61))
حـسـيـن (ع ) خـون قلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانى و سرگردانى گمراهى نجات دهد.
هـمـيـن حقيقت را در زيارت ديگرى كه ابوحمزه ثمالى از امام صادق (ع ) در خصوص زيارت امام حسين (ع ) نقل كرده نيز آمده است : الـلـهـم انـى اءشـهد اءن هذا قبر ابن حبيبك و صفوتك من خلقك , و اءنه الفائزبكرامتك , اءكرمته بـكتابك , و خصصته و اءئتمنته على وحيك , و اءعطيته مواريث الانبياء, و جعلته حجة على خلقك , فـاءعـذر فـى الـدعوة , و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الضلالة و الجهالة و العمى و الشك والارتياب الى باب الهدى من الردى .
((62))
...
و خـون قـلبش را در راه تو داد تا بندگانت را از گمراهى و نادانى و نابينايى وشك و دودلى به دروازه هدايت , در آورده و نجات دهد.
چنان كه حضرت امام , همين حقيقت را در دوران مبارزه چنين بيان مى فرمايد: مـحرم , ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياى خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت , تـعليم سازندگى و كوبندگى به بشر داد و راه فناى ظالم و شكستن ستمكار را به فدايى دادن و فدايى شدن دانست و اين خود سرلوحه تعلميات اسلام است براى ملت ما تا آخر دهر.
((63))
امام (قده ) در فتاواى خويش , از جمله در كتاب تحريرالوسيله , فصل دفاع وامر به معروف و نهى از مـنـكر به گونه اى روشن مبناى فقهى مذكور راپذيرفته و فتاواى خود را بر اساس آن صادر كرده است .
نمونه اى از آن راپيشتر آورديم .
= 4.
عاشورا الگويى براى همه
هر چند در تحليل بزرگانى چون فقيه نامى , شيخ محمدحسن نجفى ,صاحب كتاب عظيم جواهر الـكلام , قيام سيدالشهدا(ع ) به عنوان تكليفى ويژه آمده است كه جزء اسرار الهى به شمار مى رود و بـا قـواعـد و ظـواهـر ادله همخوانى ندارد و از اين رو نمى تواند به عنوان يك مستند فقهى مطرح گرددولى چنان كه گذشت اين تحليل از نظر نگاه فقهى بزرگانى چون علامه حلى , شهيدثانى , محقق ثانى , صاحب رياض و در نهايت , حضرت امام خمينى نمى تواند پذيرفته باشد.
اگر پذيرفتيم كه قيام حضرت (ع ) درچارچوب قواعد و ادله موجود فقهى قابل تحليل و تفسير مى باشد, قهرانبايد آن را تـكليفى ويژه حضرت (ع ) است .
علاوه بر اينكه دلايل بسيارى نيزدر دست است كه به وضوح نـشـان مـى دهد حركت و قيام سيدالشهدا(ع ) يك مصداق كامل از ادله و قواعد عامى است كه در متون اسلامى ما موجوداست و خود به عنوان يك الگو و حجت شرعى براى ديگران به شمارمى رود.
طبعا در محدوده اين بحث جاى پرداختن تفصيلى به همه اين موارد نيست .
اما ذكر مواردى چند, مـى تـوانـد شاهدى بر مدعاى يادشده باشد و دستمايه اى براى بررسى بيشتر.
و طبعا اگر حضرت امـام خـمـيـنـى , بـه روشـنـى تـمـام و بـا تـاءكـيـد زياد, بارها بر اين حقيقت پاى فشرده اند كه حركت سيدالشهدا(ع ) يك الگو و حجت به شمار مى رود, از جمله بر اساس همين نمونه هاست .
امـام خـمـيـنى قيام سيدالشهدا(ع ) را يك اسوه تمام عيار مى داند كه ازنقطه نظر فقهى و عمل به وظـايـف و تـكـالـيـف ديـنـى , كـاملا بايد سرمشق قرارگيرد.
امام نه تنها فلسفه قيام و شهادت سيدالشهدا(ع ) را قابل درك و منطبق بر موازين جارى در فقه مى داند, بلكه به عنوان يك حجت بـالغه شرعى مى شمارد كه بايد ملاك عمل اجتماعى مسلمانان قرار گيرد.
و از همين رواست كه تبليغ و هدايت جامعه به اين حجت شرعى را وظيفه متوليان ارشاد و هدايت جامعه مى شمارد: آنچه كه سيدالشهدا عمل كرد و آن ايده اى كه او داشت و آن راهى كه اورفت و آن پيروزى كه بعد از شـهادت براى او حاصل شد و براى اسلام حاصل شد, (روحانيون ) به [براى ] مردم روشن كنند و بـفـهـمـانند به همه كه مساءله مجاهده در راه اسلام آن است كه او كرد.
مى دانست كه با يك عده قليل , كمتر از صد نفر, نمى شود مقابله با يك همچو ظالمى داراى همه چيز كرد.
((64))
و در جايى ديگر مى فرمايد: مـگـر نه آن است كه دستور آموزنده كل يوم عاشورا و كل ارض كربلابايد سرمشق امت اسلامى باشد.
قيام همگانى در هر روز و در هرسرزمين .
عاشورا قيام عدالت خواهان با عددى قليل و ايمانى و عـشـقـى بزرگ در مقابل ستمگران كاخ ‌نشين و مستكبران غارتگر بود, و دستورآن است كه اين برنامه , سرلوحه زندگى در هر روز و در هرسرزمين باشد.
((65))
در الـگـوسـازى و معرفى حركت سيدالشهدا(ع ) به عنوان يك سرمشق , اگرنبود جز حجم بسيار وسـيع و متنوعى از روايات و رهنمودهايى كه درجهت احيا و زنده داشتن نام و قيام حضرت (ع ) و بـرائت جـسـتـن از كـسـانـى كـه در مـقـابـل وى ايستادند يا او را يارى نكردند, از طرف اولياى ديـن ,صـلـوات اللّه عـلـيـهـم , وارد شـده است , همين امر در الگو بودن و قابل احتجاج بودن قيام سيدالشهدا(ع ) كفايت مى كرد.
تنها مرورى اجمالى بر فهرست رهنمودها, دستورالعملها و تاءكيداتى كه از جانب آن بزرگواران در زمـيـنـه هـاى مختلف موضوع كربلا و قيام سيدالشهدا(ع ) در كتابهاى حديثى وارد شده و از نظر گـذرانـدن آن همه ارزش ,پاداش و ثوابهايى كه براى انواع زيارت , گريه و عزادارى و تربت كربلا وحتى آب فرات , بيان شده است , و نگاهى كوتاه به محتواى متونى كه به عنوان زيارت حضرت (ع ) نـقل شده , همه و همه , به خوبى گواه بر حقيقتى است كه حضرت امام خمينى بارها بر آن تاءكيد ورزيـد و آن را مـبـنـاى حـركـت خـويـش در انـقلاب اسلامى قرار داد.
اگر ملاحظه شود كه به عـنـوان مـثـال , تنها در خصوص خاك كربلا حدود يكصد روايت به شكلهاى گوناگون , عظمت و ارزش آن را بـازگـو مـى كـنـد و توجه شود كه چگونه اين خاك مقدس , قرين حيات يك شيعه از ولادت تا مرگ , در هر صبح و شام مى شود, كام او با آن تربت برداشته مى شود و كفن او با آن بسته مـى گـردد, وحتى نحوه برگرفتن اين خاك از زمين كربلا آموزش داده شده و دعاى ويژه اى نيز بـراى آن مـنظور مى شود, اذعان خواهيم كرد كه حركت امام حسين (ع ) تنها يك رمز ميان خداى تبارك و تعالى و وى نبوده است .
بلكه موضوعى قابل فهم , قابل استدلال , و مصداقى از رهنمودهاى كلى دين است و طبعا قابل پيروى و احتجاج مى باشد.
بـه عـنوان مثال , اگر به مقايسه اى كه در خود روايات در خصوص ارزش زيارت سيدالشهدا(ع ) و انجام حج و عمره صورت گرفته توجه شود, ويا به معادلهايى كه براى يك قطره اشك و حتى خود را گريان نشان دادن ذكر شده توجه شود حقيقت يادشده بيشتر نمايان خواهد شد.
بـه هر روى , حجم گسترده اى از احاديث و دستورالعملها كه درخصوص سيدالشهدا(ع ) و مسايل مـربوط به وى در ابواب مختلف كتابهاى حديثى و حتى فقهى ما وجود دارد, منبعى الهام بخش و بسيار گويا در تلاش اولياء دين , صلوات اللّه عليهم , براى الگوسازى قيام امام حسين (ع ) مى باشد.
علاوه بر اين , بازگويى نمونه هايى از سخنان خود سيدالشهدا(ع ) كه فلسفه و انگيزه حركت خويش را بـيـان مـى كـند, به خوبى مى تواند اين ركن تحليل قيام عاشورا از منظر امام خمينى , يعنى الگو بـودن آن را روشـن كند.
چرا كه اگر استدلال حضرت (ع ) در لزوم اين حركت و پاسخ او در مقابل آنـان كـه تـلاش مـى كردند حضرت را از اين حركت باز دارند تنها همان جريان خواب ديدن پيامبر اكـرم (ص ) و اين گفته حضرت (ص ) كه خداوند خواسته است تو را كشته ببيند بود, براى مدعاى بـزرگـانـى چون مرحوم صاحب جواهر مى شد محملى ارائه كرد, اما پرواضح است امام (ع ) بارها با تكيه براصول و مبانى پذيرفته شده و قطعى دينى , به تحليل و تبيين حركت خودپرداخته است , و اسـتـدلالـهـا و پاسخهاى سربسته ولى محدودى مانند خواب يادشده را تنها در شرايطى ويژه كه حركت حضرت (ع ) در نگاه مخاطب ,هيچ توجيهى نمى توانست داشته باشد, ارائه شده است .
بـنـابـراين , اگر سيدالشهدا(ع ) در تبيين و توجيه حركت خويش به عنوان نمونه , به مسايلى چون لزوم امر به معروف و نهى از منكر, مبارزه با ظلم ,استيفاى حقوق , اصلاح جامعه , حق طلبى و دفع فـسـاد مـى پـردازد و ايـنـها رامبناى استدلال خود قرار مى دهد, روشن است مسايل و احكامى را مبناى استدلال و حركت خود معرفى مى كند كه اختصاص به خود او ندارد و جزءارتكازات دينى و قطعى مخاطبان بوده است .
تلاش حضرت (ع ) در اين روشنگريها اين بود كه حركت خويش را ازمصاديق اين كليات معرفى كند و قـهـرا از ديـگـران نيز بخواهد كه در اين قيام به او بپيوندند.
و گرنه , اصولا فراخوانى ديگران , و اسـتـدلال به مرتكزات اعتقادى آنان , چه وجهى مى توانست داشته باشد و در چارچوب كدام يك از وظايف آنان قرار مى گرفت ؟ بـه نـظـر مـى رسد نفس دليل آوردن حضرت (ع ) و تكيه كردن بر اصول ومبانى پذيرفته شده در ارتـكـازات اسـلامـى و اعـتقادى جامعه آن روز, گواه روشنى بر تلاش امام (ع ) در تطبيق حركت خـويـش بـر آمـوزه هـاى ديـنى , و درنتيجه الگو بودن آن مى باشد, حتى اگر در اين بحث به نوع اسـتـدلالـها وتحليلهاى حضرت (ع ) نيز پرداخته نشود, با اين حال , نمونه هايى كه به دنبال مى آيد تاءكيدى بر اين حقيقت است .
در وصيت نامه اى كه سيدالشهدا(ع ) هنگام خروج از مدينه براى برادرش محمد بن حنفيه نوشت و مـتـن كـامـل آن را پـيـشـتـر آورديم ((66))
, امام (ع )تاءكيد مى كند كه من از سر مفسده جويى و دنـيـاطـلـبـى و هـواخواهى و ستم , ازاين شهر بيرون نرفتم .
آنگاه اصلاح امت پيامبر(ص ), امر به معروف و نهى ازمنكر, و حركت در چارچوب مسير پيامبر(ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) را انگيزه حركت خويش مى شمارد: و انـمـا خـرجـت لطلب الاصلاح فى امة جدى , اءريد اءن آمر بالمعروف و اءنهى عن المنكر و اءسير بسيرة جدى و اءبي على بن اءبى طالب (ع ).
و ايـنـها همه مفاهيم و حقايقى است قابل فهم و پيروى براى همه مسلمانان .
طبعا كسى نمى تواند بگويد كه حركت اصلاح طلبانه نكن , يا كارى به امر به معروف و نهى از منكر نداشته باش و يا روش و سـيـره پيامبر(ص ) و على (ع ) راپيروى نكن .
اگر برخى نيز مخالفت مى كردند ناشى از ترديد در ثـمـربـخشى ياتطبيق در مصداق بود.
و يا آنگاه كه با سپاهيان حر و محدوديتهايى كه ايجادكردند مـواجـه مى شود, در ميان ياران خويش به سخنرانى و تحليل وضعيت جامعه و شرايط فراهم آمده مى پردازد و خطاب به اصحاب خود, درتوجه دادن به موقعيت و مسؤوليت خطيرى كه در آن قرار دارنـد, بـه مـساءله حق گريزى و باطل خواهى موجود در جامعه اشاره مى كند و آن را به گونه اى مـى بـيـند كه مؤمن را مشتاق مرگ مى كند و مرگ را براى خود,سعادت مى شمارد, و زندگى با ظالمان را ننگ و خوارى .
امام (ع ) پس از حمدو ثناى الهى مى فرمايد: انـه قـد نزل من الامر ما قد ترون , و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و اءدبرمعروفها و لم يبق منها الا صبابة كصبابة الاناء, و خسيس عيش كالمرعى الوبيل .
اءلا ترون الى الحق لا يعمل به , و الى الباطل لايـتـنـاهـى عـنـه , لـيـرغـب المؤمن فى لقاء ربه حقا حقا, فانى لا ارى الموت الا سعادة , و الحياة مع الظالمين الا برما.
((67))
شـرايـط پيش آمده را مى بينيد.
و دنيا جدا دگرگون شده و چهره اى ناپسندگرفته و خوبى آن پـشت كرده است و از آن جرعه اى جز ته مانده ظرف ,نمانده , و زندگى بى ارزشى چون چراگاهى خـشـك و سـنگلاخ .
آيا به حق نمى نگريد كه عمل نمى شود و باطل كه از آن پرهيز نمى گردد! به راستى كه مؤمن بايد مشتاق ملاقات پروردگارش باشد.
من كه مرگ را جزخوشبختى , و زندگى با ستمكاران را جز نكبت نمى بينم .
چـهره اى كه امام (ع ) از جامعه و شرايط موجود ترسيم مى كند, بويژه با توجه دادن ياران خويش به جـايـگـاه حق و باطل در اين جامعه و با تاءكيد برموقعيتى كه يك مؤمن در چنين فضايى دارد, طـبيعى است كه تنها براى موجه ساختن و تحليل حركتى كه ويژه حضرت (ع ) است و ديگران را با آن كارى نيست , نمى باشد.
و هر چند امام (ع ) بينش خويش نسبت به زندگى درچنين جامعه اى را بازگو مى كند و مرگ را سعادت مى شمارد اما او در واقع يك قاعده ارائه مى دهد.
نـمـونـه ديگر سخنى است كه امام (ع ) در منزل بيضه , خطاب به كوفيانى كه به همراه حر بن يزيد رياحى براى ممانعت از ورود حضرت (ع ) به كوفه آمده بودند, بيان فرمود.
امام (ع ) در اين سخنان , پـس از حـمد و ستايش الهى ,در تبيين ضرورت مبارزه با دستگاه بنى اميه و جلوگيرى از فساد و ستم واحياء حدود و احكام الهى و ايجاد حكومت عدل , سخنى از پيامبر اكرم (ص )را بازگو نموده و آن را گـواه حـقانيت موضع خويش و ضرورت اين قيام مى گيرد و خود را بيش از همه مسؤول و مـوظـف بـه عـمـل كـردن بـه مفاد سخن رسول خدا(ص ) مى شمارد.
و آنگاه به موضوع نامه ها و دعـوتـهايى كه ازجانب آنان ارسال شده و مفاد بيعتى كه با وى كرده بودند اشاره مى كند ويادآور مى شود كه اگر بر پيمان خويش هستند كه خوب او حسين بن على است ! و اگر چنين نمى كنند و پيمان از سر خويش برداشته اند, البته از چنين مردمى با آن پيشينه , امرى بعيد نيست و به هر حال نتيجه سوء عهدشكنى به خود آنان برمى گردد.
متن سخن حضرت (ع ) چنين است : اءيـهـا الـنـاس ! ان رسـول اللّه (ص ) قال : من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرم اللّه ,ناكثا لعهد اللّه , مخالفا لسنة رسول اللّه (ص ), يعمل فى عباداللّه بالاثم و العدوان ,فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حـقـا عـلـى اللّه اءن يدخله مدخله , اءلا وان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اءظـهـروا الـفساد وعطلوا الحدود و استاءثروا بالفى ء و اءحلوا حرام اللّه و حرموا حلاله و اءنا اءحق من غـير, و قد اءتتني كتبكم و قدمت على رسلكم ببيعتكم انكم لا تسلمونى ولا تخذلونى , فان تممتم عـلـى بـيـعتكم تصيبوا رشدكم , فاءنا الحسين بن علي و ابن فاطمة بنت رسول اللّه (ص ), نفسى مع انـفـسـكـم و اهـلى مع اهليكم , فلكم فى اءسوة و ان لم تفعلوا و نقضتم عهدكم و خلعتم بيعتى من اءعـنـاقـكـم فـلـعـمـرى ما هى لكم بنكر, لقد فعلتموها باءبي و اءخي و ابن عمى مسلم , و المغرور مـن اغـتربكم فحظكم اءخطاءتم و نصيبكم ضيعتم و من نكث فانما ينكث على نفسه و سيغنى اللّه عنك والسلام عليك و رحمة اللّه و بركاته .
((68))
استدلال امام (ع ) به سخن پيامبر(ص ) در خصوص ضرورت مبارزه با حكومت جور و فاسد و معرفى بنى اميه و دستگاه يزيد به عنوان مصداقى روشن از اين حديث , به خوبى نشان مى دهد كه امام (ع ) دسـت بـه اقـدام و حـركتى زده است كه در چارچوب قواعد كلى و مسؤوليتهاى اسلامى تفسير و تـحـلـيـل مى گرددو از اين رو از آنان مى خواهد كه در همين چارچوب او را يارى كنند.
اگرتنها وظـيـفـه اى ويـژه حضرت (ع ) و رمزى ميان او و خداوند بود كه ديگران رابا آن كارى نيست , اين بيانات از ناحيه حضرت (ع ) چه توجيهى مى توانست داشته باشد.
آنچه حضرت امام خمينى به گونه اى گويا و زيبا با اشاره به دستورآموزنده كل يوم عاشوراء و كل ارض كربلاء بر آن تاءكيد ورزيده است دراشاره به همين حقيقت است كه قيام سيدالشهدا(ع ) يك الگوى تمام عيار وقابل پيروى براى ديگران در تمام دوره ها مى باشد.
ايشان بار ديگر بر اين حقيقت , اينگونه تاءكيد مى فرمايد: دستور است اين , دستور عمل امام حسين (ع ) دستور است براى همه ,كل يوم عاشوراء و كل ارض كـربـلاء دستور است به اينكه هر روز و درهر جا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد, همان برنامه را, امـام حـسـين (ع ) باعده كم , همه چيزش را فداى اسلام كرد, مقابل يك امپراتورى بزرگ ايستاد و گفت هر روز بايد در هر جا اين محفوظ بماند.
((69))
آنـچه حضرت امام خمينى (قده ) در باره حادثه كربلا ابراز فرموده است ,بسيار بيش از فرازهاى ياد شـده اسـت .
از آنـچـه ذكـر شـد, بـه خـوبـى مـى تـوان ديدگاه ايشان را در برابر نقطه نظرات و ديـدگـاهـهـاى فـقـهاى بزرگى چون مرحوم صاحب جواهر به دست آورد و از اين نگاه به نقد و ارزيابى آنهاپرداخت .
اين مهم را با جمع بندى فرازهاى مذكور به پايان مى بريم .
= جمع بندى ديدگاه امام خمينى
1.
حـركـت سـيـدالشهدا(ع ) يك اقدام كاملا سياسى بود كه حضرت (ع ) شرعاخود را مكلف به آن مى دانست .
2.
هدف نهايى و فلسفه وجودى اين قيام , تلاش براى تشكيل حكومت اسلامى بود و فهم اين فلسفه و درك علل قيام , دور از دسترس و خارج ازتوان ما نيست .
3.
ايـن حـركـت , يك اقدام كاملا انتخابى و به تشخيص خود امام (ع ) بودو عملا راه براى سازش با دشمن نيز براى او باز بود.
4.
مصالحه و سازش با دشمن برخلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامى بود.
5.
حضرت (ع ) كاملا به سرنوشت حركت , آگاهى داشت و به حسب معمول نيز نتيجه اى جز كشته شدن پيش بينى نمى شد.
6.
آگـاهـى امام (ع ) از سرنوشت قيام , منافاتى با لزوم جهاد براى برپايى حكومت و مبارزه با ظلم , ندارد.
7.
قيام امام (ع ) يك حجت شرعى و الگوى فقهى و عملى براى همه دوره ها و تمام سرزمينهاست و نه تكليفى مختص آن حضرت (ع ).
8.
در تعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه , تقدم با جامعه است وفرد بايد فداى جامعه گردد.
9.
قواعد نفى عسر و حرج و نفى ضرر, در امور مهمى كه اسلام عنايت ويژه به آن دارد جارى نيست .
10.
حـتـى بـا فـرض صـدق عـنوان القاء در تهلكه نسبت به قيام عاشورا,دليل حرمت آن , شامل مواردى چون جهاد و ضرورت مبارزه و تشكيل نظام عدل نمى گردد.
11.
آنچه ملاك اصلى در جنگ و صلح است , انجام تكليف است نه كمى و زيادى نيرو و نه پيروزى و شكست .
12.
سيدالشهدا(ع ) در هر حال خود را پيروز مى دانست , چرا كه ملاك پيروزى , انجام تكليف مبارزه با ظلم و تلاش براى برپايى حكومت عدل بود.
ايـنـك بـا تـوجـه بـه مـحورهاى فوق مى توانيم به ارزيابى دقيقترى نسبت به ديدگاههاى فقهى مـطـرح شـده بـپـردازيم .
و بدين سان بود كه فقيه بزرگ امت اسلامى , حضرت امام خمينى (قده ) درهاى جديدى را در تحليل صحيح و بهره برى كامل و اساسى از قيام سيد شهيدان عالم , حضرت ابـى عـبـداللّه الـحـسين (ع ), گشود و روزنه هايى را كه فقهاى پيشين نشان داده بودند به راههاى هـمـوارى مـبـدل ساخت تا فقها و صاحب نظران حوزه استنباط وفقاهت و ديگر ره جويان مباحث دينى ـ اجتماعى , گامهايى استوار بردارند.
ان شاءاللّه .
كتابنامه
1.
الارشاد, محمد بن محمد بن نعمان شيخ مفيد, منشورات مكتبة بصيرتى , قم , بى تا.
2.
اعـيـان الـشـيـعـه , سـيـدمـحـسـن امـيـن , تـحـقيق حسن امين , دار التعارف للمطبوعات , بيروت ,1403ه.
ق .
3.
بحارالانوار, محمدباقر مجلسى , داراحياء التراث العربى , بيروت , 1403ه.
ق , چاپ سوم .
4.
بصائر الدرجات , محمد بن حسن صفار, منشورات اعلمى , تهران , 1362ه.
ش .
5.
تـاريـخ دمـشـق , عـلـى بـن الـحـسـن , مـعـروف بـه ابـن عساكر (ترجمة الامام الحسين (ع )), تحقيق محمدباقر محمودى , مؤسسة المحمودى للطباعة و النشر, بيروت , 1398ه.
ق , چاپ اول .
6.
تاريخ زندگانى پيامبر(ص ), محمدابراهيم آيتى , مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران , 1359 ه.
ش , چاپ اول .
7.
تـاريـخ الامـم و الـمـلـوك , مـحـمـد بـن جرير طبرى , مؤسسة الاعلمى للمطبوعات , بيروت , چاپ چهارم , 1403 هـ.
8.
تحريرالوسيله , امام خمينى , بى نا, بى تا, طبع اول .
9.
تذكرة الفقهاء, حسن بن يوسف علامه حلى , طبع سنگى , بى تا.
10.
تـفـسـيـر سـوره حـمـد, امـام خـمـيـنـى , مـؤسـسـه تنظيم و نشر آثار امام خمينى , تهران , 1376ه.
ش ,چاپ سوم .
11.
تـلـخـيـص الـشـافـى , مـحـمـد بـن حسن طوسى , تحقيق سيدحسين بحرالعلوم , دارالكتب الاسلاميه ,قم , 1393ه.
ق , چاپ سوم .
12.
تـنـزيه الانبياء, على بن الحسين معروف به سيدمرتضى , مؤسسة الاعلمى للمطبوعات ,بيروت , 1408ه.
ق , چاپ اول .
13.
جـامـع الـمـقـاصـد فـى شـرح الـقـواعد, على بن حسين كركى محقق ثانى , تحقيق و نشر مؤسسة آل البيت (ع ) لاحياء التراث , قم , 1408 ه.
ق .
14.
جواهرالكلام فى شرح شرائع الاسلام , محمدحسن نجفى , تحقيق عباس قوچانى , نشر داراحياء التراث العربى , چاپ هفتم , بيروت .
15.
چهل حديث , امام خمينى , تحقيق و نشر مركز فرهنگى رجاء, تهران , 1368, چاپ اول .
16.
حـيـاة الامـام الـحـسـيـن بن على (ع ), باقر شريف قرشى , مطبعة الاداب , نجف اشرف , 1396 ه.
ق ,چاپ اول .
17.
ريـاض الـمـسـائل فـى بـيـان الاحـكام بالدلائل , سيدعلى طباطبايى , تحقيق و نشر مؤسسة النشرالاسلامى , قم , 1415 ه.
ق , چاپ اول .
18.
شـرايـع الاسـلام فـى مـسـائل الـحـلال و الـحـرام , جـعفر بن الحسن محقق حلى , تحقيق عبدالحسن محمدعلى , دارالاضواء, بيروت , 1403 ه.
ق , چاپ دوم .
19.
صحيفه نور, امام خمينى , سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى , تهران , چاپ اول .
20.
العوالم , شيخ عبداللّه بن نوراللّه بحرانى اصفهانى , مدرسة الامام المهدى , قم , 1407ه.
ق .
21.
الفتوح , ابومحمد احمد بن اعثم كوفى , دارالكتب الاسلاميه , بيروت , 1406ه.
ق .
22.
قواعد الاحكام فى معرفة الحلال و الحرام , حسن بن يوسف علامه حلى , تحقيق و نشرمؤسسة النشر الاسلامى , قم , 1413 ه.
ق , چاپ اول .
23.
كـافـى , مـحـمـد بـن يـعـقـوب كـلـيـنـى , تـحـقيق على اكبر غفارى , دارالكتب الاسلاميه , تهران ,1388ه.
ق , چاپ سوم .
24.
اللهوف , سيد بن طاووس , مكتبة الحيدرية , نجف , 1385ه.
ق .
25.
مـجـمـع الـبـيـان , ابـوعـلـى فـضـل بـن حسن طبرسى , تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى , داراحياءالتراث العربى , بيروت , 1379ه.
ق , 1339ه.
ش .
26.
مـرآة الـعـقـول , مـحـمـدبـاقـر مـجـلـسـى , تـصحيح سيدهاشم رسولى محلاتى , دارالكتب الاسلاميه ,تهران , 1363ه.
ش , چاپ دوم .
27.
الـمـسـائل الـعـكبرية (المسائل الحاجبيه ), محمد بن محمد بن نعمان , معروف به شيخ مفيد, تـحـقـيـق عـلـى اكـبر الهى خراسانى , كنگره جهانى بزرگداشت هزارمين سال وفات شيخ مفيد, قم ,1413ه.
ق , چاپ اول .
28.
مـسـالـك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام , زين الدين بن على العاملى شهيد ثانى , تحقيق و نشرمؤسسة المعارف الاسلامية , قم , 1414, چاپ اول .
29.
مقتل الحسين , خوارزمى , تحقيق شيخ محمد سماوى , نشر مكتبة المفيد, قم , بى تا.
30.
مـنـاقـب ابـن شـهـر آشـوب , رشـيـدالـديـن مـحـمـد بـن عـلـى بـن شـهر آشوب , تصحيح سيدهاشم رسولى محلاتى , انتشارات علامه , قم , بى تا.
31.
منتهى المطلب , حسن بن يوسف علامه حلى , طبع سنگى , بى نا, بى تا.
32.
مـوسـوعة كلمات الامام الحسين (ع ), پژوهشكده باقرالعلوم (ع ), نشر معروف , قم , 1374,چاپ سوم .