اسيران و جانبازان کربلا

محمد مظفرى و سعيد جمشيدى

- ۷ -


اى نـورديـده ! صـبـر كـن . خـداونـد تـو را سـيـراب خـواهـد كـرد. بـه درسـتـى كـه او وكـيـل مـن اسـت . پـس دسـت او را گـرفـت و بـه خـيـمـه هـا بـرگـردانـيـد. هـلال مى گويد: پرسيدم كه اين طفل كيست و چه نام دارد؟ شخصى گفت : او رقيّه دختر سه ساله ى حسين (ع ) است .(423)
علّامه حائرى ، از مقتل نويسان معاصر هم به نقل از حمزاوى مى گويد: رقيّه ، دختر امام حسين (ع ) و مادرش شاه زنان ، دخترى كسرى است .(424)
بـه گـفته ى يكى از معاصرين ، اندك بودن امكانات نگارش ، همنام بودن رقيه در يك خاندان ، چـنـد نـام داشـتن بعضى از دختران را به عنوان دلايل نبودن نام رقيه (س ) در ميان فرزندان امام حـسـيـن (ع ) ذكـر كـرده و مـى گـويـد: آنـان كه از رقيه (س ) نام برده اند امكان دارد كتاب هايى داشته اند كه در دسترس ما و ديگران نبوده است .(425)
بـرخـى از مؤ لّفان با استناد به مطالب ذيل معتقدند امام حسين (ع )، دخترى به نام رقيه داشته است :
1 ـ زمـانـى كـه حـضـرت سـيـّدالشـهـدا (ع )، اشـعـار مـعـروف ((يـا دَهـْر اُفّ لك مـن خليل ...)) را ايراد فرمود و گريه و ناله ى زنان حرم را شنيد به رقيّه و برخى ديگر از زنان خـطـاب كـرد: ((زمـانـى كه من كشته شدم در مرگم گريبان چاك نزنيد و روى نخراشيد و كلامى ناروا بر زبان نرانيد.))(426)
2 ـ هـنـگـامى كه چشم حضرت زينب (س ) در كوفه به سر نازنين برادر كه بر روى نيزه بود افتاد، فرمود:
اى بـرادرم ! بـا ايـن فـاطـمـه ى كـوچـك سـخـن بـگـو. زيـرا نزديك است دلش از شدّت اندوه آب شود.))(427)
ايـن فـاطـمـه ، همان رقيّه (س ) است كه به علّت نداشتن مادر، امام حسين (ع ) بسيار به او علاقه داشت و به زينب (س ) نيز توصيه مى كرد كه او را نگه دارى كند.(428)
3 ـ سـيـف بـن عـمـيـر، از اصحاب امام صادق (ع ) در چكامه ى بلند خود و در رثاى سالار شهيدان دوبار، از رقيّه (س ) نام برده است .(429)
4 ـ بـعـيـد نـيـسـت زيـنـب ، دخـتر امام حسين (ع ) كه در خردسالى از دنيا رفت (430) همان دختركى باشد كه به رقيّه (س ) معروف شده است .(431)
5 ـ اربلى مى گويد: امام حسين (ع ) چهار دختر داشت . ولى هنگام شمارش آنان ، سه نفر به نام هاى زينب ، سكينه و فاطمه را نام مى برد و از چهارمى ذكرى به ميان نمى آورد.(432) احتمال دارد چهارمين دختر، همين رقيّه باشد.(433)
خرابه ى شام :
مـحـلّ اقامت حضرت رقيه (س ) و ساير اسيران در شام ، خرابه اى بود كه يزيد به قصد زير آوار ماندن و كشتن اهل بيت (ع )، آنان را در آن ، جاى داده است .(434) شيخ صدوق (ره ) مى گويد: اين بازداشتگاه ، زندانى بود كه اسيران ، در آن ، از نظر سرما و گرما آزار مى ديدند. به طورى كه صورت هاى شان پوست انداخته بود.(435)
در كامل بهايى آمده است :
(([در ميان اسيران ]، دختركى بود چهار ساله . شبى از خواب بيدار شد و گفت : پدر من حسين (ع ) كـجـاسـت ؟ [در] ايـن سـاعـت او را بـه خواب ديدم . سخت پريشان [بود] زنان و كودكان جمله در گـريـه افـتـادنـد و فـغـان از ايـشـان بـرخـاسـت . يـزيـد خـفـتـه بـود. از خـواب بـيـدار شـد و حـال ، تـفـحـّص كـرد. خـبـر بـردنـد كـه حـال ، چـنـيـن اسـت . آن لعـيـن ، در حـال ، گـفت كه : بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند. ملاعين ،(436) سر را بياورد[ند] و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد: اين چيست ؟ ملاعين گفت [ند]: سر پدر تـو اسـت . آن دخـتـر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حقّ تسليم كرد.))(437)
در بـرخـى از كـتـاب هـا، نـقـل شـده كـه دخـتر چهار ساله ى امام حسين (ع ) با سر بريده ى پدر عـزيـزش چنين سخن مى گفت : پدر جان ! چه كسى تو را با خونت خضاب كرده است ؟ پدر جان ! چـه كـسـى رگ هـاى گـردنـت را بـريده ؟ پدر جان ! چه كسى مرا در كودكى يتيم كرده است ؟ اى پـدر! چـه كـسـى از يتيم نگه دارى كند تا بزرگ شود؟ اى پدر جان ! چه كسى به فرياد اين زنـان بـدون پـوشش مى رسد؟ اى پدر! چه كسى دادرسى اين زنان اسير را مى كند؟ پدر جان ! چه كسى نظر مرحمتى به سوى اين چشم هاى گريان ما مى كند؟ اى پدر! كى به اين زنان بى صـاحـب و غريب توجه خواهد كرد؟ پدر جان ! ما پس از تو كسى را نداريم . داد از غريبى و بى كـسـى ؟ اى پـدر! كـاش من فداى تو شده و عوض تو مرا كشته بودند. پدر جان ! كاش پيش از اين كور شده و تو را به اين حال مشاهده نكرده بودم . اى پدر جان ! كاش مرا در زير خاك پنهان كرده بودند و نمى ديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد.(438)
غسّاله و بدن نيلگون رقيّه (س ):
زن غسّاله ، مشغول غسل دادن كودك امام حسين (ع ) بود. ولى ناگهان دست ازكار كشيد. رو به زينب (س ) كـرد و گـفـت : اى بـانـوى بـزرگـوار! تـو از حـال اين كودك آگاهى . او بر اثر كدام بيمارى از دنيا رفته است ؟ زينب (س ) فرمود: چرا چنين سـؤ الى را مـى پـرسى ؟ مگر در بدن او جراحتى ديده مى شود؟ گفت : تمام اندام اين دختر كبود اسـت . اين كبودى ، علامت كسالت مخصوصى مى باشد. زينب (س ) با چشمان گريان فرمود: اى زن غـسـّاله ! ايـن كـودك هـيـچ گونه مريضى نداشت . اين لكّه هاى كبود و پوست نيلگون ، اثر تازيانه ى دشمن است كه در راه كوفه و شام به او مى زدند.(439)
بى قرارى ام كلثوم در شب دفن رقيّه (س ):
در شـب دفـن دخـتـر كـوچـك امـام حسين (ع )، ام كلثوم آرام و قرار نداشت . با ناله وندبه به دور خرابه مى گرديد. هرچه او را تسلّى مى دادند آرام نمى شد. از علّت اين بى قرارى پرسيدند. گفت : شب گذشته ، اين مظلومه ، در سينه ى من بود. چون بيدار شدم ديدم كه به شدّت گريه مـى كـند و آرام نمى گيرد. از سببش ‍ پرسيدم . گفت : عمّه جان ! آيا در شهر مانند من كسى يتيم و اسير مى باشد؟ عمّه جان ! مگر اينها ما را مسلمان نمى دانند. به چه جهت به ما آب و نان نمى دهند و از آن مـضـايـقـه مـى كـنـنـد؟ ايـن مـصـيـبـت مـرا بـه گـريـه آورده و طـاقـت خـوابـيـدن را نـدارم .(440)
به ياد رقيّه (س ) در مدينه :
هـنـگـامـى كـه حـضـرت زيـنب (س ) با همراهان به مدينه بازگشتند؛ زن هاى مدينه براى عرض تـسـليت ، به حضور زينب (س ) آمدند. زينب (س ) حوادث جانسوز كربلا، كوفه و شام را براى آنـهـا بـيـان مـى كرد و آنها مى گريستند؛ تا اينكه به ياد رقيه (س ) افتاد و فرمود: اما مصيبت وفـات رقـيـه (س ) در خـرابـه ى شـام كـمرم را خم و مويم را سفيد كرد. زنها وقتى اين سخن را شنيدند، صدايشان به گريه بلند شد؛ و آن روز به ياد رنج هاى جانگداز رقّيه (س ) بسيار گريستند.(441)
بارگاه حضرت رقيّه (س ):
حـرم مـلكـوتـى حـضـرت رقـيـه (س )، در مـحـلّه ى عـمـاره ى دمـشـق و در شـمال شرقى مسجد اموى ، روحانيت خاصّى به اين شهر بخشيده است . نخستين عمارت آستانه ى وى خـانـه اى سـت كـه در آن بـه شـهـادت رسـيـد و در آنـجا مدفون شد. عمارت هاى بعدى ، به تـرتـيـب در قـرن هـشـتـم ، يازهم ، سيزدهم و چهاردهم و آخرين توسعه ى اطراف آستانه با كمك دولت جـمـهـورى اسـلامـى ايـران و بـا هـمـّت شـيـعـيـان آن در سال يكهزار و چهارصد و پنج هجرى قمرى انجام شد.(442)
33 ـ رقيّه بنت على (ع )
رقـيـّه دخـتـر امـيـر المـؤ مـنـين (ع ) با برادرش عمر دو قلو به دنيا آمد(443) و از آخرين فـرزنـدان آن حضرت به شمار مى آيد(444) كه برخى او را تحت عنوان رقيّه كبرى و يـا ام كـلثـوم صـغـرى (445) ذكـر كـرده انـد. وى هـمـسـر و بـانـوىِ حـرم مـسـلم بـن عـقـيـل بـود كـه بـا دختر و پسرانش در كربلا حضور داشت ، فرزندانش به نام هاى عبداللّه بن مسلم ، محمدبن مسلم و على بن مسلم در كربلا به شهادت رسيدند.(446)
بـرخـى گويند كه : على (ع ) سه فرزند به نام رقيّه داشت . يكى از آنان مادرش فاطمه زهرا (س ) بـود، ديـگـرى مـادرش صهباء تغلبيه بود كه على (ع ) او را از اسيران عين التّمر اختيار كرده بود.(447) سوّمى هم به نام رقيّه صغرى مى باشد.(448)
رقـيـّه از جـمـله كـسـانـى اسـت كـه در حـادثـه كـربـلا بـه اسـارت لشـكـريـان بـنـى امـيـه درآمد(449) و در شام در مجلس يزيد اسرا را وارد كردند در حالى كه به ريسمانى آنها را بـسـتـه بـودنـد، يـزيـد از نـام آنـان پـرسيد؟ در جوابش يكى يكى را معرفى كردند از جمله كـسـانـى كـه نـامـش در آنـجـا بـرده شـد رقـيّه دختر على بود.(450) از تاريخ وفات و محل دفنش اطلاعى به دست نيامده است .
34 ـ رمله
رمله ، ام ولد و مكنّى به ام ابى بكر است .(451) او را نجمه (452) و نفيله نيز نـامـيـده انـد.(453) وى بـا امـام مجتبى (ع ) ازدواج كرد و صاحب سه فرزند به نام هاى عمرو، قاسم و عبداللّه گرديد.(454)
رمـله در روز عـاشـورا مقابل خيمه ايستاده و نظاره گر مبارزه ى فرزندش حضرت قاسم (ع ) با دشـمـن بـود.(455) اگـرچه مورّخان به اسارتش تصريح نكرده اند ولى چون در دشت نينوا حضور داشته ،(456) مى توان نام وى را در شمار اسيران كربلا نيز قرار داد.
35 ـ روضة
روضـة ، كـنـيـز و خـدمـتـكـار پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام بـود.(457) طـبـرى ذيل آيه ى شريفه ى ((يا ايّها الذين آمنوا لاتَدْخُلوا بُيُوتا غيرَ بُيُوتِكم حتّى تَسْتَاءْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا على اءَهْلِها))(458) (نور: 27) مى گويد: پيامبر (ص ) در رابطه با شخصى كـه از آن حـضـرت رخـصت ورود به محضرش را مى خواست به روضة فرمود: به او بگو ابتدا سلام كند سپس اجازه ى ورود بگيرد.(459)
آن گـاه كـه جـهان اسلام به سوگ رسول خدا (ص ) نشست ، روضه به خانه ى حضرت فاطمه (س ) رفت و پس از شهادت سرور زنان جهان و ازدواج حضرت زينب (س )، به خدمت فرزندان او در آمـد. چـون كـاروان حـسـيـنـى ، آهـنـگ خـروج از مـديـنـه را نـواخت ، او نيز همراه حضرت زينب (س )(460) بـه كـربـلا آمد و ناظر مصائب اهل بيت (ع ) بود.(461) اگرچه مورّخان بـه اسـارت روضـة در حـادثـه ى كـربـلا اشـاره اى نكرده اند ولى با توجه به حضور او در واقعه ى تلخ عاشورا مى توان وى را از اسيران كربلا به شمار آورد.
36 ـ زيد بن حسن (ع )
زيدبن حسن از فرزندان امام حسن مجتبى (ع ) مى باشد(462) شمارى از منابع از او به عـنـوان يـكـى از اسيران كربلا نام برده اند.(463) برخى از منابع هم از او به عنوان شهيد ياد كرده اند.(464)
مـرحـوم شيخ مفيد (ره ) مى فرمايد: كه فرزندان امام حسن (ع ) پانزده دختر و پسر بودند. يكى از آنـهـا زيـد اسـت كـه سـرپـرسـت صدقات رسول خدا (ص ) و از ديگر فرزندان امام حسن (ع ) سـالمـنـدتـر بـوده اسـت ، زيـد مـردى بـا شـخـصـيّت ، بزرگوار، خوش نفس و پرخير بود كه شـاعـران او را سـتـايـش بـسـيـار مى كردند، مردمان از جاهاى دور و نزديك براى بهره گيرى از مـحـضـرش بـسـوى او رهـسـپار مى شدند، مورخان نوشته اند كه زيد همچنان متولى و سرپرست صـدقـات رسول خدا (ص ) بود تا اينكه سليمان بن عبدالملك به خلافت رسيد. سليمان وقتى بـه خـلافـت رسـيـد بـه فـرمـاندار خويش در مدينه نامه نوشت و دستور داد كه با رسيدن نامه زيـدبـن حـسـن را از مـنـصـب سـرپرستى صدقات رسول خدا (ص ) بركنار كن و به جاى شخص ديگرى را ـ كه مردى از بستگانش بود ـ بگمارد و هر گونه كمكى از تو خواست به او كمك كن . والسـّلام . امـّا بـا روى كـار آمـدن عمربن عبدالعزيز طبق فرمانى كه به همان فرماندار مدينه صـادر كـرد مـجـدّدا زيـد بـه عـنـوان مـتـولى صـدقـات رسول خدا (ص ) انتخاب شد. عمربن عزيز در نامه اش نوشت : زيدبن حسن مرد شريف قبيله بنى هـاشـم و سـالمـنـد ايـشـان اسـت ، هـمـيـن كـه نـامـه ام بـه تـو رسـيـد صـدقـات رسول خدا (ص ) را به او بازگردان و هرگونه كمكى اگر از تو خواست كمكش كن .
زيـد بـدون ايـنـكه هيچ گونه ادّعاى امامتى كرده باشد از دنيا رفت هيچ يك از گروه شيعه و نه ديـگـران چـنين ادعايى درباره او نكردند. طبق گفته مرحوم مفيد، زيد در سن نود سالگى دار دنيا را وداع گفت .(465)
37 ـ زينب صغرى
زيـنـب صـغـرى دخـتـر امـيـرالمـؤ مـنـيـن (ع )، مـادرش فـاطـمـه (س ) و كـنـيـه اش ام كـلثـوم مـى باشد.(466) وى به همسرى محمدبن عقيل بن ابى طالب در آمد و فرزندانى به نامهاى عـبـداللّه و عـبـدالرّحـمـن و قـاسـم بـرايـش ‍ آورد.(467) ام كـلثـوم بـعـد از مـحـمـدبـن عـقيل به همسرى كثيربن عباس بن عبدالمطلب در آمد كه از او هم دخترى به نام ام كلثوم به دنيا آورد.(468) عـبـيـدلى در ضـمـن نـقـل بـرخى از مطالب ذكر شده مى گويد مادرش ام ولد بوده و او در مدينه وفات يافته است .(469)
گـروهـى از مـورّخان بر اين عقيده هستند كه اميرمؤ منان على (ع ) دو دختر داشته به نام ام كلثوم يـكـى از صـدّيـقـه طـاهره كه در زمان عمر از دنيا رفته است ، ديگرى هم در جمع كاروان اسيران كربلا به شام سفر كرده از يكى ديگر از همسران اميرالمؤ منين (ع ) مى باشد.(470)
همراهى زينب صغرى با امام حسين (ع ):
از جـمـله كـسـانـى كـه هـنـگام خروج امام (ع ) از مدينه آن حضرت را همراهى كرد،زينب صغرى ، ام كلثوم بوده است .(471) در شب عاشورا پس از شنيدن اشعار امام حسين (ع ) درباره بى وفايى دنيا ام كلثوم فرياد برآورد: وامحمّداه ، واعليّاه ، واامّاه ، وافاطمناه ، واحسناه ، واحسيناه ، واضـيـعـتـاه بـعـدك يـا ابـاعـبـداللّه (ع )، در حـالى كـه اينها را صدا مى زد، گفت : اى واى از آن درمـانـدگـى و بـيـچـارگـى كـه بـعد از تو گريبانگير ما خواهد شد. اى اباعبداللّه ! امام (ع ) خواهرش را تسلّى داد و فرمود: خواهرم وعده الهى را از ياد مبر و مطمئن باش كه ساكنان آسمانها هـمـه از بـين خواهند رفت و اهل زمين همه مى ميرند. به طور كلى همه مخلوقات در جهان هستى روزى هـلاك خـواهـنـد شـد. سـپس امام (ع ) عده اى از خاندان خود را مورد خطاب قرار داد كه از جمله آنها امّ كلثوم بود امام فرمودند: بعد از شهادتم بيتابى نكنيد گريبان چاك نكنيد، صورتهاى خود را مـجـروح نـنـمـايـيـد، سـخـنـان بـيـهـوده بـر زبـان جـارى مـسـازيـد كـه مـوجـب نـاخـشنودى خداوند گردد.(472)
خطبه حضرت ام كلثوم در كوفه :
در شـهـر كـوفه ، دختر والا مقامِ على (ع ) ام كلثوم از پشت پرده در حالى كه بلندبلند گريه مى كرد خطابه اى براى مردم ايراد كرد و فرمود:
اى كوفيان ! شرمتان باد! چرا حسين (ع ) را رها كرديد و كشتيد؟ و زنانش را به اسارت گرفتيد و سـوگـوار كرديد؟ اى مرگ بر شما! از رحمت خدا به دور مانيد. واى بر شما! آيا مى دانيد چه خـطـاى بزرگى مرتكب شده ايد؟ و چه گناهى به دوش گرفته ايد؟ و چه خونهايى را ريخته ايـد؟ و چـه دخـترانى را سوگوار كرده ايد؟ و چه اموالى را به تاراج برده ايد! بهترين مردان پـس از پـيـامـبـر (ص ) را كـشـتـيـد و قلب هايتان از رحم و شفقت تهى شد! آگاه باشيد كه حزب خداوند رستگارند و حزب شيطان زيانكار.(473)
آنگاه پس از اين خطبه اشعار ذيل را خواندند:
قَتَلْتُمْ اءَخى صَبْرا فَوَيْلٌ لِاُمِّكُمْ
مَسْتُجْزَوْنَ نارا حَرُّها يَتَوَقَّدُ
سَفَكْتُمْ دِماءً حَرَّمَ اللّهُ سَفْكَها
وَ حَرَّمَهَا الْقُرْانُ ثُمّ مُحَمَّدُ
اءَلا فَابْشِروُا بِالنّارِ اَنِّكُمْ غَدا
لَفى قَعْرِ نارٍ حَرُّها يَتَصَعَّدُ
وَ اِنِّى لَاءَبْكى فى حَياتى عَلى اءَخى
عَلى خَيْرِ مَنْ بَعْدَ النَّبِىِّ سِيُولَدُ
بِدَمْعٍ غَزيرٍ مُسْتَهِلٍّ مُكَفْكَفٍ
عَلَى الْخَدِّ مِنّى دائِبٌ لَيْسَ يَحْمَدُ(474)
بـرادرم را مـظـلومـانـه كـشـتـيد. واى بر مادرهاتان ، كه به زودى آتشى فروزان را به پاداش خواهيد گرفت .
شما خونهايى را ريختيد كه خداوند و محمد (ص ) و قرآن ريختن آنها را حرام كرده اند.
بدانيد و همديگر را به عذاب بشارت دهيد. زيرا كه فردا به طور قطع در جهنّم جاودانه خواهيد شد.
تا زنده ام بر برادرم مى گريم ، بر بهترين كسى كه پس از پيامبر (ص ) ولادت يافته است .
با اشكى فروزان كه پيوسته برگونه هاى من جارى است و خشك نمى شود.
درخواست ام كلثوم از شمر:
چـون اسـيـران را بـه هـمـراه سـرهـاى شـهـيـدان از كـوفـه بـه شـام حـركـت دادنـد، قبل ازرسيدن به شام حضرت ام كلثوم به شمر ـ كه در بين كوفيان بود ـ نزديك شد و گفت : حاجتى از تو دارم ! شمر گفت : چه مى خواهى ؟ فرمود: وقتى ما را وارد شهر كرديد از دروازه اى ببريد كه تماشاگر كمترى داشته باشد! و به سربازان بگو اين سرها را از ميان كجاوه هاى مـا بـيـرون بـبـرنـد و از مـا دور كـنـنـد؛ زيـرا از بـس مـا را بـه ايـن حـال ديـدنـد، خـوار و ذليل شديم . شمر ملعون در جواب خواسته ام كلثوم ـ از روى كفر و عناد و سـركـشـى ـ دسـتـور داد: سـرهـا را بـر نـوك نـيـزه كـرده و در وسـط كـجـاوه ها ببرند و در چنين وضـعيّتى آنها را بين تماشاگران بگردانند، تا آنكه به دروازه دمشق رسيدند، و بر پلّه هاى در مسجد جامع ايستادند، همان جايى كه اسيران را در آنجا نگه مى داشتند.(475)
38 ـ سكينه (ع )
او، دخـتـر بـا كـمـال و بـا فـضـيـلت امـام حـسـيـن (ع ) و ربـاب فـرزنـد امـرى ء القـيـس اسـت .(476) نـامـش را، اءمـيـمـه ، اءمـيـنـه ، آمـنه ، امامه و اميّه گفته اند.(477) امّا به ((سـكـيـنـه )) لقـبـى كـه مـادرش ، ربـاب بـه او داده (478) مـشـهـور مـى بـاشـد. سـال ولادت سـكـينه به درستى روشن نيست . ولى چون در زمان حيات پدرش بالغه و بانويى رشـيـده بـوده مـى تـوان گـفـت در روز عـاشـورا ده يـا چـهـارده سـاله و تـولدش سال 47 [يا 51 قمرى ] بوده است .(479)
او، عـفـيـفـه ، بـخـشـنـده ، شـاعـر، فـصـيـح و بـليـغ ، آشـنـا در نـزد اهـل ادب ، بـا فـراسـت ، بـا وقـار و خوش ذوق بود.(480) امام حسين (ع ) درباره اش مى فرمايد:
((امّا سكينة فغالب عليها الاستغراق مع اللّه .))(481)
((امـا سـكـيـنـه غـالبـا و بـا تـمـام وجـود مـحـو جـمـال ازلى خـداى متعال است .))
بـه جـهـت ايـن مـقـام والا اسـت كـه امـام حسين (ع ) در روز عاشورا، وى را ((يا خيرة النسوان ))، اى بهترين زنان ، خطاب فرمود:(482)
دربـاره ى ازدواج حـضـرت سـكـيـنـه بـا هـمـسـران مـتـعـدّد گـزارشـهـاى مـخـتـلفـى نـقـل شـده ،(483) ولى آنـچـه صـحـيـح به نظر مى رسد آن است كه وى ، تنها به عقد عـبـداللّه بـن حـسـن (ع ) در آمـد و او نـيـز قـبـل از زفـاف در كـربـلا بـه فـيـض شـهـادت نايل آمد.(484)
سكينه با كاروان حسينى :
از سكينه دخت گرامى سيّدالشهدا (ع ) گزارش هايى درباره شب عاشورا، هنگام شهادت على اكبر (ع )، وداع پدر و آمدن ذوالجناح و قتلگاه بيان شده است .(485) از جمله اينكه آن بانوى محترمه مى فرمايد:
هـنـگـام بـيـرون رفـتـن مـا از مـديـنـه بـه سـوى مـكـه ، هـيـچ كـس ، تـرس و خـوفـش ، از مـا اهل بيت بيشتر نبود.(486)
نـيـز نـقـل شـده است كه چون امام حسين (ع )، هفتاد و دو تن از ياران و خاندانش را كشته و بر روى زمين افتاده ديد متوجه خيمه گاه شد و به سكينه و ساير زنان سلام داد. سكينه فرياد زد: پدر جان ! آيا تن به مرگ داده اى ؟ امام (ع ) فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد كسى كه يار و ياورى ندارد. سكينه گفت : ما را به حرم جدّمان بازگردان . امام (ع ) فرمود: اگر مرغ سنگ خوار را به حال خود مى گذاردند مى خوابيد.(487) امام حسين (ع ) به زنها گفت : سكينه ى من امروز يـتـيـم خـواهـد شـد؛ بـه او تـوجـّه و التـفـات كـنـيـد، زيـرا دل يتيمان نازك مى باشد.(488) در اين وقت سكينه فرياد كنان به سوى آن حضرت آمد و امام (ع ) او را در آغوش گرفت و فرمود:
((اى سكينه ! بدان كه گريه ى تو پس از مرگ من طولانى خواهد شد.))(489)
چـون دشـمن ، زنان را از ميان كشتگان عبور داد، حضرت سكينه خود را بر روى جسد پدر انداخت و آن را در آغـوش گـرفـت . در اثـر گـريـه ، بـى هـوش شـد. در آن حـالت شـنـيـد كه پدرش مى فرمايد:
((شـيـعيان من ! هر زمان كه آب گوارايى نوشيديد، مرا به ياد آوريد. يا حكايت غريب يا شهيدى را شنيديد بر من بگرييد.))
سكينه جسد پدر را رها نمى كرد و كسى نمى توانست او را از پدرش جدا كند. تا اينكه گروهى از اعراب ، وى را با زور از بدن پدر جدا كردند.(490)
سكينه در اسارت :
دوره ى جـديـد ولى طـاقت فرساى زندگى بانو سكينه (ع )، يعنى دوران اسارت ازروز يازدهم مـحـرّم آغـاز شـد.(491) او هـمـراه ساير اسيران و سرهاى شهيدان در حالى كه بر شتر برهنه سوار و ريسمان اسارت به گردنش بود، از كربلا به كوفه و شام به اسارت برده شـد.(492) حـضـرت سـكـيـنـه در تـوقـّفـگـاه ((قـصـر بـنـى مقاتل )) كه سپاه عمربن سعد مشغول استراحت و تهيّه ى آب بودند، تنها به سوى درختى رفت و انـدكـى خوابيد. در اين هنگام ، دشمن زبون ، كاروان اسيران را حركت داده و سكينه در بيابان جا مـانـد. درخـواسـتِ هـم مـحـمـلِ او، فاطمه بنت الحسين (ع ) از ساربان مبنى بر توقّف كاروان بى نـتيجه ماند و قافله ى اسيران حركت كرد. ولى پس از طىّ مقدارى از مسير و با اصرارِ فاطمه ، ساربان ، شتر را نگه داشت و سكينه به كاروان ملحق شد.(493)
سكينه در مجلس يزيد:
امـام مـحمد باقر (ع ) مى فرمايد: چون ذرّيه و اهل بيت امام حسين (ع ) را در روز وبا وضعى خاصّ به مجلس يزيد بردند، مردم جفاكار شام گفتند: اسيرانى نيكوتر از اينان نديده ايم . حضرت سكينه كه ريسمان به كتفش بسته بودند فرمود: ما اسيران خاندان پيامبريم .(494)
گـردانـنـدگـان مـجـلس يـزيـد، سـكـيـنـه را جـايـى نـشـانـده بـودنـد كـه سـر بـريـده پـدر را نـبـيـنـد.(495) ولى وقـتـى تلاش كرد تا آن را ببيند يزيد با چوب خيزران بر لب و دنـدان مـبـارك پـدرش مى زد. صداى گريه اش بلند شد. به طورى كه زن هاى يزيد و دختران معاويه به گريه افتادند. سرانجام او و خواهرش ، فاطمه ، بى تاب گشته و به عمّه ى خود زينب پناه بردند و گفتند:
((يا عمّتاه انّ يزيدا ينكث ثنايا ابينا بقضيبه .))(496)
((عمّه جان ! يزيد با چوب دستى خود دندان هاى پيشين پدرمان را مى زند.))
جسارت مرد شامى به سكينه (ع ):
مـردى از قـبـيـله ى لَخـْم بـه يـزيـد گـفـت : اى امـيـر! ايـن كـنـيـز را بـه مـن بـبـخـش تـاخـدمتكارم بـاشد.(497) سكينه خود را به عمّه اش ام كلثوم چسبانيد و عرض كرد: عمّه جان ! او مى خـواهـد دخـتـران پيامبران ، خدمتكارِ فرزندان بى پدر شوند. ام كلثوم او را نفرين كرد و دعايش مستجاب شد.(498)
خواب حضرت سكينه (ع ) در شام :
دخـتـر بـزرگـوار امام حسين (ع ) پس از چهار روز اقامت در دمشق خوابى ديد كه بخشى از آن چنين است :
((ديـدم زنـى در هُودَجى نشسته و دستان خود را روى سرگذاشته است . پرسيدم : اين زن كيست ؟ گفتند: او فاطمه ، دختر محّمد (ص ) و مادر پدر تو است . گفتم : به خدا سوگند نزد او مى روم و سـتـم هـاى وارد شـده بـه ما را به او مى گويم . سپس با شتاب به سوى او رفتم تا به او رسيدم و برابرش ايستادم و مى گريستم و مى گفتم : مادر جان ! به خدا سوگند حقّ ما را انكار كـردنـد و جـمـع مـا را پـراكنده و حريم ما را هتك كردند. مادر جان ! به خدا پدرمان ، حسين (ع ) را كـشـتند. فرمود: سكينه جانم ! ديگر نگو. زيرا بند دلم را پاره كردى و جگرم را شكافتى . اين پـيـراهـن پـدرت حـسـيـن (ع ) اسـت كـه از مـن دور نـمـى شـود تا با اين پيراهن خدا را ملاقات كنم .))(499)
اقدامات حضرت سكينه در طول اسارت و پس از آن :
الف ) پاى بندى به حجاب و عفاف :
وقتى سهل بن سعد، اسيران را شناخت كه از دودمان پيامبرند جلو رفت و از يكى از آنان پرسيد: تـو كـيـسـتـى ؟ گـفـت : سـكـيـنـه ، دخـتـر امـام حـسـيـن (ع ). پـرسـيد: آيا كار و حاجتى دارى ؟ من ، سـهل ، صحابى جدّت رسول خدايم . سكينه فرمود: به نيزه دارى كه اين سر مقدس را مى برد بـگـو از مـا جـلوتـر حـركـت كـنـد تـا مـردم بـه نـگـاه كـردن آن مـشـغـول شـونـد و بـه حـرم رسـول اللّه چـشـم نـدوزنـد. سـهـل بـه سـرعـت رفـت و چـهـارصـد درهـم بـه نـيـزه دار داد. او هـم سـر مـطـهـّر را از زنـان دور كرد.(500)
در گـزارش ديـگـرى آمـده اسـت : يـزيـد دسـتـور داد اسـيـران آل محمد (ص ) را وارد مجلس كردند. نام تك تك آنها را پرسيد... و خطاب به حضرت سكينه (ع ) گـفـت : ايـن زن كـيـسـت ؟ گـفـتند: سكينه دختر حسين (ع ). يزيد گفت : تو سكينه هستى ؟ سكينه گـريـه كـرد و بـه قـدرى ناراحت شد كه نزديك بود جان بسپارد. يزيد گفت : چرا گريه مى كـنـى ؟ فـرمـود: چـگـونـه گـريـه نـكـنـد كـسى كه پوشش ندارد تا صورتش را از نگاه تو و اهـل مـجلس بپوشاند؟ يزيد گفت : اى سكينه ! پدرت حقّ مرا منكر شد و قطع رحم با من كرد و در ريـاسـت و رهـبـرى بـا مـن سـيـتـز نـمـود. سـكـيـنـه گـريـسـت و فـرمـود: اى يـزيد از كشتن پدرم خـوشـحـال مـبـاش . او مـطـيـع خـدا و رسـولش بـود، و دعـوت حـق را لبـّيـك گـفت ، و به سعادت نايل گرديد. ولى روزى خواهد آمد كه تو را بازخواست مى كنند. خود را آماده پاسخ ‌گويى كن . ولى از كـجـا تـو بـتـوانـى پاسخ بدهى ؟ يزيد گفت : اى سكينه ساكت باش ! پدرت بر من حقّى نداشت .(501)
ب ) اعتراض به يزيد و دفاع از اهل بيت (ع )
چـون اسـيران كربلا را با دستان بسته مقابل يزيد قرار دادند، سكينه ، او را تهديد كرد و با شجاعت تمام به او گفت : اى يزيد! دختران رسول خدا را به اسارت مى گيرى .
((واللّه مـاَ رَاءيـْتُ اءقـسـى قـلبـا مـِنْ يـزيـدٍ ولا راءيـتُ كـافـرا ولا مـشـركا شرا منه ولا اجفا منه .))(502)
به خدا سوگند! هرگز كسى را سخت دل تر و كافرتر و جفا كارتر از يزيد نديدم .
ج ) عزادارى و زيارت قبر پدر
خاندان رسالت پس از بازگشت از شام سه روز در كربلا عزادارى كردند. وقتى امام سجّاد (ع ) فـرمـود: شـتـرهـا و محمل ها را آماده كنيد، سكينه گريه كنان ، بانوان را به وداع با قبر شريف پـدر طـلبيد. بانوان در اطراف قبر حلقه زدند. سكينه ، قبر پدر را در آغوش گرفت و گريه ى سختى كرد و چنين مرثيه خواند:
اَلا يا كربلاء نُودِّعُكَ جسما
بلا كفنٍ ولا غسلٍ دَفينا
اَلا يا كربلاء نُودِّعُكَ روحا
لاءحمد و الوصى مع الاءمينا(503)
هـان اى كـربـلا! بـا تـو در مـورد پـيـكـرى وداع مـى كـنـيـم كـه بـدون غسل و كفن در اين مكان دفن شد.
هـان اى كـربـلا! مـا هـمـراه امين خود [امام سجاد (ع )] با تو در مورد حسين كه روح پيامبر (ص ) و روح وصيّش بود وداع مى كنيم .
سكينه در مدينه :
چون سكينه به مدينه بازگشت در منزل پدر مظلومش ، خانه اى كه امام سجاد(ع ) هميشه در آن مى گريست و شب و روز نمى شناخت اقامت گزيد و فريادش لحظه اى قطع نگرديد.(504) او بـا زنـان بـنـى هـاشـم لبـاس ‍ سـيـاه پوشيد و مجلس عزا به پا كرد. غذايشان نيز توسط جوانمردان آل عبدالمطلب و امام سجّاد (ع ) تهيّه مى شد.(505)
از حـضـرت سـكـيـنـه در رثـاء پـدر شـهـيـدش اشـعـارى نقل شده كه ترجمه ى بخشى از آن چنين است :
1 ـ [اى ملامت كننده !] او (سكينه ) را سرزنش مكن ! زيرا اندوهى برّنده بروى وارد شده است . پس ، از ديده اش اشك هاى ريزان همچون باران روان مى باشد.
2 ـ تير حادثه ، به هنگام صبحِ، سرزمين كربلا، حسين (ع ) را نشانه مى گيرد و از حرقه ى او به خطا نمى رود.
3 ـ بـه دسـت كـسـى كـه بـدتـريـن هـمـه ى بـنـدگـان خـدا و از نسل زناكاران و از سپاه بيرون آمدگان از دين و از تبهكاران است [تيرباران مى شود.]
4 ـ اى امّت تبهكار و بدكار! بياييد. فردا چه حجّتى خواهيد آورد؟ در حالى كه بيشتر شما او را با شمشير ضربه زده است .(506)
سـرانـجـام ، ايـن يـادگـار حادثه ى كربلا و بازمانده ى دوران تلخ اسارت در روز پنجشنبه ، پـنـجـم ربـيـع الاوّل سـال 117 ه‍ .ق در مدينه ديده از جهان فروبست و به رحمت ايزدى پيوست .(507)
39 ـ سوّاربن مُنْعم هَمْدانى (508)
سـوّار كـه در كـوفه مى زيست در دوران صلح به امام حسين (ع ) پيوست و تا روز عاشورا همراه آن حـضرت بود و در نبرد نخست به سپاه كوفه حمله كرد.(509) درباره زمان شهادتش اخـتـلاف اسـت . بـه بـاور بـرخى او در همان حمله به شهادت رسيد.(510) ولى برخى ديـگـر نـوشته اند كه : ((سوّار بر اثر زخم و ضربه هاى سخت دشمن از اسب بر زمين افتاد و دسـتـگـير شد. عمر سعد فرمان به كشتن او داد. ولى عموزاده هايش ميانجيگرى كرده او را از مرگ رهـانـيـدنـد. سوّار مدت شش (511) تا دوازده ماه (512) نزد آنها مانده سرانجام بـر اثـر جـراحـت هـاى وارده بـه شـهـادت رسـيـد.))(513) بـرخـى ديـگر نيز گفته اند اسـتـدعـاى قـبـيـله سـوّار مـوجـب آزادى وى نـشـد و او تـا پـايـان عـمـر در زنـدان كـوفـه بـاقـى بود.(514)
زيـارت نـاحيه مقدسه امام (ع ) گزارش مربوط به اسارت وى را تاءييد مى كند. در آن زيارت چنين مى خوانيم :
((السـلام عـلى الجـريـح الْمـَاءْسـُور سـَوّارِبـْنِ اءبـى حـِمْيَرِ الْفَعْمى (515) الهَمْدانى .))(516)
((درود بر مجروح اسير، سوّاربن اءبى حمير فهمى همدانى .))
40 ـ شهربانو
شهربانو دختر يزدجرد پادشاه ايران بود. وى پس اسارت به دست لشكريان اسلام در مدينه به همسرى امام حسين (ع ) در آمد. در تاريخ يعقوبى چنين آمده كه : يكى از فرزندان امام حسين (ع ) عـلى اصـغـر اسـت و مـادرش حـرار دخـتـر يـزدجـرد مـى بـاشـد كـه حـسـيـن (ع ) او را غـزاله مـى نـامـيـد.(517) بـرخـى شـمـار فـرزنـدانـش را چهار تن ذكر مى كنند. 1 ـ على اصغر 2 ـ عـبـداللّه 3 ـ زيـنـب كـه در كـودكـى فـوت شـد. 4 ـ ام كـلثـوم كـه آنـهـم در كـودكـى فـوت شد.(518)
امـا ايـنـكه شهربانو در كربلا حضور داشته يا نه ؟ برخى از منابع بر اين باورند كه : وى پـس از تـولّد امـام زين العابدين (ع ) در حالت نفاس از دنيا رفت .(519) برخى ديگر مـعـتـقـدنـد كـه او در كـربـلا حـضـور داشـتـه ، ولى هـنـگـامـى كـه اهـل بـيـت (ع ) را اسـيـر كـردنـد شـهـربـانـو بـراى آن كـه اسـيـر نـشـود، خـود را بـه داخل رود فرات انداخت .(520)
صـاحب روضة الشهداء مى گويد: شهربانو در كربلا حضور داشته ، به امام حسين (ع ) عرض كرد كه من در اينجا غريب هستم ، خواهران و دختران تو چون از تبار پيامبرند، حرمت اينها را نگه مـى دارنـد. ولى مـن دختر يزدجرد شهريار ايران هستم ، مى ترسم دشمنان حرمت حرم تو را نگه ندارند، امام فرمود: ناراحت نباش تو هم محترم هستى و كسى دست به سوى تو دراز نخواهد كرد. روايـتى ديگر اين است كه امام فرمود: در آن هنگام كه من از پشت اسب به زمين افتادم مركب من نزد تو مى آيد، شما سوار بر مركب شو و عنان را به او بسپار كه تو را از ميان اين لشكر بيرون بـرده و بـجـايـى كـه خـداونـد خـواهـد مـى رسـانـد. امـّا اصـلح اقوال اين است كه شهربانو همراه اهل بيت (ع ) به شام رفت .(521)
41 ـ شهربانو مادر محمّدبن ابى سعيدبن عقيل
شـهـربـانـو از جـمله زنانى بود كه در كربلا حضور داشت . وى ام ولد و نام فرزندش محمّدبن ابى سعيدبن عقيل بود.(522) شهربانو روز عاشورا صحنه شهادت فرزندش توسط هـانـى بـن ثـبـيـت حـضـرمـى را بـا حـالت وحـشـت و بـهـت زدگـى و بـدون سـخـن گفتن مشاهده مى كـرد.(523) او بـه هـمـراه ديـگـر اسـيـران اهـل بـيـت (ع ) بـه اسـارت دشـمـن در آمد.(524)
42 ـ صديقه صغرى زينب كبرى
43 ـ صفيّه بنت على (ع )