اسيران و جانبازان کربلا

محمد مظفرى و سعيد جمشيدى

- ۳ -


3 ـ اگـر تـصـمـيم به كشتن من گرفته اى فردى مطمئن را با اين زنان همراه كن تا آنان را به حـرم جـدّشان برسانند. يزيد گفت : روى پدرت را هرگز نخواهى ديد. ولى تو را نمى كشم و كسى جز تو همراه زنان نخواهد رفت و در مورد سوّم ، آنچه از شما برده شد من چندين برابرش را جـبـران مـى كـنـم . امـام (ع ) فـرمـود: مـا اموال ترا نمى خواهيم . ارزانى خودت باد. من آنچه را سـپـاهـيـان تـو غـارت كـرده انـد مـى خـواهـم . زيـرا در مـيـان آنـهـا دوك نـخ ريـسـى فـاطمه دختر رسول خدا (ص )، مقنعه ، گردن بند و پيراهنش بود. يزيد دستور داد آنها را برگردانند و خود نيز دويست دينار بر آنها افزود.
امـام سـجـاد (ع ) آن ديـنـارهـا را گرفت و بين فقرا و مستمندان تقسيم كرد. سپس يزيد دستور داد اسيران را به وطن خود مدينه باز گردانند.(138)
بـه گفته ى برخى از مورّخان ، امام سجاد (ع )، سر امام حسين (ع ) و ساير شهيدان را در بيستم صـفـر به بدن هاى مقدّسشان در كربلا ملحق كرد و از آنجا عازم مدينه شد.(139) بدين رو، مى توان گفت : هر سه پيشنهاد امام سجاد (ع ) عملى شده است .
13 ـ 4 ـ امام سجاد (ع ) و منهال
امـام سـجـّاد (ع ) در بـازار دمـشـق ، بـا مـنـهـال بـن عـمـرو روبـرو شـد. مـنـهـال گـفـت : اى پـسـررسـول خـدا شـب را چـگـونـه گـذرانـدى ؟ فـرمـود: مـانـنـد بـنـى اسـرائيـل در خـاندان فرعون ، كه فرزندان را سر مى بريدند و زنان را زنده نگه مى داشتند. اى منهال ! عرب بر عجم مى باليد كه محمد (ص ) از آنان است و قريش بر ساير اعراب مباهات مى كرد كه پيامبر (ص ) از ماست . حال ، روزى بر خاندان پيامبر (ص ) گذشت كه حقّ آنان غصب گـرديـد و خـونـشـان بـه ناحقّ ريخته شد و از وطن و كاشانه ى خود آواره شد نه . پس بر اين مصيبتى كه بر ما گذشت بايد گفت : "انا للّه و انا اليه راجعون "(140)
14 ـ 4 ـ اقدامات يزيد در مقابله با حركت امام سجاد (ع ) و ساير اسرا
1 ـ ترور ناموفق امام سجاد (ع ).
2 ـ انتقال اسرا به كاخ جهت جلوگيرى از اجتماع مردم در عزادارى .
3 ـ مقصّر دانستن عبيداللّه بن زياد در شهادت امام حسين (ع ).(141)
4 ـ تلاش در جبران خسارت مالى وارده بر اهل بيت (ع ) و دلجويى از آنان .(142)
5 ـ بازگرداندن محترمانه ى اسرا به مدينه براى جلوگيرى از اقدامات فرهنگى آنان .
15 ـ 4 ـ بازگرداندن امام سجاد (ع ) و ساير اسرا به مدينه
يـزيـد، پـس از خـطـبـه ى امـام سـجـاد (ع ) و دگـرگـون شـدن مـردم و سـوگـوارى اهـل بـيت (ع )(143) نحمان بن بشير را نزد خود فراخواند و به او گفت : آماده باش تا ايـن زنـان را بـه مدينه ببرى . [سپس براى تبرئه خود] در مكانى خلوت و دور از چشم ديگران بـه على بن حسين (ع ) گفت : خداوند پسر مرجانه را لعنت كند. به خدا قسم آگاه باش كه اگر مـن بـا پـدرت روبـرو مـى شـدم هرچه را كه پيشنهاد مى كرد مى پذيرفتم و با آنچه در توان داشـتم از مرگ او جلوگيرى مى كردم . امّا قضاى الهى چنان رقم خورد كه ديدى . ولى تو [چون بـه مـديـنـه رسيدى ] برايم نامه بنويس هر حاجتى كه داشته باشى برآورده مى سازم . آنگاه لبـاس هـا و پـيـراهـن هـاى غـارت شـده امـام سجّاد (ع ) و خاندان عصمت و طهارت را همراه پوشاك اهدايى خود، به آن بزرگوار داد و آنان را عازم مدينه كرد.(144)
5 ـ از شام تا مدينه
امـام سـجاد (ع ) و اهل بيت سيّدالشهدا (ع )، پس از گذراندن مصائب و مشكلات فراوان در شام به سوى مدينه حركت كرده و وارد عراق شدند. از راهنماى قافله خواستند كه آنها را از كربلا عبور دهد. هنگامى كه به آن سرزمين بد خاطره رسيدند، با جابربن عبداللّه انصارى و جمعى از بنى هـاشـم و عـدّه اى از مـردان خـانـدان رسـالت كـه بـه زيـارت امـام حـسـيـن (ع ) آمده بودند روبرو شدند.(145) امام سجاد (ع ) به جابر فرمود:
((يـا جـابـرُ هـيـهـُنـا و اللّه قـُتـِلَتْ رجـالُنـا و ذُبـحـَتْ اطـفـالنـا و سـُبـيـت نـسـائُنـا و حُرِّقَتْ خيامنا.))(146)
اى جـابـر! سـوگند به خدا در همين جا مردان ما را كشتند، و نوجوانان ما را سر بريدند. زنان ما را به اسارت بردند و خيمه ها را به آتش كشيدند.
هـمـگـى آنـچـنـان عزادارى كردند كه جگرها را آتش مى زد و قلب را جريحه دار مى كرد. جمعى از زنـان شـيـعـه ى عـرب كـه در اطـراف كـربـلا سـاكـن بـودنـد نـيـز در سـوگـوارى حـضـور يافتند.(147)
پـس از سـه روز عـزادارى و تـجـديـد پـيـمـان بـا شـهـيـدان كـربـلا امـام سـجـاد (ع ) بـه اهـل بـيـت (ع ) فـرمـود: وسـائل سـفـر را بـرداريـد و از كـربـلا بـه سـوى مـديـنـه حـركـت كنيد.(148)
1 ـ 5 ـ امام سجاد (ع ) هنگام بازگشت به مدينه
چون امام زين العابدين (ع ) و همراهان روز جمعه (149) به مدينه نزديك شدند درنقطه اى فرود آمده چادر زدند.
امام سجاد (ع ) به بشيربن حذلم گفت : اى بشير، خدايت رحمت كند، پدرت شاعر بوده آيا تو هم شـعـر مـى سرايى ؟ گفت : بلى ، اى فرزند رسول خدا. من نيز شاعرم . فرمود: به شهر برو خـبـر شـهادت ابا عبداللّه (ع ) را به مردم برسان . بشير گويد: بر اسبم سوار شدم و ركاب كشيدم تا وارد مدينه شدم چون به مسجد پيامبر (ص ) رسيدم صدايم را به گريه بلند كردم و اين شعر را سرودم :
يا اَهْلَ يَثْرِبَ لامُقامَ لكم بِها
قُتِلُ الحسينُ فَاءَدْمَعِى مِدْرارُ
اَلْجِسمُ منه بكربلا مُضَرَّجُ
و الراءسُ مِنْهُ على القناةِ يُدارُ
اى مـردم مـديـنه ديگر اين شهر جاى ماندن نيست . زيرا حسين كشته شده است و بايد اشك فراوان بباريد. پيكر او در كربلا خون آلود شد و سرش را بر نيزه كردند.
سـپـس گـفـتـم : اى مـردم ، عـلى بن الحسين با عمّه و خواهرانش در نزديكى شهر توقف كرده و مرا فرستاده است تا شما را نزد او راهنمايى كنم . بانويى پس از مرثيه سرايى به من گفت : تو كـيستى ؟ گفتم : من بشيربن حذلم هستم و على بن الحسين كه اينك همراه خانواده اءبى عبداللّه (ع ) در فلان جا فرود آمده مرا فرستاده است [تا به شما خبر دهم .]
بـشـيـر گـويـد: مـردم مـرا رهـا كـردنـد و بـا شـتـاب نـزد امـام سـجـاد (ع ) و عـمـّه ها و خواهرانش رفتند.(150)
2 ـ 5 ـ خطبه ى امام سجاد (ع ) هنگام استقبال مردم مدينه از ايشان
امـام سـجاد در حالى كه دستمالى در دست داشت و با آن اشكش را پاك مى كرد از خيمه بيرون آمد يـكـى از خادمان نيز پس از وى بيرون آمد و كرسى اى گذاشت تا بر آن بنشيند. امام بى اختيار اشـك مى ريخت ؛ و صداى شيون و زارى مردم بلند شد. زنان و كنيزان نوحه سر دادند و مردم از هـمـه سو به او تسليت مى گفتند. جايگاه يكپارچه شيون شد. امام سجاد با دست اشاره كرد و از مردم خواست كه آرام باشند. جمعيت بلافاصله ساكت شد و آن حضرت چنين فرمود:
الحـمدللّه رب العالمين ، الرحمن الرحيم ، مالك يوم الدين ، سپاس خدايى را كه پروردگار همه عـالمـيـان اسـت ، خـدايـى كـه دور اسـت و در جوف آسمان ها جاى دارد و نزديك است و نَجواها را مى شـنـود. او را مـى سـتـايـم بر فجايع بزرگ روزگار و دردناك مصايب ؛ مصايبى كه اشك ها را جارى مى سازد؛ سينه ها را تنگ مى گرداند و بر آنها سنگينى مى كند و جان مردم را مى ستاند.
اى مردم خداى بزرگ ما را به مصايبى بزرگ گرفتار ساخت و در اسلام شكافى بزرگ افتاد. ابـى عـبـداللّه و خـانـدانش كشته شدند و زن و فرزندش به اسارت رفتند و سرش را بر سر نيزه ميان شهرها گرداندند. آيا كدام ماتمى به پاى اين ماتم مى رسد؟
اى مردم ! كدام يك از شما پس از كشته شدن حسين مى تواند كه شادمانى كند؟ يا كدامين چشمى مى تواند كه از ريختن اشك خوددارى ورزد؟ آسمان هاى هفتگانه ، امواج دريا، ستون هاى آسمان ، جاى جـاى ايـن زمـيـن پـهـنـاور، شـاخـه هـاى درخـتـان ، مـاهـيـان قـعـر دريـا، فـرشتگان مقرب خدا و همه اهـل آسـمـان هـا بـر او گـريـسـتـنـد. كـدام قـلبـى اسـت كـه در قـتل او نشكند، يا كدام سينه اى است كه در ماتم او ننالد يا كدام گوشى است كه خبر اين شكاف افتاده در اسلام را بشنود و كر نشود؟
اى مردم ! ما را از شهرها راندند و در بيابان ها آواره كردند، چنان كه گويى ما فرزندان ترك و كـابـليـم ، بـى آن كـه جـرمـى مـرتـكب شده باشيم و يا كارى زشت از ما سر زده باشد، و يا شكافى در اسلام افكنده باشيم . پيشينيان ما از چنين امورى به دور بوده اند و اين چيزى جز يك بهتان نيست .
بـه خـدا سـوگند، اگر پيامبر (ص ) به جاى اين كه اين مردم را به دوستى ما سفارش كند به جـنـگ بـا مـا تـشويق مى كرد، رفتارشان زشت تر از اين نبود. انا للّه و انا اليه راجعون از اين مـصـيـبـت بزرگ و دردناك و سنگين و تلخ . ما مزد و پاداش مصايبى را كه ديده ايم از خداوند مى خواهيم ، ((اِنّهُ عَزيزٌ ذوانْتِقامٍ)).(151)
3 ـ 5 ـ استقبال محمّد حنفيه از امام سجاد (ع )
مـحـمـّدبـن حـنـفـيـه مـانـنـد اهـالى مـديـنـه بـه اسـتـقـبـال امـام سـجـاد (ع ) و اهـل بـيـت (ع )رفـت و چون نگاهش به پرچم هاى سياه افتاد از شدّت اندوه بى هوش گرديد و از پـشـت اسـب بـه زمـيـن قـرار گـرفـت . امـام سـجـاد (ع ) بـا حـال گـريـان به بالين عمو آمد و سر او را به دامن گرفت و چون به هوش آمد با آه سوزان و فرياد، سراغ برادرش ، حسين (ع ) را گرفت . امام سجّاد فرمود: اى عمو جان ! من بى بابا نزد تو آمده ام . مردان ما كشته شدند و زنان ما اسير گشتند اى كاش حاضر بودى تا برادرت را مى ديدى كه چگونه يار و ياور مى طلبيد، ولى كسى به ياريش نمى شتافت . عمو جان ! با اينكه هـمـه ى حيوانات از آب سيراب شده بودند او را با لب تشنه كشتند. محمّد حنفيه مجدّدا بى هوش شـد و پـس از بـه هـوش آمـدن ، امـام سـجـاد (ع ) جـريـانـات حـادثـه ى كـربـلا را بـراى او نقل مى كرد و او مى گريست .(152)
امام سجاد(ع ) پس از اسارت تا شهادت
امـام سـجـّاد (ع ) و اهـل بـيـت (ع ) روز جـمـعـه ، هـنـگـامـى كـه خـطـيـب مشغول خواندن خطبه ى نماز جمعه بود وارد مدينه شدند و مردم را از مصائبى كه امام حسين (ع ) و خاندانش به آن مبتلا شده بودند آگاه كردند. نيز، آن بزرگوار پس از امّكلثوم و حضرت زينب (س ) بـه زيارت قبر پيامبر (ص ) آمد و صورت مبارك به قبر مطهّر مى ماليد و اشك مى ريخت (153) و مى گفت :
اُناجيكَ يا جدّاهُ يا خَيْرَ مُرْسَلٍ
حبيبُك مَقْتُولُ و نَسْلُك ضائعُ
اناجيكَ مَحزونا عليلا مَؤَجَّلا
اَسيرا و مالى قَطُّ حامٍ و دافعُ
سُبينا كما تُسْبِىَ الاءماءُ و مَسَّنا
من الضُرِّ مالا تَحْتَمِلُهُ الاءضالِعُ(154)
اى جـدّ بـزرگـوار، اى بهترين فرستاده شدگان ، با تو راز و نياز مى كنم . محبوب تو حسين (ع ) كـشـتـه شـد و نسل تو ضايع گشت . تو را در حالى كه محزون ، هراسان و اسيرم صدا مى كنم و كسى نيست كه مرا حمايت كند، و طرفدار من باشد. ما را اسير كردند آنگونه كه كنيزان را اسـيـر مـى كـنـنـد، آنـچـنـان نـاراحـتـى و آزار بـه مـا رسـيـد كـه اسـتـخـوان هـا تحمّل آن را ندارند.
تلاش هاى روشنگرانه ى امام سجاد (ع ) در مدينه
امـام سـجـاد (ع )، در مـديـنـه ، بـراى ادامـه ى نـهـضـت خـونـيـن پدر بزرگوارش به تلاش هاى روشنگرانه ى معنوى و فرهنگى زيادى دست زد كه برخى از آنها عبارتند از:
1 ـ جهاد فرهنگى
2 ـ زنده نگه داشتن ياد امام حسين (ع )
3 ـ تمجيد از شهيدان كربلا
4 ـ نظارت بر قيام مختار
1 ـ جهاد فرهنگى
امـام سـجـّاد (ع ) در مـديـنـه مـنـوّره بـه عـلّت وجـود جـوّ خـفـقـان ، بـه فـعـاليـّت هـاى فـرهـنـگى مشغول شد. بخشى از آن تلاش ها كه به كمك بزرگان دين در قالب كتاب و دعا جمع آورى شده و ما از آن بهره منديم عبارت است از:
صـحـيفه سجاديه : اين كتاب حاوى يك دوره معارف توحيدى ، اخلاقى ، سياسى و اجتماعى است . امام (ع ) با زبان دعا بسيارى از حقايق را در اين كتاب تشريح كرده اند.
مـنـاجـات خـمـسـة عـشـر: ايـن مـنـاجـات ، شـامـل پـانـزده دعـا مـى بـاشـد و يـك دوره كـامـل عـرفـان اسـلامـى و رابـطـه انـسـان بـا خـداونـد مـهربان را به خوبى ترسيم كرده است .(155)
رسـالة الحـقـوق : حـق خـداونـد مـتـعـال ، حـق اعـضـاى انـسـان ، حـقـوق افـعـال مـانند حقّ نماز، روزه ، و...، حقوق سياسى ، خويشاوندى ، دوستى در اين كتاب بيان شده است .
2 ـ زنده نگه داشتن ياد امام حسين (ع )
شـيوه ى امام سجاد (ع ) براى مبارزه با حاكمان غاصب زمان و زنده نگه داشتن ياد و نام امام حسين (ع )، يك روش فرهنگى و غيرنظامى بود. در اين راستا، با سكوت و عزلت در خيمه اى در خارج از مـديـنـه سـكـنـى گـزيـد(156) و بـه تـلاش هـاى فـرهـنـگـى و مـعـنـوى زيـر مشغول گرديد:
1 ـ 2 ـ بيان مظلوميت پدر
امـام سـجـاد (ع ) مـى فرمايد: هيچ روزى مانند روز [عاشوراى امام ] حسين (ع )نيست . سى هزار نفر كـه خـود را از امـّت [پـيـامـبر ص ] مى پنداشتند و براى نزديك شدن به خدا، خواستار [ريختن ] خون وى شده بود به او حمله كردند [هر چند] آن بزرگوار، آنها را به ياد خدا مى انداخت موعظه اش را نـمـى پـديـرفـتـنـد. سـرانـجـام ايـشـان را از روى نـافـرمانى ستم و دشمنى به شهادت رساندند.(157)
2 ـ 2 ـ سفارش به زيارت پدر
ابـو حـمـزه ثـمـالى ، از امـام سـجـّاد (ع ) دربـاره ى زيـارت قـبر مطهّر امام حسين (ع )پرسيد: آن حـضـرت در جـواب فـرمـود: هـر روز او را زيارت كن ، و اگر نمى توانى هر جمعه و اگر نمى تـوانـى هـر مـاه . زيـرا هـر كـس قـبـر امـام حـسـيـن (ع ) را زيـارت نـكـنـد حـقـّ رسول خدا (ص ) را، خوار و سبك شمرده است .(158) نيز خود آن حضرت بدون آنكه به ديگران اطلاع دهد براى زيارت پدر و جدّ عزيزش به عراق مسافرت مى كرد.(159)
3 ـ 2 ـ سجده بر تربت پدر
امام زين العابدين (ع )، دستمالى داشت كه تربت امام حسين (ع ) در آن بود وهميشه هنگام نماز بر آن سجده مى كرد.(160)
4 ـ 2 ـ سوگوارى بر پدر
امـام سـجـاد (ع ) مـى فـرمـايد: هر مؤ منى كه براى شهادت امام حسين (ع ) گريه كند واشكش بر گـونـه هـايـش ‍ جارى گردد خداوند منّان غرفه اى در بهشت به او مى دهد كه مدّت ها در آن ساكن گـردد.(161) خـود آن بـزرگوار نيز با وجود بردبارى زياد، در سوگ پدرش هميشه اندوهگين و نالان بود و برايش مرثيه سرايى مى كرد.(162)
بـنـا بـه گـفـتـه سـيـّدبـن طـاووس ، آن حضرت در حالى كه روزها، روزه دار و شب ها به عبادت مشغول بود. چهل سال (163) براى پدر شهيدش گريست . وقتى غلام آن بزرگوار به هنگام افطار برايش غذا و آب آورد تا ميل كند فرمود:
((قُتِلَ ابنُ رسولِ اللّه جائعا، قُتِلَ ابنُ رسولِ اللّه عطشانا.))
((پسر پيامبر خدا، گرسنه و تشنه به شهادت رسيد.))
آنـقـدر ايـن جـمـله ها را تكرار مى كرد و مى گريست كه غذا و آبش با اشك چشمش مخلوط مى شد و همواره به اين حال بود تا به خداوند متعال پيوست .(164) در گزارشى ديگر آمده است : امام سجّاد (ع ) به غلامش مى فرمود:
تنها درد دل و غم خود را با خدا مى گويم و از لطف و كرم بى اندازه ى او چيزى مى دانم كه شما نـمـى دانـيـد. سـپـس فرمود: هيچ گاه محلّ كشته شدن فرزندان فاطمه (س ) را به ياد نمى آورم مگر آنكه حزن و اندوه حلقومم را مى فشارد.(165)
ابـن شـهر آشوب مى گويد: امام سجّاد (ع ) [در مصيبت پدر بزرگوارش ] به قدرى گريه مى كرد كه احتمال مى رفت چشمانش آسيب ببيند.(166)
غـلامِ امـام چـهـارم (ع ) بـه صـفـّه و ايـوان سـر پـوشـيـده ى آن جـنـاب كـه پـيـوسـته در آنجا در حـال سـجـده و گـريه بود نزديك شد و گفت : اى آقاى من ! اى على بن الحسين ! آيا هنوز وقت آن نـرسـيـده كـه حـزن و غصّه ات تمام شود؟ حضرت سر مبارك از زمين برداشته و متوجه او شده و فـرمـودند: واى بر تو! (يا فرمودند: مادرت به عزايت بنشيند) به خدا قسم حضرت يعقوب در حـادثـه اى بـس كـمـتـر و واقـعـه اى نـاچـيـزتـر از آنـچـه مـن ديـدم [مـبتلا شد و] به پروردگار متعال شكايت نمود و گفت : ((يا اءَسَفى على يوسف ))(167) اى دريغ بر فراق يوسفم . بـا ايـنـكـه ايشان تنها يك فرزندش ناپديد شده بود. ولى من مى ديدم كه پدرم و جماعتى از اهل بيتم را سر مى بريدند.(168)
گريه امام سجاد (ع ) بر واقعه كربلا، جدا از تاءثّر روحى ، يك مبارزه سياسى بود. آنان كه از عـلّت گـريـه امـام (ع ) آگـاه بـودند حادثه كربلا و ستم گرى خاندان اموى در خاطرهايشان تـجـديد مى شد. افرادى هم كه علّت آن را نمى دانستند با گريه آن بزرگوار از سبب آن آگاه شد و حماسه ى عاشورا براى هميشه زنده نگه داشته مى شد.
5 ـ 2 ـ تهيّه غذا براى عزاداران پدر
سـوگـوارى بـر مصائب كربلا، آن چنان از اهميّت بالايى برخوردار است كه امام چهارم (ع ) نه تـنـها خود از عزاداران اين مصيبت بوده و ديگران را به آن دعوت مى كند بلكه خوراك ماتم دارى زنان بنى هاشم را نيز تدارك مى بيند.(169)
6 ـ 2 ـ به دست كردن انگشتر مخصوص
ايـن جـمـله بـر انـگـشـتـر امـام سـجـّاد(ع ) حـكّ شـده بـود:((خـَزِىَ وشـَقـى قاتل الحسين بن على (ع ).))(170) ((قاتل حسين بن على ، خوار و بدبخت شد.))
آن بـزرگـوار بـا ايـن روش بـر زنـده نـگـه داشـتـن حـماسه ى عاشورا و ايجاد نفرت نسبت به ظالمان به خاندان پيامبر (ص ) اقدام مى كند.
7 ـ 2 ـ بى اعتنايى به حاكمان ظالم
امـام سـجـّاد (ع ) و عـبـدالمـلك مشغول طواف بيت اللّه الحرام بودند و حاجيان نيزآن بزرگوار را بـسيار احترام مى كردند. عبدالملك گفت : اين شخص كيست ؟ گفتند: على بن الحسين (ع ). عبدالملك رو بـه امـام كـرد و گـفـت : اى عـلى بـن الحـسـيـن (ع ) مـن قاتل پدر شما نيستم . چرا نزد ما نمى آيى ؟ امام (ع ) اعتنايى به او نكرد و در پاسخش فرمود: هـمـانا قاتل پدرم با عملى كه مرتكب شد دنياى او را تباه كرد و پدرم نيز آخرت را بر او تباه فـرمـود. پـس اگـر تـو نـيـز دوسـت دارى كـه قـاتل پدرم باشى ، بوده باش . تكبّر و نخوت عـبـدالمـلك فروكش ‍ كرد و گفت : هرگز! ولى نزد من بيا تا از دنياى ما برخوردار شوى . ولى امام سجاد (ع ) با نشان دادن كرامت ، به عبدالملك جواب كافى و محكم داد.(171)
3 ـ تمجيد از شهيدان كربلا
1 ـ 3 ـ حضرت عباس (ع )
امـام زيـن العابدين (ع ) در ديدار با عبيداللّه بن عباس (ع ) فرمود: خداوند عمويم عباس را رحمت كـنـد كـه برادرش را بر خود مقدّم داشت و جان عزيزش را فداى آن حضرت كرد. تا اينكه در راه يـارى او دو دسـتـش ‍ قـطـع شـد و حـقّ تـعـالى در عـوض آن دو دسـت ، دو بـال بـه او مـرحـمـت كرد كه با فرشتگان در بهشت پرواز كند. همان طور كه به جعفربن ابى طـالب (ع ) مـرحـمـت كـرد. عـبـاس در روز قـيـامـت مـقـامى دارد كه تمام شهيدان به آن مقام غبطه مى خورند.(172)
2 ـ 3 ـ آل عقيل
امـام سـجـاد (ع ) بـيـش از آنـچـه بـه ديـگـر عـمـوزاده هـايـش مـحـبـّت كـنـد بـه فـرزنـدان عقيل محبّت مى كرد. آن بزرگوار درباره ى علّت رفتار خود مى فرمايد:
هـرگـاه مـن خـاطـره ى فـداكـارى آنـهـارا بـا امـام حـسـيـن (ع ) بـه يـاد مـى آورم دلم بـه حال ايشان مى سوزد.(173)
3 ـ 3 ـ جون
امام چهارم (ع ) درباره ى جون مى فرمايد:
پـس از ده روز كه از به خاك سپارى شهيدان كربلا گذشته بود، بنى اسد پيكر جون را پيدا كردند. از جسدش بوى خوش استشمام مى شد. رضوان خدا بر او باد.(174)
4 ـ 3 ـ هفهاف
بـه فـرمـايـش امـام سـجـاد (ع )، دشـمـن در روز عـاشـورا دلاورى مـانـنـد هـفـهـاف بـه جـزاهـل بيت (ع ) نديده بود. پانزده نفر از شجاعان سپاه يزيد او را در محاصره قرار داده ، پس از پى كردن اسبش ، وى را در تنگناى جنگ به شهادت رساندند.(175)
4 ـ نظارت بر قيام مختار
كـشـتـن قـاتـلان امـام حـسـيـن (ع ) بـه دسـت مـخـتـار مـوجـب سـرور و خـرسـنـدى اهـل بـيـت (ع ) خـصـوصـا امـام سـجـاد(ع ) بـود و سـهـل انـگـارى هـاى او فـورا تـذكـر داده مـى شـد.(176) نـفـريـن امـام زيـن العـابـديـن (ع ) در حـقّ حـرمـله كـه حـكـايـت آن در ذيل مى آيد گوياى اين مطلب است :
مـنـهـال مى گويد: وقتى حجّ رفته بودم به خدمت على بن الحسين (ع ) رسيدم . آن حضرت به من گـفـت : حـرمـله در چـه حالى است ؟ گفتم : او در كوفه و زنده است . آن حضرت دست هاى مبارك را بـالا برد و گفت : ((اللهمّ اَذِقْهُ حَرَّ الحديد. اللهمّ اَذِقْهُ حَرَّ النار.)) ((خدايا! گرمى آهن را به او بچشان ! پروردگارا! حرارت آتش را به او بچشان !))
چـون به كوفه باز گشتم مختار خروج كرد و بر كوفه مسلّط شده بود. من با او دوست بودم . بـديـن رو سـوار مـركب شدم تا به ديدنش بروم . در راه به هم رسيديم . وى نيز مركبى سوار شـد و با هم به كُناسه (177) رفتيم . مختار منتظر آمدن حرمله بود. وقتى او را آوردند گـفـت : الحـمداللّه كه خدا مرا بر تو مستولى گردانيد. سپس به جلّادان فرمان داد تا دو دست و دو پاى او را قطع كنند. آنگاه گفت : النار، النار. پس پشته اى هيزم آوردند و آتش زدند و او را در آن انداختند تا سوخت . من گفتم : سبحان اللّه ، سبحان اللّه . مختار گفت : چرا تسبيح گفتى ؟ گفتم : در محضر على بن الحسين (ع ) بودم . آن حضرت از من درباره ى حرمله پرسيد. گفتم : او در كوفه و زنده است . دست هاى مباركش را بالا گرفت و فرمود: ((اللهمّ اَذِقْهُ حَرَّ الحديد. اللهمّ اَذِقْهُ حَرَّ النار.)) مختار گفت : اللّه ، اللّه .
آيا تو اين جمله را از على بن الحسين (ع ) شنيدى گفتم : به خدا شنيدم كه اين مطلب را مى گفت : مختار دو ركعت نماز و سجده ى طولانى به جاى آورد سپس به راه افتاد تا به خانه ام رسيديم . بـه او گـفـتـم اگـر مـى خـواهـى بـه تـو اكـرام كـنـم . گـفـت : اى مـنـهـال ! بـه مـن خـبـر دادى كـه عـلى بـن الحـسـيـن (ع ) سـه دعـا كـرد و خـداونـد مـتعال آن را به دست من اجابت فرمود. اكنون مى خواهى نزدت غذا بخورم . اين روز، روزه ى شكر است . زيرا خداوند مرا به انجام اين كار موفّق گردانيد.(178)
مختار سر عبيداللّه بن زياد را توسط يكى از ياران خود به مدينه نزد امام چهارم (ع ) فرستاد و بـه او گـفـت : بـر در خـانـه ى امـام بـايـسـت . هـرگـاه ديـدى مـردم داخـل شـدنـد بـدان كـه سـفـره ى غـذايـش پـهـن شـده اسـت . در ايـن حـال نـزد او بـرو. فـرسـتـاده ى مـخـتـار در خـانـه ى امـام (ع ) مـنـتـظـر مـانـد. و چـون مـردم وارد منزل شدند با صداى بلند فرياد زد: اى اهل بيت نبوّت و معدن رسالت و محلّ فرود فرشتگان و نزول وحى ! من فرستاده ى مختارم . سر عبيداللّه بن زياد را برايتان آورده ام ... . امام چهارم (ع ) فـرمـود: خـداونـد او را به آتش كشاند. نيز بعضى از راويان گفته اند: على بن الحسين (ع ) از روزى كـه پـدرش كـشـتـه شـد هيچ روزى خندان ديده نشد. مگر همان روز. او شترانى داشت كه از شـام مـيـوه حـمل مى كردند. چون سر عبيداللّه را نزدش آوردند دستور داد آن ميوه ها را در ميان مردم مـدينه تقسيم كردند. زنان خاندان پيامبر (ص ) كه از روز عاشورا شانه و رنگ نزده بودند آن روز خود را آراستند.(179)
در گزارشى ديگر چنين آمده است : وقتى مختار سر ابن زياد را براى امام سجاد (ع ) فرستاد آن جـنـاب ، غـذا مـى خـورد. بـا مـشـاهـده ى آن فـرمـود: زمـانـى كـه مـا را نـزد ابـن زيـاد بـردنـد او مشغول خوردن غذا و سر امام حسين (ع ) مقابلش بود. من گفتم : خدايا! مرا زنده بدار تا وقتى كه سـر ابـن زيـاد را در حـال غـذا خـوردن بـبـيـنـم . پـس شـكـر خـدايـى كـه دعـايـم را مـسـتـجـاب كرد.(180)
شهادت امام سجاد (ع )
بـنـا بـه قـول مـشهور سرانجام امام سجاد (ع ) در سال 95 ه‍ .ق در سنّ پنجاه و هفت سالگى دار فانى را وداع گفت .(181)
قـاتـل آن بزرگوار، وليد و هشام بن عبدالملك است .(182) زيرا هشام به جهت دشمنى و بـُغـضـى كـه در هـنـگـام اسـتـلام حـجـر الاسـود از آن حـضـرت بـه دل گرفته بود و همچنين علّت هاى ديگر، برادر خود وليد را وادار كرد كه امام زين العابدين (ع ) را زهر داده ، به شهادت برساند.(183) جسد مطهّر امام چهارم (ع ) در بقيع ، كنار قبر عمويش امام حسن (ع ) به خاك سپرده شد.(184)
عماد زاده مى گويد:
امـام سـجـاد (ع ) از قـرن دوّم صـاحـب قـُبـّه و بـارگـاه گـرديـد و تـا سـال 1333 [ه‍ .ق ] گـنـبـد و بـارگـاه داشـت و مورد توجّه هنرمندان جهان نيز بود ولى به دست وهّابى ها منهدم و ويران گرديد.(185)
امام باقر (ع )
معرفى اجمالى
امـام پـنـجـم شـيـعـيـان جـهـان روز سـه شـنـبـه ، اول رجـب (186) سال 57 ه‍ .ق در مدينه ديده به جهان گشود.(187) امام سجاد (ع ) در گوش راست و چپ فرزند عزيزش اذان و اقامه گفت و او را ((محمّد)) ناميد.(188)
كـنـيـه ى آن بزرگوار، ابو جعفر است و القابش عبارتند از: 1 ـ باقر العلم (پيامبر (ص ) اين لقـب را بـه ايشان داده اند).(189) 2 ـ شاكرللّه 3 ـ هادى 4 ـ امين 5 ـ شبيه . (زيرا به پيامبر (ص ) شباهت داشت )(190) 6 ـ شاهر العلوم (بيرون آورنده ى علوم از پس پرده ى خـفـا) 7 ـ ذاكـر 8ــصابر 9 ـ جامع 10 ـ حاضر.(191) امام باقر (ع )، نخستين كسى است كه پدر و مادرش فاطمى و علوى مى باشند.(192)
ابروى پيوسته ، موى سياه ، قامت ميانه ، صداى جذّاب از مشخّصات ظاهرى آن جناب بود و هنگام خنده ، دندانهايش چون دُرّ نمودار مى گشت .(193) مادر امام پنجم (ع )، ((فاطمه ))، دختر امام مجتبى (ع )، مكّنى به ((ام عبداللّه )) يا ((ام عبده ))(194) زنى راستگو و بى نظير در خاندان امام حسن (ع ) است .(195)
امـام مـحـمـد بـاقـر (ع ) بـا ((امّ فـروه ))، ((امّ حـكـميه )) و ((ليلى )) كه كنيز بود ازدواج كرد و خداوند متعال هفت فرزند به نام هاى ، امام صادق (ع )، عبداللّه افطح ، ابراهيم ، عبيداللّه ، على ، زينب ، ام سلمه به آن بزرگوار عنايت كرد.(196)
امام محمّد باقر (ع ) در كربلا
امام پنجم (ع )، توفيق درك محضر جدّ بزرگوارش امام حسين (ع )(197) و دريافت سلام رسول خدا (ص ) را داشت . سيد الشهدا (ع ) وى را در دامن خود نشاند و فرمود:
((رسول اللّه يقرئك السلام ))(198)
((رسول خدا بر تو درود مى فرستاد)).
از آن امـام هـمام نقل شده است : هنگامى كه نيايم حسين (ع ) به شهادت رسيد من چهار ساله بودم و جريان شهادت آن حضرت و تمام آنچه در آن روز بر ما گذشت را به ياد دارم .(199)
نـقـل برخى از وقايع جانگداز عاشورا و حوادث مربوط به آن توسط شاهدان بزرگى همچون امـام بـاقر (ع ) سبب شده است كه اين واقعه عظيم در تاريخ ثبت شده و از خطر تحريف اساسى مـحـفوظ بماند. در اين نوشتار، بخشى از سخنان امام باقر (ع ) در ارتباط با اين حادثه را به رشته تحرير در مى آوريم :
1 ـ براى اظهار سرور و شادمانى از كشته شدن امام حسين (ع ) چهار مسجد در كوفه به نام هاى : مسجد اشعث ، مسجد جرير، مسجد سهاك ، مسجد ثبث بن ربعى ساخته شد.(200)
2 ـ هـنـگـامـى كـه امـام عـلى (ع ) فـرمـود: قـبـل از آنـكـه از بـيـن شـمـا بـروم از مـن سـئوال كـنـيد. انس نخعى ايستاد و [با استهزاء] گفت : سر و صورتم چند تار مو دارد؟ امير المؤ مـنـيـن (ع ) پاسخ وى را داد و آنگاه فرمود: در خانه تو كودكى [به نام سنان ] است كه فرزند رسول خدا (ص ) را خواهد كشت !(201)
3 ـ امـام حـسـيـن (ع ) بـه اصحابش فرمود: بشارت باد شما را به بهشت . به خدا قسم ، پس از شهادت تا وقتى كه خدا بخواهد در آن خواهيم بود. سپس در زمان ظهور قائم ما، خداوند، ما و شما را بـه دنـيـا مى آورد تا او كه از ظالمين انتقام مى گيرد ما شاهد آنها باشيم و ببينيم چگونه در غـل و زنـجـيـر و در انـواع عـذاب مـا گـرفـتـار مـى شـونـد. از ايـشـان پـرسـيـدنـد: يـا ابـن رسـول اللّه ! قـائم شما كيست ؟ فرمود: هفتمين اولاد فرزندم محمدبن على الباقر. يعنى حجّة بن الحسن (عج ).(202)
4 ـ وقتى عمّار دُهنى به حضور امام باقر (ع ) رسيد و گفت :
جريان شهادت امام حسين (ع ) را برايم بازگو چنان كه گويا خود شاهد آن هستم .
آن بـزرگـوار واقعه ى عاشورا را از زمان حركت از مدينه تا كربلا و حوادث مربوط به دوران اسـارت را شـرح داد. طـبـرى در تـاريـخ خـود ايـن گـزارش را نقل كرده است .(203)
5 ـ ذكـر نـام كشندگان حضرت عباس ، محمد اصغربن على ، ابوبكربن على ، عبداللّه بن حسن ، جـعـفـربـن عـقـيـل ، مـحـمـدبـن مـسـلم بـن عـقـيـل و نـخـسـتـيـن كـشـتـه از فـرزندان ابوطالب در روز عاشورا.(204)
6 ـ امـام حـسـين (ع ) را به گونه اى كشتند كه پيامبر (ص ) از كشتن حيوانات درّنده به آن نحو، نـهـى فـرموده است . آن حضرت را با شمشير و نيزه و سنگ و چوب و عصا كشتند و پس از كشتن ، سوار بر اسب ها شد. و پيكر آن حضرت را مورد تاخت و تاز قرار دادند.(205)
7 ـ شـمـا يـاران و سـربـازان امـام حـسـيـن (ع ) چـهـل و پـنـج تـن سـواره و يـكـصـد تـن پـياده مى باشد.(206)
8 ـ تـعـداد جراحات وارده بر بدن مبارك امام حسين (ع ) بر اثر شمشير، نيزه و تير 63 مورد مى باشد.(207)
9 ـ قـطره اى از خون فرزند خردسال امام حسين (ع ) كه پدرش آن را به آسمان پاشيد به زمين بازنگشت .(208)
زنده نگه داشتن حماسه ى عاشورا
امام محمد باقر (ع ) در حادثه ى عاشورا چهار ساله بوده بنابراين نمى توان توقّع داشت كه در دوران اسـارت ، اقـدامـاتـى بـر ضـدّ يـزيـد و حـكـومـتـش انـجـام داده بـاشـد. امـّا ايـن امـر، مـحـال و غـيـر ممكن نيست ، همان گونه در برخى منابع آمده است ، وقتى يزيد در شام ، با افراد خود درباره ى امام سجّاد (ع ) مشورت مى كرد و آنها به كشتن امام (ع ) راءى دادند، امام باقر (ع ) واكـنـش نـشـان داد و فـرمـود: اى يـزيـد! افـراد حاضر در اين مجلس برخلافِ حاضرانِ در مجلس فـرعـون سخن گفتند و اظهار نظر كردند، زيرا وقتى فرعون با اطرافيان خود درباره ى كشتن حـضـرت مـوسـى (ع ) مـشـورت كـرد آنـهـا جـواب مـنـفـى دادنـد، هـمـان گـونـه كـه خـداونـد متعال فرمود:
((قالوا اَرْجه و اخاه و اَبْعَثْ فى المدائنِ حاشرين ))(209)
ايـن كار علّتى دارد، و آن ، اين كه تنها، فرزند زنا، انبيا و اولاد آنها را مى كشتند. آنها فرعون را الگـوى خـود قـرار دادنـد و اينان تو را. يزيد خاموش شد و فرمان داد تا حضرت را بيرون ببرند.(210)
در هـر حـال ، امـام پنجم (ع )، پس از اسارت ، براى زنده نگه داشتن واقعه خونين كربلا تلاش هاى زيادى نمود كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود:
الف ) يادآورى خاطره امام حسين (ع ):
انـگـشـتـر جـدّش ، سيّد الشهدا (ع ) را به دست مى كرد. بر روى انگشتر جمله ى ((اِنَّ اللّهَ بالَغَ اَمْرُهُ.)) نقش بسته بود.(211)
ب ) بيان ثواب گريه بر امام حسين (ع ):
امام باقر (ع ) به نقل از امام سجّاد (ع ) درباره ى ثواب گريه بر امام حسين (ع ) فرموده است : هـر مـؤ مـنى كه به خاطر شهادت حسين بن على (ع ) گريه كند تا اشكش بر گونه هايش جارى گـردد خـداونـد مـنـّان ، غـرفـه اى در بـهـشـت بـه او مـى دهـد كـه مـدّت هـا در آن سـاكـن گردد.(212)
روزى ، كميت ، شاعر دوستدار اهل بيت (ع )، بر امام باقر (ع ) وارد شد و عرضه داشت : اشعارى در مـدح و مـصـيبت شما سروده ام . آيا اجازه مى فرماييد آن را بخوانم . حضرت اجازه دادند و كميت شـروع بـه خـواندن اشعار نمود تا آنكه از ديدگان امام باقر(ع ) و امام صادق (ع ) اشك جارى شد و صداى گريه ى كنيزى از پس پرده بلند شد.(213)
حكايت ديگرى نيز درباره ى خواندن شعر توسط كميت و گريه ى امام باقر (ع ) و ثواب زياد آن نقل شده كه به علّت اختصار از ذكر آن خوددارى مى كنيم .(214)
ج ) يادآورى مصائب كربلا: