خون سيدالشهدا (عليه السلام) و مسئوليت ما
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد لله رب العالمين وصلّى الله على محمد وآله الطاهرين ولعنة الله على أعدائهم
أجمعين
درآمد
حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) هرچه داشت در طبق اخلاص نهاد وبه شكلى استثنايى وبى
مانند در راه خداى متعال فدا نمود. از اين رو خداى متعال نيز به ايشان مواردى
استثنايى وبى مانندى عطا فرمود كه به هيچ كس قبل يا بعد از ايشان عطا نكرده است.
خداى تعالى امام حسين (عليه السلام) را از عطاياى ويژه اى برخوردار ساخت كه حتى
كسانى كه از امام حسين (عليه السلام) برترند نيز از آن عطاها بهره مند نيستند: يعنى
جد بزرگوارشان محمد مصطفى، پدر ارجمندشان اميرالمؤمنين، مادر والامقام شان فاطمه
زهرا وبرادر گرامى شان امام حسن مجتبى (عليهم السلام)، واز اين نكته در دعاها
وزيارات بارها سخن به ميان آمده است. البته روشن است كه اين سخن بدان معنا نيست كه
فداكارى ديگر ذوات مقدسه در راه خداى سبحان كم تر از ايشان است؛ زيرا آنان نور
واحدند ودر عين حال از آن جناب برتر مى باشند، همچنان كه خود حضرت سيدالشهدا (عليه
السلام) در كربلا فرمودند:
جدي خير منّي، وأبي خير منّي، وأُمّي خير منّي، وأخي خير منّي؛(1) جدم، پدرم،
مادرم، وبرادرم بهتر از من هستند».
ولى فداكارى هايى كه خداى متعال براى سيدالشهدا (عليه السلام) مقدر فرمود، برتر وبى
مانند بود ولذا خداى متعال آن حضرت را به عطاهايى ويژه مخصوص گردانيد، واگر آنچه
براى ايشان مقدر شده بود، براى يكى از آن ذوات مقدس مقدر مى شد، حال ايشان نيز چنين
مى بود ومسأله به قدر سرسوزنى تغيير نمى كرد.
البته مصائب ودشوارى هاى زندگى رسول خدا، حضرت اميرالمؤمنين، حضرت زهرا، وامام حسن
مجتبى (عليهم السلام) نيز اندك وآسان نبود. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آن
قدر از ناحيه مشركان ومنافقان آزار ديدند كه فرمودند:
ما أوذي نبيٌ مثلَ ما أوذيت؛(2) هيچ پيغمبرى مانند من مورد آزار واذيت قرار
نگرفت.
همچنين كسى كه خطبه «شقشقيه» اميرمؤمنان (عليه السلام)، ونيز خطبه حضرت زهرا (عليها السلام) را پس از غصب فدك در جمع مهاجران وانصار،
ونيز خطبه امام حسن مجتبى (عليه السلام) را در جمع سپاهيانشان كه از يارى وپشتيبانى ايشان سر باز زدند،
مورد تأمل قرار دهد به عمق مظلوميت وفداكارى آنان وانبوه مصيبت هاى دردناكشان پى خواهد برد.
البته همان طور كه گفتيم هيچ مصيبتى مانند مصيبت حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)نيست.
امام حسن (عليه السلام)به برادر ارجمندشان امام حسين (عليه السلام) فرمودند:
لا يومٌ كيومِكَ يا أبا عبدالله؛(3) يا ابا عبدالله، هيچ روزى مانند روز
[مصيبت بارِ] تو نيست.
ضامن خون سيدالشهدا (عليه السلام) كيست
در يكى از زيارت نامه هاى سيدالشهدا (عليه السلام) كه ابن قولويه قمى (رحمه الله)(4)
در كامل الزيارات(5) وبه نقل از امام جعفر صادق (عليه السلام)آورده است،
آن حضرت جدشان امام حسين (عليه السلام) را اين گونه خطاب كرده اند:
وضَمّنَ الأرضَ ومن عليها دمَكَ وثاركَ؛(6)
وخداى متعال زمين وساكنانش را ضامن خون تو وگرفتن تاوان آن قرار داده است.
مى توان به قطع ويقين گفت كه همانند اين تعبير بى مانند كه اين جا در حق امام
حسين (عليه السلام) وارد شده، در هيچ يك از دعاها وزياراتى كه از اهل بيت (عليهم
السلام) روايت شده نيامده است. از اين روست كه علما در تفسير اين فقره دچار حيرت
شده اند ويكى از اين افراد علامه مجلسى است كه اين زيارت را در بحارالانوار به نقل
از ابن قولويه ذكر كرده است.
ابتدا وپيش از پرداختن به تفسير اين فقره، معنى برخى از مفردات آن، نظير «ضمّن»
را بررسى مى كنيم. «ضمان» يكى از ابواب فقهى است كه درخصوص چگونگى ضمانت ونيز عمل
به مقتضاى آن، ميان شيعه ومخالفان اختلاف نظر وجود دارد. مشهور علماى عامه (سنّى ها) آن را
«ضمّ ذمة إلى ذمة (پيوستن دو ذمه به هم)»
تعريف كرده اند ولى مشهور فقهاى شيعه ضمان را «نقل ذمة الى ذمة (انتقال دادن ذمة
از شخصى به شخص ديگر)» مى دانند.
براى روشن شدن مطلب به اين مثال توجه كنيم: فرض كنيم كه شخصى به نام احمد، به
سبب قرض مثلاً، مالى بر عهده وذمه شخص ديگرى به نام محمود داشته باشد وشخص سومى به
نام حامد ضامن محمود شود. در اين مثال بر حسب رأى مشهور شيعه، احمد حق ندارد مال
خود را از محمود مطالبه كند؛ زيرا حامد پس دادنِ آن مال را بر گردن گرفته وذمه
محمود به حامد انتقال يافته است واز اين پس مال يادشده را بايد از او مطالبه نمود.
اما بر اساس ديدگاه مشهور ميان عامه (سنى ها) احمد مى تواند پولش را از هركدام (از
محمود يا حامد) كه خواست مطالبه كند. البته هركدام از اين دو نفر اگر پول احمد را
پرداخت كرد ديگر احمد حقى در مقابل هيچ كدام از آن دو نفر نخواهد داشت.
به هر حال در هر دو ديدگاه يادشده ضامن در برابر صاحب حق مسئول است وبايد پول او را بدهد؛ چه بگوييم ذمه
به او منتقل شده وفقط او مسئول است وچه بگوييم او وشخص ضمانت شده هردو مسئولند.(7)
ظاهر عبارت امام صادق (عليه السلام) كه فرمودند: «وضَمّنَ الأرضَ ومن عليها»
اين است كه خداى سبحان مسئوليت خون امام حسين (عليه السلام) را بر دوش زمين وساكنان آن نهاده است؛
به عبارت ديگر چون خونِ پاكِ ايشان روى آن ريخت، زمين وساكنانش ضامن ومسئول خون امام حسين (عليه السلام) شدند.
ترديدى نيست كه عدل الهى يعنى اعتقاد به اين كه خداى تعالى
از هرگونه ستم منزه است، نزد پيروان اهل بيت (عليهم السلام) از اصول دين به شمار مى رود.
پذيرش اين اصل مستلزم آن است كه هرچه در روايات اهل بيت (عليهم السلام) وارد مى شود
با منطق عدل الهى سازگارى وهمخوانى داشته باشد، وهر تفسيرى از سخنان اهل بيت (عليهم السلام) كه
با اصل عدل الهى ناسازگار باشد، از قبل ناپذيرفتنى است واجمالاً يا تفصيلاً مردود است.
معناى ضمانت زمين
نص كلام امام (عليه السلام) در زيارت يادشده، «ارض» يعنى تمام زمين را مسئول خون
سيدالشهدا (عليه السلام) دانسته است ودليلى در دست نداريم كه لفظ «زمين» را از
معناى اصلى وشمولى به زمين خاصى منصرف كند. اين در حالى است كه كلمه « كربلا » يعنى
همان زمينى كه خون امام حسين (عليه السلام)روى آن ريخت در روايات وزيارت نامه هاى
ديگر فراوان تكرار شده است ونيز كلمه «كوفه» (زمينى كه سپاهيان ودشمنان امام (عليه
السلام) براى نبرد با ايشان از آن جا خارج شدند) نيز بارها در روايات آمده است. اما
هنگامى كه به اين زيارت مراجعه مى كنيم مى بينيم لفظ «ارض» به صورت مطلق آمده وشامل
همه كره زمين است.
از اين رو علما حق دارند كه در توجيه وتفسير اين فرمايش امام صادق (عليه السلام)
دچار حيرت شوند، هرچند آن بزرگوار البته سخنان نامفهوم نمى فرمايند؛ زيرا گذشته از
مقام عصمت وامامت، ايشان از خانواده اى است كه در اوج بلاغت وسخنورى قرار دارند. با
اين حال چرا فرموده اند: خداى تعالى خون پاك سيدالشهدا (عليه السلام) را بر گردن
زمين نهاده است؟ اين مسأله چه ارتباطى مى تواند با زمين داشته باشد؟ مگر زمين بود
كه امام حسين (عليه السلام) را به قتل رساند؟ از طرفى اگر منظور از زمين در اين جا
زمين كربلا باشد ما مى دانيم كه خداى تعالى به واسطه امام حسين (عليه السلام)جايگاه
وارزش فوق العاده اى بدان بخشيده(8) وحتى آن را با شرافت تر از كعبه قرار داده است
واين، از جمله عطاهاى استثنايى خداى تعالى به آن حضرت، واز جمله خصايص ايشان مى
باشد. ولى منظور امام صادق (عليه السلام) صرف زمين كربلا نبوده وتمام زمين ها را به
صورت مطلق اراده فرموده است. سخن اين جاست كه وقتى امام حسين (عليه السلام) تنها در
يك نقطه از زمين به شهادت رسيده اند، چرا خداى متعال تمام زمين ها را مسئول خون پاك
ايشان قرار داده است؟
علما در فهم اين فرمايش امام صادق (عليه السلام) دچار حيرت شده اند. گروهى گفته
اند: از آن جا كه امام حسين (عليه السلام) روى كره زمين به شهادت رسيده است خداى
تعالى همه زمين ها را مسئول كيفر كردن قاتلان آن حضرت ـ در هرجا كه دفن شوند ـ
نموده، واين پيمان وضمانتى است كه خداى متعال از زمين ستانده است. بنابراين، اين
فقره ناظر به يكى از خصايص سيدالشهداست كه خداى متعال فقط براى ايشان قرار داده،
وامام صادق (عليه السلام) در اين جا پرده از آن برداشته است. اما دانستن اين كه
زمين چگونه اين تكليف ودستور الهى را اجرا مى كند، ارتباطى به ما ندارد. زمين خود
تكليف خود را مى داند وما را همين بس كه بدانيم زمين مكلف است ووظيفه وتكليف خود را
ادا خواهد نمود.
(فَقَالَ لَهَا وَ لِلاَْرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَآ أَتَيْنَا طَـآئِعِينَ)(9)
؛ پس خدا به آسمان وزمين فرمود: خواه يا ناخواه رام شويد. گفتند: البته رام وتسليم هستيم.
واز آن جا كه خداى متعال چيزهايى به امام حسين (عليه السلام)عطا كرده
كه به احدى عطا نكرده، ايشان را با عالم تكوين گره زده ومسئوليت خون مباركشان
را برعهده تمام زمين قرار داده است چنان كه گويى اين جنايت بزرگ روى تمام نقاط زمين صورت گرفته است.
بنابراين فهم تعبير «ضامن بودن زمين» آسان خواهد شد چون كه مسئوليت زمين مسئله اى تكوينى است وربطى به
تشريع ندارد وپرداختن به آن ضرورت ندارد فقط همين قدر كافى است كه بدانيم خداى سبحان
خون امام حسين (عليه السلام) را به عهده زمين قرار داده است واين اشكالى ندارد.
معناى ضامن بودن ساكنان زمين
نكته ديگرى كه در زيارت نامه منقول از امام صادق (عليه السلام)شايان تأمل بيشتر است
تعبير «ساكنان زمين» مى باشد كه نشان مى دهد ما وتمام فرزندان ونياكان ونسل هاى پيش
وپس از ما وكسانى كه هنوز پا به عرصه گيتى ننهاده اند يعنى از ابتداى عالم تا
انتهاى آن همگى مسئول وضامن خون آن حضرت ومكلف به گرفتن تاوان ايشانيم.
پس من وشما نيز مسئوليم وتمام كسانى كه امروزه
ودر آينده در تمام نقاط كره زمين زندگى مى كنند، اين مسئوليت را بر عهده دارند.
زيرا كلمه «من» در اين عبارت موصوله است وهمان طور كه علماى لغت واصول گفته اند ظهور در عموم دارد.
از اين رو معناى عبارت چنين خواهد بود: خداى تعالى مسئوليت خون امام حسين (عليه السلام)
را بر دوش كره زمين وتمام چيزها وكسانى كه روى آن هستند قرار داد.
سؤال اين جاست كه ما در زمان بنى اميه زندگى نكرديم
وشاهد شهادت امام حسين (عليه السلام)نبوديم، پس چگونه در اين زمينه مسئوليت داريم ومسئول
چه چيزى خواهيم بود؟ اصلاً خود امام صادق (عليه السلام) در زمان جدشان در قيد حيات
[ظاهرى] نبودند وشهادت ايشان را نديدند
والاّ اگر حضور داشتند البته ايشان را يارى مى نمودند. با اين همه چگونه است كه مى فرمايند:
هرچه روى زمين است مسئول خون ايشان وموظف به گرفتن تاوان خون مبارك شان است؟
بنابراين اين كلام بايد معانى ديگرى فراتر از آنچه گفتيم داشته باشد.
در متن روايت چنين آمده است: « وخداى متعال زمين وساكنانش را ضامن خون تو وگرفتن تاوان آن قرار داده است »
روشن است كه خون يك چيز است وخونخواهى چيز ديگر. خونخواهى يعنى گرفتن انتقام
خون ريخته شده. علامه مجلسى (رحمه الله) از معناى حقيقى وآشكار اين عبارت دچار شگفتى شده
وچه بسا آن را با عدل الهى ناسازگار دانسته است؛ بدين معنا كه چگونه ممكن است خداى متعال
زمين وتمام زمينيان را مسئول اين فاجعه بداند در حالى كه در ميان آنان افرادى هستند
كه از قتل سيدالشهدا (عليه السلام) ناخرسندند واز قاتلان آن حضرت بيزار ومتنفرند؟
اصلاً چگونه چنين چيزى ممكن است در حالى كه انبيا واوليا واهل بيت (عليهم السلام)
نيز در ميان زمينيان هستند؟
پس در اين جا فقره يادشده را نمى توانيم بر معناى حقيقى(10) آن حمل كنيم؛ زيرا در
آن صورت مسئوليت قتل امام حسين (عليه السلام) حتى بر دوش كسانى قرار خواهد گرفت كه
در اين جنايت نه تنها همكارى نكردند بلكه از ارتكاب آن ناخرسند نيز شدند، وچون چنين
چيزى با منطق عدل الهى سازگارى ندارد، مجبور مى شويم دست به توجيه وتأويل بزنيم.
بنابراين عبارت فوق را نمى توان بر معناى حقيقى آن حمل نمود ولازم است دنبال نزديك
ترين معناى مجازى بگرديم. براى عدول به معناى مجازى، قرينه (دليل) عقلى نيز در اين
مثال وجود دارد كه همانا عدل الهى است. البته مشكل به مسئوليت خون (دمك) باز مى
گردد وظاهراً در خون خواهى مشكل علمى وجود ندارد.
حضرت ابراهيم و واقعه كربلا
خداى متعال مسئوليت خونخواهى از امام حسين (عليه السلام) را بر دوش زمين وزمينيان
نهاده واين قضيه را به مسائل تكوينى پيوند زده است. اين مسأله شواهد فراوانى در
روايات متواتر دارد؛ براى مثال روايت شده است كه جناب ابراهيم خليل (عليه السلام)
هنگامى كه سوار بر اسب از سرزمين كربلا مى گذشت از اسب بر زمين افتاد وسرش شكافت
وخون از آن جارى شد. در اين هنگام شروع به استغفار وپوزش طلبى از خداى متعال كرد
وگفت: خدايا، چه تقصيرى از من سر زده است؟ جبرئيل بر وى فرود آمد وگفت:
يا ابراهيمُ، ما حدثَ منك ذنبٌ ولكن هنا يُقتلُ سِبطُ
خاتمِ الأنبياءِ وابنُ خاتمِ الأوصياءِ فسالَ دمُكَ موافقةً لدمِهِ؛(11)
اى ابراهيم، گناهى از تو سر نزده است اما در اين سرزمين نواده خاتم رسولان
وفرزند خاتم الاوصيا كشته مى شود وخون تو براى همراهى با خون اوست كه جارى شد.
آيا اين مصداق روشنى از ارتباط امام حسين (عليه السلام) با عالم تكوين نيست؟
ابراهيم خليل الرحمان هزاران سال پيش از واقعه كربلا مى زيسته است وشيخ الانبيا
(12) به شمار مى رود، ولى با اين حال هنگام گذشتن از سرزمين كربلا سرش شكافته مى شود.
اين كه ابراهيم خليل با اين همه عظمت، خون سرش براى همراهى با خون مبارك سيدالشهدا
(عليه السلام) جارى مى شود، بدان سبب است كه كشتن امام حسين (عليه السلام) كشتن
كرامت واسلام وتمام پيامبران است؛ زيرا با شهادت امام حسين (عليه السلام) تمام
معنويات كشته شد وكون ومكان زير وزبر ودگرگون گرديد.
از اين رو خداى حكيم مسئوليت خونخواهى ايشان را بر دوش زمين وزمينيان نهاد واين معناى «
ضَمّنَ الأرضَ ومن عليها دمَكَ وثارَكَ
» مى باشد. منظور از خونخواهى امام حسين (عليه السلام)فقط كشتن قاتل آن حضرت نيست،
بلكه اين مسأله در جمادات، ناظر به مسأله اى تكوينى است ودر انسان ها
به معناى مسئوليتى است كه در قبال اين ماجرا بر دوش آنها قرار دارد.
از امام رضا (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:
كانَ أبي إذا دَخَلَ شهرُ المُحرَّمُ لا يُرى ضاحكاً وكانتِ الْكَآبَة تَغْلِبُ عليهِ
حتّى يَمضي مِنهُ عشرةَ أيّام فإذا كانَ يَوم العاشِر كانَ ذلكَ اليَومُ يومَ
مصيبتِهِ وحُزْنِهِ وَبُكائِهِ ويقولُ هو اليَوْمُ الّذي قُتِلَ فيِهِ الحسينُ (عليه السلام)
؛(13) هنگامى كه ماه محرم محرم فرا مى رسيد تا ده روز كسى پدرم را خندان نمى ديد واندوه در چهره اش موج مى زد.
هنگامى كه روز دهم محرم فرا مى رسيد آن روز، روز اندوه وماتم و زارى او بود ومى گفت: اين همان روزى است كه
[جدم] حسين (عليه السلام) در آن كشته شد.
مسئوليت ما در قبال سيدالشهدا (عليه السلام)
ماه محرم ويژگى بى نظيرى نسبت به ديگر ماه ها دارد. به محض آن كه هلال ماه
محرم پديدار مى شود، نام امام حسين (عليه السلام) را كه در روز دهم اين ماه مظلومانه به شهادت رسيد،
بى درنگ در خاطر انسان زنده مى كند ومسئوليت ما را در قبال آن حضرت وزنده نگاه داشتن شعله
نامش به ياد مى آورد. از ميان اين مسئوليت ها مى توان به دو امر زير اشاره نمود:
اول: معرفى امام حسين (عليه السلام) وماجراى كربلا وبيان اهداف وارزش هاى آن حضرت
وكوشش براى آگاه كردن تمام انسان هاى شرق وغرب زمين از مصائبى كه بر او وخاندان
وياران گرامى اش وارد شد.
روز يازدهم محرم هنگامى كه عقيله بنى هاشم، حضرت زينب كبرى، فرزند برادر خود، حضرت
امام سجاد (عليه السلام) را مشاهده كرد كه از شدت اندوه طاقت فرسا نزديك بود جان
مباركشان از كالبد تن خارج شود به ايشان عرضه داشتند:
لا يَجزِعنَّكَ ما تَرى فَواللهِ إنّ ذلكَ لَعَهدٌ مِن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)إلى جدِّكَ وأبيكَ وعمّك،
ولقد أخَذَاللهُ ميثاقَ اُناس مِن هذِهِ الأُمّةِ لا تعرِفُهُم فَراعِنَةُ هذِهِ الأُمّة، وهم مَعروفونَ
في أهلِ السّماواتِ أَنَّهم يَجمعونَ هذِهِ الأعضاءَ المُتَفرّقَةَ فَيُوارونَها وهذِهِ الجُسومَ المُضرّجةَ،
وينصبونَ لِهذا الطَفِّ عَلَماً لِقَبر أبيكَ سيّدالشهداء لا يدرسُ اثرُهُ ولا يَعفو رسمُهُ
على كُرورِ الليالي والأيّامِ، ولَيجتَهدَنَّ أئِمّةُ الكُفرِ وأشياعُ الضّلالةِ
في مَحوِهِ وتطميسِهِ، فَلا يَزدادُ أثرُهُ إلاّ ظُهوراً، وأمرُهُ إلاّ علوّاً؛(14) مبادا
اين چيزها تو را بى تاب كند. به خدا قسم اين وعده اى است كه رسول خدا (صلى الله
عليه وآله وسلم) به پدر بزرگ، پدر وعمويت داده است. خدا با گروهى از اين امت ـ كه
فرعون هاى امت آنان را نمى شناسند ولى در ميان اهل آسمان ها شناخته شده اند ـ پيمان
بسته است كه اين اعضاى پراكنده را گرد آورند واين بدن هاى غرقه به خون را به خاك
سپارند. اين گروه براى طف ومرقد پدر بزرگوارت نشانه اى برپا خواهند كرد كه هيچ گاه
از ميان نخواهد رفت وگذر شبان وروزان، نشان آن را نخواهد زدود. هر قدر پيشوايان كفر
وپيروان گمراهى در زدودن واز بين بردن آن بكوشند، روزبه روز اثر آن پديدارتر ونام
آن بلندآوازه تر مى شود.
بنابراين شايسته است در اقامه عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام)بكوشيم ومردم را نسبت به احياى
شعائر حسينى به شكل هاى گوناگون وشيوه هاى درست ومشروع فرا خوانيم.(15)
دوم: مسئله ديگر پيروى از امام حسين (عليه السلام) ودنبال كردن اهداف بلند آن حضرت است كه در حقيقت چنين چيزى از امت
رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)انتظار مى رود وبايد گفت مسأله اول مقدمه اى براى رسيدن به اين هدفِ مهم تر است.
در يكى از زيارت هاى سيدالشهدا (عليه السلام) آمده است:
وبَذَلَ مُهجَتَهُ فيك ليستنقذَ عبادَكَ من الجهالةِ وحيرةِ الضلالةِ؛(16)
خدايا، امام حسين (عليه السلام) خون قلب پاكش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانى وحيرت گمراهى برهاند.
لام در « ليستنقذ » لام تعليل است؛ يعنى هدف وانگيزه فداكارى امام حسين (عليه السلام) نجات دادن بندگان از
جهالت وگمراهى بود. منظور از « عبادك » تمام بندگان خداى متعال هستند، چه مؤمن باشند وبه واسطه امام حسين (عليه السلام) از درجات بالاترى از
هدايت برخوردار شوند وچه غير مؤمن باشند وبه بركت امام حسين (عليه السلام) راه هدايت بپويند.
براى اين كه هدف امام حسين (عليه السلام) را دنبال كنيم وبينش ومنش آن امام همام را
چراغ راهمان سازيم خوب است در زيارت نامه هاى آن حضرت بيشتر تأمل نماييم. براى مثال
كتابى مانند بحارالانوار در همه جا يافت مى شود وتهيه آن آسان است. مى توانيم
زيارات امام حسين (عليه السلام) را كه در اين كتاب هست با دقت بخوانيم ودر مفاهيم
آن تأمل كنيم؛ زيرا مطالب بسيارى هست كه از انديشيدن در مضامين اين زيارت ها عايد
انسان مى شود. كوتاه سخن اين كه معرفى سيدالشهدا (عليه السلام) از طريق اقامه مجالس
عزادارى ـ از يك سو ـ وكوشش براى تحقق بخشيدن به آرمان هاى ايشان نظير هدايت بندگان
از نادانى وحيرت گمراهى به سوى نور اسلام وايمان ـ از سوى ديگر ـ از جمله مسئوليت
هايى است كه در زمينه خونخواهى آن امام بزرگوار بر دوش ما قرار دارد.
پس آستين همت بالا بزنيم وبه خصوص در ماه هاى محرم وصفر در اين راه بكوشيم. بلكه
پيش از فرا رسيدن اين دو ماه آمادگى هاى لازم را كسب، وتمام نيروهاى مان را در اين
راه بسيج كنيم تا آرمان ها وارزش هاى والا ومورد نظر سيدالشهدا (عليه السلام) را از
طريق دسته هاى عزادارى، مجالس روضه خوانى واقامه شعائر، نمايش ها وفيلم هاى نمادين،
پايگاه هاى اطلاع رسانى، ماهواره ها، برگزارى همايش، سخنرانى وهر وسيله ممكن تحقق
بخشيم. اينها همگى جزء مسئوليت هاى ماست كه از اين فرمايش امام صادق (عليه
السلام)دريافت مى شود: «وخداى متعال زمين وساكنانش را ضامن خون تو وگرفتن تاوان آن
قرار داده است» چه بسيارند كسانى كه با امام حسين (عليه السلام) وبينش ومنش ايشان
آشنا نيستند ومسئوليت ما در قبال اين افراد چقدر سنگين است. از خداى متعال مى
خواهيم ما را در خدمت كردن به اسلام وتلاش جدى در ستاندن تاوان خون حضرت سيدالشهدا
(عليه السلام) از اين طريق (يعنى معرفى امام حسين وآرمان هاى مقدس ايشان به تمام
جهانيان) موفق بدارد.
كيفر استثنايى دشمنان امام حسين (عليه السلام)
كسى كه خود را وقف خدمت به امام حسين (عليه السلام) كند وديگران را به شركت در
مراسم عزادارى ايشان تشويق نمايد، خداى متعال با او به شكلى استثنايى برخورد خواهد
كرد. همچنين كسانى كه در آن زمان از يارى آن حضرت سر باز زدند، يا امروزه حرمت
مجالس عزا ومناسبت هاى ايشان را نگاه نمى دارند با كيفرى بى مانند واستثنايى در
دنيا وآخرت روبه رو خواهند شد. به عبارت ديگر همان طور كه پاداش ياوران وخدمتگزاران
آن حضرت استثنايى است، عقوبت كسانى كه به ايشان ومجالس عزادارى اهانت كنند نيز
استثنايى ومنحصر به فرد مى باشد.
مرحوم اخوى «اعلى الله درجاته» در يكى از كتاب هايشان نقل كرده اند كه روزى نزد
شخصى از خاصيت شفابخشىِ تربت امام حسين (عليه السلام) سخن به ميان آمد. اما آن شخص
كه اين قبيل امور را به استهزا مى گرفت، نسبت به تربت امام حسين (عليه السلام)جسارت
نمود. اين شخص با اين كه در كمال سلامت جسمى قرار داشت، تا فرداى آن روز دوام
نياورد ومُرد. برخى گفته اند اين شخص از دولتمردان حكومت عباسى بود. در اين مورد
هرچند اين شخص در كربلا نبود ودر آن جنايت شركت نداشت ولى عالم تكوين او را كيفر
نمود وجسارت او را به تربت امام حسين (عليه السلام) پاسخ داد.
همچنين آورده اند كه روزى از عبدالله بن رباح قاضى درباره علت نابينانى اش سؤال شد.
در پاسخ گفت: من در كربلا حاضر بودم ولى نبرد نكردم. يك شب درخواب مرد ترسناكى را
ديدم كه به من گفت: رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) تو را فرا مى خواند. به او
گفتم: من تاب ديدن پيغمبر را ندارم. اما آن مرد مرا كشيد ونزد رسول الله آورد. ديدم
آن حضرت اندوهگين است ودر دستش سلاح ودر برابرش سفره اى چرمى قرار داشت وملكى با
شمشيرى آتشين ايستاده بود كه گردن مردمان را با آن مى زد وبر اثر آن آتش مى گرفتند
ومى سوختند، سپس زنده مى شدند ودوباره آنان را مى سوزاندند. گفتم: درود خدا بر تو
اى رسول الله، به خدا قسم كه من نه شمشير زدم، نه نيزه اى به دست گرفتم، ونه تيرى
پرتاب كردم. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت: آيا موجب افزايش سياهى لشكر
دشمن نشدى ؟ پس از آن از طشت پُرخونى كه در برابر او بود مقدارى خون برداشت وبر
چشمانم ماليد. در آن هنگام چشمانم آتش گرفت واز خواب پريدم. وقتى از خواب بيدار شدم
ديدم نابينا شده ام.(17)
در حقيقت اين شخص به شركت كردن در قتل امام حسين (عليه السلام)راضى نبود ولى از خشم
ابن زياد هم مى ترسيد. لذا اين فكر به ذهنش رسيد كه صرفاً از كوفه خارج ودر كربلا
حاضر شود ولى نبرد نكند. با اين كه چنين شخصى دست به شمشير ونيزه نبرد ودستش به
جنايت آلوده نشد، اما چنين عذاب دردناكى چشيد. وقتى وضع چنين شخصى اين باشد، پس
عاقبت كسى كه در قتل امام حسين (عليه السلام) شركت كند يا پس از ايشان با عزاى آن
حضرت مخالفت ونبرد نمايد چه خواهد بود؟
شمار كسانى كه در كربلا ونبرد با ابا عبدالله الحسين (عليه السلام)شركت جستند، بنا
بر كم ترين روايات سى هزار نفر مى باشد. چنين كسى كه جز حضور در كربلا مرتكب هيچ
كارى نشده، در ميان اين خيل عظيم چه نقشى مى تواند داشته باشد كه چنين عذاب دردناكى
را متحمل شد ؟ اين عذاب فقط براى صرف حضور او در صف دشمنان بود وشركت ما در صف
عزاداران آن حضرت نيز از همين قبيل است. هرچند حجم مشاركت ما در قياس با حجم عظيم
مردمى كه در عزادارى شركت مى كنند، ناچيز است با اين حال هرگز نبايد كسى نقش مشاركت
خود را در عزادارى وميزان تأثيرگذارى آن ناچيز بپندارد يا هنگام زيارت آن حضرت، خود
را قطره اى ناچيز در ميان درياى مواج عزاداران ببيند وخود را دست كم بگيرد. بلكه
هميشه بايد در مجالس عزادارى ودر ميان زائران وسوگواران آن حضرت شركت كند؛ زيرا هم
ياوران وتأييدكنندگان امام حسين (عليه السلام)پاداش استثنايى خواهند داشت وهم كسانى
كه با عاشورا وامام حسين (عليه السلام)به معارضه ومخالفت مى پردازند كيفرى بى مانند
واستثنايى در انتظارشان خواهد بود. بنابراين بايد بكوشيم كه با دست يا زبان، ضد هيچ
يك از شعائر حسينى اقدامى انجام ندهيم وسخنى به زيان عزاداران آن حضرت بر زبان
نياوريم وعيوب آنان را فاش نكنيم واگر نسبت به يكى از شيوه هاى عزادارى ديدگاه
مثبتى نداريم زبان به انتقاد نگشاييم واين كار را به ديگران واگذاريم.
نقل شده است كه در زمان مرجع بزرگوار آية الله العظمى بروجردى(قدس سره)دو نفر بودند
كه نسبت به عزادارى امام حسين (عليه السلام)برخورد نامناسبى از خود نشان دادند كه
هرچند در نظر برخى از ما كوچك وآسان بيايد در نظر خداى متعال بس بزرگ است. يكى از
اين دو نفر برخى از انواع عزادارى را استهزا مى كرد. نفر دوم دامادى مؤمن داشت كه
نسبت به حضور در مجالس عزادارى بسيار پايبند بود، ولى او به جاى تشويق دامادش بر
اين حضور عاشقانه وپيگير، دائماً او را دلسرد مى كرد واز عزم جدى او مى كاست ومى
گفت: اين همه اهتمام ومشاركت لازم نيست. همين كه گهگاه شركت كنى كافى است. در يكى
از سال ها شب دهم محرم يكى از آن دو نفر خواب هولناكى ديد كه بعدها آن را براى
مرحوم بروجردى نقل كرد. او در خواب ديد كه گويا قيامت فرا رسيده است واو به همراه
آن دوستش كه وقتى اصرار كردند يكى از فرشتگان وارد شد ووقتى بيرون آمد گفت: يكى از
شما به جاى تشويق دامادش به شركت در عزادارى، او را دلسرد مى كرد وديگرى عزادارى را
سبك مى شمرد. در اين هنگام آن شخص با وحشت از خواب پريد وتا صبح نتوانست بخوابد.
صبح با هر زحمتى كه بود خود را به خانه دوستش رساند واز او خواست با هم به حرم امام
حسين (عليه السلام) بروند. وقتى به آن جا رسيدند ماجراى خوابش را براى دوستش بازگفت
وهر دو شروع به گريه كردند واز امام (عليه السلام) خواستند از گناهانشان بگذرد
وپيمان بستند كه هرگز چنان گناهانى را تكرار نكنند.
اين دو نفر به واسطه رويايى صادقه از خواب غفلت بيدار شدند وبه توبه وجبران گذشته
ها پرداختند، حال كسى كه نسبت به عزاى سيدالشهدا (عليه السلام) ديدگاهى تنگ نظرانه
يا توأم با تمسخر داشته باشد ودر همين حال بميرد چه حالى خواهد داشت؟!
ثواب استثنايى زيارت امام حسين (عليه السلام)
از جمله عطاهايى كه خداى متعال فقط به امام حسين (عليه السلام)داده، به زيارت ايشان
مربوط مى شود. بدين معنا كه زيارت ايشان حتى در حالت ترس نيز استحباب دارد وچه بسا
ثواب آن دوچندان مى شود. در حالى كه حج با همه عظمتى كه دارد، مشروط به خالى بودن
مسير از خوف وخطر است وجمع فراوانى از فقها فرموده اند كه اگر شخصى بدون اعتنا به
اين شرط حج بگزارد وطى راه خطرى متوجه او شود، حج او صحيح نيست. برخى پا را از اين
هم فراتر نهاده وفرموده اند : اگر راه توأم با خوف وخطر باشد ولى شخص به سلامت به
حج برود، حج او صحيح نخواهد بود؛ زيرا چنين شخصى به اين شرط كه يكى از شروط استطاعت
است اعتنا نكرده است. روشن است كه مفهوم استطاعت فقط ناظر به استطاعت مالى نيست
وامنيت راه را نيز شامل مى شود ودر حالاتى كه راه ايمن نيست استطاعت حاصل نمى شود.
اما زيارت امام حسين (عليه السلام) حتى در حال خوف وترس استحباب دارد ونسبت به آن
سفارش شده است. در طى تاريخ با اين كه زمامداران ستمگر، زائران حرم حضرت سيدالشهدا
(عليه السلام) را به زندان مى افكندند وچه بسا دست وپاى آنان را مى بريدند
واموالشان را مصادره مى كردند، ولى با اين حال شنيده نشده است كه ائمه (عليهم
السلام) آنان را از اين كار نهى كرده باشند، بلكه آنان را به اين كار تشويق مى
فرمودند. روايت شده است كه ابن بكير به امام صادق (عليه السلام) عرضه داشت : هرگاه
از منطقه ارجان مى گذرم دلم براى زيارت بارگاه جدت [امام حسين (عليه السلام)] پر مى
كشد، ولى وقتى بدان جا مى روم در تمام طول راه از سلطان وجاسوسان ونگهبانان مسلّح،
سخت هراسناك ووحشتزده هستم. امام به او فرمود :
يابنَ بُكير، أما تُحِبُّ أن يراكَ اللهُ فينا خائِفاً، أما تَعلَمُ أَنَّهُ
مَن خافَ لِخَوفِنا أظَلَّهُ اللهُ في ظِلِّ عَرشِهِ، وكانَ مُحدّثهُ الحسين (عليه
السلام) تحتَ العرشِ وآمَنَهُ اللهُ مِن أفزاعِ يومِ القيامةِ، يَفزعُ النّاسُ ولا
يفزعُ، فإن فَزِعَ وَقَّرَتهُ الملائكةُ وسَكَّنَتْ قَلبَهُ بِالبِشارةِ؛(18)
اى پسر بكير، دوست ندارى خدا ببيند كه به خاطر ما ترسيده اى ؟ آيا نمى دانى كه هركس
به خاطر ما بترسد، خدا او را در سايه عرش خود جاى مى دهد وامام حسين (عليه السلام)
در زير عرش الهى [همدم و] هم سخن او خواهد بود وخدا او را از هول وهراس قيامت ايمن مى دارد ؟
چنين كسى وقتى مردم وحشت زده مى شوند هراسناك نمى شود؛ زيرا به محض آن كه وحشت زده شود
فرشتگان او را دلدارى مى دهند وبا بشارت دادن به او، او را آسوده خاطر مى كنند.
همين مسأله باعث شده است كه زائران بارگاه ابا عبدالله الحسين (عليه السلام)در سرما وگرما
ودر اوضاع دشوار وبا وجود خطرهاى گوناگون ودورى راه به سمت بارگاه ملكوتى آن حضرت بيايند
وهمين امر باعث شده است كه امام صادق (عليه السلام)با چنين تعابير بلند ودرخشانى آنان را بستايد :
اللهم إنّ أعدائَنا عابوا عليهم خُروجَهم فَلَمْ ينهَهُمْ ذلكَ عَنِ الشّخوصِ إلَينا وَخِلافاً مِنهُم
على مَن خالَفَنا فَارْحمْ تِلكَ الوُجوهَ الّتي قَد غَيَّرَتها الشّمسُ...
اللّهم إني أستَودِعُكَ تلكَ الأنفسَ وتلكَ الأبدانَ حتّى نُوافِيَهم على الحوضِ يومَ العَطَشِ؛(19)
خدايا، دشمنان ما بر بيرون آمدنِ آنان خرده گرفتند ولى اين كار آنان را از آمدن نزد
ما باز نداشت وآنان با مخالفان ما از در مخالفت درآمدند. پس بار خدايا اين چهره
هايى را كه تابش آفتاب رنگشان را دگرگون كرده است مورد لطف ورحمت خود قرار ده...
خدايا من اين جان ها واين پيكرها را در نزد حضرتت به وديعت مى نهم تا در روز تشنگى
در كنار حوض كوثر با آنها ملاقات نماييم.
در حديث محمدبن مسلم آمده است كه امام باقر (عليه السلام) به او فرمود :
آيا نزد قبر امام حسين مى آيى ؟ گفت : آرى، البته با بيم وهراس. حضرت به او فرمود :
ما كانَ مِن هذا أشدُّ فالثّوابُ فيهِ على قدرِ الخَوف؛(20)
در اين راه هرچه سختى ها بيشتر باشد، ثواب نيز بيشتر و به اندازه ترس است.
كسى كه در راه خدمت به سيدالشهدا (عليه السلام) سختى ها ومشكلات را تحمل كند، بى شك
پاداشش بيش از ديگران خواهد بود، وآن دشوارى ها نيز لطفى است كه خداى متعال در حق
او روا داشته است. براى مثال كسى كه يك ميليون تومان در اين راه مصرف كند واين مبلغ
ده درصد دارايى او باشد، وشخص ديگرى همين مبلغ را در راه سيدالشهدا (عليه
السلام)مصرف كند ولى اين مبلغ پنج درصد دارايى اش را تشكيل دهد، بى شك ثواب عمل شخص
اول بيشتر خواهد بود.
شخص كارگرى با دسترنج خود حسينيه اى در شهر خود بنا كرد؛ بدين ترتيب كه از صبح تا
شب كار مى كرد ودر پايان روز، مزد كار روزانه اش را به سه قسمت تقسيم، وثلث آن را
به نام امام حسين (عليه السلام) پس انداز مى كرد. با گذشت زمان ودر پى بركتى كه خدا
در اموال او قرار داد، با همان پس انداز قطعه زمينى در خارج شهر خريد وديرى نپاييد
كه آن شهر توسعه يافت وزمين يادشده داخل شهر قرار گرفت. پس از آن، مرد كارگر در آن
قطعه زمين حسينيه اى بنا كرد كه هيچ گاه از رفت وآمد نمازگزاران وعزاداران امام
حسين (عليه السلام) خالى نمى شد والبته اين مسأله از توفيقات الهى حاصل شد.
در روز قيامت كه دارايى وفرزندان به كار انسان نمى آيد، اين مرد حسينيه اى در
كارنامه اعمال خود دارد كه آن را وقف حضرت سيدالشهدا (عليه السلام) كرده است.
ما نيز بايد در اين راه قدم برداريم وهمت خود را مصروف خدمتگزارى به امام حسين
(عليه السلام) كنيم وهيچ خدمتى را در اين راهِ بى مانند واستثنايى، كوچك نشماريم؛
زيرا توفيق از جانب خداى سبحان است وخدا تمام امورى را كه به امام حسين (عليه
السلام) مربوط است، استثنايى قرار داده است.
وصلى الله على محمد وآله الطاهرين
پاورقى:
(1). صرف نظر از روايات بسيارى كه در اين باب نقل شده، از ابن عباس روايت شده است
كه گفت: خداى متعال به پيامبر وحى كرد كه من به كيفر كشتن يحيى بن زكريا هفتادهزار
نفر را كشتم وبه كيفر كشتن پسر دخترت هفتادهزار وهفتادهزار [صدوچهل هزار] تن را
خواهم كشت ( نگ: بحارالانوار، ج45، ص 298؛ مستدرك حاكم، ج2، ص290 و592 ونيز: ج 3، ص
178؛ ابن حجر، لسان الميزان، ج4، ص 457، شماره1411؛ همو، تهذيب التهذيب، ج2، ص5305؛
تفسير قرطبى، ج10، ص219؛ سيوطى، تفسير الدر المنثور، ج4، ص264 « ذيل آيه5 سوره
اسراء » ) وديگر خصايص وويژگى هاى خاص سيدالشهدا (عليه السلام)....
(2). (مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 247 ).
(3). (امالى صدوق، ص665).
(4). ابن قولويه ( ت: 368ق ) استاد شيخ مفيد بوده، وشيخ مفيد به واسطه او از مرحوم
كلينى روايت مى كرده است . آرامگاه ابن قولويه وشاگردش شيخ مفيد هر دو در كاظمين است.
(5). جماعتى از فقها ومحدثان شيعه اين كتاب را از صحيح ترين ومعتبرترين كتب اماميه
دانسته اند.
(6). كامل الزيارات، ص 216.
(7). متن فوق همراه با تغييراتى آمده است تا مطلب روان تر شود وعموم مردم بتوانند
استفاده كنند، زيرا سخنرانى در جمع عدّه اى از علما وفضلاى حوزه علميه بيان شده است.
(8). در اين باره مى توان به كتاب كامل الزيارات مراجعه كرد.
(9). فصلت( 41 )، آيه11.
(10). فقها مى گويند: هرگاه حديث صحيحى در دست داشتيم كه در آن به عنوان مثال صيغه
fامر به كار رفته بود، ظاهر صيغه امر بر معناى حقيقى ( يعنى وجوب ) دلالت دارد، مگر
آن كه قرينه اى ( دليلى ) در دست باشد كه نشان دهد معناى وجوب مورد نظر نيست كه در
آن صورت صيغه امر را بر استحباب حمل مى كنيم.
(11). بحارالانوار، ج 44، ص 243.
(12). حضرت ابراهيم ابو الانبيا وشيخ المرسلين است كه خداى متعال از ميان تمام
آفريده هايش اعم از انس وجن وملك او را به عنوان دوست برگزيده است . بسيارى از
شعائر مقدس را در مكه مكرمه براى نخستين بار آدم ابو البشر (عليه السلام)انجام داد،
ولى براى تعظيم واحترام حضرت ابراهيم (عليه السلام) به ايشان نسبت داده شده است.
(13). شيخ صدوق، الامالى، ص 128.
(14). كامل الزيارات، ص 260.
(15). البته مراعات شرع انور براى فهميدن حليت يا حرمت شيوه هاى عزادارى لازم است
واين كار با مراجعه به كارشناسان اين امر يعنى فقهاى بزرگوار ومراجع عظام تقليد
شدنى است؛ زيرا آنان شيوه هاى جايز عزادارى را به ما مى شناسانند وما را از مراجعه
به ديگران يا گفتارهاى بدون پشتوانه علمى آسوده مى نمايند.
(16). تهذيب الاحكام، ج6، ص113..
(17). بحارالانوار، ج45، ص 303.
(18). بحارالانوار، ج 98، ص 10.
(19). كافى، ج 4، ص 582.
(20). وسائل الشيعه، ج 64، ص 457.