آينه حقيقت
(امام حسين عليه السلام در كلام آيت الله بهجت )

م . رحمتى

- ۳ -


پس به پروردگارت سوگند، ايمان نمى آورند، مگر اين كه در اختلافى كه ميان آن ها پيش آمده تو (=پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ) را حاكم كنند، سپس از آن چه قضاوت نمودى در دل خود هيچ دلتنگى احساس نكنند، و چنان كه بايد خود را تسليم (خدا و حكم تو كنند.)(134)
نداى ياحسين
برخى از فرقه هاى اسلامى ، زمانى مى خواستند شهرى را غارت و قتل عام كنند، لذا رييس لشكر آن ها پرسيد: آيا در اين شهر شيعه وجود دارد؟ گفتند: سه نفر شيعه در اين شهر است . آن ها كه كافرند چون عباد على (عليه السلام ) هستند،(135) بقيه هم كه آن ها را راه داده اند، كافرند!
با اين كه خودم در عرفات و منى شنيدم كه مى گويند: يا على ، يا حسن ، يا حسين ...آيا اين ها هم مشركند؟! آيا تمام كسانى كه در خانه خود، پسر، دختر و... خود را صدا مى زنند و يا چيزى از آن ها مى خواهند، مشرك هستند؟!(136)
دستوراتى براى شفا از بيمارى
اين كارها را به اين نيت كه اگر مرگ بيمار، حتمى نيست ، به وسيله اين ها شفا يابد، انجام دهيد(137):
1. مقدار كمى از خاك پاك مدفن سيدالشهداء (عليه السلام ) را در آب زمزم مخلوط كرده و هفتاد مرتبه سوره مباركه ((حمد)) بر آن بخوانيد و در نوبت هاى متعدد، هر روز به بيمار بخورانيد - تا زمانى كه شفا يابد.
2. به فقيران ((متعدد)) صدقه بدهيد - گرچه صدقه اى كه به هر كدام مى دهيد، كم باشد.
3. روزى هفت بار سوره مباركه ((حمد)) را به نيت شفاى او بخوانيد.
4. هر كس نزد بيمار مى رود، براى شفايش سوره مباركه ((حمد)) را بخواند.
5. بيمار را به مشاهد مشرف (مزار معصومان (عليهم السلام ) و...) ببريد و اگر نمى تواند، همين طور نيت و توجه كند كه به آن مشاهد رفته (و زيارت كند) و همين كه به نيت شفا يافتن به آن زيارتگاه برود، كافى است .
6. در حضور بيمار، مرثيه بخوانيد به طورى كه او منقلب و متاءثر شود.
7. حديث كساء را (مكررا) براى شفاى او بخوانيد. (و هنگام خواندن در مجلسى كه اين حديث را مى خوانيد، عود روشن كنيد.)
8. گوسفند نذر فقيران كنيد.
9. بيمار پس از نماز صبح ، دو ركعت نماز حاجت خوانده و پس از آن سه بار بگويد: اللهم اشفنى بشفائك و داونى بدوائك و عافنى بعافيتك من بلائك فانى عبدذك و ابن عبدك : ((خداوندا! مرا با شفاى خودت ، شفا ده و با درمان خودت ، درمان كن و از گرفتارى ات ، نجات و رهايى بخش ! چرا كه من بنده تو و فرزند بنده توام !)) و پس از آن ، يك بار هم بگويد: بحرمه الامام الكاظم (عليه السلام ): ((به حرمت و آبرو و مقام امام كاظم (عليه السلام ) )).(138)
تربت امام حسين (عليه السلام )
تعظيم تربت كربلا و سجده ، تعظيم عليه است نه له .(139) تعظيم ضريح پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، هم مثل استقبال و تعظيم كعبه ، تعظيم اليه است نه له (140) با اين حال ، برخى از فرقه هاى اسلامى اطراف ضريح رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را گرفته و چهار ميخه كرده اند!(141)
بوسيدن عتبه
مسلمانان در شاءن اهل بيت (عليه السلام ) در غايت اختلاف اند، چنان كه در مورد قرآن نيز چنين هستند. برخى آن قدر ضعيف هستند كه در بوسيدن ضريح آن ها شك و اعتراض دارند.
آقايى ظاهرا به مرحوم شيخ انصارى كه حرم يا ضريح را بوسيد، اعتراض ‍ كرد كه آقا شما هم ؟! برعكس مرحوم دربندى به ايشان گفت : آقا كار شما براى مردم حجت است ، وقتى به حرم مى روى ، ضريح حرم حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) را ببوس . شيخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم كه گرد و خاك پاى زوار است ! در يكى از زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام ) آمده است :
ثم قبل الضريح من اءربع جوانبه .(142)
سپس ضريح را از چهار سويش ببوس .(143)
مكانى معنوى
از جاهايى كه خيلى با صفا و روحانيت است ، خيمه گاه سيدالشهداء (عليه السلام ) در كربلا است . در فضاى آن كه اطرافش در قديم ساختمان بود، خيلى روحانيت ديده مى شد!(144)
پيام سلمان !
گفته اند: زهير بن قين ((رضوان الله تعالى عليه )) نقل كرده كه با شادى و همراه با غنايم جنگى از غزوه اى برمى گشتيم كه سلمان ((رضوان الله تعالى عليه )) به ما فرمود: اذا اءدركتم سيد شباب اهل الجنه ، فكونوا اءشد فرحا بقتالكم معه ؛ ((هرگاه زمان سرور جوانان اهل بهشت ((امام حسين (عليه السلام ) )) را درك كرديد، از يارى كردن به او بيشتر شادمان باشيد.))
هرچند بعضى احتمال داده اند كه مقصود از سلمان ، غير از سلمان فارسى ((رضوان الله تعالى عليه )) است .(145)
شكايت به حضرت مسلم (عليه السلام )
شخصى گفت : در تاريكى - به گمانم - بر روى يكى از جنيان پا گذاشتم و آن جنى در اثر آن تلف شد از اين رو آن ها مرا اذيت مى كردند، تا اين كه در راه نجف و كوفه با آن ها برخورد كردم و گفتم : شكايت شما را به حضرت مسلم (عليه السلام ) مى كنم . بسيار اصرار كردند كه نكن ، ولى من شكايت كردم و شنيدم حضرت مسلم (عليه السلام ) آن ها را تعزير مى كند! و مى فرمايد: كه بايد به گونه اى ظاهر شويد كه او نفهمد و شما را نبيند و...(146)
پيشگويى امام (عليه السلام )
حاجى تاج ، واعظ معروف كه منبرهاى عجيبى در ايران مى رفت ، در زمان خود او از او نقل كردند: در زينبيه اقامت نموده و منزل كرده بودم ، گفتم : خوب است در حرم بمانيم ، كليددار حرم را ديدم و كليد را از او گرفتم و شب را در حرم ماندم تا اين كه مى گويد: شنيدم سه بار گفته شد:
هذا قبر زينب بنت اءميرالمؤ منين المكناه بام كلثوم اين جا قبر زينب دختر اءميرالمؤ منين (عليه السلام ) است كه كنيه اش ام كلثوم مى باشد.
البته حضرت زينب (عليهاالسلام ) كه كنيه اش ام كلثوم است ، غير از ام كلثومى است كه در مدينه با پسرش در يك قبر مدفون است ، زيرا به فرمان يزيد بين ايشان و شوهرش جدايى انداختند، چون عامل يزيد مى ترسيد كه اهل مدينه با بودن حضرت زينب (عليهاالسلام ) در آن جا شورش كنند، لذا حضرت زينب (عليهاالسلام ) به اجبار يا اختيار خود مصر را اختيار كردند. به مصر رفتند و مدفن ايشان در مصر است .
سؤ ال : چرا حضرت زينب به جاى مصر، كربلا را اختيار نكردند؟
جواب : زيرا كربلا در آن زمان هنوز آباد و مسكونى نبود، هرچند در روايت امام سجاد (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: ((گويا مى بينم كه در زمين كربلا قصر، دكان و بازار برقرار شده است و زوار از نواحى مختلف براى زيارت سيدالشهداء (عليه السلام ) مى آيند.(147)
كرامت زينبيه
نقل شده است : گروهى در زينبيه (148) حاضر بودند، حاجيه خانمى ليره اى داشته و مى خواسته براى تبرك آن را به ضريح بمالد كه در داخل ضريح مى افتد. متولى مى گويد: از آن صرف نظر كنيد من دو ليره به جاى آن به شما مى دهم ؛ ولى آن خانم قبول نمى كند، ناگهان مى بينند ليره مستقيم بالا آمد و آن خانم دست دراز كرد و ليره خود را برداشت .
خدا مى داند وقتى مردم چنين عجايب و غرايب و كراماتى را از مشاهد مشرفه و مزارهاى امامزاده ها مى بينند، چه قدر عقايدشان محكم مى شود؟!(149)
با حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) قهر نكن !
در كتاب دارالسلام آمده است : طلبه اى سه حاجت داشت و مدت ها به زيارت حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) مشرف مى شد. روزى در حالى كه در مقابل ضريح با كمال ادب و احترام ايستاده و مشغول زيارت بود، ناگاه ديده عده اى از زن هاى عرب دهاتى با پاى برهنه و در حالى كه كودك فلجى را به دست گرفته بودند، وارد حرم شدند، و هلهله كنان يك دور گرد ضريح چرخيدند و بيمارشان شفا پيدا كرد و از حرم خارج شدند.
آن طلبه وقتى اين صحنه را مشاهده مى كند، نزديك ضريح مى آيد و مى گويد: من چند سال است مى آيم و حوائجم برآورده نمى شود، ولى به اين عرب هاى بيابانى اين گونه التفات داريد! و با صورت قهر و غضب از حرم بيرون مى رود و تصميم مى گيرد ديگر به زيارت آن حضرت نرود.
به نجف مى رود و در كاروانسرايى منزل مى كند. در آن جا به او مى گويند: خادم شيخ انصارى (رحمه الله ) چند بار آمد و سراغ شما را گرفت . وى نزد شيخ مى رود. شيخ به او مى فرمايد:
((با حضرت ابوالفضل (عليه السلام ) قهر نكن ، شما به عرب ها نگاه نكنيد. آن ها اين طور عادت كرده اند. حج مى خواهيد، نيابت هست و خانه مى خواهيد، هر خانه را پسنديديد تهيه مى شود و عيال مى خواهيد، براى شما فراهم مى شود.))
احتمال هم بدهيد كه اكنون نيز از اين گونه علماى صاحب كرامت وجود دارند؛ زيرا: لا تخلو الارض من حجه الله (حجه لك ).(150) هيچ گاه زمين از حجت خدا خالى نمى ماند.
البته بعضى بالاتر از احتمال ، يقين دارند. خدا كند طورى يقين داشته باشيم كه براى ما تزلزل حاصل نشود. خداوند متعال از زبان اصحاب حضرت موسى (عليه السلام ) نقل مى فرمايد:
قال اءصحاب موسى انا لمدركون (151)
ياران حضرت موسى (عليه السلام ) گفتند: قطعا فرعون و فرعونيان به ما مى رسند. يعنى هلاك مى شويم ؟ ولى حضرت موسى فرمود:
قال كلا ان معى ربى سيهدينى (152)
چنين نيست ، پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد.
يعنى پشتم مثل كوه محكم است ، چون خداوند فرمود:
انا معكم مستمعون (153)
ما با شما همراه و شنواييم .
يعنى آن ها كه به ما وعده همراهى و نصرت داده اند با ما هستند و رفيق نيمه راه نيستند.(154)
خاك بر سر شيعه
زن ارمنيه كه در هواپيما در كنار همسر مرحوم علامه (155) نشسته بود، جريان زيارت امام رضا (عليه السلام ) و گرفتن حاجت از توسل به آن حضرت را نقل كرده بود. و نيز بعد از نقل قصه ، و قرار روضه خوانى (روضه پنج تن ) در مدرسه مروى به پيشنهاد آن زن ارمنيه و شفاى جوانش براى علامه طباطبايى (رحمه الله ) ايشان فرمود: ((خاك بر سر شيعه !))(156)
توفيق الهى
مرحوم شيخ انصارى با اين كه يك چشمى بود و شب نمى توانست مطالعه كند، در روز اين همه درس ، تاءليف و عبادت داشت . هر روز زيارت عاشورا را با صد لعن و سلام ، در بالا سر مرقد حضرت امير (عليه السلام ) نيم ساعت ايستاده مى خوانده و نماز جعفر و يك جزء قرآن را به توفيق معنوى انجام داده است .(157)
رابطه با اهل بيت (عليهم السلام )
از حضرت آيت الله بهجت پرسيدند:
كيف نقوى العلاقه مع اهل البيت (عليهم السلام ) و بالخصوص مع صاحب العصر (عليه السلام )؟
ج - طاعه الله بعد معرفته ، توجب حبه تعالى و حب من يحبه من الانبياء و الاوصياء الذين احبهم اليه محمد و آله و اءقربهم منا صاحب الامر عجل الله فرجه .(158)
(ترجمه : چگونه رابطه خويش را با اهل بيت (عليه السلام ) و مخصوصا صاحب العصر (عليه السلام ) تقويت كنيم ؟
ج : اطاعت و فرمان بردارى از خداوند بعد از شناخت او، موجب محبت به او مى شود و (همچنين موجب ) محبت كسانى كه خداوند آن ها را دوست دارد، مى شود؛ كه عبارتند از انبياء و اوصياء، كه محبوب ترين ايشان به خداوند، حضرت محمد و آل او عليه و عليهم السلام مى باشند؛ و نزديك ترين ايشان به ما صاحب العصر عجل الله تعالى فرجه مى باشد.)
فصل سوم : منبر و روضه خوانى
مصيبت هاى واقعى ، از دروغ هايش بيشتر است !
از آن آقاى مرجع - حالا راست است يا نه ، نمى دانم - نقل كرده اند كه ((اصل در روايات معجزات ، كذب است )). روايات معجزات ، كذبش هم دون ما هو الواقع (159) است . كذب ، خيلى داخل فضائل اءميرالمؤ منين است ولى هر كذبى بخواهند بگويند از واقع امر، كمتر است . بهتر همان است كه بگوييم : ((همانى كه خودشان ، براى خودشان معتقدند، ما هم بر آن معتقد هستيم )).
قضاياى سيدالشهداء (عليه السلام ) هم همين طور است . واقعش ‍ (=مصيبت هاى حقيقى ) از همه اين اكاذيب بالاتر است . واقعش چيزى است كه مسلمان ها در خواب نمى ديدند! حتى بعضى از افراد مهم آن زمان گفتند: ((فعلوا؟!)) (يعنى آيا) راستى اين كار شده است ؟!
ولى تا ممكن است ، انسان بايد از مدارك صحيح ، خارج نشود.(160)
علاقه به مجلس روضه
حضرت آيت الله العظمى بهجت حفظه الله ، به مجلس روضه عنايت زيادى دارند. در هر مجلس كه به پا مى شود مقيد است از اول تا آخر بنشيند. از آن جا كه مجالس روضه مشهد طولانى مى شد يك روز به ايشان گفتم : براى شما زحمت است ، سعى كنيد آخر مجلس بياييد. فرمود: خواب ديده ام و فرموده اند در روضه ها زياد شركت كنيد.
روزى آقا تنها نشسته بودند. گفتم : آقا اجازه مى فرماييد يك روضه اى بخوانم ؟ فرمودند: بله . بعد از اينكه روضه خواندم ، فرمود: آقا ميرزا محمد تقى شيرازى يك روضه عمومى داشت و يك روضه خصوصى يعنى كسى مى آمد فقط براى ايشان روضه مى خواند و مى رفت .(161)
از شرايط منبر
آيت الله بهجت حفظه الله وقتى فرمودند: يكى از علما كه صاحب رساله بود حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در خواب ديد. حضرت به او فرمود: نمى خواهى رساله بدهى ؟ گفت : نه ، مى خواهم منبر بروم . حضرت فرمود: پس سه چيز را رعايت كن .
1. وقتى وعده دادى به وعده خود وفا كن .
2. اگر چاى در بين روضه دادند، ناراحت نشو.
3. به پول كم و زياد اعتنا نكن .(162)
منبرى بااخلاص
يك روز در منزل آيت الله مرواريد بوديم كه آيت الله بهجت فرمود: در رشت يك اهل منبر بود كه مى گفت : وقتى بالاى منبر مى روم اول به امام حسين (عليه السلام ) سلام مى دهم ، اگر جواب مرا داد منبر را ادامه مى دهم ، وگرنه از مردم عذرخواهى مى كنم و به پايين مى آيم . شخصى از او سؤ ال كرد كه چه كار كردى كه به اين مقام رسيدى ؟ گفت : يك مجلسى بود و دو تا منبرى دعوت كرده بودند يكى من بودم و يكى ديگرى . آن منبرى قبل از من به منبر رفت . و من در دل گفتم : طورى بايد صحبت كنم كه منبر او را خراب كنم ، ولى با نفس خودم مبارزه كردم و تا چهل روز به منبر نرفتم و خداوند اين عنايت را به من كرد.(163)
اهميت منبر رفتن
سؤ ال : گاهى انسان به خود اجازه منبر رفتن نمى دهد، چون مى داند به تمام آنچه مى گويد، عمل نمى كند. آيا اين كار درست است ؟
جواب : يك نفر را به راه آوردن ، يك سنى را شيعه كردن ، يك كافر را مسلمان نمودن ، از اهم واجبات است ، چه ربطى به فاسق بودن انسان دارد؟! از اين گذشته ، آن چه را كه ديگران نمى توانند بگويند، مانند فضايل اهل بيت (عليهم السلام ) تا گفتارش بر خلاف كردارش نباشد.
چرا روضه نمى خوانى ؟
زمانى آقاى شيخ هادى خراسانى (رحمه الله ) ايام فاطميه ، پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در خواب مى بيند، حضرت به ايشان مى فرمايد: چرا روضه نمى خوانى ؟ مگر مجالس عزا را نمى بينى ؟!
هم چنين ايشان در ايوان طلاى حضرت امير (عليه السلام ) نگاه مى كند و مى بيند حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) دست به پهلو گذاشته و به مجلس ‍ روضه وارد مى شود. مى رود و مى بيند شيخ محمد على خراسانى (رحمه الله ) ظاهرا در منزل آقا سيد ابوالحسن اصفهانى و يا مرحوم ميرزاى نائينى - رحمهما الله - بالاى منبر است .(164)
تفاوت علماى حاضر با علماى سابق
منشاء اين قدر تفاوت بين ما و علماى گذشته - كه صاحب آن همه كرامات بودند - و علت عقب ماندگى ما از آن ها چيست ؟ بايد منشاء آن را پيدا كرد. با اين كه آن ها هم همين كارهايى را كه ما به آن مشغوليم - از قبيل درس و مباحثه و تدريس و تلمذ و نوشتن - انجام مى دادند. آيا علت آن است كه آن ها مستحبات را به جا مى آوردند گمان مى كنم اگر تفحص كنيم ، پيدا مى كنيم كه فرق ما و آن ها در چيست . با اين كه امكانات زندگى آن ها از ما كمتر بود، ولى حركتشان بيش از ما و نتيجه كارشان بيشتر بود. ما با اتوبوس و هواپيما در مدت حدود يك ساعت (يا كمتر و يا بيشتر) از تهران به اصفهان مى رويم و به منبر مى رويم . ولى چه قدر در مردم اثر گذاشته ايم ؟ و چه قدر مردم را اصلاح كرده ايم ؟ ولى آن ها همين فاصله را در طول يك ماه و يا يك هفته و يا چند روز مى رفتند. با اين حال ، خدا مى داند كه مردم زمانشان چه قدر روبه راه تر بودند و چه قدر علما آثار مثبت در ميان آن ها گذاشته اند.
ما در بيت المال زياد تصرف مى كنيم و به مختصر قانع نمى شويم ، ولى آن ها كم تصرف مى كردند. با اين حال ، نتيجه كار ما كم و نتيجه كار آن ها زياد بود. در هر حال ، بايد ببينيم مابه الامتياز ما و علماى گذشته چيست ؟
بعضى از آن ها در ركوع و سجود فقط سه مرتبه سبحان الله مى گفتند. ما كه بيشتر مى گوييم چرا كار ما بى نتيجه است ؟ چرا؟ بايد حساب كنيم و ببينيم كه مابه التفاوت ما و آن ها چيست ؟ عموم آن طبقه اهل كرامت بودند و در درس نيز اهل تلاش و تحقيق فراوان بودند. چرا ما اين قدر با آن ها فرق داريم ؟ بعضى از آن ها ادعا مى كردند اگر كتاب هاى موجود از بين برود، تمام اصول و دوره فقه را مى توانيم بنويسيم . اهل گزاف گويى هم نبودند.
مرحوم شيخ انصارى (رحمه الله ) با آن همه درس و بحث و تاءليف ، هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه و يك جزء قرآن مى خواند. گويا علت عقب ماندگى ما، ترك مستحبات است كه علماى سابق بدان ملتزم بودند؛ از قبيل زيارت و دعا و تلاوت قرآن و يا نماز اول وقت و ترك مكروهات ، مانند خواب بين الطلوعين . تفاوت ما و علماى سلف اين است كه آن ها در علم و عمل ترقى داشتند و ما معترفيم به تقصير در علم و عمل .
تخلف و عقب ماندگى ما از علماى سلف و قدما خيلى زياد است . خيلى خطرناك است كه ندانيم قدما كدام راه را مى رفتند.
خدا كند مستبصر و مهتدى شويم به آن چه موجب عقب افتادگى ما شده است . اگر اهل عمل باشيم و تفحص كنيم ، قطعا علت را پيدا خواهيم كرد. آيا مى شود گفت آن ها روزى را از خدا مى گرفتند و ما با تلاش و اين طرف و آن طرف رفتن ؟!
بوى عطر علما
شخصى نقل مى كرد: آقايى كه از علما بود و مرحوم ميرزاى نايينى هم گويا دستور مى فرمود به پاى منبرش بروند، گفته بود: به به ! عجب عطر و رايحه طيبه اى از علما استشمام مى شود، ولى نمى دانم چرا وقتى به ايران مى روند، عطرشان را با خود نمى برند؟!
وعاظ عجيب و غريبى بوده اند. يكى آقا ميرزا هادى (رحمه الله ) بود كه ابتلائات مرجعيت را حس كرد و آن را نپذيرفت و پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در خواب ديد و آن حضرت به ايشان دستور داد منبر برود و به وعظ و ارشاد مردم بپردازد. ما ايشان را درك نكرده ايم ، ولى خيلى معروف بود، به خصوص در تاريخ مهارت عجيبى داشته است ، بالاخص ‍ در مقاتل و موارد اختلافى آن . يكى از اهل منبر تهران مى فرمود: در دنيا مثل منبر آقا ميرزا هادى نبود.
امثال ايشان و آقا شيخ جعفر شوشترى (رحمه الله ) كجا رفتند؟(165)
بيان يقينيات
در وقت تبليغ بايد سعى كنيم يقينيات قرآن و عترت را نقل كنيم و به مسموعات خود، بدون مراجعه به دليل يا كتاب ، اكتفا نكنيم ، و حداقل به همان كتابى كه از آن نقل مى كنيم ، استناد دهيم .
وقتى ما وارد كربلا شديم ، مرحوم آقا ميرزا هادى خراسانى -كه بعد از مرحوم آقا سيد محمد كاظم يزدى شايسته مرجعيت بود ولى قبول نكرد كه مرجع بشود - فوت كرده بود، ولى چه آثار و بركاتى از ايشان نقل و ذكر خير مى شد كه چگونه در مقتل حسينى (عليه السلام ) و ديگر موضوعات ، مطالب را با دقت نظر و با استناد به دليل بيان مى كرده است .(166)
دقت در نقل
در نقل جريانات امام حسين (عليه السلام ) خيلى بايد دقت شود، چه بسا بسيارى از آن چه گفته مى شود درست نباشد، هرچند عيان آن چه واقع شده ، فجيع تر از سماع آن است ! به عكس جهان آخرت است ، كه عيان آن بهتر و لذت بخش تر از سماع آن است .(167)
ترس از پاسبان !
در زمان پهلوى كه تشكيل مجالس روضه خوانى و همه اجتماعات دينى و مذهبى ممنوع بود، مردم در مسجدى اجتماع كرده بودند و شخص ‍ بزرگوارى در بالاى منبر مشغول سخنرانى بود. از قضا، پاسبانى از پنجره مسجد سرى به مسجد كشيد تا اوضاع مسجد را مشاهده كند، مردم همه وحشتزده به سوى او نگاه مى كردند، در اين حال آن آقا كه بر بالاى منبر بود، فرمود: اگر به اندازه ترس از يك پاسبان ، از خدا مى ترسيديم ، كار ما امروز به اين جا نمى كشيد!(168)
بلندگوها!
بلند كردن صداى بلندگوهاى مساجد و روضه خوانى ها اگر به اندازه اى باشد كه هركس بخواهد بخوابد، بتواند بخوابد، اشكال ندارد. در غير اين صورت ، يعنى اگر بلند كردن صداى بندگو به اندازه اى كه هر كس بخواهد بخوابد نتواند بخوابد، خلاف سيره متشرعه است ؛ زيرا ممكن است در اطراف مسجد يا تكيه ، فردى مبتلا به مرض قلبى باشد و يا شخصى غير مريض در اطراف باشد كه بخواهد فرداى آن روز سر كار برود و نتواند بخوابد، آيا مزاحمت او كه مى خواهد روزى عاليه خود را تاءمين كند، اشكال ندارد؟!
اگر انسان مسلمان بخواهد متمدن به تمدن اسلام باشد و ديگران را به حقايق اسلام دعوت كند، يا افراد مسلمان را در اسلام برقرار و ثابت نگاه دارد كه به بلاد مختلفه كفر فرار نكنند، بايد كاملا حقوق و حدود اسلامى را بشناسد و به آن ها عمل كند. شايد ايجاد اين گونه مزاحمت ها حتى براى فرد غير مسلمان هم از ما جايز نباشد.
با رعايت اخلاقيات و رفتار صحيح اسلامى ، افراد غير مسلمان هم به اسلام و مسلمان ها گرايش پيدا مى كنند.(169)
لزوم وجود روحانى
نزديك است كه شهرستان ها از مشايخ علما خالى بمانند! اين اهل علم هستند كه مردم را از دقايق امور دينى باخبر مى كنند و دين آن ها را حفظ مى كنند و ضروريات دين را به مردم مى رسانند.
شخصى به محلى رفته بود و ديده بود كه مردم مرده هاى خود را در ديوار مى گذارند! چه بسا شيعيان كه در بلاد غير اسلامى و يا اسلامى هستند و حتى به يك روحانى دسترسى ندارند تا مسايل اوليه خود را از او بپرسند. ده ميليون شيعه در تركيه به صورت پراكنده هستند، خدا مى داند آيا ده عالم به اندازه اى كه بتوانند رساله را به آن ها تعليم كنند، دارند يا خير؟ هم چنين ده ها ميليون ديگر در سراسر جهان . آيا نبايد در فكر آن ها باشيم ؟!(170)
مدح با غنا!
در محضر مرحوم وحيد بهبهانى و سيد بحرالعلوم ميرزاى شيرازى بزرگ (رحمه الله ) در مجلسى كه در آن مدح اهل بيت (عليه السلام ) به صورت غنا خوانده شد حاضر بود و اعتراض نكرد با اين كه جايز نمى دانست . بعد از مجلس ، از علت آن از ايشان سؤ ال كردند. فرمودند: حيثيت خواننده اهم بود، لذا او را مراعات كردم .
هم چنين از يكى از اساتيد ما نقل شده : در مجلسى كه وحيد بهبهانى (رحمه الله )(171) حاضر بود، غنايى در مداحى اهل بيت (عليه السلام ) واقع شد و ايشان اعتراض نكردند.
مرحوم سيد بحرالعلوم (رحمه الله ) كه در مجلس حاضر بود به او اعتراض ‍ كرد ولى مرحوم بهبهانى (رحمه الله ) كه استاد ايشان بود، رو به سيد نمود و فرمود: اءسكت يا سيدا؛ ((اى سيد خاموش باش !))(172)
علماى سابق
وسايل زندگى علماى سابق از ما كمتر بود، ولى حركتشان براى تبليغ و دعوت و هدايت مردم بيشتر و سريع تر و نتيجه كارشان از ما زيادتر بود. ما در اين زمان با هواپيما، اتوبوس و... به تبليغ و دعوت و منبر مى رويم ولى چه قدر در مردم اثر مى گذاريم و چه قدر اصلاح مى كنيم ؟
آن ها وقت زيادتر در مسير راه صرف مى كردند، اما مردم زمانشان چه قدر رو به راه تر از زمان ما بودند! علماى سابق از مال و ثروت و لوازم خانگى به مختصر و كم قانع بودند ولى پركارتر و پر بركت تر بودند، اما مصرف زندگى ما زياد، ولى كار و نتيجه كارمان كم است !(173)
مرجعيت يا منبر؟
آقا شيخ هادى خراسانى (رحمه الله ) كه از علماى عصر ما محسوب مى شد، و شايد بنده او را نديده باشم ، مقامش عالى است و كتاب هايى تصنيف نموده است ، اما اين كه از كتاب هاى ايشان چيزى طبع شده يا نه ؟ اطلاعى ندارم . او مى گفته است : بعد از مرحوم آقا سيد محمد كاظم يزدى جهت تدريس دورم جمع مى شدند، ولى من به جهت صعوبت امر و عظمت تكاليف ، از پست تدريس و مقام رياست و مرجعيت كناره گيرى كردم .
زياد بوده اند از ميان علما كسانى كه زير بار مرجعيت و رياست نرفتند، و شايد بعضى از آن ها خود را از ديگران اعلم مى دانستند!
هم چنين ايشان مى گفته است : حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) را خواب ديدم كه به من فرمود: چرا مرجعيت را قبول نمى كنى ؟
عرض كردم : سنگين و سخت است . فرمود: پس منبر برو، اما با سه شرط:
اول اين كه : هر جا وعده دادى ، تخلف نكن !
دوم اين كه : هر چه بابت منبر به تو دادند بگير و به كم و زيادش كار نداشته باش .
سوم اين كه : اگر روى منبر بودى و در اثناى سخنرانى تو در مجلس پذيرايى كردند و چاى ، آب ، شربت يا چيز ديگرى دادند، ايراد مگير و ناراحت مشو.
ناقل اين مطلب يكى از منبرى هاى خوب تهران بود كه منبرش را ديده بود و مى گفت : اگر بگويند منبرش مثل آقا ميرزا هادى خراسانى يا بهتر بود و يا هست ، بشنو و باور نكن !(174)
منبر فقط با روايت
در مدرسه شيرازى سامرا كه بغدادى ها و اهالى كاظمين در سوم رجب (روز وفات امام هادى (عليه السلام ) )روضه داشتند، واعظى پيرمرد - كه سيدى لاغر اندام ، بلند بالا و مورد اهميت فراوان بود - به منبر رفت ، واقعا منبرى بود، تمام منبر او روايات بود! بنده نه قبل از او، و نه بعد از او مانند او را نديده ام . از اول تا آخر سخنرانى اش ، كلمه اى غير از روايت در منبر نگفت و خيلى تحفظ داشت كه از روايت تعدى نكند. هرگاه روايت مشكل مى خواند، بلافاصله با روايتى ديگر آن را توضيح و شرح مى داد و معناى روايت را نيز با روايت بيان مى كرد. نوعا هم به تناسب ، روايات كوتاه و قصار مى خواند واقعا كمال است كه انسان يك ساعت صحبت كند و از خود هيچ نگويد! و الان تعجب مى كنم كه او مصيبت را چگونه خواند!
بله عكسش را هم ديده ايم كه در منبرى حتى يك روايت هم نبود، جز اين كه آمريكا چنين و شوروى چنين ! ما هنوز خوابيم ، چه طور نعمت هايى را كه در اختيار داشتيم (175) به واسطه ناسپاسى و كفران از دست داديم ، مگر اين كه از اروپا براى ما خبر بيايد كه آن چه در خانه داريد گنج است !(176)
تبليغ دينى
شنيدم زمانى كه مرحوم آقا شيخ غلامرضا يزدى (177) در يزد اقامت داشت خيلى خوشگذران بود، ولى هرگاه به روستاهاى اطراف مى رفت با خود نان و ماست و... بر مى داشت و به هر ده كه مى رسيد، قرائت نماز و مسايل مورد نياز را به مردم ياد مى داد و آن گاه به آبادى ديگرى مى رفت و همه حال خوراكش از خودش بود و از غذاى مردم پرهيز مى كرد.
آنان كه مثل انبيا (عليهم السلام ) ماءمور تبليغ هستند و بدون چشم داشت و منت ، كار آن ها را انجام دهند، خدا مى داند چه مقامى دارند! البته در صورتى كه عالم بما يفعل و يترك و عمال بما ياءمر و ينهى (178) باشند. اگر كسى تشخيص بدهد كه به اين كار اقدام كند و عالم و عامل باشد و با نشر علم شكرانه اش را ادا كند، بايد از شادى كلاهش را به عرش ‍ بيندازد.(179)
مستحب و هزار واجب !
معلوم مى شود نماز شب مستحبى است نظير روضه خوانى ، كه وقتى در زمان رضاخان منع كردند، يكى از اصحاب و اطرافيان حاج شيخ عبدالكريم حايرى (رحمه الله ) به ايشان عرض كرد: چيزى نيست ، روضه خوانى يك عمل مستحب است كه پهلوى آن را منع كرده است . حاج شيخ (رحمه الله ) فرمود: بله مستحبى كه هزار واجب در آن است .
خدا مى داند كه چه قدر احكام واجب و چه چيزهايى از حالات ، سيره و كلمات سيدالشهدا و ساير معصومين (عليهم السلام ) كه در مقدمه روضه نقل مى شود، سبب تقويت دين و موجب افزايش ايمان مردم است !(180)
افضل مستحبات
حجت الاسلام سيد محمد باقر شفتى (رحمه الله ) به نماز شب بسيار معتقد بود و بيش از ساير مستحبات به آن اهميت مى داد، به خلاف مرحوم سيد بحرالعلوم كه صبر مى كرد تا هوا مقدارى روشن شود و آن گاه نماز صبح را مى خواند. حجت الاسلام سيد محمد باقر شفتى (رحمه الله ) در اصفهان درست اول فجر نماز صبح را به جماعت اقامه مى نمود با اين كه اگر نماز جماعت را به تاءخير مى انداخت ، افراد بيشترى حاضر مى شدند؛ ولى ايشان دستور مى داد دو عادل بالاى مناره بروند و پس از مشاهده طلوع فجر، بلافاصله اذان صبح بگويند. به ايشان گفتند: چرا مقدارى صبر نمى كنيد تا جمعيت زيادى براى درك فيض جماعت حاضر شوند؟ در جواب فرمودند: در ميان مستحبات افضل از نماز شب سراغ ندارم . لذا ايشان براى اين كه مردم نماز شب را به جا آورند، اين چنين چاره انديشى نموده بود كه به دو نفر شخص عادل دستور داده بود تا به طور دقيق وقت فجر تعيين شود و كسانى كه در نماز جماعت حاضر مى شوند، پيش از فجر بيدار شوند و نماز شب بخوانند بدين ترتيب ، قطعا كسانى كه در نماز جماعت ايشان شركت مى كردند نماز شب را هم مى خواندند و با اين كار مردم را به نماز شب وادار مى كرد.
بنده (181) خيال مى كنم فضيلت بكا بر سيدالشهدا بالاتر از نماز شب باشد؛ زيرا نماز شب عمل قلبى صرف نيست بلكه كالقلبى است ، ولى حزن و اندوه و بكا عمل قلبى (182) است به حدى كه بكا و دمعه (183) از علايم قبولى نماز وتر است .(184)
اثر يك منبر
نقل كرده اند: در اثر يك منبر عالمى ، چهار هزار نفر شيعه شدند. كسى كه اين گونه بيان داشته باشد، در ثواب از مراجع بالاتر است ، زيرا در روايت آمده است :
لاءن يهدى الله على يديك رجلا، خير مما طلعت عليه الشمس و غربت (185)
اگر خداوند يك نفر را به وسيله تو هدايت كند، قطعا بهتر از تمام آن چه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى كند، خواهد بود. خدا مى داند هدايت نفوس چه قدر ارزش دارد. البته نبايد از اول كار چنان بار تكليف را سنگين كرد كه طرف مقابل از مذهب بيزار گردد و اءدخله فى شى ء اءخرجه منه (186) او را از آن چيزى كه در آن وارد نموده بود، خارج كرد، صدق كند؛ بلكه بايد با رفق و مدارا رفتار نمود.
در هر حال مرحوم آقا ميرزا حبيب الله رشتى (187) كه خيلى معتقد بوده و از روى ايمان مطالب را تحصيل مى كرده است پيشانى آن آقا را بوسيد و گفت : ((حاضرم همه رياضت هايى را كه كشيدم به تو بدهم و در عوض ثواب اين يك منبر را به من بدهى )).
خدا كند آثار قيمه و گرانبهايى را كه بالوارثه داريم ، اختيارا از دست ندهيم و گرگ ها از دست ما نگيرند!(188)
منبر با كتاب
رسم بر اين است كه اهل علم و روضه خوان ها در بالاى منبر مطالب را از روى كتاب نخوانند، و اين خلاف احتياط است ، مخصوصا در نقل روايات و به خصوص در ماه رمضان .
مى شنيديم كه مرحوم آقاى حاج شيخ عباس قمى (189) هنگامى كه در مشهد اقامت داشت در بالاى منبر از روى كتاب مى خوانده ، ولى در نجف اشرف بدون كتاب منبر مى رفته است .
آقا شيخ مهدى واعظ خراسانى (رحمه الله ) معروف كه در اين كار متبحر بود، و در زمان رضا پهلوى از ايران خارج شده بود و در مدرسه ما(190) حجره داشت ، بعد از هفتاد سال سابقه كار، براى رفتن به منبر، مقيد به مطالعه بود، مانند مدرسى كه مى خواهد درس بدهد!
هيچ كارى نيست كه احتياط در آن پشيمانى در پى داشته باشد.(191)
آقا ميرزا هادى خراسانى (رحمه الله )
وقتى ما وارد كربلا شديم ، در كربلا و نجف در زمينه مقاتل ائمه (عليهم السلام ) و موضوعاتى كه مورد يقين نبود، نظرات آقا ميرزا هادى خراسانى (رحمه الله ) معتبر و مسموع و قابل قبول بود، چرا كه نظر خود را در مطالب اختلافى با ادله محكم و مستدل بيان مى كرد و اين مساءله از عجايب و غرايب بود.
از جمله ، اهل منبر جريان طفلان مسلم ، و چگونگى شهادت آن دو بزرگوار را از قول او نقل مى كردند.
متاءسفانه با آن همه زحمات و جمع آورى اسناد و دقت در گفتار و با اين كه ايشان در اعلميت حايز مقام مرجعيت بودند، اصلا معلوم نيست ، مطالب ايشان ، گفتارها و دست نوشته هايش ضبط و جمع آورى شده باشد.(192)
فصل چهارم : عبرت ها
تشخيص اهم و مهم
از يك آقايى نقل كردند كه مى گفت : ((كار حضرت امير (عليه السلام ) اهم و مهم را از دست ما گرفت به جهت اين كه مى توانست معاويه را همين جور نگه دارد تا امرش (=حكومتش ) مستقر شود، بعد كار معاويه را يك جورى مى ساخت ))!
يك كسى هم از رفقا مى گفت : ((من حضرت امير (عليه السلام ) را در خواب ديدم و به ايشان عرض كردم : ((يا حضرت اميرالمؤ منين ! آخر چرا طلحه و زبير را نفرستادى كار معاويه را بسازند؟! اين ها را نگه مى داشتيد و مى فرستاديد تا معاويه را از بين ببرند و خودشان جاى معاويه بمانند؛ چرا اين كار را نكرديد؟)) حضرت در جواب من فرمود: ((اگر طلحه و زبير را براى جنگ با معاويه و از بين بردنش مى فرستادم ، معاويه اين ها را استثمار و مخدوع مى كرد(193) چون از اين ها در سياست زيرك تر بود)). معاويه همنشين عمروعاص بود كه اين ها در حقه بازى ، عجائب و غرائب بودند.
مقصود اين كه آن آقا مى گفت : ((كار اءميرالمؤ منين اهم و مهم را از دست ما گرفت ))!
(در پاسخ بايد گفت :) اگر ما تشخيص بدهيم ، بله ؛ حضرت ، كار را از دست ما گرفت ؛ اما اهم و مهم را او تشخيص مى داد. او مى دانست كه اگر معاويه را نگاه دارد، چه مفاسدى دارد؛ ديگر محال است كه او بتواند بگويد اين كار معاويه را قبول ندارم . همين مقدار، دست كم براى يك طايفه اى روشن كرد (تا آن جا) كه حتى علماى زيادى از اهل سنت ، معاويه را لعن مى كنند. دست كم بر يك طايفه اى از مسلمان ها، مطلب ثابت شد.(194)
يك فاسق و دو كار حرام
از اعظم حجت هاى شيعه كه مايه چشم روشنى آن هاست ، اقرار ظلم ظالمين به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و اهل بيت آن حضرت (عليهم السلام ) است . از جمله معاويه به يزيد مى گويد:
بنى ، اءلحق لهم ، اءخذناه منهم اءفلا نددفهم دآبه اءخذناها منهم ؟!؛ ((فرزندم ، حق براى آن ها (خاندان پيامبر) است و ما (به زور) از آن ها گرفته ايم ، آيا آنان را در پشت خود بر چارپايانى كه از آن ها گرفته ايم سوار نكنيم ؟!))
هم چنين زمانى يزيد از ابن زياد خواست كه كعبه را منهدم كند، ابن زياد به يزيد نوشت :
لن تجمعهما لفاسق : قتل بن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و غزوالكعبه !
هرگز نمى توانى يك فاسق را وادار كنى كه اين دو كار را انجام دهد: كشتن (امام حسين ) پسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و در هم كوبيدن كعبه !
همان ابن زياد كه در كوفه خطاب به اهل بيت مى گفت :
اءلحمد لله الذى فضحكم و اءكذب اءحدوثتكم (195)
((سپاس خدا را كه شما را رسوا، و دروغتان را آشكار ساخت .))(196)
بيعت با يزيديان
ما كه هزار سال است عزادارى حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) را مى كنيم ، اگر كسى بيايد و از مصاديق و يتبع غير سبيل المؤ منين (197)؛ ((كسانى كه از غير راه مؤ منان پيروى مى كنند...)) باشد و مثلا يزيدى باشد، و با عزادارى سيدالشهدا (عليه السلام ) مخالفت نمايد، و هيچ گونه ترس و تقيه اى هم در ميان نباشد، آيا با او بيعت مى كنيم ، يا خير؟!(198)