آينه حقيقت
(امام حسين عليه السلام در كلام آيت الله بهجت )

م . رحمتى

- ۲ -


همين طور در حضرت ابوالفضل و على بن حسين (كه در كربلا شهيد شد) و اين همه اصحاب سيدالشهداء؛ صحبت احتمال نيست واقع عصمت در اين ها محرز(56) است . و همچنين براى مقداد و سلمان ؛ آيا مى شود بگوييم عصمت ندارند؟ بلكه نزديك عصر ما هم ديده شده كسانى كه مدعى بودند: ((معصيت بجا نياورديم عالما و عامدا؛ از روى علم و عمدا، معصيت بجا نياورديم .))(57)
عدم درك مقام ائمه اطهار (عليهم السلام )
مسلم در صحيحش نوشته - نعوذبالله - ((حضرت باقر (عليه السلام ) فرمايش هاى حقى داشت ، اما اين ها را خودش جعل كرده بود و به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت مى داد ولى براى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست ! آخر، حضرت باقر (عليه السلام ) كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) را نديده و از شيوخى هم كه ايشان را ديده اند هم ، نقل نمى كند!)) يك عده اى مى گفتند: ((آخر اين كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) را نديده ، چگونه مى گويد: قال رسول الله ؟! اين معلوم مى شود (نعوذبالله ) دروغ مى گويد. يك دليل ديگر اين كه كتاب هاى شاگردان علمايى كه بالواسطه از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده اند را، ديده ايم . اين حرف ها را ندارند. پس معلوم مى شود كه اين ها را خودش جعل كرده است !))(58)
معارف اهل بيت (عليهم السلام )
هر غير معصوم اگر از يقينيات معصوم چيزى بگويد، درست است . اما اگر از خودش مى خواهد بگويد، خدا مى داند كه اين چه نحو موافقيت دارد يا چه نحو مخالفت . يك جايش را درست مى كند، يك جايش را خراب . عين واقع را در كلام معصوم ، خدا مى داند؛ مگر آن ها كه مى گويند: ((نمى دانيم ))؛ آن ها راست گفته اند. آن هايى كه مى گويند: ((آن جورى كه بايد بدانيم ، نمى دانيم ))، آن ها خيلى راست گفته اند و الا روايت است : ما عرف الله الا اءنا و اءنت و ما عرفنى الا الله و اءنت و ما عرفك الا الله و اءنا؛(59) ((حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايند: اى على ! خدا را كسى به جز من و تو نشناخت و مرا نشناخت به جز خدا و تو، و تو را كسى نشناخت به جز خدا و من )).(60)
شناخت مقام و منزلت ائمه اطهار (عليهم السلام )
ائمه (عليهم السلام ) درباره مقامات خود فرموده اند:
نحن خزان علم الله ، نحن تراجمه اءمر الله ، نحن قوم معصومون ، اءمر الله بطاعتنا، و نهى عن معصيتنا، نحن الحجه البالغه على من دون السماء و فوق الارض .(61)
نيز فرموده اند:
ان الله تعالى خصنا بنفسه ، جعل طاعتنا طاعته و معصيتنا معصيته .(62)
واى بر كسى كه اين مقامات را براى ائمه اطهار (عليهم السلام ) قائل نباشد! واى بر كسى كه اين مقامات را براى آنان بالذات بداند!(63)
لزوم قدردانى از نعمت ولايت
قم به اهل بيت (عليهم السلام ) منسوب است . آقاى بروجردى (رحمه الله ) مى فرمودند، روايتى كه در طريق آن قمى نباشد، يا نيست يا كم است ! خدا كند اين توجه و ارادت و محبت نسبت به اهل بيت (عليهم السلام ) در ما باقى بماند! اهل مكه و مدينه هم نعمت ولايت و اهل بيت (عليهم السلام ) را داشتند، ولى در روايت آمده است كه آنان از نعمت ولايت قدردانى نكردند، لذا به اعاجم منتقل گرديد.(64)
خدا كند ماى عجم هم نعمت مفت به دست آمده را مفت از دست ندهيم !(65)
ولايت ، بالاترين عبادت
در فضل نماز، فعلا، روايتى بالغ ‌تر و رساتر از اين روايت در نظرم نيست كه مى فرمايد:
الصلاه معراج المؤ من (66)
همچنين در روايت داريم : لو يعلم المصلى ما يغشاه من جلال الله ، ماانفتل من صلاته (67)
و نيز از حديث كل شى ء من عملك تبع لصلاتك (68) معلوم مى شود كه نماز از همه اعمال عبادى ، بالاتر است ، اما از حديث : لم يناد بشى ء كما نودى بالولايه .(69)
استفاده مى شود كه ولايت از بين عبادات (70) خمسه ، از همه بالاتر است .(71)
لزوم آگاهى
اين ، از بى سوادى است كه آن آقا مى گويد: ((قرآن فرموده : والارض ‍ وضعها للانام (72)، پس معنايش اين است كه هيچ ميزى و تفاوت و اختلاف نيست و همه يكسان اند در مالكيت و در انتفاع از ارض .))! نمى داند كه اين ((لام )) ، ((لام عاقبت )) است و، ((لام انتفاع )) است ! نمى داند كه روايتى هم در كنار آيه آمده كه مفسر آيه است ! آن ها را هم بايد ملاحظه كرد! اين آدم هاى بى سواد، مردم مثل خود را هم گمراه مى كنند! اول ، با قرآن جلو مى آيند، ولى هدف اين است كه همين قرآن را از دست مردم بگيرند، كار به جايى مى رسد كه مى گويد: ((قرآن را بسوزانيد!)) البته ما به اين امر مى خنديم ، ولى واقع ، همين است ! اگر ما در استدلال قوى نباشيم ، دشمنان بر ما غالب مى شوند! آنان پول خرج مى كنند و همين بى سوادها را با پول مى خرند! اين بى سوادى ، دين درست مى كند! آن بهايى گفته : ((اصلا، در قرآن شما، به سيد على محمد باب اشاره شده ! همين ((حمعسق )) يعنى قائم سيد على محمد!)) ! البته بايد از چپ بخوانيد پس ما براى همه مطالب ، محتاج علم ايم و محتاج استدلال ايم . بيش تر از همه ، به اين ها محتاج ايم ؛ چون مسئله ، مسئله دين است و بايد در مقابل اين بى سوادى و جهال وارداتى ، بايستيم ! اينان روى اين افرادشان ، كار مى كنند. لازم نيست رسوا هم بشوند. اين افراد، به طور مخفيانه پول مى گيرند. پس ما بايد علم كلام را خوب ياد بگيريم و در برابر اينان پاسخگو باشيم وگرنه گرگ ها، ما را مى خورند، آن چنان كه به هضم رابع برسد!!(73)
اطاعت ، لازمه معرفت
درباره معرفت و اعتقاد به امام (عليه السلام ) ادنى المعرفه كافى است . آن ، اين است كه فقط معتقد باشيم كه او، امام مفترض الطاعه (74) و وصى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ولو اسم او را - و اين كه مثلا او همان كسى است كه با معاويه يا با مروان و طلحه جنگيد - را ندانيم . همچنين دانستن ترتيب آنان و اين كه امام چندم است ، لازم نيست . خدا كند آن چه را كه از ما مى خواهند، انجام دهيم و آنچه را كه مى خواهند انجام ندهيم ، انجام ندهيم .(75)
مرتبه اول در اعتقاد به امامت ائمه (عليهم السلام ) التزام قلبى به وصايت و خلافت ائمه اطهار (عليهم السلام ) و سفارش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنان به نام هايشان و نام پدران بزرگوارشان ، و مرجعيت ايشان است ، و مرحله بعد، التزام عملى به متابعت از آنان است ، نه اين كه نماز بخوانيم و آنان و امامت آنان را قبول نداشته باشيم ! كسى كه به آنان اعتقاد نداشته باشد و از امامت انحراف داشته باشد، هلاك است ، گرچه نماز بخواند؛ چون ، اعتقادش خراب است . واى بر كسانى كه مدعى قرب به خدا هستند، اما ولى او را نمى شناسند.!(76)
همه طالب مرگ و شهادت
كارى كه به عابس (77) (رحمه الله ) نسبت مى دهند كه در روز عاشورا در ميدان جنگ زره را انداخت و لخت شد(78) سهل است ؛ زيرا تمام اصحاب و خود آن حضرت طالب مرگ و شهادت بودند و مى دانستند كه كار تمام است و تنها مساءله مردن و شهادت در ميان بود و عقلاى عالم در چنين مواضعى از خواسته خود دست برمى دارند، يعنى يا تسليم مى شوند و يا فرار مى كنند، مگر اين كه رابطه دينى و باعث و رادع (79) مذهبى و الهى داشته باشند، چنان كه اصحاب سيدالشهداء (عليه السلام ) در كربلا چنين بودند و مگر نزد آن ها اءحلى من العسل (80)؛ (شيرين تر از عسل ) بود. آيا مى شود گفت اين جمله خلاف واقع است ؟!(81)
احترام سادات
سؤ ال : آيا همه اولاد ائمه (عليهم السلام ) كه توسط حكومت ها و خلفاى جور شهيد شده اند، قصد خروج و مخالفت داشتند؟
جواب : مختلف بودند، لازم نيست داعيه و قصد خروج و قيام و براندازى داشته باشند. همين كه مى ديدند مردم دور آن ها جمع شده اند، مى ترسيدند كه مبادا روزى بيايد كه حكومت از دست آن ها گرفته شود. وگرنه كدام يك از ائمه (عليهم السلام ) بعد از حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) خروج كردند؟! انتساب آنان به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) كافى بود كه مردم به آن ها توجه كنند، زيرا توجه به آن ها را توجه به حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دانستند و در نتيجه هر خواسته اى داشتند برآورده مى شد، گذشته از اين كه هر كدام از آنان خصوصيات و مقامات و كراماتى داشتند و اين باعث مى شد كه مردم به سوى آن ها جلب مى شوند.(82)
شب زيارتى امام حسين (عليه السلام )
نوشته اند: شخصى در كربلا، بالا سر حرم حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) مى خواست نماز بخواند و نمى دانست كه آيا شب اول ماه رجب و شب زيارتى سيدالشهداء (عليه السلام ) است ، يا خير، لذا سؤ ال مى كند كه :
الليله ليله اول الشهر؟؛ ((آيا امشب ، شب اول ماه است يا خير؟)) آقاى ديگرى كه مى خواست مشغول نماز بشود، جواب داد: نعم ، الليله ليله الزياره ؛ ((بله ، امشب شب زيارت است .))
و مقصود او اين بود كه بله شب اول ماه است . خدا مى داند كه اگر حضرت صاحب (عليه السلام ) در ميان ما حاضر بود، از چه جهاتى حتى براى شناخت اول ماه و يا تاريخ اعياد و وفيات ائمه اطهار و... مستغنى بوديم !(83)
كرامتى از امام (عليه السلام )
آقا شيخ على زاهد قمى با آقاى اشرفى - رحمهما الله - به كربلا مشرف مى شدند آقاى اشرفى از ايشان سؤ ال مى كند كه آيا در اين مدت كه به كربلا مى رفتيد، چيز عجيبى مشاهده كرده ايد؟ ايشان صحبت كه نمى كرد؛ ولى دفترچه اى از جيبش بيرون آورد و به ايشان داد كه در آن نوشته بود: مردى صالح مقيد بود كه شب هاى پنجشنبه از نجف به كربلا جهت زيارتى شب جمعه برود، نزديك غروب مغازه خود را تعطيل مى كرد و مى رفت . يك روز پنجشنبه وقت غروب آفتاب دكان را تعطيل كرد و مقدارى ديرتر از شب هاى گذشته دكان خود را بست و آمد ديد كه مال ها و قافله حركت كرده و رفته اند خيلى ناراحت شد، ولى ناگهان ديد در گوشه اى چيزى است ، خوب نگاه كرد ديد كه شير است ! مى گويد: در دلم افتاد كه بر آن سوار شوم ، با اين چنين سابقه شجاعتى نداشتم . به جلو رفتم و بر روى شير نشستم . شير هم بلند شد و به سرعت به طرف كربلا رفت و از قافله هم گذشت . بعد از آن ، هر شب جمعه چنين برنامه اى براى او اتفاق مى افتاد.!(84)
بزرگوارى ائمه اطهار
روزى آقا در رابطه با بزرگوارى و اغماض ائمه اطهار - صلوات الله عليهم - فرمودند: در نزديكى نجف اشرف ، در محلى تلاقى دو رودخانه فرات و دجله ، آبادى اى است به نام ((مصيب ))، كه مردى شيعه هر شب جمعه براى زيارت مولاى متقيان اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى رفت . مردى از اهل سنت كه در سر راه خانه مرد شيعه خانه داشت چون مى دانست وى به زيارت حضرت على (عليه السلام ) مى رود همواره هنگام عبور وى او را مسخره مى كرد، حتى يك بار به ساحت مقدس على (عليه السلام ) جسارت كرد و مرد شيعه خيلى ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خيلى بى تابى كرد و ناله زد كه : تو مى دانى اين مخالف چه مى كند.
آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقا فرمود: او بر ما حقى دارد كه هرچه بكند در دنيا نمى توانيم او را كيفر بدهيم . شيعه مى گويد عرض كردم : آرى ، لابد به خاطر آن جسارت هايى كه او مى كند بر شما حق پيدا كرده است ؟! حضرت فرمودند: نه ، بلكه او روزى در محل تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مى كرد، ناگهان جريان كربلا و منع آب از حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) به خاطرش افتاد و پيش خود گفت :
((عمر بن سعد كار خوبى نكرد كه اينها را تشنه كشت ، خوب بود به آن ها آب مى داد بعد همه را مى كشت !))
و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم او ريخت ، از اين جهت بر ما حقى پيدا كرد كه نمى توانيم او را جزا بدهيم .
آن مرد شيعه مى گويد: از خواب بيدار شدم و حركت كردم ، هنگام برگشتن در سر راه ، آن سنى با من برخورد كرد و با تمسخر گفت : آقا را ديدى و از طرف ما پيام رساندى ؟! مرد شيعه گفت : آرى ! پيام رساندم و نيز پيامى دارم . او خنديد و گفت : بگو چيست ؟ مرد شيعه جريان را تا آخر بازگو كرد. وقتى فرمايش امام (عليه السلام ) را كه وى به آب نگاهى كرد و به ياد كربلا افتاد...و بازگو كرد، مرد سنى تا شنيد سر به زير افكند و كمى به فكر فرو رفت و گفت : خدايا! در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسى نگفته ام ، آقا از كجا فهميد. بلافاصله گفت : اشهد ان لا اله الا الله ، و ان محمدا رسول الله ، و ان عليا اميرالمؤ منين ولى الله و وصى رسول الله و شيعه شد.(85)
ابتلاء مؤ منان
قبل از وقوع جنگ ، طايفه اى از جن براى نصرت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) به خدمت آن حضرت آمدند و عرض كردند: اگر اجازه دهيد، ما مى توانيم اين لشكر را از شما دفع كنيم ، حضرت فرمود:
و اذ اقمت بمكانى ، فبماذا يبتلى هذا الخلق المتعوس ، و بماذا يختبرون ؟!...نحن والله اءقدر عليهم منكم .(86)
اگر من در جاى خود بمانم ، پس اين خلق نابود شده با چه چيز آزموده و مورد ابتلا واقع شوند؟!... به خدا سوگند، ما بهتر از شما مى توانيم آن ها را نابود كنيم .(87)
تسبيح امام سجاد (عليه السلام )
در زمان اسارت اهل بيت (عليهم السلام ) تسبيحى است كه حضرت آن را مى چرخاند، لذا به امام اعتراض كرد كه چرا كار بيهوده انجام مى دهى ؟! امام سجاد (عليه السلام ) فرمود: از پدرم شنيدم كه : جدم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كان اذا اءصبح و اءمسى يقول : اللهم انى اءصبحت و اءمسيت اءسبحك و اءمجدك و اءحمدك و اءهللك و اءكبرك بعدد ما اءدير به سبحتى .(88)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر صبح و شام مى فرمود: خداوندا، صبح و شام كردم در حالى كه تسبيح و تمجيد و ستايش و تهليل و تكبير تو را مى گويم به تعداد گرداندن تسبيحم .
و سپس تسبيح خود را بر مى گرداند. هر كس اين كار را انجام دهد، براى او اجر تسبيح نوشته مى شود و نيز براى او مايه فرج و گشايش ‍ است .(89)
اشعار امام حسين (عليه السلام )
و ما علمنه الشعر(90) ((ما به او (رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شعر نياموختيم .)) اختصاص به پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دارد كه قرآنى كه آورده شعر نيست ، وگرنه از ائمه اطهار (عليهم السلام ) فى الجمله شعر داريم (91) امام حسين (عليه السلام ) در مواقع و مقام هاى مناسب شعر سروده است .(92)
نسب سفيانى
تازگى ديدم كه در يكى از كتاب هاى عامه نوشته است : نسب سفيانى به واسطه يزيد و معاويه ، به ابى سفيان نمى رسد، بلكه به واسطه يكى از برادران معاويه ، به ابى سفيان مى رسد(93). هم چنين در آن كتاب آمده است : وقتى سفيانى مى آيد، هر كس كه نام او محمد، حسن ، حسين ، زينب ، ام كلثوم است و نيز تعداد زياد از زن هاى حامله را مى كشد.(94)
كرامت امام حسين (عليه السلام )
در صفين وقتى لشكر معاويه بر آب مسلط شدند، آب را بر آن حضرت و اصحابش بستند، اما وقتى كه حضرت مسلط شد، به آن ها آب داد و مانع نشد(95) آيا تا به حال ديده يا شنيده شده كه كسى در وقت جنگ ، به دشمن خود آب بدهد؟!
در زمان پادشاهى روسيه ، در جنگ جهانى اول هرچه لشكر براى جنگ با آلمان مى رفتند برنمى گشتند، يك بار وقتى قطار پر از جوان مى خواست براى جنگ حركت كند، مادران آن ها جلوى قطار خوابيدند تا مانع حركت او شوند، از مسكو كسب تكليف كردند، دستور رسيد كه با قطار از روى مادرها عبور كنيد.
معمول بود كه در وقت جنگ و حمله چند نفر نگهبان مى گذاشتند تا كسى فرار نكند؛ اما امام حسين (عليه السلام ) در شب عاشورا فرمود:
انتم فى حل من بيعتى (96)
بيعت خود را از شما برداشتم .
اين قوم با من كار دارند، هركه مى خواهد برود. تعداد لشكر امام حسين (عليه السلام ) در شب عاشورا قريب هزار نفر بود، شب عاشورا ده نفر، ده نفر بعضى با خداحافظى و بعضى حتى بدون خداحافظى از ركاب آن حضرت دور شدند و رفتند!(97)
هم چنين سيدالشهداء (عليه السلام ) به حضرت مسلم (رحمه الله ) فرموده بود كه با مهربانى رفتار كند و شايد سبب كشته شدن و شهادت حضرت مسلم ، همين بوده كه اذن جنگ نداشته وگرنه در ((دارالاماره )) و مقر ابن زياد بيشتر از بيست نفر نبود و حضرت مسلم مى توانست آن ها را محاصره كند.(98)
شفاعت از شمر
مرحوم دربندى (99) در حرم كربلا خطاب به امام حسين (عليه السلام ) عرض ‍ مى كرد: ((به حق مادرت زهرا، از شمر شفاعت مكن !))
از ايشان پرسيدند: ((مگر حضرت از شمر هم شفاعت مى كند؟))
جواب داد: ((امكان دارد؛ زيرا اين ها مظهر رحمت پروردگارند.))(100)
علاقه به مرگ
در كلمات اميرمؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: والله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه (101)
به خدا سوگند، قطعا علاقه پسر ابى طالب به مرگ ، از علاقه كودك به پستان مادر بيشتر است .
و در كلمات سيدالشهداء (عليه السلام ) آمده است :
و ما اءولهنى الى اءسلافى ! اشتياق يعقوب الى يوسف (102)؛ ((چه قدر به گذشتگانم علاقه مندم و سرگشته ام ! بسان علاقه حضرت يعقوب به حضرت يوسف (عليه السلام ) ))
هم چنين به هنگام خروج از مكه و حركت به سوى كربلا طى نطقى فرمود:
من كان باذلا فينا مهجته ، موطنا على لقاء الله نفسه ، فليرحل معنا.(103)
هر كس مى خواهد جان خود را درباره ما بذل كند و خود را براى ملاقات با خدا آماده كرده است ، با ما كوچ كند.
يعنى همه را به جهاد و جنگ و كشته شدن دعوت مى نمود.(104)
پيروزى ائمه
فاطمه زهرا (عليه السلام ) با همان وصيتى كه كرد شبانه دفن شود(105) پيروز شد و پيروز است . بعد از شهادت حضرت حسين بن على (عليه السلام ) حضرت زينب (عليه السلام ) در اسارت آن چنان مردانه خطبه مى خواند كه گويى در تخت سلطنت قرار دارد. امام سجاد (عليه السلام ) در حال اسارت و در حالى كه غل جامعه (106) به گردن داشت ، به سائل ، شاهانه كمك مى كند. ما چنان بزرگانى (مرد و زن ) داريم كه همه چيز ما از آن هاست ، ولى گويا آن ها را نداريم !(107)
فصل دوم : محبت و توسل
ثواب زيارت سيدالشهداء (عليه السلام )
مگر ثواب زيارت سيدالشهداء را ما مى دانيم چه خبر است ؟! مگر مى دانيم رواياتى كه درباره زيارت سيدالشهداء وارد شده ، به كجا رسيده است ؟! هيچ مى توانيم بگوييم كان كمن زار الله فى عرشه (108): ((زاير امام حسين (عليه السلام ) در شب جمعه مانند كسى است كه خدا را در عرشش زيارت كند))، يعنى چه ؟ آيا ما از اين ها مى فهميم ؟! يا همين بكاء بر سيدالشهداء (عليه السلام ) ثوابش چه اندازه است ؟ آيا مى توانيم حدى برايش بگوييم كه ديگر از آن بالاتر نيست ؟ (ارزش ) بكاء به حدى است كه مى گويند: ((همين كه اشك مختصرى از اذن دخول سيدالشهداء (عليه السلام ) آمد فتلك الدم علامه الاذن : آن اشك علامت اذن دخول است ؛ يعنى داخل بشو.)) آخر من چشمم اشك بيايد، چه ربطى است كه آن ها اذن دادند! آيا معلوم است كه اين قضايا چيست ؟
منتهى ، چيزى كه هست ، اين است كه ما حالا به امثال معاويه گرفتاريم كه همه جور حرف از او هست ، حتى كلمه كفر!(109)
آداب زيارت
يك بار با چند نفر از رفقا عازم زيارت ثامن الائمه (عليه السلام ) بوديم ، رفتيم خدمت ايشان و راجع به آداب زيارت سؤ ال كرديم . ايشان بعد از قدرى ، تاءنى فرمودند: ((اهم آداب زيارت اين است كه بدانيم بين حيات و ممات معصومين (عليهم السلام ) هيچ فرقى وجود ندارد.))
و غير از اين جمله چيز ديگرى نفرمودند. بعد وقتى با رفقا تاءمل و صحبت كرديم ، ديديم شايد بتوان اهم و بلكه تمام آداب زيارت را در اين جمله خلاصه كرد!(110)
از واضحات است كه خواندن قرآن در هر روز، و ادعيه مناسبه اوقات و امكنه ، در تعقيبات و غير آن ها؛ و كثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه ؛ و زيارت علما و صلحا و همنشينى با آن ها، از مرضيات خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و بايد روز به روز، مراقب زيادتى بصيرت و انس به عبادت و تلاوت و زيارت باشد.(111)
انس با ائمه
از حضرت آيت الله بهجت پرسيدند: ((خواهشمندم بفرماييد چطور مى توان بهتر به خداوند و ائمه اطهار (عليهم السلام ) انس گرفت ؟)) ايشان جواب فرمودند: ((با طاعت خداى تعالى و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه (عليهم السلام ) و ترك معصيت در اعتقاد و عمل .))(112)
مستحب مؤ كد
در خيلى روايات ، از مستحبات به واجب تعبير شده است ، خصوصا در صورتى كه يك قرينه هايى باشد و از آن ها بفهميم كه معناى وجوب ندارد. مثل اين كه روايت دارد: ((زيارت سيدالشهداء (عليه السلام ) در هر چهار سال ، يك مرتبه واجب است .))(113) اين وجوب ، براى شدت مطلوبيت و تاءكد مطلوبيت است .(114)
برتر از تشرف به خدمت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف )
لازم نيست كه انسان در پى اين باشد كه به خدمت حضرت ولى عصر (عليه السلام ) تشرف حاصل كند، بلكه شايد خواندن دو ركعت نماز سپس توسل به ائمه (عليه السلام ) براى او بهتر از تشرف باشد؛ زيرا آن حضرت مى بيند و مى شنود و عبادت در زمان غيبت افضل از عبادت در زمان حضور است و زيارت هر كدام از ائمه اطهار (عليهم السلام ) مانند زيارت حضرت حجت (عليه السلام ) است .(115)
دورى از انبياء و اوصياء
عرض كردند به سيدالشهداء (عليه السلام ) كه اگر اذن بدهى همين حالا، هيچ جا نرفته ، از جايت حركت نكرده هلاك مى كنيم دشمن ها را (اين را) جن گفتند؛ فرمود: ((والله ، قدرت من از قدرت شما بيشتر است - اين كسى است كه اسم اعظم بلد است - لكن اگر من كشته نشوم ، با چى امتحان مى شوند اين مردمى كه اين جورند.))
(اينجا) دار امتحان است ، شما در فكر اين باشيد كه خودتان را اصلاح بكنيد، مابين خودتان و خدايتان عايقى ، مانعى ، پيدا نشود. اگر اصلاح كرديد، رفع مانع كرديد بين خودتان و خدا و وسائط (انبياء و اوصياء) خدا اصلاح مى كند مابين شما و خلق .(116)
هرگاه خدمتشان رسيدم جلسه ايشان از هر نظر پربار بود از معنويت ، سخن كوتاهى مى گفتند و بعد مشغول ذكر مى شدند، تصور مى كنم بيشتر به زيارت عاشورا مشغول بودند و به خواندن هر روز آن مداومت داشتند و به نظرم حالا هم مداومت دارند. و اخيرا نيز كه براى بازديد به خدمتشان رسيده بودم (و اين بازديد در راستاى اين بود كه ايشان بر مرحومه والده ما نماز ميت گذارده بودند) ديدم تسبيح در دستشان است و به نظر مى رسيد كه به زيارت عاشورا مشغول هستند. تمام اين عمل ها مذكر و بيدارگر و معنى دار است . چنانكه بعد نحوه زندگى شان نيز مذكر بود.(117)
افضل مستحبات
بكاء(118) بر مصائب اهل بيت (عليهم السلام ) و به خصوص حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) شايد از آن قبيل مستحباتى باشد كه مستحبى افضل از آن نيست .
بكاء من خشيه الله : ((گريه از ترس خداوند))، آن هم همين جور است شايد افضل از آن نباشد.(119)
محبت به آل الله
گفتند: يك بت پرستى بوده كه در دهه عاشورا نذرى داشته است كه بايد اين دهه را مهمانى بدهد و براى سيدالشهداء عزادارى كند. براى همين ، يك طبقه اى را به مسلمان ها منحصر مى كرد و مى گفت : ((هر جورى كه خودتان مى خواهيد، اطعام كنيد. اين طبقه تماما دست شماست . اين هم پول ، ديگر به ما كارى نداشته باشيد. ما هم به شما كارى نداريم .))
ظاهرا در هر سالى صد هزار روپيه خرج اين مطلب مى كرد.
در يك سالى رفقايش آمدند و گفتند: ((اين مبلغ زياد است . شما مثلا اين (پول ) را نصف بكن .)). صدر هزار روپيه در آن زمان زياد بوده كه اين ها گفته اند نصف بكن .
در همين موقع كه مى گفت چه بكنم ، يك كارخانه اى درست مى كرده و براى افتتاح كارخانه رفته بود. هنگامى كه آن جا را تماشا مى كرده ، لباسش به چرخى كه در كارخانه به كار آورده بودند، گير مى كند و به داخل آهن ها مى رود. به حسب ظاهر، كارش تمام شده بود (و مرگش حتمى )، اما مى بينند يك كسى از داخل ، اين بت پرست را گرفت و بيرون انداخت .
وقتى به او رسيدند، بى حال بود. بعد كه به حال آمد، گفت : ((دويست هزار روپيه ))! گفتند؟ ((چه شد؟)) گفت : ((من كه در چرخ كارخانه افتادم ، يك كسى آمد مرا گرفت و بيرون انداخت . گفتم : ((آقا تو كه هستى ؟)) گفت : ((من همان هستم كه صدهزار روپيه براى عزادارى من خرج مى كنى .)) وقتى كه به هوش آمدم ، داد زدم كه دويست هزار روپيه بايد بدهم )).
البته شكى نيست ، يقين دارم كه اگر (كسى ) بت پرست هم باشد يك توفيقى كه مسلمان شود (شايد بيابد) و اگر نشد، تخفيفى در عذاب ، به آن ها داده مى شود. همه كه در جهنم در يك رتبه نيستند. طبقاتى (گوناگون ) داريم . بعضى از بعضى ديگر متنفرند كه خدا مى داند چه تنفرى دارند و مى گويند: ((خدا نكند ما پهلوى آن ها برويم )). چون عذاب آن ها در آن طبقه ، نسبت به طبقه پايين تر رحمت است .(120)
حقيقت توسل
خيال مى كنم انسان اگر هريك از مشاهد مشرفه را طواف كند، همه مشاهد را در همه جا زيارت كرده است و براى او مفيد است . آن ها اءحياء عند ربهم يرزقون (121)؛ (زنده اند و نزد خدا بهره مند) هستند و با ديگران قابل قياس نيستند. هرجا هستيم مى توانيم به هر كدام از آن ها متوسل شويم . در زيارت حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) بر همه ائمه بلكه انبياء (عليهم السلام ) سلام شده است : آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد - صلوات الله عليهم اجمعين -.
اگر كسى بخواهد تشنگى و عطش ديدار آن ها را در وجود خود تخفيف دهد، زيارت مشاهد مشرفه به منزله ملاقات آن ها و ديدار حضرت غايب (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) است . آن ها در هر جا حاضر و ناظرند. هرگاه انسان به يكى از آن ها متوجه شود، مانند آن است كه به همه متوجه شده و همه را زيارت و ديدار كرده است .
گذشته از اين كه فرموده اند: شما خود را اصلاح كنيد، ما خودمان به سراغ شما مى آييم و لازم نيست شما به دنبال ما باشيد.
راه ديگر، توسل به قرآن است ، اين ها شريك قرآن هستند، بلكه با قرآن عينيت دارند. اگر چه اكثر مسلمانان به قرآن اعتقاد دارند ولى به امامت اهل بيت قايل نيستند. البته جاى شگفتى نيست كه اكثريت مسلمانان بر خطا هستند، زيرا مى دانيم كه اكثر متدينين عالم نيز مسيحى هستند كه قايل اند قرآن باطل است ! بنابراين ، اكثريت ، ميزان برترى نيست . النظر الى المصحف عباده .(122)
نگريستن به قرآن عبادت است .))
همين آرامش قلبى براى كسى كه به شمايل امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نگاه كند، نيز حاصل مى شود.(123)
خشنودى اهل بيت (عليهم السلام )
خدا كند از رضاى اين خانواده (=اهل بيت (عليهم السلام ) )كه رضاى خداست ، خارج نشويم ، اگر رضاى ديگران را بخواهيم ، پشيمان خواهيم شد و معلوم نيست كه بتوانيم تدارك كنيم .(124)
محبت صادقانه
محبت صادقانه اين است كه محبت مخالف در آن نباشد. هر كس به هركدام از اين چهارده معصوم (عليهم السلام ) محبت داشته باشد، كارش تمام است . فقط شرطش اين است كه محبتش راست باشد.(125)
دورى از بيانات اهل بيت (عليهم السلام )
به هر اندازه از بيانات اهل بيت (عليهم السلام ) دور باشيم ، از خود ايشان دوريم . ممكن است به خاطر كثرت مراجعه به احاديث براى ما علم مطالب پيدا شود و مذاق ائمه (عليهم السلام ) براى ما معلوم گردد.
اگر به واسطه عدم مراجعه ، چيزهايى از ما فوت شود كه ماءذون نباشيم ، چه عذرى خواهيم داشت ؟!(126)
بناى حسينيه
از بحرين براى اطراف ممالك اسلامى نوشته و فرستاده شد كه بناى حسينيه چه طور است ؟ از عربستان جواب دادند:
من بنى بناء للحسين ، فقد بنى بناء فى نار جهنم ! هركس بنايى براى حسين بسازد، قطعا بنايى در آتش جهنم ساخته است !
ولى مصرى ها در جواب نوشتند:
من بنى بناء للحسين ، فقد بنى بناء فى الجنه
هر كس بنايى براى امام حسين (عليه السلام ) بسازد، قطعا بنايى در بهشت ساخته است .(127)
حضور حضرت حجت در مجالس حسينى
خيلى ديده شده و گفته اند كه : حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) را در مجالس توسل يا حديث كساء حاضر ديده اند هرچند جد بزرگوارش پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بلكه حضرت امير و فاطمه زهرا و حسنين (عليهم السلام ) هم حاضر بوده اند؛ زيرا اهل كسا از آن حضرت افضل اند، ولى فضيلتى و خصيصه اى براى آن حضرت است كه براى آن ها نبود و آن طول عمر و اشراق و افاضه به اوست .(128)
هم نامه نانوشته خوانى
حضرت آيت الله بهجت فرمودند: شخصى از علماى اصفهان ، اهل معقول و منقول بود كه به مرحوم ميرزاى شيرازى اشكالاتى داشت ، لذا مطالبى نوشت نامه را علماى اصفهان امضا كردند و به نجف رفت تا نامه را به ميرزاى شيرازى بدهد. قبل از آن به خدمت مرحوم ملا فتح على سلطان آبادى رسيد و ايشان از مضمون نامه اى كه در جيب آن عالم اصفهانى بود، او را با خبر كرد. آن آقا تكان خورد و تعجب كرد و با اينكه خودش را خيلى بالا مى دانست تواضع به خرج داد، لذا به ملا فتح على گفت : به ما چيزى بفرماييد تا استفاده كنيم . فرمود: شما كه خود از علما و بزرگانيد. اصرار كرد. مرحوم ملا فتح على فرمود: به سه چيز مداومت داشته باشيد:
1. نماز اول ماه
2. زيارت عاشورا در هر روز
3. هر شب دو ركعت نماز وحشت بخوانيد و به مؤ منين و مؤ مناتى كه كسى را ندارند و از دنيا رفته اند، هديه كنيد.(129)
زيارت عاشورا
از حضرت آيت الله العظمى بهجت پرسيدند: داستان ها و قضايايى از كسانى كه پيوسته زيارت عاشورا مى خواندند و به اين صورت ، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است . نظر حضرت عالى در اين باره چيست ؟
پاسخ : متن زيارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است ؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زيارت رسيده است كه حضرت صادق (عليه السلام ) به صفوان مى فرمايد: ((اين زيارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت كن . به درستى كه من چند چيز را بر خواننده آن تضمين مى كنم : 1. زيارتش قبول شود. 2. سعى و كوشش وى مشكور باشد 3. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد.
اى صفوان ! اين زيارت را با اين ضمان ، از پدرم يافتم و پدرم از پدرش ...تا اءميرالمؤ منين (عليه السلام ) و حضرت امير نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از جبرئيل و او هم از خداى متعال ، هركدام اين زيارت را با اين ضمان ، تضمين كرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم ياد نموده كه : ((هركس اين زيارت و دعا را بخواند، دعا و زيارت وى را بپذيرم و خواسته اش هرچه باشد، برآورده سازم )).
و از سند او استفاده مى شود كه زيارت عاشورا از احاديث قدسى است و همين مطالب ، سبب شده است كه علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغوليت هاى علمى و مراجعاتى كه داشتند - به خواندن آن مقيد بودند تا جايى كه استاد ما، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى ، از خداوند خواسته بودند كه در آخر عمرشان ، زيارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض ‍ روح شوند و دعايشان هم مستجاب شد و پس از پايان اين زيارت ، درگذشتند.
شيخ صدرا بادكوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى ، آنچنان مقيد به زيارت عاشورا بود كه به هيچ عنوان ، آن را ترك نكرد و كسى باورش ‍ نمى آمد كه ايشان ، اين چنين پاى بند به عبادات و زيارت عاشورا باشد.
يكى از بزرگان هم نقل مى كردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم ، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) ديدم پيرمردى نورانى ، مشغول زيارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد كه زائر است . نزديك او رفتم ؛ حالت كشف براى من نمودار شد و حرم امام حسين (عليه السلام ) و زائران آن حضرت را كه مشغول رفت و آمد و زيارت بودند، مشاهده كردم . چندين بار ديدن وى و احوال پرسى از او و بهره بردارى از محضرش ، به زائرسرا رفتم . گفتند: ((چنين شخصى براى زيارت آمده بود و امروز اثاثش را جمع كرد و رفت )). از زيارتش نااميد نشدم و باز به وادى السلام رفتم تا شايد بار ديگر، وى را در آنجا ببينم . به آقايى كه فوق العادگى داشت و گاهى مطالبى را بيان مى كرد، برخورد كردم و او بدون پرسش ، از نيت من آگاه شد و گفت : ((آن زائر ديروزى گدى !))(130)
علاقه و توسل به اهل بيت (عليهم السلام )
از جمله ويژگى هاى آيت الله بهجت ، علاقه شديد ايشان به اهل بيت (عليهم السلام ) و توسل به آن بزرگواران مى باشد. من مكرر ديده ام كه ايشان زيارت عاشورا را با صد لعن و سلام مى خواندند.(131)
تربت امام حسين (عليه السلام )
يكى از دوستانم چند سال پيش مريض شد به گونه اى كه در ((ايران )) از معالجه او عاجز شدند. قبل از آنكه به خارج از كشور حركت كند، به خدمت حضرت آيت الله بهجت رسيد و مشكل بيمارى اش را براى معظم له مطرح كرد. حضرت آيت الله بهجت مقدارى تربت امام حسين (عليه السلام ) را جهت استشفا به او دادند. دوست ما مقدارى از تربت را خورد و چند روز بعد به خارج سفر كرد.
وقتى به خارج از كشور رفت و بيماريش را نزد پزشكان مطرح كرد و آن ها او را معاينه كردند، ديدند هيچ گونه بيمارى ندارد، لذا او را روانه ((ايران )) كردند. و تا اين زمان هم هيچ گونه مشكلى ندارد و با صحت كامل مشغول بحث و درس و از طلبه هاى بسيار موفق مى باشد.(132)
محك تجربه و آزمايش بندگى
از مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى نقل شده كه فرمود: آيا هيچ شده است كه خود را در صدق عبوديت و بندگى امتحان كنيد تا بدانيد آيا بنده خداييد يا نه ؟ به اين صورت كه فكر كنيد اگر زن و فرزند خود را به قصد زيارت ((كربلا)) مهياى سفر نموده و با زحمت فراوان و هزينه زياد همراه با خود تا لب مرز ببريد، ولى در آنجا مى بايست حرامى (مانند كشف عورت يا نظر اجنبى به همسر و دختران همراه خودتان ) را مرتكب شويد تا مقدمه خروج از گمرك و گرفتن گذرنامه و مجوز عبور از مرز باشد؛ در اين صورت خود را چگونه مى يافتيد؟ آيا با خود مى گوييد: يك حرام عيب ندارد، ما كه اين همه زحمت كشيده و هزينه نموده ايم تا به اين جا رسيده ايم ، بگذار اين حرام انجام گيرد و عبور كنيم ؛ و يا با كمال شجاعت و مردانگى و متانت مثل گل با آن همه رنج و دورى راه و تحمل مخارج و هزينه سفر، با عايله خود برمى گرديد؟ زيرا كسى كه فرموده : زيارت مستحب است و من به قصد قربت و به داعى و انگيزه امر او تا به اين جا آمده ام و متحمل اين همه خسارت شده ام ، ارتكاب حرام را جايز نمى داند و به داعى و انگيزه نهى و زجر او بايد دوباره بدون هيچ گونه نگرانى و ناراحتى برگردم ؛ چرا كه من بنده ام و مى خواستم زيارت حضرت سيدالشهداء
(عليه السلام ) را براى رضاى خدا انجام دهم ، نه براى خواهش دل خود. و اگر براى خدا است ، خدا مى فرمايد: كار حرام را انجام نده و به زيارت مرو، لذا بايد امتثال نمايم و براى او به زيارت نروم ؛
ولى اگر اين طور نكرد و برنگشت ، يقينا ناقص الايمان است ؛ زيرا خداوند سبحان مى فرمايد:
فلا و ربك لايؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا فى اءنفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما(133)