بسم الله الرحمن الرحيم
شناسنامه مبارك امام حسن مجتبى ( ع )
نام مبارك : حسن ( ع )
كنيهء شريف : ابو محمد
القاب مبارك : مجتبى ، زكى
نام پدر بزرگوار : على بن ابيطالب ( ع )
نام مبارك مادر : فاطمه زهراء ( س )
تاريخ ولادت : 15 ماه رمضان سال سوم هجرى
سال شروع امامت : سال 40 ه
سن شروع امامت : 37 سالگى
مدت امامت : 10 سال
مدت عمر مبارك : 47 سال
تاريخ شهادت : 28 ماه صفر سال 50 ه . ق
علت شهادت : سم توسط جعده دختر اشعث بن قيس / با تحريك معاويه
محل دفن : قبرستان بقيع در مدينه منوره
تعداد فرزندان : 8 پسر و 7 دختر
پيشگفتار
بسمه تعالى
سبط اكبر ، ابومحمد امام حسن بن على بن ابيطالب (عليه السلام)
پيشوا و امام دوم شيعيان جهان يكى از مظلوم ترين ، بى دفاع ترين
و تنهاترين پيشواى روحى و معنوى جهان اسلام مى باشد . امام حسن مجتبى (عليه السلام)
با اينكه بارها و بارها از سوى مقام شامخ رسالت (صلى الله عليه وآله)
مورد تحسين و تأييد و توصيه قرار گرفته است و بارها از زبان لسان وحى و رسالت به
عنوان امام و پيشوا معرفى گرديده است و در عين حال مورد شديدترين و سهمناك ترين
آماج تبليغات و حملات دوست و دشمن قرار گرفته است به حدى كه هيچكدام از پيشوايان ما
همانند ايشان مورد هجوم ، اهانت و حملهء تبليغاتى دشمن قرار نگرفته است به حدى كه
به زنده و مرده و به حيات و ممات او نيز رحم نكرده اند و همچنان به شقاوت و قساوت
خود در حق آن بزرگوار ادامه داده اند . راز اين همه حمله ومجمه و اين همه جسارت و
شقاوت و سر اين همه گستاخى و شرارت اگر آن روزها كاملا مشخص نبود امروز ما مى
توانيم به راحتى و آسانى دريابيم وعلة العلل اين همه بى ادبى ها و اهانتها را پى
گيريم ، و آن راز مهم در اين امر فشرده و كوتاه گنجانده شده است كه امام حسن مجتبى
(عليه السلام) پس از خلافت ظاهرى پنج ساله على (عليه السلام) در
برابر سيل بنيان كن تبليغات سوء و تحريكات علنى و تلقيفات باند سياسى و نژادى أموى
قرار داشت آنان كه مى خواستند فوتبال حكومت را بنا به توصيه نياى بزرگشان ،
ابوسفيان دست به دست هم به گردانند و هرگز در اختيار حريفى قرار ندهند !
امروز ما شيوههاى بيرون راندن رقيب سياسى را از گردونهء حيات اجتماعى به خوبى
درمى يابيم و با چشم غير مسلح مى بينيم رقيبان عرصههاى سياسى چگونه به رقيبان و
همدورههاى خود ، انگ و رنگ ناجوانمردانه مى زنند تا حضور او را كمرنگ جلوه دهند ؟
آرى اين شيوه ء معمول و مرسوم آن روزها به اين آسانى قابل رؤيت نبود ولى باند سياست
باز اموى ، به جبران شكستهاى بدر ، أحد ، حنين و به دنبال ضربتهاى كارى و مؤثر
جنگهاى جمل ، صفين و جهنم تر از همه به دنبال انتقام عقبه ، شيبه ، در ايام جاهلى و
جنگ بدر تمام ضربتها و انتقادها را مى خواستند در وجود امام مجتبى (عليه السلام)
خلاصه نمايند به اين ترتيب امام حسن مجتبى (عليه السلام) در برابر
هجومهاى سهمگين تبليغاتى و فعاليتهاى سياسى و حركتهاى ايذائى وارتجاعى ، و بازگشت
به انتقامهاى دوران جاهلى قرار دارد و هزاران حيف كه او اصحاب و ياران دلسوز و آگاه
و مجربى نداشت از اينرو امام مجتبى (عليه السلام) مظلوم ترين و تنهاترين ولى
ياورترين معصوم تاريخ اسلام به شمار مى آيد كه اين نوشته بازگو كننده ء بخشى از آن
مظلوميتهاست .
دكتر عقيقى بخشايشى
ارديبهشت 1381
بخش اول ولادت ، عصر زندگى و خصوصيات روحى
ميلاد مسعود
15 رمضان سالگرد
شكوهمند ميلاد سبط اكبر ، قهرمان مقاومت و شكيبايى ، نخستين سلالهء پاك رسالت (صلى الله عليه وآله)
حضرت امام حسن مجتبى فرزند على مرتضى (عليه السلام) مى باشد .
(1)
نخستين فرزند على و فاطمه در شب نيمهء ماه رمضان به سال سوم هجرت ديده به جهان گشود
. ولادت او در پاك ترين و شامخ ترين خاندان عترت و طهارت انجام پذيرفت او تحت تربيت
و پرورش پدرى همچون على (عليه السلام) و مادرى مانند فاطمه (عليه السلام)
صورت گرفت و در اثر اين تربيت بود كه جهانى از صفا و صميميت و مكارم اخلاق و
صفات حميده را با خود به ارمغان آورد . با رفتار و روش و اخلاق و سلوك و منش خود ،
عوامل انبساط خاطر و سرور قلبى نياى بزرگش پيامبر بزرگوار را فراهم ساخت ووجود او
بهجت و سرور و شادى خاصى در خاندان رسالت برانگيخت چون او هم همانند اسمش زيبا ، و
هم داراى اخلاق حميده و صفات پسنديده و و الا بود به حدى كه تا آن روز كمتر نظير آن
ديده شده بود .
پيامبر عاليقدر اسلام هنگامى كه از سفر كوتاه خود ، به مدينه باز مى
گشت و طبق شيوه ء سنيه خود ، نخست به خانه فاطمه (عليه السلام) سر مى زد اين
بار در خانه فاطمه با خبر مسرت بخش ولادت نخستين ثمره ء وجود خود ، رو به رو شد و
نوزاد كه در قنداق زرد رنگى پيچيده شده بود در اختيار نياى بزرگش قرار گرفت .
پيامبر عاليقدر اسلام با لحن عتاب آميزى فرمود : مگر من به شما نگفته ام كه بچه را
در قنداق زرد رنگ نپيچيد . في
الفور پارچه سفيد آماده كردند و آنگاه نوزاد را با قنداقهء سفيد ، در آغوش نياى
بزرگ و مهربان خود قرار دادند . پيامبر اسلام اين نوزاد عزيز را به آغوش خويش كشيد
و نوازش كرد . در گوشهاى راست و چپش ، كلمه ى توحيد و اذان خواند و سپس با خوشحالى
خاصى گفت : من نام اين پسر را حسن گذاشتم ، پس از نامگذارى دستور داد گوسفندى براى
نوه اش عقيقه نمودند تا گوشت آن را توزيع نمايند به اين ترتيب نوزاد را بيمهء
آسمانى نمودند . و اين عمل تا آن روز ميان اعراب و مسلمانان رايج نبود و از آن روز
تشريع گرديد پيامبر اسلام در دعاى عقيقه اين چنين فرمود : گوشت و استخوان و موى
گوسفند فداى گوشت و استخوان و خون و موى حسن گردد و اين قربانى محمد و خاندانش را
از آسيب دور دارد . سپس دستور داد از اين گوشت خورده شود و به ديگران نيز خورانده
گردد و يك ران گوسفند را به قابله هديه نمايند .
نمايشگر اخلاق محمد (صلى الله عليه وآله)
نخستين نوزاد خاندان رسالت ، آيينه تمام نماى سيماى اخلاقى و سيرهء عملى نبوى (صلى الله عليه وآله)
بود ، همه محمد را در نوه اش حسن تماشا مى كردند و پيامبر اسلام نيز عشق و علاقهء
خاصى به اين نوزاد ابراز مى داشت از فرط علاقه و محبت و از روى استعداد و لياقتى كه
در اين ذخيرهء دوران سراغ داشت . درباره ء او و برادر ارجمندش امام حسين (عليه السلام)
مى فرمود : حسن و حسين دو امانت من ، ميان امت من هستند آنان سروران
جوانان بهشتى هستند . يا اينكه مكرر مى فرمود : خدايا من اين فرزند را دوست مى دارم
. خدايا تو نيز دوست دار آن كس را كه او را دوست دارد . گويى پيامبر اصرار
داشت مردم اين علاقهء شديد را تماشا كنند و اين خاطره را در آينده نيز به ياد آورند
و حق محمد (صلى الله عليه وآله) را در مورد نوادگانش به خوبى رعايت نمايند .
فضائل اخلاقى و معنوى
امام حسن مجتبى
(عليه السلام) نمونه و الگوى اخلاق و رفتار صحيح اسلامى بودند اخلاق و رفتار
و انديشههاى او از يك شخصيت معنوى و الهى حكايت داشت او جزء آن پنج نفر
نور پاكى بود كه خداوند متعال رجس و پليدى را از آنان زدوده است و آنان را پاك و
پاكيزه نموده است و اين امر از القاب و اسامى كه به آن حضرت داده اند كاملا مشخص مى
باشد چون از القاب متعدد او يكى : زاهد - زكى - بر - نقى - مجتبى مى باشد . پيامبر
اكرم (صلى الله عليه وآله)
فرمود : كسى كه مرا دوست مى دارد مى بايست اين دو ( حسن و حسين ) را دوست بدارد (
من احبنى فليحب هذين ) .
(2)
و در مكارم اخلاق او توجه به حديث زير گوياى واقعيت اساسى است . امام صادق (عليه السلام)
فرمود عادت امام مجتبى (عليه السلام) اين بود كه با پاى پياده
به حج مى رفت ، هرگاه يادى از : مرگ ، قبر ، بعث ، نشور ، صراط و . . . مى نمود ،
اشك مى ريخت . او 25 بار حج به جاى آورد و پياده راه مكه و مدينه را طى مى نمود .
او 2 بار همه دارائى خود را در راه خدا قسمت كرد . ( و كان اذا حج ماشيا وكان اذا
ذكر الموت بكى ، واذا ذكر القبر بكى واذا ذكر البعث والنشور بكى واذا ذكر المر على
الصراط بكى
(3)
. ان الحسن بن على حج خمسة عشرين حجة ما شيا وقاسم الله ماله مرتين ) [ وفى خبر
قاسم ثلاث مرات ] .
مردى از اهل شام كه در مدينه ، آن حضرت را بى حرمتى كرد ( تحت
تأثير شايعات معاويه قرار داشت ) هنگامى كه مورد تفقد امام قرار گرفت و گفت : الله
اعلم يجعل رسالته . . . مركوب خود را به طرف خانه آن حضرت برگرداند و مهمان آن حضرت
شد و با عشق و محبت به اهلبيت از خانه بيرون رفت .
(4)
يكى از غلامان او جنايتى كرده بود كه بايد كيفر مى شد . او خواند والكاظمين الغيظ -
امام فرمود : كظمت غيظى - خواند والعافين عن الناس ، فرمود : عفوت عنك ، خواند :
والله يحب المحسنين ، فرمود : أنت حر لوجه الله تو در راه خدا آزاد هستى .
(5)
برخى از خصوصيات روحى او
در وجود او برترين نشانههاى انسانيت ، متبلور بود او به
همه محبت مى كرد به مردم و
رفع نيازهاى آنان عشق مى ورزيد او سه نوبت دارايى خود را ميان مستمندان تقسيم
نمود و دو نوبت تمام دارايى خود را در اختيار نيازمندان گذاشت . و در طول زندگى خود
بيست و پنج بار به زيارت خانه ى خدا بار بست و با وجود آنكه مركب سوارى در اختيار
داشت . ولى پياده و گاهى پا برهنه به اين سفر روحانى اقدام مى ورزيد تا در پيشگاه
الهى ، از ادب و خضوع و الا ، واجر و پاداش وافرترى برخوردار گردد .
(6)
شجاع و دلير
او فرد شجاع و دلير و سخنور بى باك بود ، در ميان مردم از وجهه و
اعتبار اجتماعى شگفت انگيزى برخوردار بود و از صفاى ذهن وقريحهء خدادادى به حد كامل
بهره داشت او در بيان عقايد و نظريات اجتماعى و شخصى ، كوچك ترين واهمه و هراسى
نداشت و در راه پيشبرد اهداف اسلام ، از هر گونه جانبازى و فداكارى دريغ نمى ورزيد
. چندى پس از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
يك روز دو برادر در سنين كودكى با حالت افسرده و پژمرده به مسجد رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
رفتند و از آستان در مسجد ، مرد ديگرى را بر عرش منبر ديدند . حسن شجاع و دلير با
آن حالت حساسيت فوق العاده وقتى ديد منبر پدر بزرگش ، زير پاى يك فرد ديگرى قرار
دارد فرياد زد : از جاى پدرم بيا پايين ، تو چه حقى دارى بر جاى پدرم بنشينى ؟ آن
مرد از سخن فرو ماند سكوت غم آلودى فضاى مسجد را برگرفت . و دوران خطابههاى پرشور
رسول الله (صلى الله عليه وآله)
در ميان حاضرين تداعى گرديد . بالأخره آن مرد ، با زبان لكنت بار فرياد كشيد : راست
مى گويى اينجا جاى پدر تو است . (7)
اين روحيه اعتراض و اين جوش و خروش در وجود او رشد و نمود داشت و اين روح پرخاشگرى
در مواقع حساس تاريخ اسلام ، خود را نشان داد در دوران عثمان در ميان خون و آتش
انقلابيون ، در جنگ جمل در ميان تيربارانهاى شديد هودچيان عايشه ، در جنگ صفين در
آن معركه ى عظيم بين سپاه اسلام و سپاه كفر ونفاق ، بالأخره در تمام
صحنهها و كارزارها ، جوهر ذات خود را نشان داد و لياقت و شايستگى و شجاعت و
برجستگى روحى خود را به منصه ى بروز رساند و او به عنوان يك عنصر شجاع و متحرك در
جوامع اسلامى شناخته گرديد . او در كارزارهاى پدر نقش مؤثر و مفيدى را ايفاء نمود .
دفاع از مظلوم
نخستين بار كه امام حسن (عليه السلام) به عنوان يك خطيب
زبردست با سخنان خود از ستمديده اى دفاع كرد در سال سى و چهارم هجرى در بدرقهء
صحابى بزرگ ابوذر غفارى آن مجاهد شجاع و سترگ اسلام بود كه خليفه وقت ، دستور تبعيد
او را صادر كرده بود و تأكيد داشت كه هيچ كس حق صحبت با او را ندارد امام على و
فرزندانش تا بيرون شهر او را بدرقه نمودند . امام حسن (عليه السلام) در
خطابه اى در اين مراسم توديع ، چنين فرمودند : افسوس كه بدرقه كنندگان خواه و
ناخواه بايد بازگردند ، و وداع كنندگان بايد حقيقت تلخ و ناگوار وداع را در چند
كلمه به زبان آورند و اگر نه همگان درك مى كردند كه مرحلهء وداع ، مرحله دشوار و
حسرت وداع كنندگان هرگز پايان نخواهد يافت . اى عم گرامى ! هم اكنون مى بينى كه ما
به بدرقه آمده ايم دنيا را تحقير كن و در برابر فريب و تهديدهايش به روز مرگ بينديش
، و بر اين شكنجهها و تلخى ها شكيبا باش ! زيرا روزگارش اندك و عمرش كوتاه مى باشد
. به وراى اين دنيا كه جهان جاويد و جايگاه عرضه ى حقايق است اميدوار ، بردبار و
صبور باش تا روز رستاخير رسول اكرم (صلى الله عليه وآله)
را از خود خشنود و راضى بيابى ! (8)
بلاغت و فصاحت او
فرزندان نبوت و رسالت ، كانونهاى فصاحت و بلاغت و منابع سرشار
علم و حكمت هستند امام حسن يكى از آن مشعلهاى درخشان بلاغت و فصاحت دودمان نبوى (صلى الله عليه وآله)
است كه كلمات و ابزارى تفهيم و تفهم عموما در اختيارش قرار دارند . هنوز كودك است
كه مادرش فاطمه مى بيند او بالشها را روى هم مى گذارد و براى خود
منبر مى سازد و آن وقت روى آن مى نشيند و خطابه ايراد مى كند . مادر از طرز أداى
سخن او سخت خوشحال و شادمان است و مى گويد : به ! به ! چه خوب حرف مى زنى ، و چه
نيكو پروردگار خود را ستايش و توصيف مى نمايى ؟ و چه فصيح و بليغ به سخن مى پردازى
؟ در اثر تشويق مادر حسن هر روز شيرين تر و لطيف تر از روز پيشين ، سخنرانى مى كند
و گفتههاى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
را كه در مسجد ايراد كرده است در خانه بازگو و تكرار مى نمايد ولى جز مادر و
خواهر و برادر كسى از اين سخنرانيها آگاهى ندارد . روزى فاطمه مطلب را به همسرش على
(عليه السلام) تعريف مى كند و مى گويد دوست نمى دارى پاى سخن و منبر فرزندت
بنشينى ؟ على (عليه السلام) مى فرمايد چگونه دوست ندارم ؟ على فردا موقع
سخنرانى در گوشه اى خود را پنهان مى سازد تا به سخنان دلبندش گوش فرا دهد . امام
حسن (عليه السلام) بر عرش منبر قرار مى گيرد ، ولى با لكنت زبان رو به رو مى
شود و نمى تواند درست اداى كلمات نمايد : مادر چه شده است كه امروز با لكنت صحبت مى
كنى ؟ تو كه زبانى روان همچون شمشير برنده داشتى ؟ حسن پس از مكث كوتاهى مى گويد :
احساس مى كنم : روح بزرگ و شخصيت وارسته اى به سخنانم گوش فرا مى دهد من در برابر
عظمت او از سخنانم باز ايستادم .
(9)
در اينجا على (عليه السلام) از پشت پرده در مى آيد وحسن را به آغوش مى
كشد و تشويق و تمجيد فراوان به عمل مى آورد .
عصر زندگى او
عصر زندگى امام حسن
مجتبى (عليه السلام) را به سه مرحله مى توان تقسيم نمود كه هر سه مرحله ،
خصوصيات و ويژگى هاى خاص خود را دارد :
1 . امام (عليه السلام) در عهد نبوى (عليه السلام) .
2 . امام (عليه السلام) در عهد علوى (عليه السلام) .
3 . امام (عليه السلام) در عهد تاريك أموى .
1 . امام در عهد نبوى (صلى الله عليه وآله)
هفت سال از زندگى امام حسن مجتبى (عليه السلام) در عهد نبوى (صلى الله عليه وآله)
سپرى گرديده است اين ايام بهترين و فرخنده ترين ايام زندگى آن پيشواى معصوم (عليه السلام)
مى باشد . از لحظههاى ولادت ، تا ايامى كه جد بزرگوارش به لقاى
الهى شتافت ، دائم همراه جد گرامى اش در مسجد ، خانه ، كوى وبرزن بود او را روى
زانوانش مى نشاند و گاهى به صورت شتر سوارى بر كول آن بزرگوار مى رفت و گاهى در
مسجد در منبر به سراغ جدش مى رفت و پيامبر خدا مى فرمود : الحسن والحسين سيد اشباب
اهل الجنة ، هما امامان قاما أو قعدا .
(10)
حسن و حسين سروران جوانان بهشتى هستند آنان هر دو امام و پيشوا هستند خواه قائم به
امور امامت باشند يا نشسته و محروم از اجراى امور امامت باشند . حضور امام حسن در
محضر پيامبر خدا و اظهار علاقه و عنايت آن بزرگوار به اين دلبند عزيزش ، مطالب
خواندنى و شيرينى دارد كه در جاى كتاب خواهد آمد .
فضائل حسنين ( عليها السلام )
1 . اسماء دختر عميس گفت : وقتى فاطمه (عليه السلام) حسن (عليه السلام)
را به دنيا آورد ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
از سفر بيامد و فرمود : اسماء پسرم را بياور من حسن را كه به پارچهء زردى پوشانيده
بودم ، بر رسول خدا دادم . رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
آن پارچه را انداخت و فرود : مگر نگفتم هيچ كودكى را در پارچهء زرد قنداق نكنيد ؟
پس من كودك را به پارچهء سفيدى پيچيدم و به آغوش رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
دادم آن حضرت به گوش راست او اذان و به گوش چپش اقامه گفت . و از على (عليه السلام)
پرسيد : او را چه نام نهاده اى ؟ عرض كرد : از شما سبقت نمى گيرم .
فرمود : من نيز از پروردگارم سبقت نمى گيرم ، پس جبرئيل نازل شد و پيام آورد كه :
پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد : نام او را همانند نام فرزند هارون بگذار چون
على (عليه السلام) نسبت به تو به منزلهء هارون است نسبت به موسى . جز اين
كه بعد از تو ديگر پيغمبرى برگزيده نخواهد شد . رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
از جبريل پرسيد نام پسر هارون چه بود ؟ گفت : شبر بود ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : زبان من عربى است جبرئيل گفت : نام او را حسن بگذار بعد از يك سال كه حسين
(عليه السلام) به دنيا آمد همين مسأله پيش آمد ، جبرئيل دستور داد او را به
نام پسر ديگر هارون ، شبير نام بگذار . باز رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : زبان من عربى است ، و جبرئيل گفت : او را حسين نام بگذار .
2 . ابوهريره گفت : خدا را به شهادت مى طلبم كه با رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
بيرون رفتيم در بين راه آن حضرت صداى گريهء حسن و حسين (عليه السلام) را
شنيد با شتاب به طرف فاطمه (عليه السلام) رفت و شنيدم كه پرسيد بچههايم چرا
گريه مى كنند ؟ گفت : از تشنگى . رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
برگشت تا از مشكى كهنه ، آبى پيدا كند ولى در آن از آب خبرى نبود ، آنگاه به مردم
فرمود : آيا كسى از شما آب دارد ؟ كسى حتى قطره ء آبى نداشت ، يكى از بچه ها را از
فاطمه گرفت . رسول خدا او را به سينه اش چسبانيد و زبان خود را در دهان او گذاشت و
كودك شروع به مكيدن كرد تا آرام شد او را به مادرش داد و ديگرى را گرفت او را نيز
بدين ترتيب سيراب نمود .
(11)
3 . ابن ابى نعيم گفت : نزد عبد الله پسر عمر بودم كه مردى درباره ء خون پشه ،
از وى سؤال كرد ، عبد الله بن عمر پرسيد أهل كجائى ؟ گفت : اهل عراقم ، عبد الله رو
به حضار كرد و گفت : اين مرد را بنگريد كه از خون مگس مى پرسند در حالى كه همينها
خون پسر پيغمبر را ريختند من خود از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
شنيدم كه مى فرمود : حسن و حسين دو ريحانهء من از دنيايند .
(12)
4 . جابر روايت كرده است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
به على (عليه السلام) فرمود : سلام بر تو اى پدر دو ريحانهء من ، جان تو و
جان دو ريحانهء من ، زيرا به زودى دور ركن تو فرو مى ريزد آن روز
خدا خودش به داد تو برسد . يعنى تو را به خدا مى سپارم . چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
از دنيا رفت ، على (عليه السلام) فرمود : اين يكى از آن دو ركن بود كه رسول
خدا (صلى الله عليه وآله)
خبر داد و چون فاطمه از دنيا رفت ، فرمود اين ركن دوم بود كه فرو ريخت .
(13)
5 . أنس بن مالك گفت : بسيار مى شد رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
مى شدم را ملاقات مى كردم و مى ديدم حسن و حسين ( عليها السلام ) بر روى سينهء
ايشان نشسته اند و آن حضرت مى فرمايد : اينها دو ريحانهء من از اين امتند .
(14)
6 . انس بن مالك مى گويد : از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
سؤال شد محبوبترين اهل بيت تو كيست ؟ فرمود : حسن و حسين ( عليها السلام ) . هر كس
حسن و حسين ( عليها السلام ) را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر كس آنها را
دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است .
(15)
7 . اسامة بن زيد گويد : پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)
درباره ء حسن و حسين ( عليها السلام ) فرمود : اين دو تا پسران من و پسران دخترم
هستند ، خدايا من اين دو تا را دوست مى دارم تو هم دوست بدار آنها را و كسانى را كه
آنها را دوست مى دارند .
(16)
8 . سلمان فارسى گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
درباره ء حسن و حسين ( عليها السلام ) مى فرمود : هر كس اين دو تا را دوست بدارد ،
من هم او را دوست مى دارم و هر كس را من دوست داشته باشم ، خداوند نيز او را دوست
مى دارد ، و هر كسى را كه خدا دوست بدارد ، داخل بهشت مى كند . و هر كس اين دو تا
را دشمن بدارد ، من او را دشمن مى دارم و هر كسى را كه من دشمن داشته باشم ، خدا هم
او را دشمن مى دارد و كسى را كه خدا دشمن بدارد ، او را داخل جهنم مى كند و براى او
عذاب آماده است .
(17)
9 . حاكم به سند خود از سلمان روايت كرده است كه گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
شنيدم كه مى فرمايد : حسن و حسين ( عليها السلام ) دو پسر منند هر كس آنها را دوست
بدارد ، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد ، خدا او را دوست مى دارد و هر
كسى كه خدا او را
دوست بدارد ، داخل بهشت مى كند و هر كس حسن و حسين را دشمن بدارد ، مرا دشمن
داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد ، خدا او را دشمن مى دارد ، و هر كسى را خدا دشمن
بدارد ، او را داخل آتش مى كند . ( حاكم مى گويد : اين حديث طبق شرط بخارى و مسلم
صحيح است )
(18)
10 . انس بن مالك گفت : حسن و حسين ( عليها السلام ) شبيه ترين مردم به رسول خدا
(صلى الله عليه وآله)
بودند . و به اين مضمون روايات متعددى وارد شده است .
(19)
11 . ابوسعيد خدرى گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : حسن و حسين ( عليها السلام ) آقايان جوانان بهشت هستند .
12 . ابن ماجه در صحيح خود در باب فضائل اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
به سند خود روايت كرد از ابن عمر كه گفت : رسول خدا فرمود : حسن و حسين ( عليها
السلام ) سرور جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان بهتر از آنهاست .
13 . زر بن حبيش از حذيفه روايت كرده كه گفت : در سيماى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
آثار سرور و خوشحالى ديديم عرض كرديم اى رسول خدا ! در سيماى تو امروز آثار خوشحالى
مى بينيم ؟ فرمود : چرا خوشحال نباشم كه امروز جبرئيل بر من نازل شد ، و مژده داد
كه حسن و حسين ( عليها السلام ) سيد جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آنها أفضل وبرتر
است .
14 . ابن عباس از پيامبر بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله)
روايت كرده است : حسن و حسين ( عليها السلام ) سيد جوانان اهل بهشتند و هر كس اين
دو را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر كس اينها را دشمن بدارد ، مرا دشمن
داشته است .
15 . عقبة بن عامر گفت : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : هنگامى كه اهل بهشت در بهشت استقرار يافتند ، بهشت مى گويد : خدايا آيا به
من وعده نفرموده بودى كه مرا به دو ركن از ركنهايت زينت بخشى ؟ خداوند مى فرمايد :
آيا تو را با حسن و حسين ( عليها السلام ) زينت ندادم ؟
رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : آن وقت بهشت به خود مى بالد مانند باليدن عروس .
16 . ابن عباس گفت : روزى با رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
بوديم كه فاطمه (عليه السلام) در حالى كه گريه مى كرد ، به رسول خدا وارد شد
رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : پدرت به قربانت چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد : حسن و حسين (عليهما
السلام)
از خانه بيرون رفته اند و نمى دانم شب را كجا به سر مى برند . فرمود : گريه منما :
خدايا آن دو را حفظ مى كند ، چيزى نگذشت كه جبرئيل نازل شد و گفت : اى محمد غم مخور
آنان در باغ بنى نجار هستند ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
با اصحابش به باغ بنى نجار آمدند ديدند كه حسنين ( عليها السلام ) دست به گردن هم
خوابيده اند . رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
بى اختيار خود را به روى آن دو انداخت ، شروع به بوسيدن آنان كرد تا بيدار شدند ،
حسن (عليه السلام) را به شانهء راست و حسين (عليه السلام) را به
شانهء چپ خود ، سوار كرد و به راه افتاد . ابوبكر گفت : اى رسول خدا يكى از آن دو
را به من بده ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : نعم المطى مطيهما ونعم الراكبان هما وأبوهما خير منهما حتى أتى المسجد . چه
خوب شترى است مركب آنان و چه سوارههاى خوبى هستند آن دو ، و پدرشان از آن دو بهتر
است تا به مسجد رسيدند . رسول خدا همچنان ايستاده بود و بچه ها هنوز روى شانههايش
بودند ، خطاب به مسلمانان فرمودند : مردم مى خواهيد شما را به بهترين افراد بشر از
نظر جد وجده راهنمائى كنم ؟ همه گفتند : بلى اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : حسن و حسين ( عليها السلام ) كه جدشان رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
خاتم پيامبران است وجده شان خديجه دختر خويلد كه سيده ء زنان اهل بهشت است . آيا مى
خواهيد شما را به بهترين افراد بشر از نظر عمو و عمه راهنمائى كنم ؟ گفتند : بلى اى
رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود : حسنين ( عليها السلام ) چون عمويشان جعفر و عمه شان ام هانى است . اى مردم
! مى خواهيد شما را به بهترين افراد بشر از نظر خاله و دائى راهنمائى كنم ؟ همه
گفتند : بلى . فرمود : باز هم حسن و حسين ( عليها السلام ) چون دائى آنان قاسم پسر
رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
و خاله شان زينب دختر رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
است آنگاه فرمود : خدا مى داند كه
حسن و حسين ( عليها السلام ) و عموها و عمه ها و دوستانشان در بهشت و دشمنانشان
در آتشند .
2 . در عهد علوى (عليه السلام)
امام حسن مجتبى مدت 37 سال تمام با پدر
بزرگوارش على (عليه السلام) زندگى كرده است اين دوره از زندگى آن عزيز ،
همراه با تنشها و اضطرابات و حوادث بس بزرگ در صدر اسلام بوده است . در سنين هفت و
هشت سالگى با چشم خود غصب شدن حقوق اهل بيت (عليه السلام) را مشاهده مى
نمايد كه چگونه مادرش حضرت زهرا (عليه السلام) در ارتباط با مغصوب شدن فدك ،
تلاش و كوشش دارد و از سوى ديگر حق ولايت و سرپرستى امت اسلامى كه بنا به تصريح
پيامبر بزرگوار اسلام در غدير ، و ديگر مناسبتها ، بر عهده ء پدر عاليقدرش قرار
داشت و اين حق مسلم با ترفندهاى سياسى و نقشههاى از پيش طرح شده از دست صاحبش
بيرون آورده مى شود و در اختيار ديگران قرار مى گيرد . در اين مدت ، رحلت مادر و
دفن غمبار او اين كودك را در غم تنهايى فرو مى برد آنگاه دوران معاويه و حمايت گران
سياست باز او پيش مى آيد با اينكه پدر ارجمندش با اجماع و اتفاق مسلمين و اصحاب حل
و عقد به عنوان خليفه و جانشين پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)
در آمده است در عين حال شيطنت و فريبكارى و خريد آراء مردم ، بخش اعظمى از مناطق
معمورهء مسلمانان را در اختيار مى گيرد و در شام و شامات ادعاى خلافت مى نمايد و
اين ادعاى ناحق منجر به جنگهاى جمل ، نهروان وصفين مى گردد كه بخش اعظم حيات سياسى
و اجتماعى امام را به خود مشغول مى دارد و در پايان ، آن اتفاق نارواى سياسى رخ مى
دهد كه نمى بايست صورت پذيرد و آن تعيين حكميت نوظهور از دو طرف متخاصم بود كه
بالأخره كارها به نفع معاويه و به ضرر عراقيان ، تمام مى گردد .
در نهج البلاغه
مستندترين منبع موجود از عهد علوى ، چند بار نام امام حسن مجتبى (عليه السلام)
آمده است كه موقعيت او را به خوبى نشان مى دهد . يك بار در خطبه 207 درمورد
امام حسن مجتبى (عليه السلام) از لسان پدر مهربان و مشفق چنين مى خوانيم :
1 . إملكوا عنى هذا الغلام لايهدنى فأننى انفس لهذين ( الحسن والحسين ) على الموت ،
لئلا ينقطع بهما نسل رسول الله (صلى الله عليه وآله)
. از سوى من از اين دو نوجوان مواظبت كنيد و به همراه آمدن آنان ، با من جلوگيرى
كنيد ( تا وارد معركه قتال نگردند ) و من نگرانم از اينكه اين دو را مرگ فرا گيرد و
با كشته شدن آنان ، نسل رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
منقطع و بريده گردد . سيد رضى گويد : جمله املكو عنى هذا الغلام از برترين و بهترين
سخنان مى باشد . اين سخن مولى مى رساند كه امام حسن و حسين در جنگ صفين حضور مؤثرى
داشته اند و خود را به قلب سپاه معاويه مى زدند به حدى كه امام (عليه السلام)
توصيه مى دارد آن دو را مراقب باشند و نگذارند بيش از حد خود را وارد صحنه
سازند ، تا نسل رسالت حفظ گردد .
2 . بار ديگر در خطبه 31 نهج البلاغه ، امام حسن مجتبى را با دلسوزى كامل مورد
عنايت و وصيت خود قرار مى دهد و در خطبه مفصلى او را طرف خطاب سفارشهاى ارزنده و
سازنده خويش قرار مى دهد فرازهايى از آن خطبه چنين است : من الوالد الفائى ، المفرج
للزمان ، المدبر العمر . . . الى المولود المؤمل مالايدرك ، و الظاعن عنها غدا .
فإنى اوصيك يا نبى بتقوى الله و لزوم امره وعمارة قلبك بذكره ، والأعتصام بحبله . .
. اى بنى انى وان لم اكن عمرت عمر من كان قبلى ، فقد نظرت في اعمالهم وفكرت في
أخبارهم وسرت في آثار هم حتى عدت كأحد منهم . . . .
(20)
[ از پدرى كه در آستانه فنا وزوال قرار گرفته است و چيرگى طبيعت را پذيرا است .
زندگى را پشت سر نهاده است ، به گردش روزگار گردن نهاده است ، نكوهندهء اين جهان
است به فرزندى كه آرزومند چيزى است كه آن را درنمى يابد و روندهء راهى است كه سر از
جهان نيستى درآورد . . . ] پسرم ، تو را به تقواى الهى توصيه مى كنم ، به ملازمت
امر پروردگار مى خوانم و به چنگ زدن به ريسمان الهى فرا مى خوانم . پسرم ! من هر
چند در بين گذشتگان نزيستهام ولى در اعمال و كردار آنان تأمل كرده ام و در اخبار
آنان سير نموده ام و در آثار بجا مانده از آنان سير و سياحت كرده ام اكنون
همانند آنم كه يكى از آنان مى باشم در پايان خطبه او را دعا مى كند و خير دنيا و
آخرت را بر او مى طلبد .
بار سوم در نهج البلاغه در خطبه 24 در مقام وصيت به امام
حسن مجتبى (عليه السلام) مى فرمايد : حسن بن على مال مرا عهده دار شود خود
از آن مصرف كند و به ديگرى هم ببخشد آن سان كه روا بود و شايسته اگر براى حسن ،
حادثه اى پيش آيد و حسين زنده باشد او بدين كار بپردازد و وصيت را انجام دهد چنان
كه بايد و شايد . دو پسر فاطمه - حسن و حسين - را از صدقهء على همان است كه از آن
ديگر پسران است من انجام اين كار را به عهده ء پسران فاطمه مى گذارم تا خشنودى خدا
را بدست آورده باشم و به رسول او نزديكى جويم و پاس حرمت او و خويشاوندى او را
داشته باشم .
(21)
بار چهارم در نهج البلاغه در خطبه 73 حسن و حسين را در مقام شفاعت مروان بن حكم مى
بينيم وعلى (عليه السلام) بنابر خواست آنان ، مروان را رها مى سازد سپس
اظهار مى دارند اجازه ء مى فرمائيد كه او با شما بيعت نمايد ؟ امام (عليه
السلام)
در پاسخ مى فرمايد : مگر او يك بار پس از كشته شدن عثمان با من بيعت نكرد ؟ مرا
به بيعت چنين فرد پيمان شكنى نيازى نيست كه با دستى همچون دستان جهود مكار بيعت كند
ولى در نهان آن را بشكند و كنار بگذارد !
(22)
بار پنجم در مقام عتاب به ابن عباس كه گويا بخشى از بيت المال را مورد تصرف
خويش قرار داده است در خطبه 41 چنين مى خوانيم : به خدا اگر حسن و حسين هم چنان مى
كردند كه تو كردى از من روى خوشى نمى ديدند و به آرزويى نمى رسيدند تا آنكه حق را
از آنان بستانم و خسارتى را كه در اثر ستم آنان ، پديدار گشته است نابود گردانم .
(23)
بار ششم در سخنان برگزيده اش كلام 38 فرزندش امام مجتبى را به چهار چيز توصيه مى
نمايد . جائى كه مى فرمايد : بالاترين ثروت عقل است ، بزرگترين فقر ، احمقى و
نادانى است گرامى ترين حسب ، حسن خلق و خوش رفتارى و وحشتناك ترين وحشتها ، عجب و
خود بزرگ بينى است .
(24)
و بار هفتم در نهج البلاغه در كلام 416 به فرزندش توصيههايى دارد كه عموما در مسير
هدايت مى باشد . بار هشتم و آخرين بار پس از ضربت خوردنش ، هر دو برادر حسن و حسين
را مورد توصيه و سفارش قرار مى دهد جائى كه در نامه 47 مى فرمايد : اوصيكما بتقوى
الله وان لاتبغيا الدنيا وان بغتكما . . . شما را سفارش مى كنم به پروا داشتن از
خدا و اين كه دنيا را طلب نكنيد هر چند دنيا پى شما آيد . آنگاه در ارتباط با
انتقام و قصاص ، يا عفو و گذشت در مورد ابن ملجم به آنان سفارشى مى نمايد . اينها
مجموع حيات معمول و معقول امام حسن مجتبى (عليه السلام) ، در عهد علوى مى
باشد كه با مستندات توأم بود .