شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

عبد الوهاب

- ۹ -


81 و 82 اكرم الادب حسن الخلق ، و اكرم النّسب حسن الادب .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بزرگوارانه‏ترين ادب خوشخويى ، و كريمترين تبار نيكويى ادب است .

شارح گويد : يعنى هر كه بخواهد كه در او نيكوترين ادبها و خوها جمع شود و بهترين خصلتها و فضايل را به دست آورد بايد در نيكو كردن اخلاقش و تصفيه احوالش بكوشد ، چه آن كه خوشخويى اصلى جامع است كه همه كمالات انسانى را دارد و كاملترين سبب براى ريزش بخششهاى الهى است [ 69 ] ، مگر نمى‏بينى كه خداوند متعال پيامبرش را به صفتى اختصاص داده و او را به امرى ستوده است كه ديگر مخلوقات خود را به مانند آن نستوده است ، و فرموده است : همانا اى پيامبر تو داراى خلقى بس بزرگ مى‏باشى (70) ، و از انس روايت شده كه گفت : از رسول خدا سؤال شد : كدام مؤمن ايمانش كاملتر است ؟ حضرت جواب داد : آن كه اخلاقش نيكوترين باشد .

حسن بصرى در تفسير اين آيه : وثيابك فطّهر گفته است : يعنى اختلاقت را نيكو كن (71) ، در رساله قشيريّه چنين آمده است .

پس هر گاه به خوشخويى و بزرگوارى ادب متّصف باشى افسوس مخور كه ارجمندى ريشه و برترى تبار در تو نيست چون به تبارى كه با نيكويى ادب همراه نباشد اعتنايى نشود چنان كه مى‏بينى .

83 اوحش الوحشة العجب .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بدترين وحشتها خويشتن بينى است .

شارح گويد : وحشت خلوت كردن و غم خوردن است ، و اعجب بنفسه و برايه به صورت فعل مجهول معجب ، به فتح ( ج ) است ، يعنى چيزى كه مورد عجب واقع شده و اسم آن عجب است در مختار الصحاح چنين آمده است .

يعنى در هر كسى كه خودپسندى و خودرايى ( استبداد به رأى ) باشد در ترس و اندوه باقى مى‏ماند هيچ كس بدو نزديك نشود و همنشينى با او ننشيند بلكه همه از همنشينى او روى بر مى‏تابند ، و او در كنج خلوت و تنهائيش غمگين مى‏ماند .

84 اغنى الغنى العقل .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بزرگترين توانگريها عقل است .

شارح گويد : هر كه داراى خردى سالم و طبيعى راست و استوار باشد او توانگرترين مردم است اگر چه برايش ثروتى و مالى هم نباشد چون نيازمندى مالداران به خردمندان بسى بيشتر و كاملتر از نياز آنها به توانگران است .

و بايد بدانى كه ظاهر اين كلمه با معناى گفتار پيشين امام ( ع ) : « افقر الفقر الحمق » يكى است ، و همچنين مفهوم اين كلمه با منطوق آن كلمه يكى است پس هر يك از آن دو كلمه توضيح دهنده ديگرى است و تصريحى است بر آنچه التزاما فهميده شده .

85 الطامع فى وثاق الذّل .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : طمع كننده در بند خوارى است .

شارح گويد : يعنى تا مى‏توانى پيرامون طمع نگرد ، چون هر كه به رشته طمع چنگ در آويزد در بند خوارى و پستى افتد .

86 احذروا نفار النّعم فما كل شارد بمردود .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : از رميدن نعمتها بپرهيزيد كه هر رميده‏اى باز آورده نشود .

شارح گويد : نفار من نفرات الدابة با الكسر نفارا و تنفر با الضّم نفورا ، چهار پا گريخت مشتق است و شرد البعير يعنى اشتر بگريخت و از باب دخل است و شرادا به كسر ( ش ) نيز آمده است و آن كه مى‏گريزد شارد و شرود گويند .

يعنى ، هر گاه نعمتهاى فراوانى به تو روى آورد و شكار دستها در دستت قرار گرفت بكوش تا آن نعمتها را به قيد و بند سپاس و بزرگداشت و خدمت و احترام هميشگى مقيّد نمايى ، چه آن كه سپاسگزارى نعمت دهنده بر شخص مورد نعمت بر اساس عقل و نقل واجب است ، و از گريز و فرار نعمت با ترك كردن اداى حقش بپرهيز چون هر رميده‏اى باز نگردد .

87 اكثر مصارع العقول تحت بروق الاطماع .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بيشترين محل افتادن خردها زير ( تصوّر ) پديد آمدن طمعهاست .

شارح گويد : مصارع جمع مصرع بر وزن مجمع از ( ريشه ) صرع است و آن بيمارى و بلاى معروفى است ، و بروق هم جمع و هم مصدر ( به كار رفته ) است و مقصود در اين جا جمع مى‏باشد .

معناى كلمه اين است كه بلاى هر خردى و نابودى آن بيشتر اوقات در زير طمع است و تاريكى ( سايه ) آن مانند برق ابر نيست چون برق ابر ميان نفع و ضرر دور مى‏زند بلكه نفعش نزديكتر از زيان آن است ولى برق طمع زيان محض و هلاكت خالص است .

88 من ابدى صفحته للحق ملك و من اعرض عن الحّق هلك .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هر كه كرانه رويش را بيابد حق را مالك شود ، و هر كه از حق روى بگرداند هلاك شود .

شارح گويد : ابداء ( وزن ) افعال از بد الامر است يعنى وقتى كه ظاهر شود و از باب سما يسمو مى‏باشد ، گفته مى‏شود بدا القوم يعنى به طرف بيابان خود بيرون شدند ، و باب آن عداست ، و صفحه شئ طرف آن است .

معناى كلمه اين است كه هر كس طرف و كرانه خود را براى حق ظاهر كند و بدان روى آورد و آن را بپذيرد جزو مالكان و حافظان نفس و دين و آبرو شود ، و هر كه از حق روى بگرداند و پهلوى خويش را دور كند جزو هلاك شوندگان به شمار آيد كه دين و آبرو را از دست داده‏اند ، و در روز جزا و عرضه شدن اعمال پشيمان باشند .

89 اذا املقتم فتاجروا للّه بالصدقة .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون درويش شويد به وسيله صدقه دادن با خدا معامله كنيد .

شارح گويد : املاق ( وزن ) افعال به معناى فقير شدن است و دور نيست كه از ملق به معناى دوستى و لطف باشد و همزه‏اش براى ( دلالت ) بر كثرت مى‏باشد چون درويشان نسبت به توانگران بسيار دوستى و محبّت و اظهار نرمى و ملاطفت مى‏كنند ، و جايز است كه از ملقه [ 72 ] به معناى تخته سنگ نرم كوه باشد ، چون باطنهاى درويشان از اندوه دنيا و دلبستگيهاى آن صاف است و ظاهر آنان پاك و نرم است و به آلودگيهاى دنيا و موانع آن آلوده نمى‏باشد ، در اين صورت همزه ( املقتم ) براى صيرورت و تغيير يافتن است .

معناى كلمه اين است كه هر گاه از درويش شدن ترسيديد به وسيله صدقه دادن به تهيدستان با خدا معامله كنيد چون هر كس با خداى متعال معامله كند خدا به فضل و كرمش او را بى نياز كند به اين كه در دنيا به او عوض و در آخرت پاداش دهد خداى متعال فرمايد :

كيست آن كه به خداى وامى نيكو دهد تا دوچندان كند او را (73) و چون بنده از خدا در اين معامله عوض مى‏گيرد بلكه آن را خدا از بنده مى‏گيرد به دليل فرمايش پيامبر ( ص ) كه : صدقه پيش از آن كه در دست فقير قرار گيرد در دست خدا قرار مى‏گيرد ، و به همين جهت بازگشتى در آن نمى‏باشد ، امام ( ع ) صدقه دهنده را تشبيه به تاجر كرده و او را به منزله تاجر محسوب فرموده تا مردم را بر صدقه دادن و كارهاى خير تشويق كند و مواسات و نيكيها را بزرگ بشمارد .

90 من لان عوده كثرت اغصانه ،

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هر كه چوبش نرم باشد شاخه‏هايش انبوه و بسيار شود .

شارح گويد : هر كه طبيعتش نرم و قلبش ضعيف باشد بطورى كه هيچ كس را كيفر نكند و او را بر گناهش ادب ننمايد ياران و پيروان او زياد مى‏شوند و بدون ترس بر او چيره شوند و هر فساد و آزارى كه بخواهند نسبت به او روا دارند [ 74 ] پس ناگزير او را از حدّ راستى و استقامت بيرون آورند و مردم او را ملامت و سرزنش كنند چنان كه هر گاه شاخه درختى نرم و ريشه‏اش ضعيف باشد شاخه‏هايش بسيار شود به گونه‏اى كه بر درخت غالب آيد و آن را كج و نامستقيم سازد .