شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

عبد الوهاب

- ۸ -


72 ربّ طمع كاذب .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بسا طمعى كه دروغ باشد .

شارح گويد : يعنى در پى طمعت مرو چون در بيشتر اوقات به وقوع نمى‏پيوندد و زيان طمع ميان مردم مشهور و شايع است .

73 البغى سائق الى الحين .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : ستم كردن ( آدمى را ) به هلاكت سوق مى‏دهد و مى‏راند .

شارح گويد : بغى تجاوز است و از باب ( رمى يرمى ) است تجاوز و زياده روى از اندازه‏اى كه حدّ چيزى است ستم مى‏باشد ، و حين به فتح به معناى نابودى است و قد حان الرّجل يعنى هلاك شد و باب آن باع است و احانه اللّه ( خدا هلاكش كند ) در مختار الصحاح چنين آمده است .

معناى كلمه اين است كه نفست را نگاهدار كه از اندازه‏اى كه برايت معين شده است تجاوز نكند ، زيرا اين عمل انسان را به افتادن در زيب و زينت سوق مى‏دهد ، و ننگ و عيب منجرّ به هلاكت و نابودى مى‏شود .

74 فى كلّ جرعة شرقة و مع كلّ اكله غصّة .

امير مؤمنان ( ع ) فرمايد : در هر جرعه‏اى يك بار آب به گلو ماندن است و با هر طعامى يك بار به گلو گرفتن است .

شارح گويد : الجرعة من الماء به ضمّ ( ج ) يك جرعه از آن است و شرقه از شرق ( به فتح ش ر ) آنچه در گلو بگيرد ، و به معناى غصه است ، و اكله به ضم ( الف ) يك لقمه است ، و غصّه از غصص به فتح ( غ ص ) مصدر غصصت بالطعام به كسر از باب علم يعلم ، مى‏باشد .

معناى كلمه اين است كه در جهان راحتى بى درد و نعمتى بدون نقمت نيست ، بلكه زشت و زيبا كم و زياد و درست و فاسد درهم آميخته است ، چون جزيى از درهم ( سكّه نقره ) كه قسمت آخر آن است هم ( اندوه ) مى‏باشد و آخر كلمه دينار ( سكّه زر ) نار ( آتش ) است ، بنابر اين دنيا جاى عبرت گرفتن است پس اى صاحبان بينش عبرت بگيريد .

75 من كثر فكره فى العواقب لم يشجع .

امير مؤمنان ( ع ) فرمايد : هر كه در فرجام كارها بسيار بيانديشد شجاع نباشد .

شارح گويد : هر كه به دست آوردن كارى را كه برايش اهميّت دارد قصد كند و در فرجام آن كار بسيار بيانديشد كه آيا آن كار به خوبى و آسانى برايش فراهم مى‏شود و دچار سختى و شرّ نمى‏شود ، ترس و هيبت در دلش وارد شود و جرأت نمى‏كند كه در آن وارد شود ، و ناگزير از مقصد خود محروم مى‏ماند ، پس شايسته آن است كه در مقصود خود بكوشد و بر آنچه خدا برايش مقدّر كرده اعتماد كند چون هر چه او مقدّر كرده باشد واقع مى‏شود و پرهيز و خوددارى از آن سودمند نمى‏باشد .

شعر :

پس گفتم : مرا رها كنيد اى بى پدرها هر چه خداى رحمان مقدر كرده باشد انجام مى‏شود هر پسر زنى اگر چه سلامتيش طولانى شود روزى بر ابزارى به نام تابوت حمل مى‏شود [ 65 ]

76 اذا حلّ القدر بطل الحذر .

77 اذا حلت التقادير ضلت التدابير . [ 66 ]

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون قضا و مقدّر الهى فرود آيد پرهيز باطل و بى اثر است .

و امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون قضا و مقدّرات الهى فرود آيد تدبير و چاره انديشيهاى مردم گم شود .

يعنى : هر گاه در كارى چاره‏انديشى كنى و برايت ميسّر نشود بر آن غمگين مشو زيرا چون قضا و مقدّر حق فرود آيد كوشش و چاره‏انديشى بنده باطل شود ، و همچنين هر گاه حكم و مقدّر الهى او را در محلّ هلاكت بيافكند پرهيز و دورى كردن به حال او سودى نمى‏بخشد پس لازم است بر آن حكم صبر كند و راه تسليم و رضا به قضاى حق را در پيش گيرد .

78 الاحسان يقطع اللسان

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : نيكى كردن زبان بد گو را قطع كند .

شارح گويد : يعنى هر گاه بخواهى ستم انسانى را دفع كنى بويژه اگر خواهى كه از آزار زبان رها شوى همواره نيكى و احسان پيشه كن كه آن كارى بس مهمّ است ، و هيچ چيز از آن بهتر آزار زبان را قطع نمى‏كند .

و دور نيست گفته شود كه على ( ع ) اين سخن را هنگامى فرمود كه عمر تصميم گرفته بود زبان سايل را ببرّد ، كه پيامبر ( ص ) بدان امر فرموده بود و چون مقصود پيامبر ( از قطع زبان سايل ) بر عمر آشكار شد گفت : اگر على ( ع ) نبود عمر هلاك مى‏شد .

79 الشرف بالفضل و الأدب لا بالاصل و النسب .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : سرورى به دانش و ادب است نه به اصل و نسب .

شارح گويد : يعنى شرافت آدمى و بلند شدن درجه‏اش در به دست آوردن آداب و فضيلتها و دانشها و طبيعتها و خوهاست نه به ارجمندى ريشه‏ها و قبيله‏ها ، چون روز قيامت به تو گفته مى‏شود : چه به دست آوردى ؟ و نمى‏گويند به كه منسوبى . شعر :

چو كنعان را طبيعت بى هنر بود
پيمبر زادگى قدرش نيفزود [ 67 ]

80 افقر الفقر الحمق [ 68 ]

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : درويشترين درويشها حماقت است .

شارح گويد : يعنى هر گاه درويش و محتاج باشى و برايت درهم و دينارى نباشد و عقل باشد و از حماقت بدور باشى باكى نيست و بر آن تأسّف مخور زيرا حقيقت درويشى ، درويشى عقل است نه درويشى مال ، چه آن كه هر كس خالى از عقل باشد درويش‏ترين مردم است اگر چه همه دنيا نزد او جمع شده باشد ، چون به آن ( همه دنيا ) قناعت نمى‏كند ، و هر كه عقلش كامل باشد بى نيازترين مردم است ، اگر چه به خوراك روزش نيازمند باشد چون به سبب عقل به آنچه برايش قسمت و مقدر شده قانع است .