شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

عبد الوهاب

- ۴ -


31 لا داء اعيا من الجهل .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هيچ دردى بى درمان‏تر از نادانى نيست .

شارح گويد : داء بيمارى است از اين ماده مى‏گويى داء يداء از خاف يخاف دآء به مدّ و جمع آن ادواء است ، و أعيا اسم تفضيل از اعياء بر خلاف قياس آمده گفته مى‏شود : داء اعيا يعنى مرضى دشوار كه دوا ندارد و گويا پزشكان را ناتوان كرده است ، و ظاهر اين است كه مقصود از جهل نادانى كامل است كه جزء سرشت او باشد كه جهل مركّب نام دارد چون جهل غير مركب بر طرف شدنش آسان است .

معناى سخن مولا اين است كه جهل مركب بيمارى سختى است كه دوا ندارد و براى صاحبش موجب بدبختى و سنگدلى مى‏گردد و او را مانع از پذيرفتن حق مى‏شود و نمى‏گذارد هدايت گردد بنابر اين داروى نشانه‏هاى روشن ( حقيقت ) و درمان معجزات درخشان پيامبران به حال او نفعى ندارد بلكه بيزارى و كبرورزى او را فزونتر مى‏كند چنان كه خداى متعال از قول نوح پيامبر مى‏فرمايد : دعاى من جز فرار آنها را نيافزود (38) ، خداى به لطف خود ما را از تاريكى و نادانى و تبهكارى حفظ فرمايد ، و به فضل خويش ما را به راه حق و هدايت رهنمون شود كه او به بندگان بسيار مهربان است [ 39 ] .

32 لا مرض اضنى من قلّة العقل .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هيچ بيمارى نزارتر از كم خردى نيست .

شارح گويد : گفته مى‏شود : اضناه المرض او را سنگين و ناتوان ساخت ، و ضنى با ( ى ) مقصور بيمارى است و باب آن صدى است فهو رجل ضنّى بر وزن فعيل و ضنّ بر وزن فعل به حذف حرف آخر گفته مى‏شود : تركته ضنينا و ضنيا به تخفيف و تشديد .

معناى سخن امام ( ع ) اين است كه هر كه خردش اندك باشد و فهمش ناقص و كوتاه مانند بيمارى است كه بدنش از شدّت بيمارى ضعيف و ناتوان شده باشد بلكه حال او ضعيفتر از بيمار ظاهرى است . چون انسان كم خرد از فهميدن فرجام كارها ناتوان است و فكر و راى صحيح ندارد .

33 لسانك يقتضيك ما عوّدته .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : زبانت از تو مى‏خواهد هر چه را عادتش داده‏اى .

شارح گويد : لسان عضو مخصوص است و گاهى از آن ، كلمه و سخن قصد مى‏شود بنا بر قول اول ( اسم عضو مخصوص باشد ) گفته مى‏شود : ثلاثة السنة كه لسان را مذكر حساب كنيم و بنابر قول دوّم ( به معناى كلمه ) ثلاث السن گفته مى‏شود كه لسان مؤنث باشد ، اقتضا و تقاضى طلب اداى دين است ، و گاهى به معناى ايجاب به كار مى‏رود ، و تعويد آن است كه چيزى را به صورت عادت درآورى .

معناى سخن امام ( ع ) اين است كه سخن زشت و دشنام و سخن چينى را عادت زبانت قرار مده چون زبان را به هر چه عادت دهى همان را از تو بخواهد و گفتن آن را بر تو لازم مى‏كند پس هر گاه آن را رها كنى سخنان ناروا از آن صادر شود ، پس رها كردن زبان موجب مى‏شود كه به تو زيان برساند و تو را به هلاكت افكند چنان كه گفته‏اند : زبانت شير درنده تو است اگر آزادش گذارى تو را مى‏خورد .

شاعر گويد : جوانمرد از لغزش زبانش مى‏ميرد و از لغزش پايش نمى‏ميرد لغزش دهانش سرش را بر باد مى‏دهد و لغزش پايش در اندك زمانى خوب مى‏شود [ 40 ] و گويند : زبان در وجود آدمى يكى قرار داده شده ولى هر يك از گوش و چشم دوتاست تا سخن گفتنش از آنچه مى‏شنود و مى‏بيند كمتر باشد .

34 المرء عدو لما جهله .

مرد دشمن آن چيزى است كه نمى‏داند .

شارح گويد : دشمن مرد كسى است كه از اندوه او شاد و از شادمانى او غمگين مى‏شود . يعنى هر كه چيزى را نمى‏داند دوست ندارد و قلبش به آن مايل نشود ، بلكه بكلّى نبودن آن را خواستار است مگر نمى‏بينى كه كفّار با پيامبران دشمنى مى‏كردند و جاهلان با عالمان ؟ چون نسبت به كمالاتى كه آنها دارند جاهلند و علوم و فضايلى را كه دارند نمى‏بينند .

35 رحم اللّه امرء عرف قدره و لم يتّعد طوره .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : خداى مردى را كه قدر خويش بداند و از اندازه‏اش تجاوز نكند مورد رحمت قرار مى‏دهد .

شارح گويد : رحمة ، نازكدلى و نرمدلى است و چون به خدا نسبت داده شود بر نتيجه و اثر نازكدلى حمل مى‏شود كه همان نيكى و پاداش دادن مى‏باشد .

گويند : عدّا طوره ، يعنى از اندازه‏اش تجاوز كرد و به معناى مرتبه هم مى‏آيد و گفتار خداوند در آيه ذيل به همين معناست : وَ قَدْ خَلَقَكُم اَطْواراً (41) يعنى شما را صنفهاى گوناگون و به حالات مختلف آفريد گويا امير مؤمنان ( ع ) براى كسى كه اندازه خويش را بشناسد و از آن تجاوز نكند دعا فرموده تا مردم را بر آن كار تشويق نمايد و بفهماند كه اين كار ذاتا نيكوست .

36 اعادة الاعتذار تذكير للّذنب .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : دوباره ، پوزش خواستن يادآورى كردن گناه است .

شارح گويد : اعتذر من الذنب گويند به معناى اعذر يعنى صاحب عذر شد . يعنى كسى كه به ديگرى بدى كند يكبار عذر خواستن عيبى ندارد و اگر دوباره عذر بخواهد چنان است كه دوباره بدو بدى كرده باشد ، پس تكرار عذر بدى مى‏شود و از آنچه مى‏گريخته به همان گرفتار مى‏آيد در نتيجه نياز به پوزش مجدّد دارد و همچنين ادامه مى‏يابد .

37 النصّح بين الملاء تقريع .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : پند دادن در ميان جمع و انجمن ، سرزنش مى‏باشد .

شارح گويد : نصح و نصيحت قصد خير به ديگرى داشتن است . ملاء به قصر ، به معناى جماعت است ، تقريع به معناى كوبيدن از باب ( قطع ) به معناى ملامت و سرزنش استعمال مى‏شود . يعنى كسى كه مى‏خواهد ديگرى را نصيحت كند شايسته است كه پند دادنش در خلوت باشد نه در جمع چون در خلوت نزديكتر به پذيرش خواهد بود . زيرا پند دادن در جمع نصيحت خالص نيست بلكه سرزنش خالص است و به همين جهت گفته است : در او اثر نمى‏كند . بلكه بر تنفّر و عناد او مى‏افزايد .

38 اذا تمّ العقل نقص الكلام .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هر گاه عقل كامل باشد سخن كاهش يابد .

شارح گويد : عقل همان حجاست و به آن نهيه به ضمّ ( ن ) نيز گويند كه مفرد نهى مى‏باشد ، عقل را نهى ناميده‏اند چون آدمى را از كار زشت باز مى‏دارد و نقص الشئ نقصانا از باب نصر است و نقصه غيره نقص هم به صورت متعدى و هم به صورت لازم به كار مى‏رود .

مى‏گويم : نقص مصدر متعدّى است و نقصان مصدر لازم است .

در مختار الصحاح چنين آمده است . و كلام اسم جنس است كه بر كم و زياد گفته مى‏شود و در اصطلاح ، لفظى است كه مفيد فايده‏اى باشد كه سكوت در برابر آن درست باشد .

معناى اين كلمه آن است كه : هر كس عقل كامل داشته باشد سخنش مختصر و در نزد خردمندان پذيرفته و مقبول است ، و از اين جاست كه گفته شده : بهترين سخن آن است كه اندك باشد و مطلب را برساند ، پس پرگويى نشان نادانى است و نشان پرگويى نكوهش و خستگى است .

39 الشفيع جناح الطّالب .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : شفيع بال جوينده است .

شارح گويد : امام ( ع ) شفيع را به بال و جوينده را به پرنده تشبيه فرموده است ، چون جوينده به وسيله شفاعت شفاعت كننده به خواسته خود مى‏رسد همان طور كه پرنده به وسيله بال به مقصودش مى‏رسد پس تشبيه نخست تشبيه بليغ و تشبيه دوّم استعاره بالكنايه است ، و ثابت كردن بال براى جوينده استعاره تخييليه است .

معناى سخن امام ( ع ) اين است كه هر كس به ريسمان ( رشته ) شفاعت چنگ بزند در امورى كه به كسى نيازمند است خواه جلب منفعتى باشد يا دفع مضرّتى بيشتر اوقات به مقصودش مى‏رسد و آنچه را خواسته به دست مى‏آورد چون از ظاهر گفته ذيل فهميده مى‏شود :

هر كه مورد كمك برادر مسلمانش باشد خداى متعال ياور و كمك كار اوست [ 42 ] كه شفيع كسى است كه خداى او را كمك كرده است چه اين كمك در خود شفاعت باشد يا باقى حالات و كارهايش باشد .

40 نفاق المرء ذلّة .

امير مؤمنان عليه السلام فرمود : دور و بودن مرد موجب خوارى او مى‏شود .

شارح گويد : مخالف بودن درون با برون بدين گونه كه حيله و دشمنى را پنهان سازد و اظهار دوستى و صداقت كند موجب خوارى و پستى در دنيا و آخرت است ، چون كسى كه اين كار زشت را انجام دهد قهرا نسبت به شخصى كه با او دو رويى مى‏كند در نبودش مرتكب غيبت مى‏شود و او را مورد طعن و نفرين قرار مى‏دهد و عيبها را بر مى‏شمارد ، و كسى كه اين كارهاى زشت را انجام دهد خوارى و ذلّتش نزد هيچ كس پوشيده نمى‏ماند .