الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد نهم
( امام على (ع ) و مباحث اعتقادى )

مرحوم محمّد دشتى

- ۱۴ -


لازم بود مردى توانا در مدينه جانشين آن حضرت شود تا مركز حكومت كاملا در امان باشد، بدين جهت صلاح ديد كه على بن ابيطالب عليه السلام را در مدينه جانشين خود قرار دهد.
پس از حركت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم منافقين در شهر شايع كردند كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم نسبت به على بن ابيطالب عليه السلام قهر كرده و بى مِهر شده است ،
به دليل آنكه او را با خود نمى بَرَد.
اين سخن بر آن حضرت سخت گران آمد، لذا در راه تبوك خودش رابه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم رسانيد و عرض كرد:
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مردم چنين شايع كرده اند!
حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى ، اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى (115)
((تو نسبت به من مانند هارون هستى نسبت به موسى ، جز آنكه بعد از من پيامبرى نيست .))
يعنى : ماندن تو در مدينه براى آنست كه :
موسى عليه السلام وقتى به ميقات پروردگار مى رفت ، برادرش هارون را در جاى خود گذاشت :
وَقالَ مُوسى لاَِخيهِ هارُونَ اخْلُفْنى فى قَومى وَ اَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِع سَبيلَ المُفْسِدينَ (116)
(و موسى به برادرش هارون گفت : در امّت من جانشين من باش ، و به اصلاح و پاكسازى همّت كن و از راه انحرافى فاسدان اطاعت نكن .)
3 - حديث سَدُّ الاْ بْواب :
(افتخار بازگذاشتن دَرب خانه على عليه السلام به مسجد
و بستن ديگر دَرب ها)
وقتى كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم مسجد مدينه را ساخت ، خانه هائى در كنار آن بنا نهاد كه زنان خويش را در آن مسكن داد، براى على بن ابيطالب عليه السلام نيز منزلى در كنار منزل خود ساخت .
ياران آن حضرت نيز هر يك حُجره اى در اطراف مسجد ساخته و ساكن شدند كه درهاى همه آن منازل به مسجد باز مى شد و آنها به خانه هاى خويش از درون مسجد رفت و آمد مى كردند.
تا آنكه وحى الهى نازل شد كه بجز دَرِ منزل رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم و دَرِ منزل على بن ابيطالب بايد همه درها بسته شود.
به دنبال اين فرمان رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
سَدُّوا هذِهِ الابْوابَ اِلاّ بابَ عَلِي
((همه اين درها را ببنديد، مگر دَرِ خانه على بن ابيطالب را )).
مردم در اين باره به گفتگو برخاستند.
حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در ميان مردم بپاخاست ، و بعد از حمد و ثناى خداوند فرمود:
من از طرف خدا به گرفتن و بستن درها بجز دَرِ خانه على بن ابيطالب ماءمور شده ام و شما پشت سَر من گفتگو كرده ايد، من از پيش خود نه دَربى را بسته ام و نه باز كرده ام ، ليكن به چنين كارى ماءمور شدم و اطاعت كردم .(117)
عَن ابنِ عبّاس قالَ: لَمّا سَدَّ رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله و سلم الاَبوابَ الشّارعَةِ اِلَى الْمَسجِدِ اِلاّ بابَ عَلِي عليه السلام ضَجَّ اَصْحابُهُ مِن ذلِكَ فَقالُوا يا رَسُولَ اللّه لِمَ سَدَدْتَ اَبْوابَنا وَ تَرَكْتَ بَابَ هذَا الغُلامِ!
فَقالَصلى الله عليه و آله و سلم : اِنَّ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالى اَمَرَنى بِسَدِّ اَبوابِكُمْ وَتَرْكِ بَابَ عَلِي ...

از ابن عباس نقل شد كه پس از بيانات رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم همه درها گرفته و بسته شد، بجز دَرى كه اميرالمؤ منين عليه السلام به مسجد داشت .
در زمان بنى اميّه كه مسجد النّبى را وسعت دادند همه آن حجره ها جزو مسجد گرديد.
4 - حديث مدينة العلم : (شهر علم و دَرِ علم )
حديث (( مدينة العلم )) يكى ديگر از مناقب مخصوص امام على عليه السلام و از احاديث (( متواتر )) است كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در حقّ آن حضرت فرمود:
اَنَا مَدينَةُ العِلْمِ وَ عَلِىُّ بابُها، فَمَنْ اَرادَ العِلْمَ، فَلْيَاءتِ البَاب
((من شهر علم هستم و دروازه آن شهر على بن ابيطالب است ، هركه علم بخواهد به دروازه شهر بيايد)).(118)
منظور رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم از اين حديث آن است كه :
من علم خود را به على بن ابيطالب عليه السلام منتقل كرده ام ،
و علوم من در وجود وِى متمركز است ،
و من در او خلاصه مى شوم ،
اگر براى دانستن علوم به امام على عليه السلام مراجعه كنيد، مانند آنست كه به من مراجعه كرده ايد.
خواه در زندگى من و يا بعد از مرگم باشد،
مخصوصا اين روايت بيشتر به دوران رحلت رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم مربوط مى شود كه على بن ابيطالب عليه السلام را به صورت يك پناهگاه علمى براى امّت اسلامى معرّفى فرمود.
در بسيارى از روايات آمده است كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم بارها با على خلوت مى كرد.
از حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام پرسيدند:
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم چه چيز به شما بخشيده است ؟
فرمود :
عَلَّمَنى اَلْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ، فَتَحَ لى مِنْ كُلِّ بابٍ اَلْفَ بابٍ(119)
((هزار نوع علم به من آموخت كه از هر نوع آن هزار علم ديگر بر من مكشوف گرديد)).
5 - حديث مُؤ اَّخاة : (افتخار عقد برادرى با پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم )
از فضيلت هاى منحصر به فرد اميرالمؤ منين عليه السلام حديث ((مؤ اخاة )) عقد برادرى ميان او و رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم است كه در ميان همه مهاجرين و انصار تنها على بن ابيطالب عليه السلام شايستگى آنرا داشت كه با رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم عقد برادرى ببندد.
علاّمه مجلسى در بحارالانوار مى نويسد :
در اين سال ((اوّل هجرت )) آن حضرت ميان مهاجرين و انصار عقد برادرى برقرار كرد كه اين برادرى آنها را بر سه چيز وادار مى ساخت :
1 - مقاومت براى حق
2 - فداكارى و كمك به يكديگر
3 - ارث بردن از يكديگر
آنها نود نفر، چهل و پنج تن از مهاجرين و چهل و پنج تن از انصار بودند و اين پيش از جنگ بدر بود و چون واقعه ((بدر)) پيش آمد خداوند آيه :
وَاُولُوا الاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْضٍ فى كِتابِ اللّهِ(120)
(و خويشاوندان سببى بعضى از آنها بر بعضى ديگر برترى دارند در كتاب خدا)
را نازل فرمود كه جريان ارث بردن نسخ گرديد.(121)
به هر حال رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم در اين اقدام ، يكايك اصحاب و ياران را با هم برادر كرد، كه دست در دست هم گذاشتند و عقد برادرى خواندند،
امّا على بن ابيطالب عليه السلام را با كسى برادر نكرد.
آن حضرت از اين كار بسيار غمگين شد و گفت :
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم پدر و مادرم فداى تو باد، مرابا كسى برادر نكردى ؟
پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
يا على تو را براى خود نگاه داشتم ، تو برادر مَنى و من برادر تو هستم .
(( اَنْتَ اَخى وَ اَنَا اَخُوكَ يا عَلِىُّ ))(122)
امام رضاعليه السلام از امام على عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:
اَنَا عَبْدُاللّهِ وَ اَخُو رَسُولِهِ لا يَقُولُها بَعْدى اِلاّ كَذّابٌ(123)
((من بنده خدا و برادر رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم هستم و هيچ كس بعد از من اين ادّعا را نمى كند، جز دروغگو)).
6 - حديث قسيم الجنّة و النّار :
(افتخار تقسيم بهشت و جهنّم )
از ويژگى هاى ممتاز اميرالمؤ منين عليه السلام حديث ((قسيم الجنّة و النّار)) است كه با عبارات مختلف از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است .
يكى از آنها با اين عبارت آمده است :
قالَ: يا عَلِىُّ اَنْتَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَ النّارِ وَ اَنْتَ يَعْسُوبُ الدّينِ
((يا على ، تو قسمت كننده بهشت و جهنّم و تو پيشواى دين هستى )).
در اكثر روايات معنى اين حديث آنست كه :
خداوند چنين ماءموريّتى را در روز قيامت به آن حضرت خواهد داد كه در روز قيامت به اذن پروردگار، به اهل بهشت اجازه رفتن به بهشت ، و به اهل آتش فرمان رفتن به آتش ‍ رابدهد.
و در تفسير اين آيه نيز آمده است كه :
وَ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمينَ (124)
اين مؤ ذّن و اعلام كننده (( على بن ابيطالب عليه السلام )) خواهد بود.
مفضّل بن عمر از امام صادق عليه السلام معنى اين حديث را پرسيد؟
امام صادق عليه السلام فرمود:
چون حُبّ على عليه السلام ايمان ، و بغض او كفر است و بهشت براى اهل ايمان و آتش براى اهل كفر مى باشد، آن حضرت به اين علّت ؛
قَسيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار
(تقسيم كننده بهشت و جهنّم ) است .(125)
ولى در روايت (( ابوالصلت هروى )) از امام رضاعليه السلام آمده است كه آن حضرت نظير همين جواب را به ماءمون عبّاسى داد.
و سپس به ((ابوالصلت )) فرمود :
مطابق فهم او جواب دادم ولى از پدرم شنيدم كه از پدرانش از على عليهم السلام نقل مى كرد كه آن حضرت فرمود:
قالَ لى رُسُولُ اللّهِصلى الله عليه و آله و سلم يا عَلِىّ، اَنْتَ قَسيمُ النّارِ يَوْمَ القِيامَةِ تَقُولُ لِلنّارِ:هذا لى وَ هذا لَكِ(126)
(( پيامبر به من فرمود يا على تو تقسيم كننده بهشت و جهنّم هستى . روز قيامت به آتش جهنّم مى گوئى : اين شخص از آن تو و آن شخص از آنِ تو)).
7 - حديث عَلِىٌ مَعَ الحَقِّ : (افتخار معيار حقّ بودن )
از جمله فضيلت ها كه شيعه و سنّى آن را قبول دارند آنست كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم درباره اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
قالَ رَسُولُ اللّهِصلى الله عليه و آله و سلم عَلِىُّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِي وَ لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيامَةِ (127)
((على با حقّ است و حقّ با على است ، از هم جدا نمى شوند تا در حوض كوثر پيش من آيند)).
و در نقل ديگر فرمود :
عَلِىُّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلَي وَ الْحَقُّ يَدُورُ حَيْثُما دارَ عَلِىُّ (128)
(على با حقّ است ، و حق با على است ، هرجا كه على برود حقّ هم با او مى رود ((يعنى على عليه السلام محور حق است ))).
8 - حديث علىُّ مَعَ القُرآنِ :
(افتخار با قرآن بودن )
حديث (( عَلِىُّ مَعَ الْقُرآنِ )) از مختصّات اميرالمؤ منين عليه السلام است كه درباره هيچ يك از صحابه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم نقل نشده كه گوشه اى از شخصيّت بزرگ آن حضرت را نشان مى دهد.
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
عَلِىُّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِىِّ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوْضَ (129)
((على با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدا نمى شوند تا در بهشت در كنار حوض ‍ كوثر بر من وارد شوند )).
يعنى على عليه السلام قرآن مجسّم است و گفتار و رفتارش گوياى آيات قرآن است .
9 - حديث لايُحِبُّهُ اِلاّ مُؤ مِنٌ :
(افتخار معيار مؤ من و منافق بودن )
خلاصه اين حديث شريف آنست كه على بن ابيطالب عليه السلام معيار ايمان و كفر است ،
فقط مؤ منان مى توانند آن حضرت را دوست بدارند.
از طرف ديگر فقط منافقان آن جناب را دشمن مى دارند.
اين حديث شريف كه كتابهاى شيعه و اهل سنّت را پُر كرده و از حدِّ تواتر گذشته است از مناقب منحصر به فرد اميرالمؤ منين عليه السلام مى باشد كه با تعبيرهاى مختلف از رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود:
قالَ رسُولُ اللّهِصلى الله عليه و آله و سلم : يا عَلِىُّ لا يُحِبُّكَ اِلاّ مُؤ مِنٌ وَ لا يُبْغِضُكَ اِلاّ مُنافِقٌ(130)
((اى على ، تو را دوست ندارد جز مؤ من ، و تو را دشمن ندارد جز منافق ))
حارث همدانى گويد :
روزى على عليه السلام را ديدم كه بالاى منبر رفت ، پس از حمد و ثناى خداوند فرمود :
قَضاءٌ قَضاهُ اللّهُ تَعالى عَلَى لِسانَ النَّبِىِّصلى الله عليه و آله و سلم ، اِنَّهُ قالَ: لا يُحِبُّنى اِلاّ مُؤ مِنُّ وَ لايُبغِضُنى اِلاّ مُنافِقٌ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى (131)
((خواسته خدا بود كه بر زبان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جارى شد كه فرمود : مرا دوست نمى دارد مگر مؤ من و مرا دشمن نمى دارد مگر منافق ، و دروغ گفت آنكس كه ادّعاى باطل كرد)).
10 - حديث علىّ وصيّى و خليفتى :
(افتخار وصىّ و جانشين پيامبر بودن )
ابن اثير در تاريخ كامل نقل مى كند :
چون آيه ( وَاَنْذِر عَشيرَتَكَ الاقْرَبينَ)(132) نازل شد، رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم طعامى آماده كرد و فرزندان عبدالمطلّب را كه حدود چهل نفر بودند به طعام دعوت كرد.
پس از خوردن طعام ، پيش از آنكه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم شروع به صحبت كند، ابولهب با سر و صدا مجلس را به هم زد و حاضران متفرّق شدند.
بار ديگر آن حضرت طعامى آماده ساخت و آنها را دعوت كرد و زبان به سخن گشود و فرمود:
فرزندان عبدالمطلّب ! واللّه نمى دانم كسى به قوم خويش چيز بهترى بياورد كه من براى شما آورده ام ، من براى شما خبر دنيا و آخرت را آورده ام و خدايم امر كرده شما را به سوى آن بخوانم . كداميك از شما در اين دعوت به من كمك مى كند ؟ تا برادر و وصىّ و خليفه من در ميان شما باشد. ؟!
فَاَيُّكُم يُوازِرُنى عَلَى هذَا الامْرِ عَلَى اَنْ يَكُونَ اَخى وَ وَصَيّى وَ خَليفَتى فيكُمْ
همه ساكت شدند.
على بن ابيطالب عليه السلام مى فرمايد :
من كه از همه جوانتر بودم گفتم :
يا نبىّ اللّه ! من در اين دعوت يار شما هستم ،
آن حضرت دست به گردن من نهاد و فرمود:
اِنِّ هذا اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى فيكُم ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطيعُوا
((همانا اين على ، برادر و وصىّ و جانشين من در ميان شماست ، از او بشنويد و از او اطاعت كنيد)).
مدعوّين به حالت خنده و مسخره پراكنده شدند.
و به ابى طالب مى گفتند :
تو را امر كرد كه از فرزندت على فرمان شنوى و اطاعت كنى .
اين حديث شريف از روايات مسلّم فريقين و از دلائل امامت اميرالمؤ منين عليه السلام است و نشان مى دهد كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم از اوّل بعثت ، امامت را از نبوّت جدا نمى دانست .(133)
11 - علىُّ يَعسُوبُ الدّين : (افتخار، بزرگِ امّت اسلام بودن )
لفظ (( يعسوب )) به معنى رئيس بزرگ و سرپرست بزرگ اسلام است (134) .
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم درباره امير المؤ منين عليه السلام فرمود:
يا عَلِىُّ اِنِّكَ سَيِّدُ المُسْلِمين وَ يَعْسُوبُ الْمُؤ مَنينَ وَ اِمامُ المُتَّقينَ وَقائِدُ الْغُرِّ الُْمحَجَّلينَ(135)
((اى على ؛ تو بزرگ و رهبر مؤ منان و امام پرهيزگاران ، و رهبر زنان با ايمانى )).
ابن ابى الحديد در شرح كلام اميرالمؤ منين كه فرمود:
اَنَا يِعْسُوبُ الْمُؤ منينَ وَ المالُ يَعْسُوبُ الفُجّارِ
مى نويسد :
اين كلمه را رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم درباره حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
يك بار به لفظ :
اَنْتَ يَعْسُوبُ الدّين
و بار ديگر به لفظ :
اَنْتَ يَعْسُوبُ الْمُؤ مِنينَ
كه هر دو به يك معنى برمى گردد، يعنى او را رئيس مؤ منين و سيّد آنها قرار داده است (136) .
و در مقدّمه شرح خويش گفته است :
در اخبار اهل حديث ، كلامى درباره على عليه السلام از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه معناى آن ((اميرالمؤ منين )) است ، زيرا فرمود:
اَنْتَ يَعْسُوبُ الدّينِ وَ الْمالُ يَعْسُوبُ الظَّلَمَةِ
((اى على تو رهبر دين ، و مال ، رهبر گمراهان است ))
و در روايت ديگرى آمده است :
هذا يَعْسُوبُ الدّينِ
((اين على رهبر دين است ))
اين دو روايت را احمد بن حنبل در مسند خود و ابونعيم در حلية الاولياء نقل كرده است (137) ،
ناگفته نماند ؛ اين منقبت از مناقب منحصر به فرد امام على عليه السلام و از دلائل خلافت اوست .
12 - حديث عَلِىُّ وَلِىُّ كُلِّ مُؤ مِنٍ بعْدى :
(افتخار رهبرى مؤ منان )
اين فضيلت منحصر به فرد حضرت مولى الموحّدين عليه السلام و از دلائل امامت و خلافت آن حضرت است .
ابن عبّاس نقل كرد كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم خطاب به امام على عليه السلام فرمود:
اَنْتَ وَلِىُّ كُلِّ مُؤ مِنٍ بَعْدى وَ مُؤ مِنَةٍ
((اى على ؛ تو رهبر هر زن و مرد مؤ من ، پس از من مى باشى )).(138)
13 - حديث علىُّ امامُ المُتَّقينَ :
(افتخار رهبرى پرهيزگاران )
از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم نقل شد كه فرمود :
اُوحِىَ اِلَىَّ فى ثَلاثٌ، اِنَّهُ سَيِّدُ الْمُسْلِمينَ وَ اِمامُ المُتَّقين وَ قائدُ الْغُرَّ الُْمحَجَّلينَ
((رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم فرمود :
سه بار نسبت به على عليه السلام به من وحى شد كه على عليه السلام بزرگ مسلمانان ، و رهبر پرهيزگاران ، و امام زنان با ايمان است )).(139)
14 - حديث علىُّ اميرُالْمُؤ منينَ :
(افتخار اميرمؤ منان داشتن )
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم به على بن ابيطالب عليه السلام لقب مبارك ((اميرالمؤ منين )) داد كه حاكى از امامت و خلافت آن حضرت و از القاب منحصر به فرد آن جناب مى باشد.
الف - انس بن مالك نقل كرد كه :
من خادم رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم بودم ، شبى كه بنا بود آن حضرت در منزل امّ حبيبه باشد، آبى براى وضويش آوردم ، فرمود:
يا اءنَس ، يَدخُلُ عَلَيْكَ السّاعَةَمِن هذَا البابِ اميرُ الْمُؤ مِنينَ وَ خَيْرُ الوَصييّنِ، اَقْدمُ النّاسِ سِلْما وَ اَكْثِرُهِم عِلْما وَ اَرْجَحُهُم حِلْما(140)
((اى انس ! الا ن از اين در اميرالمؤ منين و خير الوصيّين ، اوّل كسى كه اسلام آورد، كسى كه از همه علم او بيشتر است ، كسى كه از همه مردم حلم و بردبارى او بيشتر است وارد مى شود )).
اَنَس مى گويد:
گفتم : خدايا آيا اين شخص از قوم من مى باشد؟
كمى نگذشت كه ديدم على بن ابيطالب عليه السلام داخل شد، در حاليكه رسول خدا وضو مى گرفت ، مقدارى از آب وضو را به صورت آن حضرت پاشيد.
ب - شيخ مفيد در روايت ديگرى به سند خوداز ابن عبّاس نقل مى كند كه :
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم به امّ سلمه فرمود :
اِسْمَعى وَ اشْهَدى هذا عَلِىُّ اميرُالْمُؤ مِنينَ وَ سَيِّدُ الوَصِيّينَ
((اى ابن عبّاس بشنو سخن مرا و شهادت ده كه اين شخص على ؛ اميرمؤ منان و بزرگ امامان است )).
ج - و در روايت سوّم به سند خود از معاوية بن ثعلبه نقل مى كند كه :
به اباذر گفته شد، وصيّت كن .
گفت : وصيّت كرده ام .
گفتند : به كدام كس ؟
گفت : به اميرالمؤ منين .
گفتند : به خليفه سوم ؟
گفت : نه ، به اميرالمؤ منين على بن ابيطالب كه او قوام زمين و ربّانى اين امّت است .
د - خبر بريدة بن خضيب اَسلمى كه ميان علماء مشهور است با سندهائى كه شرح آنها طولانى مى شود، او مى گويد:
رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم به جمعى و به من امر فرمود ((ما هفت نفر بوديم از جمله ابوبكر، خليفه دوّم ، طلحه و زبير)) كه :
سَلِّمُوا عَلى عَلِي بِاَمْرِة الْمُؤ مَنينَ
(( به على عليه السلام با كلمه اميرالمؤ منين ، سلام كنيد )).
ما به آن حضرت به لفظ يا اميرالمؤ منين ، سلام كرديم ، با آنكه رسول اللّه زنده و در كنار ما بود(141) .
ه‍ - عيّاشى در تفسير خويش نقل مى كند :
مردى به محضر امام صادق عليه السلام داخل شد و گفت :
السَّلامُ عَلَيكَ يا اميرالمؤ منين
امام صادق عليه السلام بپا خاست و فرمود :
اين اسم جز به اميرالمؤ منين على عليه السلام صلاحيّت ندارد، خدا او را به اين اسم ، ناميده است .
گفتم : امام قائم شما با كدام نام خوانده مى شود؟
فرمود : به او گويند:
السَّلامُ عَلَيكَ يا بَقِيَّةَ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيكَ يا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ (142)
و امام باقرعليه السلام به فضيل بن يسار فرمود:
يا فُضَيْلُ لَمْ يُسَمَّ بِها وَ اللّهِ بَعْدَ عَلِي اَميرِالمُؤ مَنينَ اِلاّ مُفتَرٍ كِذّابٌ اِلى يَومَ النّاسِ هذا (143)
((اى فضيل ، به خدا قسم جز على بن ابيطالب به اين اسم ((اميرالمؤ منين )) خوانده نشده ، مگر افتراگرِ دروغگو)).
در چشمه سار نهج البلاغه
1 - اصول و فروع مبانى اعتقادى
خطبه 110 نهج البلاغه
1 - ثمرات الدين
إِنَّ اءَفْضَلَ مَاتَوَسَّلَبِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى ، الاْءِيمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهَادُ فِى سَبِيلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الاْءِسْلامِ؛ وَكَلِمَةُ الاْءِخْلاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ؛ وَإِقَامُ الصَّلاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ؛ وَإِيتَاءُ الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ؛ وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ؛ وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتَِمارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَيَرْحَضَانِ الذَّنْبَ. وَصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِى الْمَالِ،وَمَنْسَاءَةٌ فِى الاْءَجَلِ؛ وَصَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ؛ وَصَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَإِنَّهَاتَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ؛ وَصَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِى مَصَارِعَ الْهَوَانِ. اءَفِيضُوا فِى ذِكْرِ اللّهِ فَإِنَّهُ اءَحْسَنُ الذِّكْرِ، وَارْغَبُوا فِيَما وَعَدَ الْمُتَّقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ اءَصْدَقُ الْوَعْدِ، وَاقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ اءَفْضَلُ الْهَدْيِ. وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا اءَهْدَى السُّنَنِ.
2 - قيمة القرآن
وَتَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ اءَحْسَنُ الْحَدِيثِ، وَتَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ، وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ، وَ اءَحْسِنُوا تِلاوَتَهُ فَإِنَّهُ اءَنْفَعُ الْقَصَصِ. وَإِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بَغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِى لا يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ؛ بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ اءَعْظَمُ، وَالْحَسْرَةُ لَهُ اءَلْزَمُ، وَهُوَ عِنْدَ اللّهِ اءَلْوَمُ.
ترجمه خطبه 110
(اين خطبه قبل از سيدرضّى در ميان دانشمندان به خطبه ديباج معروف بود.)
1 - ره آورد برخى از مبانى اعتقادى
همانا بهترين چيزى كه انسان ها مى توانند با آن به خداى سبحان نزديك شوند، ايمان به خدا و ايمان به پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم و جهاد در راه خداست ، كه جهاد قلّه بلند اسلام ، و يكتا دانستن خدا، بر اساس فطرت انسانى است ، بر پاداشتن نماز آيين ملّت اسلام ، و پرداختن زكات تكليف واجب الهى ، و روزه ماه رمضان سپرى برابر عذاب الهى است ، و حج و عمره ، نابود كننده فقر و شستشو دهنده گناهان است . و صله رحم مايه فزونى مال و طول عمر، و صدقه هاى پنهانى نابود كننده گناهان ، و صدقه آشكارا، مرگ هاى ناگهانى و زشت را باز مى دارد، و نيكوكارى ، از ذلّت و خوارى نگه مى دارد. به ياد خدا باشيد كه نيكوترين ذكر است ، و آن چه پرهيزگاران را وعده دادند آرزو كنيد كه وعده خدا راست ترين وعده هاست ، از راه و رسم پيامبرتان پيروى كنيد كه بهترين راهنماى هدايت است ، رفتارتان را با روش پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روشهاست .
2 - ارزش قرآن