الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد هشتم
( امام على (ع ) و امور قضايي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۲ -


در حكومت پيامبران الهى ، و رسول گرامى اسلام نيز سيستم قضائى سالم و كارآمدى وجود داشت و مسئوليّت در اختيار پاكترين و بهترين و كارآمدترين انسان ها بود.
در حكومت 5 ساله اميرالمؤ منين على عليه السلام نيز سيستم قضائى كارآمدى وجود داشت . و آن حضرت در انتخاب قضات ، در نظارت دقيق بر امور قضائى دقّت فراوان داشت كه پس از قرن ها هنوز هم چراغ راه آيندگان است كه در اين قسمت به برخى از آنها اشاره مى شود.
الف - نوآورى ها و خلاّقيّت و ابتكار امام على عليه السلام در قضاوت
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در مسئوليّت سنگين قضاوت در شناسائى علل و عوامل جُرم ، در شناخت مجرم و بزهكار، در گرفتن اعترافات روشن و آشكار از مجرمان ، همواره الگو نمونه بود.
هرگاه خليفه اوّل در مشكلات قضائى به بن بست مى رسيد از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام الگو مى گرفت . و خليفه دوم در ده ها مورد قضائى از نوآورى و خلاّقيّت امام على عليه السلام استفاده كرد.
و بارها اعتراف كرد :
اگر شيوه هاى قضائى آن حضرت نبود، خليفه رسوا مى شد.(9)
و خليفه سوم نيز نتوانست از علوم و ابتكارات اميرالمؤ منين عليه السلام استفاده نكند.
ب - استفاده از قرآن در مسائل قضائى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام با رهنمودهاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم اوّلين و آخرين قاضى موفّق بود كه در قضاوت و داورى حداكثر استفاده را از قرآن كريم مى برد.
از قرآن كمك مى گرفت و با رهنمودهاى قرآن مشكلات قضائى را برطرف مى كرد. از قرآن مى پرسيد و با قرآن به داورى مى نشست .(10)
گاهى برداشت هاى قرآنى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام همه اصحاب و ياران رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم را به شگفتى وا مى داشت .
و خلفاى پيش از امام على عليه السلام همواره با شگفتى مى گفتند:
O حكم اين مشكل در كجاى قرآن آمده است ؟
O كدام آيه قرآن در اين مسئله داورى مى كند؟
كه پس از توضيحات حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام قانع شده با شگفتى به عظمت علمى و قضائى آن حضرت اعتراف مى كردند.
ج - استفاده از رهنمودهاى پيامبر6
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بارها در قضاوت ها و حل بن بست هاى قضائى اظهار مى داشت كه :
O پيامبر گرامى اسلام ، روش حل اين مشكل را به من اموخته است .
O من اين شيوه قضاوت را از رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم آموختم .
O سوگند به خدا نه من دروغ مى گويم و نه آن كس كه به من خبر داد دروغ گفته است .
د - استفاده از علم غيب (11)
علم غيب و آگاهى از اسرار نهان يكى ديگر از نعمت هايى بود كه در اختيار اميرالمؤ منين على عليه السلام قرار داشت كه به اذن خدا، با برخوردارى از اين نعمت بزرگ در امور قضائى و صدور حُكم ، و شناسائى مجرمان موفّق بود و توانست عدالت اجتماعى را تحقّق بخشد، و دست متجاوزان به حقوق اجتماعى را قطع كند و خائنان منكر خيانت را افشا كند، و ماسك هاى دروغين را از چهره ظالمان بدارند.
ه‍- به كارگيرى علوم در قضاوت
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام اوّلين و آخرين عالم آگاهى بود كه از انواع علوم در حل بن بست هاى و مشكلات قضائى استفاده فرمود.
بگونه اى كه معاصران آن حضرت در شگفت ماندند و آيندگان با شگفتى از روش ها و شيوه هاى حكيمانه آن بزرگ يگانه بهره مند شدند و خواهند شد.
جالب و شنيدنى آنكه دشمن سرسخت و در حال جنگ آن حضرت نيز از رهنمودهاى قضائى و علوم سرشار امام استفاده مى كرد، يا به صورت نامه ، مشكلات قضائى را نوشته و از امام على عليه السلام راه حل مى طلبيد.(12)
5 - قاطعيّت در اجراى احكام قضائى
يكى ديگر از ويژگى هاى قضائى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام قاطعيّت در اجراى احكام قضائى بود، آنگاه كه جلسه قضاوت برقرار مى شد و جرم و مجرم شناسائى مى شد.
احكام قضائى را در حدود و ديات و قصاص اجرا مى فرمود و هيچگونه تماس و سفارش و موقعيّت اجتماعى مانع اجراى حُكم نمى گرديد.
تا يار و همكار وفادارش (( قنبر )) در اجراى حَد بر تن آلوده يك مجرم ، دچار تندروى شده و يك ضربه شلاّق اضافه بر او نواخت ، امام على عليه السلام او را قصاص كرد، و به شلاّق خورده دستور داد تا يك ضربه بر بدن ((قنبر)) بنوازد.
امروزه در جهان احكام قضائى فراوانى صادر مى شود كه در مرحله اجرائى معطّل مى ماند و عدالت اجرا نمى گردد.
6 - توجّه به ارزش و صفات قاضى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام همانگونه كه به اهميّت سيستم قضائى مى انديشيد، به بازپرورى و تربيت قضات هم توجّه داشت .
يكى از ويژگى هاى مهم قضائى آن حضرت ، اصل نظارت در امور قضات بود كه به وسيله نيروهاى اطلاعاتى خود، مسائل آنان را زير نظر داشت .
يكى از قضات خود را كه تنها يك روز مسئوليّت قضائى داشت عزل فرمود، كه وجود ((قاضى يك روزه )) اصل نظارت در سيستم قضائى آن حضرت را به اثبات مى رساند.
7 - استقلال قاضى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به استقلال فكرى قاضى مى انديشيد و اجازه نمى داد.
پرونده اى كه در دست يكى از قضات در حال بررسى است به قاضى ديگرى سپرده شود كه در حكومت بنى اميّه اين روش غلط با نفوذ قدرتمندان رواج پيدا كرد و سيستم قضائى را به انواع وابستگى ها آلوده كرد.(13) و ديگر ويژگى هايى كه از حوصله يك فصل خارج است .
در اينجا توجّه به فهارس مربوط به قضا و قضاوت در نهج البلاغه ضرورى است ، مانند :
O قضا ، قضاوت (14)
O آفات قضاوت و داورى حكمت 220
O اصول داورى و قضاوت در اسلام خطبه 125/2 ، 3
O افشاى قضاوت دروغين خطبه 17/5
O اوصاف قضات نالايق خطبه 17/3
O تعهّد و احساس مسئوليّت نسبت به قضات نامه 53
O جايگاه قضات و كارمندان در حكومت نامه 53
O خطر خود محورى در امور قضائى خطبه 18/1
O روانشناسى مدّعيان دروغين قضاوت خطبه 17
O روش صحيح قضاوت حكمت 271
O روش قضاوت حكمت 220
O روش قضاوت نسبت به انسان هاحكمت 220
O ره آورد تاءمين نيازهاى قضات نامه 53/69
O ره آورد قضاوت هاى ناآگاهانه خطبه 17
O سيماى قضات و داوران نامه 53
O شرائط گزينش قضاوت نامه 53
O ضرورت رسيدگى به امور قضات دادگاه هانامه 53/46
O قضاوت عادلانه حكمت 289/3
O قضاوت و كارگزاران دولتى نامه 53
O قضاوت هاى نا آگاهانه خطبه 17/10
O مبانى قضا و حكومت در اسلام خطبه 18
O نظارت بر قضات نامه 53
O نكوهش از اختلاف ميان قضات خطبه 18/1
O نكوهش اهل راءى (خود محورى در قضاوت )خطبه 18
امام (عليه السلام ) و مسائل قضائى
عدالت رفتارى قاضى
قضاوت مسئوليّت بسيار ارزشمند و حسّاسى است ، طرفين دعوا در تمام محاكمات مى خواهند حاكم شوند و از قاضى انتظار مساوات و عدالت دارند،
اگر قاضى عدالت در رفتار و گفتار و حتّى نگاه كردن را رعايت نكند، زود مى رنجند، و نسبت به نظام اسلامى دلسرد مى شوند.
از اين رو حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نسبت به عدالت رفتارى قاضى دقّت لازم را داشت .
1 - عزل قاضى بد اخلاق
ابوالاسود دوئلى ، مردى شاعر، سياستمدار و اديب بود كه علم نحو را با راهنمائى امام على عليه السلام تدوين كرد، و قرآن را اِعراب گذارى و نقطه گذارى نمود، و دردوران حكومت خليفه دوم به بصره هجرت كرد.(15)
او تنها قاضى حكومت على عليه السلام بود كه درهمان روز اوّل قضاوت عزل شد،
چون فرمان عزل را دريافت كرد خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمد و گفت :
به خدا قسم نه خيانت كرده ام ونه به خيانت متّهم شدم ، چرا مراعزل كردى ؟
امام على عليه السلام پاسخ داد:
درست مى گوئى و تو مردى امين و با ايمانى ،
امّا بازرسان من اطلاع داده اند كه چون طرفين دعوى به محكمه مى آيند، تو بلند تر از ايشان سخن مى گوئى ، و دُرشتى در گفتار دارى .(16)
يعنى تنها ايمان و سياست كافى نيست ، بلكه قاضى بايد اخلاق اجتماعى رادر برخورد بامردم رعايت كند.
و ديگر آنكه چقدر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به امور قضاوت حسّاس بود كه بازرسان آن حضرت دقيقا همه جا حضور داشته و رفتار قضات را كنترل وگزارش مى دادند.
ممكن است فردى لياقت ديگر مديريّت هاى كشور را داشته باشد اما براى قضاوت مناسب نباشد.
2 - رعايت عدالت نسبت به طرفين ادّعا
شيخ طوسى نقل مى كند كه :
مردى به عنوان مهمان بر امام على عليه السلام وارد شد وچند روزى پذيرائى شد، ونگفت كه باشخصى دعوى كرده ودر فلان روز بايد محاكمه شوند
وقتى اميرالمؤ منين عليه السلام آگاه شد چون بايد قضاوت مى كرد وعدالت رانسبت به طرفين دعوى رعايت مى فرمود به مهمان خود فرمود:
اَخَصْمٌ اءَنْتَ؟
آيا براى محاكمه وخصومت آمدى ؟
پاسخ داد : آرى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
تَحَوَّلْعَنّا، إِنَّ رَسُولَاللّه صلى الله عليه و آله و سلم نَهى اءنْ يُضافَ خَصْمٌ إِلاّ وَ مَعَهُ خَصْمُهُ
(اكنون از مهمانى ما خارج شو كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از پذيرائى يكى از طرفين دعوى نهى فرموده است ).(17)
با اينكه امام على عليه السلام در بزرگوارى واكرام به مهمان شهرت داشت ، امّا عدالت در قضاوت اصلى است كه بايد رعايت شود، و بر ديگر ارزش هاى رفتارى ، برترى دارد.
كاربرد علم روان شناسى در قضاوت
كشف واقعيّت ها آرزوى هر قاضى متعهّدى است ،
تا بر اءساس ((عدالت )) و ((واقعيّت )) قضاوت و حكم صادر كند، يكى از راه هاى كشف واقعيّت ها، استفاده از علوم به خصوص ((علم روانشناسى )) در قضاوت است كه مى تواند ماهيّت افراد را به خوبى آشكار سازد.
1 - استفاده از روانشناسى در قضاوت
دو زن بر سر يك پسر بچه دعوى داشتند و هر يك ادعا مى كرد كه پسر بچّه از آن اوست .
هرچه آنها را سوگند دادند، تهديد و نصيحت كردند، از خدا و قيامت ترساندند فايده اى نداشت .
وقتى خليفه دوم در حلّ مشكل آنان درمانده شد آنها را نزد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرستاد.
امام به جاى سوگند و تهديد و فشار، از روانشناسى و رفتار شناسى در قضاوت استفاده كرد و فرمود:
حال كه هردو ادّعا داريد و شاهد و بيّنه مى آوريد و حاضر نيستيد دست از دعوا بر داريد، من اين كودك را با شمشير دو نصف كرده ، بين شما تقسيم مى كنم .
آن زن كه مادر واقعى بود فورا گفت :
يا على من از حقّ خود گذشتم كودك سالم باشد، گرچه در دست ديگران قرار بگيرد.
امام على عليه السلام خطاب به آن زن فرمود:
كودك را بردار و برو كه مادر واقعى آن تو مى باشى .
((هذا إِبْنُكِ دُونَها، وَ لَوْ كانَ ابْنُها لَرَقَّتْ عَلَيْهِ وَ اَشْفَقَتْ))
(اين كودك از آن توست بردار وبرو، زيرا اگر فرزند آن زن بود، دلش مى سوخت و حاضر نمى شد تا به بچّه صدمه اى وارد شود.)
وقتى خليفه دوم اين شيوه قضاوت راشنيد گفت :
((لَوْلا عَلِىُّ لَهَلَكَ عُمَر))(18)
(اگر على نبود عمر هلاك شده بود.)
2 - دعواى عبد و مولا
برده اى بر مولا شوريد و او را گرفت و ادعا مى كرد كه او مولا، و مولا برده اوست .
هرچه كردند تا با نصيحت و سوگند و تهديد دست از ادعا بردارد فايده اى نداشت
هردو ادعا داشتند مولا هستند و برده نمى باشند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بااستفاده از علم روانشناسى اين مشكل را حلّ كرد،
آنها را روبه ديوار نگهداشت كه سر بر ديوار گذارند،
و ناگهان (با يك صحنه سازى ) به قنبر فرمود:
شمشير از نيام بركش .
قنبر گفت : آماده ام .
حضرت فرمود :
گردن غلام را بزن .
در اين هنگام آن كس كه غلام بود بى اختيار خود را كنار كشيد و دعوا برطرف شد.(19)
3 - جداكردن شاهدان
شخصى باگروهى به مسافرت رفت ، همراهان اموال فراوان او را گرفتند و به صورت دسته جمعى آن بيچاره را كشتند،
وقتى به كوفه باز گشتند، گفتند: آن مرد ناپديد شد.
شريح قاضى آنها را سوگند داد،
همه سوگند خوردند و آزاد شدند.
امّا خانواده تاجر مقتول راضى نشدند و به امام على عليه السلام شكايت كردند.
اميرالمؤ منين عليه السلام به شريح قاضى فرمود :
چرا اينگونه قضاوت كردى ؟
سپس فرمود :
من به روش داود پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم حُكم مى كنم .
سپس آن گروه تاجر پيشه را در مسجد حاضر كرد، وهر كدام را در كنار ستونى باسر پوشيده نگهداشت كه ديگرى را نتواند بنگرد،
سپس به افراد پيرامون خود فرمود:
هرگاه من تكبير گفتم ، شماهم بگوئيد.
متّهم اوّل را آوردند، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام سئوالاتى از او كردند كه همه را به دروغ جواب داد، و تلاش ‍ كرد تا كتمان كند، امام و همراهان تكبير گفتند، سپس او را به ستون خود بازگرداندند،
دوّمى را كه آوردند، امام على عليه السلام به گونه اى با او برخورد كرد كه باورش شد كه نفر اوّل همه چيز را افشاء كرده است .
ناگهان دومى واقعيّت را گفت ، و اعتراف كرد كه ما دسته جمعى پدر اين جوان را كشتيم و اموال او را تقسيم كرديم .
صداى تكبير حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و همراهان بار ديگر بلند شد.
سومى نيز همين اعتراف را كرد.
آنگاه امام على عليه السلام اموال مقتول را باز پس گرفت ، و آنان رامجازات كرد.(20)
يعنى بايك صحنه سازى و نمايش هدفدار،
و جدائى انداختن بين شهود،
و استفاده از حالات روانى حساب شده ،
راز قتل يك بى گناه آشكار گرديد،
و خيانتكاران مجازات شدند.
جايگاه عفو در قضاوت
از ديدگاه امام على عليه السلام بايد تلاش كرد تا انسان هاى بزهكار بازسازى شوند، توبه كنند، و به سلامت بازگردند كه اجراى حدود الهى نيز براى سالم سازى محيط زندگى است ، از اين رو حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام تلاش ‍ دارد تا افراد مجرم را هدايت كند و به فطرت سالم خويش بازگرداند.
1 - عفو دزدى كه قرآن مى دانست
روزى از روزهاى حكومت امام على عليه السلام شخصى خدمت امام آمد و اعتراف به دزدى كرد،
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
حد دزد قطع دست است ،
آيا چيزى از آيات قرآن راحفظ دارى و قرائت مى كنى ؟
گفت : آرى ، سوره بقره راحفظ ومدام قرائت مى كنم
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
برو، دست تو رابه بركت سوره بقره به تو بخشيدم ؛
(قَدْ وَهَبْتُ يَدَكَ لِسُورَةِ البَقَرَة )
اشعث بن قيس كه مردى منافق وضعيف الايمان بود اعتراض كرد و گفت :
آيا حدود الهى راتعطيل مى كنى ؟
امام على عليه السلام فرمود :
وَما يُدرِيكَ ماهذَا؟ إِذَا قامَتِ الْبَيِّنَة ، فَلَيْسَ لِلاِْمامِ اءَنْ يَعْفُوَ، وَ إِذا اَقَرَّ الرَّجُلَ عَلى نَفْسِهِ فَذالِكَ إِلَى الاِْمامِ اِنْ شاءَ عَفَى وَ إِنْ شاءَ قَطَعَ
((تو چه مى دانى حكم اين مسئله را؟ هرگاه براى جرمى شاهد و دليل اقامه شد، امام بايد حد الهى را اجراء كند، امّا اگر مجرمى خود اعتراف كرد، كار او باامام است مى تواند عفوكند، و مى تواند حدّ الهى راجارى سازد.))(21)

2 - عفو زن زناكار
زنى در زمان خليفه دوم اعتراف به زنا كرد و اصرار داشت تا حدّ زنا بر او جارى گردد و از عذاب الهى در اءمان باشد.
خليفه دوم نيز براى مجازات زن فرمان داد.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
از او بپرسيد چرا و در چه شرائطى مرتكب شد؟
زن گفت :
در بيابان تشنه در راه ماندم ، از دور چادرى ديدم ، وارد شدم تقاضاى آب كردم و آن مرد نداد و قصد تجاوز داشت كه از خيمه بيرون آمدم ، امّا بار ديگر تشنگى مرا بى تاب كرد كه چشمانم سياهى مى رفت ، در اين حالت به گناه تن دادم .
امام على عليه السلام فرمود:
(اين همان مورد اضطرار است كه در قرآن كريم حدّ آن برداشته شد، او را رها كنيد.)(22)
3 - جوان آلوده اى عفو گرديد
جوانى خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رسيد و به عمل زشت لواط اعتراف كرد.
امام على عليه السلام اقرار او را ناديده گرفت و فرمود:
شايد ناراحت ، يا عصبانى شده اى .
تا سه بار جوان اعتراف كرد.
و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به گونه اى او را روانه منزل ساخت .
تا آنكه جوان مصمّم به پاك شدن شد.
امام على عليه السلام فرمود :
سه نوع مجازات وجود دارد:
1 - گردن زدن با شمشير
2 - پرت كردن از جاى بلند
3 - سوخته شدن در آتش
كداميك را انتخاب مى كنى ؟
جوان گفت :
آتش را تا از آتش قيامت در اءمان بمانم .
آنگاه هيزم آورده و آتش افروختند.
وقتى شعله ها بالا رفت و جوان آماده شد، تا با ديدگان گريان وارد آتش شود.
امام على عليه السلام به گريه افتاد و اصحاب نيز گريه كردند.
اميرالمؤ منين عليه السلام خطاب به آن جوان فرمود:
برخيز كه فرشتگان آسمان را به گريه انداختى .(23)
امام هادى عليه السلام فرمود:
چون اين جوان خود اعتراف كرد، اجراى حد يا عفو در اختيار امام بود.
4 - شرابخوارى كه عفو شد
جوانى در زمان خلافت خليفه اوّل شراب خورد،
خليفه اوّل او را محاكمه و به 80 ضربه شلاّق محكوم كرد.
قبل از اجراى حكم ، شرابخوار گفت :
من اطّلاع نداشتم كه شراب در اسلام حرام است .
(چون تازه مسلمان شده بود.)
خليفه اوّل نتوانست مشكل قضائى نسبت به آن جوان را حلّ كند، كه به اميرالمؤ منين عليه السلام متوسّل شدند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
آن جوان اگر بى اطّلاع بود حدّى بر او جارى نمى گردد.
و آنگاه براى روشن شدن مطلب ، دستور داد كه جوان را در ميان مهاجر و انصار ببرند و اعلام كنند:
آيا كسى آيات تحريم شراب را بر او خوانده است ؟
اگر دو نفر گواهى دادند كه او را آگاه كردند، حدّ شرعى را بر او جارى كنيد و گرنه آزاد است .
و چون كسى شهادت نداد، آن جوان آزاد شد.(24)
5 - متوقّف كردن حد زناكار
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در محاكمه ديگرى زنى را از حدّ خوردن نجات داد.
در زمان حكومت خليفه دوم ، زن حامله اى را آوردند كه مرتكب زنا شده بود، پس از اعتراف زن ، خليفه دوم قصد اجراى حدّ شرعى بر او را داشت كه امام على عليه السلام مانع اجراى حدّ شرعى شد،
و به خليفه دوم فرمود:
اين زن فاسد است و گناه كرده ، امّا كودكى كه در رحم دارد بى گناه است .
گفت : چه بايد كرد ؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
بايد مهلت دهيد تا فرزند متولّد شود و داراى سرپرستى گردد، آنگاه حدّ الهى را بر اين زن جارى كنيد.(25)
خليفه دوم ناچار شد آشكارا اعتراف كند كه :
((عَجَزَتِ النِّساءُ اَنْ تَلِدْنَ مِثْلَ عَلِىِّ بْنِ اَبِيطالِب )).
((زن ها عاجزند از اينكه فرزندى مثل على بن ابى طالب متولّد كنند.))
6 - عفو و نرمش
مردى نزد اميرالمؤ منين عليه السلام آمد و گفت :
يا اميرالمؤ منين من زنا كرده ام ، پس مرا تطهير كن .
امام على عليه السلام صورت از او گرداند، و آنگاه فرمود:
بنشين و چون آن مرد نشست فرمود:
آيا هرگاه يكى از شما مرتكب چنين گناهى شود، آيا نمى تواند آن گناه را پوشيده نگه دارد؟ همانطور كه خدا آن را براى او مخفى نگه داشته است ؟
در اين موقع آن مرد از جاى برخاست و گفت :
يا اميرالمؤ منين من زنا كرده ام ، مرا تطهير كن .
اما على عليه السلام فرمود :
كدام علت تو را به اعتراف واداشته است ؟
مرد گفت : براى پاك شدن .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
كدام پاكى بهتر از توبه است .
آنگاه رو به ياران كرد و با ايشان به گفتگو پرداخت تا بار ديگر آن مرد از جاى برخاست و حرف پيشين خود را تكرار كرد.
امام على عليه السلام فرمود :
آيا چيزى از قرآن مى خوانى ؟
مرد گفت : آرى .
آنگاه قسمتى از قرآن را درست خواند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
آيا حقوقى را كه از جهت نماز و زكات از خدا بر ذمّه دارى مى شناسى ؟
مرد گفت : آرى .
آنگاه اميرالمؤ منين عليه السلام درباره اين مسائل از او سئوالاتى كرد و آن مرد جواب صحيح داد.
سپس به او فرمود:
آيا بيمارى ؟ يا در سر و بدن خود دردى احساس مى كنى ؟
مرد گفت : نه .
امام على عليه السلام فرمود :
اكنون برو تا درباره تو تحقيق كنم ، هرگاه به سوى ما باز نگردى ، تو را طلب نخواهيم كرد.(26)
در كتاب ((داورى هاى حيرت انگيز على عليه السلام )) تاءليف ((امين عاملى ))، ص 155 از على بن ابراهيم روايت كرده است كه آن مرد رفت و سه دفعه ديگر آمد و به گناه خود اقرار كرد، آنگاه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ناچار شد تا حدّ را بر او جارى كند.
پس از آن اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
((اى مردم هركس كه از او اين عمل پليد سرزند، بين خود و خداى خود توبه كند،
به خدا سوگند كه توبه در پنهانى افضل و برتر است از اينكه كسى خود را رسوا كند و پرده خويش را بِدَرَد.))(27)
آفات قضاء
آفات قضاء
1 - بد اخلاقى
يكى از آفات قضاوت ، بد اخلاقى و برخورد خشونت آميز با مردم است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام قاضى يك روزه خود ((ابوالاسود دوئلى )) را جهت بداخلاقى با مردم عزل كرد.
2 - رشوه خوارى
اشعث بن قيس ، پدر زن امام مجتبى عليه السلام و از ياران امام بود كه بعدها فريب معاويه را خورده و در تمام توطئه ها دخالت داشت ،
دختر او ((اسماء)) امام مجتبى عليه السلام را به شهادت رساند،
و پسر او محمد اشعث در قتل مسلم و سپس در كربلا دخالت داشت .
در دوران زندگى امام على عليه السلام ، اشعث بامردى دعوا داشت و فردا مى بايست در محكمه على عليه السلام حاضر شده محاكمه گردد.
شب ، حلوائى آماده كرده براى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام برد تااز اين راه امتيازى براى محاكمه فردا به دست آورد.
امام على عليه السلام در را گشود ونگاهى به حلوا كرد و فرمود:
وَاءَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِى وِعَائِهَا، وَمَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، كَاءَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ اءَوْ قَيْئِهَا، فَقُلْتُ:
اءَصِلَةٌ، اءَمْ زَكَاةٌ، اءَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا اءَهْلَ الْبَيْتِ!
فَقَالَ: لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ، وَلكِنَّهَا هَدِيَّةٌ.
فَقُلْتُ: هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ! اءَعَنْ دِينِ اللّهِ اءَتَيْتَنِى لَتَخْدَعَنِى ؟ اءَمُخْتَبِطٌ اءَنْتَ اءَمْ ذُو جِنَّةٍ، اءَمْ تَهْجُرُ؟ وَاللّهِ لَوْ اءُعْطِيتُ الاْءَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ اءَفْلاَكِهَا، عَلَى اءَنْ اءَعْصِيَ اللّهَ فِي نَمْلَةٍ اءَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لاَءَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِى فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.
مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَى ، وَلَذَّةٍ لاَ تَبْقَى ! نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ. وَبِهِ نَسْتَعِينُ.

(و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد(28) و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت ، معجونى در آن ظرف بود كه از آن تنفّر داشتم ، گويا آن را با آب دهان مار سمّى ، يا قى كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم : هديه است ؟ يا زكات يا صدقه ؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حرام است .
گفت : نه ، نه زكات است نه صدقه ، بلكه هديه است .