الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد ششم
( امام على (ع ) و علم و هنر )

مرحوم محمّد دشتى

- ۶ -


از ادريس 30 كتاب
از نوح 20 كتاب
از ابراهيم 20 كتاب
به اضافه توراة - انجيل - زبور - فرقان و قرآن .

# # #

كه مجموعا 124 كتاب مى شود كه كليه فرامين آسمانى و عهدهاى الهى براى بشر در اين كتب است كه روح كلّيه كتب قديم در قران است .

# # #

و قرآن در سينه على است .
و على قرآن ناطق است .
و بر همه كتُب آسمانى آگاهى لازم داشته است .(87)
او مفسّر و مبيّن و مدرّس علوم قرآنى است .(88)
دوم - گستردگى علم امام على عليه السلام
1 - هزار باب از علم نبوى
فراوانى و گستردگى علم حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را در موارد زير بايد به شناسائى گذاشت :
1 - شيخ سليمان حنفى با اسناد خود از اصبغ بن نباته نقل كرد كه گفت :
شنيدم از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود:
اِنَّ رَسُولَّ اللّهِ، عَلَّمَنى اَلْفَ بابٍ، وَ كُلِّ باب مِنْها يُفْتَحُ اَلْفَ بَّابٍ،
فَذاكَ اءلْفْ اءلْفْ بَابٍ، حَتّى عَلِمْتُ ما كانَ وَ ما يَكُونُ اِلى يَوْمِ القِيامَةِ و عَلِمْتُ عِلْمَ المَنايا وَ الْبَلايا وَ فَصْلَ الْخِطابِ.(89)

# # #

(( همانا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تعليم داد به من از علم هزار باب كه از هر باب آن هزار باب براى من باز شد، در نتيجه يك ميليون باب علم بر من كشف گرديد، تا اينكه دانستم آنچه را كه واقع شده و آنچه را كه تا قيامت واقع مى شود، و دانستم علل گرفتارى ها و آرزوها، و جدا كردن حقّ از باطل .))

# # #

2 - علاّمه محدّث هروى ، در كتاب اربعين خود روايت كرد كه ، امام على عليه السلام فرمود: عَلَّمَنى رَسُول اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم اَلْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ فى كُلٍّ بابٍ الْفَ بابٍ.

# # #

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم هزار باب از علم بر من آموخت كه از هر باب بر من هزار باب ديگر گشوده شد.(90)

# # #

3 - از آن حضرت روايت شده كه فرمود:
عَلَّمَنى رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم الْفَ بابٍ مِنَ الْعِلْمِ فَفَتَحَ لى مِنْ كُلِّ بابٍ اَلْفَ بابٍ.(91)

# # #

(رسول خدا هزار باب علم به من آموخت كه از هر باب ، هزار باب ديگر برويم گشوده شد).

# # #

4 - از عبداللّه بن مسعود روايت شده است كه گفت :
روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را به خلوت طلبيد و با او رازهاى بسيار گفت ، چون برگشت سئوال كردم :
ميان شما و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چه عهدى بسته شد؟
امام على عليه السلام فرمود:
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم هزار باب از علم بر روى من گشود كه از هر باب آن هزاران باب ديگر مفتوح گرديد.(92)

# # #

5 - و نيز على عليه السلام فرمود:
اَيُّها النّاسُ اِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم اَسَرَّ اِلَىَّ اءَلْفَ حَديثٍ، فى كُلِّ حَديثٍ اَلْفَ مِفْتاحٍ.

# # #

((اى مردم همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم اسرارى از هزار حديث بر من آموخت و از هر حديثى هزار باب از علم بر من گشوده شد كه از هر باب هزار كليد از اخبار عالم بود.))(93)

# # #

6 - از امام صادق عليه السلام نقل شد كه فرمود:
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم در همان بيمارى كه به واسطه آن از دنيا رفت ، به عايشه و حفصه فرمود:
دوست مرا به نزد من دعوت كنيد.
ايشان هر يك به سراغ پدر خود فرستادند، چون آمدند، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به آنها توجّهى نكرد و از آنها اعراض نمود.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بار ديگر فرمود:
دوست مرا بياوريد.
اين بار به سراغ على بن ابى طالب عليه السلام فرستادند، آن حضرت حاضر شد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم وقتى على عليه السلام ديد او را در آغوش كشيد.
سپس با او به گفتگو پرداخت .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام چون از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد از او سئوال كردند:
دوست تو با تو چه كرد؟
فرمود:
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هزار باب از علم به من آموخت كه از هر بابى هزار باب ديگر بر من گشوده شد.(94)

# # #

7 - اصبغ بن نباته مى گويد:
ما در كوفه در حضور اميرالمؤ منين عليه السلام بوديم ، آن حضرت بيت المال را تقسيم مى كرد، در اين حال زنى از باقيمانده گان خوارج وارد شد و گفت :
يا اميرالمؤ منين عطاى هر طايفه را دادى ، بجز طايفه ما كه چيزى به ما نرسيده است !!

# # #

امام على عليه السلام به او فرمود:
ساكت باش اى زن بدزبان و اى زنى كه حيض مى بينى ، امّا نه مانند حيض ديدن ديگر زنان .

# # #

و زن از مسجد بيرون رفت .
عمرو بن حريث (يكى از مخالفين امام و از حاضرين بود) در پى او بيرون شد و به او گفت :
اى زن ، على به تو حرف هائى را زد كه خيلى براى تو بَد بود.
زن پاسخ داد:
به خدا قسم على درباره من هرگز دروغ نگفته و آنچه را كه به من نسبت داده در من هست ، به جز خالق من و مادرم كه مرا زائيده كسى از اسرار من آگاه نبوده است .
سپس عمرو به حضور حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام برگشت و عرض كرد:
يا اميرالمؤ منين عليه السلام من او را تعقيب كردم آنچه را كه به او فرمودى به همه آنها اعتراف نمود، آنها را از كجا دانستى ؟

# # #

امام على عليه السلام فرمود:
همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى من تعليم داد هزار باب از حلال و حرام و آنچه را كه در گذشته واقع شده و آنچه را كه در آينده تا به روز قيامت واقع مى شود كه از هر باب هزار باب ديگر از علم بر من گشوده شد، حتّى دانستم علم منايا و بلايا، قضايا و فصل الخطاب ، تا اينكه دانستم از زنان آنها را كه مردند و از مردان آنها را كه زن هستند.))(95)

# # #

8 - اقيانوس بيكران علم
امواج اقيانوس بيكران علم و دانش در سينه مبارك اميرالمؤ منين عليه السلام گره خورده و در جوش و خروش بود، امّا محيط نامساعد اجازه نمى داد تا آن همه از علوم فراوان و امواج متلاطم دانش را بيرون بريزد، كه فرمود:
اِنَّ فى صَدْرى هذا لَعِلْما جَمّا عَلَّمَنيهِ رَسُولُ اللّهِ وَ لَوْ اَجِدُ لَهُ حَفَظَةً
يَرْعَوْنَهُ حَقَّ رِعايَتِهِ عَنّى كَما يَسْمَعُونَهُ مِنّى اِذا لاَوْدَعْتُهُمْ بَعْضَهُ فَعُلِمَ بِهِ كَثيرا مِنَ الْعِلْمِ.(96)

# # #

(( همانا در سينه من دانش فراوانى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم آنرا به من آموخته ، اگر روزى براى آن حافظى پيدا كنم كه حقّ آن را رعايت نمايد و آنگونه كه از من شنيده به همان نحو آن را نقل كند، آنگاه بعضى از آن علوم را به آنها به عنوان امانت مى سپردم كه بواسطه آن چيزهاى فراوانى از علم دانسته مى شد.))

# # #

9 - باز در جاى ديگر مى فرمايد:
يَا كُمَيْلُ، هَلَكَ خُزَّانُ الاَْمْوَالِ وَهُمْ اءَحْيَاءٌ، وَالْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ: اءَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَاءَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.
هَا إِنَّ ها هُنَا لَعِلْما جَمّا (وَاءَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ) لَوْ اءَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً! بَلَى اءَصَبْتُ لَقِنا غَيْرَ مَاءْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا، وَمُسْتَظْهِرا بِنِعَمِ اللّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَبِحُجَجِهِ عَلَى اءَوْلِيَائِهِ؛ اءَوْ مُنْقَادا لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لاَ بَصِيرَةَ لَهُ فِى اءَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِى قَلْبِهِ لاَِوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ. اءَلاَ لاَ ذَا وَلاَ ذَاكَ! اءَوْ مَنْهُوما بِاللَّذَّةِ، سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ، اءَوْ مُغْرَما بِالْجَمْعِ وَالاِْدِّخَارِ، لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِى شَيْءٍ، اءَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَها بِهِمَا الاَْنْعَامُ السَّائِمَةُ! كَذلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ.
اللَّهُمَّ بَلَى ! لاَ تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِمٍِللّهِ بِحُجَّةٍ، إِمَّا ظَاهِرا مَشْهُورا، وَإِمَّا خَائِفا مَغْمُورا، لِئَلا تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَبَيِّنَاتُهُ.
وَكَمْ ذَا وَاءَيْنَ اءُولئِكَ؟ اءُولئِكَ -وَاللّهِ- الاَْقَلُّونَ عَدَدا، وَالاَْعْظَمُونَ عِنْدَ اللّهِ قَدْرا. يَحْفَظُ اللّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَبَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَيَزْرَعُوهَا فِى قُلُوبِ اءَشْبَاهِهِمْ. هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَاسْتَلاَنُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَاءَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ.
وَصَحِبُوا الدُّنْيَا بِاءَبْدَانٍ اءَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالَْمحَلِّ الاَْعْلَى . اءُولئِكَ خُلَفَاءُ اللّهِ فِى اءَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ.
آهِ آهِ شَوْقا إِلَى رُؤْيَتِهِمْ! انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

# # #

(اى كميل ! ثروت اندوزان بى تقوا مرده گرچه به ظاهر زنده اند، امّا دانشمندان ! تا دنيا برقرار است زنده اند، بدنهايشان گرچه در زمين پنهان امّا ياد آنان در دلها هميشه زنده است . بدان ، كه در اينجا (اشاره به سينه مبارك كرد) دانش ‍ فراوانى انباشته است ، اى كاش كسانى را مى يافتم كه مى توانستند آن را بياموزند، آرى تيزهوشانى مى يابم امّا مورد اعتماد نمى باشند، دين را وسيله دنيا قرار داده ، و با نعمت هاى خدا بر بندگان ، و با برهان هاى الهى بر دوستان خدا فخر مى فروشند.
يا گروهى كه تسليم حاملان حق مى باشند امّا ژرف انديشى لازم را در شناخت حقيقت ندارند، كه با اوّل شبهه اى ، شك و ترديد در دلشان ريشه مى زند، پس نه آنها، و نه اينها، سزاوار آموختن دانشهاى فراوان من نيستند. يا ديگرى كه سخت در پى لذّت بوده ، و اختيار خود را به شهوت داده است ، يا آن كه در ثروت اندوزى حرص مى ورزد، هيچكدام از آنان نمى توانند از دين پاسدارى كنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند، و چنين است كه دانش ‍ با مرگ دارندگان دانش مى ميرد.
آرى ! خداوندا! زمين هيچگاه از حجّت الهى تهى نيست ، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده ، يا بيمناك و پنهان ، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه هايش از ميان نرود، تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟
به خدا سوگند! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند، كه خدا به وسيله آنان حجّت ها و نشانه هاى خود را نگاه مى دارد، تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارند، و در دلهاى آنان بكارند، آنان كه دانش ، نور حقيقت بينى را بر قلبشان تابيده ، و روح يقين را دريافته اند، كه آن چه را خوشگذران ها دشوار مى شمردند، آسان گرفتند، و با آن چه كه ناآگاهان از آن هراس داشتند اءنس گرفتند.
در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند، كه ارواحشان به جهان بالا پيوند خورده است ، آنان جانشينان خدا در زمين ، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند.
آه ، آه ، چه سخت اشتياق ديدارشان را دارم ؟ كميل ! هرگاه خواستى باز گرد.)(97)

# # #

(الگوهاى رفتارى اميرالمؤ منين على عليه السلام )
3- ا قسا م و جو ا نب علو م علوى
1 - آگاهى از علوم گوناگون
اوّل - علم تفسير
يكى از علوم اسلامى ، علم تفسير است ، كه اميرالمؤ منين عليه السلام در اين علم از همه استادتر بود و مسلمانان ، اين علم را پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از آن حضرت گرفته اند.
هركس به كتب تفاسير مراجعه كند در مى يابد كه بيشترين نكات تفسيرى قرآن ، از آن حضرت و عبداللّه بن عبّاس نقل شده است
و ابن عبّاس نيز شاگرد امام على عليه السلام بوده است .
در اينجا توجّه به برخى از نمونه ها ضرورى است ، مانند:
1 - روزى به عبداللّه بن عبّاس گفتند:
دانش تو نسبت به علم پسر عمّت على عليه السلام چگونه است ؟
در پاسخ گفت :
چونان قطره بارانى در برابر اقيانوس بى كران .(98)
2 - حسن بصرى گفته است :
آگاهى على عليه السلام بر اسرار قرآن چنان بود كه گوئى كليد گشايش رموز قرآن در كف او نهاده شده و آنچه در قرآن و آنچه متّكى براساس قرآن است به وِى عطا گرديده است .(99)
3 - ابن عبّاس مى گويد:
فَجَمَعَ اللّهُالْقُرْآنَ فى قَلْبِ عَلِي وَ جَمَعَهُ عَلِىُّ بَعْدَ مَوْتِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم بِسِتَّةِاَشْهُرٍ.

# # #

((خداوند متعال قرآن را در قلب مبارك على عليه السلام جمع كرده و على عليه السلام پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، آنرا در ظرف شش ماه به صورت قرآن جمع آورى كرده است .))(100)
4 - از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت شده كه فرمود:
وَاللّهِ ما نَزَلَتْ آيَةٌ اِلاّ وَ قَدْ عَلِمْتُ فيمَ نَزَلَتْ وَ اَيْنَ نَزَلَتْ وَ عَلى مَنْ
نَزَلَتْ، اِنَّ رَبّى وَهَبَ لى قَلْبا عَقُولا وَ لِسانا ناطِقَةً.

# # #

(( به خدا سوگند آيه اى نازل نگشته است ، مگر اينكه من مى دانم براى چه ، در كجا و در حقّ چه كسى نازل شده است ، همانا پروردگارم براى من دل عاقل و زبان ناطق عطا فرموده است .))(101)

# # #

5 - و نيز امام على عليه السلام فرمود:
وَاللّهِ ما مِنْ آيَةٍ نَزَلَتْ فى بَرٍّ وَ بَحْرٍ اَوْ سَهْلٍ اَوْ جَبَلٍ اَوْ سَماءٍ اَوْ اَرْضٍ اَوْ لَيْلٍ اَوْنَهارٍ اِلاّ وَ اَنَا اَعْلَمِ فيمَنْ نَزَلَتْ وَ فى اَىِّ شَيْئىٍ نَزَلَتْ.

# # #

(( به خدا سوگند آيه اى نازل نشده در صحرا و يا دريا، در زمين هموار و يا در كوه ، در زمين و يا در آسمان ، در شب يا در روز، مگر اينكه من مى دانم در خصوص كدام شخص و براى چه چيز نازل شده است .))(102)

# # #

6 - و باز فرمود:
سَلُونى عَنْ كِتابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، ما مَنْ آيَةٍ وَ اَنَا اَعْلَمُ بِلَيْلٍ نَزَلَتْ اَمْ بِنَهارٍ، اءفى سَهْلٍ نَزَلَتْ اَمْ فى جَبَلٍ.

# # #

(( مردم از من از قرآن خداى بزرگ بپرسيد، زيرا هيچ آيه اى از قرآن نيست مگر اينكه من از ديگران آگاهترم كه در شب نازل شده يا روز در زمين هموار يا در كوه ها.))

# # #

راوى گويد: ابن الكوّاء در پشت سر من بود و گفت :
بگو مقصود از آيه :
و الذّارياتِ ذَرْوا فَلْحامِلاتِ وِقْرا فَالْجارياتِ يُسْرا فَالْمُقَسَّماتِ اَمْرا(103) چيست ؟

# # #

حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
واى بر تو، سئوال كن براى ياد گرفتن ، نه براى خوار كردن و اذيّت رساندن . و امّا منظور از آيه ((و الذّارياتِ ذَوْرا)) بادها است ، و منظور از ((والحاملاتِ وَقْرا )) ابرها است و معناى ((والجاريات يسرا )) كشتيهاست ، و مقصود از ((والمقسّمات امرا )) فرشتگان است .
بدين ترتيب سئوالات بيشترى از امام على عليه السلام پرسيد.
و پرسيد:
آيا بيت المعمور را ديده ايد ؟ آن چيست ؟
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
آن ضُراح (104)است كه در بالاى هفت آسمان و در زير عرش قرار گرفته و هر روز تعداد هفتاد هزار ملك در آن داخل مى شوند و تا قيامت بر نمى گردند.

# # #

پرسيد:
كيستند آنها كه خداوند در حقّ آنها مى فرمايد:
اءَلَمْ تَرَ اِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ كُفرا وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ البَوارِ (105)

# # #

امام على عليه السلام فرمود:
ايشان فاجران قريش بودند كه من آنها را در روز بدر به هلاكت رسانيدم .

# # #

پرسيد: منظور از آيه :
الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الحَياةِ الدُّنيا وَ هُم يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا(106) چيست ؟

# # #

حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
از آنهاست اهل حرورا ((خوارج نهروان ))

# # #

7 - اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
بدان ، همه اسرار الهى در كتابهاى آسمانى است ، و تمامى آنچه در كتب آسمانى است در قرآن كريم موجود مى باشد.
و هر آنچه در قرآن است در سوره فاتحة الكتاب موجود مى باشد،
و هرآنچه در فاتحة الكتاب موجود است ، در بسم اللّه الرَّحمن الرَّحيم نهفته است .
و آنچه در باء بسم اللّه است در نقطه زير باء جاى گرفته است ،
و من همان نقطه زير باء هستم .(107)
8 - ابن عبّاس گويد:
شبى على عليه السلام دست مرا گرفت و با خود به قبرستان برده و فرمود:
اى فرزند عبّاس بخوان ، پس من به خواندن بسم اللّه شروع كردم .

# # #

آنگاه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام تا طلوع صبح از اسرار بسم اللّه صحبت نمود.(108)
بعد اضافه كرد و فرمود:
اگر شب افزوده مى شد ما هم سخن را در تفسير باء بسم اللّه مى افزوديم .(109)
باز فرمود:
لَوْ شِئْتُ لاَُقَرْتُ لَكُم ثَمانِينَ بَعيرا مِنْ مَعْنى الْباءِ.

# # #

((اگر مى خواستم هرآينه باز مى كردم براى شما از معناى باء بسم اللّه كه آن نوشته ها بار هشتاد شتر باشد.))(110)

# # #

دوّم - علم كلام يا خداشناسى
هر كس در روايات باقى مانده از امام على عليه السلام بحث كند يا نهج البلاغه به خصوص خطبه هاى 1 و 2 و 91 و 182 و 165 را مطالعه كند به اين حقيقت اعتراف مى كند كه چونان حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كسى نتوانسته ((خداشناسى )) را در ابعاد گوناگون و با روش هاى مختلف به جهانيان عرضه كند(111) .
و در فِرَقِ اسلامى ، سرآمد فرقه معتزله ، كه ادّعا دارند، علم كلام را مردم از آنها آموخته اند ((واصل بن عطا)) است .
و او شاگرد عبداللّه پسر محمّد حنفيّه و محمّد حنفيّه نيز شاگرد پدرش اميرالمؤ منين على عليه السلام است .
همچنين فرقه اشعرى و طرفداران تفكّر جبر منسوب به ((ابوالحسن اشعرى )) است ،
و ابوالحسن شاگرد ((ابو على جبائى )) است ،
و او نيز از شاگردان بزرگ معتزله ((واصل بن عطا)) است ،
پس فرقه اشعرى نيز هرچه دارند از على بن ابيطالب عليه السلام مى باشند.
سوم - علم فقه
يكى ديگر از علوم اسلامى ، علم فقه و احكام دين است ، كه پايه و اساس آن از حضرت على عليه السلام مى باشد،
هر فقيهى كه در اسلام پيدا شده ريزه خوار سفره امام على عليه السلام بوده و همواره از فقه و دانش آن حضرت استفاده كرده است .
بسيارى از بزرگان فرقه هاى اسلامى به نحوى شاگرد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بوده اند.
احمد بن حنبل (رئيس مذهب حنبلى ) شاگرد شافعى (پيشواى مذهب شافعى ) بوده و او نيز با دو واسطه شاگرد ابوحنيفه است و خود ابوحنيفه نيز شاگرد جعفر بن محمّد باقر عليه السلام ششمين پيشواى شيعيان بوده و جعفر بن محمّد نيز شاگرد پدرش امام محمّد باقر و او با دو واسطه شاگرد جدّش على عليه السلام بوده است ، كه اكثر روايات فقهى را از آن حضرت نقل كردند.
با اين توضيح ، شاگردان ابوحنيفه مانند: ((ابو يوسف )) و ((محمّد بن الحسن شيبانى )) و ديگران ، فقه و احكام دين را از ابوحنيفه گرفته اند.
مالك بن انس (سر سلسله فرقه مالكى ) نيز شاگرد ((ربيعة الرّاى )) و او هم شاگرد ((عكرمه )) و او نيز شاگرد ((عبداللّه بن عبّاس )) است و عبداللّه بن عبّاس هم از شاگردان ممتاز امام على عليه السلام بوده است .
اين چهار تن (ابوحنيفه ، شافعى ، احمد بن حنبل ، مالك بن انس ) كه از آنها نام برديم و گفتيم كه فقه و دانش خود را از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ياد گرفته و شاگرد او بوده اند، فقهاى چهارگانه چهار مذهب اهل سنّت مى باشند.
و امّا فقه شيعه و بازگشت و ارتباط آن باشخص اميرالمؤ منين بسيار روشن است كه هزاران حديث فقهى از آن حضرت به يادگار مانده و راه گشاى فقهاى شيعه مى باشد.
و عبداللّه بن عبّاس ، فقه و احكام دين را از امام على عليه السلام گرفته است .
براساس اعتراف همه دانشمندان ، خليفه دوم نيز در بسيارى از مسائل كه در حلّ آن عاجز مى ماند، به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مراجعه مى كرد.
و مكرّرا با صراحت مى گفت :
لَوْ لا عَلِىُّ لَهَلَكَ الْعُمَرُ

# # #

((اگر على نبود كه مسائل مشكله اسلام را حلّ كند عمر به هلاكت مى افتاد.))

# # #

و همچنين گفته است كه :
لا بَقيتُ لِمُعْضَلُةٍ لَيْسَ لَها اَبُوحَسَنِ

# # #

(( خدا نكند من در مسئله مشكلى فرومانم و على نباشد كه آنرا حلّ كند.))

# # #

و نيز روزى صحابه را مخاطب ساخت و گفت :
لا يَفْتِيَنَّ اَحَدُكُمْ فِى الْمَسْجِدِ وَ عَلِىُّ حاضِرٌ.

# # #

((تا على عليه السلام حضور دارد كسى از شما فتوى ندهد.))

# # #

و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود:
اَقْضاكُمْ عَلِىُّ
(( على عليه السلام در قضاوت از همه شما آگاه تر است .))(112)

# # #

و پايه قضاوت هاى يادشده همان فقه اسلامى است ، از اين رو امام على عليه السلام كه سرآمد فقهاى صحابه پيامبر است .
چهارم - عرفان
همه عرفاى جهان اسلامى ، و فِرَق اسلامى اعتراف دارند كه از امام على عليه السلام عرفان آموخته اند،
عرفاى بزرگى چون :
((شبلى ، (113)
جنيد بن بغدادى ، (114)
سرى سقطى ، (115)
و ابويزيد بن بسطامى
و معروف كرخى ، (116) ))
و غير آنها، به اين مطلب تصريح كرده اند.
پنجم - علم نحو و ادبيّات عرب
يكى ديگر از علوم اسلامى ، علم نحو و ادبيّات عرب است ،
همه مى دانند كه مبتكر اين فنّ حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است .
و در حقيقت آن حضرت بود كه اصول و قواعد علم نحو را براى ((ابوالاسود دوئلى )) انشاء و املاء كرد و از جمله فرمود:
كلام بر سه قسم است ؛ اسم و فعل و حرف .
و كلمه را به (( معرفه )) و (( نكره )) و انواع اعراب و حركات را به ضمّ و نصب و جرّ و جزم تقسيم كرد.

# # #

و اين كارى است شگفت آور، زيرا تقسيم بندى كلام و كلمه و حركات به صورت ياد شده و منحصر دانستن آنها در اين چند قسم ، به طورى كه تا كنون كسى نتواند بر آن بيافزايد يا از آن بكاهد، امرى مهمّ و از شگفتى هاى علم امام است .(117)
ابن خلّكان و ديگران مى نويسند:
اوّل كسى كه علم نحو را به ابوالاسود دوئلى القا كرد و فوائد آن را به او تعليم داد، على بن ابيطالب عليه السلام بود.
سپس ابوالاسود ((نَحى نَحْوَهُ)) روش خود را به همان برگردانيد و براساس همان رهنمودها به تفريع فروعات آن پرداخت ، بدين جهت اين علم ، علم نحو ناميده شد.(118)

# # #

2 - آگاهى امام على عليه السلام به كتب آسمانى
الف - امام على عليه السلام فرمود:
اَنَا الَّذى عِنْدى اَلْفُ كِتابٍ مِنْ كُتُبِ الاْنبِياء، اَنَا الْمُتَكَلِّمُ بِكُلِّ لُغَةٍ فِى الدُّنْيا.

# # #

((من آن كسى هستم كه هزار كتاب از كتاب هاى پيامبران در پيش من است ، و با هر لغتى كه در دنيا است با آن سخن مى گويم )).(119)

# # #

ب - اصبغ بن نباته مى گويد:(120)
امام على عليه السلام روزى در ايّام خلافت خود به سوى مسجد رفت ، در حالى كه رداى پيغمبر را پوشيده و عمّامه آن جناب را بر سر گذارده بود، بر روى منبر قرار گرفت و حمد و ثناى الهى را بجا آورد و مردم را پند داد، سپس با كمال وقار و آرامش به منبر تكيه داده و انگشتان را از هم باز نموده بر بالاى شكم خود قرار داد و فرمود: