الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد دهم
( امام على (ع ) و مسايل حقوقي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۴ -


8 حمايت از حقوق كارگران و مردم
 

 
از منطقه فرماندارى ((قرظة بن كعب )) گروهى خدمت امام على عليه السلام رسيدند و گفتند:
در سرزمين ما رودخانه بزرگى بود كه در طول زمان نابود شد، وهم اكنون پر از شن ولايه هاست ، اگر بازسازى ولايروبى شود كشاورزى مارونق مى گيرد.
و از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام خواستند، دستور دهد كه فرماندار شهر، مردم آن سامان رابه كار اجبارى وادار كند تاهمه مردم آن سرزمين ، رودخانه را بحال اول برگردانند.
امام على عليه السلام با پيشنهاد لايروبى رودخانه موافقت فرمود،
امّا بيگارى مردم را نپذيرفت
و طىّ نامه اى از فرماندارش خواست تا رودخانه را احياء كند، امّا:
كسى رابه كار اجبارى وادار نسازد.
از مردم بيگارى نكشد، بلكه هركس علاقه دارد با اختيار خود كمك كند.
هركس دوست دارد كار كند، و مزد مناسب بگيرد.
و البتّه پس از احياء رودخانه كسانى در آن سهم بيشترى دارند كه در احياء آن كار وتلاش بيشترى كردند. (24)
كه در اين دستورالعمل دو اصل اءساسى نهفته است :
اوّل حق آزادى كار
دوّم اختصاص منافع به آنانكه كار كردند وتلاش نمودند
كه از نظر روانشناسى كار، با اين شيوه انسانى مردم بيشترى رامى توان آگاهانه به كار گماشت .
 

 
9 دفاع از شخصيّت اجتماعى مردم
 

 
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در آستانه جنگ صفّين ، ارتش خود را به سوى مرزهاى شام حركت داد و به شهر مرزى ((انبار)) رسيد.
مردم وقتى اطّلاع از حضور امام عليه السلام يافتند براى استقبال به بيرون شهر آمده در صف هاى گوناگون اجتماع كردند
و آنگاه كه امام و ديگر فرماندهان نظامى را مى ديدند، جهت احترام (به رسم منطقه خودشان )، پيشاپيش آنحضرت مى دويدند و هلهله مى كردند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام از آنها پرسيد :
وقال عليه السلام وقد لقيه عند مسيره إ لى الشام دهاقين الا نبار، فترجلوا له و اشتدوا بين يديه ، فقال :
مَا هذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟
فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ اءُمَرَاءَنَا،
فَقَالَ: وَاللّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهذَا اءُمَرَاؤُكُمْ! وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى اءَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ، وَتَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ. وَمَا اءَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَاءَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ!
چرا چنين مى كنيد؟
گفتند: عادتى است كه پادشاهان خود را احترام مى كرديم .
امام فرمود:)
((به خدا سوگند! كه اميران شما از اين كار سودى نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مى افكنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مى گرديد، و چه زيانبار است رنجى كه عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسايشى كه با آن امان از آتش جهنّم باشد.)) (25)
يعنى انسان ها در ديدگاه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام داراى شخصيّت والائى بوده ، نبايد تحقير گردند، و در برابر امامِ خود با پاى پياده بدوند.
اينگونه آداب و رسوم به حكومت هاى سلطه گر باز مى گردد كه مردم را برده خود دانسته و آنها را تحقير مى كردند.
روزى ديگر آنگاه كه اميرالمؤ منين عليه السلام در شهر كوفه سوار بر اسب به سوى منزل خويش در حركت بود و جمعى از بزرگان قبائل با آن حضرت ملاقات كردند.
امام على عليه السلام متوجّه شد كه در پِىِ او آهسته آهسته مى آيند.
خطاب به رئيس قبيله شباميّين فرمود:
ارْجَعْ، فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِي فِتْنَةٌ لِلْوَالِي ، وَمَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ.
ضرورت تقويت روحيّه مردم پس از جنگ
باز گرد، كه پياده رفتن رييس قبيله اى چون تو پشت سر من ، موجب انحراف زمامدار و زبونى مؤ من است .)) (26)
 

 
10 سفارش به استيفاى حقّ مردم
 

 
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كارگزاران حكومتى ، فرمانداران و استانداران خود را همواره به حق گرائى و گزارش واقعيّت ها سفارش مى كرد تا حقوق اجتماعى مردم استيفا شود و كاستى ها از جامعه اسلامى رخت بربندد، كه خطاب به جمع مسئولان نظام فرمود:
فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَلاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ اءَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَلاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَلاَ تَظُنُّوا بِىٍَّ اسْتِثْقَالا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي ، وَلاَ الِْتمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي ، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ اءَنْ يُقَالَ لَهُ اءَوِ الْعَدْلَ اءَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا اءَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، اءَوْ مَشْوِرَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ اءَنْ اءُخْطِئَ، وَلاَ آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي ، إِلا اءَنْ يَكْفِيَ اللّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ اءَمْلَكُ بِهِ مِنِّي ، فَإِنَّمَا اءَنَا وَاءَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ؛ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ اءَنْفُسِنَا، وَاءَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَاءَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَ لَةِ بِالْهُدَى ، وَاءَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى .
پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم هاى خشمگين كناره مى گيرند دورى نجوييد، و با ظاهر سازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم . زيرا كسى كه شنيدن حق ، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن دشوارتر خواهد بود. پس ، از گفتن حق ، يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى دانم ، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد، پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگارى نيست ، او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختيارى نيست ، ما را در آن چه بوديم خارج و بدانچه صلاح ما بود درآورد، به جاى گمراهى هدايت ، و به جاى كورى بينايى به ما عطا فرمود.)) (27)
 

 
11 سفارش به مردم دارى
 

 
امام على عليه السلام در تمام نامه ها ، فرمانداران و استانداران خود را نسبت به حقوق اجتماعى مردم ، و باز پس گرفتن حقّ محرومان از ستمكارى سفارش مى كرد.
و از نظر اخلاق اجتماعى ، مسئولان نظام را به مرم دارى ، ابراز محبّت و لطف نسبت به رعيّت و مردم دستور مى داد.
به مالك اشتر نوشت :
اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم )
وَاءَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعا ضَارِيا تَغْتَنِمُ اءَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا اءَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ، اءَوْ نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَيُؤْتَى عَلَى اءَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَالْخَطَاءِ، فَاءَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَصَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ وَتَرْضَى اءَنْ يُعْطِيَكَ اللّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ.
فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ، وَوَآلِي الاَْمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلا كَ! وَقَدِ اسْتَكْفَاكَ اءَمْرَهُمْ، وَابْتَلاَ كَ بِهِمْ.
((مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرارده ، و با همه دوست و مهربان باش .
مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى ، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند، اگر گناهى از آنان سر مى زند، يا علّت هايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته ، اشتباهى مرتكب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.
همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است ، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده ، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است .)) (28)
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه 27 به محمّد بن ابى بكر ، شيوه هاى مردم دارى و رعايت حقوق اجتماعى انسان ها را اينگونه تذكّر مى دهد؛
اخلاق اجتماعى
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَاءَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، وَلاَ يَيْاءَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ اللّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ اءَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَاءَنْتُمْ اءَظْلَمُ، وَإِنْ يَعْفُ فَهُوَ اءَكْرَمُ.
((با مردم فروتن باش ، نرمخو و مهربان باش ، گشاده رو و خندان باش ، در نگاه هايت ، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوى رفتار كن ، تا بزرگان در ستمكارى تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو ماءيوس نگردند،
زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ ، آشكار و پنهان پرسش ‍ مى كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگوارى اوست .)) (29)
 

فصل دوّم : حقوق اقليت هاى مذهبى
 
1 صدور حكم به نفع يهودى
 

 
در طول تاريخ كمتر حاكمى ، پادشاهى ، قدرتمندى پيدا شد كه به قوانين و مقررات كشور خود، و مقرّرات بين المللى و ديگر كشورهاى جهان احترام بگذارد،
و اصول گرا باشد،
و محاكم قضائى او ، برضد او راءى صادر كنند
بلكه هر چه خواستند كردند،
و محاكم قضائى واجرائى را فداى منافع خود نمودند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام تنها الگوى اصول گرائى است كه از نظر حقوقى به قوانين اسلام و ديگر مقرّرات اديان و ملل ، احترام مى گذاشت ، وعدالت در قضاوت راتحقق بخشيد.
امام على عليه السلام زِرِه گُمشده خود را دردست يكى از يهوديان كوفه ديد و فرمود :
اين زره مال من است .
و يهودى انكار كرد و گفت :
زِرِه در دست من است ، شما كه ادعا مى كنيد بايد دليل بياوريد.
چون حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام دليل و بيّنه اى نداشت ، تا زِرِه خود را تصاحب كند، شريح ، قاضىِ محكمه ، به نفع يهودى حكم صادر كرد.
وقتى يهودى ، اصول گرائى امام على عليه السلام را ديد، مسلمان شد و گفت :
اين زِرِه مال امام على عليه السلام است كه از اسبى خاكسترى رنگ پس از جنگ صفين افتاد و من برداشتم .
آنگاه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
حال كه مسلمان شدى ، زِرِه را نيز به شما بخشيدم . (30)
 

 
2 رعايت حقوق اقلّيت هاى مذهبى(اهل ذمّه )
 

 
معاويه افسرى به نام ((سفيان بن عوف غامدى )) را دستور داد تا به مرزهاى كشور امام يورش آورد،
و با قتل و غارت ايجاد وحشت كند.
و مرد (غامدى ) به شهر (انبار) حمله كرد وباغارت اموال رُعب و وحشت ايجاد كرد.
دراين ميان زنان و مردان غير مسلمان كه در حمايت حكومت اسلامى بودند نيز آسيب ديدند
اين خبر امام على عليه السلام را بسيار نگران كرد، درحاليكه خشمناك بود و يك طرف عباى آنحضرت بر روى زمين كشيده مى شد.
به ((نُخيله )) كوفه رفت ،
ابتداء اين خبر دردناك را بگوش همگان رساند كه :
وَهذَا اءَخُو غَامِدٍ وَقَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الاَْنْبَارَ، وَقَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ، وَاءَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا. وَلَقَدْ بَلَغَنِي اءَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْاءَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَالاُْخْرَى الْمُعَاهَدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَقُلْبَهَا وَقَلاَ ئِدَهَا وَرُعُثَهَا، مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلا بِالاِْسْتِرْجَاعِ وَالاِْسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلاَ اءُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ اءَنَّ امْرَاءً مُسْلِما مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا اءَسَفا مَا كَانَ بِهِ مَلُوما، بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيرا. (31)
(و اينك ، فرمانده معاويه ، (مرد غامدى ) با لشگرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من ، ((حسّان بن حسّان بكرى )) را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بيرون رانده است .
به من خبر رسيد كه مردى از لشگر شام به خانه زن مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بود وارد شد، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را بغارت برد، در حالى كه هيچ وسيله اى براى دفاع ، جز گريه و التماس كردن ، نداشتند
لشگريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينكه حتّى يك نفر آنان ، زخمى بردارد، و يا قطره خونى از او ريخته شود،
اگر براى اين حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تاءسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است .)
 

 
3 نكوهش استاندار فارس بجهت بدرفتارى با زرتشتيان
 

 
استاندار امام على عليه السلام در فارس ايران مردى به نام ((عمر بن ابى سلمه ارحبى )) بود، و چون در آنجا زرتشتيان زياد بودند، فرماندار نسبت به كسبه و تجّار و مالكين زرتشتى خوشرفتارى نمى كرد.
و با آنان درشت خو بود.
اين خبر به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رسيد كه فورا به او نوشت :
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِينَ اءَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَقَسْوَةً، وَاحْتِقَارا وَجَفْوَةً.
وَنَظَرْتُ فَلَمْ اءَرَهُمْ اءَهْلا لاَِنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ، وَلاَ اءَنْ يُقْصَوْا وَيُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ، فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَابا مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ، وَدَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ والرَّاءْفَةِ، وَامْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَالاِْدْنَاءِ، وَالاِْبْعَادِ وَالاِْقْصَاءِ. إِنْ شَاءَ اللّهُ.
(پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت ، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها انديشيدم ، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم ،
زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند،
زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان ، نرمى و درشتى را به هم آميز، رفتارى تواءم با شدّت و نرمش داشته باش ، اعتدال و ميانه روى را در نزديك كردن يا دور نمودن ، رعايت كن .) (32)
 

 
4 حقّ باز نشستگى براى پير مرد نصرانى
 

 
مردى نصرانى كه جوانى خود رابه كار و تلاش گذرانده بود، و كور و فقير شده باكمال درماندگى در كنار خيابان گدائى مى كرد، ومردم از روى ترحّم چيزى به او مى دادند.
روزى اميرالمؤ منين عليه السلام از آنجا عبور مى كرد و او را ديد و از حال او پرسيد.
گفتند :
پيرمرد نصرانى است كه از روى پيرى و كورى ، گدائى مى كند.
امام على عليه السلام فرمود :
إِسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتّى إِذا كَبُرَ و عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ؟
(در روزگار جوانى و سلامت ، او را به كار گرفتيد، واكنون كه پير وكور شده او را ازحق خويش محروم ساخته بحال خود رها كرده ايد؟) (33)
بر حكومت است كه تا اوزنده است مخارج زندگى او را تاءمين كند.
سپس به مسئول بيت المال دستور داد:
اءنْفِقُوا عَلَيْهِمِنْبَيْتِالْمالِ
(از بيت المال مسلمين او را اداره كنيد) (34)
 

فصل سوم : حقوق حيوانات
 
1 پرسش از حقوق حيوانات
 

 
امروزه بسيارى از جنگ افروزان بين المللى كه دنيا رابه آتش وخون كشيدند، دَم از حقوق بشر، وحقوق حيوانات مى زنند،
و فكر مى كنند، دفاع از حقوق حيوانات از ابتكارات آنهاست
در حالى كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در 14 قرن قبل فرمود. (35)
اتَّقُوا اللّهَ فِي عِبَادِهِ وَبِلاَ دِهِ، فَإِنَّكُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَالْبَهَائِمِ. اءَطِيعُوا اللّهَ وَلاَ تَعْصُوهُ، وَإِذَا رَاءَيْتُمُ الْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَإِذَا رَاءَيْتُمُ الشَّرَّ فَاءَعْرِضُوا عَنْهُ.
خدا را اطاعت كنيد و از فرمان خدا سرباز مداريد، اگر خيرى ديديد برگزينيد، و اگر شر و بدى ديديد از آن دورى كنيد. (36)
يعنى ((حقوق حيوانات )) و عدالت رفتارى نسبت به حيوانات ، و مسئوليت الهى در قيامت نسبت به حيوانات را امام على عليه السلام قبل از اروپائى ها تذكر دادند، و به آن عمل كردند.
 

 
2 رعايت حقوق حيوانات
 

 
در روزگاران ما كه اروپائى ها خواستند تظاهر به طرفدارى از حقوق بشر و حقوق حيوانات نمايند و با طرفند هاى تبليغاتى ، از حيوانات گوناگونى حمايت و براى بقاء نسل آنها مقرّراتى گذراندند.
گرچه همه متفكّران سياسى جهان مى دانند كه آنان دنيا را به آتش وخون كشيده وبراى پرده پوشى برخى از واقعيت ها، اينگونه از مسائل را مطرح مى كنند،
امّا حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در چهارده قرن قبل نسبت به حقوق حيوانات به ماءموران مالياتى خود نوشت :
وَلاَ تَاءْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقا بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ.
وَلاَ تُوَكِّلْ بِهَا إِلا نَاصِحا شَفِيقا وَاءَمِينا حَفِيظا، غَيْرَ مُعْنِفٍ وَلاَ مُجْحِفٍ، وَلاَ مُلْغِبٍ وَلاَ مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ اءَمَرَ اللّهُ بِهِ، فَإِذَا اءَخَذَهَا اءَمِينُكَ فَاءَوْعِزْ إِلَيْهِ.
اءَلا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَبَيْنَ فَصِيلِهَا، وَلاَ يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذ لِكَ بِوَلَدِهَا؛ وَلاَ يَجْهَدَنَّهَا رُكُوبا، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِكَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَى اللا غِبِ، وَلْيَسْتَاءْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ، وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَلاَ يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الاَْرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلُْيمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالاَْعْشَابِ.
حَتَّى تَاءْتِيَنَا بِإِذْنِ اللّهِ بُدَّنا مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلاَ مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَى كِتَابِ اللّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِصلى الله عليه و آله و سلم فَإِنَّ ذ لِكَ اءَعْظَمُ لاَِجْرِكَ، وَاءَقْرَبُ لِرُشْدِكَ، إِنْ شَاءَ اللّهُ.
و به فردى كه اطمينان ندارى ، و نسبت به اموال مسلمين دلسوز نيست ، مسپار، تا آن را به پيشواى مسلمين رسانده ، در ميان آنها تقسيم گردد.
در رساندن حيوانات آن را به دست چوپانى كه خيرخواه و مهربان ، امين و حافظ، كه نه سختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته كند، بسپار،
سپس آن چه از بيت المال جمع آورى شد براى ما بفرست ، تا در نيازهايى كه خدا اجازه فرمود مصرف كنيم ، هرگاه حيوانات را به دست فردى امين سپردى ، به او سفارش كن تا:
((بين شتر و نوزادش جدايى نيفكند، و شير آن را ندوشد تا به بچّه اش زيانى وارد نشود،
در سوار شدن بر شتران عدالت را رعايت كند،
و مراعات حال شتر خسته يا زخمى را كه سوارى دادن براى او سخت است بنمايد،
آنها را در سر راه به درون آب ببرد، و از جاده هايى كه دو طرف آن علف زار است به جادّه بى علف نكشاند،
و هرچند گاه شتران را مهلت دهد تا استراحت كنند، و هرگاه به آب و علفزار رسيد، فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند))
تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سرحال ، نه خسته و كوفته ، كه آنها را بر اءساس رهنمود قرآن ، و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تقسيم نماييم ، عمل به دستورات ياد شده مايه بزرگى پاداش و هدايت تو خواهد شد. انشاءاللّه (37)
در اين نامه توجّه به نكات زير ضرورى است :
رعايت حال فرزندان حيوانات
عدم جدائى بين مادر و نوزاد
رعايت شير و غذاى نوزاد
رعايت عدالت در سوار شدن بر شتران
رعايت حال شتر خسته
رعايت حال شتر زخمى
رفع تشنگى حيوانات و عبور دادن از رودخانه ها
رفع گرسنگى حيوانات و عبور از جادّه هاى پُرعلف
رعايت استراحت حيوانات
عناوين كلّى اين نامه به شرح زير است :
امام عليه السلام و حقوق حيوانات
1 فاصله نينداختن بين حيوانات اءلاّ يحول بين ناقة وبين فصيلها نامه 25/12
2 كم دوشيدن شير و لا يمصر لبنها فيضرّ ذالك بولدها نامه 25/12
3 خسته نكردن شتران و لايجهدنّها ركوبا نامه 25/12
4 عدالت در سوار شدن و ليعدل بين صواحباتها نامه 25/12
5 مراعات شتران خسته وليرفّه على اللاّغب نامه 25/13
6 آهسته راندن شتر ناتوان وليستاءن بالنّقب والظّالع نامه 25/13
7 عرضه شتران بر آب و ليوردها تمرّ به من الغدر نامه 25/13
8 حركت حيوانات در علفزارها و لايعدل بها عن نبت الا رض نامه 25/14
9 مهلت دادن به حيوانات و ليروّحها فى السّاعات نامه 25/14
10 استراحت دادن حيوانات و ليروّحها فى السّاعات نامه 25/14