الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد دهم
( امام على (ع ) و مسايل حقوقي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۵ -


3 پرهيز از ستمكارى به حيوانات
 

 
امام على عليه السلام هم چنانكه به حقوق انسان ها احترام مى گذاشت و از ظلم و تجاوز پرهيز داشت ، نسبت به حيوانات نيز با همان عواطف والاى انسانى برخورد مى كرد كه فرمود:
وَاللّهِ لَوْ اءُعْطِيتُ الاَْقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ اءَفْلاَ كِهَا، عَلَى اءَنْ اءَعْصِيَ اللّهَ فِي نَمْلَةٍ اءَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا. مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَى ، وَلَذَّةٍ لاَ تَبْقَى ! نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ. وَبِهِ نَسْتَعِينُ.
(به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جواى را از مورچه اى ناروا بگيرم ، چنين نخواهم كرد،
و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پَست تر است .
على را با نعمت هاى فناپذير، و لذّتهاى ناپايدار چه كار؟!!
به خدا پناه مى بريم از خفتن عقل ، و زشتى لغزشها، و از او يارى مى جوييم .) (38)
 

فصل چهارم : دفاع از حقوق زن
 
مقدمه
 

 
يكى از ويژگى هاى تفكّر واقع بينانه امام آن است كه با شناخت ماهيّت افراد، هر كسى را در جايگاه ارزشى خويش بحساب مى آورد
و از نظر كاربُردى عدالت را متناسب با روح و روان و شرائط حاكم بر هر موجودى رعايت مى كرد،
به زن و مرد، يكسان نمى نگريست ،
بلكه جايگاه ارزشى هر كدام را به روشنى مى شناخت و به آن عمل مى فرمود،
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه اى به فرزندش امام مجتبى عليه السلام نوشت :
وَلاَ تُمَلِّكَ الْمَرْاءَةَ مِنْ اءَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْاءَةَ رَيْحَانَةٌ، وَلَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَلاَ تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا، وَلاَ تُطْمِعْهَا فِي اءَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا.
وَإِيَّاكَ وَالتَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ، فَإِنَّ ذلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ، وَالْبَرِيئَةَ إِلَى الرَّيْبِ.
وَاجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلا تَاءْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ اءَحْرَى اءَلا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ.
(كارى كه برتر از توانايى زن است به او وامگذار، كه زن گل بهارى است ، نه پهلوانى سخت كوش ، مبادا در گرامى داشتن زن زياده روى كنى كه او را به طمع ورزى كشانده براى ديگران شفاعت نمايد
بپرهيز از غيرت نشان دادن بيجا كه درستكار را به بيمار دلى ، و پاكدامن را به بدگمانى رساند.
كار هر كدام از خدمتكارانت را معيّن كن كه او را در برابر آن كار مسئول بدانى ، كه تقسيم درست كار سبب مى شود كارها را به يكديگر وا نگذارند، و در خدمت سُستى نكنند.
خويشاوندانت را گرامى دار، زيرا آنها پر و بال تو مى باشند، كه با آن پرواز مى كنى ، و ريشه تواند كه به آنها باز مى گردى ، و دست نيرومند تواند كه با آن حمله مى كنى .
دين و دنياى تو را به خدا مى سپارم ، و بهترين خواسته الهى را در آينده و هم اكنون ، در دنيا و آخرت ، براى تو مى خواهم ، با درود.) (39)
در اينجا توجّه به چند نمونه جالب است .
 

 
1 دفاع از زن مظلوم
 

 
روزى امام على عليه السلام در خياباهاى كوفه قدم مى زد كه زنى با شتاب آمد و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را شناخت و با اضطراب گفت :
يا على شوهرم به من ظلم كرده و سوگند خورده كه مرا كتك بزند.
امام على عليه السلام اندكى درنگ كرد و فرمود:
به خدا سوگند بايد حقّ مظلوم را گرفت .
نشانى منزل زن را گرفت و با شتاب راه را طى كرده جلوى درب ورودى خانه آن زن رسيد.
جوانى با پيراهن رنگين بيرون آمد، كه شوهر همان زن بود.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام خطاب به آن مرد فرمود:
از خدا بترس ، چرا زن خود را ترسانده اى ؟
جوان مغرور امام را نشناخت و گفت :
تو با زن من چكار دارى ؟ حال سوگند مى خورم كه او را بسوزانم .
امام على عليه السلام فرمود:
تو را امر به معروف مى كنم ، بايد توبه كنى ، و الاّ بشدّت تنبيه مى گردى .
در آن حال جمعى از مردم از راه رسيده ، خدمت امام ايستادند، و احترام مى گذاشتند كه تازه جوان فهميد با حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روبروست
عرض كرد:
مرا ببخش ، به خدا سوگند مانند زمين آرام مى شوم تا زنم بر روى من قدم بگذارد.
امام على عليه السلام با خشنودى در حالى كه اين آيه را مى خواند بازگشت . (40)
لا خَيْر فى كثيرٍ مِنْ نجواهُم الاّ مَن اَمَر بصَدَقةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَو إِصْلا حٍ بَيْنَ النّاسِ (41)
 

 
2 تحمّل مشكلات دفاع از مظلوم
 

 
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در كوچه هاى كوفه قدم مى زد كنيزى را ديد كه گريه مى كند.
فرمود : چرا گريه مى كنى ؟
كنيز گفت :
ارباب من پولى داد تا گوشت خريدارى كنم ، حال كه گوشت را خريده به منزل بردم ارباب مى گويد:
گوشت مرغوب نيست پس بده ،
و قصّاب نيز قبول نمى كند،
نه قصّاب مى پذيرد، ونه صاحب من ، مرا به منزل راه مى دهد.
امام على عليه السلام همراه آن زن به قصّابى آمد، واز قصّاب خواست كه گوشت را عوض كند، يا پول آن را بدهد.
قصّاب عصبانى شد، و چون حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را نمى شناخت ، مُشتى بر سينه امام كوبيد و گفت :
از مغازه خارج شو، اين معامله به شما ربطى ندارد.
امام على عليه السلام مُشت آن قصّاب را تحمّل كرد و بيرون آمد و كنيز را به خانه اربابش برد.
آنها حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را شناختند و احترام گذاشتند، و آن كنيز را با محبّت پذيرفتند.
امّا همسايگان قصّاب اطراف او جمع شده ، گفتند:
مى دانى مُشت برسينه چه كسى نواختى ؟
آن شخص حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بود.
مرد قصّاب امام على عليه السلام را بسيار دوست مى داشت ، امّا نمى شناخت ، از جسارت و گناه خود در نزد امام فراوان عذر خواهى كرد.
و برخى نوشتند كه :
با ساطور قصّابى آن دست كه بر سينه امام كوبيد را قطع كرد، كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ضمن دلدارى او را شفا داد. (42)
 

 
3 رعايت احترامِ زنان دشمن
 

 
در روزكاران امام ، بسيارى از سربازان ، و فرماندهان نظامى ، زنان خود را در جنگها همراه مى بُردند، كه پس از شكست از اسيران جنگى بشمار مى آمدند،
امام على عليه السلام نسبت به زنان دشمن شكست خورده ، كمال احترام را مى گذاشت و حقوق آنها را رعايت مى كرد.
كه در آغاز جنگ صفّين به لشكريان خود فرمود:
وَلاَ تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِاءَذًى ، وَإِنْ شَتَمْنَ اءَعْرَاضَكُمْ، وَسَبَبْنَ اءُمَرَاءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَالاَْنْفُسِ وَالْعُقُولِ؛ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَإِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ؛ وَإِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْاءَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ اءَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَعَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.
(زنان را با آزار دادن تحريك نكنيد هرچند آبروى شما را بريزند، يا اميران شما را دشنام دهند، كه آنان در نيروى بدنى و روانى و انديشه كم توانند،
در روزگارى كه زنان مشرك بودند ماءمور بوديم دست از آزارشان برداريم ، و در جاهليّت اگر مردى با سنگ يا چوب دستى به زنى حمله مى كرد، او و فرزندانش را سرزنش مى كردند.) (43)
 

فصل پنجم : رعايت حقوق دشمن
 
1 پرداخت ديه به دشمن شكست خورده
 

 
در جنگ جمل ، وقتى مردم بصره ، شكست خوردند و پا به فرار گذاشتند، سربازان اسلام آنها را تعقيب مى كردند،
در اين جنگ وگريز، زنى حامله از اهالى بصره ، وحشت زده مى دويد، كه به سختى بر زمين خورد واو وبچه سقط شده اش مردند.
اين منظره رقّت بار را وقتى به امام على عليه السلام اطّلاع دادند، بسيار ناراحت شد، دستور داد كه شوهر آن خانم را بياورند.
وقتى مرد حاضر شد، امام عليه السلام از شاهدان واقعه پرسيد:
كداميك زودتر جان سپردند، مادر يا فرزند؟
جواب دادند : فرزند زودتر مرد.
امام اين دستور را صادر فرمود:
دو ثلث ديه فرزند، ونصف ديه زن را به شوهر بدهند ويك ثلث ديه فرزند و نصف ديه زن را به خويشاوندان او بپردازند. (44)
با اينكه مردم بصره شورش كردند،
و 500 تن از ياران امام را قبل از آغاز جنگ كشتند،
و با امام على عليه السلام جنگيدند،
و هم اكنون شكست خوردند،
در صورتى كه براى ملّت شكست خورده در تمام جنگها حق وحقوق و اختيارى قائل نيستند
امّا حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه الگوى كامل بشريت است ، حقوق دشمن خود را نيز مى پردازد، واز حادثه ياد شده ، اندوهناك مى شود.
 

 
2 رعايت حقوق دشمن در جنگ
 

 
امام على عليه السلام در آغاز جنگ به سربازان خود رهنمود مى داد كه :
إِذا كانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللّه
آنگاه كه ما با يارى خدا پيروز شديم و دشمن شكست خورد.
لاَ تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَؤُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللّهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَتَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَؤُوكُمْ حُجَّةٌ اءُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ. فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللّهِ فَلاَ تَقْتُلُوا مُدْبِرا، وَلاَ تُصِيبُوا مُعْوِرا، وَلاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ.
با دشمن جنگ را آغاز نكنيد تا آنها شروع كنند، زيرا سپاس خداوندى را كه حجّت با شماست ، و آغازگر جنگ نبودن ، تا آن كه دشمن بجنگ روى آورد، حجّت ديگر بر حقّانيت شما خواهد بود، اگر به اذن خدا شكست خوردند و گريختند، آن كس را كه پُشت كرده مكشيد، و آن را كه دفاع نمى تواند آسيب نرسانيد، و مجروحان را نكشيد. (45)
كه عناوين نامه 14 به شرح زير است :
آموزش اخلاقى در جنگ
1 آغازگر جنگ نبودن لا تقاتلوهم حتّى يبدؤ وكم نامه 14/1
2 پرهيز از كشتن فراريان فلاتقتلوا مدبرا نامه 14/2
3 پرهيز از آزار ناتوان ها ولاتصيبوا معورا نامه 14/2
4 پرهيز از كشتن مجروحان ولاتجهزوا على جريح نامه 14/2
5 پرهيز از آزار رساندن به زنان و لاتهيجو النسّاء باءذىً نامه 14/2
 

 
3 عفو دشمن شكست خورده
 

 
پس از جنگ جمل و فرار مردم بصره ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام عفو عمومى اعلام كرد
در صورتى كه در تمام جنگ ها، سرداران فاتح ، جان و مال و ناموس شكست خوردگان را بر خود حلال مى دانستند،
و هر چه مى خواستند با مردم شكست خورده انجام مى دادند،
امّا امام على عليه السلام مردم بصره را عفو كرد، و زشتى ها و خشونت هاى آنان را ناديده انگاشت . البتّه در نامه اى هشدار دهنده انان را از هرگونه قانون شكنى دوباره پرهيز داد.
وَقَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَشِقَاقِكُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ، وَرَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ، وَقَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ.
فَإِنْ خَطَتْ بِكُمُ الاُْمُورُ الْمُرْدِيَةُ، وَسَفَهُ الاَّْرَاءِ الْجَائِرَةِ، إِلَى مُنَابَذَتِي وَخِلاَ فِي ، فَها اءَنَذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي ، وَرَحَلْتُ رِكَابِي ،
وَلَئِنْ اءَلْجَاءْتُمُونِي إِلَى الْمَسِيرِ إِلَيْكُمْ لاَُوقِعَنَّ بِكُمْ وَقْعَةً لاَ يَكُونُ يَوْمُ الْجَمَلِ إِلَيْهَا إِلا كَلَعْقَةِ لاَ عِقٍ؛ مَعَ اءَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ، وَلِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ، غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَما إِلَى بَرِيٍّ، وَلاَ نَاكِثا إِلَى وَفِيٍّ.
(شما از پيمان شكستن ، و دشمنى آشكارا با من آگاهيد، با اين همه جرم شما را عفو كردم ، و شمشير از فراريان برداشتم ، و استقبال كنندگان را پذيرفتم ، و از گناه شما چشم پوشيدم ، اگر هم اكنون كارهاى ناروا، و انديشه هاى نابخردانه ، شما را به مخالفت و دشمنى با من بكشاند، سپاه من آماده ، و پا در ركابند
و اگر مرا به حركت دوباره مجبور كنيد، حمله اى بر شما روا دارم كه جنگ جمل در برابر آن بسيار كوچك باشد، با اينكه به ارزشهاى فرمانبردارانتان آگاهم ، و حق نصيحت كنندگان شما را مى شناسم ، و هرگز براى شخص متّهمى ، به انسان نيكوكارى تجاوز روا نمى دارم ، و هرگز پيمان وفاداران را نخواهم شكست .) (46)
پس از بازگشت آرامش به شهر بصره ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام عبداللّه بن عبّاس را فرماندار آن سامان قرار داد و خود به كوفه بازگشت .
امام على عليه السلام به آن حضرت گزارش دادند كه ابن عبّاس با مردم شكست خورده بصره به خوبى رفتار نمى كند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فورا نامه 18 نهج البلاغه را اينگونه به ابن عبّاس نوشت :
( إ لى عبد اللّه بن عباس وهو عامله على البصرة )
الاخلاق الاجتماعيّة
وَاعْلَمْ اءَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ، وَمَغْرِسُ الْفِتَنِ، فَحَادِثْ اءَهْلَهَا بِالاِْحْسَانِ إِلَيْهِمْ، وَاحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ.
وَقَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُكَ لِبَنِي تَمِيمٍ، وَغِلْظَتُكَ عَلَيْهِمْ، وَإِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ، وَإِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَلاَ إِسْلاَ مٍ، وَإِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِما مَاسَّةً، وَقَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَاءْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا، وَمَاءْزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا.
فَارْبَعْ اءَبَا الْعَبَّاسِ، رَحِمَكَ اللّهُ، فِيَما جَرَى عَلَى لِسَانِكَ وَيَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَشَرٍّ! فَإِنَّا شَرِيكَانِفِي ذلِكَ،
وَكُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِكَ، وَلاَ يَفِيلَنَّ رَاءَيِي فِيكَ، وَالسَّلاَ مُ.
(نامه به فرماندار بصره عبداللّه بن عباس )
روش برخورد با مردم (اخلاق اجتماعى )
((بدان ، كه بصره امروز جايگاه شيطان ، و كشتزار فتنه هاست ، با مردم آن به نيكى رفتار كن ، و گره وحشت را از دلهاى آنان بگشاى ، بد رفتارى تو را با قبيله ((بنى تميم )) و خشونت با آنها را به من گزارش دادند،
همانا ((بنى تميم )) مردانى نيرومندند كه هرگاه دلاورى از آنها غروب كرد، سلحشور ديگرى جاى آن درخشيد، و در نبرد، در جاهليّت و اسلام ، كسى از آنها پيشى نگرفت ،
و همانا آنها با ما پيوند خويشاوندى ، و قرابت و نزديكى دارند، كه صله رحم و پيوند با آنان پاداش ، و گسستن پيوند با آنان كيفر الهى دارد، پس مدارا كن اى ابوالعباس ! اميد است آن چه از دست و زبان تو از خوب يا بد، جارى مى شود، خدا تو را بيامرزد، چرا كه من و تو در اينگونه از رفتارها شريكيم .
سعى كن تا خوش بينى من نسبت به شما استوار باشد، و نظرم دگرگون نشود، با درود.)) (47)