امام علي (ع) صداي عدالت انسانيت (جلد ۴)

جرج جرداق
مترجم: سيدهادي خسروشاهي

- ۱۵ -


127. دوست تو كسي است كه تو را از زشتي باز دارد و دشمن تو كسي است كه اغفال و گمراهت سازد.

128. آن كس كه تو را بيم دهد، مانند كسي است كه تو را مژده مي دهد.

129. حسد و رشك دوست، از نادرستي دوستي است.

130. هيچ ستمگري را چون فرد حسود شبيه تر به مظلوم و ستمديده نديدم: آه مدام، ناراحتي دائمي، قلبي در حال تشويش، اندوهي هميشگي، خشمناك بر كسي كه بي گناه است و بخيل بر چيزي كه مالك آن نيست.

131. با مردم چنان آميزش كنيد كه اگر مرديد بر شما بگريند و اگر زنده مانديد، به ديدارتان مشتاق باشند.

132. دوست آن است كه در هر حال برادر خود را حفظ كند، در حال بدبختي، فقر، غيبت و پس از مرگ او.

133. دشمن دانا از دوست نادان بهتر است.

134. بهترين اعمال مردان شريف، چشمپوشي از چيزهايي است كه مي دانند.

135. بزرگترين دشمن انسان كسي است كه مكر و خدعه را بيشتر پنهان كند.

136. آنكه جامه شرم دربر كند، مردم عيب او را نبينند.

137. اشك چسم جز به علّت قساوت قلب خشك نشد و دلها سخت نگرديد مگر به خاطر زيادي گناهان.

138. نخست از رفيق سؤال كن پس از آن از طريق! و پيش از آنكه از سراي بپرسي كه چون است، از همسايه بپرس كه كيست؟

139. كرم و بزرگواري، بهتر از خويشي است.

140. خويشي به محبت نيازمند است، امّا دوستي احتياج به خويشي ندارد.

141. اي بسا خويشي كه از هر بيگانه اي بيگانه تر است و چه بسا بيگانه اي، كه از خويش نزديكتر است. و غريب آن كسي است كه دوست و رفيق ندارد.

142. محبت خويشاوندي به دست آوردني است.

143. دوري و جدايي دوستان، غربت و تنهايي است.

144. آز و طمع، بندگي جاوداني است.

145. بيشترين شكست عقل، در نبرد با حرص و طمع است.

146. بسا عقل و خردي كه تحتِ فرمان هوي و هوس، اسير است.

147. اگر بر آنچه كه از دست داده اي ناراحت هستي، پس بر هر چيزي كه به دست نياورده اي، ناراحت و متأسف باش!

148. هوي و هوس، مركبِ فتنه ها است.

149. در دگرگوني ها، گوهر مردان آشكار شود.

150. هنگامي كه ثروتمند هستي تمام مردم پيرو تو هستند؛ ولي موقعي كه فقير و بينوا شدي، خويشان تو هم بيگانگي گزينند!

151. چون دنيا به كسي رو كند محاسن و نيكي هاي ديگران را به او نسبت دهد و اگر روزگار پشت كند، خوبي هاي خود را هم از او بستاند!

152. حاجت ازدست دادن بهتر كه از نااهل خواستن!

153. اگر از مرد كريم و بزرگوار درخواستي كردي بگذار لختي بينديشد كه انديشه او در غيرنيكي نباشد و اگر از لئيم و پست حاجتي خواستي، شتاب كن كه اگر به حال خود بگذاري به سرشت خويش باز گردد!

154. آرزوهايتان را به كساني متوجه سازيد كه دلهايتان آنان را دوست دارد.

155. بخل همه عيبها را دربر دارد و مهاري است كه انسان را به سوي هر بدي اي مي كشاند.

156. بخل و تنگ چشمي، فقر و مسكنت به سوي انسان آورد.

157. اي فرزند آدم! آنچه بيشتر از قوت و روزي خود تحصيل كرده اي، براي ديگران ذخيره نموده اي!

158. اي فرزند آدم! تو خود وصيِّ خويش باش و دارايي خود را در راهي خرج كن كه مي خواهي بعد از تو در آن راه خرج كنند!

159. هر كه داراي مال و ثروت باشد بايد با آن اسير و خسته را رها سازد.

160. مالي كه به واسطه آن، پند گيري، در حقيقت از دست تو نرفته است.

161. هر كس براي خويش ارزشي قائل شود، مال و ثروت پيش او بي ارزش خواهد بود.

162. حرص و تكبر و حسد، عوامل آلودگي به گناهند.

163. صبر و شكيبايي به اندازه مصيبت است.

164. گرفتاري و مصيبت يكي است؛ اگر ناراحتي اظهار كني دو تا خواهد شد.

165. نفس خويش را بر تحمّل ناملايمات، عادت ده.

166. هر كس شكيبا بود پيروز مي شود، هرچند به طول انجامد.

167. دربرابر گرفتاري و ناراحتي روزگار، اظهار عجز و ناتواني نكنيد.

168. چون سختي به غايت رسد، هنگام فرج باشد.

169. شكيبايي، مركبي است كه خسته نشود.

170. بردباري و صبر بر دو گونه است: صبر در قبال آنچه دوست نداري و صبر دربرابر آنچه كه مي خواهي.

171. روزگار دو روز است: يك روز به نفع تو است و يك روز برضدّ تو، اگر براي تو باشد مناز و اگر به ضررت قرار گيرد، شكيبايي پيشه كن.

172. چون نعمت به تو روي كند بر خود مبال و چون سختي پيش آيد، سست مشو.

173. هر كس طالب چيزي باشد به آن مي رسد، اگر به همه آن نرسد به قسمتي از آن خواهد رسيد.

174. شخصيّت مرد در زير زبان او پنهان است.

175. هر كس زبان خود را زير فرمان ندارد، خود را زبون ساخته است.

176. زبان خردمند پشت دل او است (يعني بسيار چيزها بداند و نگويد) و دل احمق پشت زبان او است (يعني بيش از آنچه در انديشه دارد بر زبان آورد).

177. نيكو نيست از گفتن حق خاموش باشي، چنانكه نيكو نيست چيزي را ندانسته بگويي!

178. زبان خود را نگاه دار زيرا كه جبران آنچه در نتيجه سكوت از دست داده اي، آسانتر از جبران چيزي است كه در سايه سخن گفتن بر باد داده اي.

179. از آنچه واقع نمي شود درخواست مكن؛ چرا كه در آنچه كه موجود است براي تو شغل و كاري وجود دارد (كه بايد به آن بپردازي).

180. وفا بر خيانتكاران، نزد خدا خيانت است.

181. هرگاه در كاري شبهه يي پيش آيد، آخر آن را با آغازش ارزيابي كنيد.

182. عبرتها چه بسيار است، ليكن پندگرفتن كمتر است.

183. خردمند كسي است كه تجربه ها او را پند دهد.

184. اگر درباره كسي مشكوك هستيد؛ به دوستانش دقّت كنيد.

185. چون تو به جانب مرگ مي روي و مرگ به جانب تو مي آيد، زود به يكديگر خواهيد رسيد.

186. هر كه دوري سفر را به ياد آورد، براي آن آماده مي شود.

187. هر تنفس انسان، گامي است كه به سوي مرگ بر مي دارد!

188. چه بسا يكبار خوردن كه از چندبار خوردن بازدارد!

189. اختلاف و نافرماني، فكر و انديشه را نابود مي كند.

190. آنكه اطاعت نمي شود، داراي نظريه و رأي مي تواند باشد.

191. هر كه چيزي را نداند، آن را عيب انگارد.

192. مردم دشمن چيزهايي هستند كه نمي دانند.

193. آنكه خوي نيكو دارد، دوستان بسيار گيرد، مانند درختي كه چون نرم باشد شاخه هاي انبوه برآورد.

194. كار با عفت و پاكدامني بهتر و نيكوتر از توانگري و ثروت توأم با گناه است.

195. خواب توأم با ايمان و يقين، بهتر از نماز توأم با شك و ترديد است.

196. فقط يك فقيه و عالم براي اهريمن ناراحت كننده تر از هزار عابد است.

197. بهترين زهدها، پنهان داشتن آن است.

198. نماز تنها به نشستن و برخاستن نيست، بلكه به اخلاص نيّت است.

199. چه بسا روزه داري كه بهره اش از روزه، تشنگي است، و بسا شب زنده داري كه نصيبش از عمل خود، بيداري و رنج است. خوشا به حال مردم عاقل كه خواب و خوراكشان از روي منطق است.

200. بدترين گناهان آن است كه صاحبش آن را كوچك شمارد.

201. زماني فرا رسد كه در آن سخن چينان مقرب باشند و اهل معصيت را خوش طبع! شناسند و مرد منصف را ضعيف پندارند.

202. هر كس خود را پيشواي مردم قرار دهد، بايد پيش از ديگران نخست خويشتن را تعليم دهد و بايد به عمل و رفتار خود، مردم را تربيت كند، نه با سخن و گفتار و آنكه خويش را بياموزد و ادب كند، سزاوارتر به تعظيم است از آنكه ديگران را تعليم مي دهد.

203. گفتا! آيا خلافت و حكومت با رفاقت و خويشي هم مي شود؟!

204. شقي ترين زمامداران كسي است كه ملّت او نسبت به او سخت دل باشند.

205. حيله و مكر از زمامدار، چقدر زشت است؟!

206. براي انسان بدخلق، رهبري و زعامت نيست.

207. درخواست كننده بي عمل مانند تيراندازي است كه كمانش بي زه باشد.

208. بدترين مردم پيشوايي گمراه است كه خود گمراه است و ديگران را نيز گمراه مي كند.

209. عدالت زمامدار، نيكوتر از خير روزگار است.

210. دلهاي مردم گنجينه حاكم و زمامدار است. هرگونه عدل يا جوري را كه در آنها بگذارد، در آنها باز خواهد يافت.

211. دست خداوند بر سر زمامدار است كه پرچم رحمت را بر سر او به اهتزاز درخواهد آورد و اگر ظلم كرد، او را بر حال خود وا خواهد گذاشت.

212. بر زمامداران عدالت پيشه است كه وضع توده مردم بسنجند.

213. چون خدا به ملّتي خشم گيرد، قيمت اجناسشان بالا مي رود و بدكاران بر ايشان غلبه خواهند كرد.

214. كسي مورد سرزنش واقع مي شود كه بيش از حقّ خود دريافت كند.

215. خدايا! بدي هاي مرا كه بهتر از من مي داني چيست؟ ببخشاي و اگر من به گناه بازگردم تو نيز به بخشايش بازگرد؛ خدايا! از اشارات چشمها و سخنان نينديشيده و هوس هاي دل و لغزشهاي زبان، درگذر.

216. خدايا! ما را بهتر از آن كن كه مردم درباره ما گمان مي برند و بيامرز آنچه را كه نمي دانند.

217. هرگز كسي را به مبارزه و جنگ دعوت نكن.

218. از مجادله و دشمني بپرهيزيد كه قلب را بيمار مي سازد و نفاق و اختلاف بر روي آن مي رود.

219. به برادري با هر كسي كه از آزارش درامان هستي، بكوش.

220. ياور ناتوانان باشيد و به ستمديده كمك كنيد و با آنها همكاري نماييد.

221. حقّ يكديگر را بپردازيد و درباره آن همكاري كنيد و از ستم ظالم نادان جلوگيري كنيد.

222. ناتوان را ياري كنيد و به ستمديده كمك نماييد و به زنانتان نيكي كنيد، و راستگو باشيد و اداي امانت و وفاي به عهد كنيد و به عدالت قيام نماييد.

223. خداوندا!، من به آنان دستور ستم بر مردم و بندگان تو را نداده ام.

224. روز دادستاني و عدالت از ظالم، سخت تر از روز ستم بر ستمديده است.

225. پيروان ما كساني هستند كه به هنگام خشم ستم نمي كنند، بر همسايگان سودمندند و به آنهايي كه با آنان معاشرت دارند، آرامش مي بخشند.

226. خداوند بر آن كس رحمت كند كه چون حقّي بيند اعانت كند و چون ستم بيند آن را دور گرداند و صاحب حق را ياري كند.

227. ظلم و دروغ، انسان را كوچك خواهد كرد.

228. هر كه متحمل ستم شود، زيانكار است.

229. عدالت را به كار بند، از ظلم و شمشيركشيدن برحذر باش؛ چون سخت گيري در غير حق، موجب اختلاف و پراكندگي گردد و پيشه كردن ستم، به شمشيركشيدن منجر شود!

230. سخت گيري به همسايه، چه صفت زشتي است.

231. آن كس كه مدّعي غير حق گردد نابود شود و كسي كه افترا بندد زيان بيند.

232. هر كه شمشير ستم كشد، با آن كشته شود و آنكه چاهي زير پاي برادرش بكند خود در آن افتد!

233. كسي كه دشمني بكارد، ضرر و خسران درو خواهد كرد.

234. ستم بر مردم، چه كار زشتي است.

235. قصد درندگان تجاوز و تعدّي و هدفِ چهارپايان، شكمهايشان است.

236. حكومت خود را با ريختن خون حرام، استوار مساز.

237. در ناملايمات شكيبا باشيد و هرچه از روز هواي نفس بر زبان مي آوريد، دست و شمشير در آن به كار نبريد.

238. به خدا سوگند! داد ستمكش را از ستمكار بستانم و دماغ ظالم را با اينكه او را خوش نيايد، به خاك بمالم؛ تا او را به سوي سرچشمه حقّ و عدالت بكشانم.

239. ظلم كردن بر بينوايان، زشت ترين ستمها است.

240. گناه غيرقابل بخشش آن است كه گروهي از مردم، بر ديگران ستم كنند!

241. هرگز ياور ستمكار نباش.

242. ستمكار و آنكه ياور اوست و شخصي كه به ظلم راضي است، هر سه در آن شريكند.

243. حكمت را با نااهل مگوييد كه بر حكمت ستم كرده ايد.

244. مردم را خوشنودي به دور خود جمع مي كند و خشم دور مي سازد: هركس به كاري راضي و خوشنود باشد، به آن وارد گردد و كسي كه از امري خشمناك شود، از آن خارج خواهد شد.

245. براي هر شخصي است، آنچه كه به دست آورده تحصيل كرده است.

246. ارزش هر كس به اندازه كاري است كه مي تواند انجام دهد.

247. و بدانيد كه مردم فرزندان كارهايشان هستند!

248. به گوينده نگاه نكن، سخن را در نظر بگير.

249. هيچ حَسَبي چون تواضع و فروتني و هيچ شرف و بزرگواريي نظير دانش و هيچ قرين و دوستي، مانند حسن خلق نيست.

250. آنكه عملش موجب عقب افتادنش شود، نَسَب عالي او را جلو نمي اندازد.

251. براي دنياي خود آنچنان كار كن كه گويي هميشه در آن به سر خواهي برد و براي آخرت خود چنان باش، كه گويي فردا خواهي مرد.

252. شرف و بزرگواري با همّت و نيّت عالي است، نه با استخوانهاي پوسيده.

253. بزرگواري با خرد و ادب است؛ نه با اصل و نَسَب.

254. عقل و خرد، شمشير برنده اي است.

255. هيچ جنبش و حركتي نيست مگر اينكه تو در آن نيازمند فرهنگ و معرفت هستي.

256. آنكه بدون معرفت و دانش عملي انجام مي دهد به بيراهه مي رود، هرچه از جاده دورتر شود از هدف خويش دورتر مي گردد، ليكن آنكه با معرفت و دانش، عملي انجام دهد، مانند كسي است كه در راهي روشن گام بردارد، پس انسان بايد ببيند آيا در راه راست پيش مي رود يا سير قهقرايي مي كند؟

257. تفكّر سبب نورانيت دل و غفلت باعث تيرگي آن است.

258. داناترين مردم كسي است كه دانشهاي مردم را بر دانش خود بيفزايد.

259. سرمايه و كنيزي سودمندتر از دانش وجود ندارد و عزّتي بالاتر از حلم و بردباري نيست.

260. دانش نگهبان تو است، درحاليكه تو بايد از ثروت محافظت كني.

261. خير و نيكي اين نيست كه مال و فرزندت زياد باشد؛ ليكن نيكي اين است كه علم و دانشت فراوان باشد.

262. گنجوران در حال زندگي مرده اند و دانشمندان پس از مرگ نيز زنده اند.

263. دانشمند اگر هم بميرد، زنده است و جاهل و نادان اگرچه زنده باشد در قيد حيات نيست.

264. دانش و علم يكي از دو زندگي، دوستي و محبت يكي از دو خويشاوندي و نام نيك يكي از دو عمر و حيات است.

265. اگر از كسي چيزي پرسيدند كه نمي داند، هرگز نبايد خجالت بكشد كه بگويد نمي دانم! و هيچ وقت هيچ كس از آموزش آنچه كه نمي داند، نبايد شرمنده باشد.

266. هيچ تنگدستي و فقري چون جهل و ناداني نيست.

267. اگر خداوند بنده اي را خوار كند، او را از علم و دانش دور سازد.

268. بر هر ظرفي چيزي را كه بگذارند تنگتر مي شود، مگر ظرف علم و دانش كه گشايش مي يابد.

269. دلها را ملال مي گيرد چنانكه بدنها را، پس براي رفع ملال دل، نكته هاي بديع و ظريف بجوييد.

270. بي ارزشترين مردم، كم دانش ترين آنان است.

271. براي افتخار و مقام والاي علم، همين كافي است كه كسي كه از آن به درستي آگاه نيست، ادّعاي آن را دارد و آن كس كه از آن بي خبر است، اگر دانشي به او نسبت داده شود، مسرور و خوشحال خواهد شد و براي پستيِ جهل و ناداني، همين كافي است كه حتّي جاهل نيز از آن بيزاري مي جويد و اگر به او نسبتِ جهل داده شود خشمناك گردد!

272. آشنايي با علم و تحصيل آن، ديني است كه به وسيله آن پاداش داده مي شود.

273. دانش فزونتر از آن است كه به شمار آيد پس از هر علمي، نيكوتر و مفيدتر آن را اخذ كنيد.

274. هركه بدون علم و دانش دربين مردم رأي و نظريه اي را ابراز كند و فتوي دهد، زمين و آسمان بر او لعنت فرستند و وي را نفرين كنند.

275. دانشمندان به علّت كثرت نادانان، غريبند.

276. خداوند مردم جاهل و نادان را براي يادگرفتن بازخواست نمي كند، مگر آنكه اهل دانش را براي آموزش و ياددادن، مورد مؤاخذه قرار مي دهد.

277. سپاسگذاري دانشمند نسبت به علم و دانش خود، در آن است كه آن را به رايگان در اختيار نيازمندانش بگذارد.

278. اگر با دانشمندي نشستي بيشتر راغب باش كه گوش فرا دهي؛ نه آنكه بيهوده سخن بگويي.

279. علم، مقرون به عمل است، كسي كه بداند؛ عمل مي كند و علم به عمل دعوت مي كند پس اگر انسان به آن پاسخ مثبت دهد بهره مند شود وگرنه، از آن دور خواهد شد.

280. اي دانشمندان! آيا علم و دانش را با خود همراه داريد؟ به راستي كه علم و دانش از آنِ كسي است كه نخست بياموزد و سپس آن را به كار بندد و عمل و كردار وي با علم و دانش سازگار باشد.

281. دانشمندي كه مطابق علم خود عمل نكند، همانند فرد جاهل و ناداني است كه از جهل خود بيدار نمي شود و البتّه برهان و دليل برضدّ چنين دانشمندي، بزرگتر و بيشتر از فرد نادان است.

282. سوداگر، تبهكار است و تبهكار در آتش، مگر آنكه مطابق حق معامله كند.

283. دانش فزونتر از آن است كه به شمار آيد پس از هر علمي، نيكوتر و مفيدتر آن را اخذ كنيد.

284. فقر و تنگدستي، مرد باهوش را گنگ و لال مي كند.

285. هيچ فقيري گرسنه نمانده مگر در سايه آنكه ثروتمندي از حقِّ او بهره مند شده است.

286. هيچ نعمت فراواني را نديدم، مگر آنكه در كنار آن حقّي ضايع و پايمال شده است.

287. انسان به نعمتي نمي رسد مگر اينكه نعمت ديگري را از دست مي دهد.

288. انسان به نعمتي نرسيده مگر اينكه به زحمت و رنجي دچار شده است.

289. از قرض كردن بپرهيزيد.

290. قرض گرفتن خواري و زبوني است.

291. بپرهيزيد از زيانهايي كه در سايه اعمال زشت بر ملّتهاي قبل از شما نازل شده است. و در هر كار خير و شرّي، تاريخ و وضع آنان را بياد آوريد و حذر كنيد از اينكه مانند آنان گرفتار شويد.

292. فرزندان خود را با اخلاق خود تربيت نكنيد، زيرا كه آنان براي زماني غير از زمان شما خلق شده اند.

293. بنده ديگري مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.

294. من صحيح نمي دانم كه كسي را به كاري وادارم كه آن را دوست ندارد.

295. به تو اجازه دادم كه در كار خود آنطور باشي كه خود نتيجه گرفته و تشخيص داده اي.

296. غم و غصه، نيمي از پيري است.

297. من به خاطر سوءظن و بدگماني، كيفر نمي دهم.

298. قصاص و انتقام قبل از جنايت، درست نيست.

299. هر كس بر روزگار فخر فروشد، زمان او را خوار سازد.

300. تو را از عجله و شتاب در سخن و عمل، نهي مي كنم.

301. از خدا درباره بندگان و سرزمينهايش بترسيد، چرا كه شما حتّي درباره ساختمانها و حيوانات، مورد بازخواست قرار خواهيد گرفت.

302. به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با هرچه كه در زير آسمانهايشان دارند به من بدهند كه بر خدا در مورچه اي عصيان ورزم و پوست جويي را از او بگيرم، هرگز چنين نخواهم كرد و به راستي كه دنياي شما در نزد من كوچكتر و پست تر از برگي است كه در دهان ملخي باشد.

303. بايد از ستم باز ايستاد و حقّ مردم را به آنان داد و از تباهي و فساد در روي زمين پرهيز كرد.

304. من سست و ناتوان نشدم و ترسي به خود راه ندادم. من باطل را تا آن اندازه كاوش مي كنم كه حق را از كنارش بيرون بياورم.

305. خداوند از علما و دانشمندان پيمان گرفته است كه بر سيري ستمكار و گرسنگي ستمديده، راضي نشوند و به آن تن درندهند!

306. هر انساني از نظر خلقت، مانند تو است و مردم همه يكسان و برابرند.

307. احتكار، جرم تبهكاري است.

308. مردم يا برادر ديني شما هستند و يا انساني نظير شما.

309. آن كس كه مرا دوست دارد، پوشاك فقر را آماده سازد.

310. كسي كه مرا به حدّ افراط دوست بدارد، اهل نجات و رستگاري نيست.

311. برادر تو در دوري از تو، نيرومندتر از تو بر پيوند با او و در بدي، نيرومندتر از تو بر نيكي نبايد باشد.

312. كسي كه سپاسگزار نيست، مانع از نيكي و احسان تو نشود.

313. بدان كه خودپسندي برخلاف راه صحيح، و آفت خردها و انديشه ها است.

314. به خدا سوگند! اگر من به تنهايي به چنگ دشمنان بروم و آنها سراسر روي زمين را پر كرده باشند، هرگز ترس و هراس و بيم و وحشتي نخواهم داشت.

315. مردم ذليل در نزد من عزيزند تا حقِّ آنها را بستانم و نيرومند در نظر من ضعيف و ناتوان است، تا حق را از او بازگيرم.

316. اگر فقر در برابر من به صورت انساني مجسم شود، البتّه بيدرنگ او را مي كشم.

317. اگر حق را از راه آن بپيماييد، راهها به سوي شما باز مي شود و زمينها سرسبز و خرم مي گردد و هيچ عيالواري در ميان شما، محتاج و نيازمند نمي شود.

318. خداوند، بندگان خود را با شلاقي دردناكتر از فقر تنبيه نكرده است.

319. فقير و تنگدست در وطن خود هم غريب و بيگانه است.

320. اگر من حق را درميان شما برپا ندارم و باطل را از ميان نبرم، اين لنگه كفش در نزد من، از حكومت بر شما، بهتر و پربهاتر است.

321. با توده مردم باشيد، چرا كه دست خدا همراه جماعت است.

322. تأسف و ناراحتي من از اين است كه بر كار اين مردم، بي خردان و بدكارانشان تسلط يابند و حكمراني كنند و آنگاه مال خدا را بين خودشان دست به دست بگردانند و بندگان خدا، اعم از غلامان و نيكان را دشمنان خود و بدكرداران را ياورانشان قرار دهند.

323. اگر تو را به سلامتي به ولايت و فرمانداري برگزيدند و همه در آن اتفاق كردند، به كار آنها رسيدگي كن و اگر اختلاف كردند، آنان را به حال خود بگذار.

324. بنگريد اگر حق نديديد، نپذيريد؛ و اگر حق شناختيد ياري كنيد؛ حق است و باطل، و هر يك را اهلي است!

325. مردم! به خدا سوگند من شما را به طاعتي ترغيب نمي كنم؛ مگر آنكه نخست خود به آن عمل كنم و از هيچ زشتي و گناهي شما را نهي نمي كنم مگر آنكه پيش از شما از آن پرهيز و دوري جويم.

326. هر كس كه از همه آراء و نظريات استقبال كند، موارد اشتباه را مي شناسد و در مي يابد.

327. آيا به خشم نمي آييد و انتقام نمي گيريد كه ابلهان بر شما حكومت كنند؟ آنگاه ذلت و خواري همگاني شود و نابودي تثبيت گردد و بهره شما زيانكاري و بدبختي باشد...

328. كسي كه از كسب حلال و در راه آن بميرد، درحالي مي ميرد كه خداوند از او راضي است.

329. توانگران و اغنياي ملّتها كه در نعمتها غوطه مي خورند، در اثر اين بهره مندي گردنكشي كردند.

330. ... و اينكه همه شما در نزد من، در حقوق برابر هستيد.

331. هر جنبنده را رزق و قوتي است و براي هر دانه اي، خورنده اي وجود دارد.

332. ملّت خيرخواه نخواهد بود، مگر آنكه دولتشان باري سنگين بر دوش آنان نباشد.

333. فجور و تبهكاري دژ پستي است كه مردمان خود را نگاه نمي دارد و كسي را كه به آن پناه ببرد، محافظت نمي كند.

334. خداوند، پيشه ور امين و درستكار را دوست مي دارد.

335. اين گروه از مردم بيشتر از ديگران نيازمندِ عدالت هستند و بايد بر كودكان يتيم و سالخوردگان كه قادر به انجام كاري نيستند، رسيدگي كرد.

336. گرسنگي از زبونيِ خضوع و كرنش بر ديگران، بهتر است.

337. بدترين فقرها و نيازمنديها، فقر و نيازمندي نفس است.

338. بايد تعمّق تو در آباداني زمين، بيشتر از فكر جمع ماليات باشد.

339. هرگز نبايد چيزي را كه همه مردم در آن مساوي و برابرند، بخود اختصاص دهي.

340. هيچ يك از بندگان خدا را هرگز كوچك مشمار، چرا كه ممكن است كه او دوست و وليّ خداوند باشد و تو نمي داني.

341. در صلح، آسودگي براي سربازان و راحتي از غم و اندوه براي مردم و امنيت براي سرزمينها است.

342. من با دشمن نمي جنگم تا بر او اتمام حجت كرده باشم، اگر توبه كرد و برگشت از او مي پذيريم و اگر مصمّم بر جنگ برضدّ ما است، خداوند را به كمك مي طلبيم و نبرد مي كنيم.

343. پيمانه و ترازوي خود را اصلاح كنيد و كم فروشي و تقلب ننماييد و در روي زمين فساد بر پا نسازيد.

344. خداوند به مردم پناه داده است كه به آنها ستم نشود.

345. زمامداران به وسيله ظلم، آزمايش خواهند شد.

346. اگر به ستمكار مهلت داده شود، انتقام از وي هرگز فـراموش نمي شود و خداوند بر سر راهش، در كمين اوسـت.

347. از خدا بترس و پرهيزكار باش. بر اهل قبله ستم مكن و بر اهل ذمه ظلم روا مدار و تكبر نورز و خودخواه مباش كه خداوند متكبران خودخواه را دوست نمي دارد.

348. اگر شما راه حق را بپيماييد و اسلام بر شما پرتو افكند، هيچ مسلمان و معاهدي، ستم نمي بيند.

349. من آغاز و انجام امر را بررسي كرده و در آن نگريسته و ديده ام كه براي من راهي جز نبرد يا كفر وجود ندارد.

350. اطاعت و فرمانبري از مخلوق، در جايي كه مستلزم نافرماني بر خداوند باشد هرگز جايز نيست.

بخشي ازنامه ها، سفارشها، عهدنامه ها

1. حقوق بشر

در اين باره به نامه مفصل امام علي عليه السلام به مالك اشتر نخعي، فرماندار وي در مصر رجوع كنيد. ما اين نامه را در جلد اوّل كتاب علي عليه السلام و حقوق بشر تحتِ عنوان «دستور امام درباره زمامداري» نقل كرديم. اين فرمان، درواقع از بزرگترين سفارشها و وصيتهاي امام و جامعترين نامه هاي آن حضرت درباره قوانين و روشهاي مدني و حقوق عمومي و تصرفات خصوصي است.

* * *

2. از سفارشات امام علي عليه السلام به سربازان خود در صفين، پيش از آنكه با آنها روبرو شوند: «تا آنها شروع نكنند با آنها نجنگيد، و اگر به ياري خدا شكست خوردند، آنكه را پشت كرد، نكشيد و آنكه را فرار مي كند تعقيب ننماييد و زخمي شدگان را ناراحت نكنيد و به آنها كمك كنيد و به زنان آزار مرسانيد، اگر چه به ناموس شما ناسزا و به پيشوايانتان بد بگويند».

3. از نامه امام علي عليه السلام به «زيادبن ابيه» فرماندار اهواز:

من به خدا سوگند ياد مي كنم كه اگر به من خبر رسد كه تو در بيت المال مسلمانان به چيز اندك يا زياد، خيانت كرده و برخلاف دستور صرف نموده اي بر تو سخت خواهم گرفت چنان سخت گيريي كه تو را كم مايه و گران پشت و ذليل و خوار گرداند.

* * *

4. از عهدنامه آن حضرت به «محمّدبن ابي بكر» هنگامي كه او را به سوي مصر روانه ساخت:

من به تو سفارش مي كنم كه با اهل ذمه، با عدالت رفتار كني و داد مظلوم را بستاني و بر ستمگر سخت بگيري و از خطا و اشتباه مردم درگذري و تا آنجا كه مي تواني نيكي بكني و البتّه دور و نزديك بايد در نزد تو، در مسئله حقوق يكسان باشند، براي آنان فروتني كن و با روي باز با آنها ملاقات نما و در همه حالات با آنها مواسات كن تا بزرگان، طمع ستم به آنان را در دل نپرورانند و بيچارگان در عدالت تو درباره آنها نااميد نشوند.

* * *

5. و از سفارشاتِ امام علي عليه السلام كه از «صفين» به فرزند گراميش امام حسن عليه السلام نوشته است:

تو اي فرزند من! خوي را به منزله ميزاني ميان خود و مردم قرار ده، پس آنچه را براي خود مي خواهي بر ديگري نيز بخواه و آنچه را كه بر خود نمي پسندي بر ديگري نيز مپسند و ستم نكن چنانكه دوست نداري مورد ستم واقع شوي و احسان و نيكي كن، همچنان كه مي خواهي به تو نيكي و احسان كنند و آنچه را كه از ديگران زشت مي شماري از خويشتن نيز زشت و قبيح به شمار و از مردم خوشنود باش با آنچه كه تو خود بر آنها روا مي داري، و هر چيزي را كه نمي داني نگو، اگرچه آن چيزي را كه مي داني اندك باشد و آنچه دوست نداري برايت گفته شود، هرگز بر زبان مياور. و هر كه به تو گمان نيك داشته باشد گمان او را نيك پندار؛ حقِّ برادر خويش را به اعتماد آنكه او برادر تو است ضايع مكن، چون كسي كه حقّ او را ضايع و پايمال كني برادر تو نيست. مبادا كه خويشان و كسان تو به سبب تو بدبخت تر از بيگانگان باشند، برادر تو به بريدن رشته محبت، تواناتر از تو به پيوستن و صله او نباشد و هرگز برادر تو در بدي كردن، تواناتر از تو بر نيكي كردن نيست.

* * *

6. از نامه اي كه به برخي از كارمندانش نوشت:

به من خبر رسيد كه زمين را درو كرده و هرچه زير پايت بوده بر گرفته اي و آنچه را كه بدستت رسيده خورده اي؟ بايد حساب پس بدهي و وضع خود را بر من گزارش كني.

* * *

7. از نامه امام علي عليه السلام به «منذربن جارود عبدي» كه به امانت خيانت كرده و به بيت المال دستبرد زده بود:

امّا بعد! نيكي پدرت مرا فريب داد! و گمان كردم كه از روش او پيروي مي كني و به راه او مي روي؛ ولي به من خبر رسيد كه تو خيانت كرده و از هواي نفس پيروي مي كني و براي آخرتت توشه اي نمي گذاري... اگر چيزي كه از تو به من رسيده است صحيح باشد، شتر خانواده و دوال كفشت از تو بهتر است و كسي كه مانند تو باشد سزاوار نيست كه نگهبان مرزها باشد يا امري را اجرا كند و يا مقام او ترفيع يابد، يا شريك در امانتي گردد و يا براي جلوگيري از خيانت و نادرستي اي مورد اعتماد قرار گيرد. هنگامي كه اين نامه من به تو رسيد بلافاصله نزد من بيا.

* * *