هدايتگران راه نور
زندگانى امام على بن ابيطالب ‏عليه السلام

آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت

- ۸ -


كرامتهاى امام از زبان پيامبر

دهها جلد كتاب گنجايش آن را ندارد تا زندگى امامى را كه وحى درجاى جاى حيات او نمودار است، توصيف كند. امامى كه آيت بزرگ‏رسالت الهى وشاهد حقيقى نبوّت آخرين پيامبر محسوب مى‏شد. حال كه‏اين كتاب نمى‏تواند بيانگر درياى بى كرانه فضايل و كرامتهاى على‏عليه السلام‏باشد، تنها ذكر قطره‏هايى از اين دريا كافى است كه خود مى‏تواند چشمه‏سارى بزرگ براى ما باشد.

شايد برخى از شنيدن فضايل امام از زبان پيامبرصلى الله عليه وآله دچار حيرت‏وتعجّب شوند. چرا كه اينان حكمت آفرينش را بخوبى در نيافته و درچهار چوب نگرشهاى قرآنى بنيكى نيانديشيده‏اند. امّا اگر به آسمانها وزمين وويژگيهاى آنها به عنوان آفريده‏هاى خداوند بنگرند و دريابند كه‏خداوند آنها را مسخّر انسان ساخته و انسان را بر بسيارى از مخلوقاتش‏برترى بخشيده و فرزندان آدم را به خاطر بندگى او بزرگ داشته و بهترين‏كس در نزد خود را با تقواترين آنان قرار داده است، آنگاه مى‏توانندكرامتهاى اولياى خدا را دريابند و بدانها اعتراف كنند.

امّا اگر با ديدگاههاى مادّى به انسان بنگرند، طبيعى است كه‏نمى‏توانند حتّى يكى از اين كرامتها را تصديق كنند. حتّى اين امر به كمك‏وحى كه يكى از كرامتهاى الهى است كه خداوند به انسان ارزانى داشته‏ورمز برترى او بر ساير مخلوقاتش به شمار مى‏آيد و كليد تسخير اشيا به‏وسيله او محسوب مى‏شود، امكان ناپذير مى‏نمايد.

اينك باهم برخى‏از كرامتهاى‏اميرمؤمنان‏را از نظر مى‏گذرانيم ويادآورمى‏شويم كه دشواريها و سختيهايى كه آن امام در طول زندگى خود متحمّل‏آنها شد قلّه بلند براى رسيدن به پروردگار پاكش و وسيله‏اى براى نزديك‏ساختن او به خشنودى خدايش بود.

فضايل على از زبان پيامبر

سلمة بن قيس از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت كرده است كه فرمود :

"على در آسمان هفتم است چونان خورشيد روز در زمين. و در آسمان‏دنياست چونان ماه شب در زمين. خداوند از فضل خود پاداشى به على داده‏كه اگر آن را ميان زمينيان تقسيم كنند براى همه آنان كافى خواهدبود وچنان دركى به على عنايت كرده كه اگر آن را ميان ساكنان زمين‏پخش كنند به همه آنها خواهد رسيد. نرمى او به نرمى لوط و خوى‏او به خوى يحيى وزهد او به‏زهد ايوب وبخشندگى‏اش به بخشندگى‏ابراهيم وشادى‏اش به شادى سليمان بن داوود و نيرويش به نيروى داوودشباهت دارد.

او را نامى است كه بر هر پرده‏اى در بهشت نگاشته شده است،پروردگارم اين نويد را به من داده است و اين بشارت براى على در نزد من‏است. على در نزد حق محمود و در نزد فرشتگان پاك است. او از ياران‏خاص و خالص ونزديك و چراغ و بهشت و رفيق من است. پروردگارم‏مرا به او مأنوس كرده است. پس از پروردگارم در خواسته‏ام كه او را پيش‏از من نميراند و نيز از حضرتش در خواستم كه او را شهيد بميراند.

به بهشت قدم نهادم و ديدم كه شمار حوريان على بيشتر از برگ‏درخت وقصرهايى كه براى او بنا شده چون شمار افراد بشر است.

على از من و من از اويم. هر كه ولايت على را پذيرفت، ولايت مراپذيرفته است.

عشق به على نعمت و پيروى از او فضليت است. فرشتگان به او نزديك‏وجنهاى نيكوكار گرد او را فرا گرفته‏اند. پس از من كسى گرامى تر از او درعزّت وافتخار و آيين بر زمين گام نمى‏نهد. او خشن و بى بند و بار و لجوج‏نبود. زمين او را حمل كرد و گرامى‏اش داشت. پس از من از شكم هيچ زنى،كسى به بزرگى او زاده نشد. در منزلى فرود نيامد مگر آنكه خجسته‏وفرخنده بود.

خداوند حكمت را بروى فرو فرستاد و جامه فهم بر او پوشانيد. فرشتگان با وى همنشين بودند كه او نمى ‏ديدشان و اگر قرار بود پس از من‏به كسى وحى شود به ‏على وحى مى‏شد.خداوند مجالس را به ‏على مى ‏آراست ‏و لشكرها را بدو گرامى مى‏داشت. شهرها را بدو رونق مى‏بخشيد و سپاهيان را به واسطه او عزّت ارزانى مى‏داشت. مَثَل او همچون خانه ‏خداست كه زيارت مى‏شود امّا زيارت نمى‏كند و مَثَل او مانند ماه است كه‏چون تابش گيرد، سياهى را به نور خويش روشن مى‏كند و مَثَل او چونان ‏خورشيد است كه چون بتابد دنيا را پر فروغ گرداند. خداوند او را درقرآنش توصيف كرده و به آياتش ستوده است. در قرآن آثار منزلت هايش ‏بيان شده ‏است. پس ‏او به گاه ‏زنده بودن بزرگوار وبه گاه مرگ شهيد است".(107)

ابوذر غفارى گويد : روزى از روزها در برابر رسول خداصلى الله عليه وآله، نشسته‏بوديم. آن‏حضرت براى سپاس از خدا به نماز برخاست و ركوع و سجود به‏جاى آورد. آنگاه گفت :

"اى جندب! هر كه خواهد به علم آدم و فهم نوح و دوستى ابراهيم‏ومناجات موسى و عبادت عيسى و صبر و ابتلاى ايوب بنگرد بايد به اين‏كس كه مى‏آيد نظر كند. او چون مهر و ماه روان و اختر درخشان است.دلاورترين مردم است و بخشنده‏ترين آنان. پس نفرين خدا و فرشتگان‏وتمام مردم بر دشمن او باد".

ابوذر گويد : مردم پس از شنيدن سخنان رسول خدا به كسى كه‏مى‏آمد روى كردند تا بينند چه كسى است؟ ناگهان ديدند كه او على بن‏ابى‏طالب است.(108)

در كتاب خطيب خوارزمى و نيز در كتاب ابو عبداللَّه نطنزى آمده است‏كه ابوعبيد دوست سليمان بن عبدالملك گفت : به عمر بن عبدالعزيز خبردادند كه گروهى، على بن ابى‏طالب را ناسزا گفته‏اند. عمر بن عبدالعزيز برفراز منبر رفت و گفت : غزال بن مالك غفارى از ام سلمه برايم نقل كردكه گفت : روزى پيامبرصلى الله عليه وآله نزد من بود كه جبرئيل به حضور او آمدوپيامبر را صدا كرد. آن‏حضرت لبخندى زد. چون جبرئيل از نزدش رفت‏پرسيدم : چرا خنديدى؟ فرمود :

"جبرئيل به من خبر داد به على كه مشغول چرانيدن شترانش بوده‏برخورد كرده است. امّا على خفته بود و قسمتى از بدنش پيدا بود. جبرئيل‏گفت : من نيز دو جامه‏اش را بروى افكندم. اينك من خنكى ايمان او را كه‏تا قلبم رسيده، احساس مى‏كنم".

در روايت اصبغ آمده است كه امام به تنهايى از مدينه بيرون رفت.هفت روز سپرى شد و على باز نيامد. پيامبرصلى الله عليه وآله را ديدند كه مى‏گريست‏و مى‏فرمود :

"خدايا على نور چشمم، قوّت زانويم و پسر عمويم و زداينده اندوه ازسيماى مرا به سويم باز گردان". آنگاه براى هر كسى كه خبر على را به اوبرساند، بهشت را تضمين كرد. مردم بر مركبهاى خود سوار شدند و در پى‏امام روانه شدند. سرانجام فضل بن عبّاس، او را يافت و مژده آمدنش را به‏پيامبرصلى الله عليه وآله رساند.

پيامبر به استقبال على شتافت. چپ و راست و سر و بدن آن‏حضرت راوارسى كرد. من عرض كردم : على را چنان وارسى مى‏كنى كه گويى به‏جنگ رفته است؟ پس پيامبر گفت جبرئيل به من خبر داد كه گروهى ازمشركان شام آهنگ تو را كرده بودند پس على را به تنهايى به سوى ايشان‏روانه كن. پس جبرئيل به هزار فرشته و ميكائيل نيز با هزار فرشته با على‏خارج شدند و ملك الموت را ديدم كه در پشت على جنگ مى‏كرد.

در اربعين خطيب و شرح ابن فياض و اخبار ابورافع در ضمن روايتى‏طولانى از حذيفه يمانى نقل شده است كه :

اميرمؤمنان بر رسول خدا كه بيمار بود، وارد شد. سر پيامبرصلى الله عليه وآله دردامان مردى خوش اخلاق بود و پيامبر صلى الله عليه وآله هم به خواب فرو رفته بود.آن مرد گفت : به پسر عمويت نزديك شو كه تو سزاوارتر از منى. پس على ‏سر پيامبر را به دامان گرفت. چون پيامبر بيدار شد سراغ آن مرد راگرفت، امام گفت : او چنين و چنان بود. آنگاه ‏پيامبرصلى الله عليه وآله گفت : او جبرئيل‏بوده است. با من سخن مى‏گفت تا دردم سبك شود.

در خبرى ديگراست كه جبرئيل به‏پيامبر ديكته مى‏كرد پس آن‏حضرت‏برخاست و به على دستور داد تا وحى را بنويسد.

محمّد بن عمرو به اسناد خود از جابر بن عبداللَّه نقل كرده است كه‏گفت : رسول خدا فرمود :

هيچ قومى از مشركان مرا نافرمانى نكردند مگر آنكه تيرى الهى به‏سوى آنان انداختم پرسيدند : اى رسول خدا تير الهى چيست؟ فرمود :

"على بن ابى طالب است او را در هيچ جنگى نفرستادم و براى‏هيچ مبارزه‏اى اعزام نكردم مگر آنكه جبرئيل را از جانب راستش ‏وميكائيل را از طرف چپش و ملك ‏الموت را پيشارويش و ابرى سايه‏ گستر رابر فراز سرش مى‏ديدم تا زمانى كه خداوند بهترين يارى ‏و پيروزى‏اش را نصيب او مى‏كرد".

روايات ديگرى درباره مشاهده جبرئيل توسّط امام، به صورت دحيه‏كلبى هنگامى كه او را بدان نامها خوانده بود و نيز هنگامى كه سررسول‏خداصلى الله عليه وآله را به دامان گرفته بود و جبرئيل به وى گفت :

تو نسبت به رسول خدا از من سزاوارترى و همچنين زمانى كه برپيامبر املاى وحى مى‏كرد و خواب پيامبر را فرو گرفت و وقتى كه شترى‏از يك اعرابى به بهاى يك صد درهم خريد و آن را به يك صد و شصت‏درهم به ديگرى فروخت و نيز زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را غسل داد و... دركتابها نقل شده است. همچنين احمد در فضايل، گوشه‏اى از اين روايتها راذكر كرده است.

جبرئيل در چند موقعيت على‏عليه السلام را خدمت كرده است. على بن جعه‏از شعبه از قتادة از ابن جبير از ابن عبّاس درباره سخن خداوند تعالى كه‏فرموده است : ( تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ ) (109)

"در شب قدر فرشتگان و روح به اجازه پروردگارشان از هر امر سلامى‏فرود آيند". روايت كرده‏اند كه گفت : رسول خداصلى الله عليه وآله هفت رمضان روزه‏گرفته بود وعلى بن ابى‏طالب نيز در اين كار با او همراه بود، در هر شب‏قدر، جبرئيل فرود مى‏آمد و از جانب پروردگارش بر على سلام و درودمى‏فرستاد.

احمد قصرى از امام حسن عسكرى از پدرانش از حسين بن على‏عليهم السلام‏نقل كرده است كه گفت : از جدّ خود رسول خداصلى الله عليه وآله شنيدم كه مى‏فرمود :

"در شب اسراء در درون عرش فرشته‏اى را ديدم كه شمشيرى از نور به‏دست داشت و با آن چنان بازى مى‏كرد كه على بن ابى‏طالب با ذوالفقاربازى مى‏كرد و ملائكه چون به ديدار على بن ابى‏طالب مشتاق مى‏شدند به‏سيماى اين فرشته مى نگريستند. پس گفتم : پروردگارا! آيا اين برادرم‏وپسر عمويم على بن ابى‏طالب است؟ خداوند پاسخ داد : اى محمّد اين ‏فرشته‏اى است كه آن را بر هيأت على آفريده‏ام. او مرا در درون عرش‏عبادت مى‏كند و حسنات و تسبيح و تقديس او تا روز قيامت به حساب‏على بن ابى‏طالب نگاشته خواهد شد".(110)

در كفاية الطالب از انس نقل شده است كه گفت : رسول خدا فرمود :

"در شب اسراء به فرشته‏اى برخوردم كه بر منبرى از نور نشسته بودوفرشتگان ديگر به گرد او حلقه زده بودند. پرسيدم : اى جبرئيل اين‏فرشته كيست؟ گفت : نزديكش شو و به او سلام كن. پس به نزديك اودرآمدم و بر وى سلام گفتم. ناگهان ديدم كه او برادرم و پسر عمويم، على‏بن ابى‏طالب است. باز پرسيدم : اى جبرئيل آيا على در رسيدن به آسمان‏چهارم از من پيشى گرفته است؟ پاسخ داد : نه لكن ملائكه از شدّت عشق‏خود به على شكوه كردند وخدا هم اين فرشته را از نور شبيه على بيافريد.پس ملائكه در هر شب و روز جمعه او را هفتصد بار زيارت مى كنندوزبان به تسبيح و تقديس خداوند مى‏گشايند و ثواب آن را به دوستداران‏على هديه مى‏كنند".(111)

در مناقب خوارزمى به نقل از عبداللَّه بن مسعود آمده است كه گفت :رسول خدا فرمود :

"اوّلين كس از آسمانيان كه على بن ابى‏طالب را به برادرى گرفت،اسرافيل وپس از وى ميكائيل و سپس جبرئيل بود. و اوّلين دوستداران اواز كرّوبيّان، حاملان عرش و سپس رضوان دربان بهشت و آنگاه ملك‏الموت بود. همانا ملك‏الموت بر دوستداران‏امام على ترحم كند چنان‏كه‏بر پيامبران‏رحم‏مى‏كند".(112)

و در كفاية الطالب از وهب بن منيّه از عبداللَّه بن مسعود نقل شده است‏كه گفت : رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود : "على را هيچ جنگى نفرستادم مگرآنكه جبرئيل را در جانب راستش و ميكائيل را در طرف چپش و ابرهاى‏سايه گستر را بر فراز سرش مى‏ديدم تا زمانى كه خداوند پيروزى را روزى‏او گرداند".(113)

طبرى و خركوشى در كتابهاى خود به اسناد خود از سلمان نقل كرده‏اندكه گفت : پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود :

چون روز قيامت فرا رسد قبه‏اى از ياقوت سرخ در كناره راست عرش‏براى من بر پاى دارند و براى ابراهيم قبه‏اى سبز بر كناره چپ عرش بزنندو ميان اين دو، قبه‏اى از مرواريد سپيد براى على بن ابى‏طالب بر پا سازند.با اين وصف، گمان شما به حبيبى كه ميان دو خليل جاى گرفته است،چيست؟!

ابوالحسن دارقطنى و ابونعيم اصفهانى در الصحيح و الحليه به اسنادخود از سفيان بن عيينه از زهرى از انس نقل كرده‏اند كه گفت : رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود :

"چون قيامت فرا رسد براى من منبرى به طول سى مايل قرار دهند.آنگاه منادى از دل عرش بانگ بر مى‏دارد كه : محمّد كجاست؟ من‏پاسخش را مى‏دهم. آنگاه به من گفته مى‏شود : بالا رو. پس من بر فراز منبرمى‏روم. آنگاه منادى براى بار دوّم بانگ بر مى‏دارد كه : على بن ابى‏طالب‏كجاست؟ سپس او نيز بر فراز منبر مى‏آيد و يك پله پايين‏تر از من جاى‏مى‏گيرد. آنگاه همه مخلوقات در مى‏يابند كه محمّد سرور پيامبران و على‏سرور اوصيا است".

مردى برخاست و از آن‏حضرت پرسيد : اى رسول خدا! پس از اين چه‏كسى با على دشمنى خواهد كرد؟ پيامبر فرمود :

"اى برادر انصار! از قريش جز زنازاده و از انصار جز يهودى و ازعرب جز كسى كه اصل و نسبش پاك نيست و از ديگر مردمان جز بدبخت‏و تيره روز با وى به دشمنى بر نخواهند خاست".

در قرآن كريم آمده است :

"البته آنان با كسانى كه خدا به آنها لطف فرموده يعنى با پيامبران‏وصديقان وشهيدان و صالحان محشور خواهند شد و اينان چه نيكورفيقانى هستند".(114)

عبداللَّه بن حكيم بن جبير از اميرمؤمنان روايت كرده است كه به‏پيامبر گفت :

"آيا ما مى‏توانيم هرگاه كه خواستيم تو را در بهشت ببينيم"!؟

پيامبر پاسخ داد :

"هر پيامبر را رفيقى است و آن رفيق نخستين كسى است كه از ميان‏امّت او به وى ايمان آورده است". آنگاه آيه فوق نازل شد.

عبادبن مهيب از جعفر بن محمّد از پدرش از جدّش از پيامبر درروايتى نقل كرده است كه از حضرت رسول خدا پرسيدند : اى رسول خدادر بهشت‏برين ميان تو و على چقدر فاصله است؟ آيا يك وجب يا اندكى‏بيشتر از آن؟

"پيامبر فرمود :

"من بر تختى از نور عرش پروردگارمان مى‏نشينم و على بر كرسى ازنور كرسى مى‏نشيند". عبدالصمد از جعفربن محمّد از پدرش از على بن‏حسن از پدرش روايت كرده است كه گفت : از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اين آيه‏پرسيدند :

"خوشا به حال آنان و بازگشت نيكويشان"(115)

فرمود : "اين آيه درباره على بن ابى‏طالب نازل شده است و خوشا به‏حال درخت خانه اميرمؤمنان على بن ابى‏طالب در بهشت. در بهشت‏چيزى نيست مگر آنكه على در آن است".(116)

سعيد به جبير از ابن عبّاس روايت كرده است كه گفت : شنيدم رسول‏خداصلى الله عليه وآله مى‏فرمود : "در شب اسراء به بهشت داخل شدم و نورى ديدم كه‏به چهره‏ام خورد. از جبرئيل پرسيدم : اين نورى كه ديدم چه بود؟ گفت :اى محمّد! اين نور مهر و ماه نبود بلكه يكى از كنيزكان بهشتى على‏بن‏ابى‏طالب بود كه‏از قصرش پديدار شد و به تو نگريست وخنديد و اين‏نوراز دهانش بيرون آمد. او در بهشت همواره مى‏گردد تا هنگامى‏كه‏اميرمؤمنان به‏بهشت وارد شود".(117)

حاكم در امالى و ابوسعيد واعظ در شرف المصطفى و ابو عبداللَّه نطنزى‏در خصائص به اسناد خود نقل كرده‏اند كه زيد بن على در حالى كه موى‏خود را به دست گرفته بود گفت : فرمود به من حسين بن على در حالى كه‏موى خود را به دست گرفته بود گفت : فرمود به من على بن ابى‏طالب درحالى كه موى خود را به دست گرفته بود گفت : فرمود به من رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله در حالى كه موى خود را به دست گرفته بود كه :

"هر كه ابو الحسن على را بيازارد در حقيقت مرا آزرده و آنكه‏مرا بيازارد خداى را آزرده‏است و هر كه خدا را آزار دهد لعنت خدابر او باد".

و در روايتى ديگر آمده است :

"هر كه خدا را بيازارد خداوند به اندازه تمام آسمانها و زمين بر اولعنت فرستد".

ترمذى در كتاب جامع و ابونعيم در حلية الاوليا و بخارى در صحيح‏وموصلى در مسند و احمد در فضايل و خطيب در اربعين از عمران بن‏حصين وابن عبّاس و بريده نقل كرده‏اند كه على‏عليه السلام در ميان غنايم كنيزى‏را پسنديد. امّا حاطب بن ابى بلتعه و بريده اسلمى بر قيمت آن كنيزافزودند. همين كه بهاى كنيز به مبلغى عادلانه در آن روز رسيد، امام‏كنيزك را با همان قيمت خريد.

چون بازگشتند، "بريده" در برابر رسول خدا ايستاد و از على زبان به‏شكوه و شكايت گشود. پيامبرصلى الله عليه وآله از او روى برگرداند. سپس "بريده" ازراست و چپ و پشت پيامبر راه افتاد و بازهم به شكايت خود ادامه داد.باز پيامبر به او اعتنايى نكرد تا آنكه او در برابر حضرت ايستاد و سخنان‏خود را تكرار كرد. در اين هنگام پيامبر ناراحت و رنگش دگرگون شدوچهره درهم كشيد و رگهاى گردنش بر آمد و گفت : بريده تو را چه‏مى‏شود؟ تو تا امروز رسول خدا را نيازرده بودى؟ آيا مگر سخن خدا رانشنيده‏اى كه مى‏فرمايد :

"كسانى كه خدا و پيامبرش را بيازارند خداوند در دنيا و آخرت‏لعنتشان كند و بر ايشان عذابى خورد كننده مهيّا سازد".(118)

"آيا نمى‏دانى كه على از من و من از اويم و هر كه على را بيازارد مراآزرده وهر كه مرا بيازارد خداى را آزرده است و هر كه خداى را بيازاردبر خداوند است كه او را به دردناكترين عذابش در آتش جهنم آزار دهد؟اى بريده! آيا تو آگاهترى يا خدا؟ يا قّراء لوح محفوظ؟ آيا تو آگاهترى‏يا ملك الارحام؟ آيا تو آگاهترى اى بريده يا نگاهبانان و حافظان ‏على بن ابى‏طالب؟"

بريده پاسخ داد : حافظان على بن ابى‏طالب آگاهترند.

پس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود :

"اين جبرئيل است كه به من از حافظان على بن ابى‏طالب خبر داد كه‏ گفته‏اند : آنان از زمان ولادت على تا كنون هرگز يك خطا هم براى او رقم ‏نزده‏اند. آنگاه از ملك الارحام و قرأى لوح محفوظ حكايت كرد".(119) درادامه اين حديث است كه پيامبر سه مرتبه فرمود : "از على چه‏مى‏خواهيد"؟!