فروغ ولايت

استاد آيةالله شيخ جعفر سبحانى

- ۱۸ -


خلافت خلفا و منطق اميرالمؤمنين (ع )

دانشمندان محقق از اهل تسنن كه شروحى بر نهج البلاغه نوشته اند, بيانات امام (ع ) را دربارهء شايستگى خويش به خلافت , يكى پس از ديگرى , مورد بررسى قرار داده , از مجموع آنها چنين نتيجه گرفته اند كه هدف امام از اين بيانات اثبات شايستگى خود به خلافت است بدون اينكه از جانب پيامبر (ص ) نصى بر خلافت او در ميان باشد. به بيان ديگر, چون حضرت على (ع ) از نظر قرابت و خويشاوندى , پيوند نزديكترى با رسول خدا (ص ) داشت و از نظر علم ودانش از همه بالاتر بود و در رعايت عدالت و اطلاع از سياست و كشور دارى سرآمد همهء ياران پيامبر (ص ) به شمارمى رفت , ازاين جهت شايسته بود كه امت او را براى خلافت برگزينند, ولى چون سران امت غير او را برگزيدند امام زبان به تظلم و شكايت گشوده است كه : من بر خلافت و ولايت از ديگران شايسته ترم !
حقى كه امام (ع ) در بيانات خود از آن ياد مى كند و مى گويد از روزى كه رسول خدا (ص ) درگذشت او را از آن محروم كرداند حق شرعى نيست كه از جانب صاحب شريعت به او داده شده باشد و مقدم داشتن ديگران بر او يك نوع مخالفت با دستور شرع به حساب آيد, بلكه مقصود يك حق طبيعى است كه بر هر كس لازم است كه با وجود فردبرتر ديگرى را انتخاب نكند و زمام كار را به فرد داناتر و تواناتر و بصيرتر بسپارد; ولى هرگاه گروهى بنا به مصلحتى ازاين اصل پيروى نكنند و كار را به فردى كه از نظر علم و قدرت و شرايط روحى و جسمى در مرتبهء نازلتر قرار داردواگذارند, سزاوار است كه شخص برتر زبان به شكوا و گله بگشايد و بگويد:
<فوالله ما زلت مدفوعا عن حق مستاثراً على منذ قبض الله نبيه (ص ) حتى يوم الناس هذا>.(1)
به خدا سوگند, از روزى كه خداوند جان پيامبرش (ص ) را قبض كرد تا به امروز من از حق خويش محروم بوده ام .
امام (ع ) اين سخن را هنگامى گفت كه طلحه و زبير پرچم مخالفت با او را برافراشته , بصره را پايگاه خود قرار داده بودند.
كپاسخ : اين مطلب كه به عنوان تحقيق از آن ياد مى شود پندارى بيش نيست . هيچ گاه نمى توان مجموع سخنان امام (ع ) را بر شايستگى ذاتى حمل كرد و يك چنين شايستگى نمى تواند مجوز حملات تند آن حضرت بر خلفا باشد,زيرا:
اولاً, امام (ع ) در بعضى از سخنان خود بر وصيت پيامبر (ص ) تكيه كرده است . از جمله آنجا كه خاندان نبوت رامعرفى مى كند چنين مى فرمايد:
<هم موضع سره ولجا امر و عيبة علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه ... لا يقاس بآل محمد (ص ) من هذه الامةاحد... هم اساس الدين و عماد اليقين . اليهم يفىء الغالى و بهم يلحق التالى . و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصيه والورئة>(2)
خاندان نبوت رازداران پيامبر و پناهگاه فرمان او و مخزن دانشها و حكمتها و حافظان كتاب و استوانه هاى آيين اوهستند. هيچ كس از افراد امت را نمى توان با آنان قياس كرد. آنان پايه هاى دين و ستونهاى ايمان و يقين اند. دور افتادگان از راه حق به آنان رجوع مى كنند و اماندگان به ايشان مى پيوندند. خصائص امامت (علوم و معارف و ديگر ملاك هاى امامت ) نزد آنان است و وصيت پيامبر در حق ايشان است و آنان وارثان پيامبرند.
مقصود امام (ع ) از اينكه وصيت پيامبر (ص ) دربارهء آنان است چيست ؟ با در نظر گرفتن لفظ <ولايت >در جمله ء<ولهم خصائص الولاية> روشن مى شود كه مقصود از وصيت همان وصيت به خلافت و سفارش به ولايت آنان است كه در روز غدير و غير آن به وضوح بيان شده است .
ثانياً, لياقت و شايستگى هرگز ايجاد حق نمى كند مادام كه شرايط ديگر, مانند انتخاب مردم , به آن ضميمه نشود.در صورتى كه امام (ع ) در سخنان خود بر حق محرز خود تكيه مى كند و اظهار مى دارد كه حق او پس از پيامبر (ص )پايمال شد. و به عبارت ديگر, چنانچه بنابراين باشد كه مشكل رهبرى در اسلام از طريق مشاوره و مذاكره يا رجوع به افكار عمومى گشوده شود, در اين صورت , مادام كه شخص ـ گرچه از هر جهت فضيلت و برترى بر ديگران داشته باشد ـ براى چنين مقامى انتخاب نشود نمى تواند خود را صاحب حق بشمارد تاعدول مردم از آن را يك نوع ظلم وستم اعلام دارد و به افرادى كه به جاى او انتخاب شده اند اعتراض كند. در صورتى كه لحن امام (ع ) در خطبه هاى خود];ّ-بر خلاف اين است . او خود را صاحب مسلم حق خلافت مى داند و عدول از آن را يك نوع ظلم و ستم بر خويش اعلام مى نمايد و قريش را متعديان و متجاوزان به حقوق خود معرفى مى كند; چنانكه مى فرمايد:
بارالها, مرا در برابر قريش و كسانى كه ايشان را كمك كردند يارى فرما. زيرا آنان قطع رحم من كردند و مقام بزرگ مراكوچك شمردند و اتفاق كردند كه با من دربارهء خلافت , كه حق مسلم من است , نزاع كنند.(3)
آيا چنين حملات تندى را مى توان از طريق شايستگى ذاتى كرد؟ اگر بايد مسئلهء خلافت از طريق مراجعه به افكارعمومى با بزرگان صحابه حل و فسخ شود چگونه امام مى فرمايد: <آنان با من در حق مسلم من به نزاع برخاستند>؟
هنگامى كه آتش جنگ ميان حضرت على (ع ) و معاويه در سرزمين صفين روشن بود مردى نزد حضرت امير (ع )آمد و گفت : چگونه قريش شما را از مقام خلافت , كه به آن از ديگران شايسته تر بوديد, بازداشت ؟
امام (ع ) از پرستش بى موقع او ناراحت شد, ولى به طور ملايم ـ كه اوضاع بيش از آن را ايجاب نمى كرد ـ به او پاسخ داد و فرمود :
گروهى بر آن بخل ورزيدند و گروهى از آن چشم پوشيدند و ميان ما و آنها خدا داور است و بازگشت همه به سوى اوست .(4)
پس از ماجراى سقيفه , يك روز ابوعبيدة بن جراح به امام گفت : اى فرزند ابوطالب , چقدر به خلافت علاقه دارى وبه آن حريصى ! امام (ع ) در پاسخ او گفت :
به خدا سوگند, شما از من به خلافت حريصتريد; در حالى كه از نظر شرايط و موقعيت بسيار از آن دوريد و من به آن نزديكترم . من حق خويش را مى طلبم و شما ميان من و حقم مانع مى شويد و مرا از آن باز مى داريد.(5)
هرگز صحيح نيست كه اين نوع انتقاد از خلافت خلفا را از طريق لياقت و شايستگى ذاتى توجيه كرد. همهء اين سخنان و تعبيرها حاكى از آن است كه امام (ع ) خلافت را حق مسلم خويش مى دانست و هر نوع انحراف از خود راانحراف از حق مى شمرد. چنين حقى جز از طريق تنصيص و تعيين الهى براى كسى ثابت نمى شود.
همچنين هرگز نمى توان اين گونه تعبيرها را از طريق اصلحيت و اولويت تفسير كرد. گروهى كه سخنان امام (ع ) را ازاين راه تفسير مى كنند عقايد نادرست خود را به عنوان پيشدارورى اتخاذ كرده اند.
البته امام (ع ) در برخى موارد بر لياقت و شايستگى خويش تكيه كرده , مسألهء نص را ناديده گرفته است . از جمله ,مى فرمايد:
پيامبر خدا (ص ) قبض روح شد, در حالى كه سر او بر سينهء من بود. من او را غسل دادم , در حالى كه فرشتگان مرايارى مى كردند. اطراف خانه به ناله در آمد. فرشتگان دسته دسته فرود مى آمدند و نماز مى گزاردند و بالا مى رفتند و من صداهاى آنها را مى شنيدم . پس چه كسى از من در حال حيات و مرگ پيامبر (ص ) به جانشينى او شايسته تر است ؟ (6)
در خطبهء شقشقيه , كه از خطبه هاى معروف امام (ع ) است , حضرت لياقت و شايستگى خويش را به رخ مردم كشيده , مى گويد:
<اما و الله لقد تقمصها ابن ابى قحافة و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير...>(7)
به خدا سوگند, فرزند ابى قحافه خلافت را به سان پيراهن بر تن خود پوشيد, در حالى كه مى دانست كه آسياى خلافت بر محور وجود من مى گردد. از كوهسار وجود من سيل علوم سرازير مى شود و انديشهء هيچ كس بر قلهء انديشه ءمن نمى رسد.
در برخى از موارد نيز به قرابت و خويشاوندى تكيه مى كند و مى گويد: <و نحن الاعلون نسبا و الاشدون برسول الله نوطاً>(8). يعنى نسبت ما بالاتر است و با رسول خدا پيوند نزديكتر داريم .
البته تكيهء امام (ع ) بر پيوند خود با پيامبر گرامى (ص ) براى مقابله با منطق اهل سقيفه است كه علت برگزيدگى خودرا خويشاوندى با پيامبر (ص ) اعلام مى كردند. از اين جهت , وقتى امام (ع ) از منطق آنان آگاه شد در انتقاد از منطق آنان فرمود: <احتجوا بالشجرة و اضاعوا الثمرة>.(9)

پى‏نوشتها:‌


1 . نهج البلاغهء عبده , خطبهء 5
2 . همان , خطبهء 2
3 . نهج البلاغهء عبده , خطبهء 167<اللهم انى استعينك على قريش ...>
4 . نهج البلاغهء عبده , خطبهء 175
5 . همان , خطبهء 167
6 . نهج البلاغهء عبده , خطبهء 192
7 . همان , خطبهء 3
8 . همان , خطبهء 157
9 . همان , خطبهء 64