فروغ ولايت

استاد آيةالله شيخ جعفر سبحانى

- ۱۱ -


پيروزى قطعى اسلام بر شرك

سپاه اعراب بت پرست , به سان مور و ملخ , در كنار خندق ژرفى فرود آمدند كه مسلمانان شش روز پيش از ورودآنان حفر كرده بودند. آنان تصور مى كردند كه همچون گذشته با مسلمانان در بيابان احد روبرو خواهند شد, ولى اين باراثرى از آنان نديدند و لاجرم به پيشروى خود ادامه دادند تا به دروازهء شهر مدينه رسيدند. مشاهدهء خندقى ژرف درنقاط آسيب پذير مدينه آنان را حيرت زده ساخت . شمارهء سربازان دشمن از ده هزار متجاوز بود, در حالى كه شماره ءمجاهدان اسلام از سه هزار تجاوز نمى كرد .(1)
محاصرهء مدينه حدود يك ماه طول كشيد و سربازان قريش هرگاه به فكر عبور از خندق مى افتادند با مقاومت پاسداران خندق , كه در فاصله هاى كوتاهى از آن در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند, روبرو مى شدند. تيراندازى ازهر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هيچ يك بر ديگرى پيروزى نمى شد.
ادامهء اين وضع براى سپاه دشمن دشوار و گران بود. زيرا سردى هوا و كمبود علوفه دامهاى آنان را به مرگ تهديدمى كرد و مى رفت كه شور جنگ از سرهايشان بيرون رود و سستى و خستگى در روحيهء آنان رخنه كند. از اين رو, سران سپاه جز اين چاره نديدند كه رزمندان سرسخت و تواناى خود را از خندق عبور دهند. شش نفر از قهرمانان سپاه قريش اسبهاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آوردند و از نقطهء باريكى عبور كردند و وارد ميدان شدند.
يكى از اين شش نفر, قهرمان نامى عرب , عمرو بن عبدود, بود كه نيرومندترين و دلاورترين جنگجوى شبه جزيره به شمار مى رفت و او را با هزار مرد جنگى مى سنجيدند و برابر مى شمردند. وى در پوششى فولادين از زره قرار داشت و در برابر صفوف مسلمانان مانند شير مى غريد و فرياد مى كشيد كه : مدعيان بهشت كجا هستند؟ آيا از ميان شما يك نفر نيست كه مرا به دوزخ بفرستد يا من او را به بهشت روانه سازم ؟ كلمات او نداى مرگ بود و نعره هاى پياپى او چنان ترسى در دلها افكنده بود كه گويى گوشها بسته و زبانها براى جواب از كار افتاده بود .(2)
بار ديگر قهرمان سالخوردهء عرب دهانهء اسب خود را رها كرد و در برابر صفوف مسلمانان باليد و خراميد و مبارزه طلبيد.
هر بار كه نداى قهرمان عرب براى مبارزه بلند مى شد فقط جوانى بر مى خاست و از پيامبر اجازه مى گرفت كه به ميدان برود ولى پيوسته با مقاومت و امتناع آن حضرت روبرو مى شد. آن جوان حضرت على (ع ) بود و پيامبر (ص ) دربرابر تقاضاى او مى فرمود: بنشين اين عمرو است !
عمرو براى بار سوم نعره كشيد و گفت : صدايم از فرياد كشيدن گرفت . آيا در ميان شما كسى نيست كه به ميدان گام نهد؟ اين باره نيز حضرت على (ع ) با التماس فراوان از پيامبر (ص ) خواست كه به وى اذن مبارزه دهد. پيامبر فرمود:اين مبارزه طلب عمرو است . حضرت على عرض كرد: باشد. سرانجام پيامبر با درخواست وى موافقت فرمود وشمشير خود را به او داد و عمامه اى بر سر او بست و در حق او دعا كرد (3) و گفت : خداوندا, على را از بدى حفظ فرما. پروردگارا, در بدر عبيده و در احد شير خدا حمزه را از من گرفتى ; خداوندا, على را از آسيب حفظ فرما. سپس اين آيه را تلاوت كرد: <رب الاتذرنى فردا و انت خير الوارثين >(انبياء: 89. سپس اين جمله ءتاريخى را بيان فرمود: <برز الايمان كله الى الشرك كله >. يعنى دو مظهر كامل ايمان و شرك با هم روبرو شدند.(4)
ظى قرواــپ ن حضرت على (ع) مظهر ايمان و عمرو مظهر كامل شرك و كفر بود. و شايد مقصود پيامبر (ص ) از اين جمله اين باشد كه فاصلهء ايمان و شركت بسيار كم شده است و شكست ايمان در اين نبرد موقعيت شرك را جهان تحكيم مى كند.
امام (ع ), براى جبران تأخير, به سرعت رهسپار ميدان شد و رجزى به وزن وقافيهء رجز قهرمان عرب خواند كه مضمون آن اين بود كه : عجله مكن ; مرد نيرومند براى پاسخ به نداى تو آمده است .
حضرت على (ع ) زرهى آهنين بر تن داشت و چشمان او از ميان مغفر مى درخشيد. قهرمان عرب پس از آشنايى باحضرت على از مقابله با او خود دارى كرد و گفت : پدرت از دوستان من بود و من نمى خواهم خون فرزند او را بريزم .
ابن ابى الحديد مى گويد:
استاد تاريخ من ابوالخير وقتى اين قسمت از تاريخ را تدريس مى كرد چنين فت : عمرو در جنگ بدر شركت داشت و از نزديك شجاعت و دلاوريهاى على را ديده بود. از اين رو, بهانه مى آورد و مى ترسيد كه با چنين قهرمانى روبروگردد.
(سرانجام حضرت على (ع ) به او گفت : تو غصهء مرگ مرا مخور. من , خواه كشته شوم و خواه پيروز گردم , خوشبخت خواهم بود و جايگاه من در بهشت است , ولى در همهء احوال دوزخ در انتظار توست . در اين موقع عمرو لبخندى زد وگفت : برادر زاده ! اين تقسيم عادلانه نيست ; بهشت و دوزخ هر دو ما تو باشد.(5)
شد.آنگاه حضرت على (ع ) او را به ياد نذرى انداخت كه با خدا كرده بود كه اگر فردى از قريش از او دو تقاضا كند يكى را بپذيرد و عمرو گفت چنين است . حضرت على (ع ) گفت : درخواست نخست من اين است كه اسلام را بپذير.حضرت على (ع ) گفت : بيا از جنگ صرف نظر كن و رهسپار زادگاه خويش شو و كار پيامبر را به ديگران واگذار كه اگرپيروز شد سعادتى است براى قريش و اگر كشته شد آرزوى تو بدون نبرد جامهء عمل پوشيده است . عمرو در پاسخ گفت : زنان قريش چنين سخن نمى گويند. چگونه بر گردم , در حالى كه بر محمد دست يافته ام و اكنون وقت آن رسيده است كه به نذر خود عمل كنم ؟ زيرا من پس از جنگ بدر نذر كرده ام كه بر سرم روغن نمالم تا انتقام خويش را از محمدبگيرم .
اين بار حضرت على (ع ) گفت : پس ناچار بايد آمادهء نبرد باشى و گره كار را از ضربات شمشير بگشاييم . در اين موقع قهرمان سالخورده از كثر خشم به سان پولاد آتشين شد و چون حضرت على (ع ) را پياده ديد از اسب خود فرود آمد وآن را پى نمود و با شمشير خود بر حضرت على تاخت و آن را به شدت بر سر آن حضرت فرود آورد. حضرت على (ع )ضربت او را با سپر دفع كرد ولى سپر به دو نيم شد و كلاه خود نيز درهم شكست و سر آن حضرت مجروح شد. درهمين لحظه امام فرصت را غنيمت شمرده , ضربتى محكم بر او فرود آورد و او را نقش بر زمين ساخت . صداى ضربات شمشير و گرد و خاك ميدان مانع از آن بود كه سپاهيان دو طرف نيتجهء مبارزه را از نزديك ببينند. اما وقتى ناگهان صداى تكبير حضرت على (ع ) بلند شد غريو شادى از سپاه اسلام برخاست و مسلمانان دريافتند كه حضرت على (ع ) بر قهرمان عرب غلبه يافته , شر او را از سر مسلمانان كوتاه ساخته است .
كشته شدن اين قهرمان نامى سبب شد كه آن پنج قهرمان ديگر, يعنى عكرمه و هبيره و نوفل و ضرار و مرداس , كه به دنبال عمرو از خندق عبور كرده , منتظر نتيجهء مبارزهء حضرت على (ع ) و عمرو بودند, پا به فرار گذاشتند. چهار نفر ازآنان توانستند از خندق به سوى لشكرگاه خود بگذرند و قريش را از قتل قهرمان بزرگ خود آگاه سازد, ولى نوفل به ]; ّهنگام فرار با اسب خود در خندق افتاد و حضرت على (ع ) كه در تعقيب او بود وارد خندق شد و او را با يك ضربت ازپاى درآورد.(6)
مرگ اين قهرمان سبب شد كه شور جنگ به خاموشى گرايد و قبايل مختلف عرب هر كدام به فكر بازگشت به زادگاه خود بيفتند. چيزى نگذشت كه سپاه ده هزار نفرى كه با سرما و كمى علوفه نيز روبرو بودند راه خانه هاى خود را درپيش گرفتند و اساس اسلام كه از طرف نيرومندترين دشمن تهديد مى شد, در پرتو فداكارى حضرت على (ع ) محفوظو مصون بماند.

ارزش اين فداكارى

كسانى كه از ريزه كاريهاى اين نبرد و اوضاع رقتبار مسلمانان واز ترسى كه بر آنان در اثر غريدن قهرمان نامى قريش مستولى شده بود آگاهى كاملى ندارند و به اصطلاح <دستى از دور بر آتش دارند>نمى توانند به ارزش واقعى اين فداكارى پس ببرند. ولى براى يك محقق كه اين بخش از تاريخ اسلام را به دقت خوانده , آن را با اسلوب صحيح واستوار تجزيه و تحليل كرده است , ارزش والاى اين فداكارى مخفى نخواهد بود.
در اين داورى كافى است كه بدانيم اگر حضرت على (ع ) به ميدان دشمن نرفته بود در هيچ يك از مسلمانان جرأت مبارزه با دشمن متجاوز نبود, و بزرگترين نگ براى يك ارتش مبارزه اين است كه به نداى مبارزه طلبى دشمن پاسخ مثبت ندهد و ترس روح و رواح سپاهيان را فرا گيرد. حتى اگر دشمن از نبرد صرف نظر مى كرد و پس از شكستن حلقه ءمحاصره به زادگاه خود باز مى گشت , داغ اين عار, براى ابدبر پيشانى تاريخ دفاعى اسلام باقى مى ماند.
اگر حضرت على (ع ) در اين نبرد شركت نمى كرد و يا كشته مى شد قريب به اتفاق سربازانى كه در دامنهء كوه <سلع >گرداگرد پيامبر بودند و از غرشهاى قهرمان عرب مثل بيد مى لرزيدند, پا به فرار گذارده , از كوه سلغ بالا رفته ومى گريختند. چنانكه عين اين جريان در نبرد احد و نبرد حنين , كه سرگذشت آن در تاريخ منعكس است , رخ داد و جزچند نفر انگشت شمار كه در ميدان نبرد استقامت ورزيدند و از جان پيامبر (ص ) دفاع كردند, همه پا به فرار گذاشتند وپيامبر را در ميدان تنها نهادند.
اگر امام (ع ) در اين مبارزه شكست مى خورد, نه تنها سربازانى كه در دامنهء كوه سلغ به زير پرچم اسلام و در كنارپيامبر قرار داشتند فرار مى كردند, بلكه سربازان مراقبى كه در طول خط خندق در فاصله هاى كوتاهى موضع گرفته بودند, سنگرها را رها مى كردند و هر كدام به گوشه اى پناه مى بردند.
اگر حضرت على (ع ) در اين نبرد جلو تجاوز قهرمانهاى قريش را نمى گرفت يا در اين راه كشته مى شد, عبور سربازان دشمن از خط دفاعى خندق آسان و قطعى بود و سرانجام موج سپاه دشمن متوجه ستاد ارتش اسلام مى شد و تاآخرين نقطهء ميدان مى تاختند و نتيجهء آن جز پيروزى شرك بر آيين توحيد و بسته شدن پروندهء اسلام نبود.
بنابراين محاسبات , پيامبر گرامى (ص ) با الهام از وحى الهى , فداكارى حضرت على (ع ) را در آن روز چنين ارزيابى كرد و فرمود:
<ضربة على يوم الخندق افضل من عباده الثقلين >ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين. (7).
ارزش ضربتى كه على در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جهانيان برتر است .
فلسفهء اين ارزيابى روشن است . زيرا اگر اين فداكارى واقع نمى شد آيين شركت سراسر جهان را فرا مى گرفت و ديگرمشعلى باقى نمى ماند كه ثقلين دور آن گرد آيند و در پرتو فروغ آن به عبادت و پرستش خدا بپردازند.
اينجاست كه بايد گفت امام (ع ) با فداكارى بى نظير خود مسلمانان جهان و پيروان آيين توحيد را قرين منت خودقرار داده است و به سخن ديگر, اسلام و ايمان در طى قرون و اعصار گذشته مرهون فداكارى امام (ع ) بوده است .
بارى , علاوه بر فداكارى , جوانمردى حضرت على (ع ) به حدى بود كه پس از كشتن عمرو به زره پر قيمت او دست نزد و نعش و لباس او را به همان حال در ميدان ترك كرد. با اينكه عمرو او را در اين كار سرزنش كرد ولى حضرت على (ع ) به سرزنش او اعتنا نكرد. از اين رو, هنگامى كه خواهر عمرو بر بالين برادر آمد چنين گفت : هرگز براى تو اشك نمى ريزم زيرا به دست فرد كريمى گشته شدى (8) كه به جامه هاى گرانبها و سلاح جنگى تو دست نزده است .

پى‏نوشتها:‌


1 . امتاع الاسماع , مقريزى , به نقل از سيرهء ابن هشام , ج 2 ص 238
2 . واقدى در مغازى خود به اين حقيقت اشاره مى كند و مى گويد: <كان على رؤوسهم الطير>; مغازى , ج 2 ص 48
3.  تاريخ الخميس , ج 1 ص 486
4 . كنزالفوائد, ص 137
5 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج 2 ص 148
6 . تاريخ الخميس , ج 1 ص 487
7 . مستدرك حاكم , ج 3 ص 32و بحارالانوار, ج 20 ص 216
8 . مستدرك حاكم , ج 3 ص 32و بحارالانوار, ج 20 ص 33