فروغ ولايت

استاد آيةالله شيخ جعفر سبحانى

- ۵ -


فداكارى بى نظير

اعمال و رفتار هر فرد, زاييدهء طرز تفكر و عقيده او است . جانبازى و فداكارى از نشانه هاى افراد با ايمان است . اگرايمان انسان به چيزى به حدى برسد كه آن را بالاتر از جان و مال خود بداند, قطعاً در راه آن سر از پا نمى شناسد وهستى و تمام شؤون خويش را فداى آن مى سازد. قرآن مجيد اين حقيقت را در آيهء زير منعكس كرده است :
<انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله اولئك هم الصادقون >(حجرات : 15

<مؤمنان كسانى هست كه به خدا و پيامبر او ايمان آوردند و در آن هرگز ترديد نكردند و با مال و جان خود در راه خدا كوشيدند ; آنان به راستى در ايمان خود صادقند.>در سالهاى آغاز بعثت , مسلمانان سخت ترين شكنجه ها و زجرها را در راه پيشبرد هدف تحمل مى كردند. آنچه كه دشمنان را از گرايش به آيين توحيد باز مى داشت همان عقايد خرافى نياكان و حفظ مقام خدايان و تفاخر به اميتازات قومى و طبقاتى و كينه هاى موروثى قبيله اى بود. اين موانع تا روزى كه پيامبر (ص ) مكه را فتح كرد, بر سر راه پيشرفت اسلام در مكه و اطراف آن وجود داشت و جز با قدرت نيرومند ارتش اسلام از ميان نرفت .
فشار قريش بر مسلمانان سبب شد كه گروهى از آنان به حبشه و گروه ديگرى به يثرب مهاجرت كنند. با آنكه پيامبر وحضرت على از حمايت خاندان بنى هاشم و بالاخص ابوطالب برخوردار بودند, اما جعفر بن ابى طالب ناگزير شد به همراه تنى چند از مسلمانان در سال پنجم بعثت مكه را به عزم حبشه ترك گويد و تا سال هفتم هجرت كه سال فتح خيبر بود در آنجا اقامت گزيند.
پيامبر اسلام (ص ) در سال دهم بعثت حضرت ابوطالب , بزرگترين حامى و مدافع خويش را, در مكه از دست داد.بيش از چند روز از مرگ عمومى بزرگوارش نگذشته بود كه همسر مهربان او خديجه , كه هيچ گاه از بذل جان و مال درپيشبرد هدف مقدس پيامبر دريغ نمى داشت ,, نيز چشم از جهان پوشيد. با درگذشت اين دو حامى بزرگ , ميزان خفقان و فشار بر مسلمين در مكه فزونى گرفت ; تا آنجا كه در سال سيزدهم بعثت , سران قريش در يك شوراى عمومى ];ّّتصميم گرفتند كه نداى توحيد را با زندانى كردن پيامبر يا با كشتن و يا تبعيد او خاموش سازد. قرآن مجيد اين سه نقشه ءآنان را يادآور شده , مى فرمايد:
<و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك اويقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين >(انفال : 30
به يادآور هنگامى را كه كافران بر ضد تو حيله كردند و بر آن شدند كه تو را در زندان نگه دارند يا بكشند و يا تبعيدكنند. آنان از در مكر وارد مى شوند و خداوند مكر آنان را به خودشان باز مى گرداند; و خداوند از همه چاره جوتر است
سران قريش تصميم گرفتند كه از هر قبيله فردى انتخاب شود و سپس افراد منتخب به هنگام نيمه شب يكباره برخانهء محمد (ص ) هجوم برده , او را قطعه قطعه كنند. بدين طريق , هم مشركان از تبليغات او آسوده مى شدند و هم خون او در ميان قبايل عرب پخش مى شد و لذا خاندان هاشم نمى توانست با تمام قبايلى كه در ريختن خون وى شركت كرده بودند به خونخواهى و مبارزه برخيزند.
فرشتهء وحى پيامبر را از نقشهء شوم مشركان آگاه ساخت و دستور الهى را به او ابلاغ كرد كه بايد هر چه زودتر مكه رابه عزم يثرب ترك كند.
شب مقرر فرا رسيد مكه و محيط خانهء پيامبر (ص ) در تاريكى شب فرو رفته بود. مأموران مسلح قريش هر يك ازسويى به جانب خانهء رسول خدا روى آوردند. اكنون پيامبر بايد با استفاده از شيوهء غافلگيرى خانه را ترك كرده , در عين حال , چنين وانمود كند كه در خانه است و در بستر خود آرميده است . براى اجراى اين نقشه لازم بود كه فرد جانبازى در بستر او بخوابد و روانداز سبز پيامبر را به خود بپيچد تا افرادى كه نقشهء قتل او را كشيده اند تصور كنند كه او هنوز راترك نگفته است و لذا توجه آنان فقط معطوف به خانهء او شود و از راه عبور و مرور افراد در كوچه و بيرون مكه جلوگيرى نكنند. اما كيست كه از جان خود بگذرد و در خوابگاه پيامبر بخوابد؟ اين فرد فداكار, لابد كسى است كه پيش از همه به وى ايمان آورده است و از آغاز بعثت , پروانه وار, گرد شمع وجود او گرديده است . آرى , اين شخص شايسته كس جز على (ع ) نيست و اين افتخار بايد نصيب وى شود.
از اين رو, پيامبر رو به حضرت على كرد و گفت : مشركان قريش نقشهء قتل مرا كشيده اند و تصميم گرفته اند كه به طوردسته جمعى به خانهء من هجوم آورند و مرا در ميان بستر بكشند. از اين جهت از طرف خدا مأمورم كه مكه را ترك كنم .لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابى و آن پارچهء سبز را به خود بپيچى تا آنان تصور كنند كه من هنوز در خانه ام ];ّّو در بسترم آرميده ام و مرا تعقيب نكنند. و حضرت على (ع ) در اطاعت امر رسول اكرم (ص ) از آغاز شب در بستر آن حضرت آرميد.
چهل نفر آدمكش اطراف خانهء پيامبر را محاصره كرده بودند و از شكاف در به داخل مى نگريستند و وضع خانه راعادى مى ديدند و گمان مى كردند كه پيامبر در بستر خود آرميده است . همه سراپا مراقب بودند و آنچنان وضع خانه راتحت نظر گرفته بودند و آنچنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند كه جنبش مورى از نظر آنان مخفى نمى ماند.
اكنون بايد ديد كه پيامبر اكرم , با اين مراقبت شديد, چگونه خانه را ترك گفت .
بسيارى از سيره نويسان بر آنند كه پيامبر اكرم (ص ) در حالى كه آياتى از سورهء يس را قرائت مى كرد (1) صف
محاصره كنندگان را شكافت و آنچنان از ميانشان عبور كرد كه احدى متوجه نشد. امكان اين مطلب قابل انكار نيست ;چه هر گاه مشيت الهى بر اين تعلق گيرد كه پيامبر خود را از طريق اعجاز و به طور غير عادى نجات دهد, هيچ چيزنمى تواند مانع از آن شود. ولى سخن اينجاست كه قراين زيادى حكايت مى كند كه خدا نمى خواست پيامبر خود را ازطريق اعجاز نجات بخشد, زيرا در اين صورت لازم نبود كه حضرت على در بستر پيامبر بخوابد و خود پيامبر به غار<نور> برود و سپس با زحمات زيادى راه مدينه را در پيش گيرد.
برخى نيز مى گويند هنگامى كه پيامبر از خانه خارج شد همهء آنان را خواب ربوده بود و پيامبر از غفلت آنان استفاده كرد. ولى اين نظر دور از حقيقت است و هرگز شخص عاقل باور نيم كند كه چهل آدمكش كه خانه را براى اين محاصره كرده بودند كه پيامبر از خانه بيرون نرود تا در وقت مناسب او را بكشند, مأموريت خود را آنچنان سرسرى بگيرند كه همگى با خيال آسوده بخوابند!
ولى بعيد نيست , همان طور كه برخى نوشته اند, پيامبر پيش از گرد آمدن تروريستها, خانه را ترك گفته بود .(2)

يورش به خانهء وحى

مأموران قريش , در حالى كه دستهايشان بر قبضهء شمشير بود, منتظر لحظه اى بودند كه همگى به خانهء وحى يورش آورند و خون پيامبر را كه در بسترش آرميده است بريزند. آنان از شكاف در به خوابگاه پيامبر (ص ) مى نگريستند و ازفرط فرح در پوست نمى گنجيدند و تصور مى كردند كه به زودى به آخرين آرزوى خود خواهند رسيد. ولى على (ع ) باقلبى مطمئن و خاطرى آرام , در خوابگاه پيامبر دراز كشيده بود, زيرا مى دانست كه خداوند پيامبر عزيز خود را نجات داده است .
دشمنان , نخست تصميم گرفته بودند كه نيمه شب به خانهء پيامبر هجوم آوردند, ولى به عللى از اين تصميم منصرف شدند و سرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند و مأموريت خود را انجام دهند. پرده هاى تيره ءشب به كنار رفت و صبح صادق سينهء افق را شكافت . مأموران با شمشيرهاى برهنه به طور دسته جمعى به خانهء پيامبرهجوم آوردند و از اينكه در آستانهء تحقق بزرگترين آرزوى خود بودند از شادى در پوست خود نمى گنجيدند, اما وقتى وارد خوابگاه پيامبر (ص ) شدند حضرت على (ع ) را به جاى پيامبر يافتند. خشم و تعجب سراپاس وجود آنان را فراگرفت . رو به حضرت على كردند و پرسيدند محمد كجاست ؟! فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد كه از من مى خواهيد؟ در اين موقع , از فرط عصبانيت به سوى حضرت على (ع ) حمله بردند و او را به سوى مسجد الحرام كشيدند, ولى پس از بازداشت مختصرى نازير آزادش ساختند و در حالى كه خشم گلوى آنان را مى فشرد تصميم گرفتند كه از پاى ننشينند تا جايگاه پيامبر (ص ) را كشف كنند.(3)
قرآن مجيد براى اينكه اين فداكارى بى نظير در تمام قرون و اعصار جاودان بماند, در طى آيه اى جانبازى حضرت على (ع ) را مى ستايد و او را از كسانى مى داند كه جان به كف در راه كسب رضاى خدا مى شتابند:
<و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد>(بقره : 207
برخى از مردم كسانى هستند كه جان خود را براى تحصيل رضاى خداوند از دست مى دهند; و خداوند به بندگان خود رؤوف و مهربان است .

جنايتكار عصر بنى اميه

بسيارى از مفسران شأن نزول آيهء اخير را حادثهء <ليلة المبيت >مى دانند و بر آنند كه آيه به همين مناسبت درباره ءحضرت على (ع ) نازل شده است .(4)
سمرة بن جندب , عنصر جنايتكار عصر اموى , با گرفتن چهارصد هزار درهم حاضر شد كه نزول اين آيه را درباره ءحضرت على (ع ) انكار كند و دريك مجمع عمومى بگويد كه آيه دربارهء عبدالرحمان بن ملجم نازل شده است ! وى نه تنها نزول اين آيه را دربارهء على (ع ) انكار كرد بلكه افزود كه آيهء ديگرى (كه دربارهء منافقان است ) دربارهء على (ع ) نازل شده است .(5) آيهء مزبور اين است :
<و من الناس من يعجبك قوله فى الحياة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الدالخصام >(بقره : 204
گفتار برخى از مردم تو را به تعجب وا مى دارد و خدا را بر آنچه كه در دل دارد گواه مى گيرد. (تو فريب ظاهر گفتار اورا مخور, زيرا) وى از سخت ترين دشمنان است .
چنين تحريفى از حقيقت از چنان جنايتكارى بعيد نيست . وى در دوران استاندارد <زياد>در عراق , فرماندار بصره بود و به سبب عنادى كه با خاندان پيامبر (ص ) داشت هشت هزار نفر را به جرم ولايت و دوستى با حضرت على (ع )كشت . وقتى <زياد>از وى بازجويى كرد كه چرا و به چه جرأتى اين همه افراد را كشته است و هيچ تصور نكرد كه درميان آنان بى گناهى وجود داشته باشد, وى در پاسخ با كمال وقاحت گفت : <لو قتلت مثلهم ما خشيت >يعنى : من ازكشتن دو برابر آنان نيز باكى نداشتم .(6)
ذكر كارهاى ننگين سمره در اين صفحات نمى گنجد. او همان كسى است كه دستور پيغمبر (ص ) را, كه هر وقت براى سركشى به نخل خود وارد منزل مردم مى شود, بايد اجازه بگيرد, رد كرد و حتى نشد نخل خود را به چند برابرقيمت آن به پيامبر بفروشد و اصرار مى ورزيد كه براى سركشى به نخل خود هرگز اجازه نخواهد گرفت . پيامبر اكرم (ص ) پس از مشاهدهء اين جريان به صاحب خانه گفت : برو درخت اين مرد را بكن و به دور بينداز. و به سمره فرمود:<انك رجل مضار و لا ضرر و لاضرار>. يعنى تو مرد زيان رسانى هستى و اسلام اجازه نمى دهد كسى به كسى ضرر بزند.
بارى , اين تحريف چند روزى بر ساده لوحان اثر جزئى نهاد, ولى مرور زمان پرده هاى تعصب را به كنار زد و محققان تاريخ اسلام حقايق را از وراى اوهام بيرون كشيدند و محدثان و مفسران نزول آيه را در شأن حضرت على (ع ) تصديق كردند. اين واقعهء تاريخى حاكى است كه مردم شام چنان تحت تأثير تبليغات دستگاه اموى قرار گرفته بودند كه هر چه ];ه از دهان گويندگان آن دستگاه مى شنيدند همه را چون لوح محفوظ مى پنداشتند. از اينكه مردم شام گفتار امثال سمره راتصديق مى كردند مى توان فهميد كه آنان كوچكترين اطلاعى از تاريخ اسلام نداشتند, زيرا هنگام نزول آيه عبدالرحمان چشم به جهان نگشوده بود و لااقل به محيط حجاز قدم نگذاشته و پيامبر را نديده بود تا آيه اى دربارهء او نازل شود.

تعصبات ناروا

فداكارى امير مؤمنان (ع ) در شبى كه خانهء پيامبر (ص ) از طرد آدمكشان قريش محاضره شده بود امرى نيست كه بتوان آن را انكار كرد و يا كوچك شمرد. خداوند براى اينكه به اين رويداد تاريخى رنگ ابدى و جاودانى بخشد درقرآن مجيد (سورهء بقره , آيهء 207 از آن ياد كرده است و مفسران بزرگ نيز در تفسير آيهء مربوط به اين واقعه به نزول آن در شأن حضرت على (ع ) اشاره كرده اند. ولى افرادى كه بر ديده , پرده و در دل , تعصب و بغض به حضرت على (ع )دارند به دست و پا افتاده اند تا اين فضيلت بزرگ تاريخى را چنان تفسير كنند كه از عظمت فداكارى آن حضرت بكاهند.
جاحظ, يكى از دانشمندان معروف اهل تسنن , چنين مى نويسد:
هرگز نمى توان خوابيدن على در بستر پيامبر را اطاعت و فضيلت بزرگ شمرد, زيرا پيامبر به او اطمينان داده بود كه اگر در جايگاه او بخوابد آسيبى به او نخواهد رسيد .(7)
پس از وى , ابن تيميهء دمشقى (8) به اين مطلب افزوده است كه : على از طريق ديگر نيز مى دانست كه كشته نمى شود, زيرا پيامبر به وى گفته بود كه فراد در محل معينى از مكه اعلام كند كه هركس نزد محمد امانتى دارد بيايد وباز گيرد. على از مأموريتى كه پيامبر به وى داد به خوبى دريافت كه اگر در بستر آن حضرت بخوبد آسيبى به وى نخواهد رسيد و جان به سلامت خواهد برد.

پاسخ

پيش از آنكه موضوع را بررسى كنيم از تذكر نكته اى ناگزيريم و آن اينكه جاحظ و ابن تيميه و پيروان آن دو, كه به بى مهرى نسبت به خاندان پيامبر (ص ) معروفند, براى انكار فضيلتى , ناخودآگاه , فضيلت برترى را براى حضرت على (ع )اثبات كرده اند! زيرا حضرت على (ع ) كه از طرف پيامبر (ص ) مأموريت داشت كه در خوابگاه او بخوابد از نظر ايمان ازدو حال خارج نبود. يا ايمان او به راستگويى پيامبر در حد متعارف بود و يا به طور فوق العاده اى به صدق گفتار پيامبرايمان داشت .
در صورت نخست مى توان گفت كه حضرت على (ع ) علم قطعى به سلامت و بقاى خود داشت , زيرا براى كسانى كه از نظر ايمان و اعتقاد در مرتبه اى نازل قرار دارند هرگز از گفتار پيامبر (ص ) جزم و يقين به صحت گفتار او حاصل نمى شود و اگر هم در بستر وى بخوابند دچار نگرانى و تشويش فراوان خواهند بود .
ولى اگر حضرت على (ع ) از نظر ايمان در درجه اى عالى قرار داشت و صحت گفتار پيامبر (ص ) در دل چون نورخورشيد روشن بود, در اين صورت براى حضرت على (ع ) فضيلت بالاترى اثبات كرده ايم . زيرا هرگاه ايمان فردى به مرتبه اى برسد كه آنچه را از پيامبر (ص ) مى شنود چنان صحيح و صادق بينگارد كه براى او با روز روشن فرق نكند واگر پيامبر به او بگويد كه اگر در بستر وى بخوابد آسيبى به او نخواهد رسيد با قلبى چنان آرام در بستر او بيارمد كه سرسوزنى احتمال خطر ندهد, با چنين فضيلتى قطعاً چيزى برابرى نمى كند.
اكنون صفحات تاريخ را ورق بزنيم .
تاكنون بحث ما بر اين فرض بود كه پيامبر (ص ) به حضرت على (ع ) گفته است كه كشته نخواهد شد, ولى اگر به تاريخ رجوع كنيم خواهيم ديد كه مطلب چنان نيست كه پيروان حاجظ و ابن تيميه گمان كرده اند و همهء مورخان حادثه را آنگونه كه اين دو نوشته اند ضبط نكرده اند.
مولف طبقات كبرا (9) واقعهء هجرت را به طور مشروح نوشته است و هرگز از آن جمله اى كه جاحظ آن را دستاويز خود قرار داده (كه پيامبر به على گفته : در خوابگاه من بخواب و آسيبى به تو نخواهد رسيد) يادى نكرده است .
نه تنها او بلكه مقريزى , مورخ معروف قرن نهم (10), نيز در كتاب مشهور امتاع الاسماع حادثه را همچون كاتب واقدى نقل كرده است و هرگز نگفته كه پيامبر به على فرمود: <آسيبى به تو نخواهد رسيد>.
آرى , در اين ميان ابن هشام در سيره (ج 1 ص 483 و طبرى در تاريخ خود (ج 2 ص 99 از آن گفتار يادى كرده اند و كسانى همچون ابن اثير در تاريخ كامل (ج 2 ص 372 و ديگران نيز كه آن را نقل كرده اند همگى از سيرهء ابن هشام و يا تاريخ طبرى گرفته اند.
بنابراين مسلّم نيست كه پيامبر (ص ) اين مطلب را گفته باشد و اگر هم گفته باشد به هيچ وجه معلوم نيست كه هر دومطلب را (نرسيدن آسيب و رد امانتهاى مردم ) در همان شب نخست گفته باشد; به گواه اينكه اين حادثه را علما ومورخان شيعه و برخى از سيره نويسان اهل تسنن به صورت ديگرى نقل كرده اند. اينك توضيح مطلب :
دانشمندان معروف شيعه , مرحوم شيخ طوسى , در امالى خود دنبالهء واقعهء هجرت را كه منتهى به نجات پيامبر شدچنين مى نويسد:
شب هجرت سپرى شد و على (ع ) از محل اختفاى پيامبر (ص ) آگاه بود و براى فراهم ساختن مقدمات سفر پيامبرلازم بود شبانه با او ملاقات كند (11)
پيامبر اكرم (ص ) سه شب در غار نور بسر برد. در يكى از شبها حضرت على (ع ) و هند بن ابى هاله فرزند خديجه به غار رفتند و به محضر پيامبر (ص ) رسيدند. پيامبر دستورهاى زير را به حضرت على داد:
1 دو شتر براى من و همسفرم آماده كن .(در اين موقع ابوبكر گفت : من قبلاً دو شتر براى اين كار آماده كرده ام . پيامبرفرمود: در صورتى اين دو شتر را از تو مى پذيرم كه پول هر دو را بپردازم . سپس به على دستور داد كه پول شتران رابپردازد>.
2 من امين قريش هستم و هم اكنون امانتهاى مردم در خانهء من است . فردا بايد در محل معينى از مكه بايستى و باصداى رسا اعلام كنى كه هر كس امانتى نزد محمد دارد بيايد و آن را باز گيرد.
3 بعد از رد امانتها بايد خود آمادهء مهاجرت كنى . هر وقت نامهء من به تو رسيد, دخترم فاطمه و مادرت فاطمه وفاطمه دختر زبير بن عبدالمطلب را همراه خود بياور. و اگر كسانى از بنى هاشم خواستار مهاجرت شدند مقدمات هجرت آنان را نيز فراهم كن . (سپس فرمود:) <از اين پس هر خطرى كه در كمين تو بود از تو برطرف شده است و ديگرآسيبى به تو نخواهد رسيد>.از اين پس هر خطری که در کمِين تو بود از تو بر طرف شده است و ديگر آسيبي به تونخواهد رسيد.(12)
ّّاين جمله مانند همان جمله اى است كه ابن هشام در سيره و طبرى در تاريخ خود آورده اند. بنابراين اگر پيامبر به حضرت على تأمين داده است در شبهاى بعد بوده است و نه در شب هجرت , و اگر به حضرت على فرمان داده است كه امانتهاى مردم را رد كند در شب دوم و يا سوم بوده است و نه در ليلة المبيت .
اگر بعضى از مورخان اخل تسنن واقعه را طورى نقل كرده اند كه مى رساند پيامبر اكرم (ص ) در همان شب هجرت به حضرت على تأمين داده و در همان شب دستور رد امانتها را صادر كرده است قابل توجيه است , زيرا بعيد نيست كه نظر آنان به نقل اصل حادثه بوده است و ذكر زمان و مكان صدور اين اوامر و وصايا براى آنان حائز اهميت نبوده است .
حلبى در سيرهء خود مى نويسد:
در يكى از شبها كه پيامبر (ص ) در غار نور بسر مى برد على (ع ) شرفياب محضرش گرديد. پيامبر (ص ) در آن شب به على (ع ) دستور داد كه امانتهاى مردم را بازگرداند و قرضهاى پيامبر را ادا كند.(13)
و از مؤلف كتاب <الدرالمنثور>نقل  مى كند كه على (ع ) پس از شب هجرت با پيامبر اكرم (ص ) ملاقات داشته است .(14)

دو گواه روشن بر فداكارى امام (ع )

دو مطلب تاريخى گواه مى دهد كه عمل حضرت على (ع ) در آن شب جز فداكارى نبوده , آن حضرت به راستى آمادهء قتل و شهادت در راه خدا بوده است .
1)  اشعارى كه امام (ع ) پيرامون اين حادثهء تاريخى سروده و سيوطى همهء آنها را در تفسير خود (15) نقل كرده است ,  گواه روشن بر جانبازى اوست :
وقيت بنفسى خير من وطا الحصى
و من طاف بالبيت العتيق و بالحجر
محمد لما خاف ان يمكروا به
فوقاه ربى ذو الجلال من المكر
و بت اراعيهم متى ينشرونى
و قد وطنت نفسى على القتل و الاسر
من جان خود را براى بهترين فرد روى زمين و نيكوترين شخصى كه خانهء خدا و حجر اسماعيل را طواف كرده است سپر قرار دادم .
آن شخص عاليقدر محمد بود. و من هنگامى دست به اين كار زدم كه كافران نقشهء قتل او را كشيده بودند ولى خداى من او را از مكر دشمنان حفظ كرد.
من در بتسر وى بيتوته كردم و در انتظار حملهء دشمن بودم و خود را براى مرگ و اسارت آماده كرده بودم .
2)  دانشمندان سنى و شيعه نقل كرده اند كه خداوند در آن شب به دو فرشتهء بزرگ خود, جبرئيل و ميكائيل , خطاب كرد كه : اگ من براى يكى از شما مرگ و براى ديگرى حيات مقرر كنم كدام يك از شما حاضر است مرگ را بپذيرد وزندگى به ديگر واگذار كند؟ در اين لحظه هيچ كدام نتوانست مرگ را بپذيرد و در راه ديگرى فداكارى كند. سپس خدا به آن دو فرشته خطاب كرد كه : به زمين فرود آييد و ببينيد كه على چگونه مرگ را خريده , خود را فداى پيامبر كرده است ;سپس جان على را از شر دشمن حفظ كنيد .(16)
اگر از نظر بعضى مرور زمان بر اين فضيلت بزرگ پرده كشيده است , ولى آغاز اسلام عمل حضرت على (ع ) در نظردوست و دشمن بزرگترين فداكارى به شمار مى رفت . در شوراى شش نفرى كه به فرمان عمر براى تعيين خليفه تشكيل شد على (ع ) با ذكر اين فضيلت بزرگ بر اعضاى شورا احتجاج كرد و گفت :
من شما اعضاى شورى را به خدا سوگند مى دهم كه آيا جز من كسى بود كه براى پيامبر در غار (حرا) غذا ببرد؟ آياجز من كسى در جاى او خوابيد و خود را سپر بلاى او كرد؟ همگى گفتند: والله جز تو كسى نبوده است .(17)
مرحوم سيد بن طاووس دربارهء فداكارى حضرت على (ع ) تحليل جالبى دارد و آن را به فداكارى اسماعيل و تسليم او در برابر پدر قياس كرده , برترى ايثار حضرت على (ع ) را اثبات كرده است .(18)

پى‏نوشتها:‌


1 . منظور آيات هشتم و نهم از اين سوره است .
2 . سيرهء حلبى , ج 2 ص 32
3 . تاريخ طبرى , ج 2 ص 97
4 . مدارك نزول آيه را دربارهء على (ع ) سيد بحرينى در تفسير برهان (ج 1 ص 206ـ 207 و مرحوم بلاغى در تفسير آلاءالرحمان (ج 1 ص 184ـ 185 نقل كرده اند. شارح معروف نهج البلاغه , اين ابى الحديد, مى گويد: مفسران نزول آيه را در حق على نقل كرده اند. (ر.ك . ج 13 ص 262.
5 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج 4 ص 73
6 . تاريخ طبرى , ج 2 حوادث سال پنجاهم هجرى .
7 . العثمانية, ص 45
8 . ابن تيميه به سبب مخالفتهايى كه با علماى اسلام داشت و عقايد خاصى كه دربارهء شفاعت و زيارت قبور و... ابراز مى كردمطرود علماى وقت گرديد و سرانجام در سال 728هجرى در زندان شام درگذشت .
9 . محمد بن سعد معروف به كاتب واقدى كه در سال 168هجرى ديده به جهان گشود و در سال 230ديده از جهان بربست .طبقات وى جامعترين و در عين حال اصليترين كتابى است كه در سيرهء پيامبر اكرم (ص ) نوشته شده است . به ج 1 ص 227ـ228مراجعه فرماييد.
10 . تقى الدين احمد بن على مقريزى (متوفا به سال 845هجرى ).
11 . اعيان الشيعة, ج 1 ص 237
12 . متن عبارت پيامبر اين است : ( <انهم لن يصلوا اليك من الان بشىء تكرهه >انهم لن يصلوا اليك من الان بشي’ تكرهه ).
13 . سيرهء حلبى , ج 2 ص 36و 37
14 . سيرهء حلبى ج 2 ص 36و 37
15 . الدرالمنثور, ج 3 ص 180.
16 . بحارالانوار, ج 19 ص 39 به نقل از احياء العلوم غزالى .
17 . خصال صدوق , ج 2 ص 123 احتجاج طبرسى , ص 74.
18 . ر.ك . اقبال , ص 593 بحارالانوار, ج 19 ص 98.