دانشنامه اميرالمؤمنين عليه السلام
بر پايه قرآن، حديث و تاريخ
(جلد اول)

آيت الله محمد محمدى رى شهرى
ترجمه: عبدالهادى مسعودى

- ۷ -


فصل دوم: بالا رفتن از شانه‏هاى پيامبر براى شكستن بت‏ها

كعبه در هماره تاريخ، جلوه يكتا پرستى بوده است. بدان روزگاران كه پيامبر خدا فرمان بعثت يافت و براى هدايت امّت برانگيخته شد، جاهليان از سرِ جهل و كژانديشى اين خانه توحيد را از بت‏هاى گوناگون آكنده بودند و بدين سان، مركز توحيد را با اين عمل نابخردانه، به شرك، آلوده بودند.
پيامبرصلى الله عليه وآله به زدودن اين همه زشتى و ناهنجارى همّت ورزيد و على‏عليه السلام را براى زدودن جلوه‏هاى شرك از خانه توحيد، همراه برد. مولا بر دوش پيامبر خدا برآمد و بُت بزرگِ قريشيان - و به نقلى بت خزاعه - را از فراز خانه توحيد به زمين افكند.
اين فضيلت عظيم (بت شكنى بر دوش پيامبر خدا) را در گستره تاريخ، فقط على‏عليه السلام دارد؛ موهبتى كه هيچ‏كس با آن بزرگوار در آن، شريك نيست.

113.امام على‏عليه السلام: همان شبى كه پيامبر خدا به من فرمان داد كه در بسترش بخوابم و از مكّه هجرت كرد، مرا با خود، نزد بت‏ها برد و فرمود: «بنشين!». پس من كنار كعبه نشستم. سپس پيامبر خدا از شانه‏هاى من بالا رفت و فرمود: «برخيز!». من او را بلند كردم و چون ضعفم را در زير خود ديد، فرمود: «بنشين!». پس نشستم و او را پايين آوردم .
پيامبر خدا براى من نشست و به من فرمود: «اى على! تو از شانه‏هاى من بالا برو» و من هم بالا رفتم. سپس پيامبر خدا مرا بلند كرد و چنان پنداشتم كه اگر بخواهم، به آسمان دست مى‏يابم.
روى كعبه رفتم و پيامبر خدا كنار رفت تا من، بت بزرگ آنان (قريش) را كه از مس بود و با ميخ‏هاى آهنين به سقف كعبه محكم شده بود، بيندازم. پس پيامبر خدا به من فرمود: «چاره‏اى برايش بينديش» و من دست به كار شدم و در كارِ آن بودم و پيامبر خدا مى‏فرمود: «دوباره! دوباره!».
پس من پيوسته در كار آن بودم تا موفّق شدم. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «آن را در هم بكوب» و من آن را درهم كوبيده، شكستم و پايين آمدم. (1)

114.المستدرك على‏الصحيحين - به نقل از ابومريم از امام على‏عليه السلام - : پيامبر خدا، مرا با خود برد تا به كعبه رساند و به من فرمود: «بنشين!». پس من كنار كعبه نشستم و پيامبر خدا از شانه‏هاى من بالا رفت و به من فرمود: «برخيز!». پس برخاستم و چون ضعفم را در زير خود ديد فرمود: «بنشين!». پس پايين آمدم و نشستم.
سپس به من فرمود: «اى على! از شانه‏هاى من بالا برو». پس من از شانه‏هاى ايشان بالا رفتم و پيامبر خدا مرا بلند كرد. چون مرا بالا برد، چنان پنداشتم كه اگر بخواهم، به كرانه آسمان دست مى‏يابم.
پس بر بالاى كعبه رفتم و پيامبر خدا كنار رفت و به من فرمود: «بت بزرگ آنان (بت قريش) را بينداز» و بت از مس بود و با ميخ‏هاى آهنين به سقف كعبه محكم شده بود. پس پيامبر خدا به من فرمود: «چاره‏اى برايش بينديش» و پيوسته به من مى‏گفت: «زود باش! زود باش! "جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا ؛ (2)حق آمد و باطل رفت كه باطل، رفتنى است"».
پس من پيوسته در كارِ آن بودم تا موفّق شدم . پس فرمود: «پَرتابش كن!». من پرتابش كردم و شكست و از بالاى كعبه به پايين پريدم و با پيامبرصلى الله عليه وآله به سرعت بازگشتيم و بيم آن داشتيم كه كسى از قريش يا غير آنان، ما را ببيند.
و [آن بت]، ديگر بالاى كعبه نرفت. (3)

115.امام على‏عليه السلام - خطاب به ابوبكر - : «به خدا سوگندت مى‏دهم، آن كه پيامبر خدا او را براى انداختن و شكستن بت كعبه بر دوشش گرفت تا آن‏جا كه اگر مى‏خواست به كرانه آسمان دست يابد، دست مى‏يافت، تو بودى يا من؟». ابوبكر گفت: بلكه تو بودى. (4)

تحقيق و بررسى

نقل‏هاى اين حادثه بس فراوان است. به گفته علّامه عالى‏قدر، عبد الحسين امينى، (5) پيشوايان حديث و تاريخ، آن را گزارش كرده‏اند، بى‏آن‏كه در سندهاى آن خدشه كنند و در نقل آن، ترديد روا دارند. آنچه اندكى كاوش مى‏خواهد و نيازمند تحقيق و تفحّص و روشن سازى است، زمان وقوع حادثه است.
گردآورى و دسته‏بندى انبوه نقل‏ها و گزارش‏هاى بسيار فراوان در اين زمينه، نشان‏دهنده آن است كه نقل‏ها چهار گونه‏اند :
1. برخى گزارش‏ها - كه بسيار فراوان‏اند -، بدون تصريح بر زمان وقوع حادثه، در پايان نقل آورده‏اند كه مولا فرمود:
يكى از بت‏ها را پرتاب كردم كه مانند شيشه خُرد شد. سپس فرود آمدم و من و پيامبر خدا از يكديگر سبقت مى‏جستيم تا در خانه‏ها پنهان شويم، مبادا كسى ما را ببيند. (6)
2. گزارش ديگر، گوياى اين است كه حادثه در شب خروج پيامبر خدا از مكّه انجام گرفته است. (7)
3. در گزارشى ديگر تصريح شده‏است كه پيامبر خدا، همراه امام على‏عليه السلام از خانه خديجه‏عليها السلام به راه افتاده‏اند و پس از شكستن بت‏ها بازگشته‏اند. (8)
4. نقل آخر تصريح دارد كه اين حادثه در جريان فتح مكّه بوده‏است. (9)
سه دسته اوّل گزارش‏ها نشان مى‏دهد كه حادثه بايد قبل از هجرت و در اوج خفقان و اختناق مشركان اتّفاق افتاده باشد و گمان قوى نيز همين را تأييد مى‏كند، اگر چه بعيد نمى‏نمايد كه حادثه دو بار اتّفاق افتاده باشد؛ يعنى پيامبر خدا در آن هنگامه هول و هراس و در فضاى تاريك قبل از هجرت، اين‏حركت بزرگ وشرك‏زدا را همراه على‏عليه السلام انجام دادند و طبيعى مى‏نمايد كه مشركان - كه مكّه، مسجد الحرام و كعبه را در اختيار داشتند -، دگربار، بت‏ها را بر جاى نهاده و كعبه را آلوده باشند و آن‏گاه در فتح مكّه، براى آخرين بار، اين حركت عظيمْ تكرار شده باشد.
برخى از محدّثان و عالمان، اين تعدّد را احتمال داده‏اند. علّامه مجلسى كه در جايى از بحار الأنوار، گزارش‏هاى مربوط به فتح مكّه را آورده، در جايى ديگر، به نقل‏هاى ديگر اشاره كرده و نوشته است:
اما اين كه شكستن بت‏ها در فتح مكّه بوده باشد، از اين حديث و نيز بيشتر احاديث وارد شده در اين موضوع، استفاده نمى‏شود؛ بلكه صراحت برخى احاديث و ظهور برخى ديگر، گواه وقوع آن پيش از هجرت است. پس مى‏توان با قول به تعدّد واقعه، ميان اخبار، جمع كرد. (10)
احمد بن محمّد بن علىّ بن احمد عاصمى (م 378 ق) از اديبان و عالمان قرن چهارم خراسان، در كتاب ارجمند زين الفتى فى شرح سورة «هل أتى» نيز اين احتمال را داده است. (11)

پى‏نوشتها:‌


1. المستدرك على الصحيحين: 3/6/4265، تاريخ بغداد: 13/302/7282 .
2. اسراء، آيه 81.
3. المستدرك على الصحيحين: 2/398/3387، مسند ابن حنبل: 1/183/644 .
4. الخصال: 552/30، الاحتجاج: 1/311/53.
5. الغدير: 7/10.
6. مسند ابن حنبل: 1/183/644، المستدرك على الصحيحين: 2/398/3387.
7. المستدرك على الصحيحين: 3/6/4265.
8. الفضائل: 83، بحارالأنوار: 38/84/4.
9. مناقب على بن أبى طالب: 202/2400، العمدة: 364/710.
10. بحارالأنوار: 59/138.
11. زين الفتى: 1/159.