بازگشت خورشيد براى اميرالمؤمنين ( عليه السلام )

محمّد جواد محمودي

- ۷ -


بخش ششم: ردّالشمس در ادبيّات اسلامي

در ادبيّات اسلامي به ويژه در بخش عربي آن توجّه زيادي به حديث ردّالشمس شده است ، بزرگانِ شعر وادب هنگام بيان مناقب حضرت علي ( عليه السلام ) به اين منقبت بزرگ نيز توجّه نموده وآن را در اشعار خويش منعكس ساخته اند ، بسياري از اين اشعار كه از همان قرن اوّل آغاز مي شود خود روايتي است مستقلّ از حديث ردّالشمس كه بر اعتبار آن افزوده است ، زيرا زبان شعر زباني است گويا و مورد توجّه توده ها . به همين سبب نقش بزرگي در ماندگاري اين واقعه داشته است ، در اين بخش ابتدا نمونه هايي از انعكاس حديث ردّالشمس در شعر فارسي را خواهيم آورد ، و در ادامه قسمت هايي از آنچه به زبان عربي سروده شده اكتفا نموده وخوانندگان محترمي را كه به زبان عربي آشنايي دارند به نگارش ديگري از كتاب كه به زبان عربي است ارجاع مي دهيم .

لازم به يادآوري است كه همه اين شعرها بخشي از يك مثنوي ، قصيده يا غزل است كه در مدح پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) ، اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) يا اهل بيت  ( عليهم السلام ) سروده شده است ، وما تنها به همان بخش كه مربوط به داستان ردّالشمس است اكتفا مي كنيم .

ادبيات فارسي

ناصر خسرو قبادياني :

خورشيد به فرمان تو برگشت زمغرب * * * آمد به زمين زهره از اين چرخ مقوّس

سنايي غزنوي :

قوّت حسرتش ز فوت نماز * * * داشته چرخ را ز گشتن باز

تا دگر باره بر نشاند بزين * * * خسرو چرخ را تهمتن دين ( 1 )

اهلي شيرازي :

مهر فرو برده بود سر به سجود غروب * * * بهر نماز علي آمد وباز ايستاد  ( 2 )

كاتبي ترشيزي :

بر آفتاب در آن عصر حكم فرمودي * * * مدينه را زتو اين هم ولايتي دگر است

نظيري نيشابوري :

چگونه نور كسي را به گِل توان اندود * * * كه آفتابِ فرو رفته را بر آورده  ( 3 )

بابا فغاني شيرازي :

امام اوست كه قرص خور از اشارت او * * * به جاي فرض پسين بازگشت از ره شام  ( 4 )

ملاّ حسن كاشي :

تا نگردد فوت از آن ماه معاني يك نماز * * * باختر را مطلع خورشيد خاور كرده اند  ( 5 )

محتشم كاشاني :

چون به امرت برنگردد مهر از مغرب كه هست * * * گردش گردون برايت يا اميرالمؤمنين  ( 6 )

علاّمه محمّد اقبال لاهوري :

هر كه در آفاق گردد بو تراب * * * باز گرداند زمغرب آفتاب  ( 7 )

صفاي اصفهاني :

آورد زير بند سليماني * * * آوازه ولاش شياطين را

گر دست مرتضي ندهد كِدَهَد * * * ترجيع آفتاب مصلّين را

عاشق اصفهاني :

آن سروري كه بهر نمازش ز باختر * * * آورد باز معجزِ پيغمبر آفتاب 

اي آمده به خدمت تو همچو بندگان * * * گاهي ز باختر گهي از خاور آفتاب ( 8 )

صغير اصفهاني :

به خورشيد از آن رجعت كه داني * * * امور فلك در كف اوست مطلق

ادبيات عربي

و امّا در بخش عربي ، شعرها را بر اساس تاريخ وفات شاعران آورده ايم ، كه خود به نحوي گوياي رواج حديث طي قرن هاي مختلف مي باشد ، لازم به يادآوري است كه برخي از اشعار در باره ردّالشمس اوّل سروده شده ، وبرخي در باره دوّمين حادثه ردّالشمس مي باشد ، وتعدادي از شعرها نيز اشاره به هر دو داستان دارد .

براي استفاده بيشتر خوانندگان فارسي زبان از اين بخش ، ترجمه شعرهاي عربي را در پانويس ها مي آوريم .

1 ـ حسّان بن ثابت انصاري

اوّلين شعري كه در اين زمينه سروده شده از اين صحابي رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) است ، و به واقع تاريخ اين سروده همان تاريخ حادثه ردّالشمس است ، شعر او را دو تن از صحابه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) يعني جابر بن عبدالله انصاري وعبدالله بن عبّاس روايت كرده اند ، در بخش روايات ، روايت جابر بن عبدالله را ذكر كرديم ، و در اينجا به روايت دوّم آن ، كه از ابن عبّاس مي باشد مي پردازيم .

محمّد بن ابي القاسم طبري به سند خويش از عبدالرزّاق ، از معمر ، از محمّد بن شهاب زُهري روايت كرده كه از عبدالله بن عبّاس اينگونه شنيده است :

حسّان بن ثابت را در سرزمين مِنا در محضر رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) ديدم در حالي كه ديگر ياران پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نيز حضور داشتند ، حضرت رو به ياران نموده فرمود : « معاشر المسلمين ، هذا علي بن أبي طالب سيّد العرب ، والوصيّ الأكبر ، منزلته منّي منزلة هارون من موسي إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي ، لاتقبل التوبة من تائب إلاّ بحبّه » .

آنگاه رو به حسّان نموده فرمود : « در باره علي ( عليه السلام ) چيزي بگو » .

حسّان از جاي برخاسته وچنين سرود :

لاتقبل التوبة من تائب * * * إلاّ بحبّ ابن أبي طالب

أخو رسول الله بل صهره * * * والصهر لايعدل بالصاحب

ومن يكن مثل علي وقد * * * ردّت له الشمس من المغرب

ردّت عليه الشمس في ضوئها * * * بيض كأنّ الشمس لم تغرب  ( 9 )

قطب راوندي نيز پس از نقل حديث اسماء بنت عميس مي نويسد : حسّان بن ثابت اينگونه سرود :

إنّ علي بن أبي طالب * * * ردّت عليه الشمس في المغرب

ردّت عليه الشمس في ضوئه * * * أعصر كأنّ الشمس لم تغرب  ( 10 )

2 ـ جارية بن قدامه

وي كه از ياران اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) است و در نهروان حضور داشته ، خود شاهد حادثه عظيم ردّالشمس دوّم بوده است ، او با سرودن اشعار زيبايي به گزارش آن معجزه بزرگ براي بنده صالح خدا حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) پرداخته ، وطي اشعار زيبايي چنين سروده است :

ردّت لنا الشمس الذي غربت * * * حتّي قضينا صلاة العصر في مهل

لا أنسه حين يدعوها فتتبعه * * * طوعاً بتلبية هاها علي عَجَل

فتلك آيته فينا وحجّته * * * فهل له في جميع الناس من مثل

أقسمت لا أبتغي يوماً به بدلا * * * وهل يكون لنور الله من بدل

حسبي أبو حسن مولي أدين به * * * ومن به دان رسل الله في الاُول  ( 11 )

3 ـ سيّد اسماعيل حميري ( 173 هـ ق )

وي در قصيده اي كه به حرف « ب » ختم مي شود به هر دو داستان ردّالشمس اشاره كرده است ، در بخشي از اين قصيده چنين آمده است :

خير البريّة بعد أحمد مَن له * * * منّي الولا وإلي بنيه تطرُّبي

رُدّت عليه الشمس لمّا فاته * * * وقت الصلاة وقد دنت للمغرب

حتّي تبلّج نورها في افقها * * * للعصر ثمّ هوت هويّ الكوكب

وعليه قد رُدّت ببابِل مرّة * * * اُخري وما ردّت لخلق معرب

إلاّ ليوشع أو له من بعده * * * ولردّها تأويل أمر معجب  ( 12 )

اين شعرها را بسياري از نويسندگان همچون شيخ مفيد ( 13 ) ، ابن حمزه طوسي ( 14 ) ، حسين بن عبدالوهّاب ( 15 ) ، طبرسي  ( 16 ) ، وعلي بن يونس بياضي  ( 17 ) نقل كرده اند ، و عالم بزرگ شيعه سيّد مرتضي نيز آن را شرح كرده است . ( 18 )

وي علاوه بر قصيده بائيّه اشعار ديگري نيز در اين زمينه سروده است ، از جمله به اشعار زير مي توان اشاره نمود :

أم من عليه الشمس كرّت بعدما * * * غربت وألبسها الظلام شعارا

حتّي تلاقي العصر في أوقاتها * * * والله آثـره بهـا ايـثارا

ثمّت توارت بالحجاب حثيثة * * * جعل الإله لسيرها مقدارا  ( 19 )

و نيز از اشعار اوست :

فلمّا قضي وحي النبيّ دعا له * * * ولم يك صلّي العصر والشمس تنزع

فردّت عليه الشمس بعد غرو به ا * * * فصار لها في أوّل الليل مطلع  ( 20 )

و در شعري ديگر چنين سروده است :

علي عليه ردّت الشمس مرّة * * * بطيبة يوم الوحي بعد مغيب

وردّت له اُخري ببابل بعد ما * * * أفلت وتدلّت عينها لغروب ( 21 )

4 ـ ابومحمّد سفيان بن مصعب عبدي كوفي ( قرن دوّم )

وي از اصحاب امام جعفر صادق ( عليه السلام ) بوده و در كوفه سكونت داشته است ، طبق برخي روايات امام جعفر صادق ( عليه السلام ) به شيعيان سفارش فرموده كه شعرهاي او را به فرزندانشان بياموزند ، وبنا به نقل خود وي ، امام صادق ( عليه السلام ) از وي خواست تا در مصيبت حضرت سيّدالشهداء ( عليه السلام ) شعر بخواند ، وحضرت از اُم فروة خواست تا پشت پرده آمده و به اشعار وي گوش فرا دهد ( 22 ) .

او ضمن قصيده اي كه در مدح اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) سروده چنين مي گويد :

لك المناقب يعيي الحاسبون بها * * * عدّاً ويعجز عنها كلّ مكتتب

كرجعة الشمس إذا رمت الصلاة وقد * * * راحت تواري عن الأبصار بالحجب

ردّت عليك كأنّ الشهب ما اتّضحت * * * لناظر وكأنّ الشمس لم تغب  ( 23 )

5 ـ ابو تمام حبيب بن اوس طايي ( 231 هـ ق )

اين شاعر بلند آوازه شيعي كه او را از فرماندهان سخن دانسته اند داراي حافظه اي بسيار قوي بود ، وي در عصر خفقان ايجاد شده توسّط بني عبّاس با سرودن اشعاري نغز به مديحه سرايي اهل بيت عصمت وطهارت  ( عليهم السلام ) مي پرداخت ، ديوان حماسه او از شاهكارهاي ادبيّات عرب است ، ولادت وي در روستاي جاسم از توابع شام بوده است ، سال ها در مصر زيسته ، وسر انجام بين سال هاي 228 تا 232 در موصل از دنيا رفته و در همانجا به خاك سپرده شده است  ( 24 ) ، اشعار زير از سروده هاي اين شاعر بلند آوازه است :

فردّت علينا الشمس والليل راغم * * * بشمس لهم من جانب الخدر تطلع

نضا ضوءها صبغ الدجنة وانطوي * * * لبهجتها نور السماء المرجّع

فوالله ما أدري علي بدا لنا * * * فردت له أم في القوم يوشع  ( 25 )

اشعار فوق را جمعي از نويسندگان از جمله ابن كثير  ( 26 ) ، ابن خلّكان  ( 27 ) ، وابوحيّان اندلسي  ( 28 ) از او نقل كرده اند .

6 ـ ابو الحسن علي بن عبّاس معروف به ابن رومي ( 283 هـ ق )

او يكي از شاعران برجسته عرب است كه در غزل ، مديحه سرايي ، هجو وسرزنش ، وتوصيف مهارت داشت ، وي معاصر حضرت امام علي نقي ( عليه السلام ) بود وبرخي او را شاعر مخصوص حضرت دانسته اند  ( 29 ) ، او ارادت خويش را به ساحت قُدس اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) با سرودن شعرهاي فراوان نشان داده است ، از جمله در شعري زيبا چنين سروده است :

تراب أبي تراب كحل عيني * * * إذا رمدت جلوت بها قذاها

تلذّ لي الملامة في هواه * * * لذكراه وأستحلي أذاها  ( 30 ) سر انجام وي توسّط قاسم بن عبيدالله وزير معتضد عبّاسي مسموم شد واز دنيا رفت  ( 31 ) .

وي ضمن اشعاري كه در مدح حضرت علي ( عليه السلام ) سروده ، چنين گفته است :

وله عجائب يوم سار بجيشه * * * يبغي لقصر النهروان المخرجا

ردّت عليه الشمس بعد غرو به ا * * * بيضاء تلمع وقدة وتأجّجا  ( 32 )

7 ـ ابوالحسين علي بن محمّد حمّاني كوفي ( 301 هـ ق )

او از علويان ساكن كوفه بود ، نسبش با سه واسطه به زيد بن علي ابن حسين مي رسد ، و به سبب سكونتش در محله حمّان كوفه كه طايفه بنوحمّان در آن سكونت داشتند به حمّاني شهرت يافت ، به گفته خود وي پدرانش تا حضرت ابوطالب همه شاعر بوده اند ، ديوان حمّاني تا قرن نهم موجود بوده وسپس از بين رفته است ، آنچه از وي بجا مانده اشعار پراكنده اي است كه ديگران نقل كرده اند  ( 33 ) .

وي ضمن اشعاري كه در مدح يكي از خاندان نبوّت سروده چنين مي گويد :

ابن الذي ردّت عليه * * * الشمس في يوم الحجاب  ( 34 )

8 ـ محمّد بن أحمد معروف به مفجّع بصري ( 327 هـ ق )

او از بزرگان علم وادب در بصره بود كه شعرهاي فراواني در مدح اهل بيت عصمت وطهارت  ( عليهم السلام ) سروده است ، در يكي از سروده هايش امامان اهل بيت  ( عليهم السلام ) را يك به يك نام برده واز دست دادن هر كدام را فاجعه اي بزرگ ناميده است ، و به همين جهت به مفجّع شهرت يافته است ( 35 ) ، ابن عساكر به سند خويش از مفجّع اينگونه نقل كرده است :

علّت شعر گفتن من در باره اهل بيت ( عليهم السلام ) اين بود كه روزي به شعرهاي كميت نگاه كرده و در آنها دقّت مي كردم ، شب كه خوابيدم اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) را به خواب ديدم ، عرض كردم : دوست دارم در باره شما اهل بيت شعر بسرايم . حضرت فرمود : از روش كمَيت پيروي كن ، او امامِ شاعران ما اهل بيت است ، روز قيامت پرچمدار شاعران ماست تا اينكه آنها را نزد ما بياورد  ( 36 ) .

ابن شهر آشوب اشعار زير را از وي نقل كرده است :

و علي إذ نال رأس رسول * * * الله من حجره وساداً وطيّاً

إذ يخال النبيّ لمّا أتاه * * * الوحي مغمي عليه أو مغشيّاً

فتراخت عنه الصلاة ولم يوقــ * * * ظه إلي أن كان شخصه منحياً

فدعا ربّه فأنجزه الميعــ * * * اد من كان وعده مأتيّاً

قال هذا أخي بحاجة ربّي * * * لم يزل شطر يومه مغشيّاً

فاردد الشمس كي يصلّي في الو * * * قت فعاد الشمس بعد مضياً  ( 37 )

9 ـ احمد بن محمّد صنوبري ( 334 هـ ق )

ابوبكر احمد بن محمّد بن حسن ضبّي انطاكي حلبي معروف به صنوبري از نديمان وشاعران دربار سيف الدوله بوده است ، ابن شهرآشوب وي را از شاعران اهل بيت  ( عليهم السلام ) مي داند  ( 38 ) . ابوبكر صولي شعرهاي او را در دويست ورق جمع آوري كرده است ، ومرحوم شيخ محمّد سماوي نيز شعرهاي او را در يك جلد به صورت مستقل منتشر ساخته است  ( 39 ) .

اشعار زيرا را ابن شهر آشوب از او نقل كرده است :

ردّت له الشمس في أفلاكها فقضي * * * صلاته غير ما ساه ولا وان

أليس من حلّ منه في اُخوّته * * * محلّ هارون من موسي بن عمران  ( 40 )

10 ـ احمد بن علويه اصفهاني كرماني ( 320 هـ ق ) .

او كه معروف به ابوالأسود يا ابن الأسود كاتب است فردي نويسنده ، اديب ، لغت شناس ، شاعر و راوي حديث بود ، و با بزرگان و صاحب منصبان نشست وبرخاست داشت . وي بيش از صد سال در اين دنيا زندگي كرد و از نويسنده معروف ابراهيم بن محمّد ثقفي همه كتاب هايش را روايت كرده است .

قصيده نونيه او در مدح حضرت علي ( عليه السلام ) كه به اَلفيّه ومحبّره نيز شهرت يافته است از شاهكارهاي شعر عربي است ، دانشمند سرشناس اهل سنّت ابوحاتم سجستاني كه در بصره مي زيست پس از شنيدن اين قصيده رو به اهل بصره نموده چنين گفت :

اي مردم بصره ، شاعر اصفهان با سرودن اين قصيده كه در بردارنده فايده هاي بي شماري است بر شما پيشي گرفته است . ( 41 )

ابن شهر آشوب اشعار زير را از وي نقل كرده است :

أمّن عليه الشمس ردّت بعد ما * * * كسا الظلام معاطف الجدران

حتّي قضي ما فات من صلواته * * * في دبر يوم مشرق ضحيان

والنّاس من عجب رأوه وعاينوا * * * يترجّحون ترجّح السكران

ثمّ انثنت لمغيبها سخطة * * * كالسهم طار بريشه الظهران  ( 42 )

11 ـ ابوالحسن علي بن احمد جوهري ( حدود 380 هـ ق )

او از نديمان صاحب بن عبّاد واز شاعران مورد احترام وي بود . جوهري داراي روحي لطيف وطبعي روان بود كه صاحب بن عبّاد وي را به عنوان سفير انتخاب مي كرد وپيام هاي مهم را توسط او به امراء وكارگزاران حكومتي مي رساند ، در سال 377 هـ ق از سوي صاحب بن عبّاد پيامي را به گرگان برد تا به امير ناصرالدوله برساند ، پس از آن به اصفهان رفت تا پيامي را به ابوالعبّاس ضبّي ابلاغ نمايد ، آنگاه از اصفهان عازم گرگان شد ، مدتّ زمان كوتاهي از ورود وي به گرگان نگذشته بود كه از دنيا رفت . وفات او را قبل از سال 385 هـ ق ذِكر كرده اند ( 43 ) .

او شعرهاي زيادي در مدح اهل بيت عصمت وطهارت  ( عليهم السلام ) به خصوص اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) سروده است ، در يكي از اين شعرها چنين آمده است :

من ذا عليه الشمس بعد مغيبها * * * ردّت ببابِل نبّئن يا حار  ( 44 )

وعليه قد ردّت لنوم المصطفي * * * يوماً وفي هذا جرت أخبار

حاز الفضائل والمناقب كلّها * * * أنّي تحيط بمدحه الأشعار  ( 45 )

مرحوم شيخ ابوالفتوح رازي ، اشعار فوق را ـ با تفاوتي اندك در مصراع دوّم بيت اوّل ـ نقل كرده ، ونام گوينده آن را علي بن احمد بن متويه ضبط كرده است  ( 46 ) .

12 ـ ابوالحسن علي بن حمّاد عبدي معروف به ابن حمّاد ( اواخر قرن چهارم ) :

ابن شهر آشوب وي را از كساني مي داند كه آشكارا به مدح اهل بيت  ( عليهم السلام ) مي پرداخت  ( 47 ) ، وي ضمن اشعاري كه در مدح اهل بيت  ( عليهم السلام ) سروده به داستان ردّالشمس نيز اشاره كرده است ، از جمله در يكي از سروده هايش چنين گفته است :

له الشمس ردّت حين فاتت صلاته * * * وقد فاته الوقت الذي هو أفضل

فصلّي فعادت وهي تهوي كأنّها * * * إلي الغرب نجم للشياطين مرسل  ( 48 )

و در اشعاري ديگر چنين سروده است :

فالشمس قد ردّت عليه بخيبر * * * وقد ابتدت زهر الكواكب تطلع

وببابل ردّت عليه ولم يكن * * * والله خير من علي يوشع  ( 49 )

اشعار زير را نيز ابن شهرآشوب از وي نقل كرده است :

وردّت لك الشمس في بابل * * * فساميت يوشع لمّا سمي

ويعقوب ما كان أسباطه * * * كنجليك سبطي نبيّ الهدي  ( 50 )

و در جاي ديگر چنين سروده است :

يا إماماً ما له * * * إلاّ رسول الله شكل

لم يزل شأنك * * * عند الله يعلو ويجلّ

وعليك الشمس ردّت * * * ودجي الليل مطل ( 51 )

ونيز از اشعار اوست :

ردّت له الشمس وهوشان * * * لو علم الناس أيّ شان  ( 52 )

13 ـ عوني ( حدود 350 هـ ق )

ابومحمّد طلحة بن عبدالله غسّاني مصري معروف به عوني از شاعران اهل بيت عصمت وطهارت  ( عليهم السلام ) است . ابن شهرآشوب در آخر معالم العلماء شرح حال وي را آورده واو را همرديف سيّد حميري دانسته واز شاعراني مي داند كه به صورت علني به مديحه سرايي اهل بيت  ( عليهم السلام ) اقدام مي كردند  ( 53 ) ، از وي شعرهاي زيادي پيرامون ردّالشمس نقل شده كه نمونه هايي از آن را ملاحظه مي فرماييد :

ولا تنس يوم الشمس إذ رجعت له * * * بمنتشر وادي من النور ممتع

فذلك بالصهباء وقد رجعت له * * * ببابل أيضاً رجعة المتطوّع ( 54 )

همچنين از سروده هاي اوست :

إمامي كليم الشمس بعد غرو به ا * * * فردّت له من بعد ما غربت عصرا  ( 55 )

ونيز از اشعار اوست :

ذاك الذي رجعت شمس النهار له * * * بعد الاُفول كأنّ الشمس لم تغب  ( 56 )

و در يكي ديگر از سرودهاي وي چنين آمده است :

إنّي أنا عبد لمن رُدّت له * * * شمس الضحي عند الغروب فانحرف

ردّت له حتّي أقام فريضة * * * للظهر صلّي والضيا لم ينكشف  ( 57 )

14ـ ابو القاسم زاهي ( 352 هـ ق )

علي بن اسحاق بن خلف قطّان معروف به زاهي ، از شاعراني
است كه آشكارا به مدح اهل بيت ( عليهم السلام ) مي پرداخت  ( 58 ) ، خطيب بغدادي كنيه او را ابوالحسن ضبط كرده ووفات او را پس
از سال 360 دانسته است  ( 59 ) ، ابن شهرآشوب شعر زير را از وي نقل كرده است :

مكلّم الشمس ومن ردّت له * * * ببابل والغرب منها قد قبط  ( 60 )

ونيز از سروده هاي او است :

وردّت عليه الشمس بعد اُفولها * * * وكيف تردّ النيّرات الأوافل  ( 61 )

15 ـ كشاجم ( 360 هـ ق )

كشاجم لقب محمود بن حسين بن سندي بن شاهك است ، جدّ او سندي از دشمنان اهل بيت  ( عليهم السلام ) بود كه از طرف هارون زندانباني حضرت امام موسي كاظم ( عليه السلام ) را بر عهده داشت ، و سرانجام امام ( عليه السلام ) را مسموم كرده و به شهادت رساند ، امّا لطف خداوندي دست نواده او را گرفته و در صف دوستان اهل بيت  ( عليهم السلام ) قرار داد ، وي كه در ابتدا آشپزي سيف الدوله ديلمي را بر عهده داشت فردي اديب وشاعر بود ، وخود لقب كشاجم را براي خويش انتخاب كرده و در توضيح آن مي گفت : كاف آن از كاتب ، وشين آن از شاعر ، والف آن از اديب ، وجيم آن از جواد ، وميم آن از كلمه منجّم گرفته شده است ، و در واقع همه تخصّص هاي خويش را به صورت رمز در يك كلمه جمع كرده بود . ( 62 )

اشعار زير را ابن شهرآشوب از وي نقل كرده است :

ومن ردّ خالقنا شمسه * * * عليه وقد جنحت للطَفَل

ولو لم تعد كان في رأيه * * * وفي وجهه من سناها بدل  ( 63 )

16 ـ ابو الفضل اسكافي ( حدود 380 هـ ق )

سليمان بن محمّد اسكافي از شاعران اهل بيت  ( عليهم السلام ) است ، ابن شهر آشوب وي را در زمره كساني شمرده كه آشكارا وبدون واهمه به مديحه سرايي براي اهل بيت  ( عليهم السلام ) مي پرداخت  ( 64 ) ، در كتاب مناقب آل ابي طالب بدون اينكه نام وي وپدرش را ذكر نمايد وتنها به نام ابوالفضل اسكافي اشعار زير را از او نقل كرده است :

من ذا له شمس النهارتراجعت * * * بعد الاُفول وقد تقضّي المطلع

حتّي إذا صلّي الصلاة لوقتها * * * أفلت ونجم عشا الأخيرة تطلع

في دون ذلك للأنام كفاية * * * من فضله ولذي البصيرة مقنع  ( 65 )

17 ـ مروان بن محمّد سروجي

وي كه از فرزندان مروان بن محمّد بن مروان بن حكم مي باشد ، فردي اديب وفاضل بود ، وبر خلاف پدرانش ، دل وي كانون محبّت اهل بيت عصمت وطهارت  ( عليهم السلام ) بود واز شيعيان مخلص شمرده مي شد ، مرزباني در كتاب النبذة المختارة من مختصر أخبار شعراء الشيعة نام وي را در زمره شاعران شيعه ذكر كرده است . او در شهرهاي حلب وبغداد به كتابت پرداخته ، و در فارس عهده دار برخي امور اجرايي گشته است ، وي در مدح اهل بيت  ( عليهم السلام ) هيچ ترسي به خود راه نمي داد وآشكارا به سرودن شعر در اين زمينه مي پرداخت ، زمخشري از اينكه يك نفر از خاندان بني اميّه اينگونه در محبّت حضرت علي ( عليه السلام ) افراط داشته باشد اظهار تعجّب كرده است . ( 66 )

اشعار زير را ابن شهرآشوب از وي نقل كرده است :

والشمس لم تعدل بيوم بابل * * * ولا تعدّت أمره حين أمر

جاءت صلاة العصر والحرب علي * * * ساق فأومي نحوها ردّ النظر

فلم تزل واقفة حتّي مضي * * * صلاته ثمّ هوت نحو المقرّ  ( 67 )

18ـ صاحب بن عبّاد ( 385 هـ ق ) .

ابوالقاسم اسماعيل بن عبّاد بن عبّاس طالقاني وزير دانشمند مؤيّدالدوله ديلمي بود كه بر اثر مصاحبت فراوان با دانشمند معروف ابوالفضل عميد به صاحب شهرت يافت . وي كه فردي اديب وشاعر بود انشائات فراواني دارد كه از شاهكارهاي ادبيّات عرب به حساب مي آيد ، همچنين او شاعري چيره دست بود كه اشعار فراواني در مناقب وفضايل اهل بيت  ( عليهم السلام ) ومثالب دشمنانشان سروده است . اين اشعار نشان دهنده عمق ارادت وي به خاندان پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) مي باشد . از جمله شعرهاي او كه به خوبي نشان دهنده اين مطلب است اين چند بيت شعر مي باشد :

لو شقّ قلبي يري وسطه * * * سطران قد خطّا بلا كاتب

العدل والتوحيد في جانب * * * وحبّ أهل البيت في جانب  ( 68 )

و در شعري ديگر اينگونه ارادت خويش را ساحت قدس اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) اظهار داشته است :

أنا وجميع من فوق التراب * * * فداء تراب نعل أبي تراب  ( 69 )

وي با وجود اشتغالات فراوان هيچگاه از كتاب ومطالعه و نوشتن دور نمي شد ، و آنگونه كه گفته شده چهارصد شتر كتاب هاي وي را حمل مي كردند ، ثعالبي از دانشمندان بزرگ اهل سنّت در باره او چنين مي نويسد :

عبارتي كه بتوان با آن عظمت علمي وادبي صاحب بن عبّاد ، وجلالت مقام او را در جود وكرم بازگو كرد به ذهنم خطور نمي كند . ( 70 )

در جلالت وي همين بس كه محدّث وفقيه بزرگ شيعه شيخ صدوق كتاب شريف عيون اَخبار الرضا ( عليه السلام ) را براي وي تأليف كرده است .

اشعار زير را كه در آنها به حديث ردّالشمس اشاره نموده از وي نقل كرده اند :

كان النبيّ مدينة العلم التي * * * حوت الكمال وكنت أفضل باب

ردّت عليك الشمس وهي فضيلة * * * ظهرت فلم تستر بكفّ نقاب  ( 71 )

ونيز چنين سروده است :

أوّل الناس صلاة * * * جعل التقوي جلاها

ردّت الشمس عليه * * * بعد ما غاب سناها  ( 72 )

وهمانگونه كه پيش از اين اشاره شد برخي ، اشعاري را كه از قول حسّان بن ثابت نقل كرديم به صاحب بن عبّاد نسبت داده اند .

19ـ ابوعبدالله حسين بن احمد بن محمّد بغدادي معروف به ابن حجّاج ( 391 هـ ق ) .

ابن حجّاج فردي كاتب وشاعر بود ومدّتي در بغداد حِسبه  ( 73 ) اين شهر را بر عهده داشت . وي كه از بزرگان شعراي شيعه به حساب مي آيد در بغداد از دنيا رفت ، وطبق وصيّتش جنازه اش را در كاظمين پايين پاي امام موسي كاظم ( عليه السلام ) به خاك سپرده وبر روي قبرش اين آيه را نوشتند : ( وَكَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَيهِ بِالوَسيطِ ) ( 74 ) . سيّد رضي قصيده اي در مرثيه او سروده است . ( 75 )

اين شاعر چيره دست در اشعار خويش اينگونه به داستان ردّالشمس اشاره نموده است :

سيّدي الذي رجعت له * * * شمس النهار كما امر

دعا فطار به البساط * * * كما روينا في الخبر  ( 76 )

20 ـ محمّد بن حسين موسوي معروف به سيّد رضي ( 406 هـ ق )

اين شخصيّت برجسته كه با جمع آوري سخنان اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) وتأليف كتاب عظيم نهج البلاغه نامش در تاريخ جاودانه شده است ، از اديبان وشاعران برجسته عرب به حساب مي آيد ، او طي اشعاري به وقوع معجزه ردّالشمس براي اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) اشاره نموده وچنين سروده است :

جمله اخير اشاره به يكي ديگر از معجزات اميرالمؤمنين است ، معجزه اي شبيه معجزه حضرت سليمان كه باد در اختيارش بود وبساط او وهمراهانش را با سرعت به جاهاي دور دست مي برد .

ردّت عليه الشمس يحدث ضوؤها * * * صبحاً علي بعد من الإصباح

من قاس ذا شرف به فكأنّما * * * وزن الجبال القود بالأشباح  ( 77 )

در برخي منابع اين اشعار به برادرِ وي سيّد مرتضي نسبت داده شده است . ( 78 )

21ـ مهيار ديلمي ( 428 هـ ق )

ابوالحسن مهيار بن مرزويه ديلمي بغدادي يكي از بزرگان شاعران اهل بيت عصمت وطهارت  ( عليهم السلام ) است ، اين شاعر برجسته كه فردي ايراني است به دست سيّد رضي مسلمان شد ونزد وي كسب فيض كرد ، وبا ذوق واستعداد فراوان به جايي رسيد كه او را يكي از پرچمداران شعر عربي مي دانند  ( 79 ) ، او شعرهاي فراواني در مدح اهل بيت عصمت وطهارت  ( عليهم السلام ) به ويژه اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) سروده است ، در يكي از سرودهاي وي چنين آمده است :

ورجعة الشمس عليك نبأ * * * تشعّب الألباب فيه وتضلّ

فما ألوم حاسداً عنك انزوي * * * غيظاً ولا ذا قدم فيك تزلّ  ( 80 )

22 ـ ابن حازم ( 684 هـ ق )

ابوالحسن حازم بن محمّد بن حسن بن حازم قرطاجني ، در شهري به همين نام در شرق اسپانيا به دنيا آمد ، در اين كشور دانش آموخت وسپس به تونس رفت و در آنجا اقامت گزيد و در همانجا از دنيا رفت ، وي در ضمنِ اشعاري كه به مقصوره ابن حازم شهرت يافته چنين سروده است :

والشمس ما ردّت لغير يوشع * * * لمّا غزا ولعليّ إذ غفا  ( 81 )

شعر فوق را علي بن محمّد بن علي كناني از او نقل كرده است . ( 82 )

23ـ طلائع ابن رزّيك ( 556 هـ ق )

او در دولت فاطميون مصر سمَت وزارت داشت و وزير سلطان فاطمي عاضِد بود ، ابن شهر آشوب وي را در زمره شاعران اهل بيت ( عليهم السلام ) كه آشكارا و بدون واهمه در مدح اهل بيت ( عليهم السلام ) شعر مي گفتند بر شمرده است . او را با صفاتي همچون كرم ، شجاعت ، دانش ومحبّت اهل بيت  ( عليهم السلام ) ستوده اند ، وگفته شده كه وي مذهب تشيّع را در مصر علني كرد ، اين وزير دانشمند كه شاعري زبر دست بود در منقبت اهل بيت عصمت و طهارت  ( عليهم السلام ) اشعار فراواني سروده است  ( 83 ) ، شعر زير نيز از سروده هاي وي مي باشد :

من ردّت له الشمس بعد المغيب له * * * فأدرك الفضل والأملاك تشهده  ( 84 ) 24ـ ابن ابي الحديد ( 656 هـ ق )

عبدالحميد بن ابي الحديد معتزلي شارح نهج البلاغه چنين سروده است :

يا رسم لا رسمتك ريح زعزع * * * وسرت بليل في عراصك خروع

تا اينكه مي گويد :

يا من له ردّت ذكاء ولم يفز * * * بنظيرها من قبل إلاّ يوشع  ( 85 ) و در اشعاري ديگر چينن سروده است :

إمام هُدي بالفرض آثر فاقتضي * * * له القرص ردّ القرص أبيض أزهرا  ( 86 )

اين شعر را علي بن يونس بياضي در فصل پانزدهم از كتابش نقل كرده است . ( 87 )

25 ـ ابن سيّد الناس ( 734 هـ ق )

ابوبكر محمّد بن محمّد بن محمّد بن عبدالله اندلسي معروف به ابن سيّد الناس از استادان محمّد بن احمد بن عثمان ذهبي است ، اصل وي از اشبيليه اندلس است ، در قاهره به دنيا آمده و در آنجا از دنيا رفت ، او در رشته هاي گوناگون علوم از جمله در فقه ، تاريخ ، لغت ، و حديث تبحّر داشت ، كتاب هاي عيون الأثر وبشري اللبيب بذكري الحبيب از جمله آثار وي مي باشد  ( 88 ) ، او در قصيده اي كه در كتابش بشري اللبيب آورده چنين سروده است :

لَه وقفَت شمس النهار كرامة * * * كما وقفَت شَمس النهار ليوشعا

ورُدَّت عليه الشمس بعد غُرو به ا * * * وهذا من الإيقان أعظم موقعا  ( 89 )

اين اشعار را صالحي شامي از كتاب او نقل كرده است . ( 90 )

26 ـ سريجي ( 750 هـ ق )

عبدالعزيز بن محمّد بن حسن بن ابي نصر سريجي حسيني از شاعران اهل ييت  ( عليهم السلام ) كه در بصره مي زيسته ، در يكي از سروده هايش چنين گفته است :

وآية الشمس إذ رُدّت مبادرة * * * غرّاء أقصر عنها كلّ حيران  ( 91 )

27 ـ بهاء الدين سبكي ( 773 هـ ق )

بهاء الدين احمد بن تقي الدين علي سبكي مصري ، در قاهره به دنيا آمد ونزد پدرش علم آموخت ، از سن نوجواني به سرودن شعر پرداخت ، پس از سال ها تدريس وتأليف به شام رفته و عهده دار منصب قضا شد ، وسر انجام در مكّه از دنيا رفت  ( 92 ) .

وي در قصيده اي كه در مدح رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) سروده وآن را « هدية المسافر إلي النور السافر » ناميده چنين گفته است :

وشمس الضحي طاعتك وقت مغيبها * * * فما غربت بل وافقتك برفقة

وردّت عليك الشمس بعد مغيبها * * * كما أنّها قدماً ليوشع ردّت  ( 93 )

اين اشعار را صالحي شامي از سبكي نقل كرده است . ( 94 )

28 ـ علاءالدين شهيفي حلّي ( قرن هشتم هـ ق )

علاءالدين علي بن حسين شهيفي معروف به ابن شهفيّه ، از شاعران زبردستي است كه اشعار فراواني در مدح اهل بيت  ( عليهم السلام ) به خصوص اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) سروده است ، غديريّه دوّم وي را عالِم معاصرش مرحوم شهيد ثاني شرح كرده است ، علاءالدين شهيفي از اينكه شخصيّت بزرگي مانند شهيد ثاني شعر او را شرح كرده اظهار
خوشحالي نموده وبا سرودن دَه بيت شعر در مدح آن عالم فرزانه از
وي تقدير وتشكّر كرده است  ( 95 ) . او در دو بيت شعر به هر دو داستان ردّالشمس اشاره نموده وچنين سروده است :

وعليه قد ردّت ذكاء وأحمد * * * من فوق ركبته اليمين متوسّد

وعليه ثانية بساحة بابل * * * رجعت كذا ورد الحديث المسند  ( 96 )

29 ـ ابن العرندس حلّي ( حدود 840 هـ ق )

شيخ صالح بن عبدالرحمان بن عرندس حلّي ، از فقيهان ساكن حلّه بود كه به اهل بيت عصمت و طهارت  ( عليهم السلام ) عشق ميورزيد ، وبا سرودن شعرهاي نغز در مدح اين خاندان محبّت خويش را اظهار مي كرد  ( 97 ) ، وي ضمن اشعار زيبايش پيرامون داستان غدير اينگونه سروده است :

ذو المعجزات الباهرات النيّرات * * * المشرقات المعذرات لمن غلا

منها رجوع الشمس بعد غرو به ا * * * نبأ تصير له البصائر ذهّلا ( 98 )

آنچه ملاحظه نموديد تنها بخشي از شاعراني بودند كه داستان ردّالشمس را به شعر در آورده اند ، وشايد آوردن همه آنها براي خوانندگان فارسي زبان ملال آور باشد ، كساني كه به زبان عربي آشنايي دارند مي توانند تعداد بيشتري از آنها را در نوشتار عربي اين كتاب ملاحظه فرمايند .

پى‏نوشتها:‌


1 . حديقة الحقيقة ، ص 251 .
2 . كلّيات اشعار مولانا اهلي شيرازي ، ص 452 .
3 . ديوان نظيري ، ص 243 .
4 . ديوان بابا فغاني ، ص 45 .
5 . منتخب الأشعار ، ج 1 ، ص 62 .
6 . هفت ديوان محتشم كاشاني ، ج 1 ، ص 288 .
7 . كلّيات اشعار فارسي مولانا اقبال لاهوري ، ص 33 .
8 . عكس رخ يار ، ص 146 .
9 . بشارة المصطفي ، ص 234 ، جزء 4 ، ح 8 .
ابن شهر آشوب در مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 354 اين اشعار را با اندك تفاوتي آورده وآن را به صاحب بن عبّاد نسبت داده است .
ترجمه : تو به هيچ تو به كننده اي جز با محبّت علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) پذيرفته نخواهد شد ، برادر رسول خدا ، بلكه داماد او ، و داماد همسان صاحب نخواهد بود ! اي مردم چه كسي مانند علي ( عليه السلام ) است كه خورشيد از مغرب براي او بازگردانده شده است ، خورشيد با روشنايي و درخشندگي اش بازگردانده شد مانند اينكه غروب نكرده بود .
10 . قصص الأنبياء ، ص 289 . ترجمه : خورشيد از سمت مغرب براي علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) بازگردانده شد ، خورشيد با درخشش به زمان عصر بازگردانده شد ، آنچنان كه گويا غروب نكرده بود .
11 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 356 . ترجمه : خورشيد كه غروب كرده بود براي ما بازگردانده شد تا اينكه نماز عصر را در وقت خودش بجا آورديم . فراموش نمي كنم آن زماني را كه او خورشيد را فراخواند و او با ميل ورغبت اطاعت كرده وبا عجله بازگشت . اين نشان وعلامت و برهاني است از او در ميان ما ، آيا در ميان همه مردم مانندي دارد ؟ ! سوگند مي خورم كه هيچ كس را با وي عوض نمي كنم ، آيا نور خدا بدَل وجانشيني دارد ؟ ! بس است مرا ابو حسن ( علي ( عليه السلام ) ) كه مولاي من باشد و به او ايمان دارم ، كسي كه همه پيامبران خدابه او ايمان داشتند .
12 . ترجمه : بهترين مردم پس از احمد آن كسي است كه ولاي من براي اوست ، وشور وشوق من بسوي فرزندان او مي باشد . آنگاه كه وقت نماز براي او فوت شده بود خورشيد در حالي كه در آستانه غروب قرار داشت برايش برگردانده شد . تا اينكه نور خورشيد در افق آشكار شد ، وسپس همانند ستاره اي پنهان گرديد . يكبار ديگر نيز در سرزمين بابِل براي او بازگردانده شد ، در حاليكه براي هيچ فرد شناخته شده اي بازگردانده نشده بود . مگر براي يوشع وپس از او براي وي ، واين بازگردانده شدن شرح وتفسير كاري عجيب است .
13 . ارشاد ، ج 1 ، ص 347 .
14 . الثاقب في المناقب ، ص 254 ـ 255 ، ح 220 .
15 . عيون المعجزات ، ص 2 .
16 . اعلام الوري ، ج 1 ، ص 351 .
17 . الصراط المستقيم ، ج 1 ، ص 203 .
18 . رسائل المرتضي ، ج 4 ، ص 69 .
19 . مناقب آل أبي طالب ، ج2 ، ص359 . ترجمه : . . . كسي كه خورشيد پس از غروب براي او بازگشته وتاريكي ها را پوشاند . تا اينكه در وقت مخصوص عصر قرار گرفت ، وخداوند بدينوسيله او را گرامي داشت . آنگاه با شتاب پنهان شد ، چرا كه خداوند براي سَير او اندازه اي معيّن قرار داده بود .
20 . مصدر سابق . ترجمه : آنگاه كه وحي پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) پايان يافت براي او كه نماز عصر را نخوانده بود وخورشيد در حال غروب بود ، دعا كرد . خورشيد پس از غروبش براي او بازگردانده شد ، واوّل شب زمان طلوع او گرديد .
21 . مصدر سابق . ترجمه : براي علي ( عليه السلام ) يكبار در مدينه خورشيد پس از غروب باز گردانده شد ، آن روز كه وحي ( بر پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نازل شده بود ) . وبار ديگر در سرزمين بابِل خورشيد كه در آستانه غروب بود بازگردانده شد .
22 . اختيار معرفة الرجال ، ج 2 ، ص 704 ، حديث 747 و748 ؛ الكني والألقاب ، ج2 ، ؤ
أ ص 455 . مرحوم علاّمه حلّي در خلاصة الأقوال ، ص 536 در صحّت روايت هاي فوق ترديد كرده است ، همچنين مرحوم آيت الله خوئي در معجم رجال الحديث ، ج 9 ، ص 167 ، در شرح حال سفيان بن مصعب عبدي به شماره 5249 با علاّمه حلّي هم عقيده شده است .
23 . اعيان الشيعة ، ج 8 ، ص 233 ؛ الغدير ، ج 2 ، ص 293 ؛ كشف الرمس ، ص 239 . ترجمه : تو داراي مناقب وبرجستگي هايي هستي كه حسابگران از شمردن آن عاجزند ، وهيچ نويسنده اي را توان محاسبه آن نيست . منقبتي مانند بازگشت خورشيد پس از پنهان شدن از ديدگان مردم ، براي او كه قصد داشت نماز بخواند . خورشيد براي تو بازگردانده شد آنگونه كه گويا ستاره اي آشكار نشده بود وگويا خورشيد غروب نكرده بود .
24 . معاهد التنصيص ، ج 1 ، ص 38 ـ 42 ؛ وفيات الأعيان ، ج 2 ، ص 13 ـ 17 ؛ الكني والألقاب ، ج 1 ، ص 30 ـ 31 ؛ الأعلام ، ج 2 ، ص 165 .
25 . ترجمه : در حالي كه شب فرا رسيده بود خورشيد براي ما بازگردانده شد وشب مقهور گرديد ، وشب با بازگشت خورشيد كه از پس پرده طلوع مي كرد پشت كرد ورفت . شعاع خورشيد سياهي را زدود وروشنايي آسمان با درخشش خورشيد در هم پيچيد . بخدا سوگند نمي دانم خورشيد براي علي ( عليه السلام ) بازگشت ، يا در ميان آن گروه يوشع وجود داشت .
26 . البداية والنهاية ، ج 6 ، ص 87 .
27 . وفيات الأعيان ، ج 7 ، ص 228 ، در شرح حال رمادي شاعر به شماره 848 .
28 . البحر المحيط ، ج 3 ، ص 472 .
29 . الفصول المهمّة ، ج 2 ، ص 1081 .
30 . ترجمه : خاك ابوتراب سرمه چشمان من است ، هرگاه دچار چشم درد شوم با خاك او آن را درمان مي كنم . از سرزنش شدن در راه محبّت او لذّت مي برم واز او ياد مي كنم وآزار در راه او را زينت خويش مي سازم .
31 . وفيات الأعيان ، ج 3 ، ص 358 ـ 362 ؛ تاريخ بغداد ، ج 12 ، ص 23 ـ 27 ؛ الأنساب ، ج 3 ، ص 105 ، الكني والألقاب ، ج 1 ، ص 291 ـ 292 .
32 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 359 . ترجمه : براي او آن روز كه مي خواست با سپاهيانش از نهروان خارج شود شگفتي هاست . خورشيد پس از غروب براي او برگردانده شد ، در حالي كه سپيد و درخشان وپر حرارت بود .
33 . المجدي ، ص 185 ، در اين كتاب وفات وي سال 270 ذكر شده است ؛ الأعلام ، ج 4 ، ص 324 ، الغدير ، ج 3 ، ص 57 .
34 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 357 . ترجمه : او فرزند كسي است كه براي او خورشيد در روزي كه در حجاب شده وغروب كرده بود بازگردانده شد .
35 . رجال نجاشي ، ص 374 ، شماره 1021 ؛ خلاصة الأقوال ، ص 265 ، شماره 146 . همچنين نگاه كنيد : معالم العلماء ، ص 179 ، فهرست ابن النديم ، ص 91 ، هدية العارفين ، ج 2 ، ص 31 ، در اين كتاب وفات او سال 320 ذكر شده است ؛ معجم المؤلّفين ، ج 8 ، ص 279 ـ 280 .
36 . تاريخ مدينة دمشق ، ج 20 ، ص 373 ـ 374 ، شرح حال كمَيت اسدي به شماره 1021 .
37 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 354 . ترجمه : هنگامي كه سر رسول خدا را بر دامنش گذاشت وآن را بالشي آماده وراحت قرار داد . آن زمان كه وحي بر پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نازل مي شد وخيال مي شد كه حضرت را حالت اغماء يا غشوه فرا گرفته است . نمازش به تأخير افتاد واو پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را بيدار نكرد تا اينكه خود وي برخاست . پس خدا را خواند و او دعايش را مستجاب كرد ، كسي كه به وعده اش وفا مي كند ، او چنين گفت : اين برادر من است كه در حال انجام فرمان الهي بخشي از روزش را سپري كرده است . خورشيد را براي وي برگردان تا نماز را در وقت خودش بخواند . خورشيد نيز پس از آنكه رفته بازگشت .
38 . معالم العلماء ، ص 185 .
39 . الذريعة ، ج 9 ـ ق 2 ـ ص 620 ، شماره 4419 ؛ تاريخ مدينة دمشق ، ج 5 ، ص 239 ، شماره 130 ؛ الأنساب ـ نوشته سمعاني ـ ج 3 ، ص 559 ـ 560 ؛ الأعلام ، ج 1 ، ص 207 ؛ معجم المؤلّفين ، ج 2 ، ص 91 .
40 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 358 . ترجمه : خورشيد براي او بازگردانده شد و او نمازش را بدون اينكه سهو ويا سستي نموده باشد ، خواند . مگر او نيست كه نسبت به رسول خدا موقعّيتي مانند هارون نسبت به موسي بن عمران دارد ؟
41 . اعيان الشيعه ، ج 3 ، ص 22 ـ 23 .
42 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 358 ـ 359 . ترجمه : . . . كسي كه خورشيد براي او برگردانده شد پس از آنكه تاريكي ها همه پيچ وخم وشكاف ديوارها را پر كرده بود . تا اينكه او نمازش را كه فوت شده بود در روز روشن خواند . مردم با تعجّب به او نگاه مي كردند وهمچون افراد مست به چپ وراست خم مي شدند . آنگاه براي بار دوّم خورشيد غروب كرد ، مانند تيري كه پرتاب شود وبا دنباله اش پرواز نمايد .
43 . الغدير ، ج 4 ، ص 82 ـ 87 .
44 . در برخي مصادر : « يا جار » آمده كه در اين صورت طرف خطاب همسايه است ، واگر « يا حار » بدون نقطه باشد بمعناي « يا حارث » است كه طرف خطاب فردي به اين نام است . واين نوع سرودن كه شخص خاصي يا حتّي موجودي بي جان طرف خطاب باشد در اشعار عربي فراوان است .
45 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 355 ؛ الغدير ، ج 4 ، ص 82 . ترجمه : او كسي است كه در سرزمين بابِل خورشيد پس از غروب برايش بازگردانده شد . همچنان كه در روزي كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) ( بر زانوي او ) خوابيده بود بازگردانده شد ، خبرها بر اين مطلب دلالت دارد . او به همه فضيلت ها ومنقبت ها دست يافته است ، چگونه شعرها توان مديحه سرايي او را دارد ؟ !
46 . تفسير ابوالفتوح رازي ، تفسير آيه 29 از سوره مائده .
47 . معالم العلماء ، ص 181 .
48 . الغدير ، ج 4 ، ص 142 . ترجمه : خورشيد براي او بازگردانده شد در آن زمان كه نمازش فوت شده بود ووقت فضيلت را از دست داده بود . او نمازش را خواند آنگاه خورشيد به سمت غرب رفت مانند شهابي كه سمت شيطان ها پرتاب شود .
49 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 355 . ترجمه : در سرزمين خيبر خورشيد براي او برگردانده شد در حالي كه ستارگان در حال طلوع بودند . بار ديگر نيز در بابِل براي او برگردانده شد ، به خدا سوگند كه يوشع بهتر از علي ( عليه السلام ) نبوده است .
50 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 356 . ترجمه : در سرزمين بابِل خورشيد براي تو بازگردانده شد ، وتو بر يوشع كه داراي مرتبت شده بود برتري يافتي . وفرزندان يعقوب به دو فرزند تو كه سِبط پيامبرند نمي رسند .
51 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 357 . ترجمه : اي رهبري كه بجز رسول خدا مانندي نداري ، پيوسته مقام وموقعيّت تو نزد خدا در حال افزايش است ، براي تو خورشيد برگردانده شد وتاريكي شب به تأخير افتاد .
52 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 357 . ترجمه : خورشيد براي وي برگردانده شد ، واين مقام ومنزلتي است ، اگر مردم بدانند كه چه مقام ومنزلتي است ؟ !
53 . معالم العلماء ، ص 181 . همچنين ر . ك . انساب سمعاني ، ج4 ، ص260 ؛ امل الآمل ، ج 2 ، ص 139 ، شماره 398 ؛ اعيان الشيعة ، ج 1 ، ص 172 ؛ الذريعة ، ج 1 ، ص172 .
54 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 356 . ترجمه : فراموش نمي كنم روزي را كه خورشيد براي او بازگشت ، اين حادثه در صهباء روي داد ، وبار ديگر نيز در بابل خورشيد ( براي او ) با ميل ورغبت بازگشت .
55 . مناقب آل أبي طالب ، ج 2 ، ص 358 . ترجمه : رهبر من كسي است كه پس از غروب با خورشيد سخن گفت وخورشيد براي او بازگردانده شد .
اين شعر بنا به نقل حسين بن عبدالوهّاب در عيون المعجزات ، ص 5 ؛ وشاذان قمّي در كتاب الفضائل ، ص 70 اينگونه آمده است :
إمامي كليم الشمس راجع نورها * * * فهل لكليم الشمس في القوم من مثل
ترجمه : امام من كسي است كه با خورشيد سخن گفت ونور خورشيد براي وي برگشت . آيا براي كسي كه با خورشيد سخن گفته در ميان مردم مانندي مي توان يافت ؟ !
56 . مصدر سابق . ترجمه : او كسي است كه خورشيد پس از غروب براي او بازگردانده شد ، آنچنان كه گويا پنهان نشده بود .
57 . مصدر سابق . ترجمه : من غلام كسي هستم كه خورشيد پس از غروب براي او بازگردانده شد تا اينكه نماز ظهر ! را اقامه كرد در حالي كه نور خورشيد هنوز ظاهر نشده بود .
58 . معالم العلماء ، ص 187 .
59 . تاريخ بغداد ، ج 11 ، ص 349 ، شماره 6194 . همچنين نگاه كنيد : الوافي بالوفيات ، ج 12 ، ص 312 ؛ اعيان الشيعة ، ج 8 ، ص 163 ؛ معجم المؤلّفين ، ج 7 ، ص 34 .
60 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 366 . ترجمه : كسي كه با خورشيد سخن گفت ، وكسي كه در سرزمين بابِل خورشيد براي وي برگردانده شد در حالي كه به سمتِ غرب رفته بود ( ونورش در مغرِب جمع شده بود ) .
61 . إثبات الهداة ، ج 2 ، ص 542 . ترجمه : خورشيد پس از غروب براي وي بازگردانده شد ، چگونه ستارگان روشني بخش پس از افول بازگردانده مي شوند ؟
62 . تاريخ الاسلام ، ج 26 ، ص 233 ـ 234 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج 16 ، ص 285 ـ 286 ، شماره 201 ؛ هدية العارفين ، ج 2 ، ص 401 ؛ الذريعة ، ج 5 ، ص 7 ، شماره 19 ؛ الاعلام ، ج 7 ، ص 167 ـ 168 .
63 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 357 . ترجمه : كسي كه آفريننده ما خورشيد را براي او برگرداند در حالي كه آماده غروب بود . اگر خورشيد باز نگشته بود در برافروختگي و درخشندگي صورت او براي روشنايي خورشيد بدل وجانشين وجود داشت .
64 . معالم العلماء ، ص 183 . مرحوم علاّمه سيّد محسن امين در اعيان الشيعه آنها را دو نفر مي داند ، در ج 7 ، ص 309 شرح حال سليمان بن محمّد اسكافي را آورده و از ثعالبي نقل نموده كه نام وي علي بن محمّد اسكافي است . و در ج 2 ، ص 379 ابوالفضل اسكافي ـ بدون ذكر نام ـ آمده و به صراحت گفته كه نام وي را نمي دانم .
65 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 359 . ترجمه : او كسي است كه خورشيد پس از غروب براي او بازگردانده شد در حالي كه وقت طلوعش به پايان رسيده بود . تا اينكه او نمازش را در وقت خود خواند آنگاه غروب كرد وستارگان شب آشكار شدند . اين نشانه در دلالت بر فضل او براي مردم كافي است ، و براي صاحبان بصيرت قانع كننده است .
66 . الكني والألقاب ، ج 1 ، ص 253 ؛ اعيان الشيعه ، ج 10 ، ص 122 .
67 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 356 . ترجمه : خورشيد در روز بابِل عدول نكرد و از فرمان او سرپيچي ننمود ، وقت نماز عصر رسيده بود وجنگ ادامه داشت ، با اشاره او خورشيد ايستاد تا اينكه او نمازش را خواند ، آنگاه به سوي جايگاهش ( در جهت غروب ) رفت .
68 . ترجمه : اگر قلب مرا از وسط بشكافند ، دو سطر بدون اينكه نياز به نويسنده باشد بر روي آن خواهند يافت . در يك سمتِ قلبم توحيد وعدل الهي ، و در سمتِ ديگر دوستي اهل بيت نوشته شده است .
69 . ترجمه : جان من وهمه كساني كه روي خاك زندگي مي كنيم فداي خاك كفش ابوتراب باد .
70 . سير أعلام النبلاء ، ج 16 ، ص 511 ـ 514 ، شماره 377 ؛ وفيات الأعيان ، ج 1 ، ص 228 ، شماره 96 ؛ الكني والألقاب ، ج 2 ، ص 403 ـ 409 .
71 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 358 ، الصراط المستقيم ، ج 1 ، ص 203 . ترجمه : پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) شهر علمي بود كه كمالات در آن جمع شده بود ، وتو بهترين درِ اين شهر بودي . خورشيد براي تو بازگردانده شد ، واين فضيلتي است كه نمي توان آن را با دست ونقاب پوشاند .
72 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 358 ؛ المناقب تأليف خطيب خوارزمي ، ص 172 ـ 175 ، ذيل حديث 210 ؛ كفاية الطالب ، ص 388 ؛ تذكرة الخواصّ ، ج 1 ، ص 343 . ترجمه : او اوّلين كسي است نماز خواند وتقوا را مايه جلاي آن قرار داد . خورشيد پس از آنكه شعاعش را جمع كرده بود بار ديگر براي او برگردانده شد .
73 . حِسبه ومحتسب : داروغه ، كسي كه از طرف حاكم عهده دار امر به معروف ونهي از منكر باشد .
74 . سوره كهف ، آيه 18 .
75 . وفيات الأعيان ، ج 2 ، ص 168 ـ 171 ؛ اعيان الشيعه ، ج 5 ، ص 427 ؛ معجم المؤلّفين ، ج 3 ، ص 312 ـ 313 .
76 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 357 . ترجمه : آقاي من كسي است كه خورشيد براي او بازگردانده شد ، آقايي كه دعا كرد وبساط او را به پرواز در آورد ، آنگونه كه در خبرها براي ما نقل شده است .
77 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 357 . ترجمه : خورشيد براي او بازگردانده شد وروشنائيش همانند روشنايي صبح بود ، با وجودي كه از صبح فاصله داشت . كسي كه صاحب شرفي را با او مقايسه كند وبسنجد مانند اين است كه بخواهد كوه هاي بلند و برافراشته را با اشخاص مقايسه نمايد وآنها را هم وزن بداند .
78 . الصراط المستقيم ، ج 1 ، ص 203 ؛ اثبات الهداة ، ج 2 ، ص 540 ، باب 11 .
79 . امل الآمل ، ج 2 ، ص 329 ، شماره 1021 ؛ تاريخ بغداد ، ج 13 ، ص 276 ، شماره 7239 ؛ سير اعلام النبلاء ، ج 17 ، ص 329 ، شماره 310 .
80 . ديوان مهيار ديلمي ، ج 3 ، ص 115 ؛ الغدير ، ج 4 ، ص 255 . ترجمه : بازگشت خورشيد براي تو خبري است كه عقل ها در آن سرگردان وگمراه شده است . من سرزنش نمي كنم كسي را كه از روي حسادت از تو دست برداشته ، ونه كسي را كه در باره تو دچار لغزش شده است .
81 . ترجمه : خورشيد بازگردانده نشده مگر براي يوشع در آن زمان كه مشغول جنگ بود ، و براي علي ( عليه السلام ) در آن هنگام كه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) سر بردامن وي گذاشت و خوابيد .
82 . تنزيه الشريعة ، ج 1 ، ص 379 . و بنا به نوشته علاّمه اميني در الغدير ، ج 3 ، ص 134 عبدالرحيم عبّاسي نيز آن را در معاهد التنصيص از ابن حازم نقل كرده است .
83 . الكني والألقاب ، ج 3 ، ص 206 ؛ اعيان الشيعه ، ج 1 ، ص 175 .
84 . مناقب آل ابي طالب ، ج 2 ، ص 359 . ترجمه : كسي كه خورشيد پس از غروب برايش بازگردانده شد واو فضيلت ( نماز اوّل وقت ) را درك كرد ، در حالي كه فرشتگان او را مشاهده مي كردند .
85 . الروضة المختارة ( شرح القصائد العلويّات السبع ) ، ص 133 و140 ، القصيدة السادسة في وصفه ومدحه  ( عليه السلام ) . ترجمه : اي كسي كه خورشيد براي تو بازگردانده شد ، ونظير آن براي كسي پيش از تو اتّفاق نيفتاده بود مگر براي يوشع .
86 . ترجمه : امام هدايت كننده اي كه ايثار كرد ( ونمازش را به سبب اين كه پيامبر ( صلي الله عليه وآله وسلم ) اذيت نشود به تأخير انداخت ) وخورشيد درخشان ونوراني براي او بازگشت .
87 . الصراط المستقيم ، ج 1 ، ص 201 .
88 . الأعلام ، ج 7 ، ص 34 ـ 35 ؛ معجم المؤلّفين ، ج 11 ، ص 269 ـ 270 .
89 . ترجمه : براي كرامت وبزرگواري او خورشيد توقّف كرد ، همانگونه كه براي يوشع توقّف كرده بود . خورشيد پس از غروبش براي او برگردانده شد ، واين به يقين از بزرگترين موقعيّت ها است .
90 . سبل الهدي والرشاد ، ج 9 ، ص 434 .
91 . الغدير ، ج 6 ، ص 21 . ترجمه : ومعجزه خورشيد زماني كه مبادرت به بازگشت كرد در حالي كه درخشان بود ، معجزه اي كه عقل ها در آن حيران است .
92 . الوافي بالوفيات ، ج 7 ، ص 161 ـ 165 ؛ معجم المؤلّفين ، ج 2 ، ص 13 .
93 . ترجمه : خورشيد درخشان در وقت غروبش از تو فرمانبرداري كرد . او از غروب خودداري كرده وبا مدارا با تو موافقت نمود . خورشيد پس از غايب شدنش براي تو بازگردانده شد ، همانگونه كه در گذشته نيز براي يوشع بازگردانده شده بود .
94 . سبل الهدي والرشاد ، ج 9 ، ص 424 ، باب چهارم .
95 . الغدير ، ج 6 ، ص 365 ـ 366 ؛ اعيان الشيعة ، ج 8 ، ص 192 ؛ الذريعة ، ج 14 ، ؤ
أص264 ، شماره 2505 .
96 . اثبات الهداة ، ج 2 ، ص 54 . ترجمه : خورشيد براي او بازگردانده شد در حالي كه احمد ( رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) ) بر زانوي راست او سر گذاشته بود . بار دوّم نيز در سرزمين بابِل براي او خورشيد بازگردانده شد ، اينگونه در حديث داراي سند وارد شده است .
97 . اعيان الشيعة ، ج 7 ، ص 375 ؛ الغدير ، ج 7 ، ص 13 ـ 23 .
98 . الغدير ، ج 7 ، ص 8 . ترجمه : صاحب معجزه هاي آشكار و روشن و روشنگر كه عذري است براي كسي كه نسبت به وي غلوّ كند . يكي از آن معجزه ها بازگشت خورشيد پس از غروب بود ، خبري كه عقل ها از شنيدن آن سرگردان است .