على عليه السلام و محرومان

عباس عزيزى

- ۱ -


پيشگفتار
على ، حامى محرومان است .
على ، همراه و در بين محرومان است .
على ، مدافع محرومان است .
على ، براى احقاق حق محرومان قيام كرد.
على ، نوازشگر محرومان است .
على ، خود را از محرومان مى دانست .
على ، ستايشگر محرومان است .
على ، حتى در ركوع نماز نيز حاجت سائل و نيازمند را برآورد و دل او را شاد نمود.
على ، براى نجات مستضعفان و محرومان جهاد كرد.
على ، در كنار پابرهنگان و طبقات ضعيف بود و افتخار هم مى نمود.
على ، فقرا را به خود نزديك مى كرد.
على ، لباسش و غذايش مانند محرومان بود.
على ، ساده مى زيست ، ساده مى پوشيد و ساده غذا مى خورد.
على ، در خوراك و روش از همه مردم به رسول خدا(ص ) شبيه تر بود؛ شيوه او چنان بود كه خود نان و روغن مى خورد و به مردم نان و گوشت مى خورانيد.
على ، در كنار مسجد نبوى (ص ) خانه اى ساده داشت .
على ، مسند حكومت را تنها به خاطر نجات محرومان از ستمگران قبول نمود.
على ، حتى حاجت و نياز پيرمرد مسيحى فقير را هم برآورد.
على ، در تاريكى شب از خانه خارج مى شد، نان و خرما و خواربار بر دوش ‍ مى گرفت و به طور سرّى و محرمانه به در خانه فقيران و مستمندان مى رساند. محرومان و مستمندان جيره خوار خوانِ كرمِ على (ع ) بودند و خود نيز از آن بى اطّلاع بودند.
على (ع ) به درد دل محرومان گوش مى داد و به آنها رسيدگى مى كرد.
على (ع ) هيچ گاه خود را از مردم دردمند دور نمى دانست .
على (ع ) در عصر خلافتش فرمود: ((آيا من دلم را تنها به اين خوش كنم كه مردم مرا اميرالمؤ منين بخوانند و در دشوارى هاى زندگى با آن ها مشاركت نداشته باشم .))
بياييم به سيره اميرالمؤ منين على (ع ) عمل نماييم ، خود را از محرومان جدا ندانيم ، آن ها را ميهمان سفره هايمان كنيم و افتخار نماييم كه همراه آن ها هستيم ؛ زيرا خدمت به آن ها ثواب زيادى در بردارد.
نگذاريم شيطان ما را از ثواب خدمت كردن به مستمندان باز دارد.
در زمان حكومت على (ع )، مردم رنجديده و مصيبت زده جز او براى خود همدردى نمى ديدند و مستمندان و افتادگان غير از سراى او خانه اى را نمى جستند.
اميدواريم خداوند سعادت خدمت به محرومان و مستمندان را به ما بدهد؛ زيرا خدمت به محرومان توفيق و سعادت مى خواهد. در واقع اين ما هستيم كه به محرومان نياز داريم ؛ زيرا در باطن رسيدگى به محرومان ، ثواب و بهشت نهفته است . پس اگر بخواهيم به ثواب و رضوان الهى دست يابيم ، نبايد از محرومان غافل شويم . ان شاء اللّه .

عباس عزيزى
قم - تابستان 1379

فصل اول : توجه و رسيدگى به محرومان از ديدگاه قرآن
جنگ و پيكار
((و ما لكم لا تُقاتلون فى سبيل اللّه و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا.))(1)
چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران ) تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد.
همان افراد (ستمديده اى ) كه مى گويند: خدايا! ما را از اين شهر (مكه ) كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر و براى ما از طرف خود سرپرستى قرار بده و از براى ما از طرف خود يار و ياورى تعيين فرما.
پيام آيه
* جهاد اسلامى تنها براى نشر اصول فضيلت و ايمان و دفاع از ستم ديدگان و زنان و مردان بال و پر شكسته و كودكان محروم و ستم ديده است .
* جهاد دو هدف جامع دارد: يكى هدف الهى و ديگرى هدف انسانى و اين دو در حقيقت از يكديگر جدا نيستند و به يك واقعيت باز مى گردند.
* جنگ و مبارزه براى رهايى مستضعفان واجب است .
* جهاد در راه خدا و جهاد براى نجات مستضعفان با هم ذكر شده .
* جنگ براى رهايى مستضعفان موحد از مصاديق جهاد در راه خدا است .
* اسلام مرز نمى شناسد، هر جا كه مستضعفينى وجود داشته باشند، ما هستيم .
* ارتش اسلام بايد به حدّى مقتدر باشد كه نجات بخش تمام محرومان جهان باشد.
اميرالمؤ منين حضرت على (ع ) در فرمان معروف خود به مالك اشتر مى فرمايد: ((ستون دين و سرمايه اجتماع مسلمين و نيروى ذخيره در برابر دشمنان تنها همين توده مردمند؛ لذا بايد به سخنان آنها گوش فرا دهى و علاقه خود را به آنها معطوف دارى .))(2)
وارثين روى زمين
((و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين ))(3)
اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم و آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم .
پيام آيه
اين آيه ، بيانگر يك قانون كلى است براى همه اعصار و قرون و همه اقوام و جمعيت ها مى گويد: ما اراده داريم كه بر مستضعفان منت بگذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان حكومت روى زمين قرار دهيم .
* اين بشارتى است براى همه انسان هاى آزاده و خواهان حكومت عدل و داد و برچيده شدن بساط ظلم و جور.
* نمونه اى از تحقيق اين مشيت الهى ، حكومت بنى اسراييل و زوال حكومت فرعونيان است .
* نمونه كامل ترين حكومت ، حكومت پيامبر اسلام و يارانش بعد از ظهور اسلام بود. حكومت پابرهنگان و تهى دستان با ايمان و مظلومان پاكدل كه پيوسته از سوى فراعنه زمان خود مورد تحقير و استهزاء بودند و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند.
* قرآن در يك جا مؤ منان را دعوت به مبارزه و جهاد در راه خدا و مستضعفين باايمان كرده مى گويد: چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد.
همان افراد ستمديده اى كه مى گويند: ((خدايا! ما را از اين شهر (مكه ) كه اهلش ستمگرند بيرون بر و براى ما از طرف خودت سرپرستى قرار ده و براى ما از سوى خودت ياورى تعيين فرما.))
غافل شدن از محرومان
((عبس و تولىّ (1) ان جاءَه الاعمى (2) و ما يدريك لعله يزكى (3) او يذكر فتنفعه الذكرى (4) اما من استغنى (5) فانت له تصدى (6) و ما عليك الا يزكى (7) و اما من جاءك يسعى (8) و هو يخشى (9) فانت عنه تلهى (10)
چهره درهم كشيد و روى برتافت (1) از اين كه نابينايى به سراغ او آمده بود (2) تو چه مى دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند (3) يا متذكر گردد و اين تذكر به حال او مفيد باشد(4) اما آن كسى كه مستغنى است (5) تو به او روى مى آورى (6) در حالى كه به سراغ تو مى آيد و كوشش مى كند (8) و از خدا ترسان است (9) تو از او غافل مى شود (10).(4)
پيام آيه
اين آيات ، اجمالا نشان مى دهد كه خداوند كسى را در آنها مورد عتاب قرار داده است و علت اين عتاب آن است كه شخصى ، مرد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى حق طلبى مقدم دانست .
عده اى از سران قريش مانند عتبه بن ربيعه ، ابوجهل ، عباس بن عبدالمطلب و جمعى ديگر خدمت پيامبر بودند و پيامبر مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها موثر واقع شود. (و مسلّماً اگر اين گونه افراد اسلام را مى پذيرفتند، گروه ديگرى را نيز به اسلام مى كشاندند و هم كار شكنى هاى آنها از ميان مى رفت و از همه جهت به نفع اسلام بود)
در اين ميان عبداللّه بن ام مكتوم كه مرد نابينا و ظاهراً فقيرى بود، وارد مجلس شد و از پيامبر تقاضا كرد كه آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد و پيوسته سخن خود را تكرار مى كرد و آرام نمى گرفت ؛ زيرا دقيقاً متوجه نبود كه پيامبر(ص ) با چه كسانى مشغول صحبت است .
او آن قدر كلام پيغمبر(ص ) را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد و آثار ناخشنودى در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت : ((اين سران عرب پيش خود مى گويند پيروان محمد نابينايان و بردگانند.))
لذا رو از عبداللّه برگرداند و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام آيه فوق نازل شد و در اين باره پيامبر(ص ) را مورد عتاب قرار داد.
رسول اللّه بعد از اين ماجرا، عبداللّه را پيوسته گرامى مى داشت و هنگامى كه او را مى ديد مى فرمود: ((مرحبا بمن عاقبتى فيه ربى ))
مرحبا به كسى كه پروردگار به خاطر او من را مورد عتاب قرار داد و سپس به او مى فرمود:((آيا حاجتى دارى تا آن را انجام دهم .))
پيامبر(ص ) دوبار او را در غزوات اسلامى در مدينه جانشين خويش قرار داد.(5)
* اين آيات بيانگر فرهنگ اسلام در برخورد با مستضعفان و مستكبران است كه چگونه مرد فقير نابيناى مؤ منى را بر همه اغنيا و سران قدرتمند مشرك عرب مقدم مى شمرد. اين به خوبى نشان مى دهد كه اسلام حامى مستضعفان و دشمن مستكبران است .
به هر حال اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر باشد يا غير او، بيانگر اين واقعيت مهم است كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصاً از طبقات مستضعف قايل است .
فصل دوم : محرومان و مستضعفان در كلام امام خمينى (ره ) و حضرت آيت اللّه خامنه اى (مدظله العالى )
حمايت از محرومان از ديدگاه امام خمينى (ره )
* قشرهاى محروم و دور افتاده ، روستاييان ، عشاير و كسانى كه مشكلات بيشترى دارند نه تنها در بخش هاى اقتصادى بلكه در انواع و اقسام خدمات فرهنگ بايد در اولويت قرار گيرند.
* عاشق ترين مردم به نظام و مسئولين همان ضعفا بودند؛ زيرا به درستى و صحت راه ، ايمان و اعتقاد داشتند و ما اين عشق پاك را در رحلت جانگداز امام بزرگوار ((قدس سره )) شاهد بوديم .
* در اين جبهه ها و اين بسيج عظيم مردم ، اغلب همين طبقات پايين جامعه و محرومين جامعه بودند، از جمله طبقات كارگر كه يك اكثريت عظيمى را تشكيل مى دادند؛ يعنى غير از نبرد اقتصادى به نبرد نظامى هم پرداختند.
* اين نظام را قشرهاى محروم ، قشرهاى متوسط كه غالب مؤ منين را تشكيل مى دهند، به وجود آوردند و حمايت كردند و از آن دفاع كردند. اين ها وفادارند و پشتيبان اين نظام هم اين ها هستند، لذا اين نظام به پشتيبانى اين توده عظيم مردم مومن ، ماندنى و پايدار و بادوام است .
* سياست اداره كشور بايد در جهت سود طبقات محروم و رفع محروميت از آن ها باشد.
* پابرهنگان و كوخ نشينان و اكثريت مردم ما كه بر اثر سياست هاى خائنانه و خانه برانداز رژيم ستمشاهى در فقر و محروميت به سر مى برند، همواره صادق ترين و با اخلاص ترين ياوران اين انقلاب و اين نظام اسلامى بوده اند و هستند و نظام اسلامى بايد رفع محروميت از آنان را در صدر برنامه هاى سازنده خود قرار دهد.
* فراموش نكنيم كه همين مردم ، پابرهنه ها، طبقات ضعيف و كسانى كه در معيارهاى مادى جوامع چيزى به حساب نمى آيند، صاحبان اصلى كشورند و پيروزى هاى اين انقلاب و عزت اين كشور به خاطر فداكارى هاى آن ها بوده است .
* شناخت محرومين و محروميت ها ضرورى است و دولت بايد در سياست هاى خود به گونه اى برنامه ريزى كند كه محصول كار به طور مستقيم به دست طبقات فقير و محروم برسد.(6)
* طريق اسلامى اين است كه مستضعفين را حمايت كنند.
* ما به پيروى از اسلام ، از جميع مستضعفين حمايت مى كنيم .
* گمان نمى كنم عبادتى بالاتر از خدمت به محرومين وجود داشته باشد.
* دوستان عزيزم ! خود را براى خدمت به اسلام و ملت محروم مهيا كنيد. كمر به خدمت بندگان خدا كه خدمت به خداست ببنديد.
* به همه در كوشش براى رفاه طبقات محروم وصيت مى كنم كه خير دنيا و آخرت شماها در رسيدگى به حال محرومان است .
* چه نيكو است كه طبقات تمكن دار، به طور داوطلب براى زاغه و چَپَرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند؛ و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است . و از انصاف به دور است كه يكى بى خانمان و يكى داراى آپارتمان ها باشد.
* ما آن روز عيد داريم كه مستمندان ما، مستضعفان ما به زندگى صحيح رفاهى و به ترتيب صحيح اسلامى - انسانى برسند.
* آن چه مهم است اين است كه قشر مستضعف بيشتر مورد نظر باشد.
* خدا نياورد آن روزى را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور ما، پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد.
* اسلام براى مستضعفين آمده است و اول نظرش به آنهاست .
* اين قرن - به خواست خداوند قادر- قرن غلبه مستضعفان بر مستكبران و حق بر باطل است .
* به مستضعفان و مستمندان و زاغه نشينان كه ولى نعمت ما هستند خدمت كنيد.
* پيش خداى تبارك و تعالى كمتر خدمتى است كه به اندازه خدمت به زاغه نشينان فايده داشته باشد.
* ما بايد كوشش كنيم كه اخلاق كاخ نشينى را از اين ملت بزداييم .
* اكثر اين خوى هاى فاسد از طبقه مرفه به مردم ديگر صادر شده است .
* طبع كاخ نشينى منافات دارد با تربيت صحيح ، منافات دارد با اختراع و تصنيف و تاءليف و زحمت .
* ما وقتى كه در مذهب خودمان ملاحظه مى كنيم كه فقه ما آن طور غنى است ، و فلسفه ما آن طور غنى است ، مى بينى اشخاصى كه اين فقه را به اين غنا رساندند، و آن اشخاص كه اين فلسفه را به اين غنا رساندند كاخ ‌نشينان نبودند، كوخ نشينان بودند.
* تزلزلى كه در بين كاخ ‌نشين ها هست در بين كوخ نشين ها نيست ؛ آرامشى كه اين طبقه محروم دارند، آن طبقه اى كه به خيال خودشان در آن بالاها هستند ندارند.
* ما- بحمد اللّه - امروز همه دست اندركارهايمان كاخ ‌نشين نيستند، دولت ما يك دولت كاخ نشين نيست . آن روزى كه دولت ما توجه به كاخ پيدا كرد، آن روز است كه بايد ما فاتحه دولت و ملت را بخوانيم .(7)
حمايت از محرومان از ديدگاه مقام معظم رهبرى
* على (ع ) فقرا را به خود نزديك مى كرد و ضعفا را مورد رعايت خاص قرار مى داد. تنها ايمان ، تقوا، اخلاص ، جهاد و انسانيت در نزد او ارزش داشت و كسانى كه به ناحق و با پول و زور خود را مطرح و برجسته كرده بودند در پيش چشم على (ع ) با خاك يكسان بودند.
* رسول اللّه (ص ) به على (ع ) فرمودند:((اى على !خداوند متعال تو را به زينتى آرايش داد كه هيچ بنده اى از بندگان خود را به زينتى بهتر و محبوب تر از آن آرايش نداده است . آن زينت عبارت است از:((زهد و بى رغبتى به دنيا.)) يعنى ؛ به اين ظواهر فريبنده اى كه انسان لذت از آنها مى برد.
((دنيا)) معنايش آباد كردن دنيا نيست . اين كه دنيا را آباد كنند، زمين را با زينت هايى الهى مزين كنند، و بندگان خدا را برخوردار كنند، اين كه امير المؤ منين پيشتاز اين راه بود. ((دنيا))؛ يعنى اين كه من و شما از آن چه كه در زمين است براى استفاده و لذت خودمان فراهم بياوريم و استفاده كنيم ، در خوراك ، پوشاك ، مركب و شهوات جنسى . اين آن دنيايى است كه در روايات هست . البته مقدارى از آن مجاز و ممدوح است .
زياده روى در اين دنيا، به دو خبيث است كه ما را باز داشته است . پس ، زهد در دنيا، زينت على (ع ) است بعد فرمودند: ((خداوند جورى قرار داده است كه اين دنيا از تو هيچ چيز نخواهد برد.))(8)
فصل سوم : ساده زيستى على (ع )
بخش اول : هم لباس محرومان
پيراهن كهنه خريد
حاتم بن اسماعيل مدنى ، از جعفر بن محمد نقل مى كند كه على (ع ) به هنگام خلافت خويش پيراهن كهنه اى را به چهار درهم خريد، سپس خياط را خواست و آستين پيراهن را روى دست خود باز كرد و دستور داد آنچه را كه بلندتر از انگشتان است ببرد.(9)
پيامبر(ص ) نانى خشك تر از اين مى خورد!
نصر بن منصور از عقبة بن علقمه نقل مى كند كه در كوفه به خانه على (ع ) رفتم و در برابر او ماست بسيار ترشيده اى كه بوى آن مرا آزار مى داد و چند قطعه نان خشك وجود داشت . گفتم : اى امير المؤ منين ! آيا چنين خوراكى مى خورى ؟
على (ع ) فرمود:((اى اباالجنوب ! پيامبر(ص ) نانى خشك تر از اين مى خورد.)) و سپس به جامه خود اشاره كرد و فرمود:((و جامه اى خشن تر از اين مى پوشيد و اگر من آن چنان كه او رفتار مى فرمود رفتار نكنم ، بيم آن دارم كه به او ملحق نشوم .))(10)
بى آلايشى على (ع )
ابو اسحاق سبيعى گويد: من در روز جمعه اى به روى دوش پدرم بودم و امير مؤ منان على بن ابى طالب (ع ) خطبه مى خواند و خود را با آستين باد مى زد. گفتم : پدر جان ! آيا امير مؤ منان گرمشان است ؟
پدرم گفت : او گرما و سرما را احساس نمى كند؛ ولى لباس خود را شسته و هنوز تر است و چون لباس ديگرى ندارد همان را پوشيده و باد مى زند تا خشك شود.(11)
تاءثير لباس ساده
على را ديدند جامه اى خشن را به پنج درهم خريده است و ديدند كه جامه ى وصله كرده به تن دارد، در اين باره از آن جناب پرسيدند كه تو امام و پيشوايى ، اين چه جامه اى است كه به تن دارى ؟
فرمود:((تا اهل ايمان به من اقتدا كنند، (و از پوشيدن لباس هاى فاخر چشم پوشند) دل با چنين جامه اى به خشوع آيد، و نفس احساس ذلّت و خوارى كند، و نيز در پرداخت قيمت آن رعايت اقتصاد شده است .))
و در روايتى فرمود:((اين جامه به شعار و روش صالحان شبيه تر است .))
لباس وصله دار
هارون بن عنتره از پدرش نقل مى كند كه در زمستان ، در خورنق بر على (ع ) وارد شدم ، ديدم قطيفه اى كهنه و پاره بر دوش دارد و از سرما ناراحت است .
گفتم :خداوند از بيت المال براى تو و خاندانت نصيبى داده ، چرا از آن بهره اى نمى گيرد؟
فرمود:((از بيت المال براى خود چيزى نمى گيرم و اين قطيفه را هم از مدينه با خود آورده ام .))(12)
لباسش وصله دار بود و خود آن را وصله مى زد و خود در سخنى فرموده بود:((به خدا قسم ، آن قدر بر اين لباسم (بالاپوشم ) وصله زدم كه از وصله زننده آن شرمسار مى شوم .))(13)
ساده زيستى على (ع )
صالح گويد جدّه ام نقل مى كرد: هنگام عبور از راهى ، على (ع ) را ديدم ، بار خرما به دوش گرفته بود و به منزل مى برد، جلو رفتم و سلام كردم . جواب سلام مرا داد، عرض كردم :((بار خرما را به من بده ، من به مقصد برسانم .))
(با توجه به اين مطلب كه زمان خلافت آن حضرت بود.)
در پاسخ فرمود:((ابو العيال احق بحمله ))؛ ((سرپرست خانواده و فرزندان ، سزاوارتر به حمل آن است .))
سپس به من تعارف كرد و فرمود: ((از اين خرماها بخور.))
عرض كردم :((خيلى ممنون ، ميل ندارم .))
آن حضرت به منزل خود رفت ، روز جمعه بود، منتظر بوديم براى امامت نماز جمعه (به مسجد) بيايد.
هنگامى كه آن حضرت به مسجد آمد، ديدم همان روپوشى كه خرما را در ميان آن ريخته بود و به منزل مى برد، مانند عبا، آن را به تن كرده و با همان لباس ساده كه مقدارى پوست خرما به آن چسبيده بود و ديده مى شد، نماز جمعه را خواند.(14)
بخشيدن ثروت به مستمندان
حضرت على (ع ) روزى از كنار جمعى از قريش عبور كرد، آن ها پيراهن كهنه و پاره آن حضرت را ديدند (به اصطلاح به او متلك گفتند و) اظهار داشتند كه على (ع ) فقير و تهى دست است و بر اثر فقر پيراهن پاره پوشيده است . هنگامى كه امام على (ع ) سخن آن ها را شنيد، به متصدى نخلستان هاى احداثى خودش فرمود:((امسال خرماها را به فقرا نده ، بلكه خرماها را به بازرگانان بفروش و پول آن ها را در همان انبارى كه خرماها را در آن جا جمع مى كردى بگذار.))
متصدى طبق دستور على (ع ) رفتار نمود، جُوالى يا (جوال هايى ) پر از پول (درهم ) تهيّه شد و آن را در انبار گذاشت .
سپس على (ع ) براى همان ها كه حضرتش را تهى دست خوانده بودند، پيام فرستاد و آن ها را دعوت كرد، آنان به حضور على (ع ) آمدند، سپس خرما طلبيد، متصدى براى آوردن خرما از انبار بالا رفت ، هنگام فرود آمدن پايش ‍ به جوال خورد و جوال پاره شد و پول هاى زياد آن بر روى زمين پخش ‍ گرديد.
آن افراد متلك گو از روى تعجب گفتند: ما هذا يا اباالحسن ؛ ((اى على !اين پول هاى زياد چيست ؟))
آن حضرت در پاسخ فرمود:((هذا مال مَن لا مال له ))؛ ((اين مال كسى است كه مال ندارد!))
سپس جلو چشم آنان آن پول ها را تقسيم كرد و براى مستمندانى كه هر سال برايشان خرما مى فرستاد، ارسال كرد.(15)
و به آن ياوه گوها نشان داد كه ساده زيستى و ساده پوشى على (ع ) به خاطر فقر او نيست .
رهيده از دنيا پرستى
آزادى و آزادگى و رهيدن از دنيا و مافيها براى على (ع ) چنان بود كه خود در سخنى كوتاه به روشنى بيان داشت ، آن جا كه فرمود:
((إ ليك عنّى يا دنيا، فحبلك على غاربك قد اسللتُ من مخالبك و اءفلت من حبائلك ...؛(16)))
((اى دنيا! دور شو از من ، افسارت را بر دوشت انداختم ، از چنگال هاى درنده تو خود را رها ساختم و از دام هاى تو رسته ام .))
على (ع ) روحى آزاد و رهيده از دنيا پرستى داشت و اين نيز در فكر و عملش ‍ تجلى كرده بود؛ زيرا غذاى كم و ساده مى خورد، لباس ارزان قيمت مى پوشيد و در زندگى بسيار كم خرج بود.
امام باقر(ع ) درباره زهد على (ع ) فرمود:
((سوگند به خدا، همانا على (ع ) همچون غلامان غذا مى خورد و مانند غلامان مى نشست . اگر دو جامه مى خريد، غلامش را در انتخاب بهترين آن دو آزاد مى گذاشت و لباس پست تر را خود مى پوشيد و اگر آستين آن و يا دامنش بلند بود آن دو را قطع مى كرد، او پنج سال حكومت كرد؛ اما آجرى روى آجرى و خشتى روى خشتى قرار نداد و قطعه زمينى براى خود نخريد و بعد از شهادتش نه دينارى از خود به ارث گذاشته بود و نه درهمى ، او نان گندم و گوشت را به مردم مى داد و خود به خانه بر مى گشت و نان جو و سركه و زيتون مى خورد، و هيچ گاه با دو كار خداپسندانه رو به رو نمى شد، مگر آن كه پر زحمت تر از انتخاب مى كرد، على (ع ) از زحمت بازو و عرق جبين خويش هزار بنده خريد و در راه خدا آزاد كرد، در آن روزگار هيچ كس ‍ طاقت كار كردن على (ع ) را نداشت ؛ ولى در عين حال در شب و روز هزار ركعت نماز به جاى مى آورد.))(17)
زندگى على (ع )
((على (ع ) آجرى بر آجرى و خشتى بر خشتى و چوبى روى چوبى ننهاد، حتى حاضر نشد در كاخ سفيد كوفه وارد شود، فقرا را بر خود ترجيح داد و آنها را در آنجا مسكن داد، و گاهى اوقات شمشيرش را مى فروخت تا عبا و طعام خود را تهيه كند.))
ترجيح غلام بر خود
احمد بن حنبل از ابى معده و او نيز از امام محمد باقر(ع ) چنين روايت كرده است : اميرالمؤ منين (ع ) بر در مغازه رفت و به فروشنده فرمود:((دو لباس به من بفروش .))
صاحب مغازه امام (ع ) را شناخت و عرضه داشت : اى اميرمؤ منان ! خواسته شما نزد من است ؟
همين كه حضرت متوجه شد كه آن مرد او را شناخته است ، از آن مغازه رد شد و به سراغ مغازه اى رفت كه نوجوانى در آن بود، دو لباس از او خريد يكى به سه درهم و ديگرى به دو درهم . سپس به قنبر فرمود:((آن سه درهمى مال تو باشد آن را بگير!))
قنبر عرض كرد: شما به اين سزاوارتريد تا من ؛ چون شما منبر مى رويد و براى مردم خطبه مى خوانيد.
حضرت فرمود:((تو جوانى و در تو نشاط جوانى است . از طرفى من از خدا حيا مى كنم كه بر تو برترى جويم ؛ زيرا از رسول خدا(ص ) شنيدم كه فرمود:((به غلامانتان از آن چه خود مى پوشيد، بپوشانيد و از آن چه خود مى خوريد بخورانيد.))
راوى مى گويد: وقتى على (ع ) آن لباس را پوشيد، آستين آن بلند بود، دستور داد زيادى آستين را بريدند تا از آن شب كلاهى براى مستمندان درست كنند.
قنبر عرضه داشت : آستين را بياوريد تا او را بدوزم .
فرمود:((رها كن آن را همان طور باشد؛ زيرا فرمان خدا(مرگ ) از اين نزديكتر است .))