۴۰۰ داستان از مصايب امام على عليه السلام

عباس عزيزى

- ۱۴ -


348 وصيت على (ع ) به عباس (ع ) 

بعضى نقل كرده اند: حضرت على بن ابى طالب (ع ) در شب 21 رمضان سال چهلم هجرت (شب شهادت خويش ) ابوالفضل العباس (ع ) را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: پسرم ، به زودى در روز قيامت به وسيله تو چشمم روشن مى گردد. آن گاه افزود:
(ولدى ، اذا كان يوم عاشوراء و دخلت المشرعة ، اياك ان تشرب الماء و اءخوك الحسين عطشان )، پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدى ، مبادا آب بياشامى در حالى كه برادرت تشنه است .(407)
آرى عباس مشك را پر از آب كرد، ولى خود آب نياشاميد و خطاب به نفس خويش گفت :
يا نفس ، من بعد الحسين هونى !
و بعده لا كنت اءن تكوين !
هذا الحسين وارد المنون
و تشربين بارد المعين ؟!
هيهات ! ما هذا فعال دينى
و لا فعال صادق اليقين
يعنى : اى نفس ، بعد از حسين زندگى تو ارزشى ندارد، و تو نبايد بعد از او باقى بمانى . حسين لب تشنه است و در خطر مرگ قرار دارد و آن گاه تو مى خواهى آب گوارا و خنگ بياشامى ؟! سوگند به خدا كه دين من اجازه چنين كارى را نمى دهد!


349 وصيت به صبر 

حضرت على (ع ) در بستر شهادت به فرزندان خود گفت : زود باشد كه فتنه ها رو به شما آورد از هر جانب . و منافقان اين امت كينه هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و انتقام از شما بكشند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نيكو است پس به جناب امام حسن و امام حسين (ع ) فرمود كه : بعد از من به خصوص بر شما فتنه هاى بسيار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف ، پس صبر كنيد تا خدا حكم كن ميان شما و دشمنان شما، او بهترين حكم كنندگان است . پس رو كرد به امام حسين (ع ) و فرمود: اى ابوعبدالله تويى شهيد اين امت ، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا.
اين را گفت و ساعتى مدهوش شد، چون به هوش آمد گفت : در اين وقت رسول خدا (ص ) و عمويم حمزه و برادر من جعفر به نزد من آمدند گفتند كه : زود بيا به نزد ما كه ما مشتاقيم به سوى تو، پس ديده هاى خود را گردانيد و به اهل بيت خود نظر كرد فرمود كه : همه را به خدا مى سپارم ، خدا همه را به راه حق درست بدارد و از شر دشمنان حفظ نمايد خدا خليفه من است بر شما،: و خدا بس است براى خلافت و نصرت پس ‍ گفت : بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من ، و گفت : (لمثل هذا فليعمل العاملون )(408) (ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون ) (409) يعنى : براى مثل اين ثواب و منزلت بايد كه عمل كند عمل كنندگان ، به درستى كه خدا با آنهاست كه پرهيزگارى كردند و آنها كه نيكوكار بودند. پس جبين مبينش در عرق نشست و مشغول ذكر خدا گرديد، رو به قبله آورد و ديده هاى خود را بر هم گذاشت ، دست ها و پاهاى مبارك خود را به سوى قبله كشيد و شهادت به وحدانيت الهى و رسالت پيامبر داده ، به قدم شهادت به سوى رياض رضوان خراميد.(410)


بخش نهم : وصاياى على (ع ) 

350 سپردن امر خلافت به حسن (ع ) 

كلينى و ابن بابويه و شيخ مفيد و شيخ طوسى و ساير محدثان به طريق بسيار از حضرت امام حسن و امام موسى كاظم (ع ) و سليم بن قيس ‍ هلالى روايت كرده اند كه چون اميرالمؤ منين (ع ) اراده وصيت نمود، جميع فرزندان و اهل بيت و سركرده هاى شيعه خود را جمع كرد، و حضرت امام حسن (ع ) را وصى و خليفه خود گردانيد، و نص بر امامت آن حضرت نمود، و كتاب هاى الهى و صحف پيغمبران و علوم گذشتگان و سلاح و زره رسول خدا (ص ) و ساير آثار آن حضرت و آثار معجزات ساير پيغمبران را به آن حضرت تسليم نمود و فرمود: اى فرزند گرامى ! رسول خدا(ص ) مرا امر كرد كرد كه تو را وصى خود گردانم و كتاب ها و اسلحه كه نزد من است به تو تسليم نمايم چنانچه حضرت رسول خدا(ص ) مرا وصى خود گردانيد و كتاب ها و اسلحه خود را تسليم من نمود، و امر كرد مرا كه تو را امر كنم كه چون وقت وفات تو شود، برادرت حسين را وصى خود گردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، پس رو كرد به سوى امام حسين (ع ) و فرمود: امر كرد تو را رسول خدا (ص ) كه چون وقت شهادت تو شود، فرزند خود على بن الحسين را وصى خود گردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، پس رو به جانب على بن الحسين (ع ) گردانيد و فرمود: رسول خدا(ص ) تو را فرموده است كه در وقت وفات خود، پسر خود محمد بن على را وصى خود گردانى و اينها را به او تسليم نمايى ، چون او را دريابى از جانب رسول خدا(ص ) و از جانب من او را سلام برسان .
پس رو كرد به سوى حضرت امام حسن (ع ) و فرمود: اى فرزند گرامى ! تويى صاحب امامت و خلافت بعد از من ، و اختيار كشنده من با توست ، اگر خواهى از او عفو كن و اگر خواهى به يك ضربت او را بكش ، پس ‍ فرمود: بنويس وصيت مرا:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين وصيت نامه على بن ابيطالب است ، وصيت مى كند كه گواهى مى دهم به وحدانيت حق تعالى و آنكه او را شريكى نيست ، و گواهى مى دهم كه محمد(ص ) بنده و رسول خدا است ، كه او را با هدايت و دين حق فرستاده است تا غالب گرداند او را بر همه دين ها هر چند مشركان نخواهند، پس بدانيد كه نماز من و حج من و عبادت من و زندگانى من و مردن من همه از براى پروردگار عالميان است ، و كسى را با او شريك نمى گردانم ، و به اين ماءمور شده ام ، و من از جمله مسلمانم .
پس وصيت مى كنم تو را اى حسن و جميع اهل بيت و فرزندان خود را و هر كه اين نامه من به او برسد به تقوى و پرهيزگارى خداوند عالميان كه پروردگار شماست كه نمى ريد مگر با دين اسلام ، و چنگ بزنيد در ريسمان خدا كه كتاب خدا و اهل بيت رسول خداست ، و همه بر طريق حق مجتمع باشيد و پراكنده مشويد، به درستى كه شنيده ام از رسول خدا(ص ) مى فرمود: كه اصلاح كردن در ميان مردم بهتر است از نماز و روزه ، به درستى كه فساد كردن در ميان مردم دين را زايل مى گرداند و هلاك كننده خلق است ، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم .
نظر كنيد خويشان خود را و احسان كنيد نسبت به ايشان تا حق تعالى حساب قيامت را بر شما آسان گرداند، و خدا را به ياد آوريد در باب يتيمان كه ايشان به گرسنگى نيفتند و ضايع نگردند در حضور شما، به درستى كه شنيدم از رسول خدا(ص ) كه : هر كه يتيمى را در عيال خود داخل گرداند تا مستغنى شود، حق تعالى بهشت را از براى او واجب گرداند، چنانچه براى خورنده مال يتيم جهنم را واجب گردانيده است و خدا را به ياد آوريد در باب قرآن و كسى بر شما پيشى نگيرد در عمل كردن به آن ، و خدا را به ياد آوريد در حق همسايگان خود، به درستى كه رسول خدا(ص ) آنقدر در باب همسايگان ما را وصيت كرد كه گمان كرديم ميراثى از براى ايشان مقرر خواهد فرمود.
و خدا را به ياد آوريد در باب خانه پروردگار خود كه هرگز از شما خالى نباشد تا هستيد، زيرا كه اگر ترك كنيد حج خانه كعبه را، مهلت نخواهيد يافت و به زودى عذاب خدا بر شما نازل خواهد شد، و كمتر ثوابى كه به حاجيان بيت الله مى دهند آن است كه گناهان گذشته ايشان را مى آمرزد. و خدا را به ياد آوريد در باب نماز كه آن بهترين عمل هاست و ستون دين شماست ، و خدا را به ياد آوريد در باب زكات كه آن غضب پروردگار شما را فرو مى نشاند. و خدا را به ياد آوريد در باب روزه ماه مبارك رمضان آن براى شما سپرى است آتش جهنم ، و خدا را به ياد آوريد در باب فقرا و مساكين ، ايشان را شريك كنيد با خود در معاش خود.
و خدا را به ياد آوريد در جهان كردن در راه خدا به مال هاى خود و جان هاى خود و زبان هاى خود، بدانيد كه جهاد نمى توان كرد در راه خدا مگر به مدد امامى كه پيشواى راه هدايت باشد يا كسى كه اطاعت كننده او باشد و به هدايت او هدايتى يافته باشد. و خدا را به ياد آوريد در باب ذريه پيغمبر شما كه ستم بر ايشان نكنند در حضور شما و حال آنكه قادر باشيد كه دفع ظلم از ايشان كنيد، و از خدا بترسيد در باب اصحاب پيغمبر و رعايت نماييد آنها را كه بدعتى در دين خدا نكرده اند و صاحب بدعتى را پناه نداده اند، به درستى كه حضرت رسالت (ص ) وصيت نمود در حق اين گروه از صحابه خود و لعنت كرد كسى را كه بدعتى كند از صحابه و غير صحابه و كسى را كه صاحب بدعتى را پناه دهد و يارى كند، و از خدا بترسيد از زنان و غلامان و كنيزان خود، به درستى كه آخر چيزى كه پيغمبر شما به آن تكلم نمود، اين بود كه وصيت مى كنم شما را در حق دو ضعيف : زنان شما و غلامان و كنيزان شما.
پس سه مرتبه فرمود: نماز را رعايت كنيد، و در راه خدا مترسيد از ملامت ملامت كنندگان ، حق تعالى كفايت كند از شما هر كه را اذيت رساند به شما و ستم كند بر شما، و با مردم سخن نيك بگوييد چنانچه حق تعالى در قرآن شما را امر نموده است و ترك مكنيد امر به نيكى ها و نهى از بدى ها را كه اگر ترك كنيد خدا بدان شما را بر شما والى مى گرداند، چون دعا كنيد دعاى شما مستجاب نمى شود.
بر شما باد اى فرزندان من به نيكى كردن و بخشش كردن و مهربانى با يكديگر، و زنهار بپرهيزيد از دورى كردن و بدى كردن و پراكنده شدن از يكديگر، و معاونت كنيد يكديگر را بر نيكى و تقوى ، و معاونت مكنيد يكديگر را بر گناه و ظلم ، و از عذاب الهى بپرهيزيد كه عقاب او شديد است ، خدا حفظ نمايد شما را اى اهل بيت و حفظ كند در ميان شما حرمت پيغمبر شما را، به خدا مى سپارم شما را، سلام و رحمت و بركات الهى بر شما باد.
پس پيوسته (لا اله الا الله ) مى گفت تا به رحمت الهى واصل شد در شب بيستم و سوم ماه مبارك رمضان در شب جمعه در سال چهلم هجرت ، و در شب بيست و يكم ضربت به آن حضرت رسيده بود.(411)


351 وصاياى على (ع ) هنگام مرگ  

كلينى و سيد رضى به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه چون اميرالمؤ منين (ع ) را ضربت زدند اصحاب آن حضرت بر دور او جمع شدند و گفتند، يا على ! وصيت كن ، حضرت فرمود: بالش براى من بياوريد و مرا تكيه دهيد. پس فرمود: حمد مى كنم خدا را به حمدى كه در خور بزرگوارى اوست و او مى پسندد، در حالتى كه متابعت كننده ام امر او را و شهادت مى دهم به يگانگى خداوند واحد احد صمد، چنانچه خود را به آن وصف نموده است ، ايها الناس هر كس در گريختنش مى رسد به آنچه از آن مى گريزد، و هر جانى را مى كشند به سوى اجل مقدرش ، و از مرگ گريختن عين رسيدن به مرگ است ، و چه بسيار تفكر كردم در ايام روزگار و تفكر نمودم در مكنون علم قضا و قدر پروردگار، آن علمى است كه حق تعالى نخواسته است كه ظاهر گردد و در پرده هاى غيب مكنون است .
اما وصيت من به شما آن است كه : شرك به خداوند بزرگوار خود نياوريد و هيچ چيز در عبادت با او شريك مگردانيد، سنت و طريقه محمد (ص ) را ضايع مكنيد، و كتاب خدا و سنت آن حضرت را بر پا بداريد، و حسن و حسين (ع ) را كه دو چراغ راه هدايتند روشن بداريد تا از طريقه حق متفرق نگرديد، محل ملامت و مذمت نخواهيد بود، حق تعالى هر كس را به قدر طاقتش بر او بار كرده است و تكليف را بر جاهلان سبك گردانيده است ، خداوند شما پروردگارى است رحيم ، و پيشواى شما امامى است دانا، و ملت شما دينى است درست . من ديروز مصاحب شما بودم و امروز محل عبرتم از براى شما، و فردا از شما مفارقت مى نمايم ، پس دلى به دنيا نبسته بودم ، و در دنيا چنان بودم كه كسى در سايه درختى نشسته باشد، و آن سايه به زودى از سر او بگردد، يا آنكه باد خاشاكى چند نزد او جمع كرده باشد و به زودى پراكنده گرداند، يا آنكه پاره ابرى سايه بر سر كسى افكنده باشد و به زودى آن سايه از سر او بگردد.
و من در ميان شما مجاورى بودم كه بدنم چند روزى با شما مجاورت مى نمود و روحم به ملا اعلا متعلق بود، به زودى از من بدنى خواهيد ديد خالى از روح ، و ساكن بعد از آن حركت ها كه از او مشاهده مى كرديد، و شجاعت هايى كه از او مى ديديد، و خاموش خواهد بود بعد از آن خطبه هايى كه از او مى شنيديد، و علوم الهى و مناقب ربانى كه از او فرا مى گرفتيد، بايد كه پند گيريد از حال من ، و از ساكن شدن حركت هاى من ، و از بيكار ماندن اعضاى من ، زيرا كه پند دهنده تر است شما را از هر سخن گوى بليغى ، زورهاى مرا، و بزرگى هاى مرا ديديد و آنچه از قدر و منزلت من از شما پنهان است در آن روز ظاهر خواهد شد. چون من از ميان شما بروم ، قدر مرا خواهيد شناخت ، چون ديگرى به جاى من نشيند مرا ياد خواهيد كرد.
اگر باقى بمانم خود ولى خون خود خواهم بود، و اگر بروم فنا و نيستى وعده گاه ماست ، پس اگر عفو كنيد عفو از براى من قربت است و از براى شما حسنه است ، پس عفو كنيد و از بدى هاى مردم درگذريد، آيا نمى خواهيد كه حق تعالى شما را بيامرزد، زهى حسرت بر صاحب عقلى كه عمرش در قيامت بر او حجت باشد، يا ايام زندگانى او را به بدبختى و شقاوت اندازد، بگرداند خدا ما را و شما را از آنها كه رغبت دنيا مانع نمى گردد ايشان را از اطاعت حق تعالى و بعد از مرگ بر ايشان عذابى و شدتى نازل نمى شود، به درستى كه ما همه از براى مرگ آفريده شده ايم و بازگشت ما به سوى مرگ است ، پس روى كرد به سوى امام حسن (ع ) و فرمود: يك ضربت بر او بيشتر مزن به جاى يك ضربت كه بر من زده است ، هر چند اگر بيشتر از يك ضربت بزنى گناهكار نيستى .(412)


352 وصاياى على (ع ) به امام حسن (ع ) 

فجيع عقيلى گويد: حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام فرمود: چون هنگام وفات پدرم رسيد شروع به وصيت نمود، فرمود: اين ها مطالبى است كه على بن ابى طالب برادر محمد رسول خدا و پسر عمو و وصى و همدم و همراه او بدان وصيت و سفارش نموده است . و آغاز وصيتم اين است كه گواهى مى دهم معبودى جز الله نيست ، و محمد فرستاده خدا و برگزيده اوست ، خداوند او را با علم خود اختيار كرد، و او را براى اختيار و انتخاب خود برگزيد (گواهى مى دهم ) كه خداوند مردگان را از قبرها برانگيزاند، و از مردم در مورد اعمالشان باز خواست مى كند، و او به آن چه در سينه ها نهان است داناست .
اى حسن او را كه وصى بودن تو به تنهايى كافى است سفارش مى كنم بدان چه رسول خدا (ص ) به من سفارش فرمود:
1 پسر جان من چون زمانش (تحقق وصيت ) فرا رسد در خانه بنشين ، و بر خطاهايت گريه كن ، (413) و نبايد كه دنيا بزرگ ترين هم و فكر تو باشد.
2 پسر جانم تو را به گزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زكات به اهلش در هنگام حلول وقتش ، خاموشى در برابر امور ترديدآميز و اشتباه برانگيز، و ميانه روى در عمل ، و رعايت عدالت در خشنودى و خسم ، و خوش رفتارى با همسايگان ، و مهمان نوازى ، و مهربانى به تهى دستان و رنج ديدگان بى بضاعت ، و حفظ پيوند با فاميل ، و دوستى و هم نشينى با فقرا و مساكين ، و فروتنى كه از برترين عبادات است ، و كوتاه داشتن آرزو، و يادآورى مرگ ، زهد و بى رغبتى به دنيا، سفارش مى كنم كه همانا تو در گرو مرگ ، و هدف بلا، و مغلوب مرض و بيمارى هستى .
3 تو را به ترس از خدا در نهان و آشكار سفارش مى كنم ،
4 و از شتاب در گفتار و كردار نهى مى نمايم ،
5 و چون كار آخرتى پيش آمد در انجام آن بشتاب .
6 و چون كار دنيايى پيش آمد شتاب نورز و خوب فكر كن تا به رشد و خير خودت در آن كار برسى .
7 و از جاهايى كه بودن تو در آن موجب متهم شدن توست و نيز از مجلسى كه بدان گمان بد مى رود بپرهيز كه همنشين ناباب همنشين خود را دگرگون سازد.
8 پسر جانم براى خدا كار كن ،
9 و از سخن ناروا دورى گزين ،
10 و به كارهاى پسنديده امر كن ،
11 و از زشتى ها نهى نما،
12 و با برادران دينى در راه خدا برادرى كن ،
13 و نيكوكار را به خاطر نيكوكاريش دوست بدار،
14 و با فاسق به جهت حفظ دين خود مدارا بنما، و او را در دل دشمن دار،
و در اعمال خود از وى فاصله بگير تا مثل او نباشى .
15 از نشستن در سركوى و برزن بپرهيز.
16 و بحث و جدل را با كسى كه عقل و دانشى ندارد رها ساز.
17 پسر جانم در زندگانى و نيز در عبادت خود راه اعتدال و ميانه روى را پيش گير،
18 و در عبادت به كارى كه مداوم و مورد توان توست بپرداز،
19 و پيوسته خاموش باش تا سالم بمانى ، و كردار نيكى براى خودت پيش فرست تا غنيمت برى ،
20 و نيكى را يادگير تا آگاهى يابى ،
21 و در هر حال ياد خدا باش ،
22 با خردسالان خانواده ات مهربان باش ،
23 و بزرگسالانش را احترام بگذار،
24 و طعامى را مخور تا اين كه پيش از خوردن چيزى از آن را صدقه دهى .
25 پيوسته به روزه دارى بپرداز كه آن زكات بدن و سپر روزه دار (از آتش دوزخ ) است ،
26 و با نفس خود جهاد كن ،
27 و از هم نشين خود در حذر باش ،
28 و از دشمنت دورى گزين ،
29 و بر تو باد به مجالسى كه در آنها ياد خدا مى شود، و فراوان دعا كن .
30 پسر جانم راستى كه چيزى از خيرخواهى و نصيحت را از تو فرو گذار ننمودم ، و اينك زمان جدايى من و تو فرا رسيده است . تو را به برادرت محمد(ابن حنفيه ) سفارش به خير مى كنم كه او برادر و فرزند پدر تو است ، و از ميزان دوستى من نسبت به او، باخبرى .
31 و اما برادرت حسين كه او فرزند مادر توست (و نيازى به سفارش ‍ ندارد)، و بيش از اين در اين باره سفارش نمى كنم ، خداوند كفيل من بر شماست ، و از او مى خواهم كه شما را به صلاح آورد، و شر جفاكاران سركش را از شما باز دارد، و صبر را پيشه سازيد تا خداوند خودش زمام امر را به دست گيرد (حكومت را به دست اهلش بسپارد) و هيچ حركت و نيرويى نيست جز به خداى برتر و بزرگ ).(414)


353 آخرين سفارشات على (ع ) 

پس از آن كه ابن ملجم مرادى لعنه الله بر آن حضرت ضربت زد، امام (ع ) در آن هنگام چنين وصيت فرمود: وصيت من به شما آن است كه براى خدا شريك نگيريد، و سنت محمد(ص ) را تباه نسازيد، اين دو ستون را بر پا داشته و اين دو چراغ فروزان را روشن نگاه داريد كه در آن صورت هيچ نكوهشى بر شما نخواهد بود.
من ديروز يار شما بودم و امروز مايه عبرت شما گشته ام و فردا از شما جدا خواهم شد، اگر زنده ماندم خود ولى دم خود هستم ، و اگر بميرم ، مرگ وعده گاه من است ، و اگر ببخشم اين گذشت مايه تقرب من به خدا و حسنه اى براى شماست ، پس گذشت كنيد آيا نمى خواهيد كه خدا هم شما را بيامرزد؟ به خدا سوگند، پيكى از مرگ سراغم نيايد كه ناخوشايندش ‍ بدارم ، و سفيرى از مرگ از راه نرسد كه ناپسندش دارم ، و داستان من داستان كسى است كه شبانگاه در جستجوى آب بوده و بدان دست يافته و در طلب چيزى بوده و اينك به خواسته خود رسيده است ؛ و پاداش هايى كه نزد خداست براى نيكان بسى بهتر است .(415)


354 وصيت على (ع ) بر عباس (ع ) 

بعضى نقل كردند كه حضرت على بن ابى طالب (ع ) در شب 21 ماه رمضان (شب شهادت آن بزرگوار) ابوالفضل العباس (ع ) را در بغل گرفت و به سينه چسباند و فرمود: پسرم در روز قيامت چشمم به وسيله تو روشن مى گردد. آن گاه افزود: (ولدى اذا كان يوم عاشورا و دخلت المشرعة اياك ان تشرب الماء و اخوك الحسين عطشانا؛(416) پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدى مبادا آب بياشامى در حالى كه برادرت تشنه باشد)، آرى آن معدن وفا مشك را پر از آب كرد ولى خود آب نياشاميد و خطاب به خويش گفت :
(اى نفس بعد از حسين ، زندگى تو ارزشى ندارد، و تو نبايد بعد از او باقى بمانى ، حسين لب تشنه است و در خطر مرگ قرار دارد و آن گاه تو مى خواهى آب گوارا و خنك بياشامى ؟! به خدا سوگند دين من اجازه چنين كارى را نمى دهد.)(417)
و به نقل بعضى فرمود: (و الله اذوق الماء و سيدى الحسينى عطشانا؛ يعنى به خدا قسم لب به آب نمى زنم در حالى كه حسين (ع ) تشنه باشد.)
در كنار شريعه فرات ، آن درياى عشق و وفا به وصيت پدر لباس عمل پوشاند. به خود خطاب كرد: اى عباس كجا رفت غيرت تو، تو آب بياشامى و برادرت تشنه باشد؟! به خدا قسم آن باب الحوائج آب را به دريا ريخت مشك را به دوش همتش كشيد و مى خواست كه آب را به خيام حرم حسينى رساند ولى دشمنان هر دو دست را از بدن جدا كردند و مشك را تير باران نمودند.(418)


بخش دهم : شهادت مولاى متقيان على  

355 شگفت انگيزترين دوره زندگى امام على (ع ) 

شگفت انگيزترين دوره هاى زندگى على (ع ) در حدود 45 ساعت است ، على (ع ) يك دوره زندگى دارد از تولد تا بعثت پيامبر (ع )، از بعثت پيامبر(ص ) تا هجرت دوره دوم زندگى ايشان شروع مى شود، از هجرت تا وفات پيامبر(ص ) تا خلافت خودش در طول اين 25 سال يك شكل ديگرى دارد و در همه دوره خلافت چهار ساله و نيمه اش باز زندگى على (ع ) يك دوره ديگر است و يك دوره هم دارد كه اين دوره كمتر از دو شبانه روز است و اين دوره شگفت انگيزترين دوره هاى زندگى على (ع ) است يعنى فاصله ضربت خوردن تا وفات .
انسان كامل بودن على (ع )، اين جا ظاهر مى شود يعنى در لحظاتى كه مواجه با مرگ شده است ، يكى از معيارهاى انسان كامل اين است كه عكس العملش در مواجهه با مرگ چگونه است عكس العمل على (ع ) در مواجهه با مرگ ، اولين عكس العملش اين بود كه ضربت به فرق مباركش ‍ وارد شد دو جمله از او شنيده شد:
1 اين بود كه فرمودند: اين مرد را بگيريد. 2 اين بود كه فرمودند فزت و رب الكعبه قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم ، به شهادت نايل شدم ، شهادت براى من رستگارى است .(419)


356 طبيب نااميد شد 

على (ع ) را آوردند و در بستر خواباندند. طبيعى است به نام اسيد بن عمرو،
كه از تحصيل كرده هاى جندى شاهپور و عرب بوده و در كوفه مى زيسته را براى معاينه زخم اميرالمؤ منين (ع ) مى آورند، اين مرد با وسايلى كه آن روز داشتند معاينه كرد، درك كرد كه زهر وارد خون حضرت شده است كه ديگر اظهار عجز كرد و عرض كرد: يا اميرالمؤ منين (ع ) اگر وصيتى داريد وصيت خودتان را بفرماييد. خود آن لعين ازل و ابد وقتى كه ام كلثوم مى رود سراغش و شروع مى كند به او بدگويى كردن كه پدر من با تو چه كرده بود كه چنين كارى را كردى و بعد وقتى كه مى گويد كه اميدوارم كه پدرم سلامتى خودش را باز يابد و روسياهى براى تو بماند. تا اين جمله را ام كلثوم گفت ، او شروع كرد به حرف زدن ، گفت : خاطرت جمع باشد من اين شمشير را به هزار درهم يا دينار خريدم و هزار درهم يا دينار داده ام كه اين را مسمومش كرده اند و سمى به اين شمشير ماليده ام كه نه تنها بر فرق پدرت كه اگر بر سر تمام اهل كوفه يك جا وارد مى شد، هلاك مى شدند. مطمئن باش كه پدرت ديگر نمى ماند.(420)


357 سفارش امام (ع ) به امام حسن (ع ) 

ولى شگفتى هاى على هر چه بيشتر، معجزه هاى انسانى على در اين جا بروز مى كند برايش غذا آوردند غذا كه نمى تواند بخورد شير مى آوردند، مقدارى از شير مى نوشد و جزء وصايايش مى فرمايد: با آن اسيرتان خوش ‍ رفتارى و مدارا كنيد، وصيت مى كند او اولاد عبدالمطلب پس از وفات من مبادا در ميان مردم بيفتيد و بگوييد اميرالمؤ منين اين طور شدند و فلان كس محرك بوده است و اين و آن را متهم كنيد، خير نمى خواهد دنبال اين حرفها برويد قاتل من يك نفر است . به امام حسن (ع ) فرمود: فرزندم حسن ، اين يك ضربت بيشتر به پدر شما نزده و اين دو ضربت نزده است . بعد از من اختيار با خودت ، اگر مى خواهى آزادش كن و اگر مى خواهى قصاص كن . توجه داشته باش او به پدر تو يك ضربت زده است فقط يك ضربت به او بزنيد اگر كشته شد، و اگر هم نشد نشد، باز هم سراغ اسيرش ‍ را مى گيرد، آيا به او غذا داده ايد، رسيدگى كرده ايد؟ اينگونه بود رفتارش ‍ با دشمن ، اين است كه مولانا مى گويد:
در شجاعت شير ربانيستى
در مروت خود كه داند كيستى
اين مردانگى ها و انسانيت هاى على است ، در بستر افتاده است ساعت به ساعت حالش بدتر مى شود، سموم بيشتر روى بدن مقدس على (ع ) اثر مى گذارد، اصحاب مى آيند لبهاى على (ع ) خندان و شكفته است مى گويد: (والله ما فجاءنى من الموت وارد كرهنه ، ولا طالع انكرته و ماكنت كفارب ورد، وطالب وجد؛ وما عند الله خيرللابرار).(421)
به خدا قسم آنچه كه به من وارد شده است چيزى كه بر من ناپسند باشد نيست ، ابدا اين مرگ و شهادت در راه خدا براى من يك امرى است كه آرزوى هميشه من بوده و اين چه بهتر، كه در حال عبادت باشد بعد يك مثلى را على آورده است كه عرب با آن خيلى آشنا بوده است . عرب در بيابان ها كه زندگى مى كرد، تفريحى زندگى مى كرد هر جا آب و علف بود، همان جا مى ماند و بعد كه تمام مى شد مى رفتند جاى ديگر و گاهى كه گرم بود شبها مى رفتند براى پيدا كردن يك نقطه اى كه آن جا آب داشته باشد و. على (ع ) در اين كلامش به اصحابش مى فرمايد: مثل من مثل عاشقى است كه به معشوق خودش رسيده است مثل من مثل آن كسى است كه در تاريكى شب دنبال آب مى گردد و ناگهان آب را پيدا مى كند چه سرورى به او دست مى دهد چه نيكو سروده است حافظ:
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
كه شاعر جمله (فزت ورب الكعبة ) را مى گويد.


358 همه كنار بستر امام  

در لحظات آخر همه دور بستر على (ع ) جمع بودند زهر به بدن مباركش ‍ خيلى اثر كرده بود و گاهى وجود مقدسش از حال مى رفت و به حال اغماء در مى آمد ولى همين كه به حال مى آمد باز از زبانش در مى ريخت ، نصيحت مى كرد، موعظه مى كرد، آخرين موعظه على (ع ) همان موعظه بسيار پر جوش و حرارت است كه در بيست ماده بيان كرده است اول حسن (ع ) و حسين (ع ) را مخاطب قرار داده است بعد همه فرزندانش و بعد همه مردمى كه تا دامنه قيامت صدايش را مى شنوند و كلامش را مى خوانند.(422)


359 شب آخر حيات  

چون شب بيست و يكم شد، فرزندان و اهل بيت خود را جمع كرد، ايشان را وداع كرد فرمود كه : خدا خليفه من است بر شما، او بس است مرا و نيكو وكيلى است ، پس ايشان را وصيت به خيرات فرمود. در آن شب اثر زهر بر بدن مباركش بسيار ظاهر شده بود، هر چند خوردنى و آشاميدنى آوردند تناول نفرمود، لب هاى مباركش به ذكر خدا حركت مى كرد، مانند مرواريد عرق از جبين مى ريخت ، به دست مبارك خود پاك مى كرد و مى گفت : شنيدم از رسول خدا (ص ) كه چون نزديك وفات مؤ من مى شود، عرق مى كند جبين او مانند مرواريدتر، و ناله او ساكن مى شود.
پس صغير و كبير فرزندان خود را طلبيد و فرمود كه : خدا خليفه من است بر شما، و شما را به خدا مى سپارم ، پس همه به گريه افتادند. حضرت امام حسن (ع ) گفت : اى پدر چنين سخن مى گويى كه گويا از خود نا اميد شده اى ، فرمود: اى فرزند گرامى يك شب پيش از آنكه اين واقعه بشود جدت رسول خدا(ص ) را در خواب ديدم ، از آزارهاى اين امت به او شكايت كردم ، گفت : نفرين كن بر ايشان ، پس گفتم : خداوندا بعد من بدان را برا ايشان مسلط گردان ، و به جاى ايشان بهتر از ايشان به من روزى كن ، پس حضرت رسول فرمود كه : خدا دعاى تو را مستجاب كرد، بعد از سه شب تو را به نزد من خواهد آورد و اكنون سه شب گذشته است .
اى حسن ! تو را وصيت مى كنم به برادرت حسين ، و فرمود كه : شماها از منيد و من از شمايم ، رو كرد به فرزندان ديگر كه از غير فاطمه بودند، ايشان را وصيت كرد كه مخالفت حسن و حسين مكنيد، پس گفت : حق تعالى شما را صبر نيكوتر كرامت كند، امشب از ميان شما مى روم و به حبيب خود محمد مصطفى (ص ) ملحق مى شوم ، چنانچه مرا وعده داده است .
اى حسن ! چون من از دنيا بروم ، مرا غسل ده و كفن كن و حنوط كن جد خود رسول خدا (ص ) كه از كافور بهشت است ، جبرييل آورده بود براى آن حضرت . چون مرا بر روى تخت گذاريد پيش تخت را كار نداريد و عقب آن را بگيريد، به هر سو كه پيش تخت رود شما نيز از عقب آن برويد و به موضع كه جنازه من بايستد آن موضع قبر من است ، آنجا جنازه مرا بر زمين گذاريد.
اى حسن ! تو بر من نماز كن و بر من هفت تكبير بگو، بدان كه اين هفت تكبير حلال نيست بر احدى غير از من مگر بر مردى كه در آخرالزمان به هم رسد از فرزندان برادرت حسين كه قائم و مهدى اين امت است ، و كجى هاى اين خلق را او درست خواهد كرد.
چون بر من نماز كنى اى حسن ، جنازه را از موضع خود بردار و خاك را از آن موضع دور كن ، پس در آنجا قبر كنده و لحد ساخته خواهى يافت ، و چوبى ساخته نقش كرده شده در آنجا خواهى ديد كه پدرم حضرت نوح (ع ) براى من ساخته در آنجا گذاشته است ، پس مرا بر روى آن تخته دفن كن ، و هفت خشت ساخته در آنجا خواهى يافت از خشت هاى بزرگ ، آنها را بر روى من بچين ، پس اندكى صبر كن و يك خشت را بردار و به قبر نظر كن ، مرا در آنجا نخواهى ديد زيرا به جد تو رسول خدا (ص ) ملحق خواهم شد، بدان كه هر پيغمبرى بميرد اگر چه در مشرق مدفون شده باشد و وصى او در مغرب باشد، البته حق تعالى روح و جسد او را با روح و جسد وصى او جمع مى نمايد، بعد از آن جدا مى شوند، باز هر يك به قبرهاى خود بر مى گردند. پس قبر مرا از خاك پر كن و پنهان كن و موضع قبر مرا، چون صبح شود تابوتى بر ناقه اى بند، و سر آن ناقه را به كسى بده كه به جانب مدينه بكشد تا آنكه مردم ندانند كه من در كجا مدفون شده ام .(423)


360 شب آخر حيات  

محمد بن الحنفيه گفت : چون شب بيستم ماه مبارك رمضان شد، اثر زهر به قدم هاى مبارك پدرم رسيد، در آن شب نماز نشسته مى خواند و به ما وصيت ها مى فرمود و تسلى مى داد تا آنكه صبح طلوع كرد، پس مردم را رخصت داد كه به خدمت آن حضرت مى آمدند و سلام مى كردند، جواب سلام ايشان مى فرمود و مى گفت : ايها الناس از من سؤ ال كنيد پيش از آنكه نماز مرا نيابيد، و سؤ ال هاى خود را سبك گردانيد براى مصيبت امام شما.
پس مردم خروش بر آوردند، حجر بن عدى برخاست شعرى چند در مصيبت آن حضرت خواند. چون ساكت شد، حضرت فرمود: چگونه خواهد بود حال تو در هنگامى كه تو را طلبند و تكليف نمايند كه بيزارى جويى از من ؟ حجر گفت : به خدا سوگند يا اميرالمؤ منين كه اگر مرا به شمشير پاره پاره كنند و به آتش بسوزانند از تو بيزارى نجويم ، حضرت فرمود: براى هر چيزى توفيق يافته اى ، اى حجر خدا تو را جزاى خير دهد از جانب اهل بيت پيغمبر خود، پس شربتى از شير طلبيد و تناول نمود فرمود كه : اين آخر روزى من است از دنيا.(424)


361 وصيت على (ع ) به امام حسن (ع ) 

اولاد على (ع ) خاموش نشسته و در حالى كه غم و اندوه گلوى آنها را فشار مى داد به سخنان دلپذير و جان پرور آن حضرت گوش مى دادند، تا اين قسمت از وصيت على (ع ) درس اخلاق و تربيت بود كه عمل بدان هر فردى را به حد نهايى كمال مى رساند آن حضرت اين قسمت از وصيت خود را با جمله لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم به پايان رسانيد و آنگاه از هوش رفت و پس از لحظه اى چشمان خدا بين خود را نيمه باز كرد و فرمود: اى حسن سخنى چند هم با تو دارم ، امشب آخرين شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خود غسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاريكى شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلى گمنام به خاك سپار تا كسى از آن آگاه نشود.
عموم بنى هاشم مخصوصا خاندان علوى در عين خاموشى گريه مى كردند و قطرات اشك از چشمان آنها بر گونه هايشان فرو مى غلطيد، حسن (ع ) كه از همه نزديك تر نشسته بود از كثرت تاءثر و اندوه امام (ع ) را متوجه حزن و اندوه خود نمود، على (ع ) فرمود: اى پسرم صابر و شكيبا باش و تو و برادرانت را در اين موقع حساس به صبر و بردبارى توصيه مى كنم .
سپس فرمود: از محمد هم مواظب كنيد او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او را دوست دارم .(425)


362 شهادتين گفتن امام على (ع ) 

على (ع ) مجددا از هوش رفت و پس از لحظه اى تكانى خود و به حسين (ع ) فرمود: پسرم زندگى تو هم ماجرايى خواهد داشت فقط صابر و شكيبا باش كه مان الله يحب الصابرين .
در اين هنگام على (ع ) در سكرات موت بود و پس از لحظاتى چشمان مبارك به آهستگى فرو بست و در آخرين نفس فرو رفت :
اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له و اشهد ان محمدا عبده وَرَسُولُهُ.
پس از اداى شهادتين ، آن لب هاى نيمه باز و نازنين به هم بسته و طاير روحش به اوج ملكوت اعلا پرواز نمود و بدين ترتيب دوران زندگى مردى كه در تمام مدت عمر جز حق و حقيقت نداشت به پايان رسيد.(426)


363 سخنان خضر نبى بعد از شهادت على (ع ) 

كلينى و ابن بابويه و ديگران به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه در روز شهادت حضرت اميرالمؤ منين (ع ) صداى شيون از مردم بلند شد، مردم را دهشت عظيم عارض شد، مانند روزى كه حضرت رسالت (ص ) از دنيا مفارقت نمود، در آن حال حضرت خضر(ع ) به صورت مرد پيرى تند آمد و مى گريست و مى گفت : انا لله و انا اليه راجعون ، گفت : امروز منقطع شد خلافت پيغمبر، پس ايستاد بر در خانه اى كه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در آن خانه بود گفت : خدا رحمت كند شما را اى ابوالحسن ، تو بودى كه اسلام تو از همه پيشتر بود و ايمان تو از همه خالص تر بود و ترس تو از خدا از همه بيشتر بود و مشقت تو در راه خدا از همه عظيم تر بود، محافظت حضرت رسالت از همه بيشتر كردى ، امانت تو بر اصحاب آن حضرت بيشتر بود، مناقب تو از همه فاضل تر بود، سوابق تو از همه گرامى تر بود، درجه تو از همه بلندتر و قرابت تو با حضرت رسالت (ص ) از همه بيشتر و شبيه ترين مردم بودى به آن حضرت در سيرت و طريقه و اطوار و گفتار و كردار، و منزلت تو نزد آن حضرت از همه شريف تر بود، گرامى ترين مردم نزد او بودى .
پس خدا تو را جزاى خير دهد از اسلام و از رسول خدا (ص ) و از مسلمانان ، قوى بودى در وقتى كه اصحاب او ضعيف شدند، مردانه به جهاد رفتى در وقتى كه ايشان ترسيدند، قيام به حق نمودى در هنگامى كه ايشان سستى ورزيدند، از طريقه رسول خدا(ص ) به در نرفتى وقتى كه هر يك از اصحاب او به راهى رفتند، خليفه حق آن حضرت بودى بى منازعه ، و تذلل ننمودى به رغم انف منافقان و خشم كافران و نخواستن حسد بران و كينه منافقان ، پس قيام به حق نمودى بعد از آن حضرت در وقتى كه ديگران ترسيدند، و حق را بيان كردى در وقتى كه ديگران عاجز شدند، به نور خدا در راه دين راه رفتى در هنگامى كه ديگران به نادانى ايستادند، و اگر متابعت تو مى نمودند هدايت مى يافتند، صداى تو از همه پس تر بود و در پيشى گرفتن در خيرات از همه بلندتر بودى ، كلام تو از همه كمتر بود، سخن تو از همه راست تر بود. راءى تو از همه بزرگ تر بود، دل تو از دل هاى ديگر شجاع تر بود، يقين تو از همه سخت تر بود، عمل تو از همه نيكوتر بود، به همه امور از همه كس داناتر بودى ، به خدا سوگند كه از براى دين پادشاهى بودى ، از براى مؤ منان پدر مهربان بودى در وقتى كه عيال تو گرديدند.
پس برداشتى از دوش هاى ايشان بارهاى گران را كه تاب برداشتن آن نداشتند، حفظ كردى هر چه را ضايع گذاشتند و رعايت كرديد هر چه را مهمل گذاشتند، بلند شدى در وقتى كه ايشان پست شدند، صبر كردى در وقتى كه ايشان جزع كردند، دريافتى هر چه را ايشان تخلف از آن ورزيدند، از بركت تو يافتند آن چه را گمان نداشتند، بودى و بر كافران عذابى ريزنده براى مؤ منان بودى باران رحمت و فراوانى نعمت ، پس ‍ پرواز كردى به رياض جنت با آزارها كه به تو رسيد از منافقان ، و فايز شدى به عطاها و بركت هاى اين امت . سوابق ايشان را تو ضبط كردى ، فضايل ايشان را تو بردى ، تندى تو در دين خدا به كندى بدل نشد و دل تو هرگز به سوى باطل ميل نكرد، بينايى تو ضعيف نشد و جبن در نفس تو راه نيافت ، هرگز خيانت نكردى ، در شدت ايمان و يقين مانند كوه كه بادهاى تند آن را به حركت نمى آورد، هيچ چيز آن را بر نمى كند از جا.
بودى چنان چه حضرت رسول (ص ) در حق تو گفت : كه ضعيف بودى در بدن خود و قوى بودى در امر خدا، متواضع بودى در نفس خود، عظيم بودى نزد خداى تعالى ، كسى در تو عيبى نديد، كسى از تو اميد جانب دارى نداشت ، تواناى عزيز نزد تو ضعيف و ذليل بود تا آن كه حق را از او مى گرفتى ، در احقاق حق دور و نزديك نزد تو مساوى بودند، كار تو حق و مدارا و دوستى بود، گفتار تو حكم و حتم بود، امر تو بردبارى بود، و دور انديش و راءى تو علم و عزم بود، پس وقتى از دنيا كنده شدى كه راه حق را ظاهر كرده بودى و كارهاى دشوار را بر مردم آسان كرده بودى ، آتش هاى فتنه را فرو نشانده بودى و امور دين به تو معتدل شده بود، ايمان به تو قوت يافته بود7 مؤ منان به تو ثابت گرديده بودند، پس پيش رفتى پيشى دور و دراز، به تعب انداختى آنها را كه بعد از خود گذاشتى به تعبى شديد، پس مصيبت تو از آن بزرگ تر است كه گريه تدارك كند آن را، عظيم شد مصيبت تو در آسمان درهم شكست مردم را، پس مى گويم : انا لله و انا اليه راجعون ، راضى شديم از خدا به قضاى او و تسليم كرديم از براى خدا امر او را.
پس به خدا سوگند كه بعد از تو مصيبتى مثل مصيبت تو نخواهد رسيد، براى مؤ منان كهفى و پناهى بودى ، براى كافران غلظت و خشم بودى ، پس ‍ خدا تو را به پيغمبر خود ملحق گرداند و ما را از اجر مصيبت تو محروم نگرداند و بعد از تو گمراه نگرداند، پس مردم ساكت شدند، گوش دادند سخن او را و او مى گريست و اصحاب رسول خدا به گريه او مى گريستند. چون سخن او تمام شد، هر چند او را طلب كردند نيافتند.(427)


next page

fehrest page

back page