خاستگاه حكومت
نظام سياسى مطلوب، نظامى است كه بتواند مردم را در برابر حوادث و بحرانهاى اجتماعى
و سياسى رهبرى كرده و در مسير سعادت قرار دهد. از آنجا كه شيخ طوسى در بحث ضرورت
حكومت، مردم را خطاپذير دانسته كه به لحاظ اميال و سلايق شخصى ممكن است بهدنبال
منافع فردى بروند، پس نياز به رهبر و حاكم از سوى خداوند ضرورت دارد. وى در
ويژگيها و بايستههاى رهبر به مسئله عصمت اشاره ميكند كه امام در برابر امّت غير
معصوم، بايد از ملكه عصمت برخوردار باشد تا بدون خطا وانحراف، رهبرى كند:
و يجب أن يَكونَ منصوصاً عليه لما قدّمناه من وجوب عصمته و لما كانت العصمة لا
تُدْرك حساً و لا مشاهدة و لا استدلالاً و لا تجربةً و لا يعلمها إلا اللّه وجب أن
ينص عليه و يبينّه من غيره على لسان نبيّ (1)؛ به دليل لزوم معصوم بودن امام، بايد
فرمان خداوند به نصب او تصريح شده و منصوص از جانب خداوند باشد و امامت و زعامت
سياسى وى از طرف وحى مورد تأكيد قرار گيرد، زيرا عصمت از صفاتى است كه به حس و
مشاهده نميآيد و استدلال و تجربه برنميدارد و كسى جز خداوند از وجود آن ويژگى در
افراد، آگاهى ندارد؛ بنابراين، ضرورى است كه بر امامت وى تصريح شده و نصب وى از
طريق پيامبر به اين مقام تبيين گردد.
شيخ در كتاب الاقتصاد الهادى به قاعده لطف اشاره كرده و زعامت سياسى و حكومت در
جامعه اسلامى را مشمول اين قاعده قرار ميدهد:
خداوند در راستاى حكمت خويش، بر بندگانش لطف مينمايد و در جهت اداره امور
اجتماعاتشان و هدايت در اين مسير، افرادى را ميگمارد كه بدون امكان هر انحراف و
اشتباهى، به راهبرى و زعامت سياسى بپردازند (2).
شيخ طوسى امامت و رهبرى سياسى بر مردم را از امور واجب و لازم در اين عرصه ميداند
و بر آن است كه خداوند به لحاظ عدالت و حكمت خويش افعال قبيح را انجام نداده و در
واجبات اخلال نميكند (3). خداوندى كه فيضِ شريعت را براساس حكمت بر انسان ارزانى
داشته به حكم ضرورى عقل، بايستى ضمانت اجرايى آنرا نيز تضمين كند. شيخ طوسى رياست
و زعامت
سياسى را بر مردم لطفى از جانب خداوند ميداند و معتقد است كه تصرفات امام و
دستورات و سياستهاى وى، لطف محسوب ميشود و به همين دليل، ما وجود امام را لازم
ميدانيم، زيرا تصرفات و كاركردهاى سياسى، تنها با وجود امام امكانپذير است:
الذى نقول فى ذلك: أنّ تصرف الإمام و امره و نهيه و زجره و وعده و وعيده هو اللطف و
انما اوجبنا وجوده من حيث لم يتم هذا التصرف الا به (4).
مشروعيت سياسى (مقبوليت سياسي)
مفهوم مشروعيت سياسى با واژه بر حق بودن و مشروعيت دينى كه در بحث خاستگاه نظام
سياسى از آن سخن به ميان آمد، تفاوت اساسى دارد. البته برخى از كلمه مشروعيت سياسى
همان بحث خاستگاه را اراده ميكنند و اينكه خداوند به چنين نظام و حاكمان آن، حق و
اجازه حكومت بر مردم را داده است. در حالى كه در منظر نگارنده، آنچه مطمح نظر است
اينكه آيا مردم، اين نظام سياسى را ميپذيرند و آن را در امر حكومت بر خودشان محق
ميدانند. چه بسا مردمى كه از حكومتى راضى بوده و آنرا به رسميت شناخته و به
قوانين آن با ميل و رغبت گردن مينهند، اما آن حكومت به لحاظ شرعى غاصب محسوب
ميشود؛ بنابراين، نگارنده در پى آراى شيخ طوسى در جهت مقبوليت نظام سياسى است، پس
هرگاه گفته شود فلان حكومت مشروع است بدين معنا نيست كه دستورات آن حكومت، حق بوده
و مطابق با حاكميت الهى است، بلكه مراد، مفهومى اعتبارى است كه در روابط اجتماعى ـ
سياسى مطرح ميگردد.
شيخ طوسى در جواب منتقدان به نظريه خود درباره ضرورت حكومت چنين پاسخ ميدهد كه
عامل فسادى كه بر بسيارى از جوامع حاكم است وجود حكومت و نظام سياسى نيست، زيرا
وجود هر نظام سياسى و حكومتى بر عدمش مرجّح است، بلكه علت اصلى تباهى و فساد در
چنين جوامعى اين است كه مردم از نظام سياسى و يا حاكم معيّن جامعه خود رضايت نداشته
و آنرا براى اجراى اهداف اصلى نظام سياسى مطلوب، توانمند نميبينند:
لا يقدح فيما قلنا وقوع كثير من الفساد عند نصب رئيس بعينه لأنّه إنّما يقع الفساد
لكراهتهم رئيساً بعينه (5).
از ديدگاه شيخ طوسى، اگر در جوامع مختلف، مردم براى خود جايگاهى ببينند و رضايت خود
را از حكومت اعلام دارند آن حكومت ميتواند به اصلاحطلبى روى آورده و از فساد و
تباهى پرهيز كند و هرگاه حاكمى بر مردم منصوب شود كه رابطهاش با آنان دوستانه بوده
و تمايل قلبى مردم را به دنبال داشته باشد دستورات و فرامين آن مطاع ميشود؛
بنابراين، فساد و تباهى از چنين جامعهاى رخت برميبندد (6).
انواع حكومت
انسانها در طول تاريخ بهصورت جمعى ميزيستهاند و اجتماع، يكى از نيازهاى اساسى
انسان بوده است؛ از اينرو، براى نظارت در پديدههاى اجتماعى نياز به تشكيلاتى
احساس ميشود تا در تضاد ميان منافع افراد و گروهها چارهاى انديشد و از طريق وضع
قانون، از حقوق افراد در جامعه حمايت كرده و وظايف فرد را نسبت به جامعه گوشزد
نمايد و در سايه انجام
اين وظايف و تكاليف، نظم و امنيت را در جامعه برقرار سازد تا براى همه فرصتى برابر
فراهم شود و در جهت آبادانى و توسعه و تنوير افكار گام بردارند و دولت خود را مقيد
سازند كه به گونهاى صحيح به تدبير امور پرداخته و با دشمنان به مقابله برخيزد.
شيخ طوسى به نظامهاى سياسى از منظر دين مينگرد و آن را براساس باورها و ارزشهاى
دينى، به دو نوع مطلوب و نامطلوب تقسيم ميكند. وى اصل حكومت را براى هر جامعهاى
لازم دانسته و در مقايسهاى، وجود حكومت فاسق را بر فقدان حكومت در جامعه ترجيح
ميدهد؛ بنابراين، شيخ طوسى حكومتى را كه از حاكميت الهى نشئت گرفته باشد مطلوب، و
غير آنرا نامطلوب ميداند و آنگاه شرايط و ويژگيهايى را براى آنها برميشمارد.
1 ـ حكومت مطلوب
شيخ طوسى با توجه به حاكميت خداوند در جهان و به دليل عدم عصمت و توانايى مردم در
شناخت رهبرى صالح، از مفاد قاعده لطف استفاده كرده و بر خداوند تعيين فردى را به
عنوان امام و زعيم سياسى جامعه واجب ميشمارد (7).
1 ـ 1 ـ حكومت پيامبر
در تبيين مفهوم امامت و تفكيك آن از نبوت، شيخ طوسى به امامت و زعامت سياسى پيامبر
اسلام توجه كرده و آن را نمونه جمع ميان امامت و نبوت ميداند، و نمونه تفكيك آن را
در قوم بنياسرائيل ذكر ميكند و اين نكته
را مورد اتفاقنظر بين مورخان و سيرهنويسان برشمرده كه در بنياسرائيل، پيامبرى و
نبوت در يك طايفه، و سلطنت و زعامت سياسى در قوم ديگر بوده است و تنها برخى از
پيامبران علاوه بر مقام نبوت، به مقام امامت نيز نائل شدهاند و پيامبر اسلام نيز
در زمره اين افراد است (8). وى در شرح حديث غدير به واژه «اولي» و اولويت اشاره كرده و
آن را مترادف با امامت ميداند، زيرا لغتدانان و [اديبان] در تعريف سلطان، وى را
«السلطان اولى بتدبير رعيته من غيره» معرفى كرده و اولويت و برترى در تدبير امور بر
ديگران را، معيار سلطان بودن ميدانند.
ولاخلاف بين المفسرين فى أنّ قوله تعالى: «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم (9)» المراد
به أنه أولى بتدبيرهم والقيام بأمرهم من حيث وجبت طاعته عليهم و نحن نعلم أنه لا
يكون أولى بتدبير الخلق... الامن كان اماماً لهم مفترض الطاعة عليهم (10)؛ بين مفسران
در مورد فرموده خداوند كه پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان اولياست، اختلافى نيست و
همگان مرادِ آن را اولويت در تدبير امور مردم و تكليف آنان به اطاعت از پيامبر
دانستهاند و ما ميدانيم كه هيچ فردى در تدبير اين امور نسبت به سايرين برترى
ندارد مگر اينكه آن فرد امام بوده و طاعتش بر ديگران لازم و واجب باشد.
شيخ با اين شيوه استدلال، حكومت و سياست را مختصِ كسانى ميداند كه از جانب خداوند
به اين سِمَت و مقام منصوب شدهاند. به اعتقاد وى، در تدبير امور و سياستگذارى
امور اجتماعى و سياسى مردم، جز پيامبر و امام،
ديگران نميتوانند بهطور مستقل به امامت بپردازند:
ولا يكون أحدٌ بتدبير الأُمّة إلاّ من كان نبيّاً أو اماماً (11).
شيخ در جاى ديگر به جاودانه بودن شريعت اسلام تمسك جسته و براى اجراى آن در جامعه،
پيامبر و حكومت او را لازم ميشمارد (12). از آنجا كه تكيه مباحث شيخ بر مقام امامت
پيامبر است، عمده مباحث در حكومت امام مطرح ميگردد.
1 ـ 2 ـ حكومت امام
امامت كه يكى از مسايل اساسى شيعه بهشمار ميرود، به معناى زعامت امّت در امور
معاش و معاد است. اين بنياد سياسى ـ دينى همواره مورد تأكيد شيعيان بوده و آنان با
اتّكاى بر آن به مبارزه با سلطههاى جور پرداختهاند.
امام از نظر شيعه، هم رهبر سياسى و هم پيشواى دينى است. و در تمامى رفتارهاى سياسى
شيعه، حتى در قبول ولايت و امارت از جانب خلفاى وقت، همواره اذن و اجازه از امام
معصوم مورد توجه بوده است. شيخالطائفه نيز همگام با ساير فقها و متكلمان شيعى،
امامت و حكومت امام را نوعى رياست و رهبرى عمومى براى فرد، در امور دين و دنيا
ميداند و از ديدگاه وى، امامان زعامت سياسى و تدبير امور سياسى ـ اجتماعى مردم را
دارند و بر مردم نيز اطاعت از آنان لازم بوده تا حكومتشان در جامعه محقق گردد:
الإمامة رياسة عامّة لشخص من الاشخاص فى امور الدين والدنيا (13).
شيخ در كتاب كلامى خود به مؤلفهها و شاخصههاى نياز مردم به رهبري
_______________
______________________________________________________
صفحهى 48
سياسى در جامعه اشاره ميكند و با توجه به اينكه اين نيازها در عصرِ پس از پيامبر
نيز استمرار دارد، وجود امام و رهبر منصوب از طرف خداوند همچنان ضرورى مينمايد.
وى با عنايت به چنين نگرشى، براى امام ويژگيها و شرايطى را قائل است و در هر كدام،
صفاتى را ضرورى ميداند. به اعتقاد وى:
صفات الامام على ضربين أحدهما يجب أن يكون الامام عليها من حيث كان اماماً مثل كونه
معصوماً، أفضل الخلق والثانى يجب ان يكون عليها لشيء يرجع إلى ما يتولاّه مثل كونه
عالماً بالسياسة و بجميع احكام الشريعة و كونه حجة فيها و كونه اشجع الخلق (14)؛ صفات
امام بر دو گونه است: يكى، به لحاظ ماهيت امام بودن (نايب پيامبر) كه لازم است
داراى صفاتى، همچون عصمت و برترى نسبت به ساير مردم باشد و دوم، به لحاظ امورى كه
امام متصدى آن شده است (صفات كاربردي)؛ همانند علم به سياست و بر جميع احكام و
قوانين دين، آگاهى و معيار بودن در احكام و شجاعترين افراد در ميان مردم.
شيخ طوسى در نوع اول امام را ـ با صرفنظر از هر مسؤوليتى در جامعه ـ مقتدا و
جانشين پيامبر ميداند، اگرچه حكومتى را در اختيار نداشته باشد و مسؤوليت تدبير
امور جامعه به عهده وى نباشد كه اين، ويژگى تمامى پيامبران الهى براى هدايت دينى
مردم بوده است. اما نوع دوم صفات وى، به جنبه كاربردى و زعامت سياسى امام بستگى
دارد و براساس مسؤوليتها و نقشهاى سياسى ـ اجتماعى كه برعهده رهبر و حاكم جامعه
است، وى بايد خود را به چنين صفاتى متصف كند. وى پس از بيان صفات، متذكر ميشود كه
تجمع تمامى اين ويژگيها در فرد موجب منصوص بودن به چنين مقامى از
_______________
______________________________________________________
صفحهى 49
جانب خداوند خواهد شد. ما، در اينجا به نظرهاى شيخ درباره اين صفات و تبيين اين
خصلتها ميپردازيم.
ويژگيهاى امام و رهبر
1 ـ عصمت
اين صفت اختصاص به پيامبران و امامانى دارد كه از طرف خداوند بهطور مشخص عهدهدار
هدايت و رهبرى مردم بهسوى سعادت شدهاند. شيخالطائفه در اين باره چنين ميگويد:
امام بايستى در انجام كارهاى قبيح و پليد و همچنين نسبت به اخلال در انجام واجبات،
از ملكه عصمت برخوردار باشد. هرگاه وى فاقد چنين صفتى باشد نياز به امام معصوم
همچنان باقى ميماند، زيرا مردم به دليل خطاپذيرى، به فردى معصوم براى امامت نياز
دارند (15).
از زاويه ديگر، شيخ طوسى چون به ابدى بودن شريعت و قوانين الهى معتقد است و مصلحت
وجودى آن را تا روز قيامت براى مكلفين ثابت ميداند نياز به فردى كه بتواند در
دوران بعد از پيامبر، حافظ آن باشد، وجود دارد، زيرا ترك شريعت، بدون نگهبان،
اهمالكارى و رهاسازى غير عقلانى، و نوعى تكليف تحميلى بر مردم است كه از حد طاقت و
توان آنها خارج ميباشد:
لأن تركها بغير حافظ اهمال لها و تعبّد للمكلّفين بما لا يطيقونه (16).
2 ـ برترى بر ساير مردم (شايسته سالاري)
در فرهنگ عمومى مردم بسيار روشن بهنظر ميرسد فردى كه بر مردم
حكومت كند و قائد و امام آنان باشد بر ساير افراد ارجحيت دارد. البته اين ويژگى
خاصى است كه چتر آن، ديگر صفاتى را كه در بخش دوم صفات امام بدانها اشاره خواهد
شد، پوشش خواهد داد. شيخ طوسى اين برترى را به دو نوع تقسيم ميكند:
أحدهما يجب أن يكون أفضل منهم بمعنى أنّه اكثر ثواباً عنداللّه تعالى والقسم الاخر
ـ أنّه يجب أن يكون أفضل منهم بمعنى فى الظاهر ـ فى جميع ما هو امام فيه (17)؛ نوع اول،
بهمعناى ثواب بيشتر داشتن نزد خداوند است و نوع دوم، كه واجب است امام در ظاهر از
همه برتر باشد، تمامى مواردى است كه امامت وى شامل آنها ميشود.
شيخ در وجه دوم به ويژگيهايى توجه دارد كه جزء بايستگيهاى نقش امامت و رهبرى است
و امام چه بسا در صفاتى كه هيچگونه ارتباطى به اين نقش ندارد نه تنها بر سايرين
برترى نداشته، بلكه ديگران برترى را كسب كردهاند؛ همانند بسيارى از صنايع و
حرفهها كه امام در امر امامت و زعامت سياسى خويش، بدانها هيچ ضرورتى ندارد. اين
قاعده نهادينه شدهاى بين فرزانگان و خردورزان جهان است كه تقدم مفضول (داراى فضيلت
كمتر) بر فاضل (واجد فضيلت بيشتر) قبيح و ناپسند به شمار ميرود. شيخ طوسى در
پاسخ كسانى كه به گفتار وى اعتراض كرده و گفتهاند: اگر تقديم مفضول بر فاضل قبيح
است، پس چرا پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم
عمروعاص را بر بسيارى از صحابه مقدم داشت و همچنين زيد را بر جعفر ترجيح داد و
امثال اينها، چنين ميگويد:
انگيزه ترجيح اينها بر سايرين در برخى از امور به سبب تخصصشان در آن مسائل بوده،
همانند سياست نظامى و جنگي؛ به عبارت ديگر، اينان به
لحاظ كارآمدى در امور محوله، بر سايرين ارجحيت و برترى داشتهاند اگرچه سايرين در
برخى خصلتهاى دينى بر اينها مقدّم بودهاند (18).
شيخ طوسى در تبيين ويژگى برترى، به مفهوم شايسته سالارى در جامعه اسلامى توجه نموده
و آنرا معيارى براى استحكام نظام تلقى ميكند. وى لزوم افضل بودن رؤسا و رهبران
صنفها و حرفههاى مختلف را متذكر شده و در تشريح آن به مثالهايى روى آورده و
ميگويد:
وجب أن ينصب الفاضل فى العبادة الناقصة فى السياسة اماماً لمن كان ـ دونه فى جميع
ذلك والمفضول فى الثواب والعبادة اماماً لمن كان ـ دونه فى كل ذلك و لايقدم المفضول
على الفاضل فيما كان افضل منه فيه (19)؛ امامت و رهبرى فردى كه در عبادت، فضل و برترى
دارد و در سياست، ناقص است بر افرادى كه در تمام اين موارد (عبادت و سياست) از او
پايينترند، ضرورى ميباشد و همچنين فردى كه در ثواب و عبادت مرتبه فروترى دارد
حاكم و امام كسانى ميگردد كه در همه اينها از وى فرو دستتر هستند. امامان معصوم
براى زعامت سياسى و راهبرى نظام سياسى به سوى وضعيتى مطلوب و غايتى سعادت بار، از
ديگران شايستگى بيشترى دارند.
3 ـ علم و دانش دينى ـ سياسي
ويژگى ديگرى كه رئيس حكومت و دولت اسلامى بايستى واجد آن باشد علم و دانش وى به دين
است تا در سايه اين فرهيختگى و دانشورزى و با اشراف بر منابع و متون دينى، به
تعاليم و آموزههاى الهى در جامعه رنگ
تحقق زده و تجسم اسلام و قدرت سياسى برخاسته از آنرا به تصوير كشد. شيخالطائفه
همچنان كه با تأمل و تعمق به برترى حاكم و رهبر در ابعاد مختلف مينگرد، به افضليت
وى در علم و دانش هم نظر كرده و ميگويد:
لأن الإمام يحب عندنا أن يكون عالماً بجميع ما نُصِّب فيه و جُعل حاكماً فيه فلا
يجوز أن يكون أمر يجب أن يُعلم فلا يعلمونه كلهم لأن ذلك يؤدّى إلى نقص كون الامام
عالماً بجميع الاحكام (20).
شيخ طوسى در مباحث اجماع و لزوم وجود امام معصوم در ميان اجماعكنندگان چنين
استدلال ميكند كه چون امام نزد شيعه، بايستى مجهز به علم و دانش وافرى در همه
مواردى باشد كه به همين منظور براى حكومت و اداره امور جامعه منصوب شده است؛
بنابراين، عدم آگاهى اجماعكنندگان به امرى كه دانستن آن واجب است، جايز نميباشد،
زيرا به نقص در امام ميانجامد (21).
بنابر مطالب مذكور، شيخ طوسى تنها به لزوم دانش و علم امام پرداخته است. اما با
كاوش بيشتر به اين نكته ميرسيم كه به اعتقاد وى، علم و دانشى كه امام را در جهت
حكومت و تدبير امور اجتماعى ـ سياسى جامعه تقويت كند، ضرورى است:
إعلَم أنّ الامام يجب أن يكون عالماً بالسياسة الّتى امره و نهيه منوط بها (22)؛ بدان
كه يكى از بايستگيهاى امام و رهبر، آگاهى به سياستى است كه دستورات و تصميمات وى
بدان بستگى دارد.
اگر سياست، حيات اجتماعى انسان را در جامعه فراهم كند و به انسانها
علم زندگى مسالمتآميز را در جامعه، چه از نظر مادى و چه معنوى، بياموزد تا در سايه
آن، بتواند به سوى سعادت و نيكبختى حركت كند، پس امام و حاكم جامعه اسلامى بايد
دانشى فزونتر از سايرين داشته باشد و سياستمدار به كسى اطلاق ميشود كه از اوضاع
و شرايط جهانى و از روند سياستهاى متنوعى كه در جوامع سياسى مختلف به كار گرفته
ميشود، مطلع باشد.
شيخ طوسى در تبيين اين ويژگى به تحكيم ميان عقل و شريعت (وحي) و يا دين و سياست
ميپردازد و علم امام را تنها از مجراى عقل مورد تأييد قرار نميدهد، زيرا عقل عدم
تعبّد و تعهد به احكام دين را تجويز ميكند؛ بنابراين، بعد از آمدن شريعت، اين عقل
است كه تبعيت از شريعت را دستور ميدهد:
و كونه عالماً ليس ممّا يقتضيه مجرد العقل من غير استناد إلى الشرع، اذ يجب أن يكون
عالماً بجميع ما جعل اليه الحكم فيه دقيقه و جليله و ليست هذه الصفة مما يقتضيه
مجرد العقل، لأنّ العقل يجوّز أن لا نكون متعبّدين بشيء من الاحكام (23)؛ عالم بودن
امام، از مواردى نيست كه صرف عقل و بدون استناد به شرع آن را اثبات كند، زيرا واجب
است كه امام به تمامى مواردى كه حكومت و رهبرى او در راستاى آنهاست عالم باشد و
اين نكته از مواردى نيست كه عقل مستقلاً بتواند آن را دريابد، زيرا عقل، عدم تعبّد
ما به احكام را تجويز ميكند.
شيخ طوسى به شاخههاى عقل اشاره كرده و آنها را بهعنوان «سياست رعيت» و «نظارت در
مصالح مردم» مطرح ميسازد (24). با اندكى تأمل
و تعمّق در عبارتهاى شيخ، ميتوان به دو جانبه بودن حقوق و تكاليف پى برد، چنانكه
حاكم اسلامى يا امام از طرفى وظيفه دارد قانون الهى را در جامعه به اجرا گذارده و
طبق آن به سياستگذارى و يا اجراى مفاد قانون بپردازد و متخلفان را مجازات و پيروان
قانون را تشويق كند و از طرف ديگر، در مصالح و منافع آنها نظارت كامل داشته تا
چيزى از آن ضايع نشود، زيرا رهبران و رؤساى حكيم شايسته است كه در انتصابات و تعيين
مقامات كشورى، كسانى را گزينش نمايند كه از عهده نظارت و ولايت در مناطق مختلف
بهخوبى برآيند. در غير اينصورت، هرگاه بر اثر مسامحه و سهلانگارى، فرد ناصالح و
ناكارآمدى بر امور مسلط گردد جامعه را به تباهى سوق ميدهد و چنين رهبرى استحقاق
سرزنش فرهيختگان و خردمندان جامعه را دارد. شيخالطائفه وجود ويژگى دانش سياسى و
علم به تدبير امور سياسى را تنها براى امام و رهبر جامعه واجب دانسته و آن را براى
ساير مسؤولان ضرورى نميبيند (25).
4 ـ شجاعت
هر جامعه سياسى با توجه به قلمرو حكومت آن، امكان مواجهه با بحرانهاى داخلى و
خارجى را دارد و در برخى مواقع شاهد تجاوزات بيگانگان به سرزمين خود ميباشد.
اصولاً مسائلى، همچون جهاد و دفاع كه در اسلام مطرح شده و بخش عمدهاى از فقه شيعه
را به خود اختصاص داده بر همين اساس است؛ از اينرو، ضرورت دارد كه امام و رهبر از
ساير افراد شجاعت و دليرى بيشترى داشته باشد تا در برابر حوادث و جريانهاى مختلف
مقاومت كرده و ديگران را نيز به استقامت تشويق نمايد، زيرا در غير اينصورت، امام و
حاكم جامعه، خود را باخته و ملتى را به شكست و
هلاكت ميكشاند. به اعتقاد شيخ طوسى، فرض و لازم است كه امام شجاعترينِ مردمش
باشد، زيرا وى در بين آنها و مورد توجه است:
و يجب أن يكون الامام أشجع رعيته لأنه فيهم والمنظور اليه (26).
وى در تقويت سخن خود چنين استدلال ميكند كه امام، رئيس و رهبر جامعه در جهاد با
دشمنان و جريانهاى سركش ضد نظام سياسى نياز مبرمى به شجاعت دارد؛ بنابراين، ضرورى
است كه در صفت شجاعت قويترين مردم بوده و ثبات درونياش در برابر بحرانها بيشتر
از ديگران تجلّى كند:
يدلّ على ذلك أنه قد اُثبت أنه رئيس عليهم فيما يتعلق بجهاد الأعداء وحرب أهل البغى
و ذلك متعلق بالشجاعة فيجب أن يكون أقواهم حالاً فى ذلك (27).
1 ـ 3 ـ حكومت نايب و جانشين امام
شيخ طوسى براى حفظ نظام اسلامى و اجراى قوانين الهى، وجود حكومت را ضرورى ميداند.
به اعتقاد وى، در عصر غيبت امام و مبسوطاليد نبودن وى، مردم همواره در جامعه به
قدرت سياسى نياز دارند و كسانى بايد اين قدرت را بهعهده گيرند. حال اگرچه در عصر
غيبت، امام معصوم وجود دارد و همگان از وجود وى فيض ميبرند، در ظاهر بايد افرادى
كه به احكام و قواعد دين آشنا هستند، اين وظيفه را متصدى شده و به جز ويژگيهاى خاص
امام مثل عصمت، ساير خصلتهاى رهبر سياسى جامعه را داشته باشند.
به نظر نگارنده، با توجه به كاوشها و بررسيهاى انجام شده شايد شيخ طوسى به دليل
اقتران عصر خود با آغاز غيبت امام زمان و فاصله زمانى كوتاه
بين آندو، نياز چندانى به بحث درباره فقهاى شيعه و حكومتشان نديده و در همه
موارد، مباحث حكومت و سياست در جامعه (28)
، امام و ناظر بينالمسلمين (29)
، سلطان عادل (30) و
غيره را مطرح ميكند. وى بحران غيبت امام معصوم را تنها متوجه مردم دانسته كه با
عدم تمكين خود اسباب غيبت او را فراهم آوردهاند و خود نيز بايد زمينههاى ظهورش را
فراهم كنند (31). با وجود اين، شيخ طوسى در برخى مواقع پارهاى از اختيارات امام معصوم
را به فقها واگذار ميكند و براى آنان نيز صورت امكان را مطرح مينمايد كه خود
نشاندهنده عدم اطمينان وى به انجام و اعمال سياست فقها در زمان غيبت است. شيخ در
بحث قضاوت و حكم در عصر غيبت بر آن است كه امامان معصوم در مواردى كه خود تمكّن
ندارند تا مسؤوليت زعامت مردم را برعهده گيرند، اين مهم (قضاوت و حكم) را به فقهاى
شيعه تفويض نمودهاند:
و قد فوّضوا ذلك إلى فقهاء شيعتهم فى حال لا يتمكّنون فيه من تولّيه بنفوسهم (32).
شيخ طوسى پيآمد اين مطلب، نظرش را بسط داده و اجراى احكام را نيز در سيطره فقها
قرار ميدهد و آنان را مكلف ميسازد كه در صورت امكان، مجرى قوانين الهى باشند:
فمن تمكّن من انفاذ حكم أو اصلاح بين الناس أو فصل بين المختلفين فليفعل ذلك و له
بذلك الأجر والثواب (33).
از ديدگاه شيخ طوسى، هرگاه هركدام از فقهاى شيعه امكان انفاذ و اجراى احكام و يا
اصلاح بين مردم و حل و فصل مشكلات و دعاوى آنان را در خود يافته و خود را بدان عمل
توانا ديدند، بهعنوان يك تكليف و وظيفه الهى و دينى بايد بدان عمل كنند. البته طبق
نظر عموم فقهاى شيعه، اين امر به تأمين امنيت و آسودگى خيال ـ چه براى خود و چه
براى مردم ـ بستگى دارد و هرگاه كسى از فقهاى عادلى كه اين مسؤوليتها را بهعهده
گرفتهاند، اطاعت نكند و به حاكمان جور توجه نموده و به فرمان آنان تن در دهد مرتكب
گناه شده است (34).
وى در موضعى ديگر به لزوم پرداخت زكات به فقهاى شيعه در عصر غيبت فتوا ميدهد:
... فاذا عُدم السفراء بينه و بين رعيته وجب حملها إلى الفقهاء المأمونين من اهل
ولايته لأن الفقيه أعرف بموضعها ممّن لا فقه له فى ديانته (35)؛... پس هنگامى كه رسولان
بين امام معصوم (امام زمان(عج)) و بين مردم وجود نداشتند حمل و تحويل زكات به فقهاى
مأمون (عادل و متّقي) از اهل محل سكونت مكلّف واجب است، زيرا فقيه از جايگاه زكات
(مصرف و نحوه توزيع آن) نسبت به كسى كه از احكام دينش آگاهى ندارد آشناتر است.
شيخ طوسى در بحث از امام با توجه به مفهوم زعامت سياسى وى، همواره ويژگيهايى را
برميشمارد كه لازمه هر رهبر حكومت است. وى صفت عصمت را در امامان معصومى كه زعامت
دوگانه دينى و سياسى را
بهعهده دارند، ضرورى ميبيند. علاوه بر اين، ايشان با توجه به گستردگى قلمرو
اختيارات فقهاى شيعه در افتا، قضا و اجراى احكام و امور مالى در عصر غيبت، قلمرو
اختيارات فقيه جامعالشرايط را همانند امام ميشمارد، جز در مواردى كه امام معصوم
ويژگيهاى منحصر به فردى و پيآمد آن اختيارات ويژهاى دارد كه فقيه، واجد آنها
نميباشد. بر اين اساس، شيخ در آثار فقهى و كلامى خويش عبارت «نيابت عامه فقها از
امام معصوم» را نياورده ـ چنانكه در ابتداى حكومت نايب امام گفته شد ـ، تمامى
شاخصههاى نيابت عامّه را بيان كرده و به وى اختيارات حكومتى بخشيده است.
علاوه بر اينها، شيخ الطائفه در كتابِ كلامى «تمهيد الاصول» جاييكه بر يگانگى
امام و رئيس حكومت تأكيد ميكند و شرع و روايات را مستند آن قرار داده و وجه آن را
لزوم عصمت زعيم سياسى جامعه براى نجات افراد از گمراهى و هدايت آنان به سوى كمال
دانسته است، افراد غير معصوم را در صورت پذيرش زعامت سياسى، ملزم ميكند تا تحت
نظارت امام معصوم قرار گيرند. وى وضعيتى را ترسيم ميكند كه زُعَماى كشور از مركز
امامت امام معصوم دور بوده و يا دسترسى به امام معصوم نداشته باشند:
... و أن الأمراء والقضاة من قبله يتولّون عنه فى الآفاق فإنّ جميعهم يعلمون أنّ من
ورائهم إماماً فاللطف لهم حاصل فجاز أن يكونوا غير معصومين و لايتصل بهم خبر امام
مضى الا و يعرفون أن غيره قام مقامه (36).
به اعتقاد وى، فرماندهان و قضاتى كه از جانب امام معصوم در نقاط مختلف ولايت
يافتهاند، ميدانند كه امام معصومى در وراى ايشان قرار دارد و
بر آنان نظارت ميكند؛ بنابراين، لطف الهى حاصل شده است. پس جايز است كه اين
فرماندهانْ غيرمعصوم باشند و آگاهيهايى هم از سوى امام به آنان نرسد تا به فرمان
وى رفتار كنند مگر آنكه بدانند كه فرد ديگرى جاى امام ايستاده و قائم مقام وى
ميباشد.
از اين بيان شيخ، شايد بتوان چنين نتيجه گرفت كه فرماندهان و صاحبان قدرت سياسى در
جوامع اسلامى امام معصوم را نميبينند و دسترسى به وى ندارند، اما خود را در محضر
فردى مشاهده ميكنند كه قائم مقام امام بوده و بايستى همانند امام از وى اطاعت
كنند. اين افراد با توجه به قرائنى كه شيخ درباره اختيارات فقيه جامعالشرايط در
عصر غيبت مطرح ميكند، حكومت فقهاى جامعالشرايط به نيابت از امام معصوم را مستقر
خواهند ساخت.
2 ـ حكومت نامطلوب (حاكم جائر)
حكومتها در خاستگاه خود از يكديگر متفاوتاند: برخى برخاسته از خاستگاهى الهى
بوده و براساس نصوص دينى استقرار مييابند و بعضى ديگر با تغلّب و زور به حكومت
ميرسند. شيخ طوسى در مورد حكومتهاى نامطلوب و يا حكومت حاكمان جائر به بحث
پرداخته و از آنچه در صحنه خارجى رخ ميدهد، سخن به ميان آورده و وظايف مردم را در
مواجهه با آنان مشخص كرده است و آنان را با عناوينى، همچون: «المتغلِّب على أمر
المسلمين» (37)
، «سلطان الجور» (38)
و «أئمة الجور» (39) ياد ميكند. وى اين حكومتها را
(نامطلوب) به دليل عادل نبودن و عدم برخوردارى از منشاء الهى،
غيرمشروع دانسته و مسلمانى را كه با اراده و اختيار و بيهيچ شرطى با آنان همكارى
كند، در ظلم و ستم آنان شريك ميداند (40).
وى در استدلال بر بطلان حكومت ظالمان و ستمگران، به آيه «لا ينال عهدى الظالمين»
اشاره كرده و ميگويد: اگر مقصود از اين آيه تنها فرزندان حضرت ابراهيم
عليه السلام بود خداوند «لا ينال عهدى ذريتك»
ميفرمود. وى نتيجه ميگيرد هر آن كس كه معصوم نباشد و يا از امام معصوم در سيطره
بر قدرت سياسى اجازه نداشته باشد ظالم محسوب ميگردد و ستمگران حق حكومت كردن بر
مردم را ندارند (41). وى فقط در مواردى كه حفظ دين و يا حدود و مرزهاى كشورهاى اسلامى
مطرح است ـ آن هم با قصد و انگيزه اطاعت از امام معصوم ـ همراهى با حكومت جور را
جايز ميداند (42).
پاورقى:
1. همان، ص 194.
2. همان، ص 189.
3. تلخيص الشافى، ج 1، ص 78.
4. همان، ص 89.
5. الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد، ص 184.
6. همان و تلخيص الشافى، ج 1، ص 71.
7. تلخيص الشافى، ج 1، ص 71 و 89.
8. الرسائل العشر (رسالة الفرق بين النبى و الامام)، ص 112.
9. احزاب (33) آيه 6.
10. تلخيص الشافى، ج 2، ص 185.
11. الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد، ص 218.
12. همان، ص 187.
13. الرسائل العشر (رسالة فى الاعتقادات)، ص 103.
14. تلخيص الشافى، ج 1، ص 189.
15. الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد، ص 189.
16. تلخيص الشافى، ج 1، ص 132.
17. همان، ص 209.
18. الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد، ص 191، چنانكه شيخ طوسى ميگويد: «... و ذلك
أنّ كلّ هؤلاء انمّا قدّموا فى سياسة الحرب و تدبير الجيوش و هم أفضل فى ذلك ممن
قدموا عليه و إن كانوا اولئك افضل فى خصال دينيّة أودنياوية...».
19. تلخيص الشافى، ج 1، ص 240.
20. شيخ طوسى، عدة الاصول، ج 2، ص 636.
21. زيرا به دليل اعتقاد شيعه در اجماع، امام در ميان اجماعكنندگان وجود دارد و با
وجود عالم بودن امام به احكام دين، جايى براى عدم علم اجماعكنندگان باقى نميماند.
22. تلخيص الشافى، ج 1، ص246.
23. همان.
24. الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد، ص 192، چنانكه ميگويد: «و يجب ان يكون
الإمام عالماً بتدبير ما هو امام فيه من سياسة رعيته والنظر فى مصالحهم».
25. همان.
26. همان، ص 193.
27. تلخيص الشافى، ج 1، ص 274.
28. شيخ طوسى، المبسوط، ج 7، ص 186.
29. النهايه، ص 317.
30. همان، ص 367.
31. تلخيص الشافى، ج 1، ص 107.
32. النهايه، ص 301.
33. همان.
34. همان، ص 302، چنانكه تصريح ميدارد: «ومن دعا غيره الى فقيه من فقهاء اهل الحق
ليفصل بينهما فلم يجبه و آثر المضى إلى المتولّى من قبل الظالمين كان فى ذلك
متعدياً للحق مرتكباً للآثام».
35. شيخ طوسى، تهذيب الأحكام، ج4، ص90.
36. شيخ طوسى، تمهيد الاصول، ص 348.
37. المبسوط، ج 1، ص 204.
38. همان، ص 261.
39. همان، ج 2، ص 8.
40. همان، ج 4، ص 70.
41. شيخ طوسى، تبيان، ج 1، ص 449.
42. النهايه، ص 290.