منابع اهل سنّت و شفابخشىِ زمزم
دارقطنى و حاكم، از قول ابن عباس و او از پيامبر(صلى الله عليه وآله)روايت كرده
اند كه فرمود:
«ماءُ زَمْزَم لِما شُرب لَه، اِن شَربته تَسْتَشفي شَفاكَ الله به، واِن
شَربتَه لشَبعَك أشبعَك الله به، وانِ شَربته لِقَطْع ظَمأِك قَطَعَه، وهِيَ
هَزْمَةُ جَبْريل و سُقياالله اسماعيل».
«آب زمزم براى هر مقصدى است كه نوشيده شود، اگر به قصد استشفا بنوشى خدايت شفا
دهد. اگر براى رفع گرسنگى بنوشى خدايت سير گرداند و اگر براى رفع تشنگى بنوشى آن را
رفع كند و زمزم اثر ضربت پاى جبريل و آبى است كه خداوند براى اسماعيل پديد آورد.»
همچنين فاكهى در اخبار مكّه از جابر و او از پيامبر(صلى الله عليه وآله)نقل كرده كه
فرمود:
«مَاءُ زَمْزَمَ شِفَاءٌ لِمَا شُرِبَ لَهُ».
«آب زمزم براى هر چيزى كه به نيّت آن بنوشند سودمند است.» فاكهى همچنين از قول
ابوذر آورده است كه گفت: براى نخستين بار كه در كنار كعبه و زير پرده بيت، خدمت
پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيدم و بر آن حضرت سلام كردم، آن حضرت پرسيدند كيستى؟
گفتم: مردى از بنى غفار، آنگاه دست بر سر نهاده فرمود: چندى است در اينجا هستى؟
گفتم بيش از ده روز. پرسيدند: خوراكت چيست؟ عرض كردم: بجز آب زمزم خوراكى نداشته ام
و چنانكه ملاحظه مى كنيد شكم من فربه شده است.» پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود:
«إنَّها طَعَامُ طُعْم وَشِفَاءُ سُقْم».
و نيز از ابن عبّاس نقل كرده كه گفت: «طَعَامٌ مِنَ الطُّعْمِ وَشِفَاءٌ مِنَ
السُّقْمِ».
از قول عايشه هم آورده كه گفت: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آب زمزم را در ظرف
ها و مشك ها حمل مى كرد و بر بدن بيماران مى پاشيد و به آنها مى نوشانيد.»
سيره نبوى و آب زمزم
بررسى سيره نبوى نيز حكايت از آن دارد كه به آب زمزم تبرّك مى جستند و از آن
براى درمان بيماران استفاده مى كردند. و اين براى مسلمانان ديگر سرمشق بوده است.
فاكهى از قول حبيب آورده كه گفت به عطا گفتم: «من از آب زمزم برمى دارم. به نظر
تو چطور است؟ پاسخ داد: بله، مانعى ندارد، همانا پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)
اين آب را در شيشه مى كرد و با آن آب كه به عجوه (نوعى خرما) آميخته بود، كام حسن و
حسين(عليهما السلام) را مى گشود و تبرك مى نمود.» نامبرده همچنين در اخبار مكّه از
قول انس بن مالك آورده است كه روزى پيامبر در دوران كودكى اش با كودكان سرگرم بازى
بود كه جبرئيل آمد و او را گرفت و درون سينه و قلب وى را با آب زمزم شست و شو داد و
آنگاه به جاى اوّل برگرداند...
و نيز از قول انس بن مالك آورده كه گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:
«آن شب كه مرا از مسجدالحرام به معراج بردند، سه تن آمدند و مرا نزد زمزم بردند
و جبرئيل درون سينه و قلب مرا با آب زمزم شست.» شيخ صدوق از محدّثان بزرگ شيعه در
«علل الشرائع» روايت كرده كه در سفر حجّة الوداع، همينكه پيامبر خدا به مكّه آمدند،
طواف خانه كردند و دو ركعت نماز نزد مقام ابراهيم گزاردند و استلام حجر نمودند،
آنگاه به سوى زمزم رفته و از آن نوشيدند و فرمودند: «اگر براى امّت من موجب مشقّت
نمى شد يك دلو يا دو دلو از آن مى كشيدم.» اين حديث از استحباب كشيدن آب زمزم حكايت
دارد، امّا به لحاظ اينكه ازدحام جمعيت و هجوم مردم موجب مشقّت مى شود، رسول خدا از
آن خوددارى كرده اند كه عمل آن حضرت سنّت نشود.
ازرقى نيز از على(عليه السلام) نقل كرده كه پيامبر از آب زمزم طلبيدند و با آن
وضو گرفتند.
محدّث نورى در مستدرك با ذكر سند از على(عليه السلام) نقل كرده كه رسول خدا(صلى
الله عليه وآله)فرمود:
«خَيْرُ مَاء عَلَى وَجْهِ اْلأَرْضِ مَاءُ زَمْزَمَ»;(125) «آب زمزم
بهترين آبى است كه در زمين جوشيده است.» و نيز آورده كه حسن و حسين(عليهما
السلام)پس از طواف خانه كعبه به هنگام عصر و در حالى كه ايستاده بودند، از آب زمزم
آشاميدند.»
بركات و آثار معنوى زمزم
در برخى روايات ا ز تأثيرات معنوى آب زمزم و رابطه آن با ايمان و اخلاص سخن به
ميان آمده است; چنانكه از دعاى مأثور هنگام آشاميدن استفاده مى شود: «أللّهمَّ
اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً...» و نيز عموم: «شفاءٌ مِنْ كلّ داء وَ سُقْم» و امثال
آن.
علاوه بر اينها، روايات ديگرى نيز با صراحت بيشتر در اين خصوص سخن گفته است.
فاكهى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) آورده كه فرمود:
«النَظَر اِلى زَمزم عِبادَةٌ وهِيَ تَحُطّ الخَطايا»;
«نگاه كردن به زمزم عبادت است و گناهان را محو مى كند.» البته اينگونه روايات،
مطلق نيست بلكه شرايط خاص خود را دارد; همانگونه كه در احاديث آمده، نظر كردن به
كعبه عبادت است. بديهى است اين براى كسانى است كه با ايمان و خلوص و عمل صالح به
كعبه يا زمزم يا ساير شعائر و مشاعر بنگرند و از آن بهره معنوى گيرند.
و نيز ياقوت حموى از ابن عباس و او از سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آورده
كه فرمود:
«التَضَلُّع في ماءِ زَمْزَم بَرائَةٌ مِنْ النِّفاقِ وماءُ زمزم لِما شُرِبَ
له».
«سير نوشيدن از آب زمزم سبب دورى از نفاق است، آب زمزم را براى هر مقصدى كه
بنوشند سودمند است.»
هديه آوردن آب زمزم
با توجّه به آثار و بركات زمزم است كه در روايات به آوردن و هديه دادنِ آن توصيه
شده و از سيره نبوى براى آن شاهد آورده اند. در اين باره از كتاب هاى شيعه و سنى مى
توان شواهدى آورد. بنا به نقل علاّمه مجلسى در بحار الأنوار، امام صادق(عليه
السلام)از پدر گرامى خود حضرت باقرالعلوم(عليه السلام) نقل كرده هنگامى كه
پيامبر(صلى الله عليه وآله)در مدينه بودند، مى خواستند كه براى حضرتش آب زمزم هديه
بياورند; «أبي عبدالله عن أبيه انّ النّبى(صلى الله عليه وآله)يَسْتَهْدِي مَاءَ
زَمْزَمَ وَ هُوَ بِالْمَدِينَةِ»(129)» فاكهى نيز در اخبار مكّه آورده
است كه: «پيامبر خدا پيكى نزد سهيل بن عمرو فرستادند و از او خواستند كه آب زمزم را
براى ايشان بفرستد و او بر يك يا دو شتر آب كش ظرف هاى آب حمل نمود و براى آن حضرت
فرستاد.» حكيم ترمذى در اين باره سخنى دارد كه خلاصهآن چنين است: «اگر آب زمزم را
براى رفع گرسنگى وتشنگى، شفاى بيمارى، سوء خلق، تنگى سينه، تاريكى دل، بى نيازى
نفس، حوائج ديگر، رفع گرفتارى و ناملايمات و جلب نصرت الهى و يا هر يك از ابواب خير
و صلاح بنوشند، به خواسته هاى خود برسند; چرا كه خداوند آب زمزم را از بهشت خود به
عنوان فرياد رسى (براى هاجر و اسماعيل) فرستاده است.»
سنّت تبرّك و استشفا به زمزم در سيره مسلمانان
با توجّه بدانچه گذشت، سيره مسلمانان و زائران بيت الله اين بوده كه از آب زمزم
بنوشند و بر بدن بپاشند و بدان تبرّك جويند و استشفا نمايند و اين سنّت در ميان
مسلمانانِ هر عصر استمرار داشته و اكنون نيز ادامه دارد. زائرى نيست كه به
مسجدالحرام بيايد و از زمزم ننوشد و كمتر كسى است كه از حجّ بر گردد و آب زمزم
سوغات نياورد.
آثار اين تبرك و استشفا، هنوز هم نقل مجالس و نقل كتاب ها و مورد توجّه بزرگان
بوده است و مؤلفان نيز به بيان مواردى از آن پرداخته اند. يكى از نويسندگان در كتاب
خود موسوم به «معجزات الشفاء بماء زمزم» به بيان مواردى پرداخته كه بيمارانى چند به
بركت زمزم از بيمارى هاى صعب العلاج شفا يافته اند و آنگاه به تحليل اين مطلب
پرداخته ومى افزايد: نبايد اينگونه موارد را از ديد علمى رد كرد; زيرا خداوندى كه
در داروها شفا قرار داده، همو قادر است در آب زمزم اثر شفابخش قرار دهد.
در اينجا گزيده اى از مباحث اين كتاب را مى آوريم:
راز شفا بخشىِ زمزم
شارع حكيم، ما را موظّف كرده كه به هنگام درد در جستجوى دوا و درمان باشيم. حضرت
مصطفى(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:
«لِكلّ داء دواءٌ فاذا اُصِيبَ دَواءُ الدّاء بَرأَ باِذن الله عزّوجلّ».
هر دردى را دارويى است كه چون بدان دسترسى باشد به اراده خداى بزرگ شفا يابد.»
احمد حنبل، از اسامة بن شرك روايت كرده كه گفت: در محضر پيامبر(صلى الله عليه
وآله)بوديم. گروهى از اعراب آمدند و گفتند: اى رسول خدا، آيا ما به مداواى بيمارى
ها اقدام كنيم؟ حضرت فرمود:
«آرى، اى بندگان خدا، مداوا كنيد; زيرا خداى ـ عزّوجلّ ـ دردى نيافريده مگر آنكه
براى آن دوايى قرار داده است، جز يك درد. پرسيدند: آن درد چيست؟ فرمود: پيرى.»
البته «امر به مداوا» با «توكّل» منافاتى ندارد، همانگونه كه برطرف ساختن گرسنگى
وتشنگى وگرما وسرما با وسائل مخصوصِ خود منافىِ توكّل نيست. ابن قيم جوزى گويد:
«توحيد كامل نمى شود مگر با مباشرت اسبابى كه خداوند آنها را مقتضى براى مسبّبات
آن ـ با همان قدر و منزلت ـ قرار داده است وتعطيل اين اسباب مخلّ توكّل است;
همانگونه كه در اراده و حكمت خلل آفرين است و شايد برخى تصوّر كنند كه در پى اسباب
و عوامل نرفتن، بر قدرت توكّل مى افزايد، در حالى كه چنين نيست و ترك اسباب از روى
عجز، منافى توكّل است كه حقيقت آن اعتماد نمودن قلب به خدا براى دستيابى به چيزى
است كه در امر دين و دنيا بنده را سودمند باشد و آنچه را در دنيا و دين زيانبار است
دفع كند و با چنين اعتمادى بايد در پى اسباب و عوامل رفت وگرنه حكمت وشريعت را
تعطيل كرده است، پس نبايد يك بنده، ناتوانىِ خود را به حساب توكّل بگذارد و توكّل
خود را عامل عجز و ناتوانى قرار دهد. با اينكه پيامبر خدا به ما خبر داده كه هر
دردى را درمانى است و اين طبيب است كه در تشخيص درد و درمان خطا مى كند. لذا آن
حضرت مى فرمايد: خداوند بزرگ دردى نفرستاده مگر آنكه براى آن دوايى قرار داده است،
آنكه دانست دانست و آنكه ندانست ندانست.» ابن قيّم مى افزايد:
«برخى داروهاست كه دردها را درمان مى كند ولى عقل بزرگان اطبا به آنها نرسيده و
دانش آنها و تجربه ايشان و معيارهاى آنان بدان دست نيافته است; اينها عبارتند از:
داروهاى قلبى، روانى، قوت قلب، اعتماد به خدا، توكّل بر او، تضرّع به آستانه حق،
التماس و التجا به محضر او، دعا، توبه واستغفار، صدقه و كمك به دردمندان و گرفتاران
و... داروهايى كه امّت ها با وجود اختلاف در دين وملّت، آنها را تجربه كرده اند و
اثر آن را در بهبودى از بيمارى ها ديده اند در حالى كه دانش و تجربه و معيار
داناترين پزشكان به آن دسترسى ندارد.
ولى ما و امثال ما موارد بسيارى از اين امور را تجربه كرده ايم و ديده ايم. اين
داروهاى معنوى كارى از پيش مى برد كه از داروهاى طبيعى ساخته نيست. و داروهاى طبيعى
در برابر آنها مانند داروهاى سنّتى در نظر اطبا است! و اين امور به مقتضاى حكمت
الهى و قانونى است كه در جهان جارى ساخته و از حكمت و قانون خارج نيست، چيزى كه هست
در نظام علّت ها، علل و اسباب متنوّع اند كه بايد شناخته شوند. هنگامى كه قلب با
آفريدگار جهان رابطه برقرار مى كند، آفريدگارى كه خالق داروها و مدبّر طبيعت و
هدايتگر آن در جهت اراده و خواسته خود مى باشد، همان آفريدگار رداروهاى ديگرى است
كه دلهاى مهجور و بريده از حق بدان دسترسى ندارند.
از نظر علمى به اثبات رسيده كه هرگاه روح ها نيرومند گردند و نفس و طبع قوى
باشند، مى توانند با درد مقابله كنند و بر آن پيروز آيند، حال چگونه مى توان انكار
كرد كه نفس و طبع توانمند باشند و با تقرّب به خداوند و انس با او و محبّت او و
لذّت ذكرش شادمان گردند و با تمام قوا به او رو آورند و با تمركز از او يارى جويند
و بر او توكّل كنند و اين سرمايه هاى معنوى، كارآيى بيشترى از داروهاى طبيعى نداشته
باشند، به گونه اى كه درد را به كلّى برطرف سازند؟!
اين حقيقت را كسى جز مردم جاهل و محجوب از نور حقيقت و تيره دل و دور افتاده از
خداوند و حقيقت انسانيّت، منكر نمى شوند.» مؤلّف كتاب «معجزات الشفاء بماء زمزم»
همچنين مى نويسد:
«امّا درباره آب زمزم بايد گفت: موارد بسيارى است كه دانش پزشكى حيرت زده و
درمانده است و گاه نااميد از درك رمز و راز آن; مواردى كه شفاى بيمار جز با آب زمزم
نبوده است. در اينجا به ذكر برخى مى پردازيم كه براى ما با صدق عقيده به اثبات
رسيده و كسانى با نيّت استشفا از آب زمزم نوشيده اند و خداوند آنان را شفا داده است
و داستان خود را باز مى گويند و تجربه شخصىِ خود را در اين اعجاز و اثر بخشى، مورد
تأكيد قرار مى دهند.»
آب زمزم و شفا از سرطان
نويسنده كتاب پيشگفته دو مورد از مشاهدات شخصى خود را آورده كه به ذكر يك مورد
آن بسنده مى كنيم. او مى نويسد:
«... دوّمين مورد، تجربه شخصى است كه يك خانم اهل مغرب در كتاب خود به نام «خدا
را فراموش نكن» آورده و مجله عربى در شماره 147 و نيز «المسلمون» (در شماره 24 خود
در مورّخ 25 شوّال 1405هـ مطابق با 6/12/1985م.) منتشر كرده است. «دكتر مهدى بن
عبود» درمقدّمه اين كتاب مى نويسد: اين پديده پزشكى دل ها را انبساط مى دهد و ديده
ها را نور مى بخشد; براى آنان كه عقل سالم و انديشه معتدل دارند و در گذشته نمونه
هايى داشته و در آينده نيز خواهد داشت. در حقيقت انسان در گنجينه وجود خويش داراى
قدرت حياتى و روحى است كه به واسطه آن از عالم غيب كه در قبضه قدرت الهى است مدد مى
گيرد و جهان غيب از عالم طبيعت گسترده تر است.
امّا اصل داستان اينگونه است كه: خانم «ليلى حلو» به شدّت بيمار شد و پزشكان در
معالجه او درمانده شدند و داروها نتوانست آلام او را تخفيف دهد. تشخيص پزشكى در
پاريس اين خبر وحشتناك را به بيمار داد كه با كمال تأسّف سرطان در تمام سينه اش
چنگال افكنده و بيش از سه ماه زنده نخواهد بود و اين سرطان لعنتى علاج ندارد! خانم
ليلى حلو باشنيدن اين خبر، از زندگى نااميد شد و خود را براى وداع با اقوام و
انتظار مرگ مهيّا ساخت.
عزيمت به بيت الله الحرام:
او پيش از اينكه به مغرب بازگردد، به پيشنهاد شوهرش تصميم گرفت براى عمره مفرده
رهسپار مكّه شود. اين خانم مى گويد: در كنار خانه خدا معتكف شدم پيوسته از آب زمزم
نوشيدم و به يك قرص نان و يك عدد تخم مرغ در روز قناعت كردم و به تلاوت قرآن و دعا
پرداختم. چهار روز گذشت و من روز را از شب نمى شناختم قرآن كريم را از اول تا آخر
خواندم. سجده هاى طولانى داشتم و از اينكه در گذشته پاره اى از فرايض و اعمال نيك
را ضايع كرده بودم با سوز و گداز گريه ها كردم...
او ادامه مى دهد: پس از چند روز ديدم لكه هاى قرمز كه بدن مرا دگرگون كرده بود،
به تدريج برطرف شد احساس كردم كه ديگر بيمارى ندارم! تصميم گرفتم به پاريس برگردم و
با پزشكان مشورت كنم و اين كار را كردم. پزشكان كه چندين نوبت بيمارى مرا قطعى
يافته بودند، مات و مبهوت شده و اين پيش آمد شگفت را باور نمى كردند! چند روز قبل
گفته بودند سرطان در تمام سينه رخنه كرده اما امروز مى گويند اثرى از آن نمى بينند!
چه حادثه شگفتى رخ داده است؟! خانم پزشكان را در شگفتى و حيرت رها مى سازد و به
مغرب رهسپار مى شود و ماجراى بهبودى خود از سرطان، به بركت آب زمزم را شرح مى دهد.
در مغرب بار ديگر بيمارى به سراغ خانم ليلى حلو مى آيد، او بار ديگر به
بيمارستان مى رود و عمل جراحى روى او انجام مى شود و شيمى درمانى مى كند كه عوارض
نامطلوبى روى بدن دارد. موهاى سر مى ريزد و برچانه او مو مى رويد! جسمش لاغر مى شود
و همه انتظار مرگ او را مى كشند اما معجزه اى ديگر رخ مى دهد! خانم ليلى حلو مى
گويد: «در خواب نورى ديدم كه چشمان مرا خيره كرد. با مشاهده آن نور يقين كردم كه
رسول خدا است و به يارى من آمده است.
داستان بيمارى و سردرد خود را با آن حضرت گفتم و عرضه داشتم كه مشتاق ديدار او
بودم و او با توجّه تمام به سخنانم گوش مى داد تا حرف من تمام شد. آنگاه دست مبارك
خود را آورد و از چپ به راست بر سر من كشيد و مرا امر به صبر كرد و گفت: جز خير تو
را نرسيده است، سپس بر من زد كه از خواب بيدار شدم و اثر دست مبارك پيامبر را بر سر
خود كه مويى نداشت احساس مى كردم و گويى اين اندرز حضرتش را مى شنيدم كه با مهربانى
و محبّت مى فرمود: پريشان و نگران نباش، صبر كن كه سوگند به خدا جز خير تو را نرسد.
خانم ليلى حلو سلامت خود را باز يافت و آثار سرطان به كلّى برطرف شد. او در
پايان سرگذشت خود مى نويسد: «در اينجا يك نيروى پنهانى است كه عقل و خرد انسان ها
به ژرفاى آن نمى رسد و آن قدرت خداوند است و اطمينان مى دهد كه با اين قدرت تو را
همراهى مى كند به زندگى خود اميدوار باش چرا كه خدا با تو است و درهاى آسمانبه روى
تو باز است تا تو با خدايى و او را فرمان مى برى، پس خدا را فراموش نكن!
ردّ شبهات در خواص آب زمزم
«خواص آب زمزم» به بحث در مورد فوايد آب زمزم پرداخته و ضمن طرح پاره اى شبهات
از سوى برخى نويسندگان، در مقام پاسخگويى برمى آيد و مى نويسد: از آنچه گذشت مى
توان اذعان كرد كه آب زمزم داراى فضيلت و فوايدى است. طعام خوردن و شفاى بيمارى
است; چنانكه احاديث صحيح و اخبار متعدّد به نقل بسيارى از صحابه و علماى اسلام
دلالت دارد و تجارب و آزمايشها آن را تأييد نموده و تحليل شيميايى آن را به اثبات
رسانده است و پس از اينهمه آثار، براى هيچ مسلمانى جاى شك و ترديد باقى نمى ماند.»
آنگاهنويسنده سخنى را از كردى(137) نقل كرده كه به نقل گفتار كسانى كه
از وجود مواد ميكربى در آب زمزم سخن گفته اند پرداخته مى نويسد: برخى پزشكانِ زمان
ما گفته اند: ضمن تجزيه آب زمزم به اين نتيجه رسيده اند كه در آن برخى عناصر ميكربى
يافته اند; عناصرى كه موجب پاره اى بيمارى ها مى شود! اين عناصر به وسيله سيل ها و
باران ها و نفوذ رطوبت منازل مجاور به داخل چاه راه مى يابد و لذا براى نوشيدن
مناسب نيست. سپس در ردّ اين سخنان مى گويد:
1 ـ آب زمزم را جبرئيل به امر پروردگار براى اسماعيل فرزند ابراهيم پديد آورد و
چهار هزار سال بر اين چشمه در ميان صحراى بى آب و علف مى گذرد..
2 ـ اين آب از زير خانه كعبه معظّمه، خانه محترم خداوند مى جوشد و نيز از سوى
صفا و مروه كه از مشاعر بزرگ الهى مى باشند.
3 ـ پيامبر با حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) پس از هجرت از مكّه به مدينه،
همواره از ديگران مى خواستند كه از اين آب برايش هديه ببرند.
4 ـ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ترغيب مى كرد كه مردم از اين آب بنوشند و
سيراب شوند.
5 ـ از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) درباره آب زمزم رواياتى رسيده است: از
جمله اينكه:
ـ «ماءُ زَمْزَم لِما شُرِبَ لَه...».
«آب زمزم براى هر مقصدى كه بنوشند سودمند است اگر به قصد شفا باشد شفا يابد و
اگر به وسيله آن، از شرور به خدا پناه برند، خدا پناه دهد و اگر براى رفع تشنگى
بنوشند سيراب شوند و اگر براى رفع گرسنگى بنوشند سير گردند. اين آب اثر ضربت جبرئيل
و آبشخور اسماعيل است.» ـ «ماءُ زَمْزَمْ شِفاء كُلّ داء».
ـ «سيراب شدن از آب زمزم، نفاق را از ميان مى برد.» ـ «فرق ما با منافقان اين
است كه آنها از آب زمزم سير ننوشند.» 6 ـ جبرئيل سينه مبارك پيامبر را با آب زمزم
شست و شو داد.
7 ـ از آب زمزم، پيامبران برگزيده خدا و عالمان عامل، ائمه ابرار و صاحبان سرّ و
هدايت نوشيدند و همه مؤمنان تا قيامت، با ايمان و يقين و صدق و اخلاق از همان دلو و
از خود چاه مى نوشند و آن را شيرين تر و صافى تر ولذت بخش تر از هر آب مى دانند و
شگفت آنكه آب زمزم با اينكه به رنگ همه آب هاى دنياست، امّا طعم آن لذيذ و گواراست;
آبى كه اينهمه ويژگى دارد چگونه (به گفته اطبا) از مواد ميكربى تأثير پذيرد؟ آيا
اين مواد و ميكرب ها در زمان ما پيدا شده و يا در گذشته نيز وجود داشته است؟ از
قديم ترين ادوار نشنيده ايم كه كسى از آب زمزم نوشيده باشد و بيمار گردد. به عكس از
دير باز مى شنويم كه بسيارى از مؤمنان به خدا و رسول، از آب زمزم به نيّت شفا يا به
قصد توبه و توفيق و كسب علم وفهم يا به نيّت رفع اندوه و غم نوشيده اند و به خواسته
هاى خود رسيده اند. در زمان ما نيز مردم مكّه و ديگران مى نوشند و به مقاصد خود مى
رسند كه داستان اينان در كتب و روايات به ثبت رسيده و كسى انكارش نمى كند جز آنان
كه به امر دين نادان و جاهل و يا اهل عنادند و به غيب ايمان ندارند و بر محور
مادّيات مى انديشند.
ما معتقديم به فرض آنكه مواد ميكربى از طريق سيل يا باران به زمزم راه يابد يا
كسى با شيشه اى درون چاه بريزد، با قدرت خداى يگانه تأثير آن خنثى مى شود، حتّى اگر
اين ميكرب ها و مواد، به چشم نيز ديده شوند!
علاوه بر اين، چاه زمزم در سال هاى اخير، از هر زمان ديگر بيشتر حفاظت و مراقبت
مى شود. اين چاه در قرون اوّليه، كه به چند هزار سال مى رسد، در وسط بيابان قرار
داشت و اعراب بدوى با گروه هاى مختلف از نظر نظافت بدن و لباس، از آن آب برمى
داشتند و همراه دام و احشام خود در آن وارد مى شدند، آيا در اخبار و تواريخ شنيده
شد كه آنها يا احشام آنها به جهت نوشيدن آب زمزم به بيمارى هاى عفونى مبتلا شده
باشند؟! نه، به خدا هرگز چنين چيزى شنيده نشده بلكه عكس آن; يعنى سير شدن و
شفايافتن نقل گرديده است.
«كردى» در بخش ديگرى از كتاب خود مى نويسد:
«در سال 1376هـ . آب زمزم مقدارى شور و سنگين بود و سبب آن معلوم نبود. هنگامى
كه دولت سعودى تصميم گرفت مسجد الحرام را توسعه دهد و خانه هاى اطراف را، كه در سمت
مسعى قرار داشتند تخريب كرد و سپس در سال 1375هـ . ساختمان محوّطه، از مروه تا صفا
و بلكه بالاتر از آن، تا باب الوداع را پى ريزى كرد، به گونه اى كه به طور كلّى
رابطه اين قسمت از مسجد الحرام ـ با حفر پايه هاى ساختمان و پى ريزى، با عمق زياد ـ
با منازل قديمى اطراف و آثار آنها قطع گرديد كه در نتيجه آب زمزم به نحو بسيار
محسوس، شيرين و زلال شد.
كردى در ادامه مى افزايد: البته آب زمزم كمى لب شور است و بهتر آن است بگوييم آب
زمزم داراى طعم خاص است كه با آبهاى ديگر دنيا فرق دارد; لذا هر كس سابقه نوشيدن آن
را داشته باشد، خيلى زود آن را از آبهاى ديگر امتياز مى دهد هر چند سالها بر آن
گذشته باشد.
حقيقت آن است كه توصيف مزه آن دشوار است، كمى مايل به شورى است نه شورِ زننده
بلكه مطلوب و براى مؤمنان دلنشين. و شايد يك راز الهى در اين امر باشد. لذا عباس بن
عبدالمطلب از آب زمزم به «شراب الأبرار» تعبير مى كند و شايد اين لب شور بودن براى
كسانى كه ايمانشان سست است موجب شود كه ناگوار آيد و نتوانند بنوشند و از بركت
شفابخشى آن محروم گردند. از اين رو پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: نشانه اى
كه ميان ما و منافقان وجود دارد، اين است كه آنها از آب زمزم سير نمى نوشند.»
تحليلى از شفا بخشىِ زمزم
چنانكه ملاحظه كرديم، در روايات بسيارى، از پيامبر و ائمه معصوم(عليهم السلام) و
نيز سخنان بزرگان و راويان، از شفابخشى آب زمزم سخن گفته شده و كتب شيعه و سنّى آن
را به ثبت رسانيده است. كه به عنوان دليل نقلى و تعبّد و التزام به كلام معصوم
پذيرفته شده و از اين بابت جاى سخن نيست.
با اين حال امكان دارد پاره اى اشخاص در صدد باشند به رمز و راز اين موضوع پى
ببرند و در اينجا پرسشهايى را مطرح كنند; از جمله اينكه: چگونه آب مى تواند خاصيت
دارويى داشته باشد؟ اين آب چه ويژگى دارد؟ اگر قرار باشد براى شفاى بيماران از آب
زمزم استفاده شود پس به دارو و درمان چه نيازى هست؟ و آيا كسانى كه از آب زمزم
نوشيده اند واقعاً شفا يافته اند؟ آيا شرايط ويژه اى براى اين امر وجود دارد و اين
شرايط كدامند؟ و پرسش هايى از اين دست... در پاسخ به اينگونه پرسش ها كه اختصاص به
زمزم هم ندارد و موارد ديگرى چون تربت سيدالشهدا حسين بن على(عليهما السلام) را نيز
شامل است، به علاوه خواصى كه براى آيات قرآن يا ادعيه و تبرك و توسل براى بهبودى از
بيمارى رسيده است به نوعى مى تواند مورد اينگونه پرسشها باشد كه هيچيك از اينها با
دانش تجربى پزشكى و علل و اسباب ظاهرى و طبيعى، كه بشر بدان دست يافته است، وفق نمى
دهد. بنابراين بايد به كاوش و تحقيق از راز معنوى موارد ياد شده پرداخت، چيزى كه
فراتر از دانش پزشكى و آثار طبيعى دارو و درمان معمولى است.
با توجّه به چند نكته مهمّ كه ذيلا از نظر مى گذرد، مى توان به سؤال هاى بالا
پاسخ داد: نخست اينكه: از نگاه موحّدان و مؤمنان، زمام همه امور عالم و سرنوشت
آدميان به دست قدرت بى چون الهى است. اوست كه زنده مى كند و مى ميراند وكوچكترين
فعاليت هاى حياتى بشر چون سلامت و بيمارى و... را در قبضه اراده و قدرت خود دارد.
با اين توصيف هر چيزى كه خاصّيت شفابخشى دارد، به طور قطع، بايد مورد تعلق مشيت و
اراده او باشد و علل و اسباب نيز تحت اراده او مؤثّر است وگرنه به مثل معروف در
گفته مولوى:
از قضا سركنگبين صفرا فزود |
|
روغن بادام خشكى مى نمود
|
اگر اراده الهى نباشد فراورده هاى دانشِ پزشكى نيز خاصيت شفابخشى خودراازدست مى
دهد و هرگاه خداوند اراده كند كسى بميرد تمام اطباى عالم و داروهاى پيشرفته نتوانند
كارى انجام دهند. پس اين اراده اوست كه همراه با اين وسايل و ابزار و دارو و درمان
در نهايت مؤثر و كارساز است و اين امر با استفاده از ابزار و عوامل طبيعى در تضادّ
نيست بلكه درست در رأس عمود سلسله علل و اسباب و در طول عوامل و ما فوق همه آنها
قرار دارد و نه در عرض آنها كه تزاحمى ميان عوامل مادى و معنوى پديد آيد. اين همان
توحيد افعالى است كه در كلّ نظام آفريش جارى و سارى است. و تجربه نيز همين را به
اثبات مى رساند.
قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم در مقام محاجّه با منكران چنين حكايت مى كند: {
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ}(140).
«و چون بيمار شوم همو مرا شفا دهد.» با اين حال خداوند اسباب و عللى را براى
تنفيذ اراده خود در جهان خلقت قرارداده كه در آيات قرآنى بدان اشاره شده است. يك جا
از شفا بخشى قرآن سخن مى گويد: { وَنُنَزِّلُ مِنْ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ
وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاَّ خَسَار}.
«از قرآن چيزى فرو فرستيم كه براى مؤمنان شفا و رحمت باشد و ستمكاران را جز
خسران نيفزايد.» شايد بتوان گفت: شفاى مذكور در آيه كريمه، به لحاظ خط سير معنوى
قرآن و به قرينه آيات 57 سوره يونس و 44 سوره فصّلت، بيشتر ناظر به شفاى معنوى و
بهبودى از بيمارى هاى اعتقادى و روحى است، امّا اين احتمال نمى تواند شفابخشى طبيعى
آيات را نفى كند و بسا عموم آيه آن را در برگيرد و دليل قاطعى بر اختصاص آن به آلام
روحى و عقيدتى وجود ندارد.
نتيجه آنكه: قرآن جنبه شفابخشى دارد; از آلام روحى و آلام جسمانى، چنانكه بسيارى
از اولياى خدا با خواندن همين آيه به درمان دردها پرداخته اند. حال اين مطلب با
كداميك از موازين علوم تجربى وفق مى دهد؟ جاى سؤال است. پس بايد به سراغ عامل و
تأثير معنوى در اين موضوع رفت كه در اين صورت هيچ مانع عقلى يا عادى وجود ندارد كه
قرآن در بيمارى هاى طبيعى نيز شفابخش باشد البته با شرايط و ضوابط خاصّ خود.
همين مطلب را مى توان به تربت امام حسين(عليه السلام) و آب زمزم به لحاظِ قداستى
كه دارند، گسترش داد.
كه اين به طور قطع، شفاى جسمانى است و خداوندى كه شفابخشى را در عسل كه محصول گل
و گياه طبيعت است قرار مى دهد، همو قادر است در هر عنصر مادّى يغير مادّى كه بخواهد
اين خاصيّت و تأثير را قرار دهد،حتّى آب يا خاك مخصوص كه مورد عنايت او قرار گرفته
است. و بدين ترتيب همانگونه كه عسل شفابخش است، زمزم و تربت نيز شفا بخش مى گردند.
با فرايند و نظامديگر كه از ديد ما پنهان است و براى ما كشف نشده،منشأ اصلى آن
اراده خداوندى است كه هر چه را ارادهكند با علل و اسباب خاصّ، كه خود مى داند، بى
چون وچرا تحقّق پذيرد; { إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ
لَهُكُنْ فَيَكُونُ}(143) و اراده بشر و عوامل طبيعى نيز بدونتعلّق مشيت
او بى تأثير است; { وَمَا تَشَاءُونَ إِلاَّ أَنْيَشَاءَ اللهُ}.
بنابر اين سبب ساز و سبب سوز جز او نيست.
پاسخ به بخش ديگر پرسش
در سؤال آمد كه اگر آب زمزم شفابخش است پس بايد همه دردها را درمان كند و نيازى
به دارو و درمان نباشد! كه در پاسخ مى گوييم: شفابخشى زمزم يا تربت به معناى تعطيل
دارو و درمان نيست، همانگونه كه تضادى با آن ندارد و آب و تربت مى توانند به عنوان
بخشى از علّت، مؤثر باشند. علاوه بر اين، هرگز كسى مدّعى نشده است در كلّيه موارد و
تحت هر شرايطى زمزم و تربت و هر داروى ديگرى شفا بخشند بلكه مقصود اصلى مؤثر بودن
اينهاست به عنوان جزئى از علّت يا عامل مقتضى، آنهم با شرايط خاصّ خود كه عمده آن
تعلّق ارادهخداوند است. همچنانكه ايمان و اعتقاد و قصد خالص داشتن نيز در اين امر
تأثير فراوان دارد. و براى افرادبى اعتقاد اثر معكوس مى بخشد { وَلا يَزِيدُ
الظّالِمِينَ إلاّ خَسار}.
توضيح آنكه: هر گاه كسى از روى عقيده خالص و با اتّكال به خداوند، آب زمزم را
براى درمان هر دردىبنوشد و از خدا شفا طلبد، اگر حكمت الهى ايجاب كنداجمالا به
مقصود نائل آيد و چنانكه در ادعيه آمده كه هنگام نوشيدن بگويد:
«اَللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نَافِعاً وَ رِزْقاً وَاسِعاً وَ شِفَاءً مِنْ
كُلِّ دَاء وَ سُقْم»;
«بار خدايا! آن را علم نافع و روزى فراخ و شفاى هر درد و بيمارى قرار ده.» و
چنانكه ملاحظه مى كنيم از خدا خواسته مى شود كه آن را نافع و شفابخش قرار دهد و
مفهوم آن اين است كه اگر او اراده چنين چيزى را نكند مثمر ثمر نخواهد بود. بنابر
اين، نكته هاى متعدّدى در اينگونه امور وجود دارد;
چون اراده و مشيّت الهى، اقتضاى حكمت و مصلحت، خلوص نيّت و... كه هر گاه يكى از
اينها خلل پذيرد مقصود حاصل نگردد و بدين ترتيب نبايد انتظار داشت در هر مورد و
براى هر كس و تحت هر شرايطى آب زمزم يا تربت امام حسين(عليه السلام) مؤثر باشد;
چنانكه در مورد دعاها و يا داروهاى طبيعى نيز اين شرايط اجمالا مؤثّر است و اگر خدا
نخواهد و حكمت ايجاب نكند دعا به اجابت نرسد و همان داروهاى رايج نيز مؤثّر نيفتد.
نكته مهمّ ديگر آنكه: روحيه بيمار نيز كم و بيش در شفا و درمان بى تأثير نيست و
پزشكان بدان معترف اند. و بسيارى از آنها از نقش ايمان و اعتقاد و قدرت روحى و
معنوى در بهبودى بيماران سخن گفته اند. حال با توجّه به ويژگى زمزم و جوشش آن از
فضل الهى، كه براى بندگان برگزيده خود پديد آورده است، اين آب يكى از آيات و بيّنات
الهى است و تأثير معنوى آن غير قابل انكار است و آنگاه كه زائر با ذكر خدا و اعتقاد
و اعتماد به لطف او و با خلوص و ايمان و اميد روحى به اين اثر بخشى، به زمزم روآورد
و نام خدا بر زبان جارى سازد و دعا كند و بنوشد، اميد اجابت خواسته او بسيار مقرون
به واقعيت است وچنانكه گفتيم حكمت الهى نيز در همه جا تعيين كننده خواهد بود و
شواهد تاريخى كه پيشتر اشاره شد، مؤيّد مدّعاست.
«رَزَقَنَا اللهُ وَ جَمِيع الْمُؤْمِنِين بِشُرْبِهِ عِلْماً واسِعاً وَشِفاءً
مِنْ كُلِّ سُقْم».