زمزم در تحولات تاريخ
در بخش هاى گذشته، به سرآغاز و چگونگى پيدايش زمزم پرداختيم. اكنون كه از آن
واقعه مهم و تاريخ ساز چهارهزار سال مى گذرد، زلال زمزم همچنان در جوار كعبه
معظّمه جارى است و جرعه نوشان عشق و تشنه كامان وصل را سيراب مى كند و تا قيامت
مى جوشد تا گواهى صادق از رويش نهال محبت در كوير انقاع و درخشش نور اميد در
وادى حيرت و نوميدى ها باشد كه خاندان حضرت ابراهيم(عليه السلام) بذر آن را
پاشيدند و ثمره اش را ديدند; { ....وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ...}. در
طول چهار هزار سالى كه بر اين پديده شگفتِ حرمِ الهى گذشته، زمزم تحوّلاتى را
از سر گذرانده است و بى شك در رهگذر حوادث، به يك روال طىّ مسير نكرده است.
مدّت زمانى آشكار بود و از آن استفاده مى شد و در فترتى از زمان، در دل صخره ها
و رمل ها پنهان ماند و درفترتى ديگر غواصان بحر محبّت و ساقيان حرم، اين گوهرِ
گرانسنگ را در اعماق زمين و ميان سنگ هاى سوخته كاويدند و لايروبى كردند تا
سرچشمه آن را براى لب هاى خشكيده و جگرهاى تفتيده ميهمانان خدا جارى سازند و
زائران بيت عتيق را در آن ديارِ بى آب و علف سيراب كنند.
هر چند تفصيل اين تحوّلات، از حوزه تحقيق و كاوش كنونى بيرون است امّا اجمال
اين وقايع را بر اساس مستندات تاريخى مى توان مرور كرد و در چند مقطع تاريخى به
بررسى نهاد.
1 ـ زمزم در دوران ابراهيم و اسماعيل «سقايه اسماعيل(عليه السلام)» در آغاز
به صورت چشمه اى از زمينِ خشگ بيرون زد و هاجر كوشيد با خاك و رمل، اطراف آن را
مسدود كند تا آب هدر نرود و او و فرزندش بتوانند از آن استفاده كنند! و در اين
حال بود كه آن فرشته مقرّب، كه براى مددكارى دو ميهمان غريب خدا آمده بود، به
هاجر گفت:
«بر ساكنان اين وادى، از تشنگى هراس نداشته باش. چه، اين چشمه اى است كه
ميهمانان خدا از آن خواهند نوشيد.» و بدينگونه با بيان نقش تاريخى زمزم هاجر را
آرامش داد و نه تنها هاجر و اسماعيل، كه قبائل صحرانشين حوالى مكّه نيز بر سر
سفره زمزم گرد آمدند تا جامعه نخستين «امّ القرى» را تشكيل دهند و پرندگان صحرا
و وحوش و طيور به سوى آن چشمه شتافتند تا ريزه خواران زمزم شوند...
از روايات چنين برمى آيد كه ابراهيم و اسماعيل اين چشمه را به صورت چاهى
درآوردند تا از دستبرد حوادث مصون بماند و آب آن فزونى گيرد و كفاف ساكنان و
مسافران را بدهد.
در حديث مفصّلى كه از قول امام صادق(عليه السلام) درباره حوادث مكّه و بناى
كعبه و تحولات زمزم و شرح حال ابراهيم و اسماعيل و وقايع ديگرى در اين خصوص در
كتب حديث آمده است، چنين مى خوانيم:
«اسماعيل(عليه السلام) از كمىِ آب به ابراهيم(عليه السلام) شكايت كرد، آنگاه
خداوند بزرگ به ابراهيم فرمود كه چاهى را حفر كند تا حاجيان از آن بنوشند، سپس
جبرئيل فرود آمد و چاه آنان; يعنى زمزم را حفر كرد تا آب آن نمودار گشت، آنگاه
جبرئيل به ابراهيم گفت در چاه فرود آيد، بسم الله... بگويد و آن را از چهارگوشه
حفارى كند، كه يكى از اين زاويه ها به طرف بيت الله بود و از هر يك از اين چهار
زاويه چشمه اى جوشيد و جبرئيل و ابراهيم از چاه خارج شدند و جبرئيل به ابراهيم
گفت: از اين آب بنوش و براى فرزندانت دعا كن و به طواف كعبه بپرداز كه اين چشمه
اى است كه خداوند براى فرزندان اسماعيل پديد آورده است...» از صدر و ذيل روايت
فوق چنين استفاده مى شود كه گفتگوى ابراهيم و اسماعيل در خصوص كم آبى مكّه،پس
از بناى كعبه و انجام مراسم حج بوده است;بدينگونه كه اسماعيل با پدرش در يكى از
سفرهايش ازشام به سوى مكه، در خصوص آب اين سرزمين صحبت كرد كه به حفارى زمزم با
كمك جبرئيل انجاميد و اين واقعه با پيدايش زمزم در كودكى اسماعيل چند سال فاصله
داشت و هنگامى بود كه اطراف كعبه و زمزم جماعتى زندگى مى كردند و كسانى براى
زيارت مى آمدند و آب كفاف نمى داد.
در هر حال، آنچه مدّ نظر ماست، حفر زمزم و به صورت چاه درآمدنش به وسيله
ابراهيم است.
فاكهى، تاريخ نگار مكّه نيز از حفر زمزم به وسيله ابراهيم سخن گفته است. وى
از قول عثمان بن ساج از «وهب بن منبّه» چنين نقل مى كند:
«سرزمين مكّه در آن روزگار آب نداشت و به همين جهت كسى در آنجا ساكن نمى شد،
تا اينكه خداوند زمزم را براى اسماعيل پديد آورد و به دنبال آن، مكّه آبادانى
گرفت و قبليه اى از «جُرهُم» به هواى آب در آنجا مسكن گزيدند...» عثمان بن ساج
اضافه مى كند: «زمزم اثر پاى جبرئيل است. چشمه اى كه خداوند براى اسماعيل پديد
آورد، در آن روز كه او و مادرش تشنه بودند و جبرئيل آنان را از آن مشكل رهانيد.
و از آن پس ابراهيم(عليه السلام) اين چاه را حفر كرد و آنگاه با گذشت زمانى،
ذوالقرنين آن چاه را تصرف كرد و بر آن سلطه يافت (وآسيب رسانيد) و به گمانم كه
در آن حال ذوالقرنين از ابراهيم مى خواهد كه براى او به درگاه خدا دعا كند و
ابراهيم به او مى گويد: چگونه دعا كنم در حالى كه شما چاه مرا ويران كرديد؟! و
ذوالقرنين پاسخمى دهد: من به چنين كارى دستور ندادم و كسى به من نگفت كه اين
چاه از آنِ ابراهيم است و سرانجام سلاح جنگ بر زمين نهاد.» 2 ـ زمزم پس از
اسماعيل(عليه السلام) اسماعيل ذبيح، بيش از صد سال در جوار حرم زيست تا روزى كه
بدرود حيات گفت و در جوار كعبه و در حجر اسماعيل آرميد و فرزندان اسماعيل در آن
سرزمين مأوى گزيدند و قبايل جُرهم كه پيوند سببى با اسماعيل و با فرزندان
اسماعيل برقرار كرده بودند، جامعه شهر مكّه را تشكيل دادند و آب زمزم همچنان
سرچشمه حيات مكّيان بود اما از آنجا كه نسل ها و جامعه ها از آفات اعتقادى و
اخلاقى همواره سالم نمى ماند، جرهم نيز از صراط مستقيمِ ترسيم شده به وسيله
ابراهيم و اسماعيل منحرف شدند و نعمت خداوندى را ناسپاسى كردند.
و سرانجام آن ناسپاسى اين شد كه نعمت حق زوال پذيرد.
فاسى، مؤلّف «شفاء الغرام» مى نويسد:
«آب زمزم همواره در اختيار مردم مكّه بود و از آن بهرمند مى شدند تا اينكه
جرهم حرمت كعبه و حرم را شكستند و در نتيجه زمزم از آنها گرفته شد و طى گذشت
برهه اى از زمان اثرى از آن برجاى نماند.» و نيز ازرقى در كتاب خود (اخبار
مكّه) از قول برخى از اهل علم نقل كرده است كه گفتند:
«جرهم از زمزم مى نوشيدند و تا آن زمان كه خداوند اراده كرده بود در آنجا
رحل اقامت داشتند، امّا از آن هنگام كه نسبت به جرهم بى حرمتى كردند و حرمت
خانه را پاس نداشتند و مال كعبه را كه به آن هديه مى شد آشكار و پنهان خوردند و
علاوه بر اينها گناهان بزرگ ديگرى مرتكب شدند، آب زمزم قطع شد و محلّ آن چاه،
به تدريج و بر اثر جارى شدن سيل، طى سالهاى متمادى ناپديد گشت.
«عمرو بن حارث جُرهمى»، جرهم را به جهت اعمالشان نكوهش كرد و از پى آمد ستم
و بى حرمتى نسبت به بيت اللهبرحذر داشت امّا اين هشدارها سودى نداشت، لذا شبانه
در محل زمزم گودالى كند و دو غزال «طلا» و شمشيرهايى را كه در كعبه بود در آن
گودال دفن كرد و از آن پس خداوند «خزاعه» را بر «جرهم» مسلط نمود تا آنها را از
حرم بيرون راندند و امور مكّه را در دست گرفتند امّا چاه زمزم همچنان مخفى بود
تا اينكه خدا آن را براى عبدالمطّلب آشكار ساخت.» در اينكه چه عواملى موجب
اختفاى زمزم بوده است، ميان مورّخان و محقّقان اختلاف نظر وجود دارد; برخى
معتقدند عوامل جغرافيايى در اين امر مدخليت داشته است. ياقوت حموى درباره زمزم
مى نويسد: «سالها گذشت و بر اثر آمدن سيل و باران زمزم پوشيده شد و اثر از آن
به جاى نماند.» به هر حال چنانكه اشاره كرديم: ناسپاسى ساكنان حرم را در اين
امر دخيل دانسته اند، هرچند تاريخ دقيق اين اتفاقات را نمى توان مشخص كرد.
گويند يكى از جرهميان به نام «عمرو بن حارث بن مضاض بن عمرو جرهمى» افرادقبيله
خود را موعظه كرد و از ارتكاب ظلم و ستم در حرم برحذر داشت و از انتقام الهى
ترسانيد و گفت: مكّه شهرىاست كه ستمكاران را تحمل نمى كند. پس، از خدا بترسيد و
حرمت او نگهداريد پيش از آنكه كسانى بيايند و شما را با ذلّت و حقارت از حرم
بيرون كنند و آنگاه شما آرزو كنيد كه به طواف خانه بياييد و قادر نباشيد.
با اين حال، آنان به هشدارهاى وى اعتنايى نكردند. از اين رو عمرو دو غزال
طلايى كه در كعبه بود و شمشيرهاى نقره را كه جزو اموال كعبه بودند، شبانه
برداشت و براى آنكه از دست نرود به طور مخفيانه در چاه زمزم پنهان كرد و از آن
پس خداوند خزاعه را بر آنان مسلط كرد تا جرهم را از حرم بيرون راندند و توليت
كعبه و حكومت مكّه را به دست گرفتند و اين جريان ادامه يافت و محلّ زمزم سالها
همچنان ناشناخته ماند.
برخى ديگر از مورّخان، جريان را به گونه اى ديگر نوشته اند: آنها مى گويند:
يكى از سران مكّه به نام «مضاض بن عمرو جرهمى» در يكى از درگيرى ها شكست خورد و
احساس كرد كه دشمن به زودى وى را از مكّه بيرونخواهد راند، اينجا بود كه تصميم
گرفت دشمن را از آب هاى استراتژيك مكّه محروم سازد، از اين رو اشياىقيمتى و
عتيقه و طلاهاى كعبه را در چاه زمزم پنهان ساخت و روى آن را پوشانيد و آثار آن
را محو كرد و در اين ميان عوامل طبيعى نيز به كمك وى شتافتند و رمل هاى زيادى
بر محل زمزم انباشته شد و هيچگونه اثرى از آن برجاى نماند. مضاض از آن پس به
سوى يمن گريخت.
اهالى مكّه با ناپديد شدن آثار زمزم، ناگزير شدند به دنبال منابع ديگرى از
آب بروند، از اين رو چاه هايى حفر كردند كه بيشتر آنها در حوالى مكّه بود. چه،
منابع آب شهر مكّه به دليل نداشتن نهرها و چشمه ها و محروميت از بارانهاى
منظّم، تنها منابع زيرزمينى و چاه هايى است كه حفر مى شد. اين چاه ها، متعدد
بودند و هر يك به نامى موسوم; «چاه ميمون حضرمى»، «چاه عجول» كه قيس در خانه
امّ هانى، دختر ابوطالب حفر كرد و نخستين چاهى بود كه در مكّه حفر شد، و چاه
هاى «الجفر»، «الطوى»، «سجله»، «الحفر» و«الغمر» كه هر يك به قبيله اى از قبايل
تعلّق داشت. چاه هاى ديگرى نيز در خارج مكّه وجودداشت كه تاريخ آن به زعامت
زعماى گذشته قريش بازمى گردد. زمان «مرّة بن كعب و كلاب بن مُرّه» چاه هايىبود
كه مشهورترين آنها چاه «رم» نام داشت و «مرّة بن كعب ابن لؤى» آن را حفر كرد و
نيز چاه «ضم» كه «كلاب بن مرّه» حفرش نمود.
گويند «قصىّ بن كلاب» جدّ بزرگ عبدالمطّلب حاجيان را در حوضچه هايى از پوست
آب مى داد. او از خارج مكّه آب مى آورد تا زائران بيت الله بنوشند.
3 ـ عبدالمطّلب و حفر زمزم عبدالمطّلب نياى گرامى پيامبر اكرم(صلى الله عليه
وآله) را منزلتى است رفيع. او چهره برجسته بنى هاشم و قريش و برترين مرد موجّه
مكّه بود كه سقايت حاجيان را بر عهده داشت.
مقام و منزلت عبدالمطّلب، علاوه بر شخصيت خانوادگى اش، ايمان و شجاعت و
بزرگوارى و كياست او بود كه جايگاه اجتماعى او را در ميان مكّيان و اعراب منطقه
موجّه مى ساخت و داستان گفتگوى او با ابرهه كه به قصدويران كردن مكّه آمده بود،
در تواريخ معروف است كه از عظمت اين شخيصت و روح بلند او حكايت دارد.
به همين دلايل بود كه خداوند افتخار حفر زمزم و سقايت حاجيان را به او
ارزانى داشت. درست متعاقب پايدارى اش در حرم و وفادارى اش نسبت به بيت الله بود
كه آن خواب تاريخى را ديد و هاتفى وى را مأمور حفر زمزم ساخت.
ازرقى در اخبار مكّه، از زهرى نقل مى كند: نخستين چيزى كه از عبدالمطّلب،
فرزند هاشم، جدّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) به ياد مانده، اين است كه قريش
با شنيدن خبر هجوم ابرهه، از مكّه گريختند امّا عبدالمطّلب كه جوانى برومند بود
گفت: به خدا سوگند از حرم خدا بيرون نشوم كه عزّت را جاى ديگر جستجو كنم! اين
بگفت و در كنار خانه كعبه معتكف شد و قريش او را تنها گذاشتند.
آنگاه عبدالمطّلب در قالب يك شعر با خدا راز و نياز كرد و آن شعر اين بود:
«هُمَّ انّ الْمَرء يمنع رحله فامنع رحالك |
|
لا يغلبن صليبهم وضلالهم غدوا محالك» |
«بار خدايا! يك مرد از خانه و كاشانه خود دفاع مى كند، تو نيز از خانه و
كاشانه ات دفاع كن. و البته كه صليب آنها و گمراهى شان بر اراده تو پيروز نگردد
و فردا توطئه آنان كارگر نيايد.» او همچنان در حرم ماند تا خدا سپاه ابرهه و
اصحاب فيل را به هلاكت رسانيد و قريش به شهر مكّه بازگشتند و عظمت عبدالمطلب و
پايدارى اش در بزرگداشت حرم الهى، بيش از پيش آشكار گرديد. در همين روزها بود
كه خداوند حارث (فرزند ارشد عبدالمطّلب) را به او عنايت كرد و آنگاه در خواب
ديد كه به او گفتند: «إِحْفِرْ زَمْزَمَ خَبِيئَة الشّيخ اْلأَعٌظَم»; «زمزم،
دفينه آن پير بزرگ (ابراهيم خليل(عليه السلام)) را حفر كن.» و چون بيدار شد از
خداوند خواست كه محلّ آن را براى وى مشخص كند تا اينكه جايگاه آن را بار ديگر
در خواب با علايمى مشخص كردند و گفتند: «زمزم را حفر كن. ميان خون و شكمبه،
آنجا كه زاغى منقار مى زند لانه مورچگان قرار دارد، روبروى علايم سرخ».
عبدالمطّلب برخاست و در مسجدالحرام نشست و مترصد بود تا علايم ياد شده را
مشاهده كند. در آن هنگام گاوى ذبح كردند و خون و شكمبه آن بر زمين ريخته شد و
كلاغى آمد و منقار زد و همانجا نيز لانه مورچگان را يافت. با ديدن اين
علايمبرخاست و به حفر زمزم پرداخت. قريش آمدند و گفتند: اين چه كارى است؟! ما
تو را نادان نمى انگاشتيم! چرا دورمسجد چاه مى كنى؟ عبدالمطلّب گفت: من آن را
حفر مى كنم و در راه آن مبارزه مى كنم. او و فرزندش حارث به ادامه حفارى
پرداختند.
با اين حال، قريش به دليل وجاهت و صدق و ديندارى او مخالفت ننمودند تا اينكه
پس از چندى عبدالمطّلب خسته شد و نذر كرد كه اگر خداوند ده پسر به او عطا كند
يكى را قربان نمايد. در همان حال كه به حفر چاه مشغول بود شمشيرهاى دفن شده در
زمان جرهميان را يافت. قريش پيش آمده، سهم خود را مطالبه كردند و عبدالمطّلب
گفت: اينها متعلّق به خانه خدا است و به حفر ادامه داد تا آب زمزم جوشيدن گرفت
آنگاه در كنار آن، حوضى آماده ساخت و آن را از آب پر مى كرد تا حاجيان بنوشند.
چاره جويى براى كم آبى
در خصوص اقدام عبدالمطّلب به حفر زمزم و مقدّمات آن، برخى تاريخ نگاران چنين
گفته اند: عبدالمطّلب بزرگ قريش بود و سقايت حاجيان را بر عهده داشت و از چاه
هاى اطراف مكه با شتران خود آب مى آورد و به زائران بيت مى نوشاند. و چون
فرزندى جز حارث نداشت، اين كار براى او دشوارى بسيار به همراه داشت. براى مدتى
مكه شاهد خشكسالى شد و بر اثر نباريدن باران، چاه هاى مكه خشكيد و مشكل بزرگى
پديد آمد.
چون موسم حج سپرى شد و قريش به محل زندگى خود مكه برگشتند، در يكى از شب ها
در خانه عبدالمطّلب گرد آمدند و از دشوارى هايى كه عبدالمطّلب براى تهيه آب
تحمل كرده بود، سخن گفتند و در آن ميان از چاه زمزم گفتگو شد و آرزو كردند كه
اى كاش مى توانستند به آن دست يابند. در اين حال عبدالمطّلب به فكر افتاد كه
اگر موفق به حفر زمزم شود آرزويى بزرگ تحقق يافته است و مشكل آب در مكه حل
خواهد شد. به دنبال چنين انديشه و آرزويى بود كه آن خواب شگفت را ديد.
خواب عبدالمطّلب در روايت كلينى
چگونگى خواب ديدن عبدالمطّلب را بيشتر مورّخان و محدّثان، با اندك اختلاف
نقل كرده اند.
محدّث گرانقدر، مرحوم كلينى از على بن ابراهيم و برخى از محدّثان ديگر روايت
كرده است كه: در كعبه مجسمه دو آهو، از طلا، به علاوه پنج شمشير(قيمتى)
بود،همينكه «خُزاعه» بر «جُرهم» چيره شدند و در حرم حاكم گرديدند، جرهم آن
شمشيرها و آهوان را در چاه زمزم افكندند و محل چاه را پنهان كردند و چون قُصىّ
بر خزاعه غلبه يافتند، جايگاه زمزم را نمى دانستند و محل آن پنهان بود تا اينكه
عبدالمطّلب فرمانرواى مكه گرديد و براى او در كنار كعبه فرشى مى گستردند و جز
او كسى داراى چنين منصبى نبود.
در يكى از اوقات كه عبدالمطّلب در جوار كعبه آرميده بود، كسى را درخواب ديد
كه به اوگفت: «احفر برّة»; «بره را حفر كن». پرسيد: برّه چيست؟ روز دوم آمد و
گفت: «طيبه را حفر كن» و روز سوّم آمد و گفت «مضنونه را حفر كن»(156)
پرسيد مضنونه چيست؟ تا اين كه روز چهارم آمد و گفت: زمزم را حفر كن; آبى را كه
نخشكد و مورد نكوهش قرار نگيرد و انبوه حاجيان را سيراب كند، آنجا كه زاغى با
منقار و پاى قرمز بر لانه مورچگان منقار زند.
و در آن حال بر محل زمزم سنگى بود كه مورچه گان اززير آن خارج مى شدند و
زاغى آنها را مى خورد. بدينوسيله عبدالمطّلب محل چاه را شناسايى كرد و قريشرا
گفت: «چهار شب است كه مرا به حفر زمزم فرمان مى دهند و اين مايه عزت و افتخار
ماست». اما قريش وى را يارى ندادند و او با كمك فرزندش حارث به حفر زمزم پرداخت
و چون با دشوارىِ اين كار روبه رو شد به درِ كعبه آمد و دست هاى خود را به دعا
برداشت و در آن حال نذر كرد كه اگر ده پسر پيدا كند، عزيزترين آنها را قربانى
نمايد و حفر را ادامه داد تا به نقطه اى رسيد كه اسماعيل آن را حفارى و اطرافش
را سنگ چين كرده بود و در اين هنگام به آب دسترسى پيدا كرد و تكبير گفت و قريش
نيز تكبير گفتند و خطاب به او اظهار داشتند: اى ابو حارث! اين ميراث (پدران)
ماست و ما را در آن سهمى است! و عبدالمطّلب در پاسخ آنان گفت: شما در حفر آن
مرا يارى نداديد و اين آب براى هميشه براى من و فرزندان من خواهد بود».
همچنين ابن اسحاق با تفصيل بيشتر مى نويسد: «عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف
در حِجْر(اسماعيل) ونزديكى كعبه خوابيده بود، خوابى ديد و به دنبال آن به حفر
زمزم فرمان داد. گويند زمزم پس از توليت فرزندان بزرگاسماعيل و جُرهم، در دل
زمين دفن شده بود تا اينكه عبدالمطّلب مأمور شد آن را حفر كند. عبدالمطّلب نزد
قريش آمد و گفت: اى گروه قريش، من مأمورم زمزم را حفر كنم. آنها گفتند: از كجا
چنين مأموريتى يافته اى؟ گفت: نمى گويم. گفتند پس به خوابگاهت برگرد! اگر از
طرف خداى بزرگ چنين مأموريت يافته اى براى تو بيان مى گردد. و اگر اين خواب
شيطانى بود، ديگر تكرار نمى شود. عبدالمطّلب به خوابگاه خود برگشت و مجدّداً به
او گفته شد:
«اِحفر زَمْزم اِنَّك اِن حَفرتها لَم تَنْدم هِي تراث مِن أبيك الأقدم، لا
تنزف الدهر و لا تذم، تسقى الحجيج الأعظم، مثل نعام حافل لم يقسم ينذر فيها
ناذر لمنعم فهي ميراث و عقد محكمة ليس كبعض ما قد يعلم و هي بين الغرث و
الدم...».
«زمزم را حفر كن، اگر آن را حفر كنى پشيمان نشوى. آن ميراث پدر پيشين توست.
در طول دهر نخشگد و پايان نپذيرد. حج گزاران بسيارى را سيراب كند. مثلچهارپايان
پرشيرى است كه آن را نذركننده براى نيازمندان نذر مى كند، آن ميراث و پيمان
استوارى است. مانند برخى چيزها نيست كه شناخته شده و آن در ميان شكمبه و خون
قرار دارد!».
عبدالمطّلب چون آن سخنان بشنيد، پرسيد اين چشمه كجاست؟ به او گفته شد، نزديك
لانه مورچگان، آنجا كه فردا زاغى منقار خواهد زد!
فردا شد و عبدالمطّلب با فرزندش حارث آمدند و كسى ديگر از فرزندان او را
همراهى نمى كرد. لانه مورچگان را نشان كردند و كلاغى را ديدند كه نوك بر زمين
مى زند. اين نقطه جايى بود كه دو بت «اساف» و «نائله» كه قريش براى آنها قربانى
مى كردند، در دو سوى آن قرار داشتند. درخصوص اين دو بت، داستانهايى آورده اند.
ابن اسحاق از عايشه نقل مى كند كه گفت: همواره مى شنيديم كه اساف و نائله مرد و
زنى بودند كه در خانه كعبه عمل زشت مرتكب شدند و به كيفر اين عمل، به صورت سنگ
مسخ شده درآمدند!
عبدالمطّلب كلنگ برداشت كه آن نقطه را ميان دو بت حفر كند. قريش كه اين
بديدند پيش آمده، گفتند: بهخدا نمى گذاريم ميان بت هاى ما و در محل قربانگاه
مان حفارى كنيد. عبدالمطّلب به فرزندش حارث گفت: اعتنا نكن و يا گفت: تو جلوى
اينها را بگير تا من حفر كنم،به خدا آنچه را بدان مأمورم انجام خواهم داد.
همينكهقريش ديدند عبدالمطّلب در كار خود مصمّم است، اورا به حال خود
گذاشتند. ديرى نگذشت كه دهانه چاهى پيدا شد. عبدالمطّلب تكبير گفت! قريش
دانستند كهاو راست مى گويد و به خواسته خود رسيده است. آنگاه بپاخاستند و به
عبدالمطّلب گفتند: اين چاه از پدر ما اسماعيل است و ما را در آن حقى است، ما را
در آن شريك گردان. عبدالمطّلب گفت: چنين نخواهم كرد،اين چيزى است كه به من
محوّل شده نه ديگرى، و ازميان شما به من تفويض گرديده است. گفتند: به مانصاف
بده، ما دست برنمى داريم و با تو به مرافعهمى پردازيم.
عبدالمطّلب گفت: پس هركس را كه مى خواهيد انتخاب كنيد تا نزد او به داورى
برويم. گفتند: زن كاهنه اى از فرزندان سعدبن هذيم. گفت: مانعى ندارد و آن زن در
حوالى شام بود.
روايت ديگر ابن اسحاق:
داستان خواب ديدن عبدالمطّلب و حفر زمزم را ابن اسحاق به گونه اى ديگر نيز
آورده است. او به اسناد خود از على بن ابى طالب(عليه السلام) نقل مى كند كه:
«عبدالمطّلب در حجر خوابيده بود. در خواب كسى به او گفت: «برّه» را حفر كن.
پرسيد برّه چيست؟ پاسخى نشنيد، روز بعد كه در حجر خوابيده بود شنيد كه به او مى
گويند: «مضنونه» را حفر كن. پرسيد: مضنونه چيست؟ و آن روز، ديگر صدايى نشنيد.
فردا شد و بار ديگر همانجا به خواب رفت. به او گفته شد «طيبه» را حفر كن. پرسيد
طيبه چيست؟ و آن نيز گذشت. فردا شد و به همانجا آمد و خوابيد و در خواب شنيد:
زمزم را حفر كن، پرسيد زمزم چيست؟ پاسخ شنيد: آبى كه خشك نشود و نكوهش نگردد;
«لا تنزف و لا تذمّ» و آنگاه محل آن را براى عبدالمطّلب مشخص كرد. عبدالمطّلب
برخاست و به كار حفر پرداخت.
قريش گفتند: عبدالمطّلب! اين چه كارى است كه انجام مى دهى؟! در جواب گفت:
مأمور شدم زمزم را حفر كنم. همينكه چاه پيدا شد و دهانه آن را ديدند، گفتند: اى
عبدالمطّلب، ما را نيز با تو در آن حقّى است. آن، چاهِ پدرمان اسماعيل است.
گفت: به شما ارتباطى ندارد. گفتند: در آن به داورى مى رويم. گفت: باشد. گفتند:
ميان ما و تو زن كاهنه اى از بنى سعد بن هذيم حكميّت كند و آن زن در اطراف شام
بود.
عبدالمطّلب با جمعى از برادران و اقوام خود آماده سفر شدند، قريش نيز از
افراد هر خاندان شخصى برگزيدند و به اتفاق حركت كردند. آن روز فاصله شام و حجاز
بيابان هاى بى آب و علف بود. در يكى از بيابان ها آبى كه عبدالمطّلب و همراهانش
با خود داشتند، تمام شد و يقين كردند از تشنگى هلاك خواهند شد. از افراد قريش
آب خواستند و آنها از دادن آب خوددارى كرده، گفتند: مى ترسيم بر سر ما آن آيد
كه بر سر شما آمد. در اين حال عبدالمطّلب به ياران خود گفت: شما چه پيشنهادى
داريد؟ گفتند: هرآنچه تو گويى، همان را مى پذيريم. عبدالمطّلب گفت: نظر من اين
است كه هريك از شما به اندازه نيرويى كه براى وى مانده گودالى بكند كه هرگاه
بميرد دوستان او را در آن دفن كنند و همين طور تا به آخرين نفر برسد. به خدا
نابود شدن يك نفر بهتر است تا نابود شدن همه شما. هريك گودالى كندند.عبدالمطّلب
گفت: به خدا اگر ما به دست خود به كام مرگ بيفتيم و به اميد خدا حركتى نكنيم،
اين عجز و ناتوانى است. آنگاه به همراهان گفت: كوچ كنيد.
همينكه آهنگ حركت كردند و بر شترها نشستند، از زير پاى ناقه عبدالمطّلب آبى
گوارا جستن كرد. بلافاصله، عبدالمطّلب فرود آمد و ياران نيز پياده شدند و از آن
آب نوشيدند و آب برداشتند و به ديگران نيز دادند. آنگاه ديگر همراهان را صدا
زدند: به سوى آب بشتابيد كه خداى عزّوجلّ ما را سيراب كرد. همه آمدند و نوشيدند
و آب برگرفتند و سپس چنين گفتند: اى عبدالمطّلب به خدا سوگند، خداوند به سود تو
داورى كرد. آن كس كه در اين بيابان خشك و سوزان به تو آب مى رساند، همان كسى
است كه از زمزم آب مى دهد، برگرد، زمزم براى تو باشد و ما درخصوص آن با تو
مرافعه اى نداريم».
ابن اسحاق سپس به چگونگى حفر زمزم پرداخته، مى نويسد: پس از اين واقعه، قريش
برگشتند و عبدالمطّلبآمد تا چاه زمزم را حفر كند، در آن هنگام كه به كندن مشغول
بود، دو آهو از طلا يافت. اين دو آهو همان هايى بودند كه جرهم وقتى مى خواستند
از مكّه بيرون روند، آنها را در چاه زمزم دفن كرده بودند و اين همان چاه
اسماعيل فرزند ابراهيم است كه خداوند بزرگ براى او جوشانيد در حالى كه كودكى
تشنه بود».
مجاهد گويد: همواره مى شنيديم كه زمزم به «هزمه جبرئيل» معروف است كه با پاى
خود براى اسماعيل آنگاه كه كودك تشنه بود، پديد آورد.
و نيز از انس بن مالك از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود:
«همينكه ساره (همسر ابراهيم) هاجر قبطيه مادر اسماعيل را آواره كرد و ابراهيم
او را در مكّه آورد، هاجر تشنه شد. جبرئيل فرود آمد و گفت: تو كيستى؟ پاسخ داد:
«اين فرزند ابراهيم است». جبرئيل پرسيد: آيا تو تشنه اى؟ پاسخ داد: آرى. آنگاه
جبرئيل با پر خود زمين را شكافت و آب بيرون آمد و هاجر خود را بر آن آب افكند و
نوشيد و اگر چنين نمى كرد به صورت نهرى روان مى شد.
ابن اسحاق گويد: هنگامى كه عبدالمطّلب چاه زمزم را حفر كرد، خداى بزرگ شرافت
و عظمت وى را در ميان قوم خود فزونى بخشيد و با پيدا شدن زمزم، مردم از ديگر آب
هاى مكه روى گردانيدند و به سوى زمزم آمدند تا بدان تبرك جويند; چرا كه فضيلت و
برترى آن را در مجاورت بيت الله دريافته بودند و مى گفتند: اين آبى است كه خداى
عزّ و جلّ به اسماعيل عطا فرموده است.
عايشه همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) گويد: «زَمْزَمَ طَعَامُ طُعْم وَ
شِفَاءُ سُقْم».(166) و چنانكه در منابع ديگر آمده اين سخن از
پيامبر نقل شده است.
ابن اسحاق آنگاه داستان دو آهوى طلا و شمشيرهايى را كه در زمزم پيدا شدند و
اختلاف قريش بر سر آنها و قرعه زدن بنام آنان و كعبه و هديه نمودن آنها را به
كعبه آورده است.
در هرحال، حفر زمزم به دست عبد المطّلب در دودمان هاشم كه از فرزندان
اسماعيل بودند، همواره به عنوان سرمايه افتخار مورد توجه قرار گرفته است.
صفيه دختر عبدالمطّلب درباره حفر زمزم به دست بنى هاشم گويد:
«نَحنُ حَفَرْنا لِلحَجيج زَمْزَمْ |
|
سُقيا نبيّ الله في المحرَّمْ |
حذيفة بن غانم نيز درباره منصب سقايت حاج براى هاشميان و حفر زمزم گويد:
و ساقي الْحَجيج ثمّ للخير هاشم |
|
و عبدمناف ذلك السيد الطهر |
سقايته فخراً عَلى كُلّ ذي فخر |
|
طوى
زمزماً عندالمقام فاصبحت |
تاريخ حفر زمزم به وسيله عبدالمطّلب
هرچندبراى اينگونه حوادث، تاريخ دقيقى تعيين نشده، ليكن برخى از محققان
كوشيده اندتاريخ حفر زمزم توسط عبدالمطّلب را با مقايسه ميلاد پيامبر(صلى الله
عليه وآله)(عام الفيل) و مانند آن روشن سازند.
طبق روايات، پدر را در حفر چاه زمزم يارى مى داد و در همان ايام بود كه
عبدالمطّلب در برابر درِ كعبه ايستاد و دست به دعا برداشت و نذر كرد كه اگر
خداوند ده پسر به او بدهد محبوب ترين آنها را براى خدا قربان كند(171)
كه داستان ده فرزند و قرعه زدن و به نام عبدالله اصابت كردن و آنگاه صد شتر به
جاى او قربانى نمودن در تاريخ معروف و ثبت است.
در تأييد اين نظريه نيز مى توان از قول كسانى ياد كرد كه گفته اند: ازدواج
عبدالله و آمنه چند سال پس از حفر زمزم بوده است.
سيره ابن اسحاق نيز اين نظريه را مورد تأييد قرارداده است. اين در حالى است
كه برخى ديگر ازتاريخ نويسان حفر زمزم را همزمان با ميلاد پيامبر(صلى الله عليه
وآله)، يعنى عامل الفيل دانسته اند.
ازرقى در اخبار مكّه از زهرى روايتى نقل كرده كه مقتضاى آن اين است كه حفر
زمزم در عام الفيل; يعنى همان سال ولادت نبى گرامى(صلى الله عليه وآله) بوده
است.
خاندان عباس و سقايت زمزم
پس از عبدالمطّلب، عباس فرزند او توليت زمزم و سقايت زائران را به دست گرفت.
از برخى روايات اخبار مكّه استفاده مى شود كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)
به اين امر راضى بودند و فرزندان عبدالمطّلب را به جهت تصدّى اين منصب تشويق مى
كردند،(173) زيرا افتخار حفر زمزم، چنانكه در گذشته ديديم، پس از
ساليان دراز نصيب عبدالمطّلب شده بود و اين مايه فخر و مباهات خاندان عباس شد.
فضل بن عباس اشعارى را در اين باره سروده كه بيت هاى زير از جمله آنهاست:
وَ لَنا حَوضان لَم يُعطهما |
|
غيرناالله و مجد قد تَلَد |
يرغم
الناس به اهل الحسد |
|
حوضناالكوثر حق المصطفى |
و لنا زمزم حوض قد بدا |
|
حيث مبنى البيت في خير بلد |
«دو حوض از آن ماست كه خدا به غير ما نداده و اين افتخار ميراث ديرين ماست.»
«يكى حوض كوثر كه حق مصطفى(صلى الله عليه وآله)است و به رغم مردمان حسود به آن
حضرت تعلق دارد.» «و ديگرى زمزم كه در جوار بيت و در بهترين شهر پديد آمده
است».
و نيز گويد:
«حوض پيامبر(كوثر) و حوض ما از زمزم است، هر آنكه از اين دو حوض ننوشد تشنه
كام خواهد ماند.» پس از عبدالمطّلب عباس عموى پيامبر اداره زمزم را عهده دار
شد. او در اطراف آن چاه، حوضچه هايى ساخت كه مردم از برخى بنوشند و از برخى
ديگر وضو بگيرند وشست و شو كنند و چنانكه تاريخ نگاران يادآور شده اند، در
اطراف زمزم و حوضچه ها در مسجدالحرام راه مى رفت و مراقبت مى كرد كه افراد در
آن غسل نكنند و تنها بنوشند و وضو بگيرند.
بعد از درگذشت عباس، فرزندش عبدالله بن عباس تصدّى زمزم را به عهده گرفت;
چنانكه نقل كرده اند: براى ابن عباس در زاويه زمزم و در جهتى كه روبه صفا است،
محلى براى نشستن فراهم كرده بودند كه به «مجلس ابن عباس» موسوم بود. وى در آنجا
مى نشست و زمزم را زيرنظر داشت و به حج گزاران آب مى داد. براى اين مجلس قبه اى
از چوب ساخته شد به نام «قبة الخشب» كه در جنب «سقاية النبيذ» و سمت چپِ كسى كه
وارد زمزم مى شود قرار داشت. نخستين كس كه اين قبه را ساخت سليمان بن على بن
عبدالله بن عباس بود.
بسيارى از روايات كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)در فضيلت زمزم وارد شده،
به روايت ابن عباس است.
بعدها عباسيان اهتمام بليغى به زمزم داشتند; چرا كه سقايت حاج را از پدران
خود مى دانستند و مى كوشيدند اين افتخار را براى خود حفظ كنند و از آن بهره
بردارى نمايند.
منصور عباسى در عهد خلافت خود به بازسازى و مرمّت زمزم و قبه آن پرداخت. به
گفته سيوطى در «الاوائل» و ياقوتِ حِمَوى در «معجم البلدان» و ديگر تاريخ
نويسان مكه، نخستين كسى كه زمزم و اطراف آن را با سنگ مرمر فرش كرد و براى
اطراف قبّه شبكه هايى نهاد، منصور بود. بعد از منصور نيز مهدى عباسى اين كار را
ادامه داد و به تكميل و تزيين آن پرداخت.
ازرقى از قول يكى از شيوخ قديمى مكّه نقل مى كند كه قبّه زمزم را در محلّى
به نام «دوحه» كه هاجر و اسماعيل هنگام ورود به سرزمين مكّه در آنجا ساكن شدند،
بنا كردند.
بى تناسب نيست اشاره كنيم كه از عباس و ابن عباس كه بگذريم عباسيان هرچند به
آبادى زمزم و بناى آن اهتمام داشتند، اما اين افتخار هرگز نمى تواند سرپوشى بر
اعمال ظالمانه و جابرانه حاكمان عباسى باشد; چنانكه رسم حكام است كه بناها را
آباد كنند اما دين را ويران سازند!
قرآن كريم باتوجه به اين نكته است كه مى فرمايد: { أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ
الحَاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ امَنَ بِاللهِ وَاليَوْمِ
الآخِرَ وَ جاهَد في سَبيلِ اللهِ لا يَسْتَوونَ عِنْدَاللهِ وَاللهُ لا
يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ}.
«آيا آب دادن حاجيان و تعمير مسجدالحرام را مانند (عمل) كسى قرار داديد كه
به خدا و روز قيامت ايمان دارد و در راه خدا جهاد مى كند؟ اينها نزد خدا برابر
نيستند و خدا قوم ستمگر را هدايت نمى كند.» ( 5 )
منابع طبيعى زمزم و آب هاى مكّه
هر چند منبع اصلى زمزم، چشمه فيض ربّانى استكه در دل صحراى سوزان جوشيده است
و تا قيامتنخواهد خشكيد(179) و از اين بابت جاى سخن نيست، امّا از
لحاظ طبيعى و جغرافيايى قابل ذكر است كه در سرزمين مكّه چاه هاى متعددى نيز
وجود داشته كه مردم اين سرزمين براى خود و مزارع واحشامشان از آن استفاده مى
كردند و زائران بيت الله بدان وسيله نيازشان را رفع مى نمودند.
قنواتى را كه در مكّه و اطراف آن وجود داشته تا دوازده عدد برشمرده است.(181)
اينها نشان مى دهد كه على رغم خشكى اين سرزمين منابع حياتى مردم مكّه و زائران
از آبهاى زيرزمينى كه از دل صحرا سرمى زده و بر اثر باران هاى فراوان موسمى
ذخيره مى شده، تأمين مى گشته است.
با وجود اين، تنگناهاى بى آبى با تاريخ مكّه و حرم پيوند خورده است و به
همين دليل بوده كه زبيده همسر هارون الرشيد به حفر قنات تاريخى مكّه اقدام كرد
كه قرن ها آب مورد نياز مردم را تأمين نموده است و ديگران نيز چاه هايى حفر مى
كرده اند. امّا بالأخره بيشتر اين چاه ها و چشمه ها به مرور زمان از بين رفته و
دستخوش تحولاتى شده ولى هيچكدام جاى زمزم را نگرفته است و زمزم مانده و آب
گواراى آن، كه مى توان سلسبيل زمينش ناميد.
اينجاست كه آيه كريمه { قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً
فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاء مَعِين}(182) مصداق پيدا مى كند; يعنى
«بگو اگر آب هاى شما بخشكد كيست كه آب خوش گوار براى شما پديد آورد؟»
الف : باران ها و سيل ها
در شبه جزيره عربى، باران هاى شديد مى بارد، هر چند اين باران ها زياد نيست.
ريزش باران ها بر اثر ابرهايى است كه از شرق درياى سفيد (متوسط) به سوى دجله و
فرات در حركتند و پاره اى از اين ابرها به سمت جنوب و محاذى بحر احمر حركت مى
كنند، شبه جزيره را پوشش مى دهند و در فصل زمستان در شهر مكّه بر اثر آن ابرها
باران مى بارد و با حركت در جهت جنوب، كشور يمن را نيز در برمى گيرد.
بر اثر اين باران ها كه معمولا يك يا دو ساعت ادامه دارد، سيل هايى به راه
مى افتد و با توجّه به موقعيت شهر مكّه و خانه كعبه كه در منطقه اى هموار و گود
و ميان كوه ها قرار گرفته است، به سمت مسجدالحرام مى آيد و لذا تاريخ مكّه سيل
هاى عظيمى(183) را به ثبت رسانده كه گاهى مسجد و كعبه را احاطه كرده
و گاه آب تا درِ خانه كعبه و بالاتر از آنرسيده است و خسارت ها و ويرانى هايى
به بار آورده است. در سال هاى اخير كانال هايى براى خروج آب از اطراف
مسجدالحرام احداث كرده اند كه سيلاب و فاضلاب هاى اطراف حرم را به خارج شهر
هدايت مى كند.
بديهى است كه اين باران ها و سيل هاى ناشى از آن، در تأمين منابع زيرزمينى
آب زمزم تأثير فراوان دارد. ازرقى در تاريخ خود مى نويسد:
«در سال هاى دويست و بيست و سه و بيست و چهار آب زمزم به حدّى كم شد كه چيزى
نمانده بود به كلّى خشك شود، در اين حال نُه ذراع (5/4 متر) در عمق زمين حفارى
كردند و اطراف آن را توسعه دادند و همزمان با اين حفارى در سال 225هجرى خداوند
باران ها و سيل هايى فرستاد كه بر اثر آن آب زمزم فزونى گرفت...» ازرقى در جاى
ديگر از كتاب خود، از مقاتل، از ضحاك بن مزاحم نقل كرده كه گفت:
«... زمانى مى آيد كه آب زمزم از نيل و فرات گواراتر مى شود.» ابومحمد خزاعى
گويد: ما اين را در سال 281هـ . ديديم و اين هنگامى بود كه در مكّه باران زيادى
آمد و سيل ها از حوالى مكّه به راه افتاد و در سال 279 و 280 آب زمزم آنقدر
زياد شد و بالا آمد كه نزديكى دهانه چاه رسيد تا آنجا كه از سرچاه تا روى آب
هفت ذراع (5/3متر) بيشتر فاصله نماند و مانند اين را هرگز نديده و از قول كسى
نشنيده بوديم و آنقدر آب زمزم شيرين و گوارا شد كه بر همه آبهاى مكّه برترى
داشت و من و بسيارى از اهل مكّه از آن مى نوشيديم و احدى از پير مردان مكّه را
نشنيديم كه نظير آن را در گذشته نقل كنند و در سال 83 به بعد بار ديگر غلظت آب
به حال گذشته برگشت امّا آب به همان فراوانى بود.» يكى از كاوشگران معاصر
درباره زمزم مى نويسد:
«در سال 1388 هجرى قمرى باران هاى شديد در مكّه مكرّمه باريد و سيل به اطراف
حرم مكّى (مسجدالحرام) سرازير شد و بالاتر آمد تا به در خانه كعبه رسيد، آن
زمان براى خروج آب كانال وجود نداشت، كميته اى تشكيل شد كه من نيز عضو آن بودم.
كار اين كميته آن بود كه به بررسى آب زمزم بپردازد، آن روز چاه زمزم داخل اتاقى
بود، درِ اتاق را گشوديم، ديدم آب از دهانه زمزم فوران مى كند، افراد ساده لوح
مى گفتند: چاه خود را شستشو مى دهد!
در دست من دستمال كاغذى بود، آن را بر سطح آب افكندم كه آب آن را به بيرون
پرت كرد. يك قطعه شلنگ به اندازه دو متر از زمين برداشتم و يك سر آن را در آب
چاه نهادم كه از سر ديگر آن آب به بيرون مى پاشيد. از اينجا معلوم مى شود كه
عامل فشارى در عمق چاه است كه هنگام بارش باران كه مانند يك چاه آرتيزين عمل مى
كند و در همين حال از آب چاه مضمضه كردم و آن را شيرين يافتم و در بررسى ها
معلوم شد از آب چاه هاى ديگر مكّهشيرين تر است.
فوران آب براى مدّتى از زمزم ادامه داشت تا اينكه كم كم رو به كاهش نهاد و
به حال طبيعى برگشت; يعنى تا فاصله سه متر از دهانه چاه پايين رفت و اين دليل
بر اين است كه منابع چاه زمزم با ساير آب هاى زير زمينى تفاوت دارد; زيرا چنين
چيزى به عنوان مثال براى چاه «داوديه» اتفاق نيفتاده است و اگر قرار بود آب چاه
هاى منطقه بالا بيايد بايد در چاه داوديه و چاه هاى ديگر حرم نيز چنين اتفاقى
مى افتاد، از اينجا مى توان نتيجه گرفت چاه زمزم داراى منبعى مستقل است.
نكته ديگر آنكه با آزمايش آب زمزم در محرم سال 1400 هجرى (قمرى) پس از
تحوّلاتى كه در حرم رخ داد، با تجزيه و تحليل منابع اصلى اين چاه، چنين به دست
آمد كه هيچگونه آلودگى در آب وجود ندارد و نوع آن با ساير آب ها فرق دارد.»
همين نويسنده در جاى ديگر در مقدار آب دهى زمزم ياد آور مى شود:
«بررسى هايى كه با وسايل موتورى براى كشيدن آب زمزم انجام شده، نشان مى دهد
كه آب زمزم در هر ثانيه 11 تا 5/18 ليتر آب مى رساند.»
ب : چشمه ها و چاه هاى ديگر مكّه
علاوه بر زمزم، با فضيلت و سابقه تاريخى اش، در حال حاضر چهار چاه ديگر در
مكّه وجود دارد كه عبارتند از: «داوديه، زبيده، طوى و مسفله» و از همه مشهورتر
«عين زبيده» است كه در تأمين آب مكّه در زمان بى آبى ها تأثير فراوان داشته و
هم اكنون نيز مورد استفاده است. مسعودى در اين باره مى نويسد:
«يكى از آثار ارزشمند كه در اسلام مانندى نداشته، چشمه معروف به «عين مشاش»
است كه در سرزمين حجاز قرار دارد. اين چشمه را «امّ جعفر» زبيده همسر هارون
احداث كرد و مسير جريان آن را در ميان پستى و بلندى ها و كوه و دشت و طريق صعب
العبور هموار ساخت و از مسافت دوازده ميل (24 كيلومتر) به مكّه آورد و براى
احداث آن يك ميليون و هفتصد هزار دينار هزينه كرد.» ديگران نيز درباره عين
زبيده چنين نوشته اند:
در مكّه چشمه آبى است به نام «زبيده» كه آب را زبيده از دورترين نقطه وادى
نعمان، واقع در شرق مكّه بدان چشمه آورده و براى اين منظور چند قنات در راه
مكّه ايجاد كرده است و لذا اين چشمه را به نام او «عين زبيده» خوانند.» يكى از
جهانگردان معروف سوئيسى به نام «بورخارت» كه در قرن نوزدهم ميلادى از مكّه و
حجاز ديدن كرده، درباره عين زبيده مى نويسد:
مورّخان عرب درباره اين كانال بسيار سخن گفته اند وخلاصه گفتار آنان اين است
كه زبيده همسر هارون الرشيد خليفه عباسى دستور داد كه آب را توسط آبراهى از
چشمه عين النعمان كه در كوهستان «كرا» قرار دارد به سوى مكّه روانه كنند و سپس
براى افزايش آب اين كانال دستور داد آب هاى «چشمه عرف» ـ كه در بالاى كوهستان
كرا واقع بود و دشت حنين را سيراب مى كرد ـ را نيز به آب «عين النعمان» اتصال
دهند و در نهايت آب هاى چهار چشمه ديگر به نام هاى: البرود، الزعفران، ميمون و
عين مشاش را نيز به آن آبراه اوّليه متّصل نمود. ليكن اين كانال بعدها مورد بى
توجّهى قرار گرفت و به تدريج بسته شد، تا اينكه در سال 643هـ . بار ديگر به
دستور سلطان محمّد خدابنده مرمّت گرديد و سپس بار سوم توسط شريف مكّه به نام
حسن بن عجلان در سال 811هـ . ترميم شد. پس از او نيز سلطان مصر قايتباى اموال
فراوانى را در سال 879 صرف ترميم و پاك سازى آن كرد و بعد از او سلطان قانصوه
غورى آخرين پاشاه مصر از سلسله چركس ها در سال 916هـ . به اصلاح آن پرداخت. در
سال 931 نيز سلطان قانونى به تجديد بناى اين كانال اقدام كرد و ليكن نتوانست با
نقشه مناسبى اين كار را به انجام رساند. ولى عاقبت فرزندش سلطان سليم دوّم
توانست با صرف مبالغ هنگفتى، كانال جديدى را حفر نمايد و اين كانال همان است كه
بورخارت آن را ديده و توصيف آبش را نموده و مى نويسد: «آب فراوانى را به مكّه
مى آورد. اين كانال از ميان صخره هايى كه در پشت كوه عرفات قرار دارند احداث
شده و بدينوسيله در سال 979هـ . آب فراوانى به مكّه هدايت كرد. طول اين كانال
مسيرى معادل 7 يا 8 ساعت راه است.»
ج : مواد معدنى زمزم
چاه زمزم مانند آب هاى ديگرِ مكه، داراى مواد معدنى است كه كارشناسان به
بحث و تحقيق درباره آن پرداخته اند و تفصيل آن از حوصله اين مقال بيرون
است.(191) امّا به نحو اجمال از وجود موادى چون: گوگرد، سديم،
كلسيم، پتاسيم، منگنز، آهن، كربن و كلوريدات سخن گفته اند كه نسبت درصد اين
املاح با تغيير فصول سال و سنوات مختلف متفاوت است. با اين حال كارشناسان
تأكيدكرده اند كه مقدار املاح و مواد آب زمزم به حدّ زيانبار نمى رسد.
همچنين مطالعات نشان مى دهد كه چاه زمزم نسبت به ديگر چاه هاى مكّه، از
بيشترين املاح مايع (250 در ميليون) برخوردار است و به رغم اينكه چاه
داوديه به زمزم نزديك است به اين نسبت از املاح برخوردار نيست.
د : پاكسازى
از آنجا كه آب هاى زيرزمينى عموماً از نفوذ عوامل زيانبار و رخنه آب هاى
مجاور مصون نيستند، آب زمزم نيز ـ قطع نظر از آثار معنوى زمزم كه گفتيم ـ
از اين امر مستثنى نيست. لازم است يادآور شويم كه براى رفع هرگونه شك و
ترديد از وجود ميكرب ها و باكترى هاى ناشى از نفوذ آب هاى اطراف و عوامل
مجاور در آب زمزم، به لحاظ موقعيّت جغرافيايى آن در سالهاى اخير و با
پيشرفت تكنولوژى، مسؤولان حرم تمهيدات لازم را انديشيده اند تا براى
استفاده كنندگان جاى شبهه اى نماند و با اطمينان خاطر به بهداشتى بودنش، از
آن بنوشند.
يكى از كارشناسان با مطالعاتى كه انجام داده پيشنهاداستفاده از اشعه فوق
بنفش را براى اين منظور ارائه داده، بدينگونه كه تجهيزاتى آماده شود كه آب
زمزم از آن عبور كند و با اشعه فوق بنفش كنترل و ضد عفونى گردد و عناصر
احتمالا زيانبار آب خنثى شود. مؤلّف كتاب «زمزم» در فصلى از كتاب خود، به
تفصيل اين مطلب كه موضوع تحقيق دانشگاهى وى بوده است پرداخته و با بحث هاى
علمى و فنى اين مبحث را دنبال كرده است كه در اينجا به نتيجه و خلاصه گفتار
او اشاره مى كنيم.
وى نخست به اهمّيت اين موضوع و اهتمامى كه در مطالعات و تحصيلات
دانشگاهى خود داشته، اشاره كرده و سپس به شيوه تصفيه و پاكسازى آب ها از
طريق برق و اشعه فوق بنفش، طرحى ارائه داده كه از نظر علمى شايان توجّه
است. او خاطر نشان مى سازد كه از مزاياى اين طرح اين است كه هيچگونه ماده
شيمياى با آب مخلوط نمى شود و به گرم يا سرد كردن آب نياز نيست و ت97% نسبت
به باكترى ها و ويروس ها مؤثّر است و يك كيلووات برق براى پاكسازى 000,12
گالن آب كافى استو دستگاه مربوط به طور خودكار (و اتوماتيك) كار خود را
انجام مى دهد و هيچگونه تأثيرى بر آب از نظر طعم و رنگ ندارد.
وى درباره تكنيك اين فرايند مى نويسد: اشعه فوق بنفش از پوشش خارجى، كه
آب از آن مى گذرد، عبور مى كند و ميكروب هاى داخل آب را از پاى درمى آورد.
او مى افزايد: طرح پاكسازى با اشعه فوق بنفش را با ديگر كارشناسان و نيز
مسؤولان مكّه و حرم در ميان گذاشته و مورد تأييد قرار گرفته و بالأخره
تجهيزات لازم فراهم گرديده و با آزمايشى كه از طريق آزمايش هاى طبى به عمل
آمده، پاسخ مثبت داده و آن را مطمئن تر از هر طريق ديگر دانسته اند. در اين
تكنيك كلر و مواد شيميايى ديگر به كار برده نمى شود.
و در خاتمه يادآور مى شود: آب زمزم به لحاظ مصرف بالايى كه در سال هاى
اخير دارد، تجهيزات اشعه فوق بنفش پاسخگوى تمام آب مصرفى نيست كه از وسائل
ديگر بهداشتى براى آن استفاده مى شود.
در هر حال، براى رفع احتمالات در خصوص آلودگى آب زمزم با عوامل خارجى يا
نفوذ آب ها از اطراف حرم، متولّيان حرم مكّى اقدامات لازم راجهت پاكسازىو
بهداشتى كردن و سرد كردن و قابل شرب ساختن آن انجام داده اند كه براى
زائران دغدغه خاطرى از اين بابت ايجاد نكند.
هـ : استعمال و استفاده از زمزم
نظر به قداستى كه آب زمزم داشته، همواره نوع استعمال و استفاده از آن
مورد گفتگو بوده است و براى آن محدوديتى قائل شده اند. به نوشته ازرقى، در
عهد عباس بن عبدالمطلب در كنار چاه زمزم دو حوض آماده كرده بودند كه از يكى
مى نوشيدند و از ديگرى وضو مى گرفتند. اين حوض ها را با دلو پر مى كردند تا
زائران استفاده نمايند.
وى از قول عطا آورده كه: «در عهد نخستين، دو حوض در كنار زمزم بود: يكى
به طرف ركن (حجرالأسود) كه از آن آب مى نوشيدند و ديگرى پشت آن به طرف صفا
كه از آن وضو مى ساختند و شخصى كه لب چاه مى ايستاد و با دلو آب مى كشيد،
يك دلو در حوض نوشيدنى مى ريخت و دلو ديگر در حوض وضو و شستشو.» او همچنين
مى نويسد: عباس بن عبدالمطلب در مسجدالحرام اطراف زمزم گشت مى زده و اين
سخن را تكرار مى كرده:
«اَلّلهُمَّ إِنِّي لاأُحِلُّهالِمُغْتَسِلوَهِيَ لِشارِب حَلّ وَ
بَلٍّ».
«غسل كردن در آن را جايز نمى دانم امّا براى وضو گرفتن و نوشيدن حلال
حلال است!» سفيان كه راوى حديث است مى گويد: مقصود عباس از غسل كردن داخل
حوض رفتن و شست و شو كردن بوده و اين بدان جهت است كه مردى از بنى مخزوم را
ديد جامه از تن برآورده و برهنه ايستاده و از آن حوض غسل مى كند. در اين
حال عباس به شدّت عصبانى شد و گفت: حلال نمى دانم براى كسى كه بخواهد با آن
غسل كند ـ يعنى در مسجد ـ امّا براى كسى كه بنوشد و يا وضو بگيرد حلال حلال
است.(196) از فقه ابن عباس نيز نقل شده كه تطهير و غسل در درون
مسجد را جايز نمى دانسته امّا وضو و شست و شو را اجازه مى داده و همان سخن
پدرش عباس را تكرار مى كرده است.
با توجّه به اين ملاحظات است كه برخى از مورّخانو محدّثان و فقيهان
عامّه، مسأله طهارت نمودن بهآب زمزم را از منظر فقهى مورد گفتگو قرار داده
ونظرياتى ابراز داشته اند كه اساس فقهى جز نوعى«استحسان» ندارد.
آن را مكروه شمرده اند، بعضى استحباب غسل اموات با آن را برگزيده و برخى
كراهت را.(199) كه بسيارى از اين اقوال مستند فقهى ندارد و در
فقه شيعه نيز اساساً از اين موارد سخنى به ميان نيامده است. تنها مواردى كه
از آن سخن گفته شده، نوشيدن و بر بدن پاشيدن و تبرّك و استشفا است كه اخبار
آن را قبلا از نظر گذرانديم.
و : آداب آشاميدن زمزم
در عين حال براى آشاميدن آب زمزم در روايات فريقين آدابى ذكر نشده است.
كلينى به اسناد خود از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود: آنگاه كه
شخص از طواف و نماز فارغ شد به زمزم بيايد و يك يا دو دلو از آب آن بكشد و
از آن بنوشد و بر سر و پشت و شكم خود بريزد و بگويد:
«خدايا! آن را علم سودمند و رزق فراوان و شفاى بيمارى و درد قرار ده».
آنگاه نزد حجر الأسود بيايد.
در برخى روايات ديگر آمده است: پيش از آنكه به صفا رود از زمزم بنوشد...
همچنين از فقه ابن عباس است كه براى آشاميدن آب زمزم، بايد به شش چيز
توجّه داشت: رو به قبله ايستادن، بسم الله گفتن، سه بار نوشيدن، سيراب شدن،
حمد خدا پس از آشاميدن، آنگاه اين دعا را خواندن: «اللّهمَّ اجْعَلْهُ
عِلْماً نافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفاءً مِنْ كُلِّ داء».