با سالكان وادى نور

آيت اللّه حاج شيخ قدرت اللّه نجفى قمشه اى

- ۴ -


پَر خود مى كند طاووسى به دشت   يك حكيمى رفته بود آن جا به گشت
(121)
تا آخر حكايت . پس بعضى از آن چه ما نعمت مى پنداريم ، همان بلا و فتنه و آزمايش ماست بايد خيلى حواسمان جمع باشد كه چه مى كنيم .
راه اونا كه نعمتت دارا شدند
همان گونه كه در سوره حمد ملاحظه فرموده ايد، نيمى از اين سوره درباره شئون الهى است كه به نام اللّه و رحمن و رحيم شروع مى كنيم و حمد و ثناى او را به جاى مى آوريم و درباره رو به رحمت عام و خاص او مى كنيم . سپس او را به وصف مالك روز جزاء مى خوانيم و بعد از آن عبوديت و استعانت را مخصوص او مى شماريم . بعد در نيم دو مشغول دعا مى شويم و از او راهنمايى مى خواهيم و از او مى طلبيم كه راه كسانى را به ما بنما كه نعمتت را دارا شدند، نه آنها كه غضب شدند و نه آن ها كه گمراه گشتند. پس ‍ يكى از دعاهاى ما اين است كه راه انبيا و اوليا را به ما بنما؛ يعنى خدايا! مى خواهم راه حضرات نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد عليهم السّلام را بيابم ، دستم بگير و راهم بنما. پس بايد در طول سفر خواندن سوره حمد كار ما باشد و شاءن دل ما قرار گيرد. از اين جهت است كه اين قدر سفارش به نماز شده و نماز نزديك كننده متقين به خدا(122) و عمود دين (123) معرفى گرديده است .
خداوند در قرآن مجيد سفارش فراوان به نماز فرموده و روايات ما سرشار از اين مطالب است . براى نمونه ، بخشى از آيات مربوط به نماز را مى آوريم .
خداوند مى فرمايد: ((الذين يؤ منون بالغيب و يقيمون الصلاة و مما رزقناهم ينفقون (124))) يعنى متقينى كه هدايت ويژه الهى نصيب آنهاست ، كسانى هستند كه به غيب باور دارند و نماز را بر پا مى دارند و از آن چه ما روزى آنها قرار داده ايم ، در راه خدا انفاق مى نمايند.
در اين آيه ، برپاداشتن نماز در رديف ايمان به خدا و غيب آورده شده است . باز مى فرمايد: ((يا اءيها الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلاة انّ اللّه مع الصابرين (125)))؛ يعنى اى خدا باوران !- براى سير و سلوك و رشد معنويت و دنيا و آخرتتان - از صبر و نماز كمك بگيريد؛ همانا خدا با صابران است . در اين آيه كريمه ، خداوند نماز را بهترين كمك كار و يار و ياور خداباوران دانسته است . باز مى فرمايد: ((يا اءيها الذين آمنوا لاتقربوا الصلاة و اءنتم سكارى (126)))؛ يعنى اى خدا باوران ! در حالت از خودبى خودى و مستى به نماز نزديك نشويد. پس او تبارك و تعالى از خداباوران خواسته با توجه و هوشيارى و حضور و آگاهى به نماز نزديك شوند. باز فرموده است : ((انّ الصلاة كانت على المؤ منين كتابا موقوتا(127)))؛ يعنى نماز براى مؤ منان هميشه برنامه مكتوبى است با اوقات معين و ويژه . خداوند نماز را برنامه هميشگى مؤ منان مى داند. از دعاهاى حضرت ابراهيم خليل الرحمن است كه : ((رب اءجعلنى مقيم الصلوة و من ذريّتى (128)))؛ يعنى خدايا! مرا از برپا دارندگان نماز قرار ده و از ذريه من نيز. به حضرت موسى عليه السّلام هم فرموده : ((انّنى انا اللّه لا اله الا اءنا فاعبدنى و اءقم الصلوة لذكرى (129)))؛ يعنى همانا من خداى يكتايى هستم كه خدايى جز من نيست . پس مرا بندگى كن و نماز را براى ياد من برپابدار. نماز در اين آيه براى ياد خدا قرار داده شده است . باز مى فرمايد: ((فاقيموا الصلاة و آتوا الزكاة و اءعتصموا باللّه هو مولاكم (130)))؛ يعنى پس نماز را برپاداريد و زكات را بپردازيد و اعتصام به اللّه داشته باشيد؛ او مولاى شماست . نماز و زكات و اعتصام به اللّه را در يك رديف آورده است . باز مى فرمايد: ((الذين اءن مكناهم فى الاءرض ‍ اءقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و اءمروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و للّه عاقبة الامور(131)))؛ يعنى مؤ منان پاك سرشت كسانى هستند كه بعد از انقلاب و جهاد هر استعداد و تمكنى كه در زمين به آنها داديم ، آن را وسيله برپايى نماز و دادن زكات قرار مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و عاقبت امور براى خداست .
نكته : مخفى نماند كه پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى به دست با كفايت حضرت امام قدس سره و يارانشان و ايثارگران ، دولت و همه ملت ايران اسلامى طبق اين آيه ماءمورند همه استعدادها و امكانات مادى و معنوى را صرف برپايى نماز و تعديل ثروت و عدالت اجتماعى و امر به معروف و نهى از منكر و امثال آن با همه مقدمات و شرايط و لوازم و علل و اسباب و فرهنگ و سياست و اقتصاد كنند. خدا كند هميشه مسئولان و مردم ما به ياد اين كريمه باشند و آن را سرلوحه اداره امور خود قرار دهند. باز حضرت حق درباره نماز مى فرمايد: ((رجال لاتلهيهم تجارة و لابيع عن ذكر اللّه و اءقام الصلوة (132)))؛ يعنى مردان الهى كسانى هستند كه تجارت و معاملات ، آن ها را از ياد خدا و برپايى نماز باز نمى دارد. نيز مى فرمايد: ((اءن الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر و لذكر اللّه الكبر(133)))؛ يعنى همانا نماز واقعى ، انسان را از بدى ها باز مى دارد و مهم تر از هر چيز در نماز ياد خداست . حضرت لقمان هم در نصايحش به پسر خود مى فرمايد: ((يا بنى اءقم الصلوة و اءمر بالمعروف و اءنه عن المنكر(134)))؛ يعنى پسرم ! بايد نماز واقعى برپابدارى و امر به معروف و نهى از منكر كنى . باز مى فرمايد: ((قد اءفلح المؤ منون * الذين هم فى صلاتهم خاشعون (135 )))؛ يعنى به درستى كه خداباوران رستگار شدند؛ آن ها كه در نمازشان خاشع اند. و مى فرمايد: ((قل انّ صلوتى و نسكّى و محياى و مماتى للّه رب العالمين (136)))؛ يعنى بگو اى پيامبرم ! همانا نمازم و روش عبادتم و حيات و مماتم براى خداست كه پروردگار جهانيان است .
آن چه آورديم ؛ نمونه اى از آيات قرآن مجيد درباره نماز بود. شايد بتوانيم نماز و حمد و سوره و ركوع و سجود واقعى داشته باشيم و از دل و جان از خدا بخواهيم كه ((صراط الذين اءنعمت عليهم )).
نه غضب شدند و نه گمرا شدند
آخر سوره حمد به شيوه دعا از حضرت حق مى طلبيم : ((غير المغضوب عليهم و لاالضالين ))؛ يعنى خدايا! توفيق بده ما به راه يهود و نصارا نرويم . البته اين تقاضاى بزرگى است و اين دعا مستجاب است ، به شرط آن كه در اعتقاداتمان آلودگى به شرك نداشته باشيم و در منش خود، روش ‍ آن ها را دنبال نكنيم . امروزه يهود و نصارا اعتقاداتى دارند كه خلاف است و روش هاى عملى اى دارند كه مخالفت حق مى باشد. در عقايد برخى از ايسم ها از اروپا و آمريكا، نوعا اظهار يهوديت و مسيحيت مى كنند. بايد مواظب خود و نسل و فرهنگ و حوزه و دانشگاه باشيم كه اين ايسم هاى خلاف ، آن ها را آلوده نكند. در عمل هم بعضى از قوانين ديكته شده از آن جاها مى آيد كه امروز جهان اسلام مبتلا به آن هاست . اين جمله نه يهوديت و نه مسيحيت ، در نماز خيلى براى ما بار مثبت و منفى دارد و خيلى فهم و درك و لمس اين معنا مهم است ؛ به ويژه در حكومت هاى اسلامى كه ائمه جمعه و جماعاتشان مرتب در نمازها اظهار مى دارند كه نه يهوديت و نه مسيحيت . متاءسفانه تهاجم فرهنگى يهود و نصارا و هم مهاجم اطلاعاتى ، سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و نظامى آن ها، امروزه آشكارا و علنى شده و بلاى مصيبت بارى به سر دنياى اسلام آورده است . البته آن ها عمدتا نقاط ضعف ما را شناسايى كرده و مى كنند و در همين نقطه ها لانه فساد و آشيانه ظلم مى نهند!! چه زيبا سروده شاعر آن جا كه مى گويد:
افسوس كه اين مزرعه را آب گرفته   دهقان مصيبت زده را خواب گرفته
ما بايد با حضور قلب و التزام به لوازم آن از غرب زدگى و شرق زدگى نجات يابيم و از روى دل به خدا عرض كنيم : خدايا! ما را از غضبت و اهل آن و گمراهى و اهل آن دور بدار.
بش بگيد ما بچه ها بازى گوشيم
مرحوم سيدبن طاوس (م 664 ق 644 ش ) در وصيت نامه اش به پسرش ‍ عبارتى دارد كه مضمونش اين است : ((فرزندم ! با خدا و اولياى او صميمانه صحبت كن (137))). بچه هاى راه رو و همه سالكان راه ، حقيقت بدانيد كه بايد صميمانه با حضرت حق حرف بزنيد و به او بگوييد ما انسان ها نوعا بازيگوش هستيم ؛ زيرا اقرار به عجز و فقر و شكستگى نزد خدا پسنديده ، بلكه خيلى مطلوب است و اين ركوع ها و سجده ها، تجسم و تمثل اظهار فقر و عجز است . پس بايد سخت به بازيگوشى اقرار كرد. البته فقط اقرار به بازيگوشى ها كفايت نمى كند. بايد از او تبارك و تعالى توفيق خواست كه بتوان به قدر وسع و طاقت ، دست از بازيگرى هاى اين دنياى دون برداشت تا بتوان كسب رضوان اللّه تعالى نمود.
اَى عنايت بكنى ما خوب مى شيم
همه كار به عنايت و فضل و توفيق تمام است . ما بايد خيلى متوجه اين نكته باشيم كه تكيه بر اعمال و اذكار خود نداشته باشيم ، بلكه تمام توكلمان به عنايت او و دست طمعمان به سوى او دراز باشد. لذا اهل دل برآن اند كه چه در دنيا و چه در آخرت ، كار به فضل تمام است . اگر به قرآن مجيد بنگريد، ملاحظه مى كنيد ما موهبتى بالاتر از خاتميتِ نبوت و رسالت نداريم . خداوند درباره همين موهبت در قرآن مجيد مى فرمايد: ((ذلك فضل اللّه يؤ تيه من يشاء و اللّه ذوالفضل العظيم (138)))؛ يعنى نبوت و رسالت و دين فضل خداست ؛ به هر كس بخواهد مى دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است .
استادم علامه حسن زاده مى فرمود: يك چنين جاهايى كه او تبارك و تعالى فضل عظيم خود را نمايان مى كند، ممكن است يكى از معانى اش اين باشد كه بياييد و از اين فضل برخوردار شويد.
باز در داستان زيباى حضرت يوسف عليه السّلام مى فرمايد: ((ذلك من فضل اللّه علينا و على الناس (139)))؛ يعنى آن لطفى كه درباره ما شد، از فضل خداست بر ما و بر مردم . خلاصه در قرآن مجيد چند مورد نام و اسم گرامى فضل اللّه به مناسبت هاى گوناگون آورده شده كه اگر مجال پيش آمد، بيشتر متذكر مى شويم . پس فقط بايد او عنايت كند، گرچه ما هم بايد انجام وظيفه نماييم . البته انجام وظيفه علت تامّه نيست ، بلكه آن چه به عنوان جزء اخير علت تامّه كارآمدى دارد، عنايت و فضل خداست لذا مى فرمايد: ((ولو لافضل اللّه عليكم و رحمته مازكى منكم من اءحد(140)))؛ يعنى اگر نبود فضل خدا و رحمت او، هيچ كدام تزكيه نمى شديد.
در حقيقت اين نمازم سفره   روزه و خُمس و زكاتم سفره
عمده سفر سالك الى اللّه ، روحانى و معنوى و عبادى است . پس در حقيقت نماز، سفرى است از بندگى به جوهره اى كه كنه آن ربوبيت است .(141) البته در فرم تكبير و قيام و نيّت و حمد و سوره و ركوع و سجود و تشهد و تسليم و ذكر و امثال اين ها است ؛ زيرا هر كدام از اين افعال ، اگر باطن داشته باشد و پوست بى مغز نباشد، عملِ نوعى از فرشتگان است كه عروج مى نمايند، پَر و بال در مى آورند و به سوى خدا بالا مى روند. روزه هم تشبّه به ملائكه است و خدا جزاى روزه اى است كه براى خدا باشد.(142) خمس ‍ و زكات هم تشبّه به بعضى از اسماى الهى ، مثل رازق و غنّى و امثال آن است . بالاخره همه عبادت ها و نُسُك ، حتى وضو و طهارت و هر آن چه قصد قربت دارد، نوعى نزديك شدن به رضوان الهى است و اين همان سفر از عالم طبع است به عالم ملكوت و جبروت و عالم اله . پس همه عبادت ها سفر است و سالك همواره در سفر مى باشد.
ما بايد به خوبى ها سفر كنيم
خوبى هايى كه ما بايد به آن سفر كنيم ، فراوان است كه در اين جا نام بعضى از اصول آن ها مى آيد. شايد بتوانيم متخلق شويم و اين سفر به خوبى ها باشد انشاءاللّه . اين خوبى ها عبارت است از:
1. فكر 2. بيدارى از خواب غفلت 3. عدالت 4. ايمان 5. صدق 6. ثبات 7. اخلاص 8. ذكر 9. شكر 10. صبر 11. همّت 12. سكوت 13. ادب 14. علم 15. يقين 16. معرفتِ نفس 17. توحيد 18. خوف 19. رجاء 20. غيرت 21. حسن ظنّ 22. كظم غيظ 23. عفو 24. فروتنى 25. حكمت 26. انصاف 27. محاسبه 28. مشارطه 29. زهد 30. مراقبه 31. قناعت 32. غنا 33. صدقه 34. تقوا 35. امر به معروف و نهى از منكر 36. صله رحم 37. رضا 38. توكل 39. تسليم 40. نيّت 41. توبه 42. انابه 43. رياضت 44. خلوت 45. ولايت 46. حجت 47. اراده 48. معرفت 49. طهارت 50. دعاء 51. انتخاب همنشين 52. ترتيل قرآن 53. اداء امانت 54. جهاد با نفس 55. نظم در امور 56. اصلاح ذات البين 57. عفو و اغماض 58. تواضع .
تا اين جا سفرهايى است در راه . البته آن چه شمرديم ، نظم سير و سلوكى ندارد؛ فقط ارزش شمارى است . از اين جا به بعد، بعضى از قلم هاى درشت مسئله ذكر مى شود:
59. فقر 60. بصيرت 61. سكينه 62. فراست 63. احسان 64. عشق 65. شهود 66. فنا 67. فتوّت 68. حيا 69. تهذيب 70. اعتصام 71. فرار - كوچ 72. سَحَر 73. بكاء 74. انفاق 75. ايثار 76. برّ و... .
آن چه يادآور شديم ، فقط فهرست و اشاره اى به بخشى از نيكى ها و ارزش ها و خوبيها بود. كه مجموعه اينها و غير اينها در كتابهاى اخلاق آمده است بر شما باد كه ابتدا به كتاب معراج السعادة مرحوم نراقى (م 1245 ق 1208 ش )، بعد به دو جلد مبادى و مراحل اخلاق در تفسير موضوعى آيت اللّه جوادى آملى و كتاب محجة البيضاء آية الحق ، ملامحسن فيض كاشانى (م 1091 ق 1058 ش ) و اوصاف الاشراف خواجه نصيرالدين طوسى و منازل السائرين خواجه عبداللّه انصارى مراجعه و يافت و فهم و عمل شود. البته نوع اين كتاب ها بايد زير نظر استاد ديده و عمل شود. پس 76 سفر به خوبى ها را شمرديم تا نفوس آماده به يارى خداوند به اين ها سفر كنند و بقيه سفرها را زير نظر استاد پى گيرند.
در سفر از بدى ها حذر كنيم
همه خوبى ها حذر و پرهيز و تقواى از طرفِ مقابلِ خود را مى طلبد. براى نمونه ، بخشى از بدى ها را هم نام مى بريم ، باشد كه اهل پرهيز شويم :
1. جهل 2. غفلت 3. ظلم 4. كفر 5. شرك 6. نفاق 7. افراط و تفريط 8. تكبّر 9. غرور 10. ريا 11. دنيا دوستى 12. رياست و شهرت طلبى 13. عصبيّت 14. تضييع حقوق 15. طول امل 16. آفات و محرمات ظاهر و باطن 17. قساوت 18. كسل 19. ترس بى جا 20. كراهت از مرگ 21. وسواس 22. مراء و جدال 23. شك 24. عجله 25. سوء ظن 26. غضب 27. انتقام گيرى 28. دشمنى با دوستان خدا 29. خودستائى 30. بى انصافى 31. شكم پرستى 32. افراط و تفريط در شهوت 33. حرص و آز 34. طمع 35. بخل 36. حسد 37. بى باكى 38. بى غيرتى 39. ناپاكى 40. آفات زبان و اعضا و جوارح .
گرچه ممكن است بعضى از بدى ها و خوبى ها در بعض ديگر مندرج باشد، اما چون بالخصوص در آيات و روايات و كتب اخلاقى عنوان دارد، سعى شد نوبرش را آوريم ، باشد كه از همه بدى ها حذر كنيم ؛ مثل انسانى كه از مار و گرگ و عقرب پرهيز مى كند، بلكه بالاتر و بيشتر؛ زيرا حذر از ناراللّه است . پناه به خدا از عذاب ابد الهى !
بندگى همش كمال و گذره
ما كمالى بالاتر از بندگىِ واقعى حضرت حق تبارك و تعالى نداريم . لذا يكى از اهداف بلند آفرينش ، بندگى خداوند است . در قرآن مجيد مى فرمايد: ((و ما خلقت الجن و الاءنس الّا ليعبدون (143)))؛ يعنى من جن و انس را نيافريدم ، مگر براى اين كه به مقام والاى بندگى راه يابند. بندگى همه كمال است و از راه آن ، انسان به بالاترين مقام مى رسد. پس روش بندگى گذرى است تا مقام اعلاى آن . لذا اگر كسى به مقام بندگى ويژه رسيد، مقامش ‍ وصف شدنى نيست . همين قدر اشاره مى كنيم كه وقتى مى خواستند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را به معراج ببرند، در خبر او فرمودند: ((سبحان الذى اءسرى بعبده (144)))؛ يعنى منزه است خدايى كه شبانه سير داد به بنده اش . از مقام وحى او هم كه خبر مى آيد مى فرمايد: ((فاءوحى الى عبده ما اءوحى (145)))؛ يعنى پس وحى فرستاد به سوى بنده اش آن چه وحى فرستاد.(146) بهترين حال ما در نماز آن گاه است كه عرض مى كنيم : ((اياك نعبد(147 )))؛يعنى فقط تو را بنده ايم . نگاه كنيد به قرآن مجيد و مقام بندگان مخلص او را تماشا كنيد و گذرگاه آن ها را ببينيد. باز درباره نزول فرمان به بنده اش مى فرمايد ((تبارك الذى نزّل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا(148))) ((يعنى منزه است آن خدايى كه فروفرستاد فرقان را بر بنده اش تا براى همه جهانيان نذير باشد.))
آيات روشن و روشنگر را نيز با عنوان بندگى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فروفرستاده تا آن جا كه مى فرمايد: ((هو الذى ينزّل على عبده آيات بيّنات (149)))؛ يعنى خداوند آن خدايى است كه آيات بيّنات را بر بنده اش فروفرستاد. البته اين رشته به ويژه در روايات مخصوص به عبوديت و شئون آن سر دراز دارد. فقط خواستيم اشاره كنيم كه بندگى كمال و گذر به بالاترين مقام است تا از مقام و گذر غافل نمانيم .
همه بنده اند ببين چه خبره
البته همه ممكنات بسته به ذات مقدس حضرت اله اند و همه بنده اند، لذا مى فرمايد: ((ان كل من فى السموات و الاءرض الّا آت الرحمن عبدا(150)))؛ يعنى همه موجودات زمينى و آسمانى طوق بندگى حضرت رحمان به گردن دارند. واقعا ماجراى بندگى ممكنات داستان شگفتى است ؛ زيرا هيچ ممكنى در هيچ زمان و مكان و عالمى از خود چيزى ندارد و آن به آن بايد او تبارك و تعالى به آن ها هستى عطا كند تا باشند، و گرنه هيچِ محض اند و اگر نازى كند بر هم فروريزند قالب ها و با هستى او تبارك و تعالى كَسى نمى تواند نام هستى ببرد.
خلاصه به خدايى خدا، بندگى موجودات ازلى و ابدى است و اين خبر ديدنى و شنيدنى مى باشد.
همه عالم نماز و حج دارند   همه با تسبيح حق مسبِح اند
قرآن فرموده : ((كل قد علم صلوته و تَسبيحه (151)))؛ يعنى همه نماز و تسبيحشان را مى دانند.
پس همه نمازِ مخصوص به خود دارند در حج هم كه رفتن به سوى مقام توحيد و قصد آن است ، معلوم است كه همه به سوى آن مقام قاصد و روان اند؛ زيرا قرآن مجيد مى فرمايد: ((انّ الى ربكّ الرجعى (152))) و ((و انّ الى ربكّ المنتهى (153)))؛ يعنى رجوع همه و مقصد منتهاى همه خداى توست . اين كه همه موجودات به تسبيح حق مسبح اند، آن هم صريح قرآن مجيد است كه مى فرمايد: ((ان من شى ء الا يسبّح بحمده (154)))؛ يعنى چيزى در عالم ممكنات نيست ، مگر آن كه تسبيح و حمد خدا مى كند.
علامه طباطبايى قدس سره اين نظريه را تاءييد مى فرمايد: موجودات به زبان قال خودشان تسبيح و حمد مى كنند، نه تنها به زبان حال !(155) البته تسبيح يعنى تنزيه او تبارك و تعالى و حمد، يعنى ستايش زيبايى جمال و جلال او. خدا كند ما انسان ها در پُل تشريع و اختيار از قافله عقب نمانيم و مانند ديگر موجودات در تمام سير و سلوكمان مُهَلِل و مُقَدّس و مُسَبّح و حامد و... باشيم و كمتر از لحظه اى از اين روش باز نمانيم ؛ و گرنه نمى توانيم همراه اين قافله بزرگ سير الى اللّه كنيم و رضوان اللّه و ولايت اللّه را بيابيم !!
و لذا به بنده اش سفر داده   توى قرآن از اونا خبر داده
داستان معراج رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و سخن درباره آن ، رساله اى مستقل مى طلبد. لذا اين جزوه كوچك جاى سخن ندارد. فقط بايد دانست كه انسان كامل با سفر انسانى اش تمام عوالم وجود را مى پيمايد و از مُلك به مَلكوت و از آن مكانت به جبروت و از آن مقام به عالم اله سفر دارد و آن چه در اين سير و در اين ليلة القدر مشاهده مى كند، همه از حقيقت خود است كه بر او نمايان مى شود.
زيرا ((ما كذب الفؤ اد ما راءى (156))) آن چه دلش يافت و رؤ يت كرد، به او دروغ نگفت . اهل معرفت گفته اند مسجدالحرام و مسجدالاقصى اشاره به دو مقام از مقامات انسان كامل است ، گرچه معناى ظاهرى خود را هم دارد. ما كجا و انسان كاملى چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كجا. اما قرآن مجيد و روايات به ما سفارش كرده اند شما در همه جهات به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اقتدا كنيد تا به قدر خودتان كامل شويد؛ لذا براى معراج به ما نماز(157)، روزه ، حج و... داده اند. اين همه وسايل را براى بالا رفتن از نردبان انسانيت فراهم نموده اند. افسوس كه ما نمى شناسيم و قدر نمى دانيم و حال آن كه بايد از حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اسوه حسنه (158) داشته باشيم . مولوى مى فرمايد:
شير را بچّه همى ماند بدو   تو به پيغمبر چه مى مانى بگو
(159)
ايمان و عمل صالح ، انسان را بالا مى برد تا حدى كه كم كم حتى قرآن مجيد را از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بگيرد. استادم علامه حسن زاده آملى ، هم شفاهى فرمودند و هم در كتاب انسان در عرف عرفان (160) آورده اند كه در حال مكاشفه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را زيارت كردند و آن حضرت براى ايشان اذان گفتند و لذتى كه از شنيدن اين اذان برده بودند، تعريف كردند؛ شنيدنى بود.
تمام سفرهاى اهل سير و سلوك مندرج در انسان كامل است و مى شود آن را سر و شاخه اى از آن شجره طوبى به شمار آورد كه خدا زير سايه بندگى به بنده اش داده و در قرآنش فرموده است : ((سبحان الذى اءسرى بعبده ليلا من المسجدالحرام الى المسجدالاقصى الذى باركنا حوله لنريه من آياتنا(161)))؛ يعنى منزه است آن خدايى كه شبانه سير داده است به بنده اش از مسجدالحرام به مسجدالاقصى - و از آن جا به ملاء اعلا - آن مسجدى كه اطرافش با بركت است تا به اين بنده آيات خود را بنمايانيم .
در سوره نجم هم كه حتما بايد با تفسير و تاءويل آن بفهميم تا با سفرنامه معراج رسول خدا قدرى آشنا شويم . فرموده : ((لقد راءى من آيات ربه الكبرى (162)))؛ يعنى او ديد و رؤ يت به دل كرد آيات بزرگ الهى را.
البته هر سفرى ظاهر داره   ظاهرا هم باطنى آخر داره
اين سفر حج و ديگر سفرها ظاهر و باطنى دارد و به طور كلى هر ظاهرى را باطنى است . ظاهر سفر حج بايد طبق مناسك فقه اصغر و فتواى مجتهد جامع الشرايط انجام شود. اما باطن آن به معرفت و هدف و انگيزه و نيّت بستگى دارد كه بايد مطابق فقه اكبر و زير نظر استاد كيمياگر انجام شود تا باطن پيدا كند. اگر كسى جايى از دستورات و اركان مناسك فقه اصغر را به جاى نياورد، ظاهر حج او تمام نيست و تكليف ساقط نشده ، همچنين است باطن او. بسيارى از مردم بعضى از اسرار حج را شنيده اند، به ويژه مرسله شبلى را از امام سجّاد عليه السّلام كه آن وجود مقدّس ، قدم به قدم براى ظاهر سفر حج باطنى برشمرده و شبلى چقدر گريه كرد. سرانجام بعد از يك سال در پوشش كيمياگرىِ امام سجاد عليه السّلام دوباره به حج رفت تا شايد بتواند بخشى از باطن حج را ادا كند(163).
پس در اين كه حج و نماز و روزه و خُمس و جهاد و همه عبادات ، ظاهر و باطنى دارند ترديد نكنيم و در سير و سلوكمان بسيار مراقب باطن اين سفر كه راهش با جان و دل طى مى شود و مسيرش خروج از ظلمات به نور است ، باشيم . البته باطن داشتن مربوط به سفرها نيست ، بلكه تمام عالم ظاهر نه تنها يك باطن بلكه به اندازه تعداد عوالم بالا باطن ها دارند و ارزش ‍ و قيمت باطنِ هر كدام در ترازوى مقام مشخص است .
سفر حج خلاصه اون سفر است   همه عالم مسافر خداست
سفر حج ، نمونه و مستوره همه سفرهاى معنوى و جسمانى است ؛ زيرا با جسم كه واقعا سفر مى كنند و از راه هاى دور و نزديك قصد زيارت بيت اللّه الحرام مى نمايند. در گذشته كه وسايل صنعتى نبود و بايد با كاروان ها سفر كنند و طول مى كشيد، وصيت نامه ها را آماده مى كردند و با اهل و عيال و اقوام واقعا خداحافظى مى نمودند. الآن اين مسايل كمتر شده ، اما بالاخره سفر را دارند. پس حج اولا سفرى جسمانى و نقل مكان است و بدن را از خانه و زادگاه تا مسجدالحرام مى برند و ثانيا حج از نظر معنوى نماز دارد، تشنگى و گرسنگى دارد، خرج مالى دارد و جهاد با نفس ‍ دارد. حتى در بعضى از مواقف اگر بخواهند به معناى كلمه به جاى آورند، جهاد با عقل هم دارد تا به عشق برسند، جهاد با شيطان بزرگ و كوچك دارد، قربانى دارد، حلق دارد، رمى دارد، طواف دارد، سعى دارد و خلاصه نماد عبادت هاى واجب و مستحب و قرب فرايض و نوافل مى شود در حج خلاصه شود و مستوره باشد. اين است كه گفته شد سفر حج خلاصه و نماد سفرهاى جسمانى و معنوى است و اين سفر حج معنوى و قرب به مقام توحيد كار همه موجودات است ؛ پس همه عالم مسافر خداست .
((همه جهان انسان مى شود و به سوى خدا مى رود))
از خدا اُمديم و آدم شديم   باز بايد سوى خدا سفر كنيم
اين نكته كه همه جهان انسان مى شود و به سوى خدا مى رود و از خدا آمده و به سوى او باز مى گردد، يك كلمه دقيق حكمى و معرفتى است كه نياز به دقت و ذكر بيانى دارد.
يكى از مسلّمات اعتقادى ما در حكمت متعاليه اين است كه حضرت حق تبارك و تعالى ، هستى محض و بى نهايت است . لذا بى همتاست و دو بردار نيست . هستى بى نهايت ، جلوه بى نهايت دارد و جلوه او دائم است . در دعاى شب جمعه هم وارد شده است : يا دائم الفضل على البّريه يا باسط اليدين بالعطيه (164)؛ يعنى اى خدايى كه فضل تو بر ممكنات دائمى است و هميشه دست جلال و جمالت بر روى خلق باز است . قرآن مجيد هم فرموده است : ((كل يوم هو فى شاءن (165)))؛ يعنى خدا در هر روز خدائى در شاءنى است . همان گونه كه در ذات كم ندارد، در خلق و امر هم كم ندارد. جلوه او امروز و ديروزى نيست و نمى توانيم مثل بعضى از متكلمان بگوييم خدا تنها بوده و زمان يا اَمدى گذشته ، سپس بناى آفرينش را نهاده است ؛ چون اين فكر اشكال هاى فراوان دارد و با توحيد ذات و صفات و افعال وفق نمى دهد. پس تا خدا بوده ، به اختيار و اراده و حكمت و عدل مى آفريده است . اگر اين طور است ، تمام جهان در رشد و كمال و ساخت و ساز اوست و همه از طرف خدا آمده و مى آيند، انسان مى شوند و باز به سوى او باز مى گردند؛ چون اول سير نزولى ، انسان كامل و آخر سير صعودى نيز انسان كامل است . لذا در زيارت جامعه آمده است : ((بكم فتح اللّه و بكم يختم ))؛ يعنى درِ هستى دادن به شما باز شد و ختم دادن اين هستى هم به شماست . از اميرمؤ منان روايتى نقل شده كه راوى از مولا پرسيد: قبل از آدم كه بود؟ حضرت فرمود: آدم . عرض كرد: قبل از آن كه بود؟ باز فرمود: آدم . تا بار سوم حضرت فرمود: اگر تا صبح قيامت هم سؤ ال كنى كه قبل از آدم كه بود؛ جوابت اين است : آدم .(166) پس خدا دوره ها دارد، كوره ها دارد و فوق زمان دهر دارد و فوق دهر ازل و ابد دارد. اللّه اكبر از ماجراى خلقت ! راستى اگر فكر كنيم روزى تمام كوه ها و درياها و آسمان ها و زمين ها آرام آرام مى آيند انسان مى شوند و آمده اند و انسان شده اند و بساطشان برچيده شده و دوباره و صدباره خلق جديد دارند، ببينيد سر از كجا در مى آوريد و چگونه بايد ازلا و ابدا براى خدا به خدايى معتقد شويد! ماشاءاللّه از خدايى كردن خدا، خيلى دقيق است . فهم اين بيان حتما نياز به كتاب و استاد دارد. اين كه شنيده ايد صدرالمتالهين شيرازى قدس سره در مبانى حكمى خود قائل به حركت جوهرى در جهان جسم است ، مقاله اش فوايد و آثارى دارد كه يكى از آنها دوام فيض ‍ است .
بنده پير خراباتم كه لطفش دائم است   ور نه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست
حافظ
پس همه جهان ، انسان مى شود و به سوى خدا مى رود و در واقع از خدا آمده و آدم شده و باز بساط زندگى او برچيده مى شود و به سوى خدا مى رود: ((كما بَدَاءكم تعودون (167)))؛ يعنى همان گونه كه ايجاد شديد برمى گرديد.
حالا نوبت ماهاست آماده شيم
از كران ازلى تا به كران ازلى   درج در كسوت يك پيرهنش ساخته اند
و
همه عالم صداى نغمه اوست   كه بشنيد اين چنين صداى دراز
و ما در اين كران نقش ويژه خود را داريم و در اين پيرهن جايگاه مناسب خود را ايفا مى كنيم پس
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست   كه هر چيزى به جاى خويش ‍ نيكوست
(168)

اگر يك ذره را برگيرى از جاى   خلل يابد همه عالم سروپاى
(169)
سلسله علل و معلول ها و اسباب و مسببات از ازل حركت كرده و راه خود را پيموده تا نوبت ما شده است . روى اين حساب ، براى نوبت ما كم سرمايه گذارى نشده ؛ نه فقط.
ابرو باد و مه و خورشيد و فلك در كارند   تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
بلكه
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار   شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
(170)
بلكه اين سلسله بى نهايت ، همه زحمت كشيده اند و خرج شده اند تا ما بياييم .
اين مسافر پُر طمطراق آمدنش شوخى بردار نيست و حالا نوبت ماست . بايد براى آن هدفى كه ما را آفريده اند آماده شويم آيا عبوديت است ؟ شايد! آيا معرفت است ؟ شايد! آيا براى آزمايش است ؟ شايد! آيا ولايت اللّه است ؟ شايد! آيا لقاء اللّه است ؟ شايد! آيا هدف ، خود خدا است ؟ شايد.
بالاخره اين سفر منتها اليه دارد و بيهوده نيست . قرآن مجيد مى فرمايد: ((اءفحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون (171)))؛ يعنى آيا گمان كرديد ما شما را بيهوده آفريديم و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟ باز مى فرمايد: ((اءحسب الناس اءن يتركوا اءن يقولوا آمنا و هم لايفتنون (172)))؛ يعنى آيا مردم مى پندارند كه ما آن ها را بيهوده رها مى كنيم و حال آن ها كه شما را آزمايش نكرده باشيم . باز مى فرمايد: ((اءم حسب الذين يعملون السيئات اءن يسبقونا(173)))؛ يعنى آيا گنه كاران مى پندارند مى توانند از ما پيشى بگيرند؟. نيز مى فرمايد: ((اءم حسب الذين فى قلوبهم مرض اءن لن يخرج اللّه اءضغانهم (174 )))؛ يعنى آيا مى پندارند آن كسانى كه قلبشان بر اثر اعمالشان مريض است ، ما به آثار شوم كارشان گرفتارشان نمى كنيم ؟ و مى فرمايد: ((اءم حسبتم اءن تدخلوا الجنة و لما ياءتكم مثل الذين خلوا من قبلكم (175)))؛ يعنى آيا مى پنداريد داخل بهشت مى شويد و حال آن كه هنوز فلسفه تاريخ بر شما پيش ‍ نيامده ؟
به هر حال كه اكنون كه نوبت ماست ، خيلى بايد دقت كنيم كه بيهوده آفريده نشده ايم و اهداف بلندى در پيش داريم . بايد آن اهداف را از قرآن و حديث و عقل شناسايى و پى گيرى كنيم . لذا مولا اميرالمؤ منين على عليه السّلام خطاب به همه ما مى فرمايند: ((الآن فاعلموا و الاءلسن مطلقه و الاءبدان صحيحة (176)))؛ يعنى اكنون بدانيد هر كوششى داريد بنماييد كه بدن ها سالم و زبان ها آزاد است . بايد متوجه باشيم كه يكى از اصول معرفتى آن است كه در تجلى تكرار نيست ؛ يعنى محال است ما دوباره به اين عالم بياييم و هر كسى چند روزى نوبت اوست و بس . بنابراين ، شب ها و روزها و سال ها و ماه ها، بلكه ساعت ها و دقيقه ها غنيمت و فرصت است و نبايد با خود شوخى كرد. راهِ بى هدف ، راه نيست و سير و سلوك بى مقصد سير و سلوك نيست ؛ گرچه
منزل بس خطرناك است و مقصد ناپديد   هيچ راهى نيست كو را نيست پايان غم مخور
حافظ
معناى آمادگى آنست كه آن چه خداوند به ما استعداد انسانى داده ، شناسايى كنيم و در صراط مستقيم آن را بارور سازيم و حتى يك استعداد را مهمل و بيهوده نگذاريم . اگر واقعا عمرى را فقط صرف شكم و مقدمات و مقارنات و مؤ خرات آن نموديم ، مصداق اين كريمه قرار مى گيريم : ((يتمتعون و ياءكلون كما تاءكل الاءنعام و النار مثوى لهم (177)))؛ يعنى آنهايى كه استعدادهاى انسانى خود را زير خاك طبع دفن مى كنند، مانند چهارپايان مى خورند و بهره مى برند و سرانجام آتش ماءواى آن هاست .
بيش از اين ها ديگه بونه نياريم
در رفتار انسان ، بهانه و بهانه جويى و بهانه گيرى فراوان است . امروز جوانم و فردا پير. من زنم او مرد. الآن مجردم ، فردا صاحب فرزند. فعلا بچه ندارم ، فردا بچّه دار مى شوم . اكنون مالم كم است ، فردا زياد مى شود. الآن فرصت ندارم ، فردا فرصت به دست مى آورم . الآن معاملات كساد است ، فردا رواج مى شود. فعلا مريضم ، فردا بهبود مى يابم . اكنون مدرسه دارم ، بعدا دانشگاه مى روم ، اكنون كسلم ، در آينده سرحال مى آيم . زمان زمانِ تورم و گرانى است ، بگذار ارزان شود. بالاخره دل بى غم در اين عالم نيست ، بگذار غم برطرف شود. صدها و هزاران گرفتارىِ گفتنى و نگفتنى ، اين ها همه و همه مى تواند بهانه باشد؛ زيرا بايد توجه داشت كه زندگى از نظر الهى براى همه آزمايشگاهى بزرگ است . از اول تكليف تا وقت مرگ و تمام شئون زندگى مواد امتحانى ماست ، به قول برخى از بزرگان ، زندگى چون دو سنگِ زبر آسيا است كه با توجه به زبرى آن ، بايد در پى به دست آوردن آرد نرم هدفِ الهى بود! پس نبايد بيش از اين بهانه جويى كرد، بلكه بايد سفر را شروع نمود و راه را پيمود.
هر چى زحمت بكشيم مُزد ميگيريم
اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((العمل العمل ثم النهاية النهاية (178)))؛ يعنى كوشش ، كوشش بعد هدف ، هدف . پس ملاك در سود سفر به اذن خدا، مقدار سرمايه گذارى است . لذا عمل و سعى و كوشش و تلاش و جهاد و مسابقه و سرعت و امثال اين واژه ها در قرآن فراوان آمده است . فقط حدود پانصد مورد واژه ايمان و عمل صالح به مناسب هاى گوناگون ديده مى شود. از باب نمونه ، نظرى به بعضى از آيات قرآن مجيد در زمينه زحمت كشيدن و عمل كردن داريم . مى فرمايد: ((كل اءمرء بما كسب رهين (179)))؛ يعنى هر كس در گرو عمل خويش است . و مى فرمايد: ((ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لايظلمون (180)))؛ يعنى جزاء داده مى شود هر كس به آن چه كسب كرده است و به آن ها ظلم نمى شود. آيات 25 و 161 سوره آل عمران (181) هم به همين معناست . باز مى فرمايد: ((ليجزى اللّه كل نفس ما كسبت (182)))؛ يعنى تا خدا جزا دهد هر كسى را آن چه كسب كرده است . هزار نكته باريك تر ز مو اين جاست كه همان كسب در آخرت عين جزاء مى شود. پس فقط يك كلام دارد و آن اين كه عين كسب منظم به نظام آخرت مى شود و به آخرت مى آيد. هم چنين مى فرمايد: ((كل نفس بما كسبت رهينه (183)))؛ يعنى هر نفسى در گرو كار خويش است . و مى فرمايد: ((و من يكسب اءثما فانّما يكسبه على نفسه (184)))؛ يعنى و هر كس به دست آورد، گناهى را براى خود به دست آورده است . به هر حال آيات مربوط به كسب و كار و عمل ، زياد است ؛ چند آيه نمونه ذكر شد تا دل به نور قرآن نورانى تر شود.
درباره سعى و عمل و امثال آن مى توانيد به قرآن مجيد مراجعه كنيد و ببينيد بالاخره هر چه زحمت بكشيد، همان قدر مزد مى گيريد.
راهمون طى مى شه منزل مى رسيم
راه را بايد پيمود و رفت و اين كار رياضت مى طلبد، سَحَر مى خواهد، بين الطلوعين لازم دارد، دلى سوخته و قلبى بريان و پايى پُر آبله لازم دارد؛ زيرا زبان حال رهروان اين است كه :
آن كه در راه طلب خسته نگردد هرگز   پاى پُرآبله واديه پيماى من است
برگ عيش دگران روز به روز افزون است   خرمن سوخته ماست كه با خاك يكى است