رحله ابن جبير

محمد بن احمد ابن جبير
مترجم: سيد حسن اسلامي

- ۳ -


ذكر برخي مشاهد مكه

مكه ـ كه خدايش شرف افزايد ـ به تمامي، زيارتگاه و مشهدي است ارجمند و كريم و در شرف اين شهر مقدس همين بس كه خداوند آن را به ميعاد گاه و به مثابه خانه بزرگ و گرامي خويش اختصاص داده و دعوتگاه خليل خود ابراهيم فرموده است و آن شهر حرم خداوند و محل امن اوست و نيز همين بس كه پرورشگاه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وسلّم ـ است كه خداوند حضرتش را به شرف بخشي و بزرگداشت برتري و فضيلت فزوده و با آيات كريم و قرآن حكيم مبعوث نمود، مكه نخستين جايگاه وحي و فرود آمدن قرآن و اولين محل فرود آمدن روح الأمين جبرئيل است و وعدهگاه انبياي خدا و رسولان گرامي اوست.

از زيارتگاه هاي آن شهر ـ كه ما آنها را ديديم ـ يكي قبه وحي در خانه خديجه، مادر مؤمنان ـ رضي الله عنها ـ است كه در آن جا پيامبر با خديجه ازدواج كرد و با وي درآميخت و نيز قبّه كوچك ديگري درهمان خانه كه زادگاه فاطمه زهرا ـ ع ـ است ...

از ديگر زيارتگاه هاي گرانقدر مكه، زادگاه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وسلّم ـ و خاك پاكي است كه نخستين بار، سر به پيكر پاكيزه او سوده، بر آن محل خجسته مسجدي ساختهاند كه بنايي با شكوهتر از آن ديده نشده است و بيشتر آن بنا را از بالا به پايين زراندود كردهاند و آن مسقط الرأس مقدس كه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وسلّم ـ به هنگام ولادت خجسته فرخنده خويش كه خداوند آن را براي تمامي امت رحمتي قرارداد ـ پيكر مطهر بر آن نهاد، انباشته از نقره است. خوشا فرخنده خاكي و خرّما خجسته زمين پاكي كه خداوند آن را با اختصاص دادن به فرود آمدن پاكترين پيكرها به هنگام ولادت، و زادگاه بهترين انسان ها ـ صلّي اللّه عليه و علي آله و اصحابه الكرام و سلّم تسليما ـ اوج افزود و مشرّف فرمود. اين جايگاه مبارك در روزهاي دوشنبه ماه ربيع الاول كه ماه ولادت و زاد روز پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وسلّم ـ است گشوده ميشود و تمام مردم براي كسب فيض و تبرّك بدان درآيند و ديگر اماكن مقدس نيز همان روز گشوده ميشود و همواره در مكه بدان روز قيامتي است.(ص 153 و 154)

فراواني، ارزاني و امنيت در مكه

«اين سرزمين، از حيث وفور و گرد آمدن نعمت ها و ميوهها و كالاهاي مفيد و وسايل رفاه شهري و مراكز دادو ستد، سرشارترين و پرنعمتترين مناطق است، گر چه جز هنگام موسم حج، تجارتخانهها و مركزهايي بزرگ براي دادو ستد ندارد. اما در موسم حج قرارگاه و محل اجتماع مشرق و مغرب جهان است و آن همه كالا در ظرف يك روز سودا ميشود، افزون بر ذخاير نفيس چون گوهر و ياقوت و ديگر سنگ هاي گرانبها و ا نواع عطر چون مشك و كافور و عنبر و عود و داروهاي هندي و ديگر چيزها از صادرات هند و حبشه گرفته تا كالاهاي عراقي و يمني و محصولات خراساني و متاع هاي مغربي كه به حد و حصر و ضبط و شمار در نميگنجد، كه اگر آن مجموعه را به تمام سرزمين هاي جهان پخش كنند، از آنها بازارهاي انباشته و سرشار در هر نقطه پديد آيد و به تمام آن بلاد سودهاي بازرگاني كلان رساند. اين همه، فقط در ضمن هشت روزي است كه پس از موسم حج قرار دارد، بجز آنچه در طول روزهاي متمادي و متوالي از يمن و ديگر نقاط وارد ميكنند تا آنجا كه در سراسر زمين كالا و ذخيرهاي گرانبها نيست كه در مدت موسم حج در مكه موجود نباشد و اين بركتي است كه پنهاني ندارد و نشانهاي از نشانههايي است كه خداوند مكه را بدان ويژگي بخشيده است.اما(درباره ارزاق و ميوهها و ديگر خوراكي هاي گوارا (بايد گفت) ما ميپنداشتيم كه انْدُلُس را از اين بابت و بدين ويژگي و بهرهمندي از اين نصيب، بر ديگر شهرهاي عالم برتري است تا آن كه بدين سرزمين مبارك درآمديم و دريافتيم كه اين خطه سرشار از نعمت ها و ميوههايي است چون انجير و انگور و انار و به و هلو و نارنج و گردو و بلسان و خربزه و خيار چنبر و خيار و تمام انواع تره بار چون بادنجان و كدو و شلغم و هويج و كلم و جزاينها، و ديگر چيزها از سبزي هاي خوشبوي و بوييدني هاي معطر. بيشتر اين تره بار از قبيل بادنجان و خربزه و خيار در سراسر طول سال بدان جا ميرسد و اين امر يكي از شگفتي هايي است كه ما ديديم و نام بردن و شمردن يكايك آنها به دراز ميكشد....

يكي از مراتب عنايت و احسان جميل الهي به ما و فضل شامل او بر ما، اين بود كه وقتي به اين شهر گرامي درآمديم و با حاجياني كه از پيش در آن جا مجاور شده و رحل اقامت طولاني افكندهاند آشنا شديم. از امنيت شهربا حيرت و شگفتي سخن ميگفتند; چه پيش از آن جمعي طرار دشنهدار، مزاحم حاجيان ميشدند و اموالشان را ميربودند و آفت حرم شريف بودند، تا آن جا كه اگر يك چشم بر هم زدن ديده از كالاي خود برميداشتند دزدان آن را ميزدند يا به طرّاري ها و چابكدستي هاي حيرت آور دستش را از آستين ميربودند و هميان از ميانش ميگشودند. اما امسال ـ جز مواردي چند اندك ـ خداوند شرّ آنان را برانداخت، و امير مكه بر آنان سخت گرفت و از گزندشان جلوگيري كرد».(صص 163 ـ 159)

باج خواهي بر مرمّت ساختمان

«از امور دشوار و متعذر در اين حرم شريف ـ كه خدايش شرف و بزرگي افزايد ـ اين است كه پرداخت هزينه براي تجديد و تعمير آن ممنوع است و اگر توانگري نكوكار بخواهد در راه تجديد بناي آن گامي بردارد يا حطيمي (كوشك و سر پناهي براي امام جماعت) و يا بنايي در آنچه به حرم مبارك اختصاص دارد، به يادگار گذارد; وسيلهاي (براي اجراي نيت خير خود) نمييابد. و اگر اين امر آزاد ميبود نكوكاراني كه به صرف هزينه در اين راه ميلي ديرينه (و آتش شوقي به سينه) دارند ديوارهاي مكه را از زبرجد و خاك آن را از عنبر ميكردند ولي راهي براي اجراي اين نيّات نمييابند. پس چون دولتمندي بخواهد اثري از آثار خانه خدا و بيت قديم را نوسازي و ترميم كند يا رسمي از رسوم آن را بر قرار دارد (و متكفّل هزينه آن كار شود) بدين منظور از خليفه اجازه ميگيرد و اگر خدمت او در خور نگاشتن (بر كتيبه و لوحهاي) در حرم باشد، به نام خليفه و به عنوان اجراي فرمان او در خصوص آن كار ثبت و نگاشته مي شود و از متولّي و باني آن نامي برده نميشود ولي با وجود اين، وي ناگزير است سهم عمدهاي از مال خود را به امير شهر بپردازد كه چون خود برابر مقدار هزينه (تعميرات و نوسازي) در خانه گرامي خداست، جمع مخارج براي صاحب خير دو چندان مي شود و تنها آن زمان است كه به اجراي نيّت خود در اين باب نايل ميآيد». (ص 168)

ورود قبيله سرو به مكه

از نشانههاي لطف و احسان خداي عزّوجل ـ به مكيان و عنايت ذات سبحان او به حرم امن خود، يكي آن است كه قبايلي از يمن، معروف به «سرو»، ساكنان كوهساري استوار در يمن به نام «سراة» به مكه ميآيند... و زيارت و تجارت را به هم ميآميزند و به نيت عمره گزاري و آوردن آذوقه شهر از انواع خوردني ها چون گندم و ديگر غلات و حبوب تا لوبيا و ديگر چيزها، راهي ميشوند و روغن و عسل و كشمش و بادام به همراه ميآورند. آذوقه ايشان مجموعهاي از طعام و خورش و ميوه است. اين جماعت به صورت دستههاي هزاران نفري، پياده و شتر سوار، با تمام چيزهايي كه ياد شد (به مكه) ميرسند و خوراك مردم شهر و مجاوران را به وفور فراهم ميآورند، شهريان آن را ميخورند و ذخيره ميكنند. نرخ ها بسيار ارزان و بازارها بس پر رونق و شكوفان ميشود و مردم آنچه كفاف زندگي يك سال ايشان را ـ تا رسيدن آذوقه سال بعد ـ ميكند از آن تأمين ميكنند. اگر اين آذوقه وارداتي نميبود، بي گمان اهل مكه از حيث زندگي و ذخيره خوراك در تنگنايي سخت گرفتار ميشدند. در كار اين گروه آذوقه رسان، شگفت آور اين كه هيچ يك از اجناسي را كه گفتيم به نقدينه درهم و دينار نميفروشند، بلكه آنها را با خرقه و عبا و شال مبادله ميكنند. مردم مكه اينگونه از قماش و پوشيدني هاي ضخيم و ديگر لباس هايي را كه اعراب ميپوشند، از پيش براي آنان فراهم ميآورند و به وسيله اين كالاها با ايشان خريد و فروش ميكنند. گويند چون سرويان در آوردن اين آذوقه از سرزمين هاي خود (به مكه) مسامحه كنند دچار خشكسالي شوند و مرگ و مير در چار پايان و دام هاي ايشان افتد و چون آذوقه را (به مكه) رسانند به سرزمين ايشان نيز ارزاني و فراواني روي كند و اموالشان بركت يابد و فزوني گيرد. پس چون هنگام عزيمت (به مكه) برسد و برخي از آنان در آمادگي براي سفر غفلتي ورزند، زنانشان گرد آيند و آن مردان تن آسا را به تهيه متاع سفر (تشويق كنند و) بيرون فرستند; اين همه، نشانهاي از لطف خداي تعالي نسبت به شهر امين خود باشد. سرزمين هاي ايشان ـ چنان كه به ما گفتند ـ پر نعمت است و فراخ روزي و سرشار از انجير و انگور و كشتزارهاي وسيع و غلاّتِ فراوان، و اعتقادي درست دارند كه به راستي تمام اين بركت و وفور نعمت از پرتو آن آذوقهاي است كه با خود به مكه ميآورند و از اين رهگذر با خداوند ـ عزّوجلّ ـ ، در تجارتي سود بخشند.

اين قوم، عربِ نژاده فصيحِ خشنِ درستكارند كه به ظرافت تمدن و شهرنشيني خو نگرفتهاند و روش هاي شهري آنان را پرورش نداده و سنّت هاي شرعي بر جزئيات كردار آنان ضابطه و قاعدهاي ننهاده است، از اين رو از اعمال عبادات جز راستي نيت و صدق عقيدت نزد ايشان خبري و جز خلوصِ فطرت اثري نيست. چون به طواف كعبه مقدس پردازند، بسان كودكاني كه به آغوش مادر مهربان دوند و به دامان او پناه آرند، به كعبه درپيچند و دست به پردههاي آن آويزند و هر جاي پرده كه به چنگ ايشان افتد از شدت كشيدن و صدمه بر روي هم افتادنِ آنان بگسلد و از هم بدرد و در همان حال زبان هاي ايشان به دعاهايي گشوده شود كه دل ها را بلرزاند و چشم ها را ـ هر چند خشك باشد ـ چون چشمهاي تراونده بگرياند. از اين رو مردم را بيني كه پيرامون آنان با دست هاي برآورده به آسمان، حلقه زدهاند و به دعاي ساده و بي پيرايه ايشان آمين ميگويند و همان الفاظ را تكرار و به خود تلقين ميكنند، بويژه آن كه در طول مدت اقامت آنان و با انبوهي ايشان در حرم، طواف كعبه و بوسيدن حجرالاسود براي هيچ كس ديگر ممكن و ميسر نيست.

چون گرامي در حرم گشوده شود، آنان يكجا و پيوسته چنان به درون كعبه هجوم آرند كه گويي به يكديگر بسته شدهاند، بدين معنا كه سي چهل تن يا بيشتر از اين شمار، به هيأت اجتماع، زنجير وار درآيند و زنجيرواري ديگر از پس ايشان در رسد، فشار و فشردگي ايشان به حدي است كه اگر يكي از آنها از فراز مطلع مبارك و پله آستان كعبه به سوي (درون يا برون) بيت عتيق سرازير شود و گرايشي يابد و فرو غلتد، با افتادن او همگان بر روي هم افتند و بيننده منظرهاي بيند كه به خنده درآيد.

اما نمازشان، (بايد گفت) در حكايات مضحك اعراب ظريفتر و مضحكتر از آن ياد نشده است; بدين معنا كه ايشان روي به جانب آن گرامي خانه كنند و بي ركوعي به سجده درآيند و در سجود (چون مرغان)نوك بر زمين كوبند، برخي از ايشان تنها يك سجده كنند و برخي دو سجده و سه و چهار سجده گزارند و سپس اندكي سر برآرند و دست ها را بر زمين گشايند و همچون اشخاص هراسان به راست و چپ بنگرند و آن گاه سلام دهند يا بي سلام و بي جلوس براي تشهد، برخيزند و بسا در آن ميان سخن گويند و بسيار باشد كه يكي از ايشان ضمن سجود سر بردارد و رفيق خود را به بانگ بلند آواز دهد و آنچه خواهد به او سفارش كند وسپس به سجود خود باز گردد، و از اين دست احوال و رفتار عجيب و غريب بسيار دارند.

لباس آنان جز لُنگ هايي چركين يا پارهاي چرمين نيست كه بدان ستر عورت كنند و با اين همه، مردمي دلير و امداد گرند. آنان را كمان هاي عربي بزرگ، همچند كمان حلاّجان است كه هيچ گاه در سفر، آن را از خويش جدا نكنند. چون روانه زيارت شوند، راهزنان عرب كه بر ديگر حاجيان راه بندند، از اينان پروا كنند، مزاحم ايشان نشوند، براي اينان راه گشايند و از معبر به كنار روند، از اين رو ديگر زايران حج به ايشان پيوندند و همراهشان شوند و اين همراهي (توأم باامان) را سپاس دارند.

با آنچه در وصف احوال آنان گفتيم، ايشان اهل اعتقاد و ايماني راستين هستند، آوردهاند كه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وسلّم ـ آنان را ياد كرده و به نيكي ستوده و (اصحاب را) فرموده است: «شما به ايشان نماز بياموزيد تا آنان به شما دعا آموزند».

(صص 177 ـ 175)