سرگذشت
ابوالحسين، محمد بن احمد بن جبير، دبير، اديب، نويسنده، فقيه، محدّث، شاعر و
جهانگرد اندلسي و عرب تبار، در سال 540 هجري در بلنسيه در شرق اسپانيا زاده شد.
مدتي در «شاطبه» بسر برد و به فراگيري ادبيات و علوم ديني پرداخت; آنگاه به
«غرناطه» رفت و به خدمت حاكم موّحد آن شهر; ابوسعيد عثمان بن عبدالمؤمن در آمد
و كاتب او شد.(1) پس از مدتي حاكم او را ناچار به شرابخواري كرد و هفت
جام باده به او نوشانيد. ابنجبير از ادامه خدمت پوزش خواست و براي استخوان سبك
كردن و زدودن اثر اين گناه، قصد اداي فريضه حج كرد.(2) سي و هشت ساله
بود كه به كشتي نشست و پس از يك ماه به اسكندريه رسيد و در آنجا از عاملان
حاكمِ شهر و زكات ستانان، نادرستي هايي ديد كه آنها را ثبت كرد.(3)
ازآنجا راهي قاهره و سپس «عيذاب» شد و آن بندر را به قصد جده ترك گفت.
پس از توقفي هشت روزه در جده عازم مكه گرديد و در سيزدهم ربيع الثاني سال579
هجري به آن شهر رسيد و بيش از هشت ماه (245 روز) مجاور خانه خدا بود و پس از
اداي مناسك حج، راه مدينه منوره را در پيش گرفت و پنج روز مقيم شهر پيامبر گشت
و از آنجا راهي عراق شد; از نجف و كوفه عبور كرد و از طريق «حلّه» به بغداد رفت
و سپس از موصل گذشت و به دمشق رفت و مدتي در آن جا ماندگار شد.
آنگاه دمشق را به سوي «عكّا» ترك كرد و از آن جا به ايتاليا رفت و پاي به
جزيره سيسيل نهاد و گزارشي از وضعيت مسلمانان آن جزيره نوشت. سپس در «تراپاني»
به كشتي نشست و به «قرطاجنه» رفت و از آن جا به ديار خود «غرناطه» بازگشت.
اين سفر دو سال و سه ماه و نيم به طول انجاميد و دوستي به نام احمد بن حساّن
كه پزشك بود، در اين سفر ابن جبير را همراهي مي كرد.4 چندي بعد ابن جبير سفري
دو ساله را آغازيد كه اطلاع چنداني از آن در دست نيست.(5) او بعدها
سوّمين و آخرين سفر خود را آغاز كرد و احتمالا مجدداً به مكه و بيت المقدس رفت
و مدتي مقيم آن خطه گشت، ليكن از چند و چون اين سفر نيز آگاهي درستي در دست
نيست.(6) سرانجام ابن جبير در اسكندريه به سن هفتاد و چهار سالگي
درگذشت و در همان شهر در محلي به نام «كوم عمرو بن العاص» به خاك سپرده شد.(7)
شخصيت
وي از طراز عالمان قرن ششم هجري غرب عالم اسلامي است; مردي فقيه با ذهني
شاعرانه و آشنا با دانش هاي روزگار خود.
هر چند از اهل سنت است، به اهل بيت ـ عليهمالسلام ـ ارادتي تام دارد و دوستي
آنان را بهترين توشه راه آخرت ميداند و طي قطعه شعري در اين باره ميگويد:
«من، پيامبر برگزيده، عموزادهاش علي، فاطمه و دو نوادهاش را دوست دارم. آنان
اهل بيتي هستند كه پليدي از ايشان دور و راه هدايت از جلوه تابناكشان روشن است.
پيروي از آنان بر هر مسلماني واجب و دوستي آنان ارزندهترين ذخيره آخرت است.»(8)
همچنين در رحله خود هر جا كه به مناسبتي از آنان نام ميبرد، با تكريم و ستايش
همراه است.(9) هرچند در آن روزگار، در ديار ابن جبير فلسفه مشايي در
اوج شكوفايي خود بسر ميبرد، ابن جبير اين رويكرد را انكارِ خدا و طبيعت پرستي
قلمداد ميكند و بر فلسفه و متفلسفان، طي ابياتي چنين ميتازد:
«در روزگار ما گروهي پديدار گشتهاند كه مايه شومي دوران شدهاند; آنان جز
بدانچه ابن سينا و ابونصر (فارابي) وضع كردهاند، گردن نمينهند. دريغ بر تنهايي
اسلام و امان از دست گروهي كه خود را با سفاهت سرگرم ساختهاند و دين هدايت را
در پس خودرها و ادعاي حكمت و فلسفه كردهاند.
گروهي با كردارهاي زشت خود، از راه شريعت گمراه شدهاند; آنان جز «طبيعت»،
فاعل حكيمي را نميشناسند.»(10) هنگام خواندن رحله ابن جبير، او را
مردي سخت متدين و متعبد مييابيم; در جايي نقل ميكند كه: «هم امروز موفق شدم حفظ
قرآن را به پايان برسانم و من سپاسگزار اين توفيقم.»(11) همچنين
همواره از خداوند براي بقا و يا فناي شهري يا كساني استمداد ميكند و دست به دعا
بر ميدارد.
ابن جبير دلبستگي عميقي به صلاح الدين ايوبي دارد و خبر پيروزي هاي او، سياح
ما را با آن كه از غربت و رنج سفر دلخوشي ندارد، بر آن ميدارد تا بار ديگر جلاي
وطن كند و ظفرمندي محبوب خود را از نزديك ببيند.(12) در سفر نامه نيز
در چند جا سخت ازصلاحالدين ستايش ميكند.(13) او همچنين «موحدان» را كه
دولتمردان مغرب و اندلس بودهاند، مسلمانان واقعي ميداند و خواستار پاك شدن راه
مكه از لوث مسلمان نمايان توسط شمشيرهاي اين سلسله است.(14) ابن جبير
صراحت عجيبي دارد و از مفاسد اجتماعي و ارتشا كه تا خانه خدا راه يافته است و
كليددار و امير مكه نيز بدان آلوده شدهاند، پرده برميدارد و آرزو ميكند يكبار
ديگر سنگر توحيد كه اينك در اختيار مشركان است، به دست مسلمانان حقيقي تسخير
شود.(15)
سفر نامه
بجز اشعار پراكنده در تذكرهها، تنها اثر بجا مانده از ابن جبير، همين سفر
نامه است كه تا مدت ها تنها نامي از آن وجود داشت. تا آن كه نسخهاي از آن ـ كه
در قرن نهم كتابت شده بود ـ به دست آمد و پس از تصحيح منتشر شد و بعدها به زبان
هاي انگليسي، ايتاليايي، فرانسوي و اخيراً فارسي ترجمه شد.(16) اين
سفر نامه مورد استفاده مؤلفان بسياري قرار گرفت و از آن اقتباس و حتي رونويسي
شد.
مؤلف آنچه را در طول نخستين سفر خود مشاهده ميكند، روز به روز ياد داشت
ميكند و اطلاعات بسياري از وضع سفر، تجارت، اوضاع جغرافيايي و مسير خود در
اختيارمان قرار ميدهد. بخش عمده اين رحله به توصيف زيارت مكه و مشخصاً خانه خدا
(بيش از 23 صفحه) اختصاص دارد و منبعي ارزشمند براي محققان به شمار ميرود.
نثر ابن جبير در مجموع ساده و روان است هر چند گاه گاه به سجع پردازي روي
ميآورد.
او بيدريغ خواننده را با احساسات خود آشنا و شريك ميكند و با ذكر جزئيات و
ارائه رهنمودهايي ميكوشد مخاطب را از تكرار اشتباهات خود در انتخاب مسير باز
دارد(17)