پرتوى از اسرار حج
عباسعلى زارعى سبزوارى
- ۵ -
ح حج ، نمونه اجتماع و وحدت مسلمين است
در موسم حجّ از همه اقشار و گروهها و ملتهاى مسلمان حضور دارند. همه آنان با هم
لبّيك مى گويند و مناسك حج را انجام مى دهند. در حج مسلمانان با همديگر آشنا مى
شوند و گرفتاريها و نيازهاى همديگر را مطرح مى كنند و منافع عمومى مسلمانان را
بررسى مى نمايند و در نتيجه ، وحدت و همبستگى آنان بيشتر مى شود. در قرآن كريم مى
فرمايد:
(وَاءذِّنْ فى النّاسِ بِالحَجِّ يَاءتُوكُ رِجالاً وَعَلى كُلِّ ضامِرٍ يَاءتينَ
مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ لَيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اِسْمَ اللّه
فى اَيّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى مارَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الا نْعامِ، فَكُلُوا
مِنْها وَاطْعمُوا البائِسَ الفَقيرَ).(159)
از امام صادق عليه السّلام پرسيدند: چرا خداوند بندگان را مكلّف به انجام حج و طواف
خانه كعبه گردانيد؟ آن حضرت عليه السّلام فرمود:
((... فَجَعَلَ فيهِ الاِجْتِماعَ مِنَ المَشْرِقَ
وَالمَغْرِبِ لِيَتَعارَفُوا وَلِيَتَرَبَّح كُلُّ قَوْمٍ مِنَ التّجاراتِ مِنْ
بَلَدٍ اِلى بَلَدٍ...))(160)
يعنى : ((در حج ، مسلمانان از مشرق و مغرب در يك مكان
اجتماع مى كنند و همديكر را مى شناسند و هر گروهى از آنان از راه تجارت سود مى برند)).
حج واجب و فلسفه وجوب آن
((حج )) يا واجب است و يا
مستحب . و حج واجب چند صورت دارد:
1 ((حجة الاسلام
)).
و اين حج را خداوند بر همه كسانى كه استطاعت داشته باشند، واجب كرده است . (وَللّه
عَلَى النّاسِ حِجُّ البَيْتِ مَنْ اِسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً).(161)
2 ((حج استيجارى
)).
3 ((حجى كه به نذر و قسم و غير
اينها بر انسان واجب مى شود)).
((حجة الاسلام )) در تمام
عمر، فقط يكبار واجب است . ((ابن عباس
)) مى گويد: ((وقتى رسول خداصلّى اللّه عليه
و آله مشغول خواندن خطبه اى پيرامون حج بود، اءقرع بن حابس نزد آن حضرت رفت و عرض
كرد: آيا در هر سال بايد حج برويم ؟ رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرمود: خير...)).(162)
حجة الاسلام و تنها يكبار در تمام عمر واجب است ، و چنانچه انسان مستطيع باشد،
مستحب است ، تكرار شود. و سرّ اين مطلب روشن است ؛ زيرا خداوند، رحمان و رحيم است و
همواره در تكليف بندگانش آسانترين آن را واجب كرده است . علاوه بر اينكه دين اسلام
دين رحمتاست و هيچ گونه مشقت و سختى را بر امّت اسلام تحميل نمى كند. و خداوند در
قرآن كريم مى فرمايد:
(يُريدُ اللّه بِكُمْ اليُسْرَ وَلايُريدُ بِكُمُ العُسْرَ)(163)
يعنى : ((خداوند، براى شما آسمانى را مى خواهد نه سختى
را)).
لذا در مسافرت روزه را برداشت و ركعتهاى نماز را كمتر كرده است . و حج نيز در تمام
عمر فقط يكبار واجب شده است تا مسلمانان گرفتار عُسر و حرج نشوند. اگر حج در هر سال
واجب بود، بندگان خدا قادر به انجام آن نبودند و لازم مى آمد خداوند متعال انسانها
را به بيشتر از ميزان توانايى و استعدادشان تكليف كرده باشد، در حالى كه مى فرمايد:
(لايُكَلِّفُ اللّه نَفْسا اِلاّ وُسْعَها).(164)
يعنى : ((خداوند هيچ انسان را مگر به ميزان توانايى و
استعدادش تكليف نمى كند)).
در روايات نيز فلسفه يكبار واجب بودن حج ، مطرح گرديده است . امام رضاعليه السّلام
نيز مى فرمايد:
((اِنّما اُمِرُوا بِحَجَّةِ واحِدَةٍ لااَكْثَرُ مِنْ
ذلِكَ لا نَّ اللّه وَضَعَ الفَرائِضَ عَلى اءَدْنى القُوَّةِ))(165)
يعنى : ((بر مسلمانان يك حج واجب شده است ؛ زيرا خداوند
واجبات را با توجه به پايين ترين نيرو، وضع كرده است )).
سفر به حج
رفتن به حج ، ثواب ويژه اى دارد، كسى كه به حج مى رود خداوند بهشت را به او وعده
داده است . رسول خداصلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:
((الحَجَّةُ ثَوابُها الجَنَّةُ))؛(166)
((يعنى : ثواب حج بهشت است )).
و از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
((الحَجُّ وَالعُمْرَةُ سُوقانِ مِنْ اءَسْواقِ الا
خِرَةِ وَالعامِلُ بِهِما فى جَوارِ اللّه ، اِنْ اءَدَرَكَ مايَاءْمُلُ
غَفَرَاللّه لَهُ وَاِنْ قَصَرَ بِهِ اءَجَلُهُ وَقَعَ اءَجْرُهُ عَلَى اللّه
)).(167)
يعنى : ((حج و عمره دو بازار از بازارهاى آخرت است . هر
كسى كه در اين دو بازار كار كند در حمايت خداوند است . اگر آنچه را خواسته بود به
دست آورد، خداوند او را مى آمرزد و اگر عمر او كوتاه بود و نتواند آنچه را خواسته
بود به دست آورد، خداوند پاداشش را مى دهد)).
در بعضى روايات وارد شده است : ((با هر قدم كه زاير
خانه خدا برمى دارد، براى او يك ثواب نوشته مى شود و يك گناه از او كم مى گردد)).(168)
در شرع مقدس اسلام وارد شده است : ((مستحب است كسى كه
مى خواهد به زيارت خانه خدا برود، رفتن پياده را بر رفتن سواه ترجيح دهد و رفتن با
پاى برهنه را بر رفتن با كفش برگزيند)).
از امام صادق عليه السّلام با سندهاى مختلف نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
((ماعُبِدَ اللّه بِشَي ءٍ اءَفْضَلُ مِنَ المَشيِ إِلى
بَيْتِهِ))(169)
يعنى : ((خداوند به چيزى بهتر از پياده رفتن به خانه اش
، عبادت نشده است )).
و از رسول خداصلّى اللّه عليه و آله روايت شده است :
((مَنْ حَجَّ بَيْتَ اللّه ماشِياً كَتَبَ اللّه لَهُ
سَبْعَةَ آلاف حَسَنَةٍ مِنْ حَسَناتِ الحَرَمِ. قيلَ: يا رسُولَ اللّه
وَماحَسَناتُ الحَرَمِ؟ قالَ: حَسَنَةُ اءَلْفِ اءَلْفِ حَسَنَةٍ))(170)
يعنى : ((هركسى كه پياده به خانه خدا برود، خداوند هفت
هزار خيرات از خيراتهاى حرم را براى او مى نويسد. از رسول خداصلّى اللّه عليه و آله
پرسيدند: خيراتهاى حرم چيست ؟ فرمود: خيرات هزار هزار خيرات )).
و نقل شده است كه : ((هر گاه امام حسن عليه السّلام به
حج مى رفت ، پياده و گاه پا برهنه بود)).(171)
نكته قابل توجه اين است كه چرا و به چه علت پياده رفتن به حج بهتر از سواره رفتن و
پابرهنه رفتن ، بهتر از با كفش رفتن است ؟ و به عبارت ديگر: فلسفه و سرّ اين مطلب
چيست ؟
به نظر مى رسد انسان در اين سفر به ديار معشوق مى رودو رسيدن به معشوق هرچه مشكلاتش
بيشتر باشد، بيشتر نيز است . علاوه بر اينكه پياده رفتن و يا پابرهنه رفتن نزد كسى
، علامت خضوع و فروتنى در برابر آن كس مى باشد. و عبادت خداوند هر اندازه از خضوع و
فروتنى بيشترى برخوردار باشد، به حقيقت عبوديت نزديكتر است .
در سه مورد، سواره رفتن به حج بهتر از پياده رفتن است :
1 در صورتى كه پياده رفتن به حج موجب شود انسان در انجام مناسك حج و عبادت خدا ضعيف
و ناتوان گردد، سواره رفتن بهتر است .(172)
2 در صورتى كه انسان در ناز و نعمت باشد و تنها به خاطر اينكه كمتر خرج كند، پياده
به حج برود سواره رفتن بهتر است .(173)
3 اگر پياده رفتن به حج سبب شود كه انسان در رفتن به مكه از ديگران عقب بماند،
سواره رفتن بهتر است .(174)
فلسفه اين احكام با كمى دقت روشن مى شود:
اما در صورت اول ، سواره رفتن به حج بهتر است ؛ زريا رفتن به حج و پيمودن مسافت ،
از مقدمات حج است و فى نفسه مطلوب نمى باشد، ولى خود حج يك عمل واجب و مستقلى است و
فى نفسه مطلوب مى باشد. پس بايد مقدمه را طورى انجام داد كه به ذى المقدّمه نقصى
وارد نگردد.
و اما در صورت دوّم نيز سواره رفتن بهتر است ، زيرا در چنين پياده روى قصد قربت
نشده است و تنها ثمره آن تحمّل مشقّت است ، پس چه بهتر كه انسان سواره به حج برود و
بدون احساس خستگى ، مشغول دعا و عبادت شود.
و اما در صورت سوم نيز بهتر است انسان سواره به حج برود؛ زيرا هر اندازه در مكّه
بيشتر حضور داشته باشد از فيض و بركات آن بهتر مى تواند استفاده كند. واللّه العالم
.
حج از اركان دين اسلام است
حج از اركان و ستونهاى دين اسلام است ، لذا اسلام و مسلمانى بدون حج تحقق پيدا نمى
كند و اگر كسى بتواند به حج برود و از انجام آن سرپيچى كند، يكى از اركان اسلام را
ترك كرده است . امام باقرعليه السّلام مى فرمايد:
((بُنِىَ الاِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: عَلىَ الصَّلاةِ
وَالزَّكاةِ وَالصَّوْمِ وَالحَجِّ والوِلايَةِ وَلَمْ يُنادَ بِشَي ءٍ كَما
نُودِىَ بِالوِلايَةِ)).(175)
يعنى : ((اسلام بر پنج پايه استوار شده است : نماز،
زكات ، روزه ، حج و ولايت و آنطور كه براى ولايت سفارش شده است ، براى هيچ چيزى
سفارش نشده است )).
حج ، جهاد ضعفاست
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: رسول خداصلّى اللّه عليه و آله فرموده است :
((اَلْحَجُّ جَهادُ الضُّعَفاءِ))(176)
يعنى : ((حج جهاد ضعفاست )).
سپس امام صادق عليه السّلام دستش را روى سينه اش گذاشت و فرمود: ((ضعفا
ما هستيم ، ضعفا ما هستيم )).
امام موسى كاظم عليه السّلام نيز مى فرمايد:
((اَلْحَجُّ جَهادُ الضُّعَفاءِ وَهُمْ شيعَتِنا))(177)
يعنى : ((حج جهاد ضعفاست و ضعفا، شيعه ما هستند)).
از اين روايات استفاده مى شود كه پيكار با دشمنان دين به دو صورت ممكن است :
1- پيكار و مبارزه با سلاحهاى جنگى در ميدان نبرد: اينگونه پيكار، شرايط ويژه اى
دارد. بايد انسان قدرت سلاح به دست گرفتن را داشته باشد، تشكّل و حكومت در دست او
باشد، سربازان و جنگجويان در اختيار او باشند.
2- پيكار و مبارزه با سلاح تبليغات : در اين گونه پيكار نيازى به سلاح جنگى نيست ،
بلكه چنانچه سلاح جنگى نبود يا حكومت در دست ديگران بود و سربازانى در اختيار ما
نبود، مى توانيم با سلاح تبليغات و نشر معارف الهى و راهنمايى مردم ، با دشمنان دين
پيكار كنيم . موسم حج ، مهمترين زمان و بهترين مكان براى تبليغ معارف الهى و تبيين
حقايق قرآنى و ترويج مسايل اسلامى است ، لذا امام صادق عليه السّلام پس از نقل حديث
نبوى ((الحج جهاد الضعفا))
مى فرمايد: ((ضعفا ما هستيم )).
و امام كاظم عليه السّلام نيز مى فرمايد: ((ضعفا، شيعه
ما هستند)).
شايد مراد اين دو بزرگوار اين باشد كه اكنون حكومت در دست مخالفين ماست و براى
پيكار و مبارزه آشكار و با سلاحهاى جنگى ، ضعيف هستيم ، لذا بايد به حج برويم تا از
اين راه بتوانيم معارف الهى را براى ديگران بيان كنيم .
شخصى خدمت امام سجادعليه السّلام آمد و گفت : ((شما حج
را بر جهاد ترجيح داديد درحالى كه خداوند عزّوجلّ فرموده است :
(اِنَّ اللّه اشْتَرى مِنَ المُؤ مِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَاءَمْوالَهُمْ بِاءَنَّ
لَهُمُ الجَنَّةَ...).(178)
امام سجادعليه السّلام فرمود: ادامه آيه را هم بخوان كه درباره اوصاف مجاهدين
فرموده است :
(التّابئُونَ العابِدُونَ الحامِدُونَ...).(179)
هرگاه چنين رزمندگانى با اين اوصاف پيدا كردم ، جهاد با آنان بهتر از حج است .(180)
حج و برائت از مشركين
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
(وَاذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلَى النّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الاَكْبَرِ اءنّ
اللّه بَري ءٌ مِنَ المُشْرِكينَ وَرَسُولُهُ).(181)
يعنى : ((و اين اعلامى است از خدا و پيامبرش براى مردم
در روز حج اكبر كه خدا و پيامبرش از مشركين بيزارند)).
اينجا لازم است پيرامون دو مطلب تحقيق كنيم :
1- معناى حج اكبر و اصغر.
2- فرياد برائت از مشركين .
معناى حج اكبر و حج اصغر
مفسّران قرآن در تفسير جمله (يوم الحج الاكبر) اختلاف كرده اند. درباره
((حج اصغر))
گفته اند: حج اصغر، عمره است . ولى درباره حج اكبر آرا و نظريات گوناگونى وجود
دارد، مهمترين آنها سه نظريه است :
1 ((روز حج اكبر))، روز
عرفه است . اين قول به عمر، سعيدبن مسيّب ، عطا، طاووس ، مجاهد، ابوحنيفه و ابن
زبير نسبت داده شده است .(182)
2 ((روز حج اكبر)) تمامى
روزهاى حج است ، همانگونه كه ((جنگ جمل ، جنگ صفين و
جنگ بعاث )) را كه روزها طول كشيد، ((روز
صفين ، روز جمل و روز بعاث )) مى نامند، اينجا نيز
منظور از ((روز حج اكبر))،
تمامى ايّام حج است . اين نظريه به ((مجاهد و شعبه
)) نسبت داده شده است .(183)
3 ((روز حج اكبر))، روز عيد
قربان است . اين نظريه را بسيارى از محدثان و مفسران قرآن كريم برگزيده اند و
روايات زيادى نيز آن را تاءييد مى كند.
فضيل بن عياض مى گويد: ((از امام صادق عليه السّلام
پيرامون حج اكبر پرسيدم كه چه روزى است ؟ آن حضرت فرمود: مگر درباره حج اكبر، مطلب
خاصى دارى ؟ عرض كردم : بله ، ابن عباس مى گويد: حج اكبر، روز عرفه است ... امام
صادق عليه السّلام فرمود: اميرالمؤ منين على عليه السّلام فرموده است : حج اكبر،
روز عيد قربان است ، آنگاه به فرموده خداوند عزّوجّل : (فسبّحُوا فى الاَرْضِ
اَرْبَعَةَ اَشَْدٍ)(184)
استدلال كرده و مى فرمود: اين چهار ماه كه به مشركين مهلت داده شد، عبارت است از
بيست روز از ماه ذيحجه ، ماه محرم ، صفر و ربيع الاوّل با ده روز از ماه ربيع الا
خر. و اگر حج اكبر، روز عرفه باشد، مهلت داده شده ، چهار ماه و يك روز خواهد شد)).(185)
در ادامه ، همين روايت ، فضيل بن عياض مى گويد: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم :
معناى حج اكبر چيست ؟
آن حضرت فرمود: اين روز را حج اكبر ناميده اند؛ چون در آن سال بود كه مسلمانان و
مشركان اجتماع كرده و هر دو طايفه حج را انجام دادند و پس از آن سال ، هيچ مشركى حج
انجام نداد)).(186)
علاّمه طباطبايى در تفسير الميزان نيز همين نظريه را برگزيده است و مى فرمايد:
((اين نظريه مورد تاءيد رواياتى است كه از ائمه
اطهارعليهماالسّلام رسيده و با معناى اعلان برائت ، مناسب تر، و با عقل نيز سازگار
است ؛ زيرا آن روز، بزرگترين روزى بود كه مسلمانان و عموم مشركين به حج آمده و در
مِنى جمع شده بودند...)).(187)
اعلان برائت از مشركين
خداوند در قرآن مى فرمايد:
(بَراءَةٌ مِنَ اللّه وِرَسُولِهِ اِلى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِكينَ
فَسيحُوا فى الاَرْضِ اءَرْبَعَهَ اءَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا اءَنَّكُمْ غَيْرُ
مُعْجِزِى اللّه وَاءَنَّ اللّه مُحْزِى الكافِرينَ وَاذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ
اِلى النّاسِ يَوْمَ الحَجِّ الاَكْبَرِ اءَنَّ اللّه بَرى ءٌ مِنَ المُشْرِكينَ
وَرَسُولُهُ فَإ نْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَاِنْ تَوَلَّيْتُمْ
فَاعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَيْرَ مُعْجِزِى اللّه وَبَشِّر الَّذينَ كَفَروا بِعَذابٍ
اءليمٍ).(188)
يعنى : ((اين اعلامِ بيزارى است از طرف خدا و پيامبرش
به سوى مشركانى كه با آنان پيمان بسته ايد. پس اى مشركان ! چهار ماه در زمين بگرديد
و بدانيد كه شما ناتوان كننده خداوند نيستيد و خدا خواركننده كافران است . و اين
هشدارى است از طرف خدا و پيامبرش به مردم در روز حج اكبر كه خدا و پيامبرش از
مشركان بيزارند، پس اگر توبه كنيد براى شما بهتر است و اگر روى بگردانيد، پس بدانيد
كه شما ناتوان كننده خدا نيستيد. و كسانى را كه كافر شده اند، به عذابى دردناك مژده
بده )).
از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه آن حضرت فرمود:
(وقتى رسول خداصلّى اللّه عليه و آله مكّه را فتح كرد، از انجام مراسم حج توسط
مشركين جلوگيرى ننمود. يكى از سنّتهاى اعراب جاهلى در حج اين بود كه وقتى كسى وارد
مكّه مى شد و با لباس خود طواف مى كرد، پس از طواف ، ديگر نمى بايست آن لباس را نگه
داشته و از آن استفاده كند، لذا آنان پس از طواف ، لباس خود را به ديگرى صدقه مى
دادند و يا از آن استفاده نمى كردند. بر اين اساس ، كسى كه به مكه مى آمد، لباسى را
از كس ديگرى عاريه مى گرفت و پس از طواف به او برمى گرداند و اگر لباس عاريه اى
پيدا نمى كرد، لباسى را كرايه مى كرد و كسى كه قدرت كرايه كردن لباس را نداشت و
برايش يك لباس نيز بيشتر نبود، آن را از بدن بيرون آورده و عريان طواف مى كرد. روزى
زنى زيبا و خوبروى از زنان عرب ، براى طواف به مسجدالحوام آمد و از ديگران درخواست
كرد لباسى را به صورت عاريه يا كرايه به او بدهند، ولى كسى به او لباس نداد. به او
گفتند: اگر با لباس خود طواف كنى بايد آن را صدقه بدهى ، آن زن گفت : اين تنها لباس
من است ، چطور آن را صدقه بدهم ؟ لذا برهنه مشغول طواف شد، مردم به تماشاى او
ايستادند... پس از پايان طواف ، عده اى از او خواستگارى كردند، آن زن گفت : من شوهر
دارم . سيره رسول خداصلّى اللّه عليه و آله قبل از نزول سوره برائت اين بود كه با
هيچ كس نجنگد مگر اينكه او جنگ را شروع كند.
وقتى اين آيات از اوّل سوره برائت نازل شد، پيامبر آنان را به ابابكر داده و به او
امر فرمودند تا به مكه برود و آيات را در منى و روز عيد قربان براى مردم بخواند.
همينكه ابابكر رفت ، جبرئيلبر رسول خداصلّى اللّه عليه و آله نازل شد و فرمود: يا
محمد الايؤ دّى عنك الاّ رجل منك ، اين پيام را بايد مردى از خاندان خودت ابلاغ
كند. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اميرالمؤ منين على عليه السّلام را به
دنبال ابابكر فرستاد. على عليه السّلام در منطقه ((روحاء))(189)
به ابابكر رسيد و آيات را از او گرفت . ابابكر خدمت رسول خداصلّى اللّه عليه و آله
برگشت و گفت : آيا درباره من آيه اى نازل شده است كه تصميم خود را عوض كردى ؟
پيامبرصلّى اللّه عليه و آله فرمود: خير، خداوند به من امر فرمود كه اين پيام توسط
خود من يا مردى از خانواده ام ابلاغ گردد...)).(190)
درباره مفاد اين پيام ، طبرسى در مجمع البيان از زيدبن نضيع نقل مى كند كه او گفته
است : از على عليه السّلام سؤ ال كردم : ماءموريت شما در ذيحجه چه بود؟
آن حضرت فرمود: ((من براى ابلاغ چهار چيز ماءمور شدم :
1 فقط افراد مؤ من مى توانند داخل كعبه شوند.
2 كسى حق ندارد برهنه طواف كند.
3 از اين سال به بعد، هيچ كافرى حق ندارد با افراد مؤ من در مسجدالحرام اجتماع كند.
4 اگر بين پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و كسانى از مردم ، پيمانى هست كه زمان آن
مشخص است ، آن پيمان تا آن زمان باقى است و اگر بين پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و
كسانى از مردم پيمانى نيست تا زمان باقى مانده از ماههاى حرام (چهار ماه ) فرصت
دارد)).(191)
نكته اوّل : علّت اينكه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را براى
ابلاغ اين پيام ماءمور كرد، فقط دستور خداوند بارى تعالى بود. و اين از فضايل بزرگ
اميرالمؤ منين على عليه السّلام است . پيام خداوند بخصوص چنين پيام مهمى را فقط خود
رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يا كسى كه در مقام و قرب الهى نزديك به او باشد،
مى تواند ابلاغ كند.
و جاى تاءسف است كه عده اى از مفسرين اهل سنت براى انكار اين فضيلت مهم ، از ظاهر
كلام اينكه رسول خداصلّى اللّه عليه و آله على صلّى اللّه عليه و آله را براى ابلاغ
اين پيام ماءمور كرد، اين بود كه در گذشته اعراب ، پيمانهاى خود را نقص نمى كردند
مگر با حضور كسى كه آن پيمان را بسته بود، يا مردى از آن خاندان باشد، لذا
پيامبرصلّى اللّه عليه و آله ى خواست بهانه را از دست مشركان بگيرد و على عليه
السّلام را كه از اهل خود بود، به سوى مكه فرستاد!!!(192)
اين سخن صحيح نيست ؛ زيرا از مفسرين اهل سنّت سؤ ال مى كنيم آيا پيامبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله ودش و بدون اينكه جبرئيل به او امر كند، على عليه السّلام را براى
گرفتن پيام از ابابكر و ابلاغ آن به مردم فرستاد يا آن حضرت پس از نزول جبرئيل و
امر به اينكه ((لا يؤ دى عنك الا رجل منك
)) اقدام به فرستادن على عليه السّلام به دنبال ابابكر و گرفتن پيام از
او نمود؟
در صورت اوّل ممكن است بگوييم : پيامبرصلّى اللّه عليه و آله فقط به خاطر رعايت
سنّت ديرينه اعراب ، اقدام به اين كار كرده است ، ولى جاى اين سؤ ال باقى است كه
پيامبرصلّى اللّه عليه و آله قبل از دادن پيام به ابابكر نيز به اين رسوم اعراب
آگاه بود، پس چرا از همان ابتدا اين پيام را ب على عليه السّلام نداد تا براى مردم
ابلاغ كند؟
و در صورت دوم ممكن نيست بگوييم : اقدام پيامبرصلّى اللّه عليه و آله براى فرستادن
على عليه السّلام فقط طبق رسوم اعراب جاهلى بوده است ؛ زيرا نزول جبرئيل براى چنين
امرى بخصوص ، پس از دادن اين پيام به ابابكر، حكايت از يك انتخاب الهى دارد و ممكن
نيست خداوند جبرئيل را فقط براى پاسخگويى به يك سنّت غلط و رسم جاهلى ، به سوى
پيامبرصلّى اللّه عليه و آله بفرستد.
نكته دوّم : كعبه به منزله قلب مسجدالحرام است ؛ چنانكه مسجدالحرام قلب حرم خدا و
حرم خدا قلب جوامع اسلامى است . و همانطور كه كعبه و مسجدالحرام جايگاه مسلمين است
و بايد از وجود مشركين و بت پرستان پاك شود، جوامع اسلامى نيز بايد از وجود مشركين
و بت پرستان پاك گردد. خدا و رسولش از مشركين بيزارند و اين پيام به صورت آشكار در
روز عيد قربان توسط على عليه السّلام اعلان شد. چرا پيامبرصلّى اللّه عليه و آله
ماءمور به ابلاغ و اعلان اين پيام در جمع تمام مسلمانان و مشركان شد؟ آيا غرض
خداوند فقط نيامدن مشركان به حرم خدا بود؟ اگر چنين باشد، پيامبرصلّى اللّه عليه و
آله ى توانست با نوشتن نامه و پيغام دادن به قبايل مشركين ، اين پيام را به آنان
برساند. پس هدف ، تنها نيامدن به حرم خدا نبود، بلكه هدف خداوند، اعلان انزجار و
كوچك كردن مشركان بود. هدف خداوند اين بود كه تمام مسلمانان از اين امر آگاه شوند،
لذا فرمود:
(اذانٌ مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلىَ النّاسِ). و نفرمود: ((اذانٌ
مِنَ اللّه وَرَسُولِهِ اِلَى المُشْرِكينَ)).
هدف اين بود كه اعلان برائت از مشركين به صورت يك سنّت در ميان مسلمين پايدار بماند
و مسلمانان در هر كجا كه هستند و بخصوص در كنار خانه كعبه ، بساط انواع شرك را
برچينند. مسلمانان بايد در همه زمانها شرك را در هر لباسى بشناسند و از آن اعلان
برائت كنند. شرك در هر زمانى با لباس مخصوص آن زمان جلوه مى كند. در گذشته در لباس
لات و منات و عزّى جلوه مى كرد و اكنون در لباس فحشا و فساد و استكبار و استعمار
جهانى ، جلوه كرده است . پس مسلمانان بايد در چنين اجتماع بزرگى ، فرياد برائت از
زورگويى و استكبار را به گوش زورگويان و مستكبرين جهان برسانند، لذا امام خمينى (ره
) آن عارف آگاه مى فرمايد:
((اعلان برائت از مشركان كه از اركان توحيدى و واجبات
سياسى حج است ، بايد در ايام حج به صورت تظاهر است و راهپيمايى با صلابت و شكوه
هرچه بيشتر و بهتر، برگزار شود)).(193)
توصيه مى كنم هر يك از زايران بيت اللّه الحرام قبل از سفر، پيام فرياد برائت امام
خمينى (ره ) را مطالعه كرده و رهنمودهاى مقام معظم رهبرى ، حضرت آيت اللّه خامنه اى
دامه ظله را كه راهگشاى زايران حج ابراهيمى است ، ملاحظه نمايند.
آثار و منافع حج
حج علاوه بر آثار معنوى و اخروى ، داراى منافع دنيوى نيز هست . در قرآن كريم مى
فرمايد:
(وَاءَذِّنْ فى النّاسِ بِالحَجِّ يَاءْتُوكَ رِجالاً وَعَلى كُلِّ ضامِرٍ
يَاءْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ لَيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ)(194)
يعنى : ((و در ميان مردم به حج آواز ده ، پياده و سوازه
بر شتران لاغر از راههاى دور به سوى تو آيند تا سودهايى را كه براى آنان هست ،
بنگرند)).
در اين آيه ، جمله ((ليشهدوا منافع لهم
)) اطلاق دارد و منافع دنيوى و اخروى را شامل مى شود.
علامه طباطبايى (ره ) در تفسير اين آيه مى فرمايد: ((كلمه
منافع ، در اين آيه اطلاق دارد و مقيّد به منافع دنيوى يا اخروى نشده است
)).(195)
((ربيع بن خيثم )) از امام
صادق عليه السّلام تفسير اين آيه را درخواست كرد، امام در پاسخ فرمود:
((منافع دنيا و آخرت را شامل مى شود)).(196)
تحقيق و تفحص در روايات ، بيانگر اين واقعيت است كه منافع دنيوى و اخروى حج ،
عبارتند از:
1 رفتن به حج موجب سلامتى بدن مى شود؛ زيرا بدن انسان با سعى بين صفا و مروه ، طواف
، حضور در صحراى عرفات و... در تحرّك است و به گونه اى ورزش مى كند.
2 حج ، موجب زياد شدن رزق مى شود و فقر را مى زدايد.
3 حج ، موجب بخشيده شدن گناهان مى گردد.
4 حج ، انسان را وارد بهت كرده و از آتش جهنم محفوظ مى دارد.
امام صادق عليه السّلام از امام سجادعليه السّلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:
((حَجُّوا وَاعْتَمِرُوا تَصِحُّ اءَبْدانُكُمْ
وَتَتَّسِعُ اءَرْزاقُكُمْ وَيَصْلِحُ ايمانكم وَتَكْفَوُامَؤُونَة النّاسِ
وَمَؤُونَةَ عَيالاتِكُمْ))
يعنى : ((به حج و عمره برويد تا بدنهاى شما سلامت باشد
و رزق و روزى شما زياد شود و مخارج خانواده تان فراهم گردد)).
اميرالمؤ منين على عليه السّلام نيز در نهج البلاغه مى فرمايد:
((وَحَجُّ البَيْتِ وَاعْثِمارِهِ فَإِنَّهُما
يَنْفِيانِ الفَقْرَ وَيْرخَضانِ الذَّنْبَ))(197)
يعنى : ((يكى از بهترين راههاى تقرّب به خداوند، حج و
عمره است ؛ زيرا حج و عمره فقر را مى زدايند و گناه را پاك مى سازند)).
((هشام بن حكم )) از امام
صادق عليه السّلام نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:
((كسانى كه به حج مى روند سه گروه هستند: گروهى از آتش
جهنم نجات پيدا مى كنند و گروهى بى گناه مى شوند مانند روزى كه از مادر متولد شده
اند و گروهى خانواده و اموالشان حفظ مى شود و اين كمترين فردى است كه به حاجى مى
رسد)).(198)
حضور امام زمان (عج ) در موسم حج
شكى نيست كه خداوند بارى تعالى اين اجتماع عظيم و كنگره جهانى اسلام را بدون امام و
پيشوا نمى گذارد. و امام زمان عج در تمام سالها در مراسم حج شركت مى كنند.
((عبيد بن زراره )) مى
گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مى فرمايد:
((يَفْقَدَ النّاسٍ اِمامَهُمْ فَيَشْهِدُ المَوْسِمَ
فَيَراهُمْ وَلايَرَوْنَهُ))(199)
يعنى : ((مردم امام خود را نمى بينند، آن حضرت در هنگام
حج حاضر مى شود و مردم را مى بيند ولى مردم او را نمى بينند)).
و از ((محمد بن عثمان عمرى ))
كه يكى از كسانى است كه از سوى امام به نيابت منصوب شده بود، نقل شده است كه او مى
گويد:
((واللّه انَّ صاحِبَ هذا الاَمر لَيَحْضُر المُوسِمَ
كُلَّ سِنَةٍ يَرى النّاسَ وَيَعْرِفَهُمْ وَلايَعْرِفُونَهُ))
((يعنى : به خدا سوگند! صاحب اين امر هر سال در اين
موسم شركت كرده و مردم را مى بيند و آنان را مى شناسد، ولى مردم ، آن حضرت را نمى
شناسند)).
((عبداللّه بن جعفر حميرى ))
مى گويد: از محمد بن عثمان عمرى پرسيدم : آيا صاحب الا مر را ديده اى ؟
او گفت : بله ، آخرين بار در كنار خانه خدا آن حضرت را زيارت كردم و او مى فرمود:
((الَّلهُمَّ اَنْجِزْ لي ما وَعَدْتَنى
)).
شرايط قبول شدن حج
هر عبادتى ، زمانى مورد قبول پروردگار واقع مى شود كه شرايط آن رعايت گردد؛ مثلاً
نماز در صورتى قبول مى شود كه نمازگزار در مكان غصبى نباشد، لباس يا بدنش نجس
نباشد، طهارت داشته باشد، حج نيز در صورتى مورد قبول پروردگار واقع مى شود كه شرايط
آن رعايت شود. شرايط قبول شدن حج سه چيز است :
1 مخارج حج از مال حلال
باشد
مالى كه انسان صرف حج مى كند بايد حلال باشد؛ زيرا اين سفر يك سفر الهى و مقصود از
آن ، رسيدن به كمالات معنوى است و چنين مقصودى با مال حرام ، تحقق پيدا نمى كند.
از ائمه معصومين روايت شده :
((هر كسى كه با مال حرام به حج برود، هنگامى كه در حال
احرام كلمه ((لبّيك )) را
بر زبان جارى مى كند، خطاب مى رسد ما تو را نمى پذيريم )).(200)
امام صادق عليه السّلام نيز فرموده است :
((إِذا اِكْتَسَبَ الرَّجُلُ مالاً مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ
ثُمَّ حَجَّ فَلَبّى ، نُودِيَ لالَبَّيكَ وَلاسَعْدَيْكَ وَإِنْ كانَ مِنْ حَلِّهِ
فَلَبّى ، نُودِىَ: لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ))(201)
يعنى : ((اگر كسى مال حرامى كسب كند و با آن به حج
برود، هنگام گفتن كلمه ((لبيّك
))، خطاب مى رسد: ما تو را نمى پذيريم . و اگر مال
حلالى كسب كند و به حج برود، هنگام گفتن كلمه ((لبيّك
))، خطاب مى رسد: ما تو را مى پذيريم )).
از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه آن حضرت در آخرين خطبه اى كه
قبل از رحلت بيان كردند، فرمود:
((وَمَنْ اِكْتَسَبَ مالاً حَراماً لَمْ يَقْبِلِ اللّه
مِنْهُ صَدِقَةً وَلاعِتْقاً وَلاحَجّاً وَلااعتِماراً)).(202)
يعنى : ((هر كسى كه مال حرامى كسب كند، خداوند صدقه و
آزاد كردن بنده و حج و عمره اش را قبول نمى كند)).
|