نيم نگاهي به حج

اصغر قائدان

- ۴ -


در مورد فضيلت اين مسجد و ثواب و استحباب زيارت قبر رسول خدا (ص) در مدينه رواياتى در كتب معتبر اهل سنت، از پيامبر (ص) نقل شده است كه به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:

1 ـ عن عبدالله بن عمر، قال رسول الله ص: «من زار قبرى وجبت له شفاعتى .»

2 ـ «من جاءنى زائراً (لا تحمله) الاّ زيارتى كان حق على أن أكون شفيعاً يوم القيامة.»

3 ـ «من حجَّ فزار قبرى بعد وفاتى كان كمن زارنى فى حياتى .»

4 ـ «من حج البيت و لم يزرنى فقد جفانى .»

5 ـ «من زارنى بعد موتى فكأنما زارنى فى حياتى .»

6 ـ «الصلوة فى مسجدى هذا خيرٌ من ألف صلوة فى غير مسجدى الاّ المسجدالحرام.»

7 ـ «مسجدى هذا هى المسجد الذى أسس على التقوى .» 8 ـ «ما بين بيتى و منبرى روضة من رياض الجنة.»

9 ـ «من زار قبرى كنت له شفيعاً أو شهيداً و من مات فى أحد الحرمين بعثه الله عزوجل فى الآمنين يوم القيامة.»

شايان گفتن است كه مكتب وهابيت با استناد به حديث شدّالرحال، زيارت قبر رسول خدا و سفر به قصد زيارت قبر و شفاعت خواهى از رسول خدا (ص) را جايز نمى داند.

لزوم شركت در جماعات مسلمين

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا.»

خداوند در قرآن كريم مسلمانان را به اتحاد و عدم تفرقه فرا مى خواند. بر اين اساس رسول گرامى اسلام اولين اقدامى كه پس از ورود به مدينه انجام داد «پيمان مؤاخاة» و برادرى ميان مسلمانان (مهاجر و انصار) بود.

از آن عصر تا كنون يكى از مظاهر اين وحدت و اتحاد، انجام مشترك نمازهى يوميه و ساير عبادات بوده و هست كه به عنوان نماز جماعت يا نماز جمعه از آن ياد مى شود. ذات لايزال الهى به منظور قدرت بخشيدن و عظمت دادن به امت اسلام اين عبادات را به صورت اجتماع قرار داده كه بالاترين اين اجتماعات حج بيت الله الحرام است و اجتماع در اجتماع يعنى انجام نماز جماعت در اين اجتماع عظيم فوائد و نتايج فراوانى بدنبال خواهد داشت.

مسلمانان در اين اجتماع باشكوه، از هر ملت و نژاد و هر جنس و رنگ و تيره و قبيله و... هنگام بلند شدنِ صدى اذان، برى انجام اين واجب الهى به مساجد هجوم آورده و برادران دينى و ايمانى در كنار يكديگر و در يك صف واحد به اقامه نماز مى پردازند. آنان در اين جا به يكديگر نزديك شده وقلبهايشان به همديگر متصل مى گردد. از مصائب و رنجها وخوشيها و شاديهى يكديگر مطلع مى گردند و اين نيز يكى از فوايد مهم شركت در جماعات مسلمين است. افزون بر اين، تمامى فِرَق و مذاهب اسلامى بر انجام نمازهى يوميه بصورت جماعت و نيز نماز جمعه تأكيد داشته و بر اساس روايات و سنت رسول الله ثواب فراوانى برى آن قائل شدهاند.

آشنايى با فرق و مذاهب مشهور اسلامى

پس از رسول خدا (ص) امت اسلامى چنانكه آن حضرت پيشبينى فرموده بودند، به فرقههى مختلفى تقسيم شده و شكاف عميقى ميان آنان پديد آمد. نويسندگان ملل و نحل از دهها و صدها فرقه و مذهب سخن گفتهاند و امت اسلامى را بر اساس روايتى از پيامبر (ص) به هفتاد و سه فرقه تقسيم نمودهاند. بعضى از اين فرقهها كه در همان سدههى اوليه تاريخ اسلام پديد آمدند دستمايهها و زيربنى آنها، فكرى ، اعتقادى ، و يا سياسى بوده است.

اختلاف نظر در برداشتهى متفكران و فقهى اسلامى از قرآن، سنت و احاديث يكى از علل ايجاد فرق و مذاهب مختلف شده و گاهى نيز درگيرى هى سياسى و نيز مشاجرات فكرى ، كلامى و اعتقادى موجد آن بوده است. از ميان فرق پديد آمده، مهمترين آنها كه اكنون قريب به اتفاق مسلمانان پيرو آنها مى باشند، پنج مذهب اماميه، شافعى ، مالكى ، حنفى ، حنبلى هستند كه به مذاهب خمسه معروف مى باشند. اينك بطور اجمال آنها را معرفى مى كنيم و سپس به ساير فرق اسلامى كه نقش بسزايى در تغيير و تحولات سياسى و اعتقادى و سير تاريخى اسلام داشتهاند اشاره خواهيم داشت:

1- شيعه اماميه; يكى از فرق و مذاهب اسلامى «شيعه اماميه» يا «شيعه جعفريه» است. شيعيان معتقدند بذر تشيع در اوايل بعثت و در واقعه «يوم الانذار» نهاده شد و رسول خد(ص) از همان اوان، على (ع) را كه در آن ميهمانى به ايشان ايمان آورده بود جانشين خود قرار داد و فرمود: «يا على أنت و شيعتك هم الفائزون.»

آنان پس از رحلت رسول خدا (ص) بر اساس «نص»، وبا استناد به حديث «يوم الانذار» و نيز «خطبه غدير خم» كه پيامبر (ص) در آن فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» على بن ابيطالب (ع) را جانشين بلا فصل آن حضرت مى دانند. شيعيان; يعنى پيروان او هنگامى كه خلافت را پس از رحلت پيامبر (ص) در كس ديگرى ديدند، همراه پيشوايشان صبر وانتظار پيشه ساختند تا اين كه ايشان در سال 35 هجرى به خلافت رسيد. از اين هنگام شيعه جان تازهى يافت.

سومين امام آنان يعنى حسين (ع) فرزند فاطمه ـ س ـ در واقعه كربلا به شهادت رسيد. فقه شيعه در دوران ششمين امام خود، جعفر بن محمد(ع) به اوج شكوفايى رسيد و مذهب جعفريه به عنوان يكى از مذاهب اصلى مطرح گرديد كه هم اكنون بخشى از جامعه اسلامى ، پيرو آن هستند.

آنان معتقد به امامت بلا فصل نُه تن از فرزندان فاطمه سـ از نسل حسين (ع) مى باشند كه در مجموع از دوازده امام كه اولين آنان داماد رسول خدا (ص) على بن ابيطالب (ع) و آخرين آنان مهدى قائم هستند پيروى مى كنند. دوازدهمين امام آنان در سال 255 هجرت، غيبت فرموده و هرگاه خداوند متعال بخواهد برى نجات بشريت ظهور خواهد كرد، حتى اگر يك روز از عمر جهان باقى باشد. فقه شيعه بر اساس (كتاب) قرآن، سنت، اجماع، و عقل استوار است.

1 ـ «إنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيُمونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(84) كه بر طبق گزارش مورخان و مفسران، على (ع) در هنگام ركوع خويش به فقير كمك كرده و اين آيه در شأن ايشان نازل شده است.

2 ـ «اَلْيَوْمُ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي ...»(85) اين آيه در شأن حادثه غدير خم و تعيين على (ع) به امامت پس از پيامبر (ص) به وسيله آن حضرت، نازل شده است.

3 ـ «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رَسَالَتَهُ ...»(86) اين آيه دستورى از جانب خداوند برى ابلاغ تعيين جانشينى على (ع) در غدير خم بوده است.

4 ـ «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسِكُمْ ...»(87) آيات مباهله نيز در شأن على (ع) وهمسر و فرزندانش نازل شده است كه همان اصحاب كساء باشند.

شيعيان علاوه بر آيات قرآنى ، به اقوال و گفتههى رسول خدا (ص) نيز استناد مى جويند از جمله به حديث «يوم الدار» يا «يوم الانذار».

قال رسول الله (ص) :

1 ـ «يا على أنت خليفتى من بعدى و انت وصيى و قاضى دينى »

2 ـ «و سلموا عليه بامرة المؤمنين»

3 ـ «من كنت مولاه فهذا على مولاه»

4 ـ «و اقضاكم على »

5 ـ «و تعلموا منه و لا تعلموه، اسمعوا له و اطيعوه»

6 ـ «انت منى بمنزلة هارون من موسى الاّ انه لا نبى بعدى » و...

شيعه اماميه يا اثنى عشريه معتقد است كه به قدرت خداوند و لطف او، حضرت مهدى عجـ پس از بروز علائمى ظهور خواهد كرد، در حالى كه سن آن حضرت بين سى و چهل به نظر خواهد آمد. محل ظهور ايشان را مكه نوشتهاند و در بين «ركن و مقام» مردم با آن حضرت بيعت مى كنند. او جهان را پر از عدل و داد كند، چنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.

مجموعه احاديث اثنى عشريه در چهار كتاب گردآورى شده و بنام كتب اربعه معروف است. اساس اين كتب اخبارى است كه از ائمه رسيده و غالباً به امام محمد باقر و امام صادقعليهماالسلامـ منتهى مى شود. شاگردان آن دو امام چهارصد رساله در شرايع اسلام تأليف كردند كه در زمان غيبت مورد استفاده واقع مى شد كه به اصول أربعمائة معروف بود. مرحوم شيخ كلينى توانست آن چهارصد رساله اصل را جمع كرده و پنج مجلد، يكى در اصول دين و سه در فروع دين و يكى در مواعظ تبويب كرده آن را «الكافى » ناميد. احاديث جمعآورى شده نزديك به 16199 حديث است. كه در سى ودو كتاب تدوين شده است.

در قرن چهارم شيخ صدوق بر اساس همين رسائل چهارصدگانه، كتاب «من لا يحضره الفقيه» را تأليف كرد. پس از وى محمد بن حسن طوسى دو كتاب «الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار» و «تهذيب الاحكام» را تأليف نمود. در فقه جعفرى يا اثنى عشرى كه بنيانگذار آن امام صادق (ع) مى باشد قياس منع شده و به جى آن از عقل بهرهبردارى مى شود. در بيشتر فروع فقه، مذهب شيعه اماميه، غالباً با يكى از مذاهب اربعه اهل سنت موافق است و اهل سنت آنرا پنجمين مذهب اسلامى دانستهاند.

شيعه در اعمال مذهبى تفاوتى با اهل سنت جز در بعضى موارد ندارد; از جمله اذان، متعه، مجاز ندانستن خواندن سورههى سجدهدار در نماز، حرام بودن فقاع همانند حرمت مشروب، گفتن پنج تكبير در نماز ميت، ولى در اصول دين دو اصل عدل و امامت را بر اصول اهل سنت مى افزايد زيرا عدل را صفت ذاتى خداوند وامامت را اصل اساسى در اعتقاد خويش مى داند.

2- مذهب شافعى ; بنيانگذار آن محمد بن ادريس بن عباس بن عثمان بن شافع هاشمى قرشى مطّلبى ، مكنى به ابوعبدالله است. وى در سال 150 هجرى برابر با 767 ميلادى در فلسطين به دنيا آمد. مدتى در مكه و مدينه نزد اساتيد فقه تلمذ كرد و سپس عازم بغداد شده و در سال 195 ه.ق. در آنجا از دنيا رفت.

وى هنگام توقف در عراق با محمد بن حسن، شاگرد ابوحنيفه، آشنايى يافت و فقه را به روش عراقيان از وى آموخت و بدين ترتيب علم اهل حديث و اهل رى هر دو در او جمع شد; آنگاه خود در اين دو طريقه تصرفاتى كرده وقواعدى بوجود آورد. روش فقهى وى چنين است: اصل در فتوا، كتاب، سنت، اجماع، آثار و قياس بر آنهاست و قياس هم جز با علم به كتاب الله و اطلاع از اقوال گذشتگان و اجماع مردم و اختلافات آنان ميسر نيست. مشهورترين كتاب وى در فقه «الاُم» در هفت مجلد مى باشد.

3- مذهب حنفيه; اين مذهب منسوب به نعمان بن ثابت بن زوطى ملقب به «ابوحنيفه» است كه در سال 80 هجرى در كوفه بدنيا آمد و به سال 150 هجرى در بغداد درگذشت. اصليت وى ايرانى است. جدّش زوطى در كابل بود. وى در اوايل عمر خود سرگرم مباحثات كلامى بوده و با وجود حمايت و تأييدى كه بنى عباس از وى مى كردهاند به علويان تمايل داشته، زيرا در درس ششمين امام شيعه، جعفر بن محمد (ع) حاضر شده و از او تلمذ مى كرده است. ابوحنيفه در قبول احاديث سختگير بود; چنانكه از مجموع احاديث، بيش از 17 حديث را قبول نداشت و همين امر او را مجبور مى كرد كه به قياس و استحسان توجه كند.

4- فرقه حنبليه; بنيانگذار اين مذهب احمد بن محمد بن حنبل است كه در سال 164 هـ. در بغداد بدنيا آمده و به سال 241 هجرى در همانجا از دنيا رفته است. احمد بن محمد بن حنبل توجه خاصى به جمعآورى احاديث داشت. مدتى همراه امام شافعى بود و از وى كسب علم مى كرد. وى اساس علم خود را بر كتاب، حديث و سنت قرار داده و هر فتوايى كه از صحابه نقل شده بود را مى پذيرفت و از قياس پرهيز مى كرد. او در فقه كتابى تصنيف نكرد ولى در حديث كتاب مشهور وى «المسند» مورد مراجعه فقهى حنبلى است.

5- فرقه مالكيه; موجد آن مالك بن انس است كه در سال 97 ه.ق. بدنيا آمد و در سال 179 ه.ق. از دنيا رفت. مالك بن انس بر خلاف ابوحنيفه به احاديث و سنن و اطلاع و استناد بر آنها رغبت كامل داشت و احكام خود را با توجه به آيات، احاديث و سنن رسول (ص) و صحابه و اجماع صادر مى نمود.

مالك بن انس مشهورترين كتابى كه در حديث جمع كرد «الموطأ» نام دارد. علاوه بر پنج فرقه مذهبى جهان اسلام كه از عمدهترين فرقههى اسلامى بوده و بسيارى از مسلمانان جهان پيرو آنها مى باشند، چندين فرقه مذهبى و سياسى نيز از اهميت نسبى برخوردارند كه بدانها اشاره مى شود:

6- خوارج; يكى از فرقههى سياسى و تا حدودى اعتقادى است كه امروزه پيروان بسيار اندك و محدودى دارد. اين فرقه در سال 38 هجرى پس از جنگ صفين كه ميان على ابن ابيطالب (ع) و معاويه رخ داد بوجود آمد. بنيانگذاران آن در سپاه على (ع) كه خليفه مسلمين بود عليه معاويه مى جنگيدند.

پس از آن كه فرزند ابوسفيان قرآنها را بر نيزه كرد آنان تقاضى صلح كردند و على (ع) را مجبور به پذيرش آن نمودند. هنگامى كه نماينده خليفه، از نماينده معاويه فريب خورد و كار صلح به نفع معاويه خاتمه يافت، اين عده شعار «لحكم الاّ لله» را سر داده و مى گفتند: على (ع) حق نداشت به صلح تن دهد و حكم تنها از جانب خداست، و لذا على (ع) و معاويه هر دو را كافر دانستند. در سال بعد، آنان در جنگى بنام «نهروان» عليه خليفه اسلامى حضور يافته و على (ع) بسيارى از آنان را در اين جنگ به قتل رسانيد و سرانجام خود بوسيله يكى از آنان به شهادت رسيد.

خوارج خود را «شراة» به معنى فروشندگان مى خواندند واين عنوان را از آنرو اختيار كردند كه جان خويش را برى پاداش اخروى فدا مى كردند. خوارج، على (ع) ، عثمان، معاويه و حكمين را كافر مى دانستند. آنان مى گفتند كه خليفه و جانشين پيامبر (ص) لازم نيست كه از عرب و از قريش باشد وخلافت غير عرب حتى موالى را هم جايز مى دانستند به شرط آنكه او شخطى با تقوا و شمشير زن و عادل باشد. بعضى از فرق ايشان در خلافت فرقى بين جنس زن و مرد نمى گذاشتند و امامت زنان را نيز جايز مى دانستند.

خوارج مرتكبين گناهان كبيره را كافر مى شمردند و ريختن خونشان را مباح مى دانستند و نكاح با زنان و دختران و فرقههايى كه از ايشان تبرى مى جستند را بعضى از فرق منشعب از آنان جايز و خروج با امامان خود را بر ضد كافران و منافقان واجب مى دانند. خوارج دشمنان آشتى ناپذير بنى اميه و شيعه بودند. فرق منشعب از آنان عبارتند از: ازارقه، نجدات، بهيسيه، عجارده، اباضيه، صفريه، شبيبيه.

خوارج در قرن دوم و سوم هجرى از شبه جزيره و عراق به سوى ايران آمده و در سيستان و بلوچستان عَلَم طغيان برافراشتند. در جنگهى متمادى كه در طول تاريخ عليه سپاهيان خلفا و امرى مختلف داشته، بسيارى از آنان از بين رفتهاند و اكنون در بخشى از مناطق شمالى آفريقا پيروان محدودى از خوارج زندگى مى كنند.

7- زيديه; يكى از فرق معروف هستند كه بر خلاف شيعه اماميه از امامت محمد بن على (ع) امام پنجم شيعه ملقب به «باقر» سر برتافته و امامت زيد بن على برادر ناتنى ايشان را كه از نسل فاطمه سـ نبود به امامت خود برگزيدند. زيد در سال 79 هجرى بدنيا آمد و در سال 122 هجرى به شهادت رسيد. زيديه از لحاظ اعتقادى به مذهب معتزله گرايش داشتند. در سال 120 هجرى پس از آن كه چهل هزار تن از مردم كوفه با زيد بيعت كردند، عليه حكام اموى دست به قيام زد و سرانجام به شهادت رسيد.

سر وى را بريده، پيكرش را سوزانيدند وخاكسترش را به رود فرات ريختند. زيديه (از لحاظ اعتقادى ) گويند اگر امامى بخواهد خود را به مردم معرفى كند و بشناساند، بايد با قيام به شمشير احقاق حق نمايد. زيديه در يك نكته اساسى با شيعه اختلاف داشتند و آن منصوب شدن امام از سوى امام قبل مى باشد كه به طريق نص از امام قبل تا پيامبر(ص) و او از سوى خداوند به اين مقام انتخاب مى شود. شيعه اماميه معتقد است كه اين امامت در نسل فاطمه سـ قرار دارد و امامت محمد باقر (ع) از سوى امام قبلى يعنى على بن الحسين (ع) تأكيد شده بود.

هر چند امام باقر و امام صادقعليهماالسلامـ زيد را يكى از پارسايان و فداكاران روزگار مى دانستند و حتى با شنيدن خبر شهادت وى بسيار متأثر شدند ولى ادعى امامت او را نمى پذيرفتند و بويژه در اين امر كه او امامت مفضول يعنى خليفه اول و دوم را بر امامت فاضل يعنى على (ع) كه بر اساس نص رسول خدا (ص) به جانشينى در غدير خم معرفى شده بود، ترجيح داده و پذيرفته بود اختلاف كلى داشتند و لذا شيعيان اماميه از اين روى در قيام وى سهيم نشدند.

زيديه برخلاف اماميه اثنى عشريه قائل به «عصمت» ائمه و «رجعت» نيستند و برخلاف آنان به «نص خفى » در مقابل «نص جلى » كه از اعتقادات اماميه بود معتقد گشتند و گفتند: نصى را كه پيامبر (ص) درباره على (ع) كرده «نص خفى » يعنى تعيين پنهان است و ايشان بنابر مصالحى راز امامت را بطور پنهان به بعضى از اصحاب خاص خويش فرموده است.

پس از زيد فرزندش يحيى به خراسان گريخت و در آنجا قيام كرد ولى وى نيز كشته شد. پس از وى كار زيديان بدست محمد نفس زكيه و ابراهيم افتاد كه در بصره خروج كردند ولى هر يك پس از ديگرى كشته شدند. زيديان اولين حكومت خويش را در مراكش و آفريقى شمالى ، يمن و طبرستان تشكيل دادند. اكنون مردم يمن زيدى مذهب هستند و تا پيش از جمهوريت، امام ايشان در شهر صنعا مى زيست.

8- اسماعيليه; يكى ديگر از فرق مشهور هستند. آنان امامت را در اسماعيل فرزند ششمين امام شيعه «جعفر بن محمد ع» دانسته و از امامت هفتمين امام آنان; يعنى «موسى بن جعفر» ملقب به «كاظم» سر برتافتند.

اسماعيل قبل از پدر وفات يافت و پيروان وى امامت را در محمد بن اسماعيل ديدند. در منابع اوليه اسماعيليه غالباً از شخصى بنام ابوالخطاب محمد بن ابوزينب از موالى بنى اسد سخن بميان مى آيد كه در كار امامت اسماعيل دست داشته است. ابوالخطاب نخست از اصحاب امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلامـ امام پنجم و ششم شيعيان بود وبه سبب سخنان غلوآميز درباره آندو، كه آنان را به مرتبه خدايى مى رساند، از درگاه امام جعفر صادق (ع) رانده و حتى مورد لعن و نفرين ايشان قرار گرفت و سرانجام نيز به سبب اين سخنان غلوآميز به دست عيسى بن موسى كشته شد.

چون ابوالخطاب كشته شد پيروانش به محمد بن اسماعيل نوه امام جعفر صادق (ع) گرويدند. برخلاف عدهى كه هنوز در مرگ اسماعيل بن جعفر شك داشته و او را غايب مى پنداشتند، اينان به مرگ اسماعيل گواهى داده و پسر او را به جى امام صادق(ع) امام خويش دانستند. اسماعيليه به دو فرقه «خاص» و «عام» تقسيم شدهاند. اسماعيليه پس از مرگ محمد بن اسماعيل بوسيله ميمون قداح گسترش يافت. وى ايرانى الاصل بود و به سبب معاشرت با ابوالخطاب به مذهب غلو گراييده و طرفدار اسماعيل بن جعفر و پسرش شد.

چون ابوالخطاب درگذشت قيم محمد بن اسماعيل و مربى او شد ومذهب باطنى را به وى تلقين كرد. نخستين دعوت مسلح اسماعيليه در كشور يمن به سال 268 هجرى بود كه اولين دولت اسماعيلى در آنجا تشكيل شد. در قرن سوم ابوعبدالله در شمال آفريقا دولت مشهور فاطميان را تأسيس كرد و عبيدالله مهدى نيز بسيارى از شهرهى آفريقا را به تصرف درآورد. خلفى فاطمى در مقابل خلفى عباسى حكومت مستقلى تشكيل داده و به ترويج عقايد خويش مى پرداختند. اسماعيليه امروز به دو طايفه «آقاخانيه» و «بُهره» تقسيم مى شوند.

گروه اول قريب به يك ميليون نفر در آسيى وسطى ، آفريقا، هند و ايران پراكندهاند. گروه دوم كه قريب به پنجاه هزار نفرند در جزيرةالعرب و سواحل خليج فارس و سوريه بسر مى برند. اسماعيليان از لحاظ اعتقادى اختلاف فراوانى با شيعه اماميه دارند، آنان به نص برى تعيين امام معتقد نيستند و امامت را در فرزندان معينى از ائمه نمى دانند، اسماعيل را امام و مهدى خود دانسته و معتقد به مرگ او نيستند و او را ناطق هفتم پس از على (ع) مى دانند. اسماعيليان آيات قرآنى و احاديث و احكام شرع را تأويل مى كنند و ظاهر آنها را درست نمى دانند بلكه به باطن آنها مى گرايند.

به سبب اين مكتوم بودن معانى است كه همه كس را به آن دسترسى و وقوف نيست و بشر محتاج به امام و معلم است كه آن معانى را روشن سازد. آنان در دعوت خود مراحل خاصى را رعايت مى كردند. آخرين مرتبه «دعات» آنان حجت بود كه تنها عده معدودى مى توانستند به اين مقام برسند.

از ميان دعات ايرانى ناصر خسرو قباديانى و حسن صباح به اين مقام نايل آمدند. برى همه دعات اسماعيلى رئيسى بنام «داعى الدعاة» در دستگاه خليفه فاطمى بسر مى برد. پس از آن مرتبه ولايت يعنى امام، سپس وصايت و آخرين مرتبه مقام ناطق بود. هر امامى دوازده حجت داشت كه چهار تن از آنان همواره ملازم خدمت او بودند. اسماعيليان به بهشت و دوزخ جسمانى معتقد نيستند.

9- مُرجئه; اين فرقه در زمان خلافت معاويه پديد آمد. آنان فرقهى صرفاً اعتقادى و كلامى بودند كه بر اساس آيه «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لاَِمْرِ اللهِ ...»(90) مرتكبين به گناهان كبيره را جهنمى ندانسته و امر آنان را به خداوند واگذار مى كردند; لذا بدين علت مرجئه (مأخوذ از ارجاء) ناميده شدند. آنان معتقد بودند: جميع مسلمانان همين كه در ظاهر به اسلام شهادت دهند مؤمنند و ارتكاب گناه به ايمان ضررى نمى رساند.

عقيده آنان درباره امام اين است كه چون كسى به امامت جامعه اسلامى انتخاب شد بايد هر چه گفت پذيرفت. اين فرقه در حقيقت از طرفداران متعصب معاويه و آل ابوسفيان و از مخالفان جدى خوارج و علويان بودند. آنان تا هنگامى كه امويان در رأس قدرت قرار داشتند توانستند به حيات خود ادامه دهند. امروزه به نظر نمى رسد مرجئه طرفدارانى در جهان اسلام داشته باشد.

10- معتزله; مؤسس اين فرقه واصل بن عطا از شاگردان حسن بصرى (م110ه.ق.) بود كه با كمك «عمرو بن عبيد» اين فرقه را پديد آورد. فرقه معتزله در اواخر عصر اموى ظهور كرد و تا چندين قرن در تمدن اسلامى تأثير داشت. ظهور اين فرقه كه بيشتر كلامى و فلسفى بود، جهان اسلام را با علوم وفلسفه آشنا كرد و مباحث عقلى و استدلالى را در حوزه اسلامى رواج داد. بدين علت اشاعره و محدثين با آنان به ستيز برخاستند. معتزله كه در حقيقت بنيانگذار علم كلام در اسلام هستند به بيست فرقه تقسيم شدند. اصول عقايد آنان عبارتست از:

1 ـ قول به «المنزلة بين المنزلتين»

2 ـ قول به توحيد

2 ـ عدل

4 ـ وعد و وعيد

5 ـ امر به معروف و نهى از منكر.

در ميان خلفى عباسى ، مأمون از طرفداران آنان بود.

11- اشاعره; از پيروان ابوالحسن على بن اسماعيل اشعرى هستند. اشعرى مخالف معتزله بود. به عقيده او ايمان عبارتست از تصديق به قلب، اما قول به لسان و عمل به اركان از فروع آنست و كسى كه به قلب تصديق كرد; يعنى به وحدانيت خدى تعالى و نبوت پيامبران از قلب اقرار كرد، ايمان او درست است و اگر در آن حال بميرد مؤمن و رستگار شمرده مى شود و مؤمن جز به انكار ايمان و لوازم آن از ايمان خارج نمى گردد.

وى معتقد بود هرچه موجود است، قابل رؤيت خواهد بود و خداوند نيز موجود است پس مرئى است. امامت را به اتفاق و اختيار ـ نه به نص و تعيين ـ مى داند و لذا طريقه اهل سنت را تأييد مى كند. آنان قرآن را بر خلاف معتزله قديم مى دانند. اين فرقه نيز همانند معتزله صرفاً فكرى و كلامى است.

12- ثوريه; موجد اين فرقه سفيان ثورى ، ابن سعيد بن مسروق بن حبيب مكنى به ابوعبدالله از فقيهان بزرگ است كه در سال 161 ه.ق. در بصره بدنيا آمد. نسبت او به ثور بن عبدمناة مى رسد. مذهب وى كه اساس آن بر توجه به حديث قرار داشت، در اواخر قرن دوم هجرى شهرت يافت. آنان معتقد بودند در استخراج احكام بايد به احاديث تمسك كرد.

13- وهابيه; يكى از فرق منشعب از اهل سنت هستند كه از عقايد محمد بن عبدالوهاب، از اهالى نجد پيروى مى كنند. اين مذهب اكنون مذهب رسمى حكومت سعودى است. عبدالوهاب در سال 1115ه.ق. در شهر «عيينه» از توابع نجد بدنيا آمد. پدر او از قاضيان حنبلى بود و شايد ابتدا وى به مذهب حنابله بوده است. با مسافرتهى متعددى كه به بعضى از شهرها انجام داد، به طرح عقايد خويش پرداخت و زيارت قبور و نيز توسل به رسول خدا (ص) و ائمه اطهار، شفاعت جستن از پيامبر (ص) و ... را شرك دانست ولى به شدت مورد انكار و اعتراض مردم آن سرزمينها قرار گرفت و حتى مردم بصره او را از شهر با ذلت راندند.

افكار و عقايد او حتى مورد اعتراض پدرش عبدالوهاب نيز قرار مى گرفت. وى پس از مرگ پدر در شهر «حريمله» پيروانى يافت. پس از اخراج وى از اين شهر، رهسپار «درعيه» گرديد و در آنجا بود كه با حاكم اين شهر; يعنى «محمد بن سعود» (جد آل سعود) پيمان اتحاد بست و ارتباط وى با آل سعود در آنجا برقرار گرديد.

ديرى نپاييد كه در سرزمين نجد پيروانى يافت و با هجوم به قبايل و شهرهى همجوار كه اعتقادات او را نمى پذيرفتند به قدرت بلا منازعى تبديل شد. وى برى ثبات قدرت خويش، مخالفان را به سختى مى كشت و اموال آنان را غارت مى كرد در قريهى از شهر «احساء» 300 مرد را به قتل رسانيد و اموال آنان را به غارت برد. محمد بن عبدالوهاب در سال 1206ه.ق. درگذشت.

ابن سعود كه ادامه دهنده راه او بود با سپاهى عظيم به شهرهى نجف و كربلا هجوم برد و پس از قتل بيش از 5 هزار نفر، خزائن و موقوفات مرقد نواده رسول خدا (ص) را به غارت برده و اين كار را تا سالهى بعد بطور مداوم انجام مى داد وسرانجام با غلبه يافتن بر مكه و مدينه، قبور متبركه و مشاهد مشرفه مورد هتك و ويرانى آنان قرار گرفت. از لحاظ اعتقادى ، شيخ محمد بن عبدالوهاب، مبلغ و مروج عقايد ابن تيميه وشاگردش ابن قيم جوزى بود. وى همانند ابن تيميه، به تجسم خداوند و فرود آمدن او به عرش معتقد بود.

ابن تيميه در تفسير آيه «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى » از منبر خود پايين مى آمد و مى گفت خداوند بر عرش فرود مى آيد همانگونه كه من از منبر پايين آمدم. وى همچنين معتقد به ديده شدن خداوند در روز قيامت بود و زيارت رسول خدا (ص) و قبور را شرك مى دانست. عقايد ابن تيميه در قرن هشتم با برخورد شديد علمى مذاهب اربعه اهل سنت مواجه شد و عقايد محمد بن عبدالوهاب نيز به همين سرنوشت دچار گرديد.اولين كسى كه عقايد محمد بن عبدالوهاب را مورد نقد و ردّ قرار داد برادرش، سليمان بن عبدالوهاب بود. وى كتابى با نام «الصواعق الالهيه فى الرد على الوهابيه» نوشت.

14- سالميه; فرقهى از متكلمان صوفيه و از اهل سنت هستند كه از نظر فقهى پيرو مالك بن انس بودند. اين مذهب در قرن سوم و چهارم هجرى بين عدهى از مالكيان در بصره رواج داشت. مؤسس آن «سهل تسترى (شوشترى )» درگذشته 283 هجرى است. ولى نام اين فرقه از اسم شاگردش ابوعبدالله محمد بن سالم (درگذشته 297ه.ق.) گرفته شده است وتوسط پسر وى ابوالحسن احمد بن محمد سالم (درگذشته 350ه.ق.) رونق گرفت. اين فرقه بعدها مانند «بربهاريه»از نظر فقهى به حنابله پيوستند.

از اعتقادات آن فرقه مى توان بدين موارد اشاره داشت. ابليس در آغاز كار، كافر شد و سرانجام به اطاعت خداوند درآمد. خداوند در روز قيامت به صورت آدمى ديده مى شود و در ميان خلق تجلى مى فرمايد. ابليس بار دوم به آدم سجده كرد ولى هرگز به بهشت اندر نيامد. خداوند در روز قيامت به صورت آدمى محمدى بر انس و جن و ملائكه و حيوانات ظاهر شود و كافران هم خداوند را مى بينند و خدا از ايشان بازخواست مى كند.

15- كراميّه; از فرق سنت و جماعت بودند و از ابوعبدالله محمد بن كرام بن عراف بن خزامه (متوفى 255 ه.ق.) پيروى مى كردند. وى مردى سيستانى و به ابن الكرام مشهور گشته بود. ابوالفتح سبتى درباره او چنين گفته است: محمد بن كرام از مجسمه بود و مى گفت خداوند را جسم و اعضاست ومى نشيند و حركت مى كند. او مى پنداشت كه خدا جسم است و از زير و آنسوى به عرش برمى خورد. حدّ و نهايت دارد و او مماس يعنى چسبيده بر تخت خويش است و عرش جايگاه وى مى باشد.

و اين شبيه عقايد ثنويه است. برخى از كراميه پنداشتند كه خداوند به نيست كردن هيچ جسمى در هيچ حال توانا نيست. ابن كرام در فقه نيز دخالت كرده و درباره نماز مسافر مى گفت: او را گفتن دو تكبير كافى است بى ركوع و بى سجود و بى قيام و قعود و بى تشهد و سلام. و نيز گويد غسل ميت و نماز بر او، دو سنت غير واجبند و كار واجب كفن و دفن اوست و گفته است: نماز و روزه و حج بى نيت درست است.

16- مجسّمه و مشبهه; اين نام به عموم فرقى كه در توحيد به تجسم خداوند قائل گشتهاند، اطلاق مى گردد. اصل تشبيه از يحيى بن معين، احمد بن حنبل، سفيان ثورى ، اسحاق بن راهويه، داود اصفهانى و هشام بن حكم برخاسته و مشبهان ومجسمان هر دو در اعتقاد يك فرقه مى باشند ولى در شرع هفت فرقه كه عبارتند از:

1 ـ قومى از كراميان كه ايشان در فروع شرع، مذهب ابوحنيفه دارند

2 ـ بعضى از اصحاب مالك بن انس

3 ـ بعضى از اصحاب شافعى

4 ـ تمام اصحاب سفيان ثورى

5 ـ تمام اصحاب اسحاق بن راهويه

6 ـ تمام اصحاب احمد بن حنبل

7بيشتر كراميان كه در اصل و فروع، مذهب ابوعبدالله كرّام دارند.

مجسمه و مشبهه همگى خداوند را تشبيه به خلق كنند وبرايش جا و مكان اثبات كنند و گويند بر عرش جى دارد وپاها بر كرسى نهاده، سر و دست و اعضا دارد و هر چه را كه جا ومكان نباشد معدوم است، نه موجود. آنان گفتهاند: خداوند خواست آدم را بيافريند پس آئينه پيش روى خود نهاد و آدم را بصورت خود بيافريد. قومى گفتند: او جمله اعضا دارد الاّ حلقوم و خرطوم و بعضى گفتند: او خرطوم هم دارد.

از يكى از بزرگان «حشويه» پرسيدند كه خدى تعالى اعضا دارد؟ گفت: آرى جمله اعضا چنانكه ما داريم. پس مردى اشاره به عورت كرد. شيخ گفت: آن نيز دارد!

ابوالمهزم از ابوهريره روايت كند كه از رسول (ص) پرسيدند كه خداوند از چيست؟ گفت: از آب و ليكن نه از آب زمين و نه از آب آسمان، او اسب را بيافريد و بدوانيد تا عرق كرد سپس خود را از آن عرق بيافريد. عروه از عبدالله بن عمرو بن عاص روايت كرد كه گفت: خدى تعالى ملائكه را از موى سينه و دستهى خود بيافريد. از گفتههى آنان است كه روز قيامت حضرت فاطمهسـ بيايد و پيراهن خون آلوده حضرت حسين (ع) بر دوش افكنده تا داد خواهد و خدى تعالى چون وى را ببيند به يزيد گويد در زير عرش رو كه فاطمه تو را مى بيند.

يزيد در زير عرش پنهان مى شود، چون فاطمه برسد و فرياد برآورد و داد خواهد خداوند پى برهنه كند و دستار بروى بسته گويد: ى فاطمه اينك پى من همچنان مجروح از تير نمرود است از آنگاه كه تير انداخت و من او را عفو كردم تو نيز يزيد را عفو كن و فاطمه سـ يزيد را عفو نمايد.