كوره اخلاص
هر سال نزديك موسم حجّ صدها هزار تن از مسلمانان از نقاطمختلف جهان خود را براى اين
سفر بزرگ آماده مىسازند، سفرى بهمثابه كورهاى كه گروههاى مختلف ميليونى انسانها
را درهم ذوبمىكند، و در وحدتى مصفّى وبا ارزش و متكامل متجلّى مىسازد.
روزهاى مبارك
دهه اوّل از ماه ذيحجّه كه خداوند از آن در آيات:
)وَالْفَجْرِ * وَلَيَالٍ عَشْرٍ * وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ(24)).
قَسَم به صبحگاه * و قَسَم به ده شب )اول ذيحجّه( * قَسَم به حقّجفت )كلّيّه
موجودات عالم است( و به حقّ فرد )خداى يكتا(."
)وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ
مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَلَيْلَةً(25)).
"و ما با موسى سى شب وعده، و قرار نهاديم، چون پايان يافت، دهشبِ ديگر بر آن
افزوديم تا آنكه زمان وعده به چهل شب تكميل شد."ياد مىكند، از روزهاى با بركت و
بزرگ به حساب مىآيند، و آن به دليلسفر پربركت حجّ مىباشد. دراين ايّام سخنگوى
پروردگار بزرگ،ابراهيم خليلعليه السلام، مردم را به حجّ فرا مىخواند، پس دلهاى
ميليونهامسلمان به سوى كعبه، مسجدالحرام و مشاعر مقدّسه پر مىكشد، و بهديار تجلّى
رحمت الهى تعلّق خاطر پيدا مىكند، و دلهاى مسلمانانچون شمعى به دور آن مىگردد.
لذا عليرغم مشكلات و خطراتى كه هنوز هم حجّاج را تهديدمىكند وبا وجود هزينه
فراوانى كه اين سفر الهى در بردارد، مسلمانانبه حجّ عشق مىورزند و بهاى گزاف و با
ارزشى را در راه آن صرفمىكنند.
و اين دليلى است بر عشق قلبى مسلمانان به لبّيك گويى به نداىابراهيمعليه السلام:
)...فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ...(26)).
"بار خدايا دلهاى مردمان را بسوى آنها مايل گردان."
از آن روز تا بحال حدود 5 هزال سال مىگذرد ولى كما كانبيتالعتيق دلهاى ميليونها
انسان را بسوى خود مىكشاند، چنانكهگويى كنگرهاى عظيم الهى برپا شده است. حجّاج
نمايندگان پيش ازيك ميليارد ودويست هزار مسلمان هستند، مسلمانانى كه در اقصىنقاط
عالم پراكندهاند. كوره توحيد آنها را ذوب كرده است، و با وجودزبانها، فرهنگها و
ملّيتهاى گوناگون وحدت آنها را حفظ كرده است. باوجود اينكه امكان دارد كسى از قوم و
قبيلهاى باشد كه ديگرى حتّى نامآن را نشنيده، مىبينيم اين امّتى كه به تمام
پيامبران تأسّى مىكند هنوزهمان امّت واحد است همانگونه كه خداوند مىفرمايد:
)إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ(27)).
"اينك طريقه واحد و دين يگانه شما آئين پاك اسلام است ومن يكتاپروردگار و آفريننده
شما هستم پس تنها مرا بپرستيد."
امّت اسلامى جوانى، نشاط وجنب و جوش خود را حفظ كردهوهنوز حجّ كوره اين امّت است و
دليلى كه آن را عليرغم تمام موانعهمچنان سرپا نگاه داشته است اين است كه حجّ دلهاى
مسلمانان رادرهم ذوب مىكند.
خداوند به ما نزديك است ولى...
پروردگار بخشنده و مهربان بسيار به ما نزديك است، ولى ما از اودور هستيم. نبايد او
را در بيابانها، قلل كوهها يا در فراز آسمان جستجوكنيم، او هر جايى كه انسان باشد
حاضر است، او قائم، قيّوم و حىّاست، مىشنود و مىبيند، همانگونه كه در قرآن هم
آمده:
)قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى(28)).
"گفت: نترسيد من با شما هستم مىشنوم و مىبينيم."
در واقع ما هستيم كه از او دور افتادهايم، خداوند مىفرمايد:
)وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ
إِذَا دَعَانِفَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ
يَرْشُدُونَ(29)).
"و چون بندگان من از دورى و نزديكى من از تو مىپرسند بدانند كهمن به آنها نزديك
خواهم بود هركه مرا خواند دعاى او را اجابت كنمپس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من
بگروند باشد تا به سعادت راهيابند."
يعنى بخاطر حجابهايى كه بين خود و خدا ايجاد كردهايم، از او دورافتادهايم. آفتاب
هر روز بر پهنه شرق و غرب مىتابد، و لكن درِ اتاقاگر بسته باشد واگر پردهاى بر
روزنههاى موجود در ديوار آويخته شدهباشد نفوذ نور را غير ممكن و افراد داخل اتاق
را از نور محروممىسازد. همينگونه است رابطه ما با خداوند متعالى، ما هستيم كه از
اودور افتادهايم زيرا پوشيده از حجابهاى دنيوى هستيم. دنيا بزرگترينپرده و حجاب
بين انسان و پروردگارش مىباشد، همانگونه كه پيامبراكرمصلى الله عليه وآله
مىفرمايند: "محبّت دنيا رأس هر خطائى است.(30)"
بدتر وزشتتر از آن خودخواهى انسان است، كه فرد خود را در آنحبس كرده است و تا
وقتى كه از اين زندان رهايى نيابد به حقيقتنمىرسد.
و به همين خاطر است كه در دعاى ابوحمزه ثمالى مىخوانيم:
"بدان كه تو براى اميدواران موضع اجابت هستى، و براى غمداراندر كمينگاه يارى
رساندن هستى... و همانا رونده بسوى تو به تونزديك است، و تو از خلق خود پنهان نيستى
مگر اينكه اعمالشانحجابى براى آنها باشد..."
ضرورت اخلاص
بايد عمل و نيّت را خالص كنيم، بايد بتها و شريكانى را كه براىخدا درست كردهايم
نابود كنيم، پس دراين حال است كه خود با خدانجوى مىكنيم و او نيز با ما نجوى
مىكند، با او سخن مىگوييم اونيز باما سخن مىگويد. از پيامبر اكرمصلى الله عليه
وآله نقل شده است كه فرمودند:
"قلب مؤمن بين دو انگشت از انگشتان خداوند رحمان قرار دارد.(31)"
بله اين قلب به وسيله مصاحبت با خدا منقلب مىشود، مانند حالحضرت علىعليه السلام
چرا كه مىفرمايند: "هيچ چيزى را نديدم مگر اينكهخدا را قبل، بعد و همراه آن
مشاهده كردم." درست است كه ديده انسانجز ظواهر مادّى چيز ديگرى را نمىبيند، ولكن
حضرت علىعليه السلامبصيرت خود را جلا مىدهد تا ازخلال اين ظواهر به پروردگار
برسد.واز ميان دلائل به خداوند نظر كند، بله او ظاهر را نمىنگرد، بلكهماوراى آن
را مىبيند، و لذا ايشان بر اينكه خداوند بوسيله بصيرتديده مىشود تأكيد مىورزند
و مىفرمايند:
"او را چشمها بديدن آشكارا درك نمىكنند و لكن قلبها بوسيله حقايقايمان اورا درك
مىكنند.(32)"
لذا براى وصول به پروردگار و براى اينكه با او به سخن بنشينيم،براى اينكه او را
دوست بداريم و او نيز به ما محبّت ورزد، وبراى اينكهبه مقام رضا نائل شويم واو نيز
از ما راضى شود... بر ماست كه تمام بتهاو در رأس آنها بت خودخواهى را نابود سازيم.
همگى از نسل آدمهستيم و آدم نيز از خاك است. و مادامى كه ذرّات خاك بر يكديگربرترى
ندارد بشر نيز بر يكديگر برترى ندارد مگر به تقوى همانگونهكه خداوند مىفرمايد:
)يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ
شُعُوباً وَقَبَائِلَلِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ
إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(33)).
"هان اى مردم همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريدهايم و شمارا به هيأت اقوام
و قبايلى درآوردهايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد،بىگمان گرامىترين شما در
نزد خداوند پرهيزكارترين شماست،خداوند داناى آگاه است."
و بر همين اساس است كه نبايد به اصل و نسب خود افتخار كنيم.چون نسب ما بدون عمل
صالح هيچ كمكى به ما نخواهد كرد. به عنوانمثال قرابت و نزديكى پسر حضرت نوح به وى
براى او چاره ساز نبود،و او را از غرق شدن نجات نداد چون او همانگونه كه قرآن كريم
براى مابيان مىكند به خدا ايمان نداشت.
)وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ
وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُالْحَاكِمِينَ * قَالَ يَانُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ
مِنْ أَهْلِكَ...(34)).
"و نوح پروردگارش را ندا داد و گفت پروردگارا! پسرم از خانوادهمن است و وعده تو
نيز راست و درست است وتو داورترين داورانى *فرمود اى نوح او ]در حقيقت[ از خانواده
تو نيست..."
و لذا ما بايد اين پردهها و موانع را از پيش رو برداريم، و در كورهايمان خود را
ذوب كنيم. مسلمانان هنگام طواف كعبه، سعى صفا ومروه، و در صحراى عرفه و مشعر و منى
و ديگر اماكن به خداوندمتعال نزديكتر مىشوند، چون در آن لحظات تمام موانع را ازپيش
پابرداشتهاند. آنها با وجود اختلاف رنگ،زبان و ملّيتهايشان يكصدا ندامىدهند:
"لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ
الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَوَالْمُلْكَ، لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ".
در موسم حجّ امتيازاتى كه كسى را بر ديگرى برترى مىبخشندزائل مىشوند. به عنوان
مثال يكى از چيزهايى كه باعث تمييزواختلاف مىشود لباس است براى همين در حجّ همه
لباس يك شكلبر تن مىكنند كه همان لباس احرام مىباشد، دراين حال مظاهر آسايشو
زينت سقوط مىكنند، چون از امور محركه براى فرد محرم تلقّىمىشوند.
اينگونه است كه انسان در حجّ به روحانيّت و صفائى ويژه دستپيدا مىكند. دراين حال
جان و دل حجّاج از ايمان و معرفت الهىشعلهور مىشود، و هر دعايى كه بر زبان ايشان
جارى مىشود از اعماقآنها خبر مىدهد، اين حالت با حالى كه در دنيا و در هنگامى كه
دنياوزينتهاى ظاهريش، ما را احاطه كرده، بسيار متفاوت است.
پس بيائيد خود را از اين زندان كه در آن محبوس گشتهايم برهانيم،تا آفتاب حقيقت بر
ما بتابد و دراين صورت است كه به قرب الهى نائلمىشويم واز دورى و پوشيدگى از او
بوسيله حجابهاى دنيوى رهايىمىيابيم.
استقبال از ايّام حجّ
اضافه بر آنچه گفته شد بايد گفت كه هر روز كه به روزهاى دهه اوّلذيحجّه نزديكتر
مىشويم، و خود را براى روز عيد كه يكى از ايّاماللَّهمىباشد آماده مىسازيم
برماست كه خود را مانند حجّاج آماده سازيم-در صورت عدم توفيق شركت در حجّ- و در
حالات روحانىوتوجّهاتشان همگام و همراه شويم، و در بجاآوردن نماز شب ونافلههاو
خواندن قرآن و ادعيه در آن ايّام كوشا باشيم... و توجّهات روحانى رادر خود افزايش
دهيم تا از زندان اين دنيا رهايى يابيم. بدينوسيلهمىتوانيم به فضيلت وكرامت آن
دست يابيم -و لو به مقدار كم-همچنين مىتوانيم از چشمه زلال آن سيراب شويم.
ايستگاه شناخت
برخى مسافت بين آسمان و زمين را بىنهايت تصوّر مىكنند، درحالى كه برخى ديگر اين
فاصله را بسيار ناچيز مىدانند، و عقيده دارندطىّ اين مسافت بدون صرف كمترين زمانى
ميسّر است، چون ايندسته دوّم طريق خود را به وسيله مركب استغفار و توبه مىپيمايند
درحاليكه بين آنها و آسمان هيچ پردهاى از پردههاى كبر و غرور و گناهوجود ندارد.
به راستى من از كدام دستهام؟ شما از كدام دستهايد؟
خلاصه كلام اين است كه خداوند تبارك و تعالى در -لحظه-عرفات قلم تقدير خود را از
نوشتن باز مىدارد و آن را به دست بندهاشمىدهد تا خود تقديرش را تعيين كند،
همانگونه كه خداى متعال اينكار را در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان كه شب قدراست
انجاممىدهد، پس انسان مسير خود را دراين شبها معيّن مىسازد به راستوپا چپ. فرق
بين اين دو مناسبت اين است كه شب قدر تمام مردم رادربرمىگيرد ولى عرفات فقط به
عدّه قليلى كه در عرفات حضور دارندمتعلّق است.. و چه سعادتمندند از اين حضور.
بر همين اساس لازم بذكر است كه بجا آوردن حجّ طىّ يك دعوترسمى از سوى پروردگار
بزرگ صورت مىگيرد يعنى اينكه خداىمتعال به چشم رحمت به بندگان خود مىنگرد و هر
آنكه را كه دوستبدارد براى ايستادن در محضرش در آن اماكن متبرّكه انتخاب مىكند،در
حالى كه آنان كه توفيق حجّ نيافتهاند انتظار سالها آينده را مىكشند تاشايد مورد
رحمت الهى قرار گيرند و اين دعوت الهى شامل حالشانشود.
حاجى مىتواند خاطراتش را به يادآورد كه جرقّه رفتن به حجّچگونه در او زده شد؛
چگونه اين جرقّه به شعلهاى تبديل شد، چگونهاين رغبت در او شدّت يافت، و چگونه بر
مشكلات سفر فائق آمد وآنهارا يكى پس از ديگرى پشت سرنهاد تا اينكه به سرزمين مقدّس
رسيدومناسك حجّ را بجا آورد...
از اين رو بر قاصد خانه خدا است كه اين دعوت الهى را جدّىبگيرد و با تمام دقّت و
توجّه و خلوص نيّت مناسك خود را ادا كند،وچگونگى استفاده كردن از اين ضيافت الهى را
بشناسد، و چگونگىديدار الهى را بياموزد زيرا كه ميزبان حجّاج خداوند جبّار
آسمانوزمين و پروردگار دنيا و آخرت و مالك تمام اشياء مىباشد. بر او استكه
اوّلين گام را بردارد، و مطمئن باشد كه به پوشيدن لباس احراموزدودن لباسهاى دنيوى
كه عملى ظاهرى مىباشد اكتفا نمىكند، بلكهاين كار شعارى است در راستاى زدودن
حجابهاى باطنى كه از باز شدنديده دل جلوگيرى مىكنند. اى كاش هر يك از شروط لباس
احرامنشانهاى رمزى باشد از عرفان و زهد و توجّه خالصانه بسوى خداىبارى تعالى. در
واقع دورى از لباسهاى معمول سنبلى است براىدورى بنده از خودخواهى، و مانند اين است
كه محرم اعلام كند ديگرآن انسان غوطهور در دنياى مادّى نيست، و اين دورى و تجرّد
در همانحال بر دعا و تضرّع و آمادگى جهت ديدار پروردگار دلالت مىكند.
من با چشم خود حجّاجى را مشاهده كردهام كه جرأت بر تن كردنلباس احرام و خواندن
تعابير تلبيه را بخاطر ترس از اينكه مبادا دراينادّعا و عمل صادق نباشند به خود
ندادهاند؛ آنان مىترسيدند كه مبادا ازگفتار و عمل خود بعداز آن لحظه روى
برگردانند. چشمانشان را ديدمكه گريان بود، و پوست بدنشان از ترس خداوند در آن لحظه
بزرگمنقبض مىشد، لحظه بر تن كردن لباس احرام و لبّيك گفتن به دعوتالهى. تكتك ما
بايد بدانيم كه واجبترين امرى كه در عرفات(35) بايد بهآن دقّت كرد همانا معرفت
الهى است؛ معرفتى از درون قلب كه به نورالهى متّصل باشد، و حجابها را پاره كند، و
انسان را به معدن بزرگىوقدرت و ملكوت برساند. امر ديگرى كه بايد بدان توجّه داشت
ايناست كه معرفت و شناخت در خلال اداى اعمال عرفات به دستمىآيد آنجاست كه روح و
جان مؤمنان به ديدار الهى نائل مىشود، درآنجا دوست شايسته از دوست بىكفايت كاملاً
مشخّص مىشود.
برتر از شناخت دوست، شناخت امام است و در واقع فلسفه و روحو حقيقت حجّ در معرفت
امام و ولى مستتر مىباشد. و هر آن كس كهبخواهد معرفت بيشترى نسبت به امام و ولى
خود پيدا كند، نكات زيررا بايد مراعات كند:
اوّل - آنكه دل مؤمن بايد حول محور محبّت و دوستى ائمّهواهلبيتعليهم السلام و
همچنين حول دوستى دوستانشان و دشمنىدشمنانشان بگردد.
دوم - مطالعه احاديث و ادعيه متواتره و داراى سند محكم كه از ائمّههدىعليهم
السلام نقل شده است. ارواح ايشان دراين ادعيه و احاديث بصورتواضحى تجلّى يافته و
از آن جمله است دعاى امام حسينعليه السلام و فرزندگراميش حضرت امام سجّادعليه
السلام در روز عرفه. لازم است كه اين مطالعهبا روحى گشاده و دلى پاكيزه و منزّه از
وسوسههاى شيطانى وشكّهاوآلودگيها و اهتمام به دنيا باشد.
سوم - ديدار و استفاده از دانشمندان و فقهاى ربّانى كه حقيقتاًجانشينان انبياء و
ائمّهعليهم السلام هستند. دراين باره در حديثى آمده است كه"علماء و دانشمندان
وارثان پيامبرانند" و نيز آمده است "دانشمندان امّتمن از پيامبران بنىاسرائيل
برترند." وقتى زائر خانه خدا با يك دانشمندربّانى ملاقات مىكند او را تنها وسيله
جهت رسيدن به معرفتوشناخت و حقيقت مىيابد.
نگرشهاى اجتماعى حجّ
يكى از حكمتهاى بزرگ حجّ، اين راهپيمائى ايمانى و الهىفهميدن اين نكته است كه دين
رابطه فردى انسان با خدا نيست بلكهنظامى است اجتماعى كه بر تمامى جهات زندگى تأثير
مىگذارد.اجتماعى بودن دين همچنين از برگزارى نماز جمعه و جماعاتوبيشتر شعائر الهى
كه به تعظيم آنها در آيه )وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَامِن تَقْوَى
الْقُلُوبِ(36)) امر شده است برداشت مىشود.
سكون و جمود مشكل بشريّت
پر واضح است كه انسان به خودى خود ساكن مىباشد؛ تفسيروتحوّل او از حالت سكون به
زندگى فعّال از جمله اعمالى است كه دربستر تمدّن و با اراده و آگاهى صورت مىگيرد.
بدون آگاهى و ارادهانسان از ذات ساكن خود رهايى نخواهد يافت و نخواهد توانست
درآسمان جامعه خود به پرواز درآيد. چون انسان تنها موجود زندهاىاست كه بخاطر
احساس نياز در يك جامعه زندگى مىكند، او اين كار رابا آگاهى و اراده انجام مىدهد،
و هر چقدر هر كدام از اين دو عنصرناديده انگاشته شوند از تمدّن و پيشرفت باز خواهيم
ماند. و چونسكون جزء ذات انسان است ممكن است تعاليم قرآن و ساير كتبآسمانى را
منحرف سازد و آنها را از تعاليم پربار اجتماعى، سياسىواقتصادى به مجموعهاى از
روشهاى فردى تبديل كند.
و اين همان مشكلى است كه گريبانگير امّتهاى گذشته بوده است.امّتهاى گذشته دين را به
يك تجربه فردى تبديل كردند و جلوههاىاجتماعى و فرهنگى آن را به فراموشى سپردند و
به جلوههاى فردى آنبسنده كردند.
مسلمانان نيز در طول تاريخ مبتلا به اين مشكل بودهاند، و به نوبهخود از دين فقط
يك رابطه فردى را اخذ كردند. فرار از مسؤوليّت ودورى از مشكلات سياسى از تبعات اين
طرز تفكّر مىباشد كه تا امروزهم ادامه يافته است. لذا بايد به شريعت الهى چنگ زنيم
تا تنگ نظرىما نسبت به دين تغيير يابد.
براى عبادت پروردگار نبايد به كنج خانهها پناه بريم بلكه بايدمساجد را از وجود
تكتكمان پر كنيم.
احاديث شريفه ما را به بُعد اجتماعى عبادات تشويق مىكند؛ مثلاًثواب نمازى كه در
خانه خوانده شود ده حسنه مىباشد حال اينكهثواب آن نماز در مسجد به صد حسنه و در
مسجدى كه نماز جماعت درآن برگزار مىشود بيشتر و بيشتر مىشود.
روابط اجتماعى مشكل گشاست
اگر از همين دريچه اجتماعى به اسلام نظر كنيم وجوب حجّ را يكامر اجتماعى خواهيم
يافت، به بيان ديگر مسلمانان بايد از سراسرجهان به مكّه مكرمه بيايند و گرد خانه
خدا كه آن را "قِياماً لِلنَّاسِ"خوانده طواف كنند، و در يك زمان به عبادت بپردازند
و در ماهىمعيّنى در مكّه گرد هم آيند. به عنوان مثال اگر كسى روز نهم
ذىالحجّهعرفات را درك كند مانند كسى است كه حجّ بجا نياورده و اين اهمّيّتكارهاى
اجتماعى و دسته جمعى را درنزد دين اسلام نمايان مىسازد.
ساير تعاليم الهى نيز همين گونهاند، هنگامى كه قرآن ما را بهدرستى و صدق و وفاى
به عهد و حسن ظنّ و تعاون و گفتار نيك...مىخواند ما را به عملى اجتماعى وامىدارد
چون مثلاً صداقت با وجودديگران معنا مىشود، همچنين است ساير موارد ذكر شده، مثلاً
بدگمانى و استفاده از القاب ناشايست براى ديگران و بالخصوص درروابط بين گروهها و
احزاب و... متجلّى مىشود. پس برماست كه درزير چتر تعاليم اجتماعى اسلام، اخلاق
اسلامى را فرا گرفته و به آنعمل كنيم.
اگر بهسورهمباركه حجرات نظرى بيفكنيم، خواهيم ديد كه خداوندمتعال در بحث چگونگى
روابط مسلمانان با يكديگر از احتمال درگرفتن جنگ بين دو طايفه مسلمان خبر مىدهد و
مىفرمايد:
)وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا
بَيْنَهُمَا...(37)).
"اگر دو طايفه از مؤمنين با هم به جنگ پرداختند پس بين آنها صلحبرپا داريد..."
و سپس موضوع اخلاقى ديگرى را بيان مىدارد و مىفرمايد:
)...وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ
الْإِيَمانِ...(38)).
"...و به لقبهاى زشت يكديگر را نخوانيد كه پس از ايمان به خدا نامفسق و گناه بسيار
زشت است..."
و مىفرمايد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ
الظَّنِّ إِثْمٌ...(39)).
"اى اهل ايمان از بسيارى پندارها در حقّ يكديگر اجتناب كنيد كهبرخى ظنّ و پندارها
معصيت است..."
بر همين اساس اگر رابطه دو طايفه و گروه حسنه شود روابطشخصى بين افراد آن دو گروه
نيز خوب مىشود. روابط بين گروههاوطوايف روابطى اساسى مىباشند چون در صورت مثبت
بودن تمدّنساز خواهند بود، و در صورت منفى بودن ما را عقب مانده باقىمىگذارند،
بلكه ما را به جاهليّت بازمى گردانند.
از حكمتها و فوائد چنين تجمّعاتى كه براساس ايمان پايه ريزىشده است اين است كه دين
را با جلوههاى اجتماعيش خواهيم فهميد.از بارزترين و مهمترين ادعيهاى كه خواندن آن
توصيه شده، سخنخداوند بارى تعالى از زبان پيامبر خود يوسف صدّيقعليه السلام
مىباشد كهمىفرمايد:
)...فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ
تَوَفَّنِي مُسْلِماًوَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ(40)).
"...آفريننده آسمان و زمين تويى ولينعمت و محبوب من در دنيا وآخرت مرا به تسليم و
رضاى خود بميران و با صالحانم مشحور فرما."
و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
)...وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ(41)).
"...و با مردان راستگوى - با ايمان - بپيونديد."
براى همين تعاليم الهى اسلام بايد در قالب ساختار اجتماعىعرضه شود، اگر ما تحقّق
اين جامعه ايمانى را تضمين كنيم تربيتانسان ايده آل از نظر اسلام نيز تضمين خواهد
شد. در واقع انسان،وفرد اساس ساختار اجتماعى مىباشد و اين اقتضاى هر فرد است كهبه
تنهايى زندگى نكند.
حج و مسئوليّت انفاق و بخشش
انفاق يكى از تعاليم اسلامى مىباشد كه انجام آن روح احساسمسؤوليّت را نزد
مسلمانان تقويت مىكند. در همين رابطه در سورهمنافقين آمده است:
)هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَ تُنفِقُوا عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ
حَتَّى يَنفَضُّوا وَللَّهِِخَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلكِنَّ
الْمُنَافِقِينَ لاَ يَفْقَهُونَ(42)).
"اينان همان كسانىاند كه مىگويند انفاق نكنيد بر آنان كه نزد پيامبرخدا هستند تا
پراكنده شوند در حالى كه براى خداست گنجهاى آسمانهاو زمين ليكن منافقان درنيابند."
پر واضح است كه يكى از ويژگيهاى حجّ وتمامى اجتماعاتمذهبى، انفاق و بخشش مىباشد.
قربانى كردن دهها بلكه صدها هزارقربانى در حجّ مىتواند دليل خوبى بر اين مدّعا
باشد. ممكن است اينسؤال پيش آيد كه چرا تمام اين قربانيها در يك مكان )منى(
قربانىمىشوند و اّيا بهتر نبود اين قربانيها در منطقهاى فقيرنشين بين مردمتقسيم
شوند؟ شايد حكمت آن در بىنياز كردن روح انسانى مسلمانانو آشكار ساختن نعمتهاى
الهى و تبديل كردن اين اجتماع بزرگ بهاجتماعى كريم و بخشنده باشد. مسلمانان بايد
به مرحله بىنيازىبرسند لذا خداوند متعال مىفرمايد:
)...وَللَّهِِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ...(
"و براى خداست خزائن آسمانها و زمين" او مالك آسمانها و زمينو خزائن آن و كليدهاى
غيبى مىباشد، اوست كه همه چيز به ما عطامىكند، و مىخواهد انسان را بوسيله انفاق
پاك گرداند. انفاق وبخششقلب انسان را پاك و طاهر مىگرداند، قرآن دراين زمينه
مىفرمايد:
)خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا...(43)).
"بگير از اموالشان صدقه تا پاكسازيشان و پاكيزه گردانيشان باآن..."
صدقه پاك كننده انسان است و نيروى تقوى را تقويت مىسازد. درقرآن كريم مىخوانيم:
)لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى
مِنكُمْ...(44)).
"هرگز نرسد به خدا گوشتها و نه خونهاى آن شتران و ليكن مىرسدبه او پرهيزكارى
شما..."
ريختن خون قربانيها در منى باعث رشد نيروى تقوى مىشود،روح آدمى را وسيع مىكند،
نفسش را به بىنيازى مىرساند، همّت او رابلند مىسازد، اراده او را برّنده مىكند،
عزم او را جزم مىكند وسرانجامروح فرد با ايمان در مرتبهاى متعالى قرار مىگيرد.
منافقان از دركحكمت انفاق عاجزند و انفاق و بخشش را جز زيان و ضرر نمىبينند.در
حاليكه انسان بخشنده بيش از آنچه داده است جزا مىيابد و خداونداجرى بزرگ ومضاعف
براى او مهيّا ساخته است. انسان منفقمىبخشد تا طيب قلب، پاكى نفس، آزادى از بند
مادّيات و آزادگى درمسير حقيقت را بدست آورد.
عزّت در يگانگى و ايمان
خداوند در شأن منافقين مىفرمايد:
)يَقُولُونَ لَئِن رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا
الْأَذَلَّ وَللَّهِِ الْعِزَّةُوَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلكِنَّ
الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(45)).
"مىگويند اگر بازگشتيم به سوى شهر همانا برون مىراند آنكهگراميتر است از آن، كس
را كه خوارتر است. و از آنِ خداست عزّت و ازآنِ پيامبرش و از آنِ مؤمنان و لكن
منافقان نمىدانند."
آنها نمىدانند كه عزّت حقيقى در يگانگى و اتّحاد و زندگى زيرلواى توحيد مىباشد.
اگر كسى خود را از ديگران برتر بپندارد، در حقيقت عزّت رانمىخواهد، بلكه طالب لذّت
است در حالى كه نمىداند، چون تفاخرباعث اختلاف و چند دستگى مىشود، و اختلاف در
واقع ذلّت است.
لذا منافقين طالب اختلاف و چند دستگى بودند در حالى كه پيامبراكرم وحدت را هدف خود
قرار داده بود. و بوسيله همين وحدت قبائلو طوايف مختلف عرب توانستند بزرگترين
تمدّن تاريخ بشرى رابوجود آورند. اى كاش منطق تاريخ را درك كنيم، و به
سادهترينحقايق قرآن كريم و تاريخ امّت اسلامى بازگرديم، تا با خطر ايناختلافت،
تعصّبات، طايفهگريها و ملّى گراييها كه ما را در باتلاق ذلّتفرو مىبرند آشنا
شويم.
عزّت حقيقى در يگانگى و ايمان و تمسّك به ريسمان الهىمىباشد، همانگونه كه در حج
آشكار مىشود، خداوند متعالمىفرمايد:
)...وَللَّهِِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلكِنَّ
الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(.
"...و براى خداست عزّت و براى رسولش و براى مؤمنين و لكنمنافقين آگاه نيستند."
بعداز آن خداوند متعال ما را به تعاليم تربيتى و اخلاقى يادآورىمىكند ومىفرمايد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُمْ
عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ(46)).
"اى كسانى كه ايمان آوردهايد اموالتان و فرزندانتان شما را از ذكرخدا مشغول نسازد
و هركس آن را انجام دهد پس آنها همانزيانديدگانند."
آرى، به سوى زمين تنزّل نكنيد، و به اموال و فرزندانتان اعتمادنكنيد، بلكه بوسيله
ذكر خدا خود را بالا ببريد، چون هر كس ايندلبستگيها را در خود زنده كند بزرگترين
زيانديده مىباشد.
سپس پروردگار متعال مىفرمايد:
)وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاكُم مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ
فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَأَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن
مِنَ الصَّالِحِينَ * وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَاجَاءَ أَجَلُهَا
وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(47)).
"و بدهيد از آنچه روزى داديم شما را پيش از آنكه فرا رسد يكى ازشما را مرگ پس گويد
پروردگارا كاش باز پس مىداشتى مرا تاسرآمدى نزديك تا صدقه دهم و از شايستگان بشوم
* و هرگز باز پسنداد خدا كسى را زمانى كه بيايد سر آمدش و خدا آگاه است
بدانچهمىكنيد."
هنگامى كه انسان ملك الموت را در حال ستاندن جان خود نظارهگرشود و از سوى ديگر
احوال و ما يملك خود را بنگرد.. آن وقت استكه حسرت و افسوس تمام وجودش را فرا
مىگيرد، دراين حال استكه از خدا مهلت مىخواهد ولى وقت ستاندن جان فرا رسيده و
همهچيز تمام شده است!
راهى براى شناخت متقابل
شايد بسيارى از فلسفه اداى فريضه حجّ سؤال كنند. براى جواب بهآنان بايد گفت كه
حكمتهاى فراوانى را مىتوان براى حجّ متصوّر شد كهبرخى از آنها را خداوند در
جايجاى كتاب آسمانى خود ذكر كرده است.مثلاً در سوره حجّ آمده است:
)وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ
يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍعَمِيقٍ * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا
اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُممِن بَهِيمَةِ
الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ * ثُمَّ
لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوانُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ
الْعَتِيقِ(48)).
"و بانگ برآور در ميان مردم به هنگام حجّ آيند بسويت پيادگان و برهر اشترى لاغر كه
مىآيند از هر درّه ژرف * تا بنگرند سودهايى را كهبراى آنهاست و ببرند نام خدا را
در روزهايى معلوم بر آنچه روزيشانداده است از دامهاى چهار پا پس بخوريد از آن و
بخورانيد به بينواىدرويش * سپس فرو بگذارند آلايش خويش را و وفا كنند به
نذرهاىخود و بايد طواف كنند گرد خانه كهن."
حجّ معراج روحى انسان مىباشد، همانگونه كه نماز نيز معراجمؤمن مىباشد.
در حديث شريف آمده است: "طواف خانه )خانه خدا( نماز است."
حجّ گروههاى مختلف مسلمان را درهم ذوب كرده و شعلههاىوحدت را بر پايه ارزشهاى
بلند اسلام شعلهور مىسازد. در واقع حجّكنگره بزرگ تمدّن اسلامى و يك حركت
اقتصادى سياسى بزرگمحسوب مىشود... اين نشانهها از حكمتهاى حجّ خبر مىدهند
كهانسان را به طرف بيت اللَّه الحرام سوق مىدهند.
آشنايى..يكى از حكمتهاى حجّ
بحث خود را دراين موقعيّت بر روى يكى از حكمتهاى اصلى حجّكه شايد بر بسيارى از ما
پوشيده باشد متمركز مىكنيم. اين حكمت درواقع آشنايى قبائل مختلف مسلمان با يكديگر
است كه يكى از اهدافخلقت مىباشد. در آيه 13 حجرات مىخوانيم:
)يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ
شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُواإِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ
أَتْقَاكُمْ...(.
"اى مردم همانا ما شما را از مرد و زن خلق كرديم و شما را گروهگروه قرار داديم تا
با يكديگر آشنا شويد همانا برترين شما در نزد خداپرهيزكارترين شماست..."
مراد از اين آشنايى، آشنايى مسلمانان با يكديگر مىباشد كه يكى ازنشانههاى تمدّن
به حساب مىآيد.
كلمه الحضارة )تمدّن( از حضور مشتقّ شده و بر دو نوع است؛حضور تنها و حضور روحها و
ارادهها كه حضورى معنوى مىباشدوترقّى و پيشرفت را به همراه دارد. حضور معنوى و
روحانى انسانهادر كنار يكديگر، و آشنايى آنها به حقوق و تكاليف متقابل آنها را
بهسمت تعاون و همكارى سوق مىدهد و واضح است كه اين تعاونوهمكارى به پيشرفت و
تكامل جامعه مىانجامد.