اينجا تا خدا فاصله اي نيست

رئوف پيشدار

- ۴ -


از دعوت به وحدت تا ارشاد اجباري

ظاهرا امروز قرار است هر آنچه سر راه من قرار مي گيرد به نوعي در ارتباط با وحدت امت اسلامي و نياز به آن باشد كه مي توان و بايد آن را به دلايلي بسيار اساسي ترين ، اصلي ترين و در عين حال حياتي ترين نياز جهان اسلام دانست .

امروز صبح به همايشي در بعثه مقام معظم رهبري در مدينه منوره دعوت دارم كه موضوع اصلي كار آن بررسي راههاي تحقق وحدت امت اسلامي و موانع پيش روي آن است .

از ابتداي صبح روحانيون كاروان هاي اهل سنت و شماري از زائران آنها به جلسه آمده اند . همه كه مي رسند جلسه شروع مي شود.

هم روحانيون اهل سنت و هم روحانيون اهل تشييع ، جملگي بر اهميت و ضرورت وحدت و پرهيز از تفرقه در ميان امت اسلامي تاكيد مي كنند .

خوشبختانه در كشور من رابطه پيروان اديان مختلف با هم همواره خوب و پسنديده است  و ايران شايد از اين نظر يك كشور استثنايي باشد .

جلسه تا به نزديكي هاي ظهر طول مي كشد و سر ظهر راهي حرم مطهر پيامبر گرامي اسلام ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) مي شوم .

آيت الله ري شهري نماينده ولي فقيه وسرپرست حجاج ايراني را كه به مدينه منوره آمده است در راه رفتن به حرم مي بينم .

صداي موذن كه بلند مي شود " الله اكبر-  اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمد رسول الله ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) و..." حال و حسي خاصي به من دست مي دهد. از خودم مي پرسم ما مسلمانها كه در اساس با هم هيچ اختلاف نظري نداريم ، همه ما به سوي يك قبله نماز مي خوانيم ، يك كتاب آسماني داريم ، يك پيامبر داريم و از همه مهمتر ما همه يك خدا را با اوصاف مشترك عبادت مي كنيم ، پس چرا اين همه از هم جداييم ؟ چرا اينقدر ميان ما تفرقه افتاده است ؟ چه شده است كه استكبار اين گونه بر ما و سرزمين هاي اسلامي مي تازد و چگونه است كه وقتي در جلسات مي نشينيم همه از وحدت و ضرورت و اهميت آن سخن مي گوييم ولي وقت عمل كه مي رسد حاضرنيستيم حتي در حد فروعات همديگر را تحمل كنيم ؟

اگر بخواهيم دردهاي بزرگ جهان اسلام را بر بشماريم ، از هر كجا كه شروع كنيم ، سرانجام به يك نقطه خواهيم رسيد و آن "تفرقه"  است .

اين يك نقل مشهور است كه روزي يك نظامي ارشد اشغالگر انگليسي در يك كشور اسلامي صداي  اذان را از ماذنه ای  مي شنود . از همراهانش درباره آن مي پرسد و توضيح مي دهند كه مسلمانان را به نماز دعوت مي كند. مي پرسد : آيا عليه ما ( انگليس پير استعمار) نيست ؟ كه پاسخ مي شنود نه ! و مي گويد : چون عليه ما نيست پس باشد !!

به راهم به سمت حرم ادامه مي دهم. اينجا وقتي اذان گفته مي شود ، فاصله اي چند دقيقه اي،  آنقدر كه مي شود به راحتي نافله اي خواند تا وقت اقامه قائل مي شوند ، و اين فرصت در عين حال براي آن است كه همه توفيق داشته باشند به جماعت برسند.

نماز اقامه مي شود . حتي با وجود تبليغات زياد در مورد بيماري آنفولانزاي نوع جديد عده زيادي از كشورهاي مختلف براي انجام عمره آمده اند . اين عده به همراه محلي ها و افراد مقيم جمعيت بزرگي را بخصوص در نمازهاي يوميه در حرم تشكيل مي دهند كه ديدني است . ديدني از اين جهت كه يك امتي را از نژادهاي مختلف با رنگهاي مختلف و پوشش هاي متفاوت ، زبان ها و... با هم و در كنار هم مي بيني كه روي به سوي قبله خود به سجده به درگاه آفريدگار جهان مي پردازند . اگر اين جمعيت همينطور كه در نماز كنار هم هستند و صف هايشان را "تراز و مرتب  " مي كنند ، با هم بودن ، اگر رهبران مانند امام جماعت در مقام عمل نيز از مسلمانان مي خواستند تا "‌صفوف خود را مرتب و تراز كنيد و فضاها و خلا ها را بپوشانيد " آيا امت اسلامي دچاراين همه تفرقه وتشدد مي شد؟

نماز كه تمام مي شود بر ميتي نماز مي گذارند و جناره بسرعت براي دفن در بقيع برده مي شود. عده اي دنبال جنازه مي روند . ميت را آنقدر سريع مي برند كه مشايعت كنندگان دنبال تابوت مي دوند. اگر از بستگان متوفي كسي حاضر باشد به راحتي شناخته نمي شود. در اينجا نه كسي در مصيبت ها لباس سياه مي پوشد و نه افكار وعقايد وهابيون حاكم اجازه مي دهد حتي براي عزيز از دست رفته اشكي ريخته شود. خانم ها حق مشايعت جنازه را در بيرون وداخل قبرستان ندارند. چند نفري كه با جنازه وارد قبرستان مي شوند ،‌ مامورين پليس حاضر در ورودي ، در را مي بندند .

زيارت اهل قبور در بقيع فقط صبح ها براي ساعتي بعد از نماز صبح و عصرها آنهم براي ساعتي و با اين كيفيت صورت مي گيرد كه مبلغان وهابي حق دارند هر آنچه درباوردارند را تبليغ كنند و زائران را حتي با تهديد ناچار كنند كه كتاب هاي دعا و زيارت نامه را ببندند و دستشان را به نشانه طلب رحمت و مغفرت براي درگذشتگان به سوي آسمان بلند نكنند ،‌ولي زائر حق ندارد هيچ گونه مقاومتي بكند كه در غير اين صورت سروكارش به اداره امر به معروف و نهي از منكر خواهد افتاد كه اگر خيلي خوش شانس باشد تعهد نامه از قبل آماده شده اي رابايد امضا كند كه متهد مي شود ‌ديگر اعمالي " خلاف شرع ! " انجام ندهد .

در بازگشت از نماز و در بين الحرمين غوغايي از دست فروشها برپاست . اگر نگويم همه ، با كمال تاسف بايد عرض كنم كه بيشترين عده خريداران از اينها نيز ايراني ها هستند. در اينجا پول ايران رواج كامل دارد و اصلا نيازي به تبديل آن نيست . فروشنده همين كه ببيند ايراني هستي قيمت را به " تومان " مي گويد و دراين سالها آنقدر فارسي ياد گرفته اند كه قادرند چانه زني ها را هم مديريت كنند. اين همه دست فروشي كه اينجا هست شايد در تمام سطح شهر مدينه پيدا نشود.

برخي هموطنان من توجه اي به قداست اين منطقه ندارند . اين سوي ، حرم رسول الله ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) و آن سوي ، حرم ائمه بقيع ( علیهم السلام ) ، اين مكان از شريف ترين مكان هاي روي كره زمين است ، با اين وصف يكي پارچه مي فروشد ، يكي ديگر اسباب بازي ، يكي روسري ، اين ها همه از كشوري در دور دست ها مي آيد كه نظامي ضد ديني دارد و همين ماهها بود كه نظاميانش دهها مسلمان را قرباني و هزاران نفر را مجروح كردند . اين پول هايي كه پرداخته مي شود اگر لقمه ناني از آنرا براي فروشنده كسر كني ،‌ يكسر به جيب همين دشمنان خدا مي رود .

پليس امر به معروف ! حرم را مي بينم كه به يك جوان ايراني گير داده است و هر دو در حالي كه زبان هم را نمي فهمند چيزهايي را مي گويند. مرد عرب به كتاب دعاي جوان اشاره مي كند و كيسه اي كه كفش توي آن است . به حرفهايش كه گوش مي كنم مي شنوم كه مي گويد ؛ كتاب حاوي دعا و قران است و بايد احترام آن را حفظ كني و نبايد با همان دستي كه كفش را گرفته اي ، كتاب را نيز حمل كني . دلم مي خواهد به او بگويم كه برادر مسلمان ! شما كه اصلا به اين كتابها و زيارت نامه ها و دعا ها اعتقادي نداريد . حالا گير دادي كه چي ؟ مامور صحبت هايش را رو به من نيز كه حالا كنار آنها قرار گرفته ام ادامه مي دهد. براي اينكه به اين بحث پايان دهم لپ گفته هاي ماموررا براي جوان ترجمه مي كنم . آقا جان مي گويد كتاب را اين طور نگير- بگو خوب و برو – اين يارو دنبال گير دادن است و...

جوان مي رود و مامور حالا گير داده است به من !! كه حتما بيا برويم دفتر شئونات حرم  محل استقرار مبلغان ارشد وهابي تا  آنجا اگر سوالي داشته باشي جوابت را بگويند . خطاب به  او تاكيد مي كنم : نه سوالي ندارم . با اين وصف او چنان محكم اصرار مي كند  كه خودم هم بدم نمي آيد تحت تاثير حس كنجكاوي خبرنگاري هم كه شده دقايقي ارشاد اجباري !! شوم .

مامور بلافاصله با تلفن رفتن من را اطلاع مي دهد. در طبقه دوم حرم از سمت " باب مكه " به مبلغي به نام " حبيب الله " معرفي مي شوم . كف اتاق سالن مانند موكت است و دور تا دورش را صندلي گذاشته اند و چند ميز اداري نيز بين آنها قرار دارد. بر روي صندلي اي رياستي پشت يك ميز چوبي بزرگ و مجلل مردي نشسته است كه دارد پرونده اي را مي خواند . به نظر مي رسد رييس اين تشكيلات باشد .

حبيب الله در گوشه اي از سالن مشغول گفت وگو با دو زائري است كه فارسي را مي فهمند ولي كرد زبان هستند . حبيب الله عربستاني است و فارسي را با لهجه دري (‌افغاني ) صحبت مي كند . يكي از آن دو كرد ،‌ جواني است كه لباسي شبيه به  درويشان را به تن دارد و موهاي سرش را بلند كرده است  . ديگري مرد جا افتاده اي حول و حوش 60 سال است .

مبلغ وهابي باورها و اعتقادات خود را بدون درنگ و توقف در مغز اين دو مي كند . كاملا به كارش وارد است . اگر نه با هر جمله ، با  هر دو سه عبارت خود حديثي را ذكر مي كند . صحت و سقم اين احاديث را چه كسي تاييد كرده ، و تا چه حد صحيح است و اعتبار دارد ، و با عقل و منطق سازگاري دارد ، نه آن دو مرد درباره اينها سوال مي كنند و نه حبيب الله توضيحي مي دهد.

از لحظه اي كه من وارد شده ام بيش از يك ربع ساعت مي گذرد . حالا من هم شده ام يكي از ظرف هاي شنيدن !! من كه سوالي ندارم .‌ سوالات آن دو و جواب هاي مبلغ وهابي بسيار سطحي است .

مبلغ سرانجام رضايت مي دهد كه به صحبت هايش با آن دو پايان دهد . چند جلد كتاب هم در تبليغ باورهاي وهابيت  به آنها " هديه "‌ مي دهد.

پشت سر حبيب الله كتابخانه فلزي بزرگي قرار دارد كه كتابهاي بسياري در آن است . از نوشته اي كه زير بسته ها ي كتاب ها نوشته شده ، معلوم مي شود كه به زبانهاي مختلف از جمله فارسي – ازبكي – اردو و... هستند .

حبيب الله با قورت دادن آب دهانش خستگي اي در مي كند و رو به من مي پرسد : خوب ! برادر عزيز بفرماييد شما چه سوالي داشتيد ؟

به او مي گويم كه سوال خاصي ندارم ! جا مي خورد و مي پرسد كه خوب پس چرا اينجا آمدي ؟

منتظر جواب من نمي شود تا بشنوند من به اجبار و البته توام با كنجكاوي خبرنگاري به اينجا هدايت ! و آمده ام ، شروع به صحبت كه مي كند براي آنكه به گفته هاي او حداقل حالا كه قرار است ارشاد اجباري شوم مسير و سمتي بدهم ، مي خواهم تا از علت نبود وحدت ميان امت اسلامي برايم بگويد . او هم شروع مي كند كه : بله البته كه وحدت خوب است . ما همه بايد وحدت داشته باشيم و...

هر از چندي صحبت هايش را قطع مي كنم و مي پرسم : خوب ! اهميت وحدت را مي فهمم شما بگو كه چرا ما مسلمانان با هم نيستيم . چرا در افغانستان ،‌ عراق و در جاهاي ديگر اين مسايل بر مسلمانان مي رود؟

از كارم مي پرسد كه مي گويم روزنامه نگارم . او مي خواهد كه موضوع بحث را عوض كند و به اينجا بكشاند كه چرا به گفته او برخي ! كه مي فهمم منظورش كيست به صحابه توهين مي كنند و... به او مي گويم : در ايران كسي  به صحابه رسول خدا ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) توهين نمي كند و فرهنگ شيعه اصولا چنين اجازه اي را به كسي نمي دهد . ما بر اين باوريم هر كس به باورهاي امت اسلامي از هر مذهب توهين كند اگر دشمن اسلام ومسلماين نباشد ، قطع يقين جاهل است.

معلوم است كه خيلي به ادامه گفت و گو با من علاقه اي ندارد . به نشانه تمايل به رفتن از صندلي بلند مي شوم . او هم بلند مي شود . دستم را براي خداحافظي دراز مي كنم و او هم با من دست مي دهد . در اين لحظه گويي كه چيزي يادش آمده باشد درخواست مي كند كمي صبر كنم . از همان كتابخانه چند جلد كتاب كه همه آنها در قطع جيبي و به زبان فارسي (‌با ادبيات  دري ) است ، به من مي دهد . روي  بسته اي كه كتابها در آن قرار دارد نوشته شده " كتابهاي ارشادي "  پنج جلد كتاب درون آن است و حبيب الله به علاوه بسته ، دو كتاب جيبي ديگر نيز به من مي دهد كه همه آنها تبليغ باورهاي وهابي است ولي روي همه آنها تاكيد شده " ازنگاه اهل سنت " .

حبيب الله من را تا مقابل در بدرقه مي كند و در همان حال مي شنوم كه دارد به رييس اش كه بالاي اتاق نشسته بود گزارش مي دهد: روزنامه نگار بود و...

از حرم كه بيرون مي آيم در راه بازگشت به هتل نوشته اخيرم در باره مسايل و مشكلات جهان اسلام را در ذهن مرور مي كنم . در آن مقاله به تفصيل نوشته بودم و  اختصار آن را در اينجا مي آورم كه :

بركسي پنهان نيست كه امت اسلامي امروز بيش از هر زماني به دلايل بسيار به وحدت و همنظري براي تعقيب منافع معنوي و مادي خويش نيازمند مي باشد. تفرقه ميان امت اسلامي هدف هميشگي استكبار است . دشمنان اسلام و مسلمين براي نيل به اهداف شيطاني خود راهبردهاي مختلفي دارند . از مباني عمده اين راهبرد ، كنترل جهان اسلام از طريق مذاهب اسلامي مي باشد و  يكي از ابزارهاي اين كار ، استفاده از جاهلان و متعصبان يك مذهب و يا فرقه اسلامي عليه مذهب و فرقه اسلامي ديگر ، و نيز  طرح و كشاندن مسايل حساسيت زا به  ميان توده هاي مردم و انتقال آن به حوزه عوام ، و خارج كردن مسايل  از حوزه علما و صاحبان انديشه و نخبگان است ، كه ايجاب مي كند در هر گفته و نوشته ، بخصوص اگر از دسته اخير  باشند ، مراقبت دائمي و هميشگي از نفس را تشديد كنند. همه ي مذاهب اسلامي به جهت اتفاق و اتحاد نظر در مورد اساسات اسلام و اصول اساسي آن ، طبيعتا برحق هستند و هيچ كس نمي تواند و نبايد به خود اين اجازه را بدهد كه كسي را كه شهادت به وحدانيت خداوند تبارك و تعالي ، و رسالت رسول الله الاعظم داده "ناحق" ، و خود را به جهت باورهايي كه دارد "حق " و صاحب ترجيح بداند. دشمن در پي آن است كه اصل مدارا را كه  از اصول مورد تاكيددر اسلام و بخصوص ميان مسلمين است ، از آنها   بگيرد . مدارا دستور اسلام است و اين مدارا كردن است كه افراد را دگرگون مي كند ، و اين امر در نگاه به سيره رسول الله ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم )‌و اهل بيت بزرگوار آن حضرت ، ( علیهم السلام ) ،  كاملا برجسته است و ترديدي نيست كه بسياري از جنگ و نزاع‌ها و مشكلات موجود در جهان با ترويج فرهنگ مدارا دربين مردم قابل حل است.

عده مسلمانان جهان اينك براساس آمارهاي سازمان ملل متحد از يك ميليارد و دويست ميليون نفر گذشته است . اين جمعيت بزرگ اگر چه در بخش هايي از جهان متمركز است ، اما توزيع آنرا مي توان با درصدهاي مختلف درسرتاسر جهان ديد . اين جمعيت بزرگ به چيزي كه دراين مقطع بيش از همه به آن نياز دارد ، يك "‌هويت مشترك "‌با محوريت اسلام است كه در صورت تحقق آن ، مسلمانان را به يك محور و نقطه ثقل در نظام و ساخت جهاني مبدل خواهد نمود. استكبار با شناختي كه از اثرات و پيامدهاي قدرت يابي مسلمين درصورت نيل به هويت مشترك ديني در نظام جهاني سلطه دارد ، حرکت هايي را سالهاست  در جهت تضعيف وحدت و هويت مشترک مسلمانان به پيش مي برد و در سالهاي اخير به آن شدت و حدت هر چه بيشتري هم داده است . چنين شرايطي ،  برقراري تعامل ميان مسلمانان را به عنوان يک جامعه اثرگذار در نظم نوين جهاني که به دهکده جهاني شهرت دارد ، ضروري تر مي نمايد.

به لحاظ موقعيت مكاني ، كشورهاي اسلامي  از ويژگي هاي منحصر به فردي در زمينه هاي ژئو استراتژيك ، ژئوپولتيك و ژئواكونوميك برخوردارند . اين قابليت به كشورهاي اسلامي امكان آنرا داده است كه بتوانند در نظام هاي جهاني تاثيرات بسيار داشته باشند . براي فعال  كردن اين قابليت ها ، اتحاد اسلامي يك ضرورت حياتي است .

كتاب شريف قرآن اين مائده الهي ، و قرائت و عمل به آن يكي از راهكارهايي است كه علاوه بر آشناسازي ما با كيد و نيرنگ دشمنان ، از بركت بزرگش اثر وحدت بخشي آن است . دنياي اسلام امروز تشنه عمل به قرآن است و در مقابل دشمنان  مي كوشند با بدبين كردن دلهاي امت اسلامي نسب به يكديگر ، ميان آنها شكاف بوجود آورده و آنرا هرچه بيشتر عميق كنند. قرآن راهنمايي به تمامي معنا تعليمي در همه ي ابعاد زندگي است. اعتصام به حبل الله ، دعوت به همدلي در اصول ، در عين شناسايي اختلاف در فروع مي باشد و  اختلاف در فروع مطلقا مانع از وحدت نيست .

فرصتي كه نبايد از دست برود

موذن اذان نماز عصر را گفته است. چند دقيقه اي فاصله مي گذارند تا نمازگزاران برسند و بعد اقامه ،  و نماز برپا مي شود. فاصله هتل ما تا حرم مطهر پيامبر گرامي ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم )‌ چندان زياد نيست. از هتل بيرون مي زنم و برسرعت راه رفتنم مي افزايم تا به موقع به نماز برسم.

در اين لحظه ها از چهارسوي حرم  جمعيت راهي مصلي است و هر كس هر كجا در پيرامون حرم شريف نيز كه باشد سعي مي كند وارد حرم شده و به صفوف نماز ملحق شود.

مستحبات تعطيل مي شود  تا واجبي بزرگ و ركن اساسي اسلام برپا داشته شود. وقت نماز فعاليت عمومي نيز تعطيل مي شود .

مغازه ها تا پايان نماز بسته مي مانند . حتي اگر صاحبان آنها به نماز نروند سعي مي كنند ظاهر قضيه را حفظ كنند.

از هتل  "‌ دارالمحمديه " ‌تا حرم شريف پياده و يا قدم هاي معمولي 10 دقيقه راه است . در هتل ما در اين آخرين روزهاي عمره سال 1388 مسافراني از استانهاي شرقي كشور ساكن هستند . همانطوركه گاز رفتن را گرفته ام ، به يك فرعي مي زنم تا در اين گرماي روز، زمان كمتري را زير آفتاب باشم.

در اين معبر همواره دست فروشان تجمع مي كنند . آنها هم وقت نماز بساط خود را جمع كرده اند . در اينجا هم  مامورين " بلديه – شهرداري " با سد معبر كنندگان برخورد مي كنند.

چند نفري از هموطنان را مي بينم كه مسير خلاف جهت حركت عمومي را طي مي كنند. خانم و آقا و در همان حال مشغول صحبت با هم هستند و عجله اي هم براي دور شدن سريع از محل از خود نشان نمي دهند.

آنها از خريد باز مي گردند در دستانشان بسته هايي است . مرد جواني كه لباس عربي دارد به آنها تذكر مي دهد: حاجي صلاة - حاجي نماز 
در پيچ بعدي باز هم چند نفر ايراني را مي بينم كه  خريدهايشان را به هتل مي برند.  با آنكه مراجع موكدا بر اهميت اقامه نماز اول وقت و نيز به جماعت بويژه در حرم شريف رسول الله ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) و همراه با برادران از مليت هاي مختلف تاكيد كرده اند ، ولي بعضی از هموطناني كه اين توصيه ها و تذكرات و نيز تاكيدات روحانيون كاروانهاي خود را براي شركت در جماعات ناديده مي گيرند و يا به آن كم توجهي نشان مي دهند و فرصت شايد تجديد نشدني حضور در شهر پيامبر اسلام ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) را در بازارها مي گذرانند و همين مي شود بهانه اي دست برخي تفرقه افكنان كه بگويند و تبليغ كنند  : شيعيان سه بار در روز نماز مي خوانند !!

مرحوم آيت الله العظمي بهجهت در رساله عمليه شان در باب اهميت نماز اول وقت و در پاسخ  زير سوال 1070 مي گويد كه :" در اوّل وقت، نماز فرادا بخواند و بعد به جماعت آن را اعاده كند و اگر نخواست دو نماز بخواند، احتياط در اين امر مستحبّي، در تقديم نماز اوّل وقت است."

بهترين محل براي نماز جماعت بنا براحاديث و روايات اسلامي به ترتيب اين مساجد هستند :

1) مسجد الحرام؛ 2) مسجد النّبي؛ 3) مسجد كوفه؛ 4) مسجد سهله؛ 5) مسجد خيف؛ 6) مسجد غدير؛ 7) مسجد بيت المقدس؛ 8) مسجد براثا؛ 9) مسجد قبا؛ 10) مسجد جامع هر شهر؛ 11) مسجد قبيله؛ 12) مسجد بازار و نيز مشاهد مشرفه انبيا و اوصياي آنان و ائمه ـ عليهم‏السّلام ـ  و ما كه اينك در مدينه النبي هستيم ، خوب است اين حديث شريف را درذهن داشته باشيم كه هر ركعت نماز در حرم رسول الله ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) پاداشي برابر با يك هزار – برخي منابع حتي بيشتر ازاين راه نيز گفته اند - ركعت نماز در ديگر مساجد به جز مسجد الحرام دارد .

در پايگاه حوزه ، در خاطراتي از اهميت نماز اول وقت و نيز به جماعت از حضرت امام  خميني (ره) مي خوانيم :
 آیت‏اللّه‏ صانعی در مورد نماز اول وقت حضرت امام می‏گوید: یادم هست یک‏بار در خدمت امام به تهران رفتیم و به منزل آیت‏اللّه‏ لواسانی وارد شدیم. آیت‏اللّه‏ لواسانی از دوستان خیلی صمیمی امام بود. آنجا که رسیدیم، برخوردشان خیلی دوستانه و صمیمی بود. آنها مقداری که صحبت کردند، وقت نماز شد. امام در عین اینکه خسته بودند و تازه رسیده بودند؛ اما چون مقید بودند که همیشه نمازشان را در اول وقت بخوانند، پا شدند و نماز ظهر را اول وقت خواندند.

توصیه امام به نماز اول وقت

یکی از یاران امام می‏گوید: حضرت امام خیلی به نماز اهمیت می‏دادند. خیلی سفارش نماز را می‏کردند. همیشه می‏گفتند: «همین که شما می‏گویید اول این کار را بکنم بعد نماز بخوانم، این خلاف است؛ نگویید این حرف را، به نمازتان اهمیت دهید، اول نماز».

نماز اول وقت با حضور سران کشورهای اسلامی

امام به نماز اول وقت خیلی مقید بودند، در اوج اشتغالات و گرفتاری‏ها به نماز اول وقت مقید بودند. یادم هست روزی که سران کشورهای اسلامی برای قضیه صلح ایران و عراق به خدمت‏شان آمده بودند، وسط جلسه بود که اذان ظهر گفته شد، امام بلند شدند و فرمودند: «من می‏خواهم نماز بخوانم. و چون مقید بودند به هنگام نماز خود را با عطر خوشبو کنند، در همان جلسه به من اشاره کردند: عطر مرا بیاور. پس از عطر زدن به نماز ایستادند و دیگران هم پشت سر ایشان نماز جماعت خواندند.

برخورد با نمازگزاران آخر وقت

آیت‏اللّه‏ صادق خلخالی می‏گوید: گاهی اوقات بعضی از طلاب که سر درس حضرت امام شرکت می‏کردند، نماز ظهر و عصرشان به نزدیک غروب می‏افتاد و در پایان درس امام، برمی‏خاستند و نماز می‏خواندند. حضرت امام خیلی جدی از بالای منبر با این‏گونه طلاب برخورد می‏کردند و می‏ فرمودند: «برای اهل علم درست نیست که نمازشان را به آخر وقت موکول کنند».

آیا وقت نماز شده است؟

غلام‏رضا باطنی می‏گوید: حضرت امام بعد از عمل جراحی سنگین، با توجه به سن زیاد ایشان و به علت استفاده کردن از داروهای مختلف، حالت خواب آلودگی داشتند. و عموما خواب بودند. اما زمانی که وقت نماز می‏شد، خودشان بیدار می‏شدند؛ یعنی به طور خودکار وقتی لحظه نماز فرا می‏رسید، کاملاً هوشیار بودند و به محض اینکه چشم باز می‏کردند، می‏پرسیدند، وقت نماز شده است؟ بنده می‏گفتم: بله. جناب حاج آقا محمد علی انصاری هم تشریف داشتند و به ایشان کمک می‏کردند، امام وضو می‏گرفتند و نمازشان را می‏خواندند.

وقت نماز است

از تیمسار شهید صیاد شیرازی نقل است: قبل از شروع یکی از عملیاتها که خودمان را برای طرح برنامه آن آماده می‏کردیم، خدمت حضرت امام رسیدیم و به ارائه گزارش پرداختیم. در این جلسه حضرت آیت‏اللّه‏ خامنه‏ای، آقای هاشمی رفسنجانی، وزیر دفاع و فرمانده کل سپاه حضور داشتند. گزارش‏ها خدمت حضرت امام داده شد. در اوج صحبت و گزارش، ایشان بلند شدند و به اتاق دیگر رفتند. پس از این حرکت، اولین کسی که صحبت کرد، آقای هاشمی رفسنجانی بود، ایشان گفت: آقا، کسالتی عارض شده؟ چون تنها چیزی که به ذهن می‏آمد، این بود. امام در پاسخ فرمودند: خیر! وقت نماز است.با یک قاطعیتی بیان کردند که احساس می‏کردیم، مثل اینکه ما تا حالا نماز نخوانده‏ایم. سجاده امام پهن بود، آن بزرگوار به مقدمات نماز پرداختند و ما هم رفتیم وضو گرفتیم و پشت سر ایشان در یکی دو صف ایستادیم و نماز را به جماعت برگزار کردیم.این صحنه تمام شد؛ ولی آثار رفتاری و اخلاقی امام و روحیه تعبد ایشان، به نظر من یک اثرِ جاودانی بر جای گذاشت.

آیا ظهر شده است؟

رهبر معظم انقلاب می‏گویند: حضرت امام تا آخرین لحظه حیات‏شان، ذکر و نماز و دعا را نیز فراموش نکردند. حاج احمد آقا فرزند عزیز ایشان می‏گفت: پیش از ظهر روز آخر حیات امام، ایشان روی تخت دائم نماز می‏خواندند. مدتی گذشت، بعد پرسیدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلی. آن وقت خواندن نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع کردند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذکر گفتن شدند و تا لحظاتی که در حالت اغما به سر می‏بردند، مرتب پشت سر هم می‏گفتند: «سبحان اللّه‏ و الحمد للّه و لا اله الا اللّه‏ و اللّه‏ اکبر.» این برای ما درس است، ما که رهبرمان را دوست داریم باید به کارها و روحیات او توجه کنیم و از آن درس بگیریم.

در اشتیاق نماز، لحظه شماری می‏کنند

از خانم صدیقه مصطفوی نقل است: یادم هست وقتی حضرت امام در بیمارستان بستری شدند، همه برنامه‏های عبادی ایشان مطابق معمول انجام می‏شد. از یک ساعت مانده به وقت نماز، مرتب به ساعت نگاه می‏کردند، گویی در اشتیاق نماز، لحظات برایشان سخت می‏گذشت. ایشان بسیار مقید به وقت نماز و آداب آن بودند؛ مثلاً شانه کردن محاسن، معطر کردن و بستن عمامه و غیره.

نماز اول وقت، حتی در پیاده‏رو

خانم صدیقه مصطفوی می‏گوید: روزهایی را به یاد دارم که ما بیشتر، از ظاهر و حالت چهره پزشکان مطالب را دریافت می‏کردیم و کمتر جرات پرسیدن پیرامون وضعیت حال، امام را به خود می‏دادیم، با این حال در هر فرصت که برای غذا دادن نزد ایشان می‏رفتیم، توصیه‏های اخلاقی را فراموش نمی‏کردند. چندین بار به من و هم‏شیره‏ها فرموده بودند: «راه آخرت سخت است، گناه نکنید، ترک گناه آسان‏تر از عذاب خداست. نماز را حتی اگر در پیاده‏رو خیابان باشید، اول وقت بخوانید.

در بازگشت به هتل با آنكه خيلي گرسنه نيستم به رستوران مي روم . كاركنان رستوران واقعا كه زحمت زيادي را متقبل مي شوند. اول صبح صبحانه را آماده مي كنند ولي در نوبت هاي نهار وشام غذا از آشپزخانه هاي متمركز آوره مي شود كه آنها زحمت توزيع آنرا متقبل مي شوند كه البته خودش كلي كار است .

وقتي آقاي "علافي " مدير رستوران هتل ما يكجايي گفت كه تاكنون برخي كاركناش به رغم چندين روز از حضور در مدينه النبي ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) به زيارت پيامبر اكرم ( صلَّی اللّه علیه و آله وسلَّم ) نرفته اند – يا اگر گفت رفته اند ولي زيارتي به دل بچسب نبوده - واقعيتش اول باور نكردم ولي در روزهاي بعد وقتي اين همه تلاش و زحمت آنها را ديدم نه تنها باور كردم كه برايشان در زيارت هايم هم دعا كردم.

رستوران هتل ما به دو بخش تقسيم شده است  . بخشي براي خانم ها و بخشي براي آقايان – سر وصداي زيادي توي رستوران است . صداي قاشق و چنگال تو اين صداها خيلي سنگيني مي كند . بعضي ها هم با هم با صداي بلند صحبت مي كنند. مردي كه روبروي من نشسته به همشهري خودش مي گويد كه : چرا نيامدي من ببرمت پارچه بخري ؟ اينايي كه تو خريدي خيلي گران بهت دادن . من اين چند دفعه كه آمدم كاملا وارد شدم. بعد هم هر چي نبايد بخري ها !
صحبت آن دو ادامه دارد . بعضي ها هم گوش خود را تيز كرده اند تا از صحبت آنها اطلاعاتي بگيرند . 

آقاي علافي انسان خون گرمي است . موقع توزيع غذا سر هر ميز حاضر مي شود و بعد از سلام و عليك مي پرسد : دوستان خسته نباشيد . زيارت هايتان قبول – التماس دعا – چيزي كم وكسرنداريد؟ آقاي علافي تا زماني كه مطمئن نشود كسي چيزي كم و كسر ندارد به سراغ ميز ديگر نمي رود. يكي از همكارانش هم دائمخ ظرف غذا در دست دارد تا هر كس " سرريز : خواست براي آن بريزد. سرريز به غذاي اضافه گفته مي شود .

براي نماز عشا دوباره راهي حرم مي شوم . من تصميم گرفته ام كه به نيت همه ي دوستان و اقوام  و نيز همه ي آن كساني كه به من التماس دعا گفتند در حرم مطهر قرآن و نماز بخوانم  و در بازگشت اين هديه بزرگ و نفيس خود ،‌ و انجام آنرا به نيت هديه گيرنده روي كاغذي تايپ و همراه با كارت پستالي از حرمين شريفين به عنوان سوغات به او بدهم .  قبل از سفر اين ايده خود را با خانم در ميان گذاشتم . از اين كارم خيلي استقبال كرد و گفت : اگر ما همينطور فرهنگ سازي كنيم قطعا روزي كسي جز اين ، سوغاتي اي از حاجي طلب نخواهد كرد و زائر نيز اگر دليلي ديگري براي خريد خود نداشته باشد ، به معذور نمي افتد.

به خانم گفتم : اينكه الان جلوي در خانه كساني كه از حج  و عمره باز مي گردند پارچه نوشته ا ي براي خير مقدم مي زنند ، سالها قبل نبود. يك كسي يك روزي اين كار را كرد و آن الان تبديل به يك فرهنگ شده كه خوب و بدش منظور نظر من الان نيست و فقط مي خواهم بگويم كه مي شود اين ايده من – سوغات معنوي و يا حداكثر سوغات فرهنگي مانند جا نماز و قرآن - راهم به اين ترتيب جا انداخت .