دعاي ائمه (عليهم السلام) در حجر اسماعيل

محمدامين پوراميني

- ۲ -


3ـ امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل عبادت و پاسخ به سؤالات

امام باقر ـ عليه السلام ـ در حجر به سؤالات گوناگوني كه از ناحيه افراد مختلف عنوان شده پاسخ داده اند، از جمله شيخ كليني به اسنادش از ابوعباد عمران بن عطيه از حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي كند:

من و پدرم در حال طواف بوديم كه مردي بلند قامت به ما نزديك شد و سلام كرد، جواب سلامش را داديم. او رو به پدرم كرد و گفت: مسأله اي دارم (كه مي خواهم بپرسم)، پدرم فرمود: وقتي طوافم به پايان رسيد نزد من آي.

پس از طواف داخل حجر شديم، دو ركعت نماز خوانديم. پدرم متوجه من شد و فرمود: پسرم، آن مرد كجاست؟

او را در حالي كه نماز خوانده و پشت سر ما ايستاده بود يافتيم، پدرم از او پرسيد: از كجايي؟

گفت از شام.

پرسيد از كجاي شام؟

گفت از بيت المقدس.

پرسيد: آيا دو كتاب «قرآن» و «تورات» را خوانده اي؟

گفت آري.

آنگاه پدرم فرمود: سؤالات خود را عرضه كن.

مرد شامي پرسش هاي متعدد خود را اينگونه مطرح ساخت: سؤال من در مورد پيدايش اين خانه ـ كعبه ـ و آيه شريفه «ن والقلم و مايسطرون»14 و آيه «والذين في اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم»15 مي باشد.

حضرت فرمود: برادر شامي! سخن ما را گوش فرا ده، مبادا كه بر ما دروغ بندي كه هر كس چنان كند بر رسول خدا ـ ص ـ و در نهايت، بر خدا دروغ بسته و مستوجب عذاب خواهد بود.

آغاز اين خانه از آنجايي است كه خداوند تبارك و تعالي به ملائكه فرمود: «انّي جاعل في الأرض خليفة»16 ملائكه در پاسخ و اعتراض گفتند: «أَتَجعل فيها من يُفسد فيها و يسفك الدّماء؟!»17 پس از آن كه ملائكه متوجه سخط و غضب خداوند شدند، به عرش او پناه آوردند. خداوند به يكي از ايشان فرمود كه در آسمان ششم خانه اي را براي او بنام «ضراح» در ازاي عرش الهي قرار دهد، تا اهل آسمان به طواف آن پردازند، و هر روز هفتاد هزار ملك در آنجا به طواف مي پردازند، و ديگر برنمي گردند، و به استغفار مشغولند، وقتي كه آدم به آسمان دنيا هبوط كرد و فرود آمد، خداوند او را به تأسيس اين خانه امر فرمود، و اين خانه (كعبه) به ازاي آن خانه (ضراح) است، و خداوند اين خانه را براي طواف آدم و ذريه او قرار داد همانگونه كه آن خانه را براي اهل آسمان نهاد.18

همچنين شيخ كليني ـ ره ـ از محمد بن مروان روايتي ديگر را نزديك به مضمون روايت قبلي به نقل از امام صادق ـ عليه السلام ـ آورده است كه: با پدرم داخل حجر بوديم و ايشان مشغول به نماز بودند. در اين حين مردي آمد و در كنار ايشان نشست، پس از نماز، سلام كرد و گفت: درباره سه چيز پرسش دارم كه غير از شما و يك نفر ديگر، كسي از جواب آن آگاهي ندارد. پس از طرح سؤال پيرامون سبب طواف خانه خدا و جواب امام ـ عليه السلام ـ (كه همانند پاسخ در روايت عمران به عطيه است) آمده است:

خداوند بر ملائكه غضب نمود، آنان توبه نموده و درخواست بخشش كردند، خداوند به ايشان فرمود تا گرد ضراح كه بيت المعمور است به طواف پردازند و آنان هفت سال به طواف پرداختند و طلب غفران و بخشش كردند، آنگاه خداوند توبه آنان را پذيرفت و از ايشان راضي شد، اين ريشه طواف است، پس از آن خداوند اين بيت الحرام را در ازاي ضراح قرار داد تا مايه توبه و پاكي بني آدم باشد.

آن مرد گفت: راست گفتي19.

عياشي ـ ره ـ پس از ذكر اين روايت، اين اضافه را دارد كه: سؤال كننده بقيه سؤالات خود را مطرح ساخت و سپس برخاست و رفت.

امام صادق ـ ع ـ مي گويد: در اين حال از پدرم پرسيدم آن مرد كه بود؟ فرمود: پسرم! او خضر بود.20

همچنين در آخر روايتي ديگر از محمد بن مروان از امام صادق ـ عليه السلام ـ كه تا اندازه اي شبيه روايت اولي است، آمده: «ناگهان سؤال كننده مفقود و ناپديد شد» 21

و شيخ صدوق ـ ره ـ نيز در «علل الشرائع» روايتي قريب به همين مضمون و با تفاوتـي اندك، به سنـدش از ابو خديجه از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي كند كه امام باقـر ـ عليه السلام ـ در مورد شخص پرسش گر فرمود: او جبرئيل بود. 22

در كتب روايي ما سؤال ديگري از آن حضرت در حجر اسماعيل پيرامون معناي آواز وزغ مطرح شده كه به جهت خلاصه نويسي از ذكر آن صرف نظر مي كنيم23.

همچنين مطالبي پيرامون طواف جان و استمداد عطا و عده اي ديگر، از حضرت امام باقر ـ عليه السلام ـ در حجر، آمده كه باز به جهت اختصار از نقل آن منصرف مي شويم. 24

4ـ امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل الف ـ دعا در حجر

در «اصـل زيـد النرسي» از علـي بـن مـزيـد بيـاع سابـري آمـده است: امـام صـادق ـ عليه السلام ـ را در حجر، زير ناودان، روبروي خانه خدا ديدم درحالي كه دست هاي خود را باز كرده بود چنين زمزمه مي كرد:

«اللهم ارحم ضعفي، و قلة حيلتي، اللهم انزل عليّ كفلين من رحمتك، وادر عليّ من رزقك الواسع، و ادرأ عنّي شرّ فسقة الجنّ و الإنس، و شرّ فسقة العرب و العجم، اللهم اوسع علّي في الرزق، و لا تقتر عليّ، اللهم ارحمني و لا تعذّبني، ارض عنّي و لا تسخط عليّ، انك سميع الدعاء، قريب مجيب.»25 ب ـ پاسخ به سؤالات

در «اصل زيد النرسي» از علي بن مزيد نقل مي كند: مردي وصيت كرده بود تا من از جانب او حج بجا آورم، پس از ملاحظه مبلغ، متوجه شدم كه مقدار آن كم و ناچيز است كه كفايت از حج نمي كند. حكم مسأله را از ابوحنيفه و ديگر فقيهان (عراق) پرسيدم، آنان گفتند: تو آن مبلغ را از جانب او صدقه بده، مكه آمدم، و در حين طواف به عبدالله بن حسن برخوردم. ماجرا را نقل كرده و حكم مسأله را پرسيدم، گفت: اين جعفر بن محمد ( امام صادق ـ ع ـ) است كه داخل حجر نشسته است، برو و از آن حضرت سؤال كن.

داخل حجر شدم امام ـ ع ـ را زير ناودان، مقابل خانه، مشغول دعا ديدم، در اين حال ايشان روي به جانب من نمود و فرمود: حاجتت چيست؟

گفتم: جانم به فدايت، مردي از دوست داران شما در كوفه هستم.

حضرت فرمود: «دع ذاعنك! حاجتك؟»; «اين سخنان را رها كن و بگو حاجتت چيست؟»

گفتم: مردي مرده است، و بر من وصيت كرده كه با باقيمانده اموالش براي او حج بگزارم، مقدار آن كم است و كفايت از حج نمي كند، مسأله را از علمايي كه در دسترس بودند پرسيدم، پاسخ دادند كه بايد آن را صدقه دهم.

حضرت فرمود چه كردي؟

گفتم آن را صدقه دادم.

فرمود: تو ضامني، مگر آن كه مبلغ آن به قدري كم باشد كه نتواني از مكه حج انجام دهي (حج ميقاتي). 26

اين روايت را صاحب وسائل از «من لايحضره الفقيه»، «الكافي» و «تهذيب الأحكام» نقل كرده است. 27

شيخ كليني و شيخ صدوق ـ اعلي الله مقامهما ـ از عزرمي نقل كرده اند كه مي گويد: با امام صادق ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل زير ناودان نشسته بودم كه ديدم مردي با مرد ديگر پيرامون «علت وزش باد» ـ كه در آنجا مي وزد ـ سخت مشغول گفتگو است، وقتي گفت و شنود شدت يافت، حضرت متوجه ايشان شدند و به بيان علت پرداختند. 28

لازم به ذكر است كساني كه توفيق تشرّف به بيت الله الحرام را پيدا كرده اند، در حين طواف آنگاه كه به نزديكي ركن غربي (شامي) در انتهاي حجر اسماعيل مي رسند، نسيم ملايمي را حس مي كنند. چه بسا بارها از يكديگر سؤال كرده اند كه اين نسيم ملايم و بسيار مطبوع از كجاست؟!

بـرقـي در «محاسن» بـه سندش از يـوسف بـن يعقوب نقـل مـي كنـد: بـا امام صادق ـ عليه السلام ـ داخل حجر نشسته بوديم كه حضرت آب طلب نمودند، مقداري آب در كاسه اي مسين خدمت ايشان آوردند، يكي از حاضرين به آن حضرت گفت: كثير بن عباد نوشيدن آب در ظرف مسي را نمي پسندد.

حضرت فرمود: آيا از او نپرسيدي كه (مس) طلا است يا نقره؟!. 29

و با اين پاسخ قاطع به وي فهماندند كه حكم خدا با دلخواه نفس و تقدس مآبي قابل فهم نيست، و براي درك آن بايد سراغ اهلش رفت.

مرحوم صاحب وسائل اين خبر را نيز از فروع كافي، تهذيب شيخ و من لايحضره الفقيه آورده است. 30 ج ـ پخش اسراري از معارف در بين خواص

در «بصائرالدرجات» از سيف تمار نقل شده است: با حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ داخل حجر نشسته بوديم، حضرت فرمود: ببينيد از جاسوسان و خبرچينان كسي نيست؟ چپ و راست خود را نگاه كرديم و گفتيم: خير، كسي نيست.

حضرت فرمود: بخداي كعبه سوگند ـ سه بار ـ اگر من در حضور موسي و خضر بودم، به آنها خبر مي دادم كه داناتر از ايشانم، و اخباري را به آنها مي گفتم كه هيچ يك از آن دو، از آن آگاه نبودند. 31

شيخ كليني ـ ره ـ پس از ذكر اين خبر، به اسناد خود از سيف تمار، اين علّت را نيز از زبان امام صادق ـ عليه السلام ـ مي افزايد:به خاطر آن كه به موسي و خضر علم اخبار گذشته را داده بودندو «علم مايكون و ما هو كائن»; يعني علم به آنچه كه بعد واقع مي شود به آنها داده نشده بود ، ليكن ما از آنچه كه بعد واقع مي شود نيز آگاهيم و اين علم را از پيامبر به ارث برده ايم. 32

5ـ امام موسي كاظم ـ عليه السلام ـ در حجر اسماعيل الف ـ نماز و دعا در حجر

شيخ جليل عبدالله بن جعفر حميري در «قرب الاسناد» از سعد بن مسلم چگونگي طواف امام كاظم ـ عليه السلام ـ استلام حجرالاسود، التزام وسط كعبه، بازكردن دست روي كعبه، و نماز پشت مقام ابراهيم آن حضرت كه بطور پياپي واقع شده بود را متعرض شده و درنگ ايشان در برخي از اين مكان ها را ذكر نموده و در آخر چنين آورده است:

حضرت پس از آن، به حجر اسماعيل آمد و هشت ركعت نماز خواند. آخرين عهد و ديدار او با كعبه در زير ناودان بود كه دستان خود را گشود و دعا نمود، سپس قدري درنگ نمود و آنگاه از باب الحناطين مسجد خارج شد و در حالي كه روي به مدينه داشت به ذي طوي رسيد. 33

سيد ابن طاووس در «مهج الدعوات» از محمد بن حسن به اسناد خود از سكين بن عمار نقل مي كند: شبي در مكه به خواب رفته بودم، در عالم رؤيا ديدم كسي نزدم آمد و گفت: از جاي برخيز، اينك در زير ناودان ـ حجر اسماعيل ـ مردي است كه خداي را به اسم اعظم او مي خواند. وحشت زده از جاي جَستم، ليكن باز خوابيدم. اين ماجرا بار ديگر تكرار شد كه باز به خواب رفتم. مرتبه سوم خطاب شد: اي فلانِ فرزندِ فلان، از جا برخيز كه فلانِ فرزندِ فلان كه او «عبد صالح» است، اينك در زير ناودان است و خداي را به اسمش مي خواند. از جاي خود برخاستم، غسل كردم و راهي مسجد شدم، داخل مسجد الحرام و سپس حجر گرديدم. مردي را ديدم كه پيراهنش را روي سرش انداخته و به سجده افتاده بود. پشت سر او نشستم، شنيدم كه در راز و نياز خود چنين مي گفت:

«يا نور يا قدوس، يا نور يا قدوس، يا نور يا قدوس، يا حيّ يا قيوم، يا حيّ يا قيوم، يا حيّ يا قيوم، يا حيّ لايموت، يا حيّ لايموت، يا حيّ لايموت، يا حيّ حين لا حيّ، يا حيّ حين لا حيّ، يا حيّ حين لا حيّ، يا حيّ لااله الاّ أنت، يا حيّ لا اله الاّ أنت، يا حيّ لا اله الاّ أنت، أسألك بلا اله الاّ أنت، أسألك بلا اله الاّ أنت، أسألك بلا اله الاّ أنت، أسألك يا لا اله الاّ أنت، أسألك يا لا اله الاّ أنت، أسألك يا لا اله الاّ أنت، و أسألك باسمك بسم الله الرحمن الرّحيم العزيز المتين ـ سه بار.»

سكين مي گويد: او مرتب اين كلمات را تكرار مي نمود، تا آنجا كه من همه را حفظ كردم، پس از مدّتي سر از سجده برداشت و نگاهي به آسمان انداخت، فجر دميده بود. به طرف مستجار آمد و نماز فريضه ـ صبح ـ را خواند، آنگاه از مسجد خارج شد. 34

سيد ابن طاووس قبل از ذكر روايت سكين چنين نگاشته است: «از جمله رواياتي كه درباره اسم اعظم وارد شده است، همين خبر مي باشد و ما آن را به اسناد خويش به محمد بن حسن صفار، و نيز به اسناد خويش به ابن ابي قره از كتاب «المتهجد» او نقل مي كنيم. او نوشته است: آن شخص كه در زير ناودان، در حجر، اين دعا را مي خواند، همانا مولاي ما موسي بن جعفر ـ عليهما السلام ـ است. 35

مرحوم محدّث نوري ـ ره ـ نيز اشاره به نقل خبر توسط كفعمي در مصباح مي نمايد كه بر طبق روايت او، نام مبارك «موسي بن جعفر» بعد از «العبدالصالح» اضافه شده است. 36

علامه مجلسي ـ ره ـ هم از خط شيخ محمد بن علي جبعي ـ ره ـ به نقل از خط شهيد محمد بن مكي ـ قدس الله روحه ـ دعايي همانند دعاي فوق را، با فرقي بسيار مختصر، نقل كرده است كه در آن تصريح شده: اين دعاي حضرت امام كاظم ـ عليه السلام ـ در زير ناودان است و همچنين روايت شده است كه در آن اسم اعظم وجود دارد. 37

افزون بر اينها آن كه از حضرت امام هفتم ـ عليه السلام ـ بعنوان «عبد صالح» ياد شده و اين عنوان در روايات زياد مطرح شده است و از القاب ايشان است. بنابراين، قرائن بقدر كافي در انتساب دعا به آن حضرت وجود دارد. ب ـ درس طب و داروشناسي

شيخ كلينـي ـ ره ـ از ابـي ولاّد نقـل مي كنـد: حضـرت ابـوالحسـن اول ـ (امـام كاظم) ـ عليه السلام ـ را در حجر ديدم كه با عده اي از خويشانش نشسته بود، شنيدم كه مي فرمود: دندانم درد گرفت، مقداري از «سُعد» را به دندان هايم زدم تا آرام شد. 38

سُعد نام گياهي است خوشبو كه برخي از روايات، آن را مايه خوشبويي دهان دانسته است. 39 بعضي از لغت نويسان معاصر، آن را بيخ گياهي خوشبو ـ كه عطاران به آن «پاتلاقما» مي گويند ـ معرفي كرده اند. 40